از: فرید بیژن (پژوهشگر افغان، وابسته به انستیتوت مطالعات آسیایی در دانشگاه موناش استرالیا.) |
روند ترجمه داستانهای خارجی
و نقش آن در تجدد ادبیات داستانی در افغانستان
فهرست مندرجات
- مراحل ترجمۀ داستان
- دشواری پژوهش در ترجمۀ داستان
- مترجمان و ترجمه داستان
- خاستگاه فرهنگی-اجتماعی مترجمان
- مترجم و زبان خارجی
- ترجمه و مطبوعات
- مترجمان و منابع برای ترجمۀ داستان
- مترجمان و ترجمۀ متن و عنوان
- ترجمه و نام نویسنده
- داستان ترجمه شده و نام مترجم
- نتیجه
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
روند ترجمه داستانهای خارجی
و نقش آن در تجدد ادبیات داستانی در افغانستان
فرید بیژن
ترجمه در عرصههای دیگر فرهنگی، و در مجموع در اوضاع فرهنگی کشور، نیز اثر قابل توجه داشته است. از دیرباز ترجمۀ داستان و انتشار آن در برگهای روزنامهها، مجلهها و جریدهها (یا گاهی بهصورت کتاب) پیوسته خوانندگان بسیار داشته است. عطش خوانندگان ترجمه از آنجا بهتر درک میشود که همۀ روزنامهها و مجلهها بهچاپ آن میپرداختند، حتی تخصّصیترین آنها که هیچگونه رابطهیی با داستان نداشتند. تولید روزافزون صدها عنوان داستانهای پارسی شده از ایران و بازار گرم داد و ستد آن گواه دیگر این علاقمندی بود.
ترجمۀ داستان خارجی محصول قرنهای ۱۹ و ٢٠ نیست. این جریان در زبان پارسی دری عمر دراز و عنعنۀ شکوهمندی دارد. برخی از برجستهترین آثار داستانی از فرهنگهای بزرگ باستانی بهاین زبان برگردان شده است، چون کلیله و دمنه، اسکندرنامه، لیلی و مجنون، وامق و عذرا، هزار و یک شب، ویس و رامین، طوطینامه، سندبادنامه، ورقه و گلشاه. گاه برخی از این آثار چنان با فرهنگ بومی دمساز گردیده که بهسختی میتوان آنها را بیگانه خواند. این دسته آثار همچون فرآوردههای فکری و هنری گویندگان اصلی زبان پارسی دری تلقی میگردند و در نظام ادبی (حتی آموزشی و پرورشی) از اهمیت ویژهیی برخوردار بودهاند.
ترجمۀ داستان از همان آغاز پیدایش زبان پارسی دری رکن برجستۀ ادبیات آنرا میساخته است. جنبش ترجمۀ داستان در هر دورهای از تاریخ رنگ و حال خود را داشته و در یک ناحیه، یک دوره، یک زبان و یک موضوع خلاصه نمیشده و چون سرشت خود، بهگونۀ پیچیده و ناهمگون، در طیف گستردهیی میزیسته است. در گذشتۀ ادبی فارسی دری ترجمۀ داستان از زبانها و فرهنگهای گوناگون صورت میگرفت و از همه بیشتر از هندی، پهلوی و عربی. ترجمههای داستان نه تنها بهنثر پارسی دری درمیآمدند، بل برخی از آنها راه بهشعر میبردند. داستانهای ترجمه بهپند و اندرز خلاصه نمیشد. برخی از آثار داستانی با مایههایی از دنیای گداختۀ روح آدمی چون عشق، عرفان و اسطوره و غیره به پارسی درمیآمدند. گاه ترجمهها چنان در دست نویسنده و شاعر توانایی دگرگون میگردید که کمترین نشانههایی از اصل آن باقی میماند. داستان لیلی و مجنون که ریشه در ادب عرب دارد، در پارسی دری در هر پرداختی چنان ویراسته، پیراسته و آراسته گردیده که بهدشواری میتوان آنها را با اصل مقایسه کرد.
با وصف گذشتۀ درخشان ترجمه در گسترۀ جغرافیایی که امروز افغانستان میخوانیم، در مجموع سدۀ نوزدهم میلادی را سترونترین دورۀ ادبیات پارسی دری در افغانستان میتوان خواند. میر غلاممحمّد غبار این سده را که با جنگهای داخلی و خارجی مشخص میگردد، «دوره فترت ادبی و علمی» میخواند.[۱] به قول او در این دوره «غزلها بهتقلید متأخرین اکثر بسیار سست و مبتذل، قصاید متانت و سادگی قدیم و عاری از صنایع بدیعی و تکلفات دورۀ متوسطین بوده، سادهنویسی فصیح متأخرین و دورۀ جدید را نیز نیافته بود. »[٢] در پایان این سده توجه جدی بهترجمه بهادبیات این سرزمین جان تازه بخشید. اما یک نکته نهضت ترجمه را از سدۀ نوزدهم و پیش از آن در ماهیت متفاوت میسازد. تا سدۀ نوزهم رویکرد اصلی در ترجمه بهویژه ترجمه داستان عموما بهسوی خاور و بیشتر بههند بود. از پایان سده ۱۹ این توجه بهسوی باختر (اروپا) معطوف گردید. همچنان، در حالی که تعداد آثار پارسی شده در ادبیات کلاسیک محدود بود، پس از سدۀ ۱۹ تعداد آثار ترجمه بسیار زیاد و فزونتر از آثار خلق شده بهوسیله نویسندگان کشور شد. همگونیهایی نیز بین دو دوره (پیش و بعد از سده ۱۹) دیده میشود. هرچند بدنۀ اصلی را پیش از قرن ۱۹ آثار هندی و پس از آن آثار اروپایی تشکیل میدهد، آثاری از سرزمینهای دیگر نیز ترجمه شدهاند.
به هر حال، از پایان سدۀ نوزدهم در کنار عوامل دیگر، دو علت اصلی در ظهور و گسترش ترجمه نقش مهم بازی کرد. یکی ایجاد مدارس مدرن و جای گرفتن زبان خارجی در نصاب آموزشی آنها[٣] و دو دیگر ایجاد روزنامهها، مجلهها و جریدهها و ضرورت روزافزون بهترجمه و ترجمۀ داستان. بهیاد داشته باشیم که تا سدۀ نوزدهم ادیبان افغانستان زبان عربی را فرامیگرفتند (همچنان که زبان نخبگان نیز عربی بود) اما از این سده این رویکرد عمیقاً دگرگون گردید. در حالی که برخز از ادیبان و فرهنگیان کماکان بهفراگیری زبان عربی میپرداختند، عدۀ دیگر (و بیشتر) بهسوی زبانهای دیگر (در آغاز اردو و ترکی و بزودی بهزبانهای اروپایی) روی آوردند. از میان آنها افرادی بهترجمه داستان خارجی (و عمدتاً اروپایی) دست زدند.
▲ | مراحل ترجمۀ داستان |
رابنسون کروزو، نوشته دانیل دیفو، ظاهراً نخستین داستان خارجی (اروپایی) است که بهوسیله یک مترجم افغانستانی، شیر محمد کابلی، از اردو ترجمه شد و در قرن نوزدهم در لندن بهچاپ رسید. [۴] در داخل افغانستان چاپ داستانهای ترجمه شده با ترجمههای محمود طرزی از آغاز قرن بیستم بنیاد گردید. طرزی چنانکه خود در مقدمۀ برخی از ترجمههایش اشاره میکند، پارهیی از این آثار را زمانی که هنوز در ترکیه بهسر میبرد ترجمه کرده بود. از این زمان بهبعد ترجمه و چاپ داستانهای خارجی سیر صعودی در پیش گرفت.
ترجمه داستان خارجی بهصورت کابلی به مراحل زیرین تقسیم تواند شد. در این تقسیمبندی ویژگیهای کلی چنانکه در پی میآید مدنظر است نه تجربیات. در این دورهبندی اوضاع سیاسی-اجتماعی را نیز میتوان بازشناخت. [۵]
مرحله اول: از آغاز تا سال ۱٣۱٠ خورشیدی |
در این مرحله برای نخستین بار داستانهای اروپایی ترجمه و بهچاپ رسید آن هم بیشتر ادبیات داستانی فرانسوی. ویژگی عمدۀ این دوره یکی رویکرد بهرمان اروپایی است و بهنوعهای دیگر توجهی صورت نمیگیرد، هرچند در این دوره یکی دو نمایشنامه ترجمه و بهنمایش درمیآید. [٦] دو دیگر، مترجمان فقط به مضمون داستانها توجه دارند و کمتر بهشکل و ساختار آنها. محمود طرزی برجستهترین و پرکارترین مترجم این دوره است. وی رمانهای فرانسوی (چهار رمان ژول ورن و یک رمان از گزاویه دومونته پن) را از ترکی ترجمه و بهچاپ رسانید.
مرحلۀ دوم، ۱٣۱۱-۱٣۴٢ |
در این دوره گروه بالنسبه وسیعی از مترجمان ظهور میکند و تعداد فراوان آثار از ادبیات داستانی جهان، و از انواع گوناگون آن، چون رمان، داستان کوتاه و نمایشنامه ترجمه و بهچاپ میرسد. روزنامهها و مجلات جولانگه چاپ داستانهای ترجمه شده میشوند. ترجمۀ نمایشنامه گسترش چشمگیری کسب می کند و قسمت بزرگی از این ترجمهها برای اجرای نمایش در تآتر و رادیو انجام میگیرد. در همین دوره ترجمه داستان کوتاه نیز ظهور میکند. داستانهای جنائی و رمانتیک بدنۀ اصلی ترجمههای این دوره را میسازد. از آغاز سالهای دهۀ ۱٣٣٠ که مصادف با پایان جنگ دوم جهانی بود، داستانهای مربوط بهجنگ نیز فراوان بهچاپ میرسد. در این دوره ترجمۀ داستان در مطبوعات ولایات (استانهای) کشور نیز راه مییابد. در میان مترجمان این دوره، استاد عبدالرشید لطیفی بهخاطر وسعت و تنوع ترجمه در رمان، داستان کوتاه و نمایشنامه و کیفیت آثارش جایگاه شکوهمند دارد. وی نویسنده و مترجم زبردستی بود که بهقول یکی از نویسندگان «با نگارش و ترجمۀ بعضی از درامها و داستانها و تربیت یک عده از هنرمندان برجسته توانست بههنر تمثیل (نمایش) در افغانستان سر و صورتی بدهد و راه و روش داستاننویسی را بهکسانی که دلبستۀ این رکن مهم ادبیات هستند، ارائه نماید.»[٧]
مرحله سوم، ۱٣۴٣-۱٣۵٧ |
این مرحله از مهمترین دورهای ترجمه داستان در افغانستان است. در این دوره بر کیفیت داستانها تأکید بیشتر صورت میگیرد. داستان کوتاه در این دوره ژانر دلخواه است، هرچند رمانهای خارجی کماکان ترجمه و چاپ میشود. در کنار رمانها و داستانهای کوتاه جنائی و رمانتیک انواع داستانهای دیگر نیز مجال ترجمه و چاپ مییابند، هرچند نه بهپیمانۀ وسیع. برخی از انواع داستان خارجی برای اولین بار ترجمه و چاپ میشود، چون طنز، فوتو رمان، داستانهای ذهنی و غیره. ترجمه داستان کودک نیز جایگاه ویژهای را احراز میکند. در این دوره که داستان از کشورها و فرهنگهای گوناگون ترجمه و نشر میشود بهترجمه و بهداستان از سرزمینهای مشرق بهویژه ترکیه، مصر و هند نیز توجه صورت میگیرد. در این دوره که گرمترین دوره مبادلات فرهنگی با ایران است، تعداد بسیار فراوان آثار پارسی شده خارجی به افغانستان سرازیر میگردد.
مرحله چهارم ۱٣۵٧-۱٣٧۱ |
این مرحله نیز، که با کودتای ثور که حزب خلق و پرچم را بهقدرت رسانید آغاز میشود و با برچیده شدن دامن سلطۀ این احزاب ختم میگردد، از غنیترین دورههای ترجمه داستان خارجی در افغانستان است. در این دوره توجه اصلی کماکان بر داستان کوتاه است. با آنکه توجه بسیاری به ترجمه آثار ریالیزم سوسیالیستی است، آثار فراوان از سرزمینها و فرهنگهای گوناگون نیز ترجمه میشود.[٨]
در میان انواع داستان در این دوره تعداد قابل توجهی از مترجمان بهترجمۀ داستان طنز دست میزنند و برای نخستین بار بخشی بزرگ از ترجمهها بهصورت کتاب درمیآیند. در همان حال که بنگاههای چاپ کتاب در شوروی سابق بهچاپ وسیع ترجمه داستانهای روسی بهوسیله مترجمان افغانستان میپردازند، ارتباط فرهنگی، بهویژه داد و ستد کتاب و نشرات، با ایران بهپایینترین سطح نزول میکند. در عوض یک تعداد آثار مشهور ادبیات داستانی جهانی که قبلا در ایران ترجمه و چاپ شده بود، بدون اطلاع مترجم و نویسندۀ آنها،[۹] در کابل تجدید چاپ میشود. برخی از داستانهای کوتاه نویسندگان نیز بهاین صورت در مجلات[۱٠] یا بهگونۀ مجموعههای جداگانه تجدید چاپ میگردد.[۱۱]
▲ | دشواری پژوهش در ترجمۀ داستان |
بررسی پیشینۀ ترجمۀ داستان در افغانستان کار سادهیی نیست و دشواریهای فراوان فرا راه آن قرار دارد. عمدهترین دشواری دستیابی به آثار ترجمه شده است. چنانکه میدانیم بخش عمده و اصلی داستانهای ترجمه شده فقط در روزنامهها و مجلهها بهچاپ میرسیدند. دسترسی بهاینگونه منابع نه تنها از لحاظ زمانی کاری دشوار و زمانگیر است، بل با در نظر داشت شرایط سیاسی- اجتماعی کنونی حتی در داخل افغانستان نیز نامیسر است. هیچ کتابخانهای در جهان همه کلکسیونهای روزنامهها و مجلههای افغانستان را از آغاز تا امروز در اختیار ندارد. در داخل کشور بسیاری از کلکسیونهای این نشریهها در جریان جنگهای داخلی بهویژه دهۀ ۱۹۹٠ از میان رفتهاند.
توجه به دستنویسهای ترجمۀ داستان از آن جهت اهمیت دارد که بسیاری از ترجمهها بهصورت کتاب طبع نگردیدهاند. برخی دیگر نظر بهاوضاع و احوال سیاسی-اجتماعی از چاپ بازماندهاند بهویژه از آنرو که چاپخانهها در افغانستان عموما و پیوسته در اختیار دولت بوده است. چند مطبعۀ شخصی که در گذشته وجود داشت نیز بهخاطر محدودیت امکانات تأثیر ژرفی در عرصۀ چاپ آثار ادبی بهویژه ترجمه داستان نداشته است.[۱٢]
دربارۀ ترجمه داستان و تاریخ ترجمه داستان در افغانستان کار پژوهشی در حد مقالهای یا کتابی تاکنون انجام نگرفته است. چند مقاله که از شمار انگشتان فراتر نمیرود بهموضوع ترجمه پرداختهاند اما هیچکدام بهچگونگی ترجمه داستان در افغانستان و تاریخ ترجمه داستان رویکردی ندارد.[۱٣] در سال ۱٣۴۴، سمینار بینالمللی ترجمه در کابل برگذار شد که مجموعه مقالات آن سال بعد بهچاپ رسید. جالب اینکه در این سمینار هیچ دانشمند افغانستانی دربارۀ ترجمۀ داستان، که بخش اصلی و عمده ترجمه را در قرن ٢٠ در افغانستان تشکیل میدهد، نپرداخته بود.[۱۴] در سال ۱٣٦۵ سمینار دیگر ترجمه از سوی انجمن نویسندگان افغانستان بر پا گردید.
برای بررسی چند و چون ترجمه داستان در افغانستان در گام نخستین این پرسشها مطرح است از آن جمله:چرا عدهای بهترجمه داستان دست زدند؟ چه آثار عمده از کدام فرهنگها و از کدام انواع ادبیات داستانی (رمان، داستان کوتاه و نمایشنامه) ترجمه شده است؟کدام ترجمهها و تا چه حدودی از لحاظ ادبی-زیبایی شناختی اهمیت دارد؟تا چه حدودی این ترجمهها امیناند و مترجمان شرایط عمده ترجمۀ داستان چون آگاهی بر زبان مبداء و زبان مقصد و موضوع ترجمه و سبک اثر را دارا بوده؟چه تغییراتی را مترجمان در ترجمه روا میداشتند (متن، عنوان، شخصیتها، صحنهها) و چرا؟
پاسخ بههمۀ این پرسشها برای بررسی ادبیات معاصر افغانستان بهصورت عام و ادبیات داستانی و تاریخ ترجمه داستان بهصورت خاص اهمیت فراوان دارد.
اما پرداختن بهآنها کاری دشوار و زمانگیر است. بهعنوان مثال، تشخیص حد و حدود امانتداری در ترجمه یک متن (ترجمه امین) مستلزم آشنایی پژوهشگر با زبان متن اصلی است. از آن جایی که مترجمان از زبانهای گوناگون ترجمه کردهاند (و بیشتر از طریق زبان دومی) پژوهشگری که بهزبانهای گوناگون دسترسی داشته باشد تا درجۀ امانت ترجمهها را بهسنجش نشیند، خود حکم کیمیا دارد. از سوی دیگر، بسیاری از داستانهای ترجمه شده بهنویسندگان گمنامی مربوط است که داستانهایشان را در نگیننامههای بالنسبه کم اهمیت چاپ میکردهاند. دسترسی بهاین منابع اگر ناممکن نباشد، بسیار دشوار است، بهویژه وقتی بهیاد بیاوریم در موارد بسیار مترجمان از ذکر نام نویسنده پرهیز کردهاند و در تمام موارد از آوردن نشانی دقیق نشریههایی که داستان را از آن ترجمه کردهاند ابا ورزیدهاند.
در این نبشته میکوشیم تصویری، هرچند کلی، از تاریخ ترجمه داستان و مراحل آن، برخی از جنبههای ترجمه داستان، منابع و راههای دستیابی بهآنها، خاستگاه فرهنگی و اجتماعی مترجمان و زمینههای یادگیری زبان خارجی برای ترجمه داستان و سهم برخی از مترجمان و مسایل دیگر را با رویکرد بهداستانهای ترجمه شده در برگهای روزنامهها و مجلهها، بهویژه آن داستانها که بهصورت کتاب بهچاپ رسیده، ارائه بداریم. در این نبشته توجه اصلی بهجریان ترجمه داستان از آغاز تا سال ۱٣۵٧ متمرکز است، هرچند بهدورۀ بعدی نیز اشارههایی میشود.
▲ | مترجمان و ترجمه داستان |
چنانکه گفته آمد، در افغانستان تعداد بالنسبه بزرگی از قلمزنان که بهیک یا چند زبان خارجی دسترسی داشتند بهسوی ترجمه داستان خارجی رو آوردند. برخی دو سه یا بیشتر داستان خارجی ترجمه و چاپ کردند و بعد از این عرصه ناپدید شدند. برخی دیگر تعداد بیشتر آثار را ترجمه کردند.[۱۵] پرواضح است که کیفیت کار مترجمان یکسان نیست، همانگونه نیز انگیزههایی که آنها را بهسوی ترجمه داستان جلب میکرد ناهمگون است. نکتههای زیر برخی از برجستهترین انگیزهها برای رویکرد مترجمان بهترجمه داستان خارجی میتواند بود.
۱) انگیزه سیاسی: برای گروهی از مترجمان داستانهای غربی نوعی از منابع آگاهی سیاسی-فرهنگی از اوضاع و احوال جهان غرب بود. این مترجمان داستانهای غربی را از آن روی ترجمه و نشر میکردند تا خوانندگان را تنویر کنند و سطح آگاهی آنها را از اوضاع جهان پیشرفته بلند ببرند. این گروه پیش از آنکه بهداستان بهعنوان یک پدیدۀ ادبی بنگرند، آنرا وسیله بیداری فکری و ارتقای دانش و آگاهی میدانستند. گزینش نوع داستان علمی-تخیلی از سوی عدهای از این گروه از همین نکته ناشی میگردد. بهسخن دیگر، برای این گروه، ترجمه داستان خارجی یکی از راههای مدرنیزه کردن جامعه خودشان بود. آنها با ترجمه داستان خارجی (غرب) میخواستند زندگی غربی را در برابر خوانندگان وطن قرار دهند. بسیاری از مترجمان دورۀ اول روی همین هدف بهترجمه داستان دست میزدند.
٢) انگیزه ادبی: گروهی با ترجمه داستان خارجی میخواستند مدلها و انواع جدید ادبی را که الزاما بیگانه (در واقع اروپایی) بودند ارائه دهند. برای این گروه ارائه چنین مدلها از طریق ترجمه نوعی دموکراتیزه کردن ادبیات فارسی دری و نوعی طغیان در برابر رکود و فترت ادبی و قالبهای ادبی، که از دیرباز دامنگیر ادبیات پارسی دری شده بود، تلقی میشد. میدانیم که از سدۀ شانزدهم میلادی بهبعد بهتدریج ادبیات پارسی دری در افغانستان دچار بحران گردید. سدههای ۱٨ و ۱۹ نیز که بهدورۀ بیدلگرایی شهرت دارد عاری از هرگونه ابتکار و نوجویی بود.[۱٦] ترجمه داستان پایان دادن بهاین بحران و رکود بود و جستجو برای قالبها و مدلهای جدید. محمود طرزی در مقدمه رمان فاجعههای پاریس نوشت:«در این عصر آخر زمان چنانچه در همه چیزها یک تبدل و نوی بهظهور آمده، افسانهها نیز یک طرز نوی پیدا کرده که بهافسانههای کهنه و قدیم ما هیچ شباهت نمیرساند... رمانها و ناولها در این وقت از مهمترین آثار ادیبه قلمیه شمرده میشود؛زیرا ناولنویس کمال اقتدار قلم خود را در باب تصویر نمودن خیال بهحقیقت صرف مینماید.»[۱٧]
علاوه بر این، ترجمه داستان ارائه قالبهای جدید ادبی و ژانرها و نوعیت گوناگون داستان و نیز دعوت مستقیم یا غیر مستقیم نویسندگان کشور بهنوشتن آثار بههمان شکل و ساختار بود. رشید لطیفی در مقدمه داستان کوتاه «شب محجوب» مینویسد: «در ترجمه این ناول برای اینکه ریخت عبارات و سبک تحریر اصلی آن از بین نرود حتی المقدور سعی کردهام که بدون تصرف ترجمه نمایم.»
سید قاسم رشتیا در مقدمۀ ترجمه نمایشنامۀ کدام یک زرنگتر است تصریح میکند که آنرا بهعنوان یک مدل ترجمه کرده برای نویسندگانی که با این نوع آشنا نیستند و تجربۀ لازم در آن ندارند.[۱٨] در عین حال با ترجمه داستان و ارائه مدلها انواع مختلف داستان در کشور معرفی گردید، مثلا داستان جنایی، طنز، داستان ذهنی و غیره. دو عامل فوق نقش برجستهای در ترجمه داستان داشتند. عوامل دیگری نیز (بهویژه از سالهای ۱٣٣٠) بهرویکرد تعداد بیشتری از مترجمان بهسوی ترجمه داستان سهم داشته است.
٣) ذوق ادبی: یک عده از مترجمان بهخاطر ذوق ادبی و علاقۀ شخصی بهترجمه داستان دست میزدند و با برگرداندن آثار دلخواهشان ذوق ادبی خود را سیراب میکردند.
۴) حقالزحمه: یکی از انگیزههای ترجمه داستان در میان برخی از مترجمان دریافت حقالزحمه بود. بسیاری از مترجمان شاگردان مدارس و دانشگاهها و یا کارمندان پایینرتبه دولت بودند. برای این گروه ترجمه داستان منبع یا یکی از منابع امرار معاش بود.
۵) شهرت: ترجمه و چاپ داستانهای ترجمه شده در مطبوعات برای مترجمان شهرت فرهنگی بهبار میآورد. برای برخی از مترجمان، بهویژه مترجمان جوان، شهرت از انگیزههای اصلی رویکرد بهترجمه داستان بود. در جامعه سنتی افغانستان (به ویژه تا سالهای ۱٣۴٠) نویسنده و شاعر نسبت بهدیگر بخشهای فرهنگی (چون موسیقی، تآتر و سینما) از اعتبار اجتماعی بیشتری برخوردار بودند. مترجم نیز در شمار ادیبان و نویسندگان بهحساب میآمد.
٦) آسانی ترجمۀ داستان: برای ترجمه داستان هیچگونه تخصص و دانش حرفهای در کار نبود. فقط لازم بود که مترجم بهیک زبان خارجی آشنایی داشته باشد، در حالی که برای ترجمۀ یک متن علمی، تاریخی و غیره بهآگاهی فنی ضرورت بود. حقیقت این است که برای برخی از مترجمان و حتی نشریهها تا مدتها ترجمۀ داستان یک امر جدی تلقی نمیشد.
▲ | خاستگاه فرهنگی-اجتماعی مترجمان |
از ظهور ترجمه داستان در افغانستان تا این دم، افرادی از لایههای اجتماعی و فرهنگی گوناگون، و همانگونه که مذکور افتاد، با دیدگاهها و ایدههای مختلف به آن رو آورده آوردهاند. در هر مرحلهای مترجمان بهصورت کلی از لحاظ اجتماعی-فرهنگی دارای کیفیتهای متفاوتاند و این عمیقاً ناشی از دیدگاههای فرهنگی-سیاسی آنهاست در چارچوب اوضاع سیاسی کشور.
در مراحل اول، عمدتاً نخبگان فرهنگی و برخی از فعالان سیاسی با دیدگاههای روشن سیاسی و فرهنگی به ترجمۀ داستان روی میآوردند. در مراحل بعدی این امر دچار دگرگونی گشت. گروهی برای متجدد کردن ادبیات و قالبهای ادبی بهترجمۀ داستان دست یازیدند. برخی نخبگان فرهنگی آموزش دیده در بیرون از کشور یا بهنام رسیده در درون مملکت بودند. عدهای کارمند پایین رتبه دولتی با آموزشهای متوسط بودند. برخی دیگر شاگردان مدرسه و دانشگاه ها بودند. تأثیر این وابستگیها و دیدگاهها را در داستانهای ترجمه شده، از چگونگی انتخاب تا متن ترجمه میتوان بازشناخت. اشاره بهاین نکته نیز ضروری است که یکی از ویژگیهای ترجمه داستان در افغانستان این است که زنان در آن حضوری اندک دارند. نخستین زن که بهترجمه داستان پرداخت و آثار بالنسبه زیادی را ترجمه و چاپ کرد، رقیه ابوبکر بود.[۱۹]
▲ | مترجم و زبان خارجی |
مترجمان زبان یا زبانهای خارجی را از طریقهای گوناگون زیر فرا میگرفتند:
۱) تحصیل در خارج کشور. برخی از نوجوانان برای آموزش عالی بهخارج کشور فرستاده میشدند. ظاهرا نخستین گروهی که برای آموزش بهخارج فرستاده شد، دسته ۵٧ نفری بود که در سال ۱۹٠۹ بههند برتانوی فرستاده شد. [٢٠] یک دهه بعد فرستادن دانشجویان بهخارج از کشور (بهویژه کشورهای اروپایی) رشد بیسابقه نمود و صدها تن بهبریتانیا، سویس، آلمان، فرانسه، روسیه شوروی و ترکیه اعزام گردیدند. از آن زمان بهبعد اعزام دانشجویان بهخارج رشد فزاینده یافت. این دانشجویان در هنگام تحصیل طبعا زبان خارجی را کسب میکردند و در برگشت برخی از آنها صرفنظر از حرفه و رشتۀ اصلی، در ضمن بهترجمه داستان نیز میپراختند.
٢) تحصیل در مدارس کشور. در افغانستان از آغاز پیدایش مدارس عصری (مدرن) در قرن ۱۹، زبان خارجی بخش اصلی نظام آموزشی را تشکیل میداد. [٢۱] در این زمینه سه مدرسه نقش برجستهتر نسبت بهسایر مدارس داشت:حبیبیه، امانی (که بهنجات نیز شهرت دارد) و استقلال. دو مدرسه آخری که از سوی دولتهای آلمان و فرانسه تأسیس شدند، و از همان آغاز بیشترین آموزگاران و حتی مدیران آن نیز خارجی بودند، نقش برجستهای در ترویج زبانهای آلمانی و فرانسوی داشتند. زبان تدریس در این مدارس زبان خارجی بود و از اینرو تمام مضامین (به غیر از پارسی دری، پشتو و تفسیر) در دورههای متوسط و عالی بهزبان خارجی تدریس میگردید. این وضع با جزر و مدهایی تا پایان ۱٣۵٠ خورشیدی دوام کرد. کودتای ٧ ثور (اردیبهشت) ۱٣۵٧ و تجاوز مستقیم شوروی سابق در افغانستان، بهانقطاع کمکهای کشورهای اروپایی در حوزۀ آموزش و پرورش انجامید. در عین حال در مدرسههای حبیبیه و غازی زبان انگلیسی تدریس میگردید اما نه با آن تداوم و نظمی که در دو مدرسه قبلی یاد شد.
بسیاری از دانشآموزان این مدرسهها حتی در هنگام تحصیل در مدرسههای فوق داستان خارجی ترجمه میکردند. بهعنوان مثال تقریبا تمامی کسانی که از آلمانی ترجمه میکردند، دانشآموزان و فارغان مدرسۀ نجات بودند و آنانی که از فرانسوی ترجمه میکردند از مدرسه استقلال فارغ شده بودند.
٣) دانشگاه کابل. دانشگاه کابل با دانشکدۀ طب (پزشکی) در سال ۱٣۱۱ بنیاد و در سال ۱٣٢٦ بهدانشگاه مبدل گردید و از همان آغاز دانشکدههای مختلف آن با یکی از دانشگاههای جهان در ارتباط مستقیم قرار گرفتند. استادان و مواد درسی نیز از این کشورها تأمین میگردید. زبان تدریس در دانشکدهها نیز عموما زبان خارجی و کشور قیم) میبود. این امر تا سالهای ۱٣۵٠ ادامه داشت.
۴) دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی. در دانشکده ادبیات دانشگاه کابل بخشهای برخی از زبانهای خارجی چون انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، عربی فعال بود و در سالهای پسین زبانهای روسی، اسپانوی و بلغاری نیز بر آنها افزوده گشت. درین بخشها زبان خارجی عموماً از سوی استادان خارجی تدریس میشد.
۵) مراکز فرهنگی خارجی. پس از جنگ دوم جهانی برخی از کشورهای غربی و اسلامی مراکز فرهنگی در افغانستان ایجاد کردند، چون مرکز فرهنگی امریکا، مرکز فرهنگی شوروی، گویته انستیتوت، خانه فرانسه (و بعد مرکز پیداگوژی فرانسه و افغانستان) ، مرکز فرهنگی مصر و غیره. هرچند ایجاد این مراکز بر پایههای تبلیغاتی و سیاسی استوار بود، یکی از عمدهترین فعالیتهای آنها را تدریس زبان کشور متبوع تشکیل میداد. کورسهای تدریس زبان این مراکز بهروی داوطلبان آموزش زبانهای خارجی مربوط باز بود، اما عمدتا در آنها (بهویژه گویته انستیتوت و مراکز پیداگوژی فرانسه و افغانستان) شاگردان مدارسی که زبان خارجی ویژه آن کشور تدریس میگردید، مراجعه میکردند. این کورسها در گسترش زبانهای خارجی در کشور سهم برجستهای داشتند. [٢٢]
٦) فرستادن شاگردان ممتاز بهخارج. در این برنامهها شاگردان ممتاز برای مدت یکسال یا کمتر بهخارج فرستاده میشدند. معروفترین این برنامهها برنامۀ «فولبرایت» بود که بر اساس آن سالانه چند دانشآموز ممتاز از مدرسههای حبیبیه و غازی به امریکا فرستاده میشدند. این دانشآموزان در مدت یکسال با یک خانواده امریکائی میزیستند. گاهی شاگردان مدرسههای استقلال و ملالی (مدرسۀ دخترانۀ کابل که در آن زبان فرانسه تدریس میشد) نیز برای مدتهای کوتاه بهفرانسه فرستاده میشدند. هدف ظاهراً بازدید از مدرسه یا مدرسههای مشابه در فرانسه بود. بههر حال این برنامهها هرچند مایه تبلیغاتی و سیاسی داشتند و کمتر فرهنگی، نتایج سودمندی نیز دربرداشتند مانند آشنائی بیشتر و بالنسبه عمیقتر بازدیدکنندگان با فرهنگ و زبان کشورهای مربوط.
علاوه بر شاگردان ممتاز، عدهای دیگر نیز با اقامت در کشورهای دیگر، خواه برای شغل در سفارتی یا تبعید سیاسی و یا کار دیگری، زبان خارجی را میآموختند. محمود طرزی ٢٣ سال در تبعید زیست و بیشتر آنرا در ترکیۀ عثمانی. وی زبان ترکی را در تبعید فراگرفت و از همین زبان بود که رمانهای فرانسوی (بهویژه چهار رمان ژول ورن) را ترجمه کرد. سلطاناحمد شیرزوی در هنگامی که سفیر افغانستان در ترکیه بود و با عمق زبان ترکی در ترکیه آشنا شده بود کتاب طارق یا فتح اندلس از عبدالحق حامد را ترجمه کرد و در انقره بهچاپ رسانید. برخی دیگر در کورسی یا نزد افرادی زبان خارجی میآموختند.
▲ | ترجمه و مطبوعات |
ترجمه و ترجمه داستان خارجی در افغانستان با پیدایش و رشد مطبوعات پیوند ناگسستنی داشته است. در حقیقت با پیدایش مطبوعات، ترجمه داستان نیز پا بهمیدان گذاشت. جریدۀ شمس النهار اولین نشریهای است که در افغانستان نشر گردید. «اولین قدم در راه ایجاد آشنائی مردم افغانستان با دگرگونیهای دنیای خارج بهوسیله انتشار جریدۀ شمسالنهار برداشته شد. »[٢٣] قسمت بزرگ مطالب این نشریه را ترجمه میساخت، از اینرو میتوان آنرا آغاز ترجمه در دوران معاصر خواند. هرگاه در شمس النهار با انبوه ترجمه مواد گوناگون از منابع خارجی، اما فقدان ترجمه داستان، روبرو هستیم، سراج الاخبار (۱۹۱۱-۱۹۱٨) از نخستین شماره با ترجمه داستان آغاز گردید. [٢۴] پس از آنکه روزنامهنگاری بهتدریج در کشور توسعه یافت، ترجمه داستان نیز رونق و گسترش بیشتر کسب کرد. پاسخ این پرسش را که چرا روزنامهها و مجلهها چنین مشتاقانه بهچاپ داستانهای ترجمه شده میپرداختند، میتوان در عوامل زیرین جستجو کرد:
۱) روزنامهها و مجلهها بهچاپ داستانهای ترجمه شده بهعنوان یک پدیده فرهنگی میپرداختند. در این نشرات چاپ داستانهای ترجمه شده در واقع پرداختن بهیکی از عرصههای عمومی فرهنگی بود که از آغاز قرن بیستم باب آن گشوده شده بود.
٢) بهخاطر فقدان گروه بزرگی از نویسندگان و دانشمندان بود که این نشرات بهچاپ فراوان ترجمهها از جمله ترجمه داستان میپرداختند. بهعنوان مثال، در سالهای ۱٣٢٠-۱٣۴٠ حدود بیش از چهل درصد نشرات روزنامۀ اصلاح را ترجمه تشکیل میداد در حالی که شصت درصد دیگر بهخبرها، اعلانها و آگاهیها، سرمقاله و احیانا یکی دو مقالۀ دیگر مربوط میگردید. بهاین ترتیب در حقیقت بخش عمده این روزنامه ترجمه بود. اما چرا اصلاح و یا روزنامههای دیگر در این زمان چنان وسیع بهچاپ و ترجمهها مبادرت می کردند؟برای آنها جلب خوانندگان نیازمند نشر موادی با سرشت سرگرم کننده بودند. چاپ داستانهای ترجمه شده بهصورت پاورقی یا داستان کوتاه بخشی از این نیاز را تأمین میکرد. علاوه بر این روزنامهها و مجلهها که عموماً از سوی دولت نشر میگردیدند مطالب و اخبار فراوان درباره دولت و کارکردهای آن منتشر میکردند. از اینرو برای تعدیل اخبار و تبلیغات ظاهراً خستهکنندۀ دولتی بهچاپ داستانهای ترجمه شده نیز دست میزدند.
٣) با در نظر داشت اوضاع مختنق سیاسی میان سالهای ۱٣۱٠-۱٣۴٣ و حاکمیت مطلق سانسور، چاپ داستانهای ترجمه شده بهویژه داستانهای با اصل سرگرمی بیخطرترین و مطمئنترین مواد قابل چاپ برای مسئولان و گردانندگان نشریهها بود. در این دوره (به جز دوره کوتاه شورای هفتم) اوضاع سیاسی-اجتماعی در کشور بهشدت مختنق بود و از اینرو مطبوعات کشور کاملا در دست دولت قرار داشت و شدیدا از سوی آن نظارت میگردید. از همینرو، چاپ هرگونه بحث جدی در مسایل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در آن ممنوع بود زیرا دولت اینگونه بحثها را تهدیدی برای خود تلقی میکرد. اگر گاهی بهتصادف این نوع مقالات در نشریهای به چاپ میرسید، مدیر آن بهای گزاف میپرداخت. یکی از نمونههای این وضع، سرمقالۀ «اقتصاد ما» (از میر غلاممحمد غبار در شماره ۵۱، مورخ ۱٦ میزان ۱٣٢۵ روزنامۀ اصلاح) بود که منافی سیاست اقتصادی دولت بود. چاپ این نوشته موجب شد که نویسنده مقاله «در مجلس وزرأ تحت بازپرسی و تهدید قرار گیرد.
مدیر اصلاح، محمد قدیر ترهکی، بهگناه نشر مقاله مذکور برطرف شده و سالها مغضوب حکومت بود. [٢۵] البته در فاصله کوتاهی که مطبوعات ملی ظهور یافت (۱٣٢۹-۱٣٣۱ و ۱٣۴٣-۱٣۵٢) بخشهای دائمی در زمینههای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در برگهای آنها منتشر میگردید. در واقع عامل اصلی ظهور نشریههای ملی طرح همین مسایل بود. ناگفته نماند که گاهی در مطبوعات دولتی نیز نبشتهها و ترجمههایی در مسایل علمی، سیاسی و تاریخی بهچاپ میرسید، اما با روحیه محافظهکارانه که با سیاست رسمی دولت در تضاد نمیبود. بههر حال در چنین اوضاع و احوال چاپ داستانهای ترجمه شده در مطبوعات رسمی کشور مصونترین و بیخطرترین مواد تلقی میگردید. گردانندگان نشرات چاپ داستانهای ترجمه شده را، بهویژه داستانهایی که اصل آنها قبلا در مجلهای یا کتابی در خارج از کشور نشر شده بود، ترجیح میدادند و آنها را مواد قابل اعتماد میدانستند. [٢٦]
۴) بسیاری از گردانندگان روزنامهها و مجلات خود مترجم داستان بودند. چون رشید لطیفی، علیاحمد نعیمی، سید فقیر علوی، شکریه رعد، سراج وهاج، شفیع دهگذر، قاسم واحد، نشاط ملک خیل، خالد روشان، محمدعثمان صدقی، بشیر رفیق، حسین هدی، جلال نورانی و دیگران. آنها خواهینخواهی بهترجمه داستان و نشر آن بیشتر علاقمند بودند.
۵) اکثریت بزرگ مترجمان را جوانان تشکیل میدادند. آنها که کمتر آموزش عالی و تجربه بهمسلکی و تخصصی داشتند عمدتاً بهترجمه داستان خارجی دست میزدند. زیرا این پندار نادرست در آن سالها حاکم بود که برای ترجمه داستان ظاهراً تخصصی و تجربۀ فنی در کار نیست؛در حالی که برای ترجمۀ مسایل علمی، سیاسی و اجتماعی، صرفنظر از دشواریهای سیاسی و اجتماعی و عواقب گاه نامطلوب، آگاهی نسبی نیز ضرور است. از اینرو این مترجمان جوان کمتر میخواستند یا میتوانستند بهترجمه آثار علمی و غیره بپردازند و طبعاً بیشتر مایل بهترجمۀ داستان بودند. در عین حال، در حالی که این نشریهها گاهگاه بهچاپ ترجمههای علمی، اجتماعی و غیره میپرداختند، همیشه جا برای چاپ ترجمه داستان در آنها وجود داشت. از آنجایی که هر نشریهای صفحات اختصاصی برای موضوعهای مختلف داشت، داستان در هر شمارهای میتوانست نشر گردد.
از همینرو، برای مدتها آنچه فرهنگیان، از داستان خارجی میفهمیدند رمان بود. این برداشت از آنجا ناشی میشود که آنچه در میان سالهای ۱٢۹٠-۱٣٢٠ ترجمه و چاپ گردیده، چه بهصورت کتاب و چه در پاورقی روزنامهها و مجلهها، عموما بهژانر رمان تعلق دارند. [٢٧] اما از سال ۱٣٢٠ این امر دچار دگرگونی عمیق گردید. از این سال تعداد بیشتری روزنامه بهنشر میرسید. چنانکه انیس از سال ۱٣۱۹ بهروزنامه مبدل گردید و نشریۀ ذوقی ژوندون، که در ادبیات داستانی و از جمله ترجمه داستان نقش ویژه دارد، در سال ۱٣٢٧ تاسیس شد. این روزنامهها و مجلات بهگزینش ژانرهای دلخواه خود میپرداختند، هرچند این گزینش در آغاز روشن نبود. روزنامهها بهسوی داستانهای طولانی (رمان) میل داشتند و بیشتر بهنشر پاورقیها میپرداختند. در عوض مجلهها، از جمله رنگیننامۀ ژوندون، بهداستان کوتاه علاقمندی بیشتری داشتند هرچند گاهگاهی رمانهایی نیز بهصورت پاورقی در آنها بهچاپ می رسید؛همانگونه نیز گاهگاه داستانهای کوتاه در برگهای روزنامهها نیز منتشر میشد. [٢٨] برخی از مجلهها، روزنامهها و جریدهها نوعی از داستانهای ترجمه شده را بهچاپ میرسانیدند که ویژه همان نشریه میبود. مجلۀ ژوندون از پایان سالهای ۱٣۴٠ بهترجمه و چاپ«فوتورومان»دست یازید که هیچگونه گذشتهای در کشور نداشت. [٢۹] قاسم صیقل بیشترین فوتو رمانهای ژوندون را در این سالها ترجمه میکرد. در عین حال جریدۀ ترجمان (به مدیریت استاد علیاصغر بشیر) بهچاپ داستانهای ترجمه شده طنزی میپرداخت. هرچند از آغاز سالهای ۱٣۴٣ روزنامههای اصلاح و انیس نیز گاهگاه بهچاپ داستانهای ترجمه شده طنزی میپرداختند.
از سوی دیگر، هر نشریهای روحیه و اهداف نشراتی خود را داشت که در چاپ داستانهای ترجمه شده عمیقاً اثر میگذاشت. مثلا در سراجالاخبار و امان افغان که خود را نشریههای پاسدار تجدد و روشنگری میپنداشتند، داستانهایی که بازتابدهندۀ چنین دیدگاهها میبود بهنشر میرسید. ژوندون که یک نشریه ذوقی و بهدنبال سرگرم نگهداشتن خوانندگان بود، داستانهایی سرگرمکننده، از جمله داستانهای رومانتیک و جنایی، بهنشر میرسانید.
این تمایل بهچاپ داستانهای سرگرمکننده در مطبوعات کشور باعث گردید که بدنۀ اصلی داستانهای ترجمه شدۀ فارسی دری را در این کشور داستانهای سرگرمی، عمدتا از نوع داستانهای رمانتیک و جنایی، تشکیل بدهد. این امر نه تنها بر مجموع جریان ترجمۀ ادبیات داستانی در کشور اثر گذاشت بلکه، بهنحوی، تأثیر ناگوار آنرا میتوان در سیر داستانپردازی معاصر در افغانستان پی گرفت، که این خود بحث جداگانهای است.
▲ | مترجمان و منابع برای ترجمۀ داستان |
دسترسی مترجمان بهمنابع ادبیات داستانی خارجی برای ترجمه یکی از دشوارترین مسایل ترجمه در افغانستان بوده است. این امر پارهیی از پرسشها دربارۀ چگونگی انتخاب داستان و نوع داستان از لحاظ مضمون و سرشت هنری و بهنحوی از انحاء دشواریهای تاریخ ترجمۀ داستان خارجی را در کشور، صرفنظر از مسایل سیاسی-اجتماعی، آشکار میسازد.
در افغانستان تا سال ۱٣۵۹ کتابفروشی اختصاصی یا مرکزی برای فروش کتابها و مجلات خارجی وجود نداشت. ایران تنها کشوری بود که بازار فروش کتابها و مجلات منتشر شده در آن در افغانستان رونق بسیار داشت. همینگونه، کتابهای فارسی چاپ شده در شبه قارۀ هند از دیرباز بهکشور سرازیر میشد. در سالهای دهۀ ۱٣٦٠ کتابهای چاپ اتحاد شوروی سابق، بهزبانهای مختلف بهویژه زبان روسی و زبانهای دیگر اروپایی چون انگلیسی، فرانسوی و آلمانی وارد افغانستان میشد و بهقیمت بسیار ارزان بهفروش میرسید.
در کتابخانههای کشور در زمینههای ادبیات داستانی آثار فراوان وجود نداشت. در کتابخانۀ عامه و کتابخانۀ دانشگاه کابل که بزرگترین کتابخانههای کشور بودند، کتب و مجلات فراوان و متنوع خارجی که در برگیرندۀ ادبیات داستانی باشد نگهداری نمیشد. در کتابخانههای مدرسههای استقلال و امانی تعدادی از کتب داستانی و مجلات خارجی موجود بود، اما این کتابها و مجلات عموما برای شاگردان مدارس فوق بود و بهمترجمانی که بیرون از این مدارس اشتغال داشتند امانت داده نمیشد. در عین حال آثاری که در این کتابخانهها نگهداری میشد عموما آثار داستانی ادبیات کلاسیک اروپایی، بهویژه آلمانی و فرانسوی، بود نه آثار عامه پسند.
بهرغم دشواریهایی که گفته شد، مترجمان تا سال ۱٣۵۹ از طریقههای زیرین بهمنابع ادبیات داستانی خارجی دستیابی مییافتند:
۱) برخی از مجلات و کتب خارجی مستقیما بهدفتر مجلات و روزنامههای کشور میرسید. مدیران نشریهها این آثار را، که بیشتر ذوقی میبود و نه فنی و اختصاصی، مدیران نشریهها برای ترجمه بهمترجمان میسپردند. گاه پیش میآمد که مدیر نشریه بخشهای گوناگون یک مجلۀ خارجی را برای ترجمه بهمترجمان مختلف میداد. بخش ارتباط خارجی وزارت اطلاعات و فرهنگ و رایزنها فرهنگی کشورهای خارجی نیز گاه اینگونه آثار را در اختیار مدیران مجلهها و روزنامهها قرار میدادند.
٢) برخی از مراکز فرهنگی خارجی چون مرکز پیداگوژی فرانسه و افغانستان، گویته انستیتوت، مرکز فرهنگی امریکا و مرکز فرهنگی شوروی کتابخانههایی داشتند که در آنها کتب و مجلات برای ترجمۀ ادبیات داستانی دستیاب میگردید.
٣) گرچه بسیاری از مترجمان از لحاظ مالی توان اشتراک بهمجلات خارجی را نداشتند، اما تعداد اندکی از آنان بهمجلههای خارجی مشترک میشدند. برخی از مترجمان نیز هنگام سفر به کشورهای خارجی چند کتاب و مجله با خود ارمغان سفر میآوردند و بعد داستانهایی را از آنان ترجمه میکردند. گاهی نیز دوستانی برای مترجم کتابی هدیۀ سفر میآوردند.
۴) گاهی مترجمان کتابها و مجلههای خارجی دست دوم را از روی تصادف نزد دستفروشهای کتاب مییافتند و میخریدند. این کتابها و مجلات بیشتر متعلق بهمتخصصان خارجی در کشور یا کارمندان سفارتهای خارجی بود که بعدا بدست دستفروشان کتاب میرسید. خرید کتاب از مغازههای خاص جهانگردان و متخصصان خارجی و یا امانت گرفتن آن از دوستان راهی دیگر بود.
دستیابی بهنشرات خارجی از سال ۱٣۵٧ با کودتای هفتم ثور کاملا دگرگون گردید. ازین سال بهبعد ورود کتب و مجلات غربی بهشدت تنزیل کرد. این امر حتی شامل کتابها و مجلات ایرانی نیز میگردید. بهسخن دیگر قطع روابط سیاسی با جهان غرب و تیرگی روابط با همسایگان باعث گردید که بهندرت کتب و مجلات خارجی بهافغانستان وارد گردد. اما از سوی دیگر، کتب و مجلات که در کشورهای سوسیالیستی، بهویژه اتحاد شوروی سابق، و بهزبانهای مختلف چاپ میشد، فراوان بهکشور سرازیر میشد. این کتب و مجلات که در فروشگاههای دولتی در سراسر کشور بهفروش میرسید بهسهولت و بهای اندک قابل دستیابی بود.
عمدهترین تأثیر چگونگی دستیابی منابع برای ترجمۀ داستان آن بود که ترجمۀ داستان بهیک امر تصادفی مبدل شده بود. بهسخن دیگر، هرچه بهدست مترجم میرسید همان را ترجمه میکرد بیآنکه حق انتخاب داشته باشد. نتیجه آن میشد که آثار از یک یا دو نوع ادبیات داستانی بسیار فراوان ترجمه شود و از انواع دیگر اندک یا هیچ. بهعنوان مثال تا سال ۱٣۵٧ تعداد بسیار فراوان آثار جنایی و رومانتیک ترجمه و نشر گردید در حالی که بهندرت داستانهایی از نوع بهاصطلاح «مدرن» زمینۀ ترجمه و نشر یافت. در عین حال تا سالهای
۱٣٦٠ ظاهراً هیچ داستانی از ادبیات امریکای لاتین در کشور ترجمه و بهچاپ نرسیده است. در این میان، فقدان ترجمۀ آثار نویسندگان بزرگ جهان بیشتر چشمگیر است. آثار و حتی نمونههایی از آثار برخی از برجستهترین نویسندگان جهان، یا ترجمه نشده و یا بسیار اندک ترجمه و به چاپ رسیده است. بگذریم از اینکه ترجمه چنین نوع داستانها نیز کار سهلی نبود و بهزباندانی ژرف و آگاهی عمیق ادبی و فرهنگی نیازمند بود.
عدم دسترسی لازم بهمنابع ادبیات داستانی خارجی باعث میگردید که مترجمان آگاهی محدود از ادبیات داستانی، جریانها و انواع آن در بیرون از کشور کسب کنند و این آگاهی، محدود بههمان آثاری باشد که برای ترجمه در اختیار داشتند. این نیز نه تنها بر دیدگاه آنها از ادبیات داستانی جهان، بل بر جریان ترجمۀ داستان و روند رشد داستان در افغانستان اثر میگذاشت.
تأثیر ناگوار دیگر، عدم دسترسی لازم بهمنابع ادبیات داستانی خارجی آن بود که برخی از مترجمان بهخاطر کمبود شدید این منابع، آثار معدودی را ترجمه میکردند و گاهی هم از این عرصه بهکلی دست میکشیدند. یکی از دلایل ناپدید شدن دهها مترجم که در عرصۀ ترجمۀ داستان ظهور میکردند و پس از چند ترجمه ناپدید میشدند در همین کمبود منابع نهفته است.
▲ | مترجمان و ترجمۀ متن و عنوان |
روژه کایوا (Roger Caillois) دربارۀ ترجمۀ خوب میگوید: «ترجمۀ خوب نه ترجمۀ لفظ بهلفظ است و نه ترجمه ادیبانه (غیر امین) ، بلکه عبارت است از ابداع متن (اعم از واژگان و جملهبندی و سبک) که نویسنده اگر زبان مادریش همان زبان مترجم میبود آنرا مینوشت. چنین ترجمهای مستلزم دانش و هوش و تخیل بسیار است. «اینگونه ترجمه را، چنانکه کایوا خود تصریح میکند«باید کمال مطلوب ترجمه دانست... مترجم خوب کسی است که میکوشد تا هرچه بیشتر بهآن نزدیک شود.» [٣٠] اینکه مترجمان افغانستان تا چه حدودی بهترجمه یا ترجمههای «امین» و «خوب» دست یافتهاند، نیازمند بررسی همه جانبۀ داستانهای ترجمه شده و مقایسۀ آنها با متون اصلی است. با یک نظر گذرا، اما، میتوان تصویری، هرچند کلی، از این مهم بدست داد. نخست اینکه اکثر مترجمان داستانهای خارجی در افغانستان جوان بودند و از هنر ترجمه آگاهی اندک داشتند. دو دیگر، در تمام موارد ترجمه کار دوم مترجمان بود و از همینرو نمیتوانستند بر سر ترجمه داستان وقت فراوان بگذارند، بهویژه آنکه درآمد قابل توجهی از آن میسر نبود. مترجمان در هنگام ترجمۀ متن و عنوان داستان گاه تغییراتی روا میداشتند.
الف - متن |
ظاهراً بسیاری از مترجمان با امانت داستان خارجی را ترجمه میکردند، دست کم از لحاظ ترجمۀ لفظ بهلفظ، و متن را همانگونه که درک میکردند بهزبان پارسی دری درمیآوردند. برخی از مترجمان که آگاهی بالنسبه ژرفی از زبان و هنر داستان داشتند با وسواس و دقت بیشتری بهترجمۀ داستان میپرداختند و میکوشیدند که روح زبان متن را در هنگام ترجمه انتقال دهند. یکی از این نمونهها توپاز از مارسل پانیول بهترجمۀ روان فرهادی است که با مهارت ستایشانگیزی برگردانیده شده است. مترجم در این اثر که کارش را ترجمه بهمعنی دقیق کلمه میخواند، زبان هر شخصیت را چنانکه در متن فرانسوی آن است بهزبان گفتاری پارسی درسی ترجمه میکند. چون اینگونه ترجمه پیشینهای در کشور نداشت، مترجم ناچار ضمیمیهای در «ممیزات دستوری زبان محاوره» و «معنای بعضی کلمات و جملات» را در پایان کتاب میافزاید. [٣۱]
برخی از مترجمان بنابر اوضاع و احوال سیاسی، اجتماعی و فرهنگی چار و ناچار بخشهائی را از متن حذف و یا اندکی تغییر میدادند. هرگاه داستانی از لحاظ سیاسی با سیاست دولت موافق نمیبود هرگز بهچاپ نمیرسید. مگر اینکه مترجم آنرا بهگونهای تغییر میداد که آن تضاد بهچشم نمیآمد. این امر تا سال ۱٣۴٣ در مطبوعات کشور بیداد میکرد.
مسایل اجتماعی و مذهبی نیز مترجم را وامیداشت تا متن را تغییر دهد، خواه در حد چند کلمه و صحنهای یا بیشتر از آن. صحنههای جنبی از مواردی بود که زودتر متن را زیر تیغ جرح و تغییر و حذف میبرد. گاه پیش میآمد که مترجمی متنی یا بخشیهایی از یک متن را در هنگام ترجمه دشوار مییافت و در نتیجه آنرا دگرگون یا حذف میکرد. این امر بهویژه در مورد مترجمان کم تجربه و جوان بیشتر صادق بود. برخی از مترجمان نیز بخشهای فراوانی از یک متن را حذف و یا آنرا خلاصه میکردند و کارشان را«ترجمه و تلخیص» میخواندند. نمونههای این دسته مترجمان فراوان است و حتی گاهی مترجمان خوب کشور نیز بهاین کار دست میزدند. دستۀ دیگر دگرگونیهای زیادی در متن میآوردند و از اینرو ترجمههایشان را«ترجمه و نگارش»، «ترجمه آزاد»، «ترجمه با تصرف»، «ترجمه با اختصار»یا«نقل آزاد»میخواندند. این گروه از مترجمان خود را کاملاً از قید امانتداری و وفاداری بهمتن آزاد میکردند.
آنچه در بالا مذکور افتاد روشهایی بود که برخی از مترجمان پیشه میکردند و ترجمههای خود را بدانها عنوان و آنرا پیشاپیش برای خواننده روشن میکردند. در حالی که یک مقدار دیگر از مترجمان بیآنکه چیزی درین باب بگویند، حذف و تعدیلهای کم و زیاد در متن داستان ترجمه شده انجام میدادند.
ب - ترجمۀ عنوانها |
در ترجمۀ عنوانهای داستانها، مترجمان کمتر امین بودند و اکثر عنوانها را تغییر میدادند و گاه عنوانهای جدیدی بر ترجمه میگذاشتند. برای این گروه انتخاب عنوان ترجمۀ داستان یک امر ذوقی بود. این مترجمان هیچ ضرورتی در رعایت امانتداری احساس نمیکردند. آنها برای ترجمه عنوان داستان بهایی قایل نبودند و با آگاهی اندکی که برخی از مترجمان از داستان و عناصر آن داشتند، عنوان را چیزی جز یک یا چند کلمه بیشتر و فراتر نمیدیدند.
برخی از مترجمان درمییافتند که عنوان اصلی از لحاظ فرهنگی برای خوانندگان در افغانستان کشش و جاذبۀ لازم ندارد از اینرو عنوان تازهای برای ترجمه برمیگزیدند. چنانکه شفیع رهگذر رمان The Sleeping Death اثر آگاتا کریستی را زیر عنوان «موشها گوش دارند» ترجمه کرد و بهچاپ رسانید. گاه ترجمۀ عنوان بهصورت اصلی ممکن بود برای مترجم از لحاظ سیاسی دردسری پیش بیاورد. احتمالا مترجم رمان Cry The Beloved Country از الن پیتن را بنا بر همین دلیل زیر عنوان «بهدنبال گمشده» ترجمه کرده است. گاهی نیز ممکن بود که ترجمۀ عنوان اصلی بهصورت تحتاللفظی معنی رسا و خوشآهنگی در پارسی دری نداشته باشد و یا از لحاظ فرهنگی مفهوم شایستهای را نرساند. برخی از مترجمان این نوع عنوانها را نیز تغییر میدادند. سید علی اکبری دربارۀ ترجمه عنوان رمان سگ نقرهیی از جک ایرین مینویسد:«نویسنده متن انگلیسی آنرا Silberherr نامیده که ترجمۀ دری آن«آقای نقرهیی»است. ولی چون چنین نامی بهزبان ما برای سگی شایسته نیست لذا من آنرا سگ نقرهی ترجمه کردهام.» [٣٢] رهنورد زریاب دربارۀ ترجمه داستان کوتاه «خویشاوندان» مینویسد که«اصل عنوان داستان بهانگلیسی The Compatriots است که «هممیهنان» یا «وطنداران» معنی میدهد و من با در نظر داشت متن داستان آنرا به «خویشاوندان» مبدل کردم. »[٣٣]
▲ | ترجمه و نام نویسنده |
مترجمان هنگام ترجمه و چاپ داستانها برخورد یکسان با نام نویسندگان نداشتند. برخی از آنان نام نویسندگان داستانهای ترجمه شدۀ خویش را ذکر میکردند اما برخی از ترجمهها نام نویسندهها را در خود نداشتند. این امر بهچند دلیل عمده روی میداد. برخی از مترجمان گمان میکردند که خواننده اصلا بهنام نویسنده علاقهای ندارد و تنها متن داستان مورد علاقه اوست. این امر بهویژه در مورد نویسندگانی که شهرت فراوان در محیط فرهنگی افغانستان نداشتند بسیار صادق است. برخی دیگر از مترجمان اصلا اهمیتی برای نام نویسنده قایل نبودند و از اینرو ضرورتی برای ذکر نام آنها نمیدیدند. برخی دیگر نیز تغییراتی فراوان در متن داستان ترجمه شده میآوردند و برای گریز از هرگونه انتقاد و مسئولیتی از درج نام نویسنده تن میزدند.
گاهی برای رعایت «توازن» آثار ترجمه شده از کشورهای مختلف، نام نویسنده از سوی مدیر نشریه حذف میشد تا از یک کشور خاص تعدادی زیاد کتاب ترجمه نشده باشد. فراموش نکنیم که تمام این نشریهها از سوی دولت نشر میشدند و مدیران این نشریهها مجریان آگاه سیاست دولت بودند. بههمین دلیل گاه عنوانهایی چون «از ادبیات آلمانی»، «از منابع ایتالوی»، «از آثار انگلیسی» بهجای اسم نویسنده میآمد.
برخی دیگر از مترجمان فقط نام کوتاه (معمولاً نام خانوادگی یا دوم) نویسنده را ذکر میکردند و ضرورتی برای تذکر نام کامل نویسنده نمیدیدند. این امر احتمالاً بر دلایل زیرین استوار بود: یکی اینکه در متن اصلی نام نویسنده بههمان صورت کوتاه مذکور میبود. دو دیگر، گاه مترجم گمان میکرد که ذکر نام کوتاه نویسنده کافی است، بهویژه اگر معروف باشد، و ضرورتی برای درج نام کامل او نیست. در صورتی که داستان به نویسنده معروفی متعلق میبود این امر اشکالی پیش نمیآورد، چنانکه در مورد شیلر، گویته، تورگنیف، تاگور، موپاسان، چخوف، گورکی و غیره. اما در صورتی که نویسنده در جامعۀ فرهنگی افغانستانی شهرتی نمیداشت طبعاً خواننده در شناخت نام کامل نویسنده دچار مشکل میشد. [٣۴] گاهی نیز تنها مینوشتند «از منابع خارجی»[٣۵] و گاهی نام نویسنده و مترجم هیچ یک معلوم نیست و خواننده فقط از روی نام قهرمانها، مکان و فضای داستان درمییابد که با ترجمه روبهرو است. تعداد این نوع ترجمهها اندک نیست. [٣٦]
▲ | داستان ترجمه شده و نام مترجم |
گرچه گروه بزرگی از مترجمان نام اصلی خود را ذکر میکردند، عده دیگری بهنام یا نامهای مستعار بهترجمه داستان میپرداختند و برخی دیگر نیز اصلاً از ذکر نام خود، چه اصلی و چه مستعار و مخفف، ابأ میورزیدند. تعداد این نوع مترجمان نیز فراوان بود. این امر میتواند بر دلایل زیرین استوار باشد. مترجم مدیر نشریه بود و ضرورتی برای ذکر نام خویش نمیدید. گاهی ممکن بود ترجمه متعلق بهمترجمی باشد که یک یا بیشتر از نوشتهها و ترجمههایش را در همان شمارۀ نشریه به چاپ میرسانید. چنین مترجمی از ذکر نام خود در برخی از آنها تن میزد تا از تکرار نام خویش جلوگیری کند. گاه نیز ممکن بود که داستان در مضمونی باشد که مترجم نخواهد بهحیث برگردانکننده چنین نوع داستان معرفی گردد. احتمال دیگر آن است که گاه مترجم دگرگونیها و تغییراتی را در ترجمه آورده و بههمین دلیل از ذکر نام خود ابأ میورزد. برخی دیگر از مترجمان چون فقط برای حقالزحمه مینوشتند و ترجمه میکردند علاقهای به فاش کردن نام خود نداشتند.
بههر حال گزینش نامهای مستعار از سوی مترجمان و ابأ ورزیدن از ذکر هر گونه اسمی از سوی آنها یکی از دشواریهای بررسی تاریخ ترجمه داستان در افغانستان است. حقیقت این است که از وجود نامهای مستعار تعداد بسیار اندک افراد، عموماً فقط مدیران نشریهها و گاهی هم یکی دو کارمند آن، مطلع میبودند. امروز تشخیص نامهای اصلی این دسته مترجمان چنان دشوار گردیده که بهسختی میشود بسیاری از آنها را بازشناخت.
▲ | نتیجه |
بهرغم اوضاع نامساعد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، کمبود شدید مواد برای ترجمه و عدم امکانات لازم برای چاپ بهویژه بهصورت کتاب، ترجمۀ داستان خارجی در افغانستان رشد فزایندهای داشته است. این رشد تنها از لحاظ کمی نیست. ترجمۀ داستان بهبالندگی نسبی از لحاظ کیفی نیز رسیده است. ترجمۀ داستان خارجی و تجربههایی در این زمینه تنها برای رشد و گسترش ترجمۀ داستان مؤثر نبوده بلکه در عرصههای دیگر فرهنگی و ادبی نیز اثرگذار بوده است. ترجمۀ داستان بهصورت کلی تأثیرات عمدۀ زیرین را در پی داشته است.
تأثیر نخستین و عمدۀ ترجمهها، در عرصۀ نثر پارسی دری محسوس بود.
نثر پارسی دری که در سدههای ۱٧-۱۹ دچار بحران و فترت شده بود زیر بار ترجمهها دگرگون گشت و بهسوی سادگی روی آورد. مترجمان ناگزیر بودند که از شیوههای نگارش متن اصلی تبعیت کنند و زمان اصلی را در ترجمه انتقال دهند. از اینرو ترجمهها را بهزبان ساده و طبیعی درمیآوردند و از کاربرد صنایع بدیعی که نثر را دشوار و متصنع میکرد، دوری میجستند[٣٧] این امر یکی از وسایل عمده در"دموکراتیزه"کردن زبان پارسی دری بود. این مدعا را برخی از مترجمان در طلایههای ترجمهها ذکر میکردند. محمود طرزی در مقدمه داستان"فلورا"مینویسد:«وضع تحریر و انشای رمان چون که بهلسان فرانسوی میباشد لاجرم ما نیز بههمان شیوه و اصول تحریر که با اصول تحریر حکایات فارسی تا یک درجه مباینت میرساند مینگاریم تا آنکه اصول تحریر... اجنبیه نیز یکدرجه بر قاریین همزمان روشن گردد. »سلطان احمد در مقدمۀ طارق یا فتح اندلس مینویسد که در ترجمه «بالالتزام از انشآپردازی و طرز تحریر قدیم اجتناب کرده شده میباشد.» [٣٨]
برای پیشروان ادبیات معاصر افغانستان که میخواستند قالبهای جدید ادبی معرفی و جا بیافتد. آسانتر آن بود که آثار پارسی شدۀ برخلاف معیارهای پذیرفته شدۀ ادبی و ذوق ادبی بهنشر برسد تا آثار مشابه بومی. این امر بیشبهه در آماده ساختن ذهن خوانندگان برای پذیرایی از ژانرهای جدید ادبی سهم برجستهای داشت، همانگونه که در هموار ساختن راه برای ظهور آثاری در همان قالبها و شیوهها و ژانرها از سوی نویسندگان خودی.
با در نظر داشت اوضاع مختنق سیاسی (بهویژه ۱٣۱٠-۱٣۴٢) ترجمهها بهعنوان آثار بیگانه با واکنش کمتر از سوی مراجع پر قدرت فرهنگی که میانهای با نوجویی و تجدد در ادبیات نداشتند، روبرو میگردید. یکی از این مثالها انجمن ادبی کابل بود که رسما بر ادبیات و پژوهشهای ادبی نظارت میکرد. این انجمن که روحیۀ شدید محافظهکارانه داشت، اصل را بر تبعیت و تقلید از ادبیات کلاسیک گذاشته بود. [٣۹] با این وصف، انجمن ترجمۀ تعدادی از داستانهای خارجی را سامان داد و برخی از آنها را در شمارههای مختلف مجلۀ کابل بهچاپ رسانید. [۴٠]
با گسترش ترجمۀ داستان و خلق داستانها در همان قالبها و شیوهها، در آغاز بهتدریج و پسانها بهسرعت، انواع و اشکال نثر روایتی سنتی و کلاسیک پارسی دری از صحنه کنار رفت. این نه تنها باعث گردید که دیگر از تقلید و تبعیت از شیوهها و شکلهای سنتی-کلاسیک خبری نباشد، بلکه بهتدریج عنعنۀ قصهگویی و قصهپردازی، دستکم در میان باسوادان کشورها بیرونق گردد. ترجمۀ داستان و رواج وسیع آن یکی از عوامل مهم این دگرگونی بود.
گفتنی است که با گسترش روزافزون عامۀ خوانندگان و دگرگونی کیفی در آن، آثار ادبی سنتی و قدیم از لحاظ شکل و مضمون و سبک و زبان نمیتوانست نیازهای آنها را برآورده سازد. ترجمه و چاپ تعداد فراوان آثار داستانی در مطبوعات و سرازیر شدن آثار مشابه از ایران انعکاسدهندۀ تشنگی خوانندگان و علاقۀ آنان بهاشکال جدید ادبی با درونمایههایی تازه بود.
ترجمۀ داستان از همان آغاز، مترجمان، خوانندگان و نویسندگان کشور را دربارۀ داستان و عناصر عمدۀ آن (ساختار، طرح، شخصیت، دیدگاه و غیره) و طبیعت خاص زبان در داستان آگاه ساخت. گرچه برخی از مترجمان، بهویژه تازهکاران، و همانگونه صف وسیع خوانندگان، از این عناصر و زبان آگاهی لازم نداشتند، اما با گسترش ترجمۀ داستان این آگاهی در سطوح مختلف شکل گرفت. در حقیقت ترجمۀ داستان خارجی در افغانستان تنها بهمعرفی ژانرها و اشکال جدید ادبی نپرداخت، بلکه در عین حال وسیلهای بود برای دست یافتن بهدرک بالنسبه ژرفتر از این ژانرها و اشکال و ساختار آنها.
برخی از نویسندگان کشور بیشترین سود را از داستانهای ترجمه شده بردند، بهویژه آنانیکه زبان خارجی نمیدانستند. برای این عده نویسندگان داستانهای ترجمه شده نه تنها نمونههایی را از لحاظ شکل و ساختار و زبان ارائه میکرد، بلکه از لحاظ مضمون، درونمایه و نوعیت نیز الگوهایی را برای آنها پیشکش میکرد. این ترجمهها بهنویسندگان افغانستان یاری میرسانید تا بهجهان پیرامون و آشنای خودشان با دیدی ژرفتر و هنرمندانهتر نگاه کنند، و این نگاه و دریافت را در قالب داستان بریزند، همانگونه که نویسندگان خارجی میکردند. در عین حال این ترجمهها در مجموع، چه ترجمههای چاپ شده در داخل کشور یا وارد شده از ایران، بهنویسندگان کمک میکرد که با شیوههای پرداخت هنری، سبکهای جداگانه و دیدگاههای فکری-زیبایی شناختی نویسندگان گوناگون از سرزمینها و فرهنگهای متفاوت آشنا شوند و از میان آنها آنچه که با دیدگاه، تجربه، درک و تواناییهای ادبی آنها سازگار باشد برگزینند.
ترجمۀ داستان خارجی از همان آغاز یکی از وسایل انتقال، معرفی و جذب فرهنگ غربی بود. این ترجمهها برخی از اندیشهها و مکتبهای فکری و حتی سیاسی غربی را در کشور بهنحوی از انحأ معرفی میکرد. در حقیقت معرفی و جذب فرهنگ غربی نخستین هدف در برابر مترجمان مرحلۀ اول بود. اگر این هدف در مرحلۀ نخست بیشتر در سطح آشنایی با پیشرفتهای علمی، تکنیکی و اجتماعی اروپا بود، چنانکه در ترجمههای محمود طرزی و نسل او پیداست، در دورههای بعدی بهدیدگاههای ادبی، فکری و فلسفی وابسته بود. ترجمه آثار داستانی ریالیزم سوسیالیستی، اگزیستانسیالیزم و داستانهای ذهنی و غیره بر این اهداف استوار بود.
بههر حال ترجمه داستان خارجی در افغانستان که از پایان سدۀ نوزدهم آغاز شد و تا امروز بهرغم کمبودها و نارساییها ادامه دارد، همگام با حوادث سیاسی، اجتماعی و فرهنگی راه دشوار اما پرباری را طی کرده است. در این راه برای یک لحظه هم نمیتوان از سهم مترجمان که با سختکوشی و عشق این عرصه را گشودند و آنانیکه آنرا بهنیکویی ادامه دادند، نادیده گذشت. ترجمه داستان دریچهای بود بهسوی جهان دلانگیز داستان و جهان بزرگ و رنگین که با آن آفریده میشد.
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی بازنویسی و ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- به قول مورخ نامی میر غلاممحمد غبار، تنها در نود سال این سده، بیش از نود جنگ داخلی و خارجی در افغانستان اتفاق افتاد. ر. ک. به: میر غلاممحمد غبار، «اوضاع علمی و ادبی افغانستان در دورۀ محمدزایی»، مجلۀ آریانا، شمارۀ ۵، سال ٧ (۱٣٢٨)، ص ۴.
[٢]- همان، ص ۵.
[٣]- . دربارۀ فرستادن دانشجویان و دانشآموزان افغان بهخارج از کشور برای آموزش عالی در مقالۀ حاضر بهاختصار پرداخته شده است.
[۴]- نویسندۀ این نبشته در تز دکتورای خویش این نکته را بیشتر پروریده است. ر. ک. به:Faridullah Bezhan, The Emergence and Development of Modern Fiction in Afghanistan, Ph.D.Thesis, Monash University, 2002, p.109.[۵]- برای توضیح بیشتر دربارۀ ویژگیهای مراحل ترجمۀ داستان در کشور، ر. ک. به:Ibio., pp.109-120.[٦]- یکی از این نمایشنامهها اثر زیر بوده است: عبدالحق حامد، طارق یا فتح اندلس، ترجمۀ سلطاناحمد (شیرزوی)، انقره، جهان برادر لر مطبعه، ۱٣۴٠ قمری.
[٧]- «سرگذشت انیس»، کتاب سال انیس، تدوین محمدبشیر رفیق، کابل، مؤسسۀ نشراتی انیس، ۱٣۴٦، ص ۴٦.
[٨]- برای نمونه از آثار زیر میتوان نام برد:فالبین (مجموعۀ داستانهای کوتاه هندی) ، -ق- دست (داستانهای کوتاه آسیایی) ، و خنده (دفتر داستانهای ویلیام سارویان نویسندۀ امریکایی) بهترجمۀ صدیق رهپو. دست الهه (مجموعۀ داستانهای کوتاه منگولیایی (مغولستانی) را سخی غیرت ترجمه و در کابل بهچاپ رسانید.
[۹]- برخی از آثار کازانتزاکیس، چون آزادی و مرگ، مسیح بازمصلوب، زوربای یونانی، راه آزادی، اثر هوارد فاست، خرمگس، اثر لیلیان وینیچ، برخی از آثار بالزاک، و نیز تقریبا تمامی داستانهای نویسندگان شوروی که قبلا در ایران ترجمه و چاپ شده بود، چون دن آرام، گذرازرنجها، سیلاب آهن، شکست و تقریبا تمام داستانهای گورکی و چخوف در افغانستان تجدید چاپ گردید.
[۱٠]- داستانهایی از جیمز جویس، فاکنر، کامو، و کافکا در ژوندون بهچاپ رسید.
[۱۱]- بهگونۀ مثال ر. ک. به: شهر آفتاب؛ برگزیدهیی از پیشگامان داستاننویسی جهان (گردآوری یحیی خوشبین)، بهسوی خورشید:مجموعهیی از داستانهای کوتاه نویسندگان امریکای لاتین (گردآوری بیرنگ کوهدامنی و حمید کیانور). داستانهای گردآوری شده در این دفترها قبلاً ترجمه و در نشریات ایران انتشار یافته بودند.
[۱٢]- مطبعۀ عنایت در دهۀ اول سدۀ ٢٠ بهوسیلۀ معینالسلطنه عنایتاللّه پسر ارشد امیر حبیباللّه تأسیس گردید. تقریبا همه آثار محمود طرزی در این مطبعه اقبال نشر یافت.
[۱٣]- در میان این نوشتهها مقالۀ پویا فاریابی «نقد و نگاهی بهترجمۀ ادبیات کودک»، ژوندون، شمارۀ ۵ و ٦، سال ۵ (۱٣٦۵) ، صص ٨۴-۱٠٢ نگاه کودتا ولی سودمندی بر چند مجموعۀ ترجمه شدۀ ادبیات کودک است. همچنان واصف باختری در مقالۀ «گذار بهآن سوی حجابهای زبان»، مجلۀ هنر، شمارههای ٢، ٣، و ۴ (سال ٣)، ۱٣۵۹، اشارۀ بسیار کوتاه بهترجمههای محمود طرزی دارد.
[۱۴]- در این سیمینار نجف دریابندری، نویسنده و مترجم ایرانی، مقالتی دربارۀ ترجمۀ داستان ارائه ورزید.
[۱۵]- در این نبشته منظور نظرمان فقط آن عده مترجمان بوده است که تعدادی بالنسبه زیاد داستان خارجی را ترجمه و چاپ کردند.
[۱٦]- چند تا جنگنامه، بهتقلید شاهنامۀ بیبدیل فردوسی طوسی، دربارۀ حوادث نبردهای افغان و انگلیس در این دوره آفریده شده است. این آثار رابطۀ تنگاتنگ با حوادث سیاسی و اجتماعی کشور دارند، ولی از لحاظ ادبی-زیباشناختی آثار برجستهیی نیستند.
[۱٧]- محمود طرزی، «یادآوری: ناول»، سراجالاخبار، شمارۀ اول، سال اول (۱٢۹٠)، ص ۱٢.
[۱٨]- ر. ک. به: رشید لطیفی، «شب محجوب»، مجلۀ کابل، شمارۀ ٣، سال ٣ (۱٣۱٣) ، ص ۵۴. همچنان ر. ک. به: سید قاسم رشتیا، «کدام یک زرنگتر است»، مجلۀ کابل، شمارۀ ۹، سال ٧ (۱٣۱٦)، ص ۵۵.
[۱۹]- از ترجمههای خانم رقیه ابوبکر، آثار زیر بهگونۀ کتاب چاپ شدهاند:ژرژ ساند، ولانتین، نشرات اصلاح، ۱٣٣٨؛ تولستوی، اناکارنینا، نشرات پشتون ژغ، ۱٣٣۵؛میشل پریمور، -ق- کلئوپاترا (در سه جلد) ، نشرات داخلی، ۱٣۴۱-۱٣۴٢.
[٢٠]- میر غلاممحمّد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، جلد اول، کابل، مطبعۀ دولتی، ۱٣۴٦، ص ٧٠۴.
[٢۱]- در دهۀ ۱٨٧٠ دو مدرسۀ ابتدایی (حربی و ملکی) ایجاد گردید که بنیاد مدارس نوین در افغانستان شناخته میشود. ر. ک. به:V. Gregorian, The Emergence of Modern Afghanistan, p.70.[٢٢]- گویته انستیتوت در کنار چاپ آقاری از زبان آلمانی، بهوسیلۀ مترجمان افغان، باری رمان با اسپ سحرآمیز بهطرف لندن اژدیترین را بهچاپ رسانید (۱٣۵٧) . ترجمۀ این کتاب محصول کارجمعی چهارده تن از شاگردان کورس هایزبان آلمانی گویته انستیتوت در کابل بود.
[٢٣]- محمّدسرور مولایی، برگزیدۀ شعر معاصر افغانستان، تهران، انتشارات رز، ۱٣۵٠، ص ۱٣.
[٢۴]- اکساویه (گزاویه) دومونتی پن، فاجعههای پاریس، ترجمۀ محمود طرزی، این رمان از اولین شمارۀ سال اول سراج الاخبار (۱٦ میزان ۱٢۹٠) برای سه سال منتشر گردید.
[٢۵]- میر غلاممحمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، جلد دوم، ویرجینیا، ۱۹۹۹، ص ٢٣٧.
[٢٦]- این نکته را مدیون ژورنالیست و مترجم توانا جناب سید فقیر علوی هستم. بدین وسیله از ایشان سپاسگزارم. (ف. ب).
[٢٧]- هرچند گاهگاهی ترجمههای داستانهای کوتاه نیز در مجلههای کابل و آیینۀ عرفان بهچاپ میرسید، ولی تعداد این ترجمهها اندک و ناچیز است.
[٢٨]- رونامههای اصلاح و انیس در شمارههای روزهای پنجشنبه عموماً داستانهای کوتاه را منتشر میکردند. داستانهای کودک که در این روزنامهها در صفحات ویرۀ کودکان بهنشر میرسید غالباً داستانهای ترجمه شده میبود.
[٢۹]- باید تذکر داد که چاپ برخی از داستانهای مصوّر، بهویژه داستان کودک که از دیرباز در مطبوعات مروج بود، ربطی به فوتو رمان ندارد.
[٣٠]- ر. ک. به: ابوالحسن نجفی، «مسألۀ امانت در ترجمه»، نشر دانش، شمارۀ اول، سال ٣ (۱٣٦۱) ، صص ۱٠-۱۱.
[٣۱]- ر. ک. به: مارسل پانیول، توپاز، ترجمۀ روان فرهادی، کابل، انتشارات بیهقی، ۱٣۵۱.
[٣٢]- سید علی اکبری (مترجم) ، «سگ نقرهیی»، روزنامۀ اصلاح، ٣ سرطان ۱٣۴٨.
[٣٣]- رهنورد زریاب (مترجم) ، «خویشاوندان»، نوشتۀ پرساد ویمل، در دفتر ترجمۀ داستان پیرهنها، کابل، انجمن نویسندگان افغانستان، ۱٣٦٣، ص ۵٧.
[٣۴]- برای نمونه ر. ک. به: «جا برای چهار نفر» اثر بونته، ترجمۀ بشیر کبیر (انیس، جوزای ۱٣۴٣)؛ «سبکدوش»، اثر لیبله، ترجمۀ عظیم رعد (انیس، ۱۴ قوس ۱٣٣۴) ؛ «نامۀ پرماجرا» اثر لانگ، مترجم نامعلوم، (اصلاح، ٢۴ قوس ۱٣۴۴)، و آثار دیگر.
[٣۵]- مثلاً ر. ک. به:«شش هزار دالر»، از منابع خارجی، مترجم نامعلوم (اصلاح، ٢٧ حوت ۱٣۴٧)؛ «قاتل»، از منابع خارجی، ترجمۀ کریم میثاق (اصلاح، ۹ میزان ۱٣۴۹)؛ «میدوری کوچک»، از مطبوعات خارجی، مترجم نامعلوم (انیس ٧ جوزای ۱٣٢٢) و غیره.
[٣٦]- آثاری که هم نویسنده و هم مترجم آن نامعلوماند، فراوان است. ر. ک. به: نمونههای زیر: «شهکار یک نفر پولیس» (انیس، ٢٢ جدی ۱٣٣۱)؛ «گردنبند مروارید» (انیس، ٢٣ حوت ۱٣٣٦)؛ «چگونه شکار از دام جست؟» (بیدار ۱۹ اکتوبر ۱۹۵٢)؛ «امیلی» ( (اصلاح، ۱۵ دلو ۱٣۴۴) .
[٣٧]- فراموش نباید کرد که برخی از مترجمان از متن بهزبان مبدأ درک درستی نداشتهاند و از راز و رمز و غنی زبان دری نیز به آگاهی لازم نرسیده بودند. ترجمههایی از قلم چنین مترجمان از روانی و فصاحت برخوردار نیستند.
[٣٨]- ر. ک. به: محمود طرزی، «رومان»، در کتاب از هر چمن سمنی و از هر دهن سخنی، کابل، مطبعۀ عنایت، ۱٣٣۱ قمری، صص ۱٨۱-۱٨٢. همچنان ر. ک. به: سلطان احمد، طارق یا فتح اندلس، ص ٣.
[٣۹]- ر. ک. به: «مرام انجمن و پروگرام آن»، مجلۀ کابل، شمارۀ اول، سال اول (۱٣۱٠)، ص ٢٧.
[۴٠]- . ر. ک. به: احمدعلی درانی، «صورت راپور مختصر سال اول انجمن ادبی کابل»، مجلۀ کابل، شمارۀ اول، سال ٢ (۱٣۱۱) ، صص ٧٨-٨٠؛ و نیز: سرور گویا، «تألیفات و مطبوعات عصر نادر شاهی»، مجلۀ کابل، شمارۀ ٨. سال ٣ (۱٣۱٢)، صص ۱-۱٧.
[▲] جُستارهای وابسته
□
□
□
[▲] سرچشمهها
□ بیژن، فرید، روند ترجمه داستانهای خارجی و نقش آن در تجدد ادبیات داستانی در افغانستان، ایراننامه، بهار و تابستان ۱٣٨۴، شماره ٨۵، صص ٧٣-۹٨