فهرست مندرجاتتاریخ معاصر افغانستان
انتقال آرام قدرت در قربانگاه رهبران پیشین افغانستان
[قبل] [بعد]
در روز انتقال قدرت از رئیس جمهور کرزی به رئیس جمهور غنی، بیژن عمرانی، کارشناس تاریخ افغانستان در بریتانیا نگاهی میاندازد به موارد گذشته انتقال قدرت در این کشور.
نگاهی به گذشته انتقال قدرت در افغانستان، میتواند امیدواری بیشتری نسبت به شرایط حال حاضر ایجاد کند |
[↑] انتقال آرام قدرت درافغانستان
هیچکس منکر آن نیست که فرآیند یافتن جانشینی برای حامد کرزی در مقام ریاست جمهوری افغانستان آسان و بیدردسر نبوده است. میان دور دوم انتخابات ریاست جمهوری و آغاز بهکار رئیس جمهوری جدید بیش از سه ماه فاصله بود؛ عبدالله عبدالله، نفر دوم انتخابات، هدف یک سوءقصد نافرجام قرار گرفت؛ اتهاماتی درباره تقلبات گسترده انتخاباتی مطرح شد و ادعا شد که بیش از دو میلیون رأی تقلبی وجود داشته است؛ و مذاکرات پُر کش و قوس درباره تقسیم قدرت و تصمیمگیری بر سر اعلام یا عدم اعلام دقیق نتایج رأیگیری هفتهها ادامه داشت. همهی اینها به نارضایتی گسترده و حتی بیم و هراس در افغانستان و جامعه بینالمللی منجر شد.
اما بد نیست کسانی که چنین احساسی در مورد انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۴ افغانستان دارند، لحظهای مکث کنند و نگاهی طولانی مدتتر به تاریخ افغانستان بیندازند. انتقال قدرت در افغانستان هیچگاه آسان نبوده، و نگاهی به آنچه که در گذشته اتفاق داده است، میتواند امیدواری بیشتری نسبت به شرایط حال حاضر ایجاد کند.
مثلاً دوران زمانشاه را در نظر بگیرید؛ او که بعد از تأسیس افغانستان در سال ۱۷۴۷ سومین پادشاه این کشور بود، از سال ۱۷۹۳ تا ۱۸۰۰ حکومت کرد. در اواسط قرن هجدهم افغانستان یک امپراتوری قدرتمند بود و قلمروی آن از جنوب به بلوچستان و اقیانوس هند میرسید و پنجاب و کشمیر را هم در بر میگرفت.
اما در دوران حکومت زمانشاه کشور در حال تجزیهشدن بود. او برای نشستن بر تخت سلطنت و حفظ پادشاهیاش بهشماری از سران افغان تکیه کرده بود، اما بعد از در گرفتن رقابتها و درگیریهای شدید قبیلهای به اعدام سرانی پرداخت که به او کمک کرده بودند، و اعضای طایفه خودش را جانشین آنها کرد.
عبدالله عبدالله، رئیس اجرایی دولت افغانستان در کنار رئیس جمهور غنی
در سال ۱۸۰۰ متحدان سابق او تصمیم گرفتند که او را برکنار کنند. بهجای مذاکره یا مراجعه به صندوق رأی، آنها چشمانش را با سوزن سوراخ، و او را نابینا کردند. یکی از برادران او بهجایش بر تخت نشست و زمانشاه بعدا به هندوستان تحت کنترل بریتانیا گریخت و تا سال ۱۸۴۴ با دریافت مقرری از دولت بریتانیا بهزندگی ادامه داد.[۱]
شاید زمانشاه خوشحال بود که شاهد آنچه که در نیمه اول قرن نوزدهم در عرصه سیاست افغانستان اتفاق افتاد، نبود. شمار زیادی از شاهزادگان - اعم از برادران تنی و ناتنی - به تحریک قبایلی که منافع عمدهای داشتند، بهشدت بر سر تحت کنترل گرفتن کابل با هم میجنگیدند.
پنج پادشاه برکنار شدند، که دوتای آنها توانستند برای مدت کوتاهی دوباره قدرت را بازپس بگیرند. یکی از آنها بهنام شاه شجاع توسط نظامیان بریتانیایی که در جریان جنگ اول افغان و انگلیس در سال ۱۸۳۹ کابل را اشغال کرده بودند، بر تخت نشانده شد، اما اندکی پس از عقبنشینی آنها در سال ۱۸۴۲ به قتل رسید.
او بعد از اینکه با فریب از مقر قدرت در کابل بهنام بالاحصار بیرون کشانده شد، توسط گروهی تفنگچی کشته شد. سر او هدف گلوله قرار گرفت، جواهراتی که همیشه در انظار عمومی بهدست و گردن میانداخت، دزدیده شد و جنازهاش در کانالی انداخته شد.
بعد از جنگهای داخلی طولانی دهه ۱۸۶۰ که با کشمکش دوباره میان اعضای خاندان سلطنتی همراه بود و در خلال آن ظرف تنها سه سال سه نفر بر تخت نشستند، در دهه ۱۸۷۰ بریتانیاییها یک بار دیگر در سرنگونی دو پادشاه افغان دیگر نقش داشتند. آنها در سال ۱۸۷۸ از بیم دخالت روس در افغانستان به این کشور حمله کردند.
شیرعلیخان، پادشاهی که برای یکپارچه کردن مجدد کشور بعد از جنگ داخلی قبلی تلاش فراوانی کرده بود، از کابل گریخت و در مزار شریف از دنیا رفت؛ آنهم به احتمال زیاد از سر نومیدی و اندوه. پسر او، یعقوب خان، در فوریه ۱۸۷۹ بر تخت نشست، اما در ماه اکتبر همان سال بعد از اینکه نتوانست جلوی قتل عام اعضای یک هیأت دیپلماتیک بریتانیایی را بهدست شورشیان کابلی بگیرد، از سمتش استعفا کرد. او در موقع تسلیم به بریتانیاییها گلایهکنان گفت که «ترجیح میدهم در اردوگاه شما چمنزنی کنم تا پادشاه افغانستان باشم».
رئیس جمهور غنی با معاونانش
وضعیت در قرن بیستم اندکی بهتر بود. حبیبالله خان (۱۹۱۹-۱۹۰۱) در حالی که به شکار رفته بود، توسط یک ناشناس به قتل رسید. او در حالی که در خیمهاش تنها بود، هدف گلولهای قرار گرفت که گوشش را سوراخ کرد و وارد سرش شد. جانشین او، امانالله خان که اصلاحات اجتماعی گستردهای از جمله ایجاد نظام آموزشی و کشف حجاب زنان را در کشور پیاده کرده بود، در سال ۱۹۲۹ در انقلابی بهرهبری سنتگرایان خشمگین و ناراضی سرنگون شد.
او با یک خودروی رولز رویس از کابل گریخت و کمی بعد حبیبالله خان موسوم به «بچه سقاو» جانشینش شد. در ادامه همانسال یکی از اعضای خاندان سلطنتی بهنام نادرشاه توانست مخالفان حبیبالله را گردهم آورد، و بعد از دستگیری و اعدام او توسط جوخه آتش، صاحب تاج و تخت شود. اما نادر هم در سال ۱۹۳۳ قربانی یک دسیسه شد. شماری از خدمتکاران معتمد او در خارج از حرم سلطنتی به او حمله کردند، و علاوه بر زدن او با سه گلوله، او را دشنه آجین کردند.[٢]
با آنکه نظام سلطنتی افغانستان در سال ۱۹۷۳ ملغی شد (باز هم در پی یک کودتای نظامی که در نتیجه آن یکی از عموهای[٣] ظاهر شاه، پادشاه وقت، بهنام محمدداوود در حالی که پادشاه در خارج کشور بود، بهعنوان رئیس جمهوری و نخست وزیر قدرت اجرایی را بهدست گرفت)، روند خشونت ادامه یافت.
داوود به همراه بیشتر اعضای خانوادهاش در کودتای کمونیستی سال ۱۹۷۸ کشته شد. نورمحمد ترکی که اندکی بعد به ریاست جمهوری رسید، بعد از اینکه با حفیظالله امین، یکی از متحدان سیاسی سابقش، دچار اختلاف شد، در سپتامبر ۱۹۷۹ به قتل رسید.
پس از آنکه مردان مسلح تحت امر امین نتوانستند ترهکی را بکشند، او دستگیر شد و در کاخ ریاست جمهوری با بالش خفه شد. با خارج شدن اوضاع افغانستان از کنترل، دولت شوروی دستور قتل امین را صادر کرد. دولت شوروی معتقد بود که حکمرانی ناکارآمد او باعث بدنامی کمونیسم شده است. بعد از اینکه تلاشها برای مسموم کردن او بینتیجه ماند، نیروهای ویژه شوروی در دسامبر ۱۹۷۹ به اقامتگاهش حمله کرده، و او را کشتند.
انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۴ و انتقال قدرت از حامد کرزی به اشرف غنی احمدزی بههیچ وجه فرآیندی آسان و بیدردسر نبوده است. اما در کشوری که سابقه اندکی در انتقال مسالمتآمیز قدرت اجرایی وجود دارد، و ساخت نهادهای حکومتی با ثبات برای انتقال مسالمتآمیز قدرت در نتیجه دههها دخالت خارجی بهشدت مختل شده، تصور برگزاری منظم و دوستانه مراسم آغاز بهکار ریاست جمهوری در روز دوشنبه تنها میتواند مایه امیدواری باشد. انتقال قدرت این هفته که نتیجه مختلط صندوق رأی و مذاکره سیاسی بوده، نسبت به آنچه که در گذشته روی داده، پیشرفتی بزرگ است.[۴]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است. این مقاله اشتباهات آشکار دارد که به برخی از آنها در پینوشتها اشاره شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- زمانشاه، شهریار افغانستان، در ایام پادشاهیاش، بزرگترین خطر برای هند بریتانیایی بهشمار میرفت و حمله او به هندوستان، انگلیسیها را فوقالعاده به وحشت انداخته بود؛ چارهای که به نظر آنها رسید، فرستادن یک نمایندۀ آگاه بود که با اعتبارات مالی زیاد به دربار شاه قاجار روانه شود. بنابراین، مهدیعلیخان نامی ملقب به بهادر جنگ که از معروفترین رجال آن عهد هندوستان بود، از طرف انگلیسیها معین و به ایران اعزام شد، که شاه ایران را به جلوگیری از زمانشاه برانگیزد.مأموریت مهدیعلی خان به موفقیت خاتمه یافت، مظفر و منصور، در حالیکه از انجام مأموریت خود نهایت رضایت را داشت، به هندوستان باز گشت.در این هنگام، زمانشاه در پشت دروازههای هندوستان بود، که خبر لشکرکشی فتحعلیشاه قاجار بهطرف افغانستان به او رسید و تا مراجعت کرد، قندهار بهدست برادر ناراضیاش - محمودشاه - که تحت حمایت شاه قاجار بود، افتاد و بعد در جنگی که بین زمانشاه و محمودشاه افغان بهکمک قشون ایران اتفاق افتاد، زمانشاه شکست خورد و خود او و همراهانش بهدست لشکر فاتح گرفتار شدند. در نهایت زمانشاه از دو چشم نابینا ساخته شد.بنابراین، حکومت هند بریتانیایی که مدتها از خوف و وحشت زمانشاه راحتی و آسایش نداشت، با کورشدن او و افتادن سلطنت بهدست محمودشاه آسوده و راحت گردید. (رجوع شود به: مهدیزاده کابلی، درآمدی بر تاریخ افغانستان، چاپ ۱٣۷٦، ص ٨۲)[٢]- محمدنادرشاه در ۱۷ عقرب (آبان) ۱۳۱۲ خورشیدی (۸ نوامبر ۱۹۳۳ میلادی) به ضرب گلولهٔ یک دانشآموز بهنام عبدالخالق در مراسم توزیع گواهینامهها کشته شد. داستانی که آقای بیژن عمرانی در رابطه با قتل محمدنادرشاه بیان میکند، کاملاً یک داستان بیپایه و بیاساس است.
[٣]- محمدداوود خان، یکی از عموهای محمدظاهر شاه، پادشاه وقت افغانستان نبود، بلکه عموزادۀ او بود.
[۴]- بیژن عمرانی، انتقال آرام قدرت در قربانگاه رهبران پیشین افغانستان، ، وبسایت فارسی بی بی سی برای افغانستان: یکشنبه ٢۹ سپتامبر ٢٠۱۴ - ٠٧ مهر ۱٣۹٣
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ وبسایت فارسی بی بی سی برای افغانستان