|
وراثت
فهرست مندرجات
- واژهشناسی
- پیشینهی تاریخی
- روش انتقال صفات
- يادداشتها
- پيوستها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
- پيوند به بيرون
زیستشناسی ژنتیک
وراثت (به انگلیسی: Heredity، با تلفظ آمریکایی: Heredity)، انتقال صفات از والدین به فرزندان را وراثت میگویند. به سخن دیگر، وراثت، فرایندی است که در آن ویژگیهای از یک پدر و مادر به فرزند، از طریق ژن انتقال داده میشود. بهطور مثال، رژیم غذایی و ورزش میتواند وزن یک فرد را تحت تأثیر قرار دهد، اما وراثت نیز یک عامل مهم در این روند است.
▲ | واژهشناسی |
وراثت، واژهی عربی بهمعنای میراث گرفتن، ارث بردن، و مردهریگ یافتن است.
در فرهنگ فارسی معین دربارهی اصطلاح طبیعی آن آمده است: «علم وراثت علمی است که از کیفیت انتقال صفات طبیعی یا مرض یک فرد به اولادش بحث میکند.»
بههر حال، واژهی وراثت در ابتدا در زمینهی وسیعتری مورد استفاده قرار میگرفت؛ چرا که مرز میان صفات اکتسابی و صفات ژنتیکی بهدرستی مشخص نبود. این دو تعریف تنها در اواخر قرن نوزدهم از هم جدا شدند. امروزه وراثت از مباحث علم ژنتیک است.
▲ | پیشینهی تاریخی |
از زمانی که بشر به مرحلهی تفکر و اندیشیدن رسیده است، به مسألهی وراثت و علت تشابهات و اختلافات بین والدین و فرزندان و همچنین بین فرزندان خانواده فکر کرده است. طبق مدارک و شواهد موجود، ٦ هزار سال قبل، اقوام کلدانی به توارث صفات و انتخاب در اسب و تنظیم شجرهنامهی این حیوان توجه خاصی داشتهاند و پس از آن در طی قرنها، دانشمندان مختلفی در زمینهی علم وراثت به تحقیق و مطالعه پرداختهاند. اما آنچه تاکنون دربارهی ماهیت وراثت شناخته شده است، بیتردید ناقص است. هنوز بسیاری چیزها در این زمینه باید آموخته شوند. دانش کنونی بشر ثمرهی دستکم سه قرن اکتشاف است که با سرعتی فزاینده بهوسیلهی دانشمندان بسیاری از کشورهای مختلف بهعمل آمده است. کشف تدریجی داستان وراثت، به اندازهی هر کشف دیگر در تاریخ علم جالب است. تاریخ علم وراثت گذشته از اینکه بهخودی خود جالب است، مرور مختصر آن، بیش از هر وسیلهی دیگر، به درک بهتر آن کمک میکند.
جالب اینجا است که گرچه همهکس از مشاهدات روزمرهی خود با وراثت آشنایی دارد، بنابراین، وراثت یکی از پدیدههایی طبیعت است که همواره مورد سؤتفاهم فراوان بوده است. منشأ اصلی این سؤتفاهم، ابهام در زبان فارسی است (در بیشتر زبانهای دیگر هم چنین است). واژههای وراثت (Heredity) و به ارثبردن (Inheritance)، هر دو بهمعنای به ارثبردن خصوصیات زیستی و به ارثبردن دارایی است. اما مفهوم این گفته که شخصی رنگپوست یا خصوصیات چهره یا هوشش را از والدینش به ارث برده است، با این گفته که شخصی خانه یا پول به ارث برده است، آشکارا تفاوت دارد. خانه یا پولی که وارث دریافت میدارد، دیگر به صاحب اولیهی آن تعلق ندارد؛ اما والدین بههنگام تشکیل نطفهی یک فرزند، پوست، چهره یا مغز خود را از دست نمیدهند. یک فرد جدید از دو بخش بسیار کوچک تن والدین، یعنی از یک سلول ماده و یک سلول نر بهوجود میآید. اگر وراثت به معنای انتقال چیزهای مادی گرفته شود، پس تمامی آنچه از نظر زیستی از والدین به ارث برده میشود، عبارت است است از سلولهای جنسی و ژنهایی که در آنها وجود دارند. بنابراین، به ارث بردن رنگپوست یا استعداد موسیقی، استعارهای بیش نیست. معنای آن این است که در سلولهای جنسی بهوجود آورندهی وارث، چیزی وجود دارد که بدو این امکان را میدهد که رنگدانه در پوستش ایجاد شود یا صاحب استعداد درک و اجرا و ساختن موسیقی گردد.
این واقعیت که وراثت زیستی بهوسیلهی سلولهای جنسی از والدین به فرزند میرسد، اندکی کمتر از سهقرن پیش دانسته شد. اما پیش از آنکه این شناخت حاصل شود، میکروسکوب اختراع شد. تا زمانیکه میکروسکوب وجود نداشت، منی را فقط مایع سادهای میپنداشتند. چنانکه این پندار، میشل دو مونتنی (Michel de Montaigne) (۱۵۳۳–۱۵۹۲ م)، فیلسوف دورهی رنسانس را دچار حیرت کرده بود. او نمیتوانست بفهمد که چگونه بهوسیلهی مایع منی، چیز جامد چون سنگ مثانه از پدرش به او به ارث رسیده است.
در قرن هیجدهم، سلولهای نر را آنتونی فون لیوونهک (Antonie van Leeuwenhoek) (۱٦۳۲-۱۷۲۳ م)، دانشمند هلندی که به او لقب پدر میکروبشناسی دادهاند، کشف کرد. لیوونهک، هرچند دانشمند حرفهای نبود، بلکه هنردوستی بود که پژوهش علمی را سرگرمی خود قرار داده بود. او که بازرگانی موفق در شهر دلفت هلند بود، در اوقات فراغت خود به چند کشف مهم نایل آمد که مقامی والا در تاریخ علم بدو بخشید. لیوونهک، پیش خود به تراشیدن عدسی و ساختن میکروسکوب مشغول شد و بیش از ۴۰۰ میکروسکوپ ساخت که امروزه تنها نهتایش بهجا مانده است. بنابراین، او نخستین کسی است که بافتهای ماهیچهای، اسپرماتوزوئید، باکتری و جریان خون درون مویرگها را بهکمک میکروسکوبهای خود مشاهده کرد و جهانی از چیزهای بسیار کوچک در برابر چشمان بهتزدهاش نمایان شد که تا آنزمان کسی از وجود آنها آگاهی نداشت. وی مشاهدات خود را بهصورت بسیار ساده ولی بیپرده بهرشتهی تحریر درآورد. انواع گوناگون «حیوانکهایی» که او در آبهای راکد و دیگر مواد پیدا کرد کرد، در واقع، همان باکتریهایی بودند که وی کاشف آنها بود.
لیوونهک و دوستش ال. هام (L. Hamm)، بهسال ۱٦۷۷ میلادی، منی مرد را زیر میکروسکوب مشاهده کردند. در این مایع اجسام بسیار کوچک شناگری دیدند - که چیزی جز سلولهای نر (اسپرم) نبودند - و لیوونهک گزارشی دربارهی کشف خود به انجمن سلطنتی لندن ارسال داشت. جالب این است که او در نامهی همراه گزارشش به انجمن نوشت که اگر کشفش بهنظر آنها شرمآور و خلاف اخلاق است، آن را بهچاپ نرسانند و افزوده بود که این چیزها را بهروشی زشت و گناهآمیز بررسی نکرده است، بلکه به طریقی که بهنظرش مشروع بوده، مورد آزمایش قرار داده است. خوشبختانه، انجمن سلطنتی با او موافقت کرد و فوراً به چاپ کشف او اقدام نمود.
در آنزمان، اینکه پرندگان و برخی دیگر از حیوانات تخم میگذارند، بر همه روشن بود، ولی اینکه در تخمدانهای پستانداران ماده نیز چیزی شبیه آن تولید میشود، بهسال ۱٦۷٣ میلادی، بهوسیلهی رنیه دو گراآف (Regnier de Graaf) (۱٦۴۱-۱٦۷٣ م)، پزشک و آناتومیست هلندی کشف شد. او، کسی است که در واقع، کلید اکتشافات مهم در زیستشناسی تولیدمثل را بهدست آورد. با این حال، سلولهای جنسی مادهی انسان دیرتر از آن، یعنی بهسال ۱۸۲۸ میلادی، توسط کارل ارنست فون بیر (Karl Ernst von Baer) (۱۷۹۲-۱۸۷٦ م)، دانشمند آلمانتبار اهل روسیه مشاهده شد. لازارو اسپالانزانی (Lazzaro Spallanzani) (۱۷۲۹-۱۷۹۹ م)، زیستشناس و کشیش کاتولیک ایتالیایی، بهسال ۱۷۸۵ میلادی، آزمایشهای درخشانی در زمینهی لقاح مصنوعی سلول ماده انجام داد. اما این پرسش مطرح بود که چه بخشی از منی، سلول جنسی ماده را تحریک میکند تا به جنین و سپس کودک تبدیل شود. «آیا بخار حاصل از منی این تحریک را انجام میدهد یا حیوانکهایی که لیوونهک کشف کرده است؟» قورباغهها و غوکها از حیواناتی هستند که لقاح سلول جنسی ماده در آنها بیرون از بدن انجام میگیرد. قورباغه نر و ماده فرآوردههای جنسی خود را در آب میریزند؛ بنابراین، لقاح باید در بیرون از بدن والدین انجام شود. اسپالانزانی که جفتگیری قورباغه را مشاهده کرده بود، منی نر را جمعآوری کرد، آن را از صافی گذراند تا مایع از حیوانکها جدا شود و نشان داد که مایع حاصل، قدرت لقاح سلول مادهی قورباغه را ندارد.
اسپالانزانی برای آنکه نشان دهد، آنچه در مورد قورباغه صادق است، در حیوانات عالیتر نیز صدق میکند، آزمایشهای مشابهی با سگ انجام داد. او منی سگ را از صافی گذراند و نشان داد که وقتی مایع حاصل در مهبل سگ ماده تزریق میشود، آبستنی آن را باعث نمیشود و حال آنکه منی صافنشده باعث آبستنی میشود. اسپالانزانی با این عمل خود مخترع لقاح مصنوعی شد و غروری که به او دست داد، از این سخناش آشکار میشود که گفت: این کار بزرگترین لذت زندگی علمی او را باعث گردیده است. شگفتآور است که اسپالانزانی از آزمایشهایش به این نتیجهی آشکار نرسید که سلولهای جنسی نر موجود در منی، عناصر دارای نیروی تولیداند. از آنجا که او از طرفداران مکتبی بود که فقط سلول جنسی ماده را دارای قدرت تولید فرزند میدانست، چنین میپنداشت که سلولهای جنسی نر فقط برای آنند که بخش مایع منی را قادر به تحریک رشد سلول ماده کنند. حتا دانشمندان بزرگ گاه به تصدیق بلاتصور مبادرت میورزیدند!
بهسال ۱۸۷۵ بود که لقاح، یعنی ادغام سلولهای جنسی نر و ماده، در زیر میکروسکوب مشاهده شد. این کار بهدست حیوانشناس آلمانی، اوسکار هرتویگ (Oscar Hertwig) (۱۸۴۹-۱۹۲۲ م) انجام گرفت. توتیاهای دریای یا خارپُشت دریایی (Sea urchin)، که جانوران آبزی کوچک خاردار هستند و در تمامی اقیانوسهای جهان یافت میشوند، مانند قورباغهها، سلولهای نر و ماده را در آب میریزند. سلولهای نر متحرک بهوسیلهی سلولهای ماده جذب میشوند، یکی از سلولهای نر داخل سلول ماده میشود و دو هستهی این دو سلول باهم ترکیب میگردند. سپس سلول مادهی لقاحشده، یعنی سلول تخم (Fertilized egg) یا زیگوت (Zygote)، شروع به تقسیمشدن میکند و به دو و چهار و هشت و شانزده و ... سلول تبذیل میشود و هر سلولی صاحب کروموزومهای میشود که در سلولهای جنسی نر و ماده وجود داشتهاند. بنابراین، هر سلول بدن انسان دارای نسخهی کروموزومهایی است که از پدر و مادر به ارث رسیدهاند.
در قرن نوزدهم میلادی، نهاد علوم زیستی بهتدریج تغییر کرد، و بیش از پیش مورد توجه زیستشناسان حرفهای، نه هنردوستان، قرار گرفت. میکروسکوب تدریجاً تکمیل شد، ولی بسیار گران بود؛ در نتیجه پژوهشهای زیستی نیاز به آزمایشگاهها و کتابخانهی مجهز پیدا کردند. در این قرن، برای نخستینبار، یوهان گرگور مندل (Johann Gregor Mendel) (۱۸۲۲-۱۸۸۴ م)، کشیش اتریشی که بهعنوان پدر دانش ژنتیک نوین شناخته میشود، با پایهگذاری قوانین وراثت مدلی برای نشان دادن نحوهی انتقال صفات از والدین به فرزندان را پیشنهاد کرد. از آنجا که ماهیت مادهی ژنتیکی که عامل انتقال خصوصیات است، در آنزمان مشخص نبود، این پیشنهاد رد شد. با این وجود، بهمدت ٣٠ سال، نتیجهی بررسیهای او ناشناخته ماند تا آنکه بهسال ۱۹٠٠ میلادی بهوسیلهی سه پژوهشگر، مستقل از یکدیگر، دوباره کشف شد. با این وضعیت، آزمایشهایی که انجام شد، اهمیت نقش کروموزومها را در انتقال صفات ثابت کرد. بهرغم این، گرگور مندل، با آنکه مانند چارلز داروین، زیستشناس حرفهای نبود - زیرا چارلز داروین یک ملاک ثروتمند شهرستانی انگلیسی و گرگور مندل، راهبی اگوستینی و رئیس صومهای در موراویا بود - به چهرهی بزرگ زیستشناسی قرن نوزدهم تبدیل شد.
بههر حال، علم وراثت، در نتیجهی تقارن دو کشف بهوجود آمد. نخستین کشف، بررسی سلولها بود. بسیاری سلولشناسان با دقتی تمام سلولها را در زیر میکروسکوب بررسی کردند و بهتدریج ساختار سلول و فرایند تقسیم سلولی و چگونگی پیدایش سلولهای جنسی و لقاح را آشکار ساختند. اینکه سلول، واحد ساختمانی بدن جانداران است بهسال ۱۸٣۱ میلادی، بهوسیلهی ماتیاس یاکوب شلایدن (Matthias Jacob Schleiden) (۱۸۰۴-۱۸۸۱ م)، دانشمند آلمانی و تئودور شوان (Theodor Schwann) (۱۸۱۰-۱۸۸۲ م)، زیستشناس آلمانی شناخته شد؛ ولی ادوارد استراسبورگر (Eduard Strasburger) (۱۸۴۴-۱۹۱۲ م)، گیاهشناس آلمانیتبار اهل لهستان و اوتو بوچلی (Otto Bütschli) (۱۸۴۸-۱۹۲٠ م)، جانورشناس آلمانی نشان دادند که هستهی سلول بهوسیلهی تقسیم هستهیی قبلی و از طریق فرایندی بسیار پیچیده بهنام میتوز (Mitosis) (تقسیم غیرمستقیم) بهوجود میآید. سپس، این فرایند را والتر فلمینگ (Walther Flemming) (۱۸۴۳-۱۹۰۵ م)، زیستشناس آلمانی که بنیانگذار سیتوژنتیک (Cytogenetics، علم مطالعه ساختمان کروموزومها) بود، بررسی کرد. او دریافت در هستهی سلولها اجسامی وجود دارند، بهنام کروموزوم (Chromosome)، که در سلولهای در حال تقسیم بهوسیلهی رنگآمیزی بهخوبی مرئی میشوند. کروموزومها ویژگیهای بسیار جالبی دارند. تعداد و شکلهای آنها در سلولهای بدن هر نوع جاندار عموماً ثابت است. بنابراین، تقریباً همهی سلولهای بدن انسان ۴٦ کروموزوم دارند (تعداد کروموزومهای نوع انسان، بعدها در حدود بیش از نیمقرن گذشته مشخص شد). سلولهای جنسی (گامتها - سلول نر و سلول ماده)، هر یک نصف تعداد کروموزومهای سلولهای بدن را دارند، یعنی هر سلول جنسی آدمی دارای ٢٣ کروموزوم است. پیدایش سلولهای جنسی حاصل فرایندی بسیار پیچیده و در عین حال منظمی است که میوز (Meiosis) (تقسیم یا کاهش کروموزوم) نام دارد و در طی آن تعداد کروموزومهای سلولهای بهوجودآورندهی سلولهای جنسی نصف میشود - یعنی از ۴٦ به ٢٣ تقلیل مییابد.
ادوارد فان بندن (Edouard Van Beneden) (۱۸۴٦-۱۹۱۰ م)، جنینشناس بلژیکی، بهسال ۱۸۸٣ میلادی، بهویژه تئودور بووری (Theodor Boveri) (۱۸٦٢-۱۹۱۵ م)، دانشمند آلمانی بهسال ۱۸۸٧ میلادی و بعد از آن، مشاهده کردند که ادغام سلولهای نر و ماده، در هنگام لقاح، تعداد کل کروموزومهای سلول تخم (زیگوت) را از ٢٣ به ۴٦ میرساند.
در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، که زیستشناسی معمولاً حرفهیی و زیستشناس استاد دانشگاه بود، عدهای از سلولشناسان (مانند: بووری، هرتویگ، ویلهلم رو، استراسبورگر، اوگوست وایسمان، ای. بی. ویلسن و دیگران) بهصورتی کمابیش مستقل از یکدیگر نظر دادند که وراثت بهطور عمده از طریق کروموزومهای سلولهای جنسی، از پدر و مادر به فرزندان انتقال مییابد. از آنچه در حال حاضر، در این باره شناخته شده است، این پیشگامان درست میگفتند. آنها از استنتاجی درخشان، که امروزه بهنظر ناکافی میآید، بهنتیجهی درست رسیدهاند. استدلال آنها که بسیار جالب است، میتواند چنین خلاصه شود: کودک ممکن است از جهتی شبیه پدر و از جهتی شبیه مادرش باشد؛ ولی بهطور میانگین سهم والدین تقریباً برابر است. حال آنکه سلول نر و سلول ماده از نظر اندازه و شکل تفاوت بسیار دارند. در برخی حیوانات، سلول ماده سیتوپلاسمی دارد که میلیونها برابر سیتوپلاسم سلول نر است. سلول نر را میتوان هستهی دانست که دمی دراز و مقدار بسیار کمی سیتوپلاسم دارد. با این حال، بخشی در هر دو سلول وجود دارد که در هر دو برابر است و آن کروموزومهای آنها است. بنابراین، کروموزومها باید قاعدتاً حامل وراثت باشند. اگرچه این استنتاج، ساده و واضح است، دانشمندان برجستهی پُرشماری تلاش کردند تا به کشف آن نایل آمدند.
دومین کشف کاملاً مستقل از کشف خصوصیات ساختاری سلول، بهسال ۱۸٦۵ و بهصورتی که جهان علم از آن آگاهی نیافت بهوسیلهی گرگور مندل آغاز شد. وی اوقات فراغت خود را به ترکیبکردن اقسام نخود معمولی میگذرانید. او با دقتی تمام نتایج ترکیب نخودهای دارای خصوصیات متفاوت را یادداشت میکرد. هوش خارقالعادهی او، در تحلیل این یادداشتها، برای بیان قوانین وراثت، که اکنون بهنام او معروف است، معلوم میشود.
اینکه مندل چگونه نخودها را باهم ترکیب میکرد و نسبت دورگههای حاصل را میشمرد و چگونه صفات آنها را باهم میآمیخت، شرح جداگانه دارد، ولی آنچه از آزمایشهای مندل نتیجه شده است، همیشه بهروشنی بیان نشده، با وجود این مفهوم بررسیهای مندل بههمان اندازه که ساده است واجد اهمیت نیز هست. آنچه بهوسیلهی سلولهای جنسی انتقال مییابد، بهگفتهی مندل مجموعهای از «صفات» است که اکنون آنها را «ژن» نامیده میشوند. ژنها واحدهایی هستند، جدا از یکدیگر که در فرایند پیدایش سلولهای جنسی باهم ترکیب میشوند. وقتی توجه شود که چه نظریهای پیش از این کشف در مورد وراثت شایع بود و حتی دانشمند برجستهای چون داروین بدان اعتقاد داشت (داروین از بررسیهای مندل آگاهی نداشت) بهخوبی بهعظمت کشف ژن پی برده خواهد شد. عموماً معتقد بودند که وراثت بهوسیلهی «خون» انتقال مییابد. این اعتقاد در زبان روزمرهی امروزی هم وارد شده است، چنانکه میگویند «خون فلان خانواده در رگهای او جاری است»، و همچنان بهکار برده میشود. قبل از مندل میپنداشتند که خون والدین در فرزند مخلوط میشود، بهطوری که وراثت فرزند مخلوط یا محلولی از وراثت والدین بهحساب میآید. ولی پس از مندل مشخص شد که وراثت یک محلول یا آلیاژی از وراثتهای والدین نیست، بلکه مجموعه یا موزائیکی است از واحدهای مجرد، یعنی ژنها.
با این حال، در سال ۱۹۴۳، اسوالد ایوری (Oswald Avery) (۱۸۷۷-۱۹۵۵ م)، زیستشناسی مولکولی اهل ایالات متحده آمریکا-کانادا، مولکول دیانای در کروموزومها را بهعنوان ماهیت مادهی ژنتیک شناسایی کرد. سرانجام مدل جیمز واتسون (James Dewey Watson) و فرانسیس کریک (Francis Crick) در سال ۱۹۵۳ اطلاعات کافی را برای درک و تصحیح قوانین مندل در اختیار دانشمندان قرار داد.
▲ | روش انتقال صفات |
طبق قوانین وراثت، انتقال طبیعی برخی از صفات و ویژگیهای زیستی، بدنی، ذهنی و اخلاقی از پدر، مادر و اجداد به فرزندان امکانپذیر است. بنابراین، در کنار تأثیرات محیط، پارهای از صفات و ویژگیها بدون ارادهی انسان از طریق پدر و مادر به او منتقل شده، و سراسر زندگی او را تحت تأثیر قرار میدهد. به این دسته از عوامل وراثتی که داخل یک کروموزوم پنهان هستند، «ژن» گفته میشود.
هر سلول بدن انسان شامل ٢۵٠٠٠ تا ٣۵٠٠٠ ژن است. ژنها حامل اطلاعاتی هستند که تعیینکنندهی ویژگیهای انسان است. ویژگیها شامل مواردی میشود که فرزند از والدین خود به ارث میبرید: یعنی پدر و مادر مقداری از ویژگیهای خود را از طریق ژنها به فرزند انتقال میدهند. مثلاً اگر پدر و مادر چشم آبی باشند، ممکن است رنگ چشم فرزند هم آبی شود، یا اگر مادر روی صورت خود ککومک داشته باشد، ممکن است فرزند این ویژگی را از او به ارث ببرد. ژنها فقط در انسان وجود ندارد، بلکه همهی حیوانات و گیاهان نیز دارای ژن هستند.
بازهم، طبق قوانین وراثت، جانداران دیپلویید (همچون انسان)، برای هر صفت خود، ۲ دارند که یکی از آنها را از پدر و دیگری از مادرش دریافت کردهاند. در صورتی که این دو یکسان باشند، فرد از نظر آن ژن هموزیگوت، و اگر متفاوت باشند هتروزیگوت است. در این صورت فنوتیپ فرد میتواند چندین حالت داشته باشد. به طور مثال اگر یکی از آللها غالب باشد (یعنی خود را بهطور کامل بروز دهد) و دیگری مغلوب باشد (اثری از خود ظاهر نکند)، فنوتیپ فرد مربوط به آلل غالب خواهد بود. به طور مثال، فردی که یک آلل A و یک آلل O برای گروه خونی خود دارد، فنوتیپ گروه خونی A را خواهد داشت؛ چرا که آلل O نسبت به A مغلوب است و بروز نمیکند.
همچنین، دو آلل ناهمسان میتوانند همزمان خود را بروز دهند. به این حالت همتوانی گفته میشود. در این صورت، در فنوتیپ فرد، دو صفت مربوط به هر کدام از دو آلل ظاهر شد؛ همچون فردی که دارای گروه خونی AB است. حالت دیگری که ممکن است رخ دهد غالب ناقص است. در این صورت، فنوتیپ فرد ترکیب و حد واسطی از دو صفت خواهد بود. همچون فردی که یک آلل مربوط به موهای مجعد و یک آلل مربوط به موهای صاف داشته باشد. در این صورت فنوتیپ موهای او موجدار خواهد بود. بهعلاوه، برخی صفات میتوانند تحت تأثیر چند ژن قرار داشته باشند. این ژنها ممکن است همگی بر روی یک کروموزوم، یا حتی چند کروموزوم مختلف قرار داشته باشند. به این حالت صفات چندژنی میگویند. تعیین اثر و سهم هر کدام از این ژنها در فنوتیپی که فرد نشان میدهد بسیار دشوار است. طول قد و رنگ مو از جمله این صفات هستند.
به جز موادی که ذکر شد (که همگی از قوانین مندل پیروی میکنند)، صفاتی هستند که از این قوانین مستقل میباشند. عامل بروز این صفات در کروموزومهای موجود در هسته قرار ندارد؛ بلکه به اندامکهایی که سلول تخم از گامتها دریافت میکند بستگی دارد. همچنین، برخی صفات تحت اثر محیط قرار دارند؛ همچون رنگ گلبرگهای گیاه ادریسی که در خاکهای اسیدی آبی، و در خاکهای خنثی صورتی است.
بههر حال، ژنتیک مندلی یا کروموزومی بخشی از ژنتیک امروزی است که از توارث ژنهای موجود در روی کروموزومها بحث میکند، اما برعکس در ژنتیک غیر مندلی که به ژنتیک غیر کروموزومی نیز معروف است، توارث مواد ژنتیکی موجود در کلروپلاست و میتوکندری، مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد.
[▲] يادداشتها
[▲] پيوستها
...
[▲] پینوشتها
...
[▲] جُستارهای وابسته
□
□
□
[▲] سرچشمهها
□
□
□
□
[▲] پيوند به بیرون
□ [۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ٩ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]
ردهها: │ ...