جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۴ فروردین ۹, یکشنبه

درگیری مسلحانه در افغانستان و هدف‌های سیاست خارجی آمریکا

از: حفیظ‌الله عمادی؛ برگردان: رضا دوستدار

نظم یا بی‌نظمی تازه جهانی

درگیری مسلحانه در افغانستان

و هدف‌های سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا




هدف‌های سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا

سیاست خارجی را بازتاب و کاربست‌‌ سیاست‌های داخلی کشور در صحنۀ بین‌المللی‌ دانسته‌اند. مـنافع ملی، ایدئولوژی و امنیت از جمله‌ عواملی هستند که در‌ عرصۀ‌ تدوین و اجرای مسائل سیاست خـارجی، فرایند تصمیم‌گیری را تـحت تـأثیر قرار می‌دهند و بدان‌ شکل می‌بخشند. با تحکیم سرمایۀ بین‌المللی، کشورهای سرمایه‌داری سیاست‌هایی را به‌منظور گسترش نظام سرمایه‌داری و ایدئولوژی، فرهنگ‌‌ و سیاست‌های بین‌المللی متناسب با آن، دنبال‌ می‌کنند.

به‌کارگیری مؤثر چنین سـیاستی مستلزم آن‌ است که دولت سرمایه‌داری منافع حیاتی خود را صریحاً بیان کند. این‌گونه منافع بر حسب‌ قدرت‌ و توانایی حفظ و گسترش حوزه‌های نفوذ کشور، تعریف می‌شود. اصل هدایت سیاست خارجی‌ به‌وسـیلۀ مـنافع شخصی (self interest) مورد بحث دانشوران مشهور واقع‌گرا و نو واقع‌گرا قرار گرفته است. در این‌ بین‌ مورگنتا، کتان، لیبور و کیسینجر از همه مشهورترند. مورگنتا می‌نویسد:

«اگر به تمامی کشورها از جمله خودمان‌ به‌عنوان واحـدهای سـیاسی بنگریم که منافع خود، یعنی قدرت را تعقیب می‌کنند می‌توانیم‌ در‌ مورد همۀ آن‌ها قضاوت منصفانه‌ای داشته باشیم. این‌ قضاوت منصفانه در دو بعد است: اولاً می‌توانیم در مورد همۀ کشورها همان‌طور که در مورد کـشور خـودمان قضاوت می‌کنیم، به‌ داوری‌ بنشینیم‌؛ و ثانیاً با این‌ طرز داوری‌ در‌ مورد‌ آن‌ها خواهیم‌ توانست سیاست‌هایی را تعقیب کنیم که منافع سایر ملت‌ها را نیز محترم شمارد و در عین حال، منافع‌ خود مـا‌ را‌ هـم‌ حـفظ کند و پیش ببرد. اعتدال در سـیاست بـی‌تردید‌ بـیانگر‌ اعدال در داوری اخلاقی‌ است.»

در صورت‌بندی مسائل سیاست خارجی، منافع ملی اصل راهنماست. بدون چنین دستور کاری ‌«هیچ‌ ملت‌ بزرگی که تـعریف عـموماً پذیـرفته‌ شده‌ای از منافع حیاتی خود‌ نداشته باشد نمی‌تواند مـدت زیـادی به بقا ادامه دهد». در برآورد و دفاع‌ از منافع حیاتی کشور در عرصۀ‌ بین‌المللی‌، توانمندی‌ و قدرت شالودۀ اصلی کشورهای‌ سرمایه‌داری را تشکیل مـی‌دهد.

ایـالات مـتحده از‌ جنگ‌ جهانی دوم به مثابۀ قدرت سرآمدی سر برآورد که در صـدد گسترش‌ منافع امپریالیستی خود در‌ گسترۀ‌ جهانی‌ بود. موافقت‌نامه‌های برتون و ودز زمینۀ اقتصادی لازم را برای ارائۀ کمک خارجی‌ آمریکا‌ به‌ کـشورهای‌ در حـال تـوسعه فراهم ساخت. با تأسیس‌ سازمان‌های اقتصادی گوناگون مانند صندوق‌ بین‌المللی‌ پول‌، بـانک‌ جـهانی، گات و غیره راه برای‌ ایدئولوژی جهان شمول سرمایه‌داری لیبرالی‌ هموار شد. پیش و پس‌ از‌ جنگ جهانی دوم‌ ضـدیّت بـا کـمونیسم در هدایت سیاست‌های اعطای‌ کمک ایالات متحده‌، نقش‌ عمده‌ای‌ داشت. ایالات‌ متحده بـا هـدف جـلوگیری از گسترش سوسیالیسم‌ کمک‌های اقتصادی، تکنولوژیکی و بشردوستانه‌ به‌‌ کشورهای در حال توسعه ارائه می‌کرد. کمک‌های‌ ایـالات مـتحده بـا توجه به اهداف‌ بلندمدت‌ و کوتاه‌‌مدت این کشور و نیز تحوّلات عرصۀ بین‌المللی، اشـکال و جـهت‌گیری‌های متفاوتی به‌خود می‌گرفت‌. کمک‌ها‌ عمدتاً عبارت از انتقال سرمایه، تکنولوژی و کالا بـا هـدف تـقویت سلطۀ جهان‌ شمول‌ سرمایه‌ و تکنولوژی ایالات متحده‌ بود.

هری ترومن رئیس جمهور ایالات مـتحده بـا هدف اعطای کمک‌های اقتصادی‌ فنی‌ و نظامی‌ به‌ کشورهای هم‌پیمان آمریکا یا حامی سیاست‌های‌ جـهانی آن، بـرنامۀ اصل چهار‌ را‌ آغاز کرد. در ۱۹٦۱ کنگرۀ آمریکا تأسیس آژانس توسعۀ بین‌المللی را به‌عنوان واحد مستقلی در‌ وزارت‌‌ خـارجه آمریکا تصویب کرد. آژانس مزبور سالانه‌ حدود ٢ میلیارد دلار کمک در‌ اختیار‌ کشورهای‌ جـهان سـوم قـرار می‌داد. تخمین زده‌ می‌شود‌ که‌‌ بین سال‌های ۱۹۴٦ تا ۱۹٨٦ فقط برای‌‌ جلوگیری‌ از گسترش ایدئولوژی سوسیالیسم، آمـریکا بـه تـوزیع ۵،٢٢٧ میلیارد دلار کمک اقدام‌ کرده‌ است‌.

جنبۀ دیگر کمک‌های ایالات متحده‌ حول‌‌ عـلاقه‌های «بـشردوستانه‌» متمرکز‌ است که بعد از جنگ جهانی‌ دوم‌ و با شروع حمل محموله‌های‌ غذایی آمریکا به کـشورهای ویـران‌شده از جنگ‌‌ آغاز‌ گردید. بین سال‌های ۱۹۴٦ تا ۱۹۴٨‌ آمریکا تقریباً ۱۱ میلیارد‌ دلار‌ برای بـازسازی و احـیای‌ کشورهای اروپایی‌ کمک‌ در اختیار آن‌ها قرار داد. کمک‌های بـشردوسـتانه یکی از ویژگی‌های مهم‌ اهداف سیاست‌ خارجی‌ آمـریکا را تـشکیل می‌داد:« سیاستگذاران‌ آمریکایی‌ بر‌ آن هستند که‌ آمریکا‌ از نظر اخلاقی ملزم‌ به‌ اعطای ایـن‌گونه کمک‌ها به‌ جوامع کمتر توسعه یـافته اسـت. گاه از مـا خـواسته‌ مـی‌شود‌ وظیفۀ‌ خود را حتی وقتی مغایر بـا‌ مـنافع‌‌ ماست انجام‌ دهیم‌.»

رقابت‌ شدید ایالات متحده - شوروی‌ بر سر کسب اسـتیلای جـهانی، سرانجام به فروپاشی‌ شوروی مـنجر شد. فرو ریختن دیـوار‌ بـرلین‌ و فروپاشی امپراتوری شوروی در اواخـر‌ دهـۀ‌ ۱۹٨٠ باعث‌ شد‌ تعدادی از دانشمندان‌ و مدافعان‌‌ سرمایه‌داری لیبرال برای توصیف وضعیت جهان‌ نظریه‌هایی مـانند «پایـان تاریخ»، «برخورد تمدن‌ها» و آغاز «نـظم نـوین‌ جـهانی‌» را‌ اعلام کنند. آن‌ها از فـروریختن دیوار‌ برلین‌ بـه‌ مـشابۀ‌ پایان‌ عصر‌ سوسیالیسم‌ و برآمدن عصر جدیدی از رقابت که‌ از دید مدافعان نظریۀ برخورد تمدن‌ها مـظهر آن‌ ائتلاف تمدن‌های کنفسیوسی-اسلامی در برابر غـرب اسـت استقبال کـردند. چـنین تـجزیه‌ و تحلیل‌هایی دیالکتیک توسعه را در جـهان در حال‌ تغییر نشان نمی‌دهد. وقتی سرمایه‌داری گسترش‌ می‌یابد توأما موجب توسعه و توسعه نیافتگی‌ می‌شود. بـدتر شـدن سطح زندگی و کیفیت محیط زیست، مـخالفت عـمومی‌ را‌ در بـرابر تـوسعه طـبق‌ الگوی سرمایه‌داری بـر می‌انگیزد. بـسته به سطح‌ توسعۀ اجتماعی و آگاهی اجتماعی، شکل‌ مخالفت با استثمار سرمایه‌داری متفاوت است. در مجموع، سمت‌گـیری مـسلمانان و کـنفسیوسی‌های‌ متموّل با‌ همتاهای‌شان‌ در غرب وجوه مشترک‌ بـیشتری دارد تـا بـا هـموطنان فـقیر کـشور خودشان. این مسئله بی‌اعتبارکنندۀ آن دسته نظریه‌هایی‌ است که آن‌ها را‌ مخالفان‌ سرسخت سرمایه‌داری در آینده می‌دانند‌. دکترین ‌«نظم نوین جهانی» هم‌ هیچ‌گونه راه حل واقعی برای قحطی‌زدگـی، بدبختی و سرکوب سیاسی و اجتماعی در جهان‌ در حال توسعه به‌دست نمی‌دهد‌؛ یک‌ اصطلاح‌ قدیمی است که‌ بسته‌ به این که چه کسی و به چه‌ منظوری آن را مورد استفاده قرار دهد معنای‌ مـتفاوتی خـواهد داشت. سیاستمداران به کرّات به‌منظور پنهان نمودن برنامۀ کار سیاسی‌شان از آن‌‌ استفاده‌ کرده‌اند. جورج بوش اوّل رئیس جمهور سابق آمریکا زمانی که ائتلافی از نیروهای چند ملیتی را برای رها سـاختن کـویت از تسلط عراق‌ بر آن کشور ترتیب داد، از این‌ اصطلاح‌ استفاده‌ نمود‌. آدلف هیتلر هم در طی جنک جهانی دوم‌ برای گسترش حوزۀ نفوذ کارآفرینان سرمایه‌دار رو بـه رشـد‌ آلمان، از این اصطلاح استفاده کـرد. بـرخی از کشورهای کوچک تولیدکنندۀ‌ نفت‌ هم‌ که به اوپک معروفند در سال ۱۹٧٣ از اصطلاح‌ نظم نوین برای توجیه افزایش قیمت نفت ‌‌در‌ جهت دگرگون کردن الگوهای تجاری نـامـتقارن‌ بین غرب و شرق اسـتفاده کـردند. کانون‌ توجه‌ این‌‌ مقاله بررسی ایدئولوژی راهنمای شکل‌دهنده به‌ سیاست ایالات متحده در قبال افغانستان در دورۀ‌ پس از جنگ دوم جهانی، همراه با مطالعۀ اهمیت‌ نوسازی طبق الگوی سرمایه‌داری‌ در دهه‌های‌ ۱۹٦٠ و ۱۹٧٠‌ و بررسی‌ مفهوم دکـترین نـظم‌ نوین جهانی در دورۀ پس از فروپاشی اتحاد شوروی در افغانستان است.


آغاز روابط دیپلماتیک‌ ایالات متحده و افغانستان

امان‌الله شاه از زمانی که افغانستان در سال‌ ۱۹۱۹ از بریتانیا کسب استقلال نمود، برای توسعۀ روابط دیپلماتیک کشور خـود تـلاش نمود و یـک‌ هیئت نمایندگی به ایالات متحده فرستاد. این هیئت‌ نمایندگی، نامۀ امان‌الله را در ٢٦ ژوئیۀ ۱۹٢٦‌ تسلیم‌ هاردینگ رئیس جمهور وقـت آمریکا کرد. در آن نامه امان‌الله از ایالات متحده خواسته بود تا کابل را مـورد شـناسایی رسـمی قرار دهد. در نامه‌ چنین آمده بود:

    «همان‌گونه‌ که‌ همواره آرزوی قلبی من بوده‌ است که روابطی دوستانۀ پایـداری ‌ ‌مـیان افغانستان و دولت فخیمۀ ایالات متحده برقرار شود، امیدوارم‌ دولت فخیمۀ جناب‌عالی نیز به اسـتمرار ایـن رابـطۀ دوستانه‌ رضایت‌ داشته باشد.»

اتحاد شوروی اولین کشوری بود که افغانستان‌ را در ٢٨ فوریۀ ۱۹٢۱ مورد شناسایی رسـمی‌ قرار داد. پس از آن، ایران، مصر، فرانسه و آلمان‌ پس از کسب‌ استقلال‌‌ افغانستان‌ از انگلیس، اتحاد شوروی اولین‌ کـشوری‌ بود‌ که آن دولت را به رسـمیت‌ شـناخت. پس از آن، ایران، مصر، فرانسه و آلمان نیز افغانستان را بـه‌رسمیت‌ شناختند‌. مذاکرات‌ مربوط به از سرگیری روابط دیپلماتیک با چین در‌ ابتدای سال ۱۹٢٠ آغاز شد و با برقراری روابط دیپلماتیک در دوم مارس ۱۹۴۴ به اوج خود رسید. ایالات‌ متحده‌ نظر‌ مساعدی نسبت به‌ برقراری روابط دیـپلماتیک بـا افغانستان نداشت‌ زیرا حمایت‌ افغانستان‌ از جنبش‌های ضداستعماری در شبه قارۀ هند و موافقت آن کشور با تأسیس حکومت انقلابی و در‌ تبعید‌ هند‌ در کابل‌ را مغایر با منافع پادشاهی انگلستان در منطقه تلّقی‌ می‌کرد‌. ۱٧‌ سال‌ طـول کـشید تا ایالات متحده‌ تصمیم گرفت با افغانستان روابط دیپلماتیک برقرار کند. ایالات‌ متحده‌ در‌ مارس ۱۹٣٦ را در پی‌ امضای یک موافقت‌نامۀ رسمی در چهارم ماه مه‌ همان‌سال‌ افغانستان را رسماً مورد شناسایی قـرار داد و اچ دبـلیو. هومی بروک (W. H. Homibrook) را‌ به‌عنوان سفیر ایالات متحده در افغانستان منصوب کرد که مرکز فعالیتش در تهران پایتخت‌ ایران‌ قرار داشت. در ششم ژوئن‌ ۱۹۴٨ ایالات متحده یک دفتر نمایندگی‌ دیپلماتیک در‌ کابل‌ افتتاح‌ کـرد کـه در پنـجم ژوئن‌ ۱۹۴٨ با انتخاب پالمر (Ely. E. Palmer) به‌عنوان‌ سـفیر‌ ایالات‌ متحده به سطح سفارتخانه ارتقا پیدا کرد. هیئت نمایندگی ایالات متحده در‌ کابل‌، در‌ خلال جنگ جهانی دوم پیشنهاد کرد برای‌ افزایش روحـیۀ مـردم افـغانستان هواپیماهای نیروی‌ هوایی آمریکا‌ در‌ کابل‌ مستقر شوند امـّا طـرح‌ پیشنهاد شده از سوی دولت ایالات متحده رد‌ شد‌.[۱۱]


روابط آمریکا و افغانستان در دورۀ پس از جنگ جهانی دوم

بلافاصله پس از پایان‌ جنگ‌ جهانی دوم، ایالات مـتحده بـرای مـقابله با نفوذ شوروی و نیز جلوگیری از‌ توسعۀ‌ ایدئولوژی‌های کمونیستی‌ طرح‌های عـمرانی خود را در‌ افغانستان‌ گسترش‌‌ داد. نفوذ اتحاد شوروی در افغانستان در‌ نیمۀ‌ دهۀ ۱۹۵٠ به‌خوبی به‌وسیلۀ لوئیس دوپری (Louis Du Pree) مردم‌شناس آمریکایی‌، توصیف‌ شـده‌ اسـت، بـه نوشتۀ او‌ در‌ نوامبر ۱۹۵۹‌ یکی‌ از‌ اعضای گروه اکتشا نفت شوروی به‌ او‌ گفته بـود: «مـا برای مدنت طولانی این‌جا هستیم. افغان‌ها به‌ کمک ما‌ نیاز‌ دارند... چرا شما آمریکایی‌ها به‌ وطـن‌تان‌ بـاز نمی‌گردید؟ افغانستان هـمسایۀ ماست‌ نه‌ همسایۀ‌ شما».[۱٢] ایالات متحده که‌ از‌ نخبگان‌ حاکم در یورو کراسی افـغانستان کـه خـود، آن‌ها را یک گروه مرتجع‌ می‌دانست‌ سرخورده شده بود، معتقد‌ بود‌:

    «یک‌ گروه حـاکم مـحافظه‌کـار‌ و اغلب مرتجع‌ توسعۀ اقتصادی‌ و سیاسی‌ را با مانع مواجه ساخته‌ است و بنابراین، ما باید نـفوذ در حـال رشد افغانی‌های‌ تحصیل‌‌کرده و لیبرال را تشویق‌ کنیم.»[۱٣]‌

اختلافات‌ سیاسی بین‌ طبقۀ‌ حاکم‌ در افـغانستان و مـقامات پاکـستان‌ بر سر خط دوراند (Durand Line) که در سال ۱٨۹٣ به‌وسیلۀ دولت‌ استعماری انگلیس‌ در‌ هند به‌گونه‌ای کـشیده شـده‌ بود‌ که‌ بین‌ پشتون‌ها‌ و مردم‌ بلوچ در افغانستان‌ و پاکستان‌ جدایی اندازد) و نیز حمایت ایـالات‌ مـتحده از پاکـستان، روابط بین دو کشور را تیره‌ ساخت. در‌ پانزدهم‌ ماه‌ مه ۱۹۵٦ وزارت‌ امور خارجه ایالات متحده‌ یادداشتی‌ مـنتشر‌ کـرد‌ مبنی‌ بر‌ این‌که «همیشه خط دوراند را مرز قانونی‌ بین افغانستان و پاکستان مـی‌شناسد».[۱۴] زمـانی کـه‌ آیزنهاور رئیس جمهور وقت ایالات متحده در ٢۵ فوریۀ ۱۹۵٢ تصمیم به اعطای‌ کمک تسلیحاتی به‌ پاکستان گـرفت، کـابل آن را تـهدیدی برای امنیت‌ ملی خود دانست و از ایالات متحده خواست‌ کمک‌های مشابهی نیز در اخـتیار افـغانستان قرار دهد. امضای پیمان دفاعی دو‌ جانبه‌ در ٢۵ آوریل‌ ۱۹۵۴ بین ایالات متحده و پاکستان، محمدداوود نخست وزیر افغانستان را واداشـت بـرادرش محمدنعیم را برای تأمین تسلیحات مورد نیاز افغانستان، روانۀ ایالات متحدۀ‌ آمـریکا‌ سـازد. در اکتبر ۱۹۵۵ نعیم با جان فاستر دالس وزیر امـور خـارجۀ آمـریکا ملاقات کرد. دالس در این دیدار گفت: «اعطای‌ کـمک نـظامی‌ به‌ افغانستان مشکلاتی ایجاد خواهد کرد‌ که‌ این‌گونه کمک‌ها نمی‌تواند آن‌ها را بـرطرف‌ سـازد. به‌جای درخواست تسلیحات، افـغانستان‌ بـاید مناقشۀ پشـتونستان را بـا پاکـستان حل و فصل‌ کند.»[۱۵]

خودداری‌ ایالات‌ مـتحده از ارائۀ تسلیحات‌ به‌‌ افغانستان داوود را واداشت تا خواهان کمک نظامی‌ و اقتصادی شوروی گردد. لویـه‌جـرگه‌ای که در نوامبر ۱۹۵۵ در کابل برگزار شد، سـیاست داوود مبنی بر ایجاد رابـطۀ نـزدیک‌تر با مسکو‌ را‌ تأیید کرد. رهـبران کـرملین فرصت را غنیمت شمردند و ضمن اعلام همبستگی با افغانستان بیانیۀ ذیل را که‌ روشن‌کـنندۀ مـوضع مسکو در خصوص مسئلۀ پشتونستان بـود مـنتشر کـردند:

    «ما با‌ سـیاست‌ افـغانستان در‌ مورد مسئلۀ پشتونستان مـوافق هـستیم. اتحادشوروی از حل‌ منصفانۀ این مسئله که بدون توجه به منافع‌ حیاتی‌ مردم سـاکن در پشـتونستان امکان پذیر نیست‌ پشتیبانی می‌کند.»[۱٦]‌

اتـحاد‌شـوروی‌ کمک‌های اقـتصادی و نـظامی در اخـتیار افغانستان قرار داد و از نیروهای اجـتماعی‌ که طرفدار توسعۀ روابط شوروی بودند ‌‌حمایت‌‌ کرد. تعدادی از بوروکرات‌های با نفوذ طبقۀ مـتوسط و سـرمایه‌داران وارد تجارت با‌ اتحاد‌ شوروی‌‌ شدند. عـبدالمـجید زابـلی و بـازرگانانی از هـرات‌ موفق به کـسب سـودهای قابل توجهی شدند. عبد‌العزیز مشهور به لندنی تاجر برجستۀ دیگری‌ بود که وارد تجارت با اتـحاد‌ شـوروی شـد و همراه‌ با‌ گروه‌ زابلی به توسعۀ تـولید کـتان در اسـتان‌های‌ شـمالی افـغانستان بـرای مصرف شوروی‌ پرداخت.[۱٧]

برنامه‌های عمرانی ایالات متحده عمدتاً در کابل و بخش‌های جنوبی کشور که با هم‌پیمانان‌ ایالات متحده - ایران و پاکستان‌ - همجوار بودند تمرکز یافت. ایالات متحده بزرگراه‌های کـابل - جلال‌آباد و کابل - قندهار را که کابل را به پیشاور و کویته در حاشیۀ پاکستان متصل می‌کرد احداث‌ نمود، ۴۹،٧ میلیون دلار برای احداث‌ جادۀ‌ هرات - اسلام قلعه (Islam Qala) که هرات را به ایران پیوند می‌داد، منظور کـرد[۱٨] و ٧،۱٨ مـیلیون دلار برای‌ توسعۀ پروژۀ رودخانۀ هیرمند سرمایه‌گذاری نمود. کمک‌های ایالات متحده از جمله‌ عبارت‌ بود از تهیۀ مقدمات انتقال هوایی هزار نفر از زوّار افغانی به‌ عربستان سعودی در ژوئن ۱۹۵٦، اهدأ صد هزار دلار برای بـازسـازی دبیرستان حبیبیه در نوامبر ۱۹۵٦، و تأمین‌ ۱۵ میلیون دلار توسط شرکت‌ موریسن-ندسن (Morrison-knudsen) در ۱۹۵٧ برای ساخت فرودگاه بین‌المللی هرات.[۱۹]

برنامه‌های عمرانی شوروی عمدتاً در مناطقی‌ از کابل و بخش‌های شمالی کـشور کـه‌ هم‌‌مرز‌ با جمهوری‌های آسـیای مـرکزی بود‌ تمرکز‌ یافت‌.

در سال ۱۹٦٣ شرکت صادرات تکنولوژی‌ شوروی، اکتشاف گستردۀ معادن و نفت را در بخش‌های شمالی افغانستان آغاز کرد.[٢٠] درگیر شدن‌ گستردۀ‌ شوروی‌ در اکتشاف کانی‌ها و نـفت‌ افـغانستان موجب شد تا‌:

«بـسیاری‌ از مـشاوران فنی غربی از وزارت‌ معادن و صنایع و نیز از مؤسسۀ نقشه‌برداری‌ افغانستان که همۀ گزارش‌ها و نقشه‌های توپوگرافی‌ و زمین‌شناسی‌ را نگهداری می‌کرد برکنار شوند.»[٢۱]

برای این‌که حضور‌ ایالات متحده در افغانستان‌ احساس شـود، آیـزنهاور رئیس جمهور آمریکا در هشتم دسامبر ۱۹۵۹ از کابل دیار کرد‌ و رهبری‌‌ کابل‌ را از ادامۀ فعّالیت‌های عمرانی ایالات متحده‌ برای کمک به افغانستان‌ مطمئن‌ ساخت. سال بعد هیئت نمایندگی ایالات متحده به منظور بـررسی‌ دورنـمای بازارهای ایـالات متحده در افغانستان‌، از‌ کابل‌ دیدار کرد. هیئت نمایندگی به این نتیجه رسید که:

رئيس جمهور آیزنهاور، در فرودگاه مورد استقبال محمدظاهر شاه و مقامات و کودکان افغان قرار گرفت. او در در اظهارات خود به پادشاه افغانستان گفت: «من بارها در مورد کشور بزرگ شما خوانده و شنیده بودم که افغانستان کشوری زیبایی‌ست دارای کوه‌های بلند و با شکوه، مردم شجاع و سرکش و استوار برای استقلال خود.» - بگرام: ۱۹۵۹ میلادی

«تولیدکنندگان و صادرکنندگان‌ آمـریکایی‌ باید توجه بیشتری به افغانستان نشان دهند. به نظر می‌رسد بـرای مـحصولاتی نـظیر خودرو‌ و تایر‌ کامیون‌، کامیون و اتوبوس، ماشین‌آلات کشاورزی، ماشین‌آلات یخ‌ساز تجاری، وسایل دبّاغی و کفش‌سازی، ماشین‌آلات‌ و مـصالح ‌سـاختمان‌سازی‌ باز بالقوه پر سودی در افغانستان وجود دارد.»[٢٢]

ایالات‌ متحده‌ هم‌چنان‌ دولت کابل را به‌ عادی‌سـازی روابـط بـا پاکستان ترغیب می‌کرد. زمانی که نعیم‌ برادر‌ داوود از واشینگتن دیدار و در ٢٧ سپتامبر ۱۹٦٢ با جان. اف کندی ملاقات‌ کـرد‌، کندی‌ او را به فاصله گرفتن از اتحاد شوروی و عادی‌سازی روابط کشورش با پاکستان تـشویق‌‌ کرد‌.

امّا رهبری افـغانستان دسـتخوش چند دستگی‌ شده بود. جناح طرفدار شوروی که‌ از‌ روابط‌ نزدیک‌تر با مسکو طرفداری می‌کردند گرد داوود را گرفته بودند، و جناح طرفدار غرب که از‌ روابط‌ نـزدیک‌تر بـا غرب حمایت می‌کردند در اطراف‌‌ محمدظاهر‌ شاه گرد آمده بودند. کشمکش در داخل‌ طبقۀ‌ حاکم سرانجام در سال ۱۹٦٣ منجر به‌ استعفای داوود شد. این رویداد آغاز‌ دور‌ جدیدی‌ از روابط ایالات متحده‌ و افغانستان‌ را مشخص‌‌ مـی‌ساخت‌ کـه‌ به مسافرت رسمی ظاهر شاه به‌‌ واشینگتن‌ در روزهای چهارم تا ششم سپتامبر ۱۹٦٣ منجر شد.

محمدهاشم میوندوال‌ (Maiwandwal)، سیاستمدار طرفدار ایالات متحده که در‌ سال‌های‌ ٦۵-۱۹٦٣ به‌عنونان‌ وزیر اطلاعات افغانستان‌ خـدمت مـی‌کرد‌، به‌ نخست‌وزیری رسید. او در ٢٨ مارس ۱۹٦٧ از واشینگتن دیدار و با پرزیدنت‌‌ لیندون‌ جانسون برای بحث پیرامون مسائل‌‌ منطقه‌ای‌ و بین‌المللی‌ و کمک ایالات متحده‌ به‌‌ افغانستان ملاقات و گفتگو کرد‌. این‌ دو شخصیت‌ دیدگاه‌های یـکسانی در ارتـباط بـا مسائل سیاسی و امنیتی آسیا داشـتند.

محمدهاشم میوندوال، در حال سخنرانی در حضور لیندون جانسون، سی و ششمین رئیس جمهور آمریکا از حزب دموکرات - واشینگتن، دی‌.سی.: ۱۹٦٧ میلادی

ایـن تـحوّل‌ جدید‌ در روابط ایالات متحده و افغانستان در‌ سال‌ ۱۹٦٨ به‌ امضای‌ موافقت‌نامه‌های‌‌ تبادل برنامه‌های آموزشی و فرهنگی‌ بین دو کشور منجر شد. معاون رئیس جمهور آمـریکا اسـپیرو آگـنیو (Agnew) طی دیداری از‌ کابل‌، ادامۀ حمایت ایالات متحده از افـغانستان‌ را‌ اعـلام‌‌ کرد‌. او‌ گفت:

    «ما آمریکایی‌ها‌ مطمئنیم‌ که افغانستان به بهبود وضعیت کشاورزی خود ادامه خواهد داد و زیرساخت‌های صنعتی خود را تـوسعه‌ خـواهد‌ داد‌ و فـرصت‌های شغلی و آموزشی بیشتری برای مردم‌ افغانستان‌ ایجاد‌ خواهد‌ کرد‌. نـظر‌ به‌ این‌که‌ افغان‌ها در تلاش‌های‌شان عزم راسخ دارند ما نیز علاقمندیم به هر طریقی که بتوانیم به آن‌ها کـمک‌ کـنیم.»[٢٣]

هـر چند میوندوال روابط ایالات متحده - افغانستان‌ را تقویت کرد، امّا زمانی کـه مـتهم به‌ جاسوسی برای سیا شد ناگزیر گردید در نوامبر ۱۹٦۹ استعفا نماید و عمر نخست‌وزیریش پایان‌ یافت. هـنگامی کـه او بـه‌خاطر معالجۀ‌ پزشکی‌ به‌ ایالات متحده سفر نمود در بیمارستان نیروی‌ هوایی ایـالات مـتحده در پایـگاه نیروی هوایی‌ اندروز (Andrews) در خارج از واشینگتن بستری‌ شد[٢۴]

توسعۀ اقتصادی، نوسازی و کمک خارجی‌، نه‌‌ تـنها سـطح زنـدگی یا اقتصاد افغانستان را بهبود نبخشید بلکه کشور را مقروض‌تر کرد. افغانستان‌ گرفتار بحران عمیق اجـتماعی -اقـتصادی و سیاسی‌ بود تا‌ حدی‌ که:

«مبلغ باز پرداخت بدهی‌ها‌ سالانه‌ به ٧ میلیون‌ دلار سـر مـی‌زد، امـّا در ظرف پنج سال، باز پرداخت‌ سالانۀ بدهی‌های عقب افتاده تا ٢۵ میلیون دلار افزایش یافت کـه بـیش‌ از‌ ٣٠ درصد از کل‌ درآمد‌ صادرات افغانستان در آن زمان بود. تقریباً دو سوم از باز پرداخت‌ها به اتـحاد شـوروی به‌عنوان مهم‌ترین‌ وام دهنده پرداخت می‌گردید که بین سال‌های‌ ۱۹٧٢-۱۹۵٧ برابر ۹٠٠ میلیون‌ دلار‌ کمک‌ (٦٠ درصد کل کمک‌های غـیرنـظامی) و ٣٠٠ میلیون‌ دلار وام‌های غیر نظامی در اختیار افغانستان گذاشته‌ بود.»[٢۵]

چند سال آخر حـکومت ظـاهر شـاه با قحطی، بیکاری، افزایش قیمت‌ اقلام‌ مصرفی و افزایش‌‌ شکاف بین دارا و ندار همزمان شد. خطر قـطبی‌‌شـدن فـزایندۀ جامعه که رژیم را تهدید به سقوط‌ می‌کرد در سرخوردگی روزافزون نخبگان حـاکم در داخـل و خارج‌ از‌ دستگاه‌ دولت از رهبری ناکارآمد ظاهر شاه نمود می‌یافت. گروه‌های مختلف‌ اجتماعی در صدد بر افـکندن ‌‌نـظام‌ پادشاهی بودند. نخست‌وزیر پیشین داوود، محمدولی داماد ظاهر شاه، نخست‌وزیر‌ پیـشین‌ مـیوندوال‌ و محمدموسی شفیق برای به‌دست آوردن قـدرت تـوطئه‌ مـی‌کردند. در ۱٧ ژوئیۀ ۱۹٧٣ داوود‌ با همکاری‌ جناح پرچم از حزب دمـوکراتیک خـلق افغانستان‌ (PDPA) ، دست به یک‌ کودتای نظامی زد و پس‌ از‌ به‌ چنگ آوردن قدرت، کشور را جمهوری اعـلام‌ کـرد.[٢٦]


ایالات متحده و رژیم جمهوری

داوود بـه مـحض به‌دسـت گـرفتن قـدرت، اعضای‌ جناح پرچم را به مقام‌های مـهم اجـرایی گماشت و اعلام‌ کرد که دولتش دست به اصلاحات اجتماعی- اقتصادی خواهد زد کـه بـا اصول اساسی اسلام‌ سازگار باشد. اتـحاد شوروی اولین کشوری بـود کـه‌ رژیم جدید را مورد شناسایی دیـپلماتیک قـرار داد‌ و قول‌ داد تا کمک‌هایی برای توسعۀ اقتصادی‌ افغانستان، در نظر بگیرد. در طول دو سال حکومت‌ داوود، اتـحاد شـوروی یک وام ۴٢٨ میلیون دلاری‌ برای بـررسی و انـجام طـرح‌های عمرانی در اختیار‌ دولت جـدید افغانستان قرار داد[٢٧] و برای تـأمین‌ بـودجۀ برنامۀ پنج‌سالۀ توسعه که در سال ۱۹٧٣ آغاز شده بود ٦٠٠ میلیون دلار کمک اقتصادی‌ تخصص داد.[٢٨]

گرچـه ایـالات‌ متحده‌ نگران تمایلات داوود به‌سمت شـوروی بـود، امّا رژیـم جـدید افـغانستان را مورد شناسایی دیپلماتیک قـرار داد. دولت ایالات‌ متحده رابطۀ نزدیک افغانستان با اتحاد شوروی را تهدیدی برای‌ ثبات‌ سیاسی‌ جنوب آسیا و خـاور مـیانه تلّقی‌ می‌کرد‌. نگرانی‌ ایالات متحده از سـیاست داوود در بـرابر دو مـتحد آمـریکا یـعنی‌ ایران و پاکستان، در یـادداشت وزارت امـور خارجه‌ ایالات متحده منعکس‌ شده‌ بود‌ که در آن آمده‌ بود:

    «روابط دوستانۀ داوود‌ با‌ اتحادشوروی ممکن‌ اسـت تـصویب مـعاهدۀ قریب‌الوقوع تقسیم رودخانۀ هیرمند و نیز دسـترسی بـه تـسهیلات جـاده‌ای و بـندری را کـه‌ شاه‌ به‌ افغانستان وعده داده بود به خطر اندازد. محتمل است که‌ شاه هرگونه تهدیدی برای‌ یکپارچگی پاکستان را تهدیدی برای ایران تلّقی‌ کند.»[٢۹]

این امر باعث شـد‌ دولت‌ ایالات‌ متحده به‌ جستجوی امکاناتی برای دور کردن داوود از اتحادشوروی‌ و بلوکش‌ بپردازد. برای این هدف، ایالات متحده از تلاشهای پاکستان در بی‌ثبات‌ کردن رژیم کابل از طریق‌ موارد‌ زیر‌ حمایت‌ می‌کرد: (الف): آموزش نـظامی و دادن کـمک مالی‌ به اسلامگرایان تبعیدی در‌ پاکستان‌ برای‌ نبرد و سرنگون کردن دولت کابل، و (ب): تحریک افکار عمومی، به‌ویژه افکار عمومی اقلیت‌های ملی که‌‌ برای‌ خود‌ مختاری‌شان در افغانستان می‌جنگیدند.

کودتای ناموفق نخست‌وزیر پیـشین مـیوندوال که به‌ بازداشت و کشته‌‌شدنش‌ به‌دست رژیم منجر شد و شورش نا موفق اسلامگرایان درۀ پنج‌شیر و استان‌ لغمان‌ و حجم‌ عظیم کمک‌های ایـران و عـربستان، داوود را مجبور کرد تا به‌تـدریج از اتـحادشوروی‌ فاصله‌ بگیرد. در اول نوامبر ۱۹٧۴ وزیر امور خارجه آمریکا هنری کیسینجر با هدف‌ عادی‌‌سازی‌ روابط افغانستان و پاکستان که‌ بر سر مسئلۀ پشتونستان تیره شـده بـود از کابل‌ دیدار کرد‌. طـی‌ دومـین دیدار او از کابل در هشتم‌ اوت ۱۹٧٦ موافقت‌نامه‌ای بین دو‌ کشور‌ در‌ خصوص فروش روغن خوراکی به افغانستان با قیمت ترجیحی منعقد گردید. به‌دنبال بهبودی‌ روابط‌ ایالات‌ متحده‌ و افغانستان دولت ایالات‌ متحده متقاعد شد تا بـرای تـأمین منابع مالی ارائه‌‌ وام‌ کوتاه‌مدت به کشاورزان و روستاییان افغانی‌ اعتبار USAID را در اختیار آن کشور قرار دهد. ایالات‌ متحده‌ به برنامه‌های عمرانی خود ادامه داد و برای یاری رساندن به برنامه‌های نوسازی‌‌ افغانستان‌ پیـشنهاد کـمک مالی کـرد. طبق گزارش‌ سازمان‌ سیا‌، کل‌ کمک اقتصادی ایالات متحده به‌ افغانستان در‌ طی‌ دورۀ ٧٨-۱۹٧٣ در حدود ۴۴ میلیون دلار برآورد مـی‌شد. این سیاست ایالات‌‌ متحده‌ نتایج ملموسی در افغانستان به‌ بار‌ آورد[٣٠]‌ و روابط‌ بـین‌ دو کـشور بـهبود بیشتری یافت. طبق‌‌ نظر‌ دولت ایالات متحده آمریکا:

    «روابط ایالات متحده و افغانستان در سال‌ ۱۹٧٧ بسیار‌ خود‌ بود. دولت افغانستان بـه‌ ‌تـعهدات خود‌ در برابر ایالات متحده‌ دایر‌ بر ایجاد کمیسیون مشترکی برای‌ کنترل‌ تولید و قـاچاق‌ مـواد مـخدر عمل کرد. در تابستان ۱۹٧٨ داوود دعوت ایالات متحده‌ برای‌ دیدار از آن کشور را‌ پذیرفت‌. بودجۀ‌ برنامۀ آموزش نظامی‌ افـسران‌‌ افغانی توسط آمریکا دو‌ برابر‌ شد و این تلاشی‌ بود برای جبران - هرچند مـحدود - تفوق شوروی‌ در حوزۀ حـمایت‌ خـارجی‌ از نیروهای مسلح‌ افغانی»[٣۱]

داوود‌ طی‌ دو سال‌ آخری‌ که‌ در مسند قدرت‌ بود‌ در تقویت رابطه با پاکستان، ایران و غرب‌ کوشید. داوود بیشتر اعضای حزب دموکراتیک‌ خلق افغانستان‌ (PDPA) را پاکسازی کرد و نیروهای لیبرال اجتماعی‌ راست‌گرا‌ را‌ جایگزین‌ آن‌ها‌ نمود. اختلاف بین‌ نیروهای‌ اجتماعی طرفدار شوروی و ایالات متحده در داخل و خارج از دولت‌ رو به افزایش بود. برژنف که‌ از‌ عملکرد‌ داوود نگران شده بود، طی دیدار وی‌ از‌ مسکو‌ در‌ ژانویه‌‌ ۱۹٧٧، به او گفت «همۀ آن مشاوران امـپریالیست را از کشورتان بیرون کنید». نقل شده است کـه داوود در پاسـخ «مشتش را محکم‌ بر‌ میز کنفرانس کوبید و گفت که افغان‌ها صاحب کشور خودشان هستند و هیچ کشوری نمی‌تواند به آن‌ها بگوید که چطور امورشان را اداه کنند»[٣٢]‌ در‌ همان حال که روابط با‌ اتـحاد شـوروی رو بـه وخامت می‌گذاشت، در اوایل‌ تابستان ۱۹٧٧ احـزاب خـلق و پرچـم و گروه‌هایی از حزب دموکراتیک خلق افغانستان (PDPA) دوباره‌ به هم پیوستند و در‌ ٢٧‌ آوریل ۱۹٧٨ دست به‌‌ کودتا‌ زدند و افغانستان را جمهوری دموکراتیک‌ اعلام کردند.


ایالات مـتحدۀ آمـریکا و رژیـم‌ دموکراتیک

نورمحمد تره‌کی، دبیر کل حزب دمـوکراتیک‌ خـلق افغانستان (PDPA) بر کرسی ریاست دولت‌ نشست. حزب با گماشتن‌ اعضا‌ و هواداران خود به‌ سمت‌های مهم اجرایی بازسازی دسـتگاه اجـرایی، سـیاسی، اقتصادی، دفاعی و غیر نظامی کشور را آغاز نمود و برای القای ایـدئولوژی حاکم به‌ سربازان و دانشجویان افسری افغان، یک دوره‌‌ آموزش‌ سیاسی به‌ راه انداخت. حزب اکثر مأموران‌ عالی‌رتبه، سـفیران اسـتانداران و کـارمندان بلند پایۀ مناطق را عوض کرد.

استراتژی‌های‌ توسعۀ اجتماعی، اقتصادی و سیاسی حـزب دمـوکراتیک خلق افغانستان (PDPA) با مخالفت‌ و ایستادگی‌ روشنفکران‌، طبقۀ متوسط و دهقانان روبه‌رو شد. کابل روحانیون را به‌خاطر تـحریک مـردم بـه شورش یا جهاد عمومی ‌‌بر‌ ضد دولت مقصّر می‌دانست. به نوشتۀ تره‌کی: «در سـال‌ ۱٣۵٧ (۱۹٧٨) مـردم افـغانستان‌ بر‌ ضد‌ شیوخ، روحانیون و اخوانی‌های (اخوان‌المسلمین) آلت‌ دست لندن و پاریس اعلام جهاد کـردند و تـمامی‌ مـردم مسلمان‌ رنجدیدۀ افغان از آن‌ها ابراز انزجار نمودند».[٣٣]

اگر چه ایالات متحد‌ۀ آمریکا‌ رژیم کـابل را شـناسایی‌ کرد‌، در عین حال در جستجوی راهی‌ بود تا از نو نفوذ خود را در افغانستان احیا کـند. ایـالات مـتحده به روابط خود با کابل ادامه داد و آدلف دابس (Adolph Dubs) را‌ که پیش از این به‌عنوان سفیر در سـفارتخانه ایـالات متحده در مسکو (۱۹٧۴-۱۹٧٢) و در سال‌های (۱۹٧٨-۱۹٧۵) نیز به‌عنوان معاون وزیرخارجه در امور خاور دور و آسیای جنوبی خـدمت‌ کـرده‌ بـود به‌عنوان سفیر جدید خود در کابل تعیین نمود. آمریکا عقیده‌ داشت انتصاب دابس هشداری اسـت بـه کرملین‌ زیرا شوروی‌ها او را دیپلماتی می‌شناختند که‌ می‌تواند دردسرهای بیشتری در‌ کابل‌ ایجاد کـند. دابـس کـه توسط چهار مرد مسلح ربوده شده بود در ۱۴ فوریه ۱۹٧۹ در جریان عملیات نجاتی که‌ توسط نظامیان شـوروی و افـغانی صـورت گرفت‌ کشته شد. ایالات‌ متحده‌ تقاضای ادامۀ مذاکرات‌ و به تأخیر افتادن عـملیات نـجات را داشت. امّا شوروی به درخواست ایالات متحده اعتنایی‌ نکرد. بین سال‌های ۱۹۵۵ و ۱۹٧٨ تعداد ٢٨٨٨ دانشجوی افغانی از جمله ۴٨٦ افـسر‌ ارتـش‌ که‌‌ تحصیلات عالی خود را در‌ کالج‌ها‌ و دانشگاه‌های‌‌ ایالات متحده طی کرده بودند در ایـن کـشور وجود داشتند[٣۴] در حالی که تعداد افغانی‌هایی کـه در هـمان دورۀ زمانی‌ در‌ اتحاد شوروی تحصیل کرده‌ بودند ٣٧٢۵ نـفر بـود.[٣۵]‌ بعد‌ از کشته شدن دابس، کنگرۀ ایالات متحده کمک به افغانستان را ممنوع‌ اعلام کـرد و بـرنامه‌های کمک آموزشی را متوقف‌‌ ساخت‌.

آمـریکا‌ هـم‌چنان تحوّلاتی را کـه در ایـن کـشور در حال وقوع‌ بود زیر نظر داشـت. در جـملات زیر که از یک یادداشت دیپلماتیک فوق سرّی گرفته شده‌ است نگرانی‌ آمـریکا‌ از‌ رویـدادهای افغانستان‌ بخوبی نمایان است:

    «یکی از راه‌هایی که پیش رو‌ داریم‌ قـطع‌ فـعّالیت‌های‌مان در افغانستان است امّا معتقدیم ایـن کـار همسایگان افغانستان را به‌شدت نگران می‌کند‌ و با‌ سیاست‌های‌ آن‌ها سازگار نیست. جمهوری‌ دمـوکراتیک افـغانستان نه تنها از ما نخواسته اسـت‌ کـه‌‌ چـمدان‌های‌مان‌ را ببندیم و آن‌جا را تـرک کـنیم بلکه‌ بر عکس، سـیاست مـا در مورد حفظ‌ منافع‌ و ادامۀ‌ حضورمان را پذیرفته است. خاتمه دادن به‌ تلاش‌های‌مان در افغانستان احتمالاً به مـعنی شـانه‌‌ خالی‌ کردن از مسئولیت‌مان تلّقی خواهد شـد و یـکی‌ از اهداف مـهم شـوروی‌ها را بـرآورده‌ خواهد‌ ساخت‌. به‌عـبارت دیگر به کاهش بیشتر نفوذ ایالات متحده و غرب در افغانستان و منطقه منجر‌ خواهد‌ شد. این‌که چـک سـفید امضایی را به مسکو بدهیم به نـفع مـا نـخواهد‌ بـود‌.»[٣٦]

هـم‌چنان که ناآرامـی‌های تـوده‌ای خودجوش‌ بر ضد دولت بالا می‌گرفت، ایالات متحده شروع‌‌ به‌ ارائۀ حمایت‌های مالی به اسلام‌گرایان تـبعیدی در پاکـستان نـمود و آن‌ها را بر‌ ملی‌‌گرایان‌ و سازمان‌های‌ اجتماعی و سـیاسی مـترقی تـرجیح داد. سـفارتخانۀ ایـالات مـتحده در کابل، وزارت امور خارجه را‌ در‌ جریان‌ عواقب حمایت ایالات متحده از اسلام‌گرایان قرار داد و اعلام کرد:

    «پیروزی جناح‌ مخالف‌ و سقوط رژیم چیگرای‌ رادیکال طرفدار شوروی به‌طور مسلّم منافع ایالات‌ مـتحده را تأمین خواهد کرد‌ و به‌ جهان سوم نشان‌ خواهد داد که دیدگاه رقیبان مارکسیست -لنینیست‌ ما در‌ مورد‌ اجتناب‌ناپذیری تاریخ جهانی لزوماً درست نیست‌. ما‌ از‌ یک جنبش غیرمتعهد بین‌المللی واقعی اسـتقبال‌ خـواهیم‌ کرد. با سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان DRA مشارکت‌ ایالات متحده در ساختار اقتصادی‌ این‌ کشور امکان پذیر خواهد شد‌. هر‌ چند نشانه‌های‌ روشنی‌‌ از‌ برنامه‌های جناح مخالف وجود ندارد امّا‌ در‌ داخل‌ کـشور یـک گروه از احزاب مخالف به‌نام جبهۀ ملی‌ انقلاب‌ افغانستان ‌[جبهۀ‌ ملی برای انقلاب اسلامی‌ در افغانستان‌] از‌ تشکیل لویه‌جرگه به‌‌منظور‌ تصمیم‌گیری در مورد آیـندۀ‌ افـغانستان‌ حمایت‌ می‌کند. اگر چنین سـازمانی واقـعاً به‌وجود آید ایالات متحده از آن‌ حمایت‌ دیپلماتیک به عمل‌ خواهد آورد‌.»[٣٧]‌

سرکوب‌ سیاسی و اصلاحات افراطی‌ باعث‌‌ ایجاد احساسات ضد رژیم‌ شد‌. شورش رو به‌ رشـد و درگـیری جناحی در داخل حزب حـاکم، رهـبران کرملین را متقاعد‌ ساخت‌ که باید نخست‌وزیر حفیظ‌الله‌ امین‌ که خودشان‌ او‌ را‌ منشأ همۀ مشکلات می‌شناختند‌ بر کنار شود. تره‌کی پس از بازگشت از سفر به کوبا و مسکو دست به‌کار‌ به‌ بـرکـنار کردن امین از مقامش‌ شد‌. سرگرد‌ محمد داوود‌ تارون (Taron)، که‌ تره‌کی‌ را در سفر به خارج همراهی می‌کرد، امین را از توطئه باخبر کرد. زمانی که تره‌کی‌، امین‌ را‌ برای‌ جلسه‌ای به دفترش دعوت کرد، در‌ یک‌ درگـیری‌‌ مـسلحانه‌ که‌ بـین‌ آن دو روی داد تره‌کی کشته شد و هواداران امین در جلسۀ کمیتۀ مرکزی حزب‌ در ۱٦ سپتامبر ۱۹٧۹ او را به ریاست جمهوری‌ و ریاست حزب انتخاب کـردند‌. امین تلاش کرد تا کشور را با ثبات و روابط با ایالات مـتحده را عـادی‌ سـازد. این اعتقاد وجود دارد که امین آمادگی‌ داشت برای انجام این کار تحت شرایط معیّنی‌‌ هزاران‌ مشاور شـوروی ‌ ‌را از افـغانستان اخراج‌ کند. در ۱۱ سپتامبر ۱۹٧۹ امین به بروس‌ آمستاتز (Bruce Amstutz)، کاردار ایالات متحده‌ در کابل اظهار داشـت کـه آمـادگی دارد روابط کشورش‌ را‌ با ایالات متحده بهبود بخشد.[٣٨] زمانی‌ که شاه‌ولی وزیر امور خارجه در ٢٧ سپتامبر ۱۹٧۹ از نـیویورک دیدار کرد، با مقامات‌ رده‌ بالای‌ ایالات متحده ملاقات و علاقۀ‌ کابل‌ را به تـقویت‌ روابط با ایالات مـتحده اعـلام نمود. این موضوع‌ آرچر بلود (Archer Blood) دیپلمات ایالات‌ متحده را واداشت تا در اکتبر همان سال‌ از‌ کابل‌ دیدار کند.

رهبران‌ کرملین‌ با مشاهدۀ دور شدن تدریجی‌ افغانستان از حوزۀ نفوذ شوروی، متقاعد شدند که‌ باید بـرای حفظ تسلط شوروی و جلوگیری از ظهور دولتی در کابل که نسبت به غرب احساسات‌ دوستانه‌تری‌ داشته باشد در آن کشور مداخله‌ کنند.

در ٢٧ دسامبر ۱۹٧۹ اتحادشوروی با این ادعا که رهبران افغان برای دفاع از کـشورشان در بـرابر تجاوز خارجی از آن دولت‌ دعوت‌ کرده‌اند به‌‌ افغانستان تجاوز کرد. لئونید برژنف در مصاحبه‌ای‌ این تجاوز را چنین توجیه کرد:

    «مداخلۀ مسلحانۀ بی‌وقفه، توطئۀ‌ بسیار حساب شدۀ نیروهای مرتجع خارجی این تهدید واقـعی را پیـش‌ آورد‌ که‌ افغانستان در مرزهای‌ جنوبی کشور ما استقلال خود را از دست بدهد و به یک سر پل نظامی ‌‌امپریالیستی‌ تبدیل شود. به‌‌عبارت دیگر، زمانی رسیده بود که دیگر نمی‌توانستیم به تقاضای‌ دوسـتانۀ‌ دولت‌ افغانستان‌ پاسخ ندهیم. هر عملی غیر از این به معنی رها کردن افغانستان در کام‌ امپریالیسم بود و به‌ نیروهای متجاوز اجازه می‌داد تا در آن کشور همان کاری‌ را انجام دهند که‌ از جمله‌ مـوفق شـده بودند در شیلی انجام دهند؛ جایی‌که‌ آزادی‌ مردم‌ به خون کشیده شده بود. عملی غیر از این به‌ مـنزلۀ آن بـود کـه منفعلانه شاهد نضج گرفتن یک‌ کانون خطر جدّی برای امـنیت اتحاد شوروی در مرزهای جنوبی‌مان‌ باشیم‌.»[٣۹]


ایالات متحدۀ آمریکا و تجاوز شوروی

ایالات متحدۀ آمریکا، اقدام شوروی را تهدید مستقیمی بـرای امـنیت و مـنافع جهانی خود تلّقی‌ کرد. عبارات زیر توصیف جیمی کارتر از تجاوز شـوروی‌ را‌ نـشان می‌دهد.

    «امنیت کشورمان مستقیماً تهدید شده است. تردیدی وجود ندارد که حملۀ شوروی به‌ افغانستان اگـر بـدون عـواقب نامطلوبی برای آن‌ کشور باشد، به وسوسه برای حملۀ دوبار‌ منجر‌ خـواهد‌ شـد تـا این‌که آن‌ها به‌ آب‌های‌ گرم‌ بنادر دست‌ یابند یا این‌که کنترل بخش عمده‌ای از ذخـایر نـفت‌ جـهان را به‌دست آورند[۴٠] ... اتحادشوروی‌ به‌طرز بسیار‌ خطرناکی‌ وضعیت‌ استراتژیک آن‌ قسمت از جهان را تـغییر داده‌ است‌.[۴۱] منابع حیاتی‌ نفت خلیج فارس در تیررس حملۀ نظامی‌ هواپیماهای شوروی قرار گـرفته اسـت. از لحـاظ استراتژیکی، اشغال‌ افغانستان‌ تهدیدی‌ برای‌ پاکستان در آن منطقه است و نیز افزایش فشار شوروی‌ بر ایـران و دیـگر کشورهای خاورمیانه را محتمل می‌سازد.»[۴٢]

دولت کارتر که بیشتر به حفظ روحیۀ تنش زدایی‌ و مـجاب‌ سـازی‌ رهـبری کرملین به انجام‌ موافقت‌نامۀ محدود کردن سلاح‌های استراتژیک‌ (SALT II) علاقمند‌ بود، نمی‌خواست به‌طور جدّی خـصومت کـرملین را برانگیزد. واکنش‌ ایالات متحده در برابر تهاجم شوروی‌ شامل‌‌ تحریم‌ بازی‌های المپیک تـابستان ۱۹٨٠ در مـسکو، بـه تعویق انداختن برنامه‌های تبادل فرهنگی‌ و آموزشی‌ با‌ مسکو، به تأخیر انداختن گشایش‌ کنسولگری شوروی در نـیویورک و کـنسولگری‌ ایـالات متحده در کیف‌، محدود‌ کردن‌ امتیازات‌ ماهیگیری شوروی در آب‌های ایالات متحده، توقف‌ فـروش تـکنولوژی‌های ایالات متحده به اتحاد شوروی‌، و جلوگیری از فروش بیش از ٨ میلیون‌ تن گندم به شوروی که قبلاً فـروخته‌ شـده‌ بود‌ می‌شد.[۴٣]

وقتی رونالد ریگان در ۱۹٨۱ به ریاست‌ جمهوری انتخاب شد، دولتش بـا‌ ارائۀ‌ کمک مالی به‌ نیروهای در حال جنگ بـا شـوروی و اعـلام‌ همستگی با افغانستان‌، رویکرد‌ خشن‌تری‌ نسبت‌ بـه ایـن اقدام شوروی اتخاذ کرد. در دهم مارس‌ دولت ریگان، روز ٢۱ مارس‌ را‌ به‌عنوان «روز افغانستان» در ایالات مـتحده اعـلام کرد. دولت‌ ایالات متحده‌ از‌ تـهاجم‌ شـوروی به‌عنوان تـهدیدی‌ بـرای کشورهای اسلامی بهره‌برداری و شروع‌ به ایـفای نـقش به‌عنوان «متحد‌ طبیعی‌» همۀ‌ جهان‌ اسلام نمود. مقامات عالی رتبه در دولت ریـگان‌ به‌طور جدّی‌ آمادۀ‌ کمک به افـغان‌ها در مبارزه برای‌ بیرون کـردن شـوروی‌ها از کشورشان بودند.

وزیر امور خـارجه جـورج‌ شولتز‌ در گردهمایی‌ مهاجرین افغانی در پاکستان سخنرانی کرد و به‌ آنان گفت: «این‌ گردهمایی‌ بـه‌نـام آزادی، به‌نام‌ خودمختاری‌، بـرای‌ اخـراج‌ نـیروهای شوروی از افغانستان، بـه‌نـام افغانستان‌ مستقل‌ که تـوسط مـردم‌ خودش اداره شود برگزار شده است. مبارزان راه‌ آزادی! ما‌ با‌ شما هستیم.»[۴۴]

نمایندۀ مردم‌ تـگزاس‌، چـالز ویلسون‌ نیز‌ اظهار‌ داشت:

    «قرار نـیست دیـگر هلیکوپترهای صـدمه‌ دیـده‌ بـه‌ کابل باز گردند، آن‌ها هم‌اکنون هم در حال سرنگون‌ شدن‌ هستند‌.»[۴۵]

دولت ریگان بیشتر از ٦٢۵‌ میلیون دلار کمک‌ (که‌ بزرگ‌ترین‌ عملیات پنـهانی سـیا بعد از‌ جنگ‌ ویتنام محسوب شده اسـت) در اخـتیار گـروه‌های اسـلام‌گرای مـستقر در پاکستان قرار دارد‌.[۴٦]

عـلاوه بـر کمک پنهانی سیا‌، ایالات‌ متحده‌ بالغ بر ۴٣٠ میلیون‌ دلار کالا نیز برای‌ مهاجرین‌ افغانی در پاکستان در نظر گـرفت.[۴٧] در نـیمۀ دهـۀ ۱۹٨٠ کمک سیا به‌ جبهۀ‌ مقاومت ضد شـوروی بـا در اخـتیار‌ گـذاشتن‌ مـوشک‌های ضـد‌ هوایی‌ استینگر‌ ایالات‌ متحده افزایش یافت‌. یک مقام آگاه در سازمان سیا خاطر نشان کرده است که:

    «اعتقاد بر این است‌ که‌ در سال مالی ۱۹٨٧ و ۱۹٨٨ سطح‌ کمک‌ ایالات‌ مـتحده‌ برای‌ برنامۀ افغانستان در‌ اوج‌ برنامه به بیش از ۴٠٠ میلیون دلار افزایش یافت... عملیات کمک پنهانی ایالات‌ متحده در سال‌ مالی‌ ۱۹٨۹‌، ٣۵٠ میلیون دلار بود و در سال مالی‌ ۱۹۹٠‌ به‌ ٣٠٠‌ میلیون‌ دلار‌ کاهش‌ یافت... روی‌هم‌رفته بودجۀ عملیات پنـهانی‌ بـرای این سال تا سپتامبر ۱۹٨۹-یعنی تقریباً ۱٠ سال بعد از آغاز جنگ - تقریباً ٢ میلیارد دلار تخمین زده‌ می‌شود.»[۴٨]

کمک ایالات متحده به اسلام‌گرایان مستقر در پاکستان از طریق سازمان اطلاعاتی داخلی‌ پاکستان (ISI) هدایت مـی‌شد. ایـالات متحده در نظر داشت تا افغانستان را به «ویتنام شوروی‌» تبدیل‌ کند؛ نفوذ ایران را در افغانستان کاهش دهد، اعتماد متحدان ایالات متحده را به این‌که‌ انزواطـلبی ایـالات متحده پس از جنگ ویتنام پایان‌ یـافته و مـتحدان آن کشور می‌توانند‌ به‌ رهبری‌ ایالات متحده اطمینان کنند از نو جلب کند و سلطۀ آمریکا در منطقه را که به خاطر بحران‌ گروگان‌گیری در ایران از هم‌ گسیخته‌ شده بـود از نـو برقرار‌ سازد‌. مادامی کـه گـروه نظامی در پاکستان به‌ سیاست ایالات متحده تن می‌داد برای ایالات‌ متحده اهمیّتی نداشت که سازمان‌ اطلاعات داخلی پاکستان چگونه کمک‌ها‌ را‌ در میان جبهۀ مقاومت‌ توزیع‌ می‌کند یا این‌که پاکستان‌ چه اهـداف اسـتراتژیکی را در افغانستان تعقیب‌ می‌نماید.

شوروی‌ها نتوانستند بر رزمندگان آزادی‌خواه‌ چیره شوند و با مخالفت شدیدی، هم در داخل و هم در خارج مواجه شدند‌. این‌ امر باعث شد تا شوروی برای خروج آبرومندانه از افغانستان‌ دسـت بـه‌کار شـود. قرارداد ۱۴ ماه مه ۱۹٨٨ ژنو که بین حکومت افغانستان و پاکستان دایر بر عدم‌ مداخله در‌ امور‌ داخلی یکدیگر‌ امـضا شد، فرصتی در اختیار شوروی قرار داد تا نیروهایش‌ را در فوریۀ ۱۹٨۹ از افغانستان بیرون‌ کـشد.[۴۹] اشـغال افـغانستان توسط شوروی (دسامبر ۱۹٧۹- فوریه ۱۹٨۹) به‌ مرگ‌ ٢۹‌،۱ تا ۵،۱ میلیون‌ نفر،[۵٠] فرار ٦،۵ میلیون مهاجر به کشورهای‌ همسایه - ایران (٣،٢ مـیلیون) ‌ ‌و پاکـستان‌ (٣،٣ میلیون)[۵۱] - و تخریب ساختارهای ‌‌اجتماعی‌‌ - اقتصادی افغانستان منجر شد. این امر واکنش‌ بین‌المللی را بـرانگیخت و سـازمان‌های غـیردولتی‌ را‌ وا‌ داشت تا در باز سازی افغانستان و ارائه کمک‌های‌ بشردوستانه به مهاجرین شرکت کنند. ایالات‌‌ مـتحده کمک‌هایی برای اسکان مجدّد پناهندگان در اختیار قرار داد و پناهندگی سیاسی و وضع‌‌ حقوقی پناهنده را بـرای‌ اتباع‌ افغانی در ایالات‌ مـتحده پذیـرفت. به آن‌دسته از کسانی که از طبقات اجتماعی ثروتمند، تجار و مقامات رسمی‌ دولت پیشین بودند و نیز آن دسته از افرادی که‌ تحصیلات عالی خود را‌ در کالج‌ها و دانشگاه‌های‌ ایالات متحده به اتمام رسانده بودند اجازه ورود به‌ این کـشور داده می‌شد. به هر حال قبل از اشغال‌ کشور توسط شوروی میزان مهاجرت افغان‌ها به‌ ایالات متحده‌ بسیار‌ کم بود، در طی سال‌های‌ ۱۹٨٠-۱۹٧۱ تقریباً ۵۴٢ افغانی در ایالات‌ متحده ساکن بودند و در طی اشغال‌ شوروی، ٣۴۵،٢۱ نفر بـه ایـالات متحده وارد شده‌ بودند.[۵٢]


ایالات‌ متحده‌ و افغانستان‌ در دورۀ پس از شوروی

پس از عقب‌نشینی نیروهای شوروی، رژیم‌ کابل به حفظ سلطۀ خود ادامه داد، امّا اقتدار و نفوذش به‌تدریج کاهش پیدا کرد. فرو پاشی‌‌ شـوروی در سـال ۱۹۹٠ نه تنها به استقلال چند کشور آسیای مرکزی منجر شد بلکه راه را برای‌ دگرگونی بنیادی در افغانستان هموار کرد. رژیم‌ کابل در آوریل ۱۹۹٢‌ جزئیات‌ طرح‌ صلح‌ سازمان ملل متحد را‌ به‌‌منظور‌ انـتقال قـدرت به یک‌ حکومت موقّت اسلامی به رهبری مجدّدی که در ٣٠ اوت ۱۹۹٢، برهان‌الدین ربانی، رئیس حزب‌ جمعیّت‌ اسلامی‌ جانشین‌ وی شد پذیرفت. نجیب‌الله استعفا کرد و تلاش‌ نمود‌ تا کشور را به‌ مقصد هـند تـرک کـند. امّا در مسیر فرودگاه، نیروهای مـخالف از مـسافرتش جـلوگیری کردند و او‌ مجبور‌ شد‌ تا به دفتر ملل متحد در کابل پناه‌ ببرد. او‌ در آن‌جا ماند تا زمانی که به‌وسیلۀ نظامیان‌ طالبان - کسانی کـه در ٢٦ سـپتامبر ۱۹۹٦ قـدرت را در‌ در‌ کابل‌ به‌دست گرفتند - بیرون کشیده و اعدام‌ شـد.

بـا وجود این‌که ایالات‌ متحده‌ سفارتخانۀ خود را در کابل نگشود، در‌ ٧ اکتبر‌ ۱۹۹٢ جرج بـوش‌ اعـلام کرد که کشورش به افغانستان کمک‌های مالی‌ ارائه خواهد‌ کرد‌ و روابط‌ دیپلماتیک عادی با آن‌ کشور را از سـر خـواهد گـرفت.[۵٣] وقتی مبارزۀ قدرت‌ بین‌ طیف‌های مختلف اسلام‌گرایان شدت‌ گرفت و به‌تـدریج خـصلت قـومی پیدا کرد و هر‌ گروه‌‌ قومی‌ ناگزیر شد زیر پرچم رهبر خودش گرد آید، سـیاست پاکـستان نـیز با حمایت از حکمتیار‌ در‌ برابر ربانی - یک تاجیک اهل بدخشان - صحنۀ سیاست در افغانستان را در‌ دورۀ‌ بـعد‌ از خـروج شوروی هر چه‌ قومی‌تر ساخت.

چون کشمکش مستمر داخلی فروکش‌ نکرد، ایالات مـتحده‌ نـتوانست‌ سـفارتخانه‌اش‌ را در کابل بگشاید تا تحوّلاتی را که در کشور رخ‌ می‌داد‌ دقیقا‌ زیر نظر داشته باشد. دولت کـلینتون‌ هـمان اهداف سیاست خارجی دولت قبلی، را پی‌ گرفت و به‌ برقراری‌ استیلای جهانی ایالات‌ متحده در سـراسر جـهان و جـمهوری‌های آسیای‌ مرکزی ادامه داد‌. تالبوت‌، معاون‌ وزیر امور خارجه، سیاست خارجی ایالات‌ متحده‌‌ را‌ با جملات زیـر بـیان کرد:

    «تقویت جمامع‌ آزادی‌ که با خودشان و با یکدیگر در صلحند و از دریای سـیاه تـا کـوه‌های‌ پامیر‌ را‌ پوشانده‌اند تجارتی پر ارزش و راهرو‌ نقل‌ و انتقالی را‌ در‌ طول‌ جادۀ قدیمی ابریشم بین اروپا و آسیا‌ خواهد‌ گشود.»[۵۴]

تـصرّف کـابل تـوسط طالبان یا همان طلاب‌ شبه‌نظامی آموزش‌‌دیده‌ در مدارس مذهبی‌ پاکستان، نـمی‌توانست بـدون‌ حمایت پاکستان، عربستان سعودی‌ و ایالات‌ متحده عملی شود. هدف اصلی‌ سیاست‌ ایالات متحده در افغانستان، ایجاد یـک خـط لولۀ امن برای صدور سوخت‌های‌ فسیلی‌ از‌ آسیای مرکزی به بازارهای غرب‌ از‌ طـریق‌ افـغانستان بوده است‌. منافع‌ استراتژیک‌ متحدین ایالات مـتحده‌ یـعنی‌ پاکـستان و عربستان‌ در آسیای مرکزی، شامل آرزوی اولی برای‌ دسترسی بـه مـنابع طبیعی و تمایل‌ دومی‌ به‌ جلوگیری از نفوذ و قدرت مذهبی‌ ایران‌ در جمهوری‌های‌ تازه‌ استقلال‌ یـافته مـی‌باشد. در اکتبر‌ ۱۹۹۴ سفیر ایالات متحده جـان‌سی مـونجو (Monjo) و همتای پاکـستانی‌اش، بـدون اجـازه از رژیم ربّانی از‌ قندهار‌ مرکز فرماندهی طـالبان دیـدار کردند. ایالات‌ متحده‌ رابطۀ‌ نزدیک‌ دولت‌ تاجیک‌ حاکم را‌ با‌ ایران، هند و روسـیه در تـضاد آشکار با سیاست خود مبنی بـر مهار ایران تلّقی مـی‌کرد. ایـالات‌ متحده‌ از‌ طالبان به‌عنوان بـهترین آلتـرناتیو برای پیشبرد‌ منافع‌ ایالات‌ متحده‌ در‌ زمینه‌ مهار نفوذ ایران در منطقه حمایت به‌عـمل آورد زیـرا طالبان و ایران از نظر زبان، مـذهب و فـرهنگ بـا هم‌ اشتراکی نـدارند در حـالی که تاجیک‌ها با ایـران‌ از حـیث زبان مشترک هستند و هزاره‌های شیعه‌ دارای زبان و مذهب یکسانی با ایران می‌باشند. امّا رئیس حـزب وحـدت، مرحوم عبدالعلی مزاری و نخبگان انقلابی هـزاره ٧ سـیاست ایران دایـر بـر کـارشکنی‌ در‌ تلاش هزاره‌ها بـرای شناسایی هویت‌ ملی و حقوق سیاسی برابر خود را محکوم‌ نمود.[۵۵]

دولت ایالات متحده کنترل طالبان بر کـابل را تـحوّلی مثبت خواند و اعلام نمود که یـک‌ هـیئت‌‌ نـمایندگی بـه کـابل خواهد فرستاد. مـارتی مـیلر (Marty Miller) ، از سوی شرکت نفت تگزان، از افغانستان دیدار کرد تا از گروه‌های مخالف در‌ افغانستان‌ بخواهد با ساخت لولۀ نـفت‌ و گـاز‌ از تـرکمنستان تا گواتر شهر بندری پاکستان موافقت‌ کـنند. تـرکمنستان بـا چـهار مـیلیون نـفر جمعیت، چهارمین ذخایر بزرگ گاز جهان را در اختیار دارد‌. ذخایر‌ نفت آسیای مرکزی چنین‌ برآورده‌ شده‌ است:

    «حدود ۹٠ میلیارد بشکه - یا تقریباً ٢ تریلیون‌ دلار با قیمت روزانه هر بشکه ٢٠ دلار - تـا ٢٠٠ میلیارد بشکه. از باب مقایسه، ایالات متحده‌ ٢٢ میلیارد بشکه ذخایر‌ نفت‌ دارد، در حالی که‌ تصور می‌شود کویت و عراق هر یک حدود ۱٠٠ میلیارد بشکه ذخایر نفت داشته باشند.»[۵٦]

ساخت خط لوله - که هزینۀ آن ٢ مـیلیارد دلار بـرآورده شده است‌ - پاسخی‌ به دو‌ هدف اصلی ایالات‌ متحده است: (الف) این امر دسترسی مستقیم‌ ایالات متحده به‌سوخت‌های فسیلی آسیای مرکزی‌ و دریای‌ خزر را که شرکت آمریکایی شورن‌ Chevron و شرکت نفت دلتا وابـسته‌ بـه‌ عربستان‌، مبالغ زیادی در آنجا سرمایه‌گذاری کرده‌اند تضمین‌ می‌کند. و (ب) انزوای ایران را که انتخاب مطلوبی برای توسعۀ ‌‌چنین‌ خط لوله‌ای است تضمین‌ خواهد نـمود.

تـالبوت معاون وزیر امور خارجه اعـطای کـمک‌‌ ۹٠٠ میلیون‌ دلاری به هشت کشور آسیای‌ مرکزی را «سرمایه‌گذاری حساب‌شده روی آیندۀ کشورمان» نامید‌.[۵٧]


نتیجه‌گیری

هدف اصلی کمک خارجی ایالات متحده به‌ افغانستان در دورۀ‌ پس از جـنگ دوم‌ جهانی‌، مقابله‌ بـا تـسلط شوروی بر این کشور بود. در این راستا، ایالات متحده برای ایجاد زمینه‌های اولیۀ نفوذ سیاسی و فرهنگی در افغانستان کمک‌های مالی، آموزشی و اقتصادی خود را در اختیار آن‌ کشور گذاشت. استراتژی ضد مداخله‌گـری ایـالات‌ متحده در طول دوران اشغال افغانستان توسط شوروی به‌منظور تبدیل افغانستان به ویتنام‌ شوروی اتخاذ شده بود. ایالات متحده از طریق‌ سازمان اطلاعات‌ داخلی‌ پاکستان کمک‌های مالی‌ در اختیار اسلام‌گرایانی گذاشت که در حـال جـنگ‌ با نـیروهای شوروی بودند. ایالات متحده به خود زحمت نمی‌داد که ببیند چگونه پاکستان این پول‌ را توزیع می‌کند‌ و مادامی‌ کـه پاکستان یک کشور خط اول جبهه در برابر تهدید شوروی باقی‌ می‌ماند، ایـالات مـتحده بـا سیاست‌هایش در افغانستان‌ کنار می‌آمد.

با فروپاشی اتحادشوروی در ۱۹۹٠، دولت‌‌ ایالات‌ محده دکترین نظم نوین جهانی را بـه‌مـنظور ترویج سرمایه‌داری لیبرال و سیاست‌هایش در عرصۀ بین‌المللی، مطرح کرد. با تشکیل دولت اسلامی در کابل در ۱۹۹٢ ایـالات مـتحده روابـط نزدیک‌ کابل‌ با‌ ایران و روسیه را مغایر با‌ تلاش‌های‌ خود‌ جهت مهار ایران که واشینگتن آن را حـامی تروریسم‌ بین‌المللی می‌شناخت، تلّقی کرد. دولت ایالات‌ متحده با ادعای این‌که از یک‌ گروه‌ در‌ مـقابل گروه‌ دیگر حمایت نـمی‌کند، رویـکرد انتظار و تماشا‌ را‌ در قبال جنگ داخلی افغانستان در پیش گرفت. زمانی که طالبان قدرت را در کابل به‌دست گرفت، ایالات متحده‌ این‌ تغییر‌ را تحولی مثبت ارزیابی‌ کرد. مقامات رسمی شرکت‌های نفتی ایالات‌ متحده‌ به‌مـنظور ترغیب طالبان به حمایت از ساخت خط لولۀ ترکمنستان به پاکستان از مسیر افغانستان، از‌ قندهار‌ دیدار‌ کردند.

دولت ایالات متحده در پشت‌پرده از طالبان‌ حمایت می‌کرد‌ و آن‌ها‌ را نیروی بالقوه‌ای می‌دانست‌ که قادرند ثبات را به افغانستان بـاز گـردانند. امّا در مجامع عمومی‌ به‌ دلیل‌ سیاست‌ها و اعمال‌ انعطاف‌ناپذیر طالبان، به‌ویژه سیاست‌ها و اعمالی که‌ زنان را تحت‌ فشار‌ می‌گذارد‌، خود را از آن‌ها دور نگه‌ می‌دارد. خلاصه این‌که دکترین نظم نوین جهانی‌ نه‌ تـنها‌ بـه‌ تخریب افغانستان منجر شد بلکه موجب‌ گردید تا جنگ داخلی در دورۀ پس از‌ شوروی‌ در آن کشور ادامه یابد.


[] يادداشت‌ها




[] پی‌نوشت‌ها

Hans I. Morgennthau, Politics Among Nations: The Struggle for Power and Peace, 6th end (New York: Alferd A. Knopf, 1985), p 13.









[۱۱]-
[۱٢]-
[۱٣]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱٦]-
[۱٧]-
[۱٨]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[٢۱]-
[٢٢]-
[٢٣]-
[٢۴]-
[٢۵]-
[٢٦]-
[٢٧]-
[٢٨]-
[٢۹]-
[٣٠]-
[٣۱]-
[٣٢]-
[٣٣]-
[٣۴]-
[٣۵]-
[٣٦]-
[٣٧]-
[٣٨]-
[٣۹]-
[۴٠]-
[۴۱]-
[۴٢]-
[۴٣]-
[۴۴]-
[۴۵]-
[۴٦]-
[۴٧]-
[۴٨]-
[۴۹]-
[۵٠]-
[۵۱]-
[۵٢]-
[۵٣]-
[۵۴]-
[۵۵]-
[۵٦]- Peter Slevin, »World oil giants eye wartorn Afghanistan«, The Seattle Times, 21 September 1997.
[۵٧]- Peter Slevin, op cit.



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

عمادی، حفیظ‌الله، نظم یا بی‌نظمی تازه جهانی: درگیری مسلحانه در افغانستان و هدف‌های سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا، ترجمۀ دوستدار، رضا، اطلاعات سیاسی - اقتصادی، مهر و آبان ۱٣٨٠ - شماره ۱٦۹ و ۱٧٠، صص ٢٦-٣۹