|
طاهر پوشنگی
فهرست مندرجات
افغانستانشناسی طاهریان
طاهر بن حسین پوشنگی (به انگلیسی: Ṭāhir ibn al-Ḥusayn) مشهور به ذواليمينين (زادهی ۱۵۹ هـ.ق - درگذشتهی ۲۰۷ هـ.ق)، از سرداران معروف خراسانی مأمون، خلیفهی عباسی بود که توانست در سال ۱۹٦ هـ.ق، در جنگ با امین - برادر مامون - در بغداد، او را شکست دهد و در استقرار و انتقال خلافت به مأمون سهم بسزایی داشت. او که اهل پوشنگ هرات بود، از جانب مأمون بر تمامی سرزمین های شرق خلافت عباسی امارت یافت و نیز، بنیانگذار سلسلهی طاهریان، نخستین دودمان خراسانی پس از اسلام بهشمار میآید.
▲ | زندگینامه |
طاهر فرزند حسین، در سال ۱۵۹ هجری قمری، در پوشنگ (زندهجان کنونی یا بهقول دکتر عبدالحسین زرینکوب غوریان)، که در غرب استان هرات در افغانستان قرار دارد، بهدنیا آمد. در کودکی بههمراه پدر به عراق رفت و یکچند در آنجا تربیت یافت. اما اقامت وی در آنجا نباید چندان بهدرازا کشیده شده باشد. با اینکه این مسافرت در آموزش و پرورش و پختگی طاهر بسیار مؤثر بود، اما شخصیت کامل طاهر در خراسان شکل گرفت و تربیت نهایی او در این منطقه انجام شد. طاهر همانند برادر که برخی از هنرها مثل موسیقی و آواز را در خراسان آموخته بود، علوم متداول را در این ناحیه فراگرفت. با این حال، در اوان جوانی چندی در خراسان میزیست. از خود وی نقل کردهاند که در جوانی راهزن بودم و در روستایی بودم که آرزو داشتم، خداوند آن باشم. بههر وضعیت، میتوان خراسان را محل نشو و نما و جایگاه بالندگی او در نظر گرفت.
دربارهی اصل و نسب طاهر بن حسین مشهور آن است که از خراسان و مردم پوشنگ بوده است. بیشتر منابع شجرهنامهی طاهر را اینگونه ثبت کردهاند: طاهر بن حسین بن مصعب بن زریق بن اسعد بن زادان و یا رزیق بن ماهان. برخی از محققان ورود نام اسعد را در نسب طاهر، اشتباه مورخان در تداخل با نسب طلحه بن عبدالله بن خلف بن اسعد معروف به طلحةالطلحات دانستهاند. بههمین دلیل، بعد از نام اسعد اشاره بر خزاعیبودن طاهریان کردهاند. اما منهاج سراج جوزجانی، میگوید: «جد ایشان اسعد را در جاهلیت فرخ نام بود، بر دست طلحه اسلام آورد و او را اسعد نام نهاد.» با این وضع، دکتر عبدالحسین زرینکوب مینویسد:
- جد پدر وی زریق بن اسعد بنابر مشهور در اوایل عهد عباسی به خدمت طلحةالطلحات امیر سجستان که از اعراب خزاعه بود، پیوست و با او موالات یافت. از اینرو، اولاد او به خزاعه منسوب شدند، از طریق موالات.
جد طاهر، مصعب، چنانکه از روایات بر میآید، در عهد مهدی خلیفه در پوشنگ میزیست و در آنجا قدرت و مکانتی داشت و بهموجب قول ابن خلکان، در اوایل شروع دعوت عباسیان نیز با دعاة آنها همکاری داشت. پسرش حسین که پدر طاهر بود، در دورهی خلافت هارونالرشید در پوشنگ میزیست و ظاهراً حکمران آنجا بود؛ چنانکه بهنوشتهی رسول جعفریان، نویسندهی ایرانی «امارت شهر پوشنگ به مصعب و فرزندش حسین داده شد و اندکی بعد هرات هم بر آن افزوده شد». در دورهی اقامت مأمون در خراسان نیز حسین بن مصعب در درگاه وی بود و چون بهسال ۱۹۹ هجری قمری درگذشت، مأمون بر جنازهی او حاضر شد و به تعزیت طاهر که در عراق بود، کس فرستاد و او را از مرگ پدر آگاهانید و تسلیت گفت. بدینگونه نیاکان طاهر از مردم پوشنگ خراسان بودهاند و در درگاه عباسیان خدمت میکردهاند. با این حال، حتی برخی از خاورشناسان، از جمله ادوارد براون، پژوهشگر انگلیسی، طاهریان را از نژاد عرب دانسته و عجمبودن آنان را، مردود و مجعول خواندهاند. همچنین، برتولد اشپولر، محقق آلمانی، مینویسد: «طاهر، از خانوادهی ایرانیشدهی عربنژاد بود.» اما دکتر عبدالحسین زرینکوب مینویسد:
- انتساب طاهریان با عرب و و با قبیلهی خزاعه از جهت موالات بوده است. خود اعراب آنها را به طعنه «ابن بیتالناره» یعنی زادهی آتشکده میخواندهاند و آنها نیز غالباً به این نسب ایرانی [دقیقتر آناست که نسب عجمی (غیر عربی) گفته شود] خویش تفاخر میکردهاند.
در دورهی خلافت هارون که علی بن عیسی والی خراسان بود، طاهر از جانب او حکمرانی پوشنگ یافت و در این زمان گویند بیستودو ساله بود. به نوشتهی عزَالدین ابن اثیر در کتاب الکامل فی التاریخ، او با توجه به تواناییها و پیشینهی خانوادگیاش در سال ۱٨۱ هجری قمری (٧۹٧ میلادی) از جانب علی بن عیسی به حکومت پوشنگ منصوب شد. پیش از او جدش مصعب از جانب منصور، حکومت آن شهر را داشت. عزیمت حسین بن مصعب به بغداد ظاهراً سبب شده بود تا وی از این مقام برای مدتی دور بماند. بههمین دلیل، علی بن عیسی که در زمان حکومت خود، تمایلی به حسین بن مصعب نداشت، انتصاب طاهر را بهجای پدرش به حکومت پوشنگ، بیشتر ترجیح میداد. پیامدهای ناشی از تاخت و تاز خوارج به پوشنگ، ضرورت انتخاب طاهر را که حکمرانی جوان و شایسته بود، بیشتر میطلبید. پوشنگ، هرات و بادغیس که از قدیم تحت فرمان یک حاکم بودند، در این زمانه به جایگاهی امن برای خوارج تبدیل شده و زمینههای ناآرامی را در خود فراهم آورده بودند. تاخت و تاز مداوم خوارج و بهویژه حمزه به این منطقه، بهعلت واقعشدن در مسیر عبور خوارج به سیستان عامل ناامنی همیشگی این منطقه شده بود. بههمین دلیل:
- علی بن عیسی، طاهر بن حسین را در پوشنگ امارت داده بود. او برای جنگ با حمزه بیرون آمد (سبب آن بود که حمزه در قریهای سی شاگرد مکتبی و معلمشان را کشته بود). طاهر قصد قریهای کرد که در آن جماعتی از خوارج بودند، ولی در آن قریه گروهی به جنگ نمیاندیشیدند. طاهر با وجود این، آنان را قتل عام کرد.
برخورد طاهر با خوارج بسیار خشونتآمیز و بیسابقه بود. او برای مجازات و تنبیه خوارج بر آنان بسیار سخت میگرفت، بهگونهای که چون بر گروهی از آنان دست مییافت، سر درختان را بههم میپیوست، در حالی که هر پای آنها را نیز بهیکی از درختان میبست، آنگاه دو درخت را رها میکرد، در نتیجه، آن شخص از وسط به دو نیم میشد. این نحوهی برخورد سبب میشد تا هیبت و اقتدار طاهر در منطقه، کاملاً تثبیت گردد و همچنین در فرونشاندن حرکتهای تند خوارج مؤثر افتد. بنابراین، حضور چشمگیر طاهر در سرکوبی حرکتهای خوارج و لیاقت وی در ادارهی امور پوشنگ موجب شد تا هارونالرشید بههنگام عزیمت به خراسان از طاهر بخواهد به کمک هرثمه برای نبرد با رافع برود، ولی برخی از منابع آوردهاند که فراخواندن طاهر توسط هرثمه صورت گرفته است. این دعوت چه از جانب هارون و چه از جانب هرثمه انجام گرفته باشد، حکایت از موفقیت و توانمندی نظامی او در حکومت پوشنگ داشت و این قابلیت و ویژگیهای ممتاز طاهر بن حسین، یکی از عوامل انتخاب وی برای فرماندهی سپاه مأمون بهشمار میرفت.
با این وجود، در سال ۱۹٣ و ۱۹۴ هجری قمری که هرثمه بن اعین، والی خراسان با رافع بن لیث فرمانروای ماوراءالنهر جنگ میکرد، طاهر با او همراه بود. سال بعد که خلیفه امین نام برادر خویش مأمون را از خطبه افکند، بین دو برادر کار به جنگ کشید. در جلد چهارم تاریخ ایران کمبریج آمده است:
- هارون در ترتیبات جانشینی پیچیدهای که در سال ۱٨٢ هجری قمری (٧۹٨ میلادی) نهاده بود و در سال ۱٨٦ هجری قمری (٨٠٢ میلادی) آن را در مکه ابرام کرد، چنین قرار گذاشته بود که مأمون، فرمانروای تمامی سرزمینهای شرق خلافت - واقه در مشرق همدان - بعد از امین بر مسند خلافت بنشیند، و برادر سوم، قاسمالمؤتمن، والی جزیره و قلاح واقع در امتداد ثغر بیزانس پس از مأمون خلیفه گردد. اما امین در سال ۱۹۴ هجری قمری (٨۱٠ میلادی) به اصرار وزیر خود، فضل بن ربیع و علی بن عیسی بن ماهان، والی سابق خراسان حقوق جانشینی مأمون و قاسم را ملغی و باطل اعلام کرد و پسر خردسالش موسی را با لقب النقیببالحق به ولایتعهدی گماشت، مأمون نیز با حذف نام برادرش از خطبه در قلمرو خود و از سکههایی که در آنجا ضرب میکرد و با قطع برید میان خراسان و عراق، اقدام برادر را تلافی نمود.
خلیفه امین علی بن عیسی را با لشکری آراسته و گران به جنگ مأمون فرستاد و مأمون که در آن زمان با طغیان ماوراءالنهر هم مواجه گشته بود و طخارستان و غرجستان را نیز دستخوش خطر میدید، در صدد برآمد که لشکری بهدفع سپاه برادر گسیل دارد. لشکری بالنسبه اندک مایه فراهم کرد و بهتوصیهی وزیر خویش فضل بن سهل امارت این لشکر را به طاهر داد. تاریخ ایران کمبریج میافزاید:
- در سال ۱۹۵ هجری قمری (۱۱-٨۱٠ میلادی) طاهر بهفرماندهی سپاهی گماشته شده بود که مأمون برای رویارویی با نیروهای امین در همدان به ری فرستاده بود. در نبردی که میان سپاه دو طرف درگرفت علی بن عیسی بن ماهان شکسته و کشته شد؛ مورخان فرماندهی ماهرانهی طاهر را در صفآرایی لشکر میستایند، و میگویند که به سپاهش تأکید میکرد که «با درندهخویی خوارج بر دشمن بتازید» و نیز از جاسوس استفاده میکرد. پیروزی مأمون بر سپاه امین را غالباً پیروزی خراسان عجم بر عراق عرب دانستهاند. بیگمان خاطرهی اهل خراسان از حکومت ظالمانهی علی بن عیسی بن ماهان و گروه غارتگر بدوی و راهزن کوهستان خواندن طاهر سپاه دشمن را در ری به آرمان مأمون کمک کرده بود. نسب مادری مأمون به خراسانیان که مراجل البادغیسیه نام داشت، و از کنیزان هارون بود، و نیز شهرت مأمون در گرایش داشتن به عجم بیگمان در حمایت اهل خراسان از وی مؤثر بوده است.
طاهر به دلیل رشادتی که در این جنگ از خود نشان داد، به ذوالیمینین شهرت یافت. چنانکه بهنوشتهی تاریخ ایران کمبریج، از دلایلی که در باب لقب ذوالیمینین آوردهاند، آن است که وی در این نبرد مردی از سپاه خصم را با ضرب دست چپ دو نیم کرد. این لقب به این معنا است که وی صاحب دو دست راست بود که میتوانست با هر دو در میدان رزم بجنگد.
بههر حال، طاهر، بعد از پیروزی وارد ری شد و سر علی بن عیسی را با نامهی فتح نزد مأمون به خراسان فرستاد. او گزارش پیروزی خود را به فضل بن سهل این چنین نوشت:
- خدا تو را پایدار بدارد و دشمنانت را زبون کند و هر که با تو دشمنی کند، فدای تو نماید. این نامه را در حالی به تو نوشتم که سر علی بن عیسی در مقابل من و انگشترش در دست من و سربازانش در اختیار من میباشند. از خدای جهانیان سپاسگزارم.
آنگاه طاهر، از مردم برای مأمون به خلافت بیعت گرفت و پس از آن، آهنگ بغداد کرد و در نزدیک همدان سردار دیگر امین را که عبدالرحمان انباری نام داشت، بشکست و بکشت و تا حلوان و خانقین پیش رفت. در این میان مأمون لشکری دیگر با هرثمة بن اعین همراه کرد و به جانب بغداد فرستاد. مقرر شد که طاهر از حلوان به اهواز رود و از راه بصره به بغداد بتازد و هرثمه از راه نهروان و عراق آهنگ بغداد کند. بدینگونه بغداد در محاصره افتاد و امین که با وجود تنگی و سختی حال جز در بند بازی و شوخی و مستی و هرزگی خویش نبود، در آنجا بماند. محاصره بدرازا کشید و شهر بهدست عیاران افتاد. سرانجام، پس از دو سال و چند ماه محاصره مردم ملول شدند و از طاهر زنهار خواستند. امین خلیفه که از طاهر ایمن نبود به پناه هرثمه رفت، اما گرفتار گشت و در سال ۱۹٨ هجری قمری (٨۱٣ میلادی) به امر طاهر کشته شد. طاهر بر بغداد استیلا یافت و سر امین را با نامهی فتح به مأمون فرستاد. حسن بن حسین بن مصعب، عموی طاهر، مسئول رساندن آن به مأمون شد. خلیفهی جدید، یک میلیون درهم به او جایزه داد. بدینگونه طاهر توانست با لشکر خراسان خلافت را از امین به مأمون منتقل کند. از اینرو، مأمون او را اکرام کرد و یکچند امارت بغداد بدو داد و اما هرثمه بن اعین را به خراسان خواند و او در آنجا به زندان افتاد و هم در زندان هلاک شد. طاهر در بغداد از جانب خلیفه به حکومت نشست و از اهل عراق و حجاز و یمن برای مأمون بیعت گرفت.
مأمون، خلیفه جدید چند سالی در مرو مرکز قلمرو شرقیاش ماند. با وجودی که طاهر یکی از معماران پیروزی خلیفه بود، مأمون به توصیهی وزیر خویش فضل بن سهل امارت بغداد را با حکومت بلاد جبال و اهواز و یمن و حجاز به حسن بن سهل برادر وزیر داد و طاهر را مأمور کرد که به رقه رفته فتنهی نصر بن شبت خارجی را فرونشاند و وی را حکمرانی موصل و جزیزه و شام و مغرب داد.
بنابراین، حضور و استقرار طاهر در بغداد چندان به درازا نکشید. فضل بن سهل، قبل از اعزام بردارش، علی بن ابیسعید خالهزادهی خود را به بغداد فرستاد و در نامهای به طاهر و هرثمه از آنها خواست تا تمام کارها و امور دیوانی را تحویل وی دهند. هرچند این اقدام «بر طاهر دشوار آمد و گفت امیرالمؤمنین دربارهی من انصاف نداد»، ولی چند ماه بعد از فتح بغداد، بلافاصله تمامی بلاد یادشده را که تحت نظر داشت، بهدستور فضل بن سهل در اختیار حسن بن سهل قرار داد و خود در ماه ربیعالاول برای فرونشاندن فتنهی نصر بن شبث خارجی راهی رقه شد. با این حال، عزل طاهر از حکومت بغداد موجب نگرانی مردم از نفوذ فضل بر مأمون شد این ناراحتی در شورشهای بعدی مردم بغداد برضد مأمون بیتأثیر نبوده است. واکنشهای هرثمه نیز نسبت به حسن بن سهل و تمرد از دستورهای او نشان داد که وی هیچ رضایتی به حضور حسن بن سهل در بغداد ندارد، هر چند که این مخالفت سرانجام به مرگ هرثمه منجر شدو همچنین خشم و ناراحتی طاهر نیز از حسن بن سهل، تا زمان عزیمتش به خراسان ادامه داشته تا آنجا که وساطت دیگران نیز برای آشتیدادن آنها کارساز نبود.
بههر حال، طاهر برای نبرد با نصر بن سیار بن شبث عقیلی عازم رقه شد. قیام نصر در ربیعالاول سال ۱۹۹ هجری قمری شروع شد. وی از طرفداران امین بود که بعد از کشته او کینهی مأمون را به دل گرفت و بنای مخالفت با او گذاشت. در این زمان، گروهی از علویان به اعتبار مخالفت نصر با مأمون میخواستند از نیروی وی برای مقابله با عباسیان استفاده و به یاری او خلافت را به خاندان خود منتقل کنند، اما وی بدبینی خود را از علویان اظهار داشت و علت جنگ و ستیز خود را اقدام مأمون در برتریدادن عجم بر عرب ذکر کرد. قیام نصر بیش از ده سال عباسیان را بهخود مشغول داشت؛ تا آنکه سرانجام مرکز قدرت وی در کیسوم شمال حلب، بهدست عبدالله بن طاهر گشوده شد. گفته میشود، طاهر بهواقع نبرد و برخورد قاطع و سختی را بر ضد نصر بهراه نینداخت. وی به عمد در این جنگ سستی کرد و فقط «نصر را به حصار گرفت و بر در حصار بنشست و نه جنگ کرد و نه هیچ». اقدام او نوعی اعتراض به حسن بن سهل تلقی میشد. در زمان اقامت طاهر در رقه، پدرش حسین بن مصعب در خراسان درگذشت، ظاهراً برای او مراسم سوگواری مفصلی برپا کرده بودند. مأمون و فضل بن سهل در مراسم تشییع جنازه وی شرکت داشته و فضل بن سهل، خود او را در خاک گذاشته بود. نامهی تسلیت مأمون به طاهر نشان همدردی و توجه خاص او به التیام روحی طاهر میباشد. مدت اقامت طاهر در رقه از سال ۱۹۹ تا ٢٠۴ هجری قمری که به فرمان مأمون به نهروان فراخوانده شد، به طول انجامید.
از سوی دیگر، بهنوشتهی دکتر عبدالحسین زرینکوب، امارت حسن بن سهل در بغداد با دشواریها روبهرو شد. شورشها در اطراف پدید آمد و ولایتعهد امام علی بن موسی معروف به الرضا هم که مأمون میپنداشت، این شورشها را فرو مینشاند، فایدهای نداد. عباسیان و اهل عراق از امارت حسن و از وزارت برادرش فضل دلتنگ و ناراضی شدند و مأمون برای رفع خطری که او را تهدید میکرد ناچار راه عراق را پیش گرفت. در راه بنا بر مشهور هم فضل بن سهل را به حیله هلاک کرد و هم علی بن موسی الرضا ولیعهد خویش را از میان برد. چنانکه حسن بن سهل را هم بهعنوان جنون بهبند افکند. پس از آن به عراق رفت و طاهر در نهروان بدو پیوست. چون در صفر ٢٠۴ هجری قمری به بغداد رسید، امارت بغداد و صاحب شرطگی آن را به طاهر داد. تاریخ ایران کمبریج به اختصار مینویسد:
- پایگاه طاهر در این سالها شهر رقه بر کران فرات؛ اما وظایف دیگری نیز در عراق بهعهده داشت؛ صاحبشرطه و کارگزار مسئوول نظم عمومی بغداد گردید و مسئوولیت جمع و جبایت خراج سواد عراق که منطقهی کشاورزی حاصلخیز و پُر رونقی در مرکز عراق بود را نیز بهعهده داشت.[ج ۴، ص ٨۴]
انتخاب طاهر بهعنوان رئیس شرطه، تلاشی بود که مأمون برای برقراری امنیت و آرامش کامل در بغداد انجام داد. این مقام به جهت لیاقت طاهر و ارتباط نزدیکی که میان خاندان او با خلفا ایجاد شده بود، برای سالها در میان خانوادهاش موروثی شد. طاهر در مدت اقامت یک ساله در بغداد، به امیری بغداد و فرمانروایی تمام ولایتها از بغداد تا نواحی دوردست مشرق به انضمام حکومت شام که پیش از این داشته، دست یافت و در واقع، ادارهی امنیت کشور در دست طاهر بود. افزون بر این، نظارت بر کار دیوانها که قبلاً بر عهدهی برمکیان بود، به طاهر سپرده شد و همچنین، مسئولیت جمع خراج سواد عراق که منطقهی کشاورزی حاصلخیز و پُر رونق در مرکز عراق بود، بر عهدهی او گذاشته شده بود. طاهر در مدت اقامت خود در بغداد، احترام و اعتبار زیادی بهدست آورده بود و در مجالس خصوصی مأمون شرکت میکرد و شعرا نیز در وصف و تعریف او اشعاری میسرودند. اگرچه، سپس طاهر به خراسان رفت، اما خاندان او تا مدتها در بغداد، وارث تمامی امتیازاتی شدند که وی توانسته بود بهدست آورد.
با این وصف، منابع نخستین گزارش از پیدایی اختلاف میان مأمون و طاهر، در ماجرای تأسفخوردن مأمون از مرگ برادرش امین خبر دادهاند. بنا بر گزارش این منابع، هنگامی که میان محمد بن ابیالعباس، برادر زن طاهر و علی بن هثیم در نزد مأمون مناظرهای رخ داد، مأمون از سخنان محمد بن ابیالعباس خشمگین شد. وی بهدلیل ترس از مأمون نزد طاهر رفت و از او خواست تا میان او و مأمون برای رفع کدورت واسطه شود. بنابراین، طاهر به خدمت مأمون آمد و اجازهی همنشینی با خلیفه را بهدست آورد، اما در آن هنگام، مأمون را افسرده و گریان دید.تصور او این بود که خلیفه مشکلی در کار خلافت خود دارد و برای دلداری او عظمت خلافتش و آرامش اوضاع را برای حکومت او یادآور شد. اما مأمون در حالت ابهام گفت: برای چیزی میگریم که گفتنش ذلت و پوشاندن آن اندوه است. سپس شفاعت طاهر را در مورد خویشاوندش محمد بن ابیالعباس پذیرفت و گناه او را بخشید. نحوهی برخورد و سخن مأمون در این مجلس، طاهر را دچار تردید کرد. بههمین علت برای آگاهی دقیق از نیت مأمون، هارون بن جیغویه را که یکی از بزرگان خراسان بود، با سیصد درهم مأمور این کار کرد. او دویستهزار درهم به حسین خادم داد تا در فرصت مناسب از این راز مطلع شود. حسین خادم در یک مجلس خصوصی علت گریه مأمون در نزد طاهر را جویا شد. مأمون بعد از هشدار حسین خادم مبنی بر کتمان این راز، اظهار داشت دیدن طاهر مرا به یاد برادرم امین انداخت و بر زبونی و خواری وی گریه کردم. «اما چیزی از من به طاهر نمیرسد که ناخوش بدارد». حسین خادم شرح ماجرا را برای طاهر نقل کرد. طاهر بهجهت ترس و وحشتی که از ناراحتی مأمون و سرانجام آن پیدا کرده بود، به نزد احمد بن ابیخالد رفت و با دادن سه میلیون درهم به وی تقاضا کرد تا او را از جلو چشم مأمون دور کند و حکومت خراسان را برایش بگیرد. احمد بن ابیخالد که سابقهی دوستی و نزدیکی با طاهر داشت، این خدمت را برای وی انجام داد و توانست ذهن مأمون را نسبت به ناتوانی غسان بن عباد، خویشاوند حسن بن سهل که حاکم خراسان بود، دگرگون کند و برای این منظور، ترس حملهی ترکان به خراسان را گوشزد کرد. مأمون که خود قبل از آن در اندیشهی فرستادن شخص دیگر بهجای غسان به حکومت خراسان بود، نظر احمد بن ابیخالد را در این باره جویا شد و او طاهر بن حسین را پیشنهاد کرد. اما مأمون ترسید که طاهر در خراسان عصیان کند و این نکته را به او گوشزد کرد، ولی احمد بن ابیخالد ضمانت کرد و اظهار داشت که طاهر هیچ عمل خلافی در خراسان انجام نخواهد داد. بعد از آن بود که مأمون با اعزام طاهر به خراسان موافقت کرد و حکومت خراسان تا حلوان را به وی واگذار نمود. عبدالحسین زرینکوب مینویسد:
- عاقبت به توصیه و پیشنهاد احمد بن ابیخالد، که گویند طاهر سههزار هزار درهم بدو رشوه داده بود، خلیفه طاهر را به امارت خراسان نامزد کرد (ذیالقعده ٢٠۵)؛ و بدینگونه هم خود او از دیدار مردی که برادرش را کشته بود خلاص شد و هم طاهر از وحشت کینجویی خلیفه در امان ماند و به امارت خراسان که آرزویش بود رسید.[تاریخ ایران بعد از اسلام، ص ۴۹۹]
طاهر در ماه شوال سال ٢٠۵ هجری قمری (مارس ٨٢۱ میلادی)، به امیری خراسان منصوب شد و در همانزمان فرزندش طلحه را به جانشینی خود به مرو فرستاد[]. وی مدتی در خارج از بغداد اردو زد تا سپاه و تدارکات کافی برای سفر دایم خود به خراسان مهیا کند. ظاهراً در طول مدتی که وی در خارج از بغداد اقامت داشت، مبلغی پول از جانب مأمون برای او میرسید و تا آخر ماه ذیالقعده سال ٢٠۵ هجری قمری (آوریل ٨٢۱ میلادی)، که به سمت خراسان حرکت کرد، در مجموع، مبلغ ده میلیون درهم از جانب مأمون برای مخارج ادارهی خراسان به او بخشیده شد.
از دوران حکمرانی طاهر بر خراسان آگاهی خاصی در دست نیست؛ چرا که اساساً این دوران بیش از یک سالونیم نبوده است. تنها میتوان اشاره کرد او که حکومت تمامی نواحی شرقی تا حلوان را بهدست آورده بود، میبایست بر خراسان بزرگ، سیستان، کرمان، قومس، طبرستان، رویان و ری نظارت داشته باشد. از اینرو، وی برای همهی این بلاد حاکمانی تعیین کرد و از جمله سیستان را که منطقهی پُر آشوبی بود، به فرزندش طلحه سپرد. اما مرگ زودهنگام طاهر مانع از رفتن طلحه به سیستان شد. برخورد با خوارج، جزئی از فعالیتهای وی برای برقراری آرامش در خراسان بود. او برای جلوگیری از حمله ترکان نیز فرزند اسد بن سامانخدات را بر ماوراءالنهر حکومت داد و برخی از آنها را به سیستان و هرات نیز فرستاد.[تاریخ ایران بعد از اسلام، ص ۵٠٠] در بلخ حکمرانی آل ابیداوود را همچنان برقرار داشت و در آن ولایت نظارت و اشراف میکرد. امرأ و حکام دیگر را که به سایر بلاد خراسان میفرستاد با دقت و احتیاط انتخاب مینمود.[همانجا، ص ۵٠٠] دکتر زرینکوب نوشته است:
- وقتی طاهر به خراسان آمد، یاران سابق و خویشان و آشنایان را گرد خود آورد و غالب آنها را به کار گماشت. حتی بدون آنکه لیاقت و استعداد آنها را بنگرد، گاه کارهای بهمراتب بیش از لیاقت بدانها میداد. گمان میکرد تنها با لیاقت و کفایت خود او کارها پیش میرود و اگر گماشتگانش را لیاقت و کفایت تمام نباشد، باکی نیست. مهم آن بود که آنها را سیر کند و به عزت و جاه برساند. از اینرو، آن را که روستایی بود به دیوان احکام داد. بسیاری از این یاران و خویشان بدانچه طاهر بدانها داد، خشنود و خرسند نشدند و بعضی موجب خلل در کارها شدند. اما قدرت و کفایت طاهر تا خود او زنده بود، این خللها را مینهفت. در سایهی قدرت و کفایت او یاران و خویشان بهنعمت و عزت رسیدند و همین امر خود موجب شکایت و انتقاد کسانی شد که از غلبهی طاهر بر خراسان ناراضی بودند... اما بههر حال، همین طرز ادارهی طاهر سبب شد که عمال او در بلاد به گستاخی و خیرگی پردازند و عامه را چنان ستوه کنند که بعد از وی عبدالله بن طاهر ناچار شد به تأدیب و تنبیه آنها اقدام نماید.
با این وجود، ورود طاهر به خراسان ظاهراً با موافقت و حمایت دوستانش و مخالفت دشمنانش همراه بود. بههمین دلیل، طاهر که خود را از جهاتی وامدار بعضی از افراد میدانست، در واگذاری مشاغل به آنها راه افراط در پیش گرفت و مشاغل حساس را به برخی از دوستانش واگذار کرد. از این گذشته، دوران اقامت کوتاه طاهر در خراسان با تحولات دیگری نیز همراه بود. بهروایتی طاهر بعد از حرکت بهسمت خراسان قصد داشت پوشنگ را مرکز حکومت خود قرار دهد. اما این سخن فقط برای اظهار علاقهی خاص طاهر به پوشنگ عنوان شده است، در حالی که طاهر قصر حکومت خود را در شهر مرو قرار داد و این شهر تا زمان عبدالله بن طاهر، مرکز حکومت اسلامی در خراسان بود.
بههر حال، گفتهاند مأمون بهرغم همهی احترامی که برای طاهر قایل بود، بهدلیل آنکه قاتل برادرش امین بود، نمیتوانست او را در برابر چشمان خود ببیند. بههمین خاطر، طاهر، از احمد بن ابیخالد، وزیر خلیفه، خواست تا زمینهی رفتن او را به خراسان فراهم کند. همچنین گویند احمد بن ابیخالد و بهقولی خود مأمون چون احتمال میدادند که طاهر در خراسان دم از خلافت و طغیان زند، یکی از محرمان خویش را با او همراه کردند و نهانی به او حالی کردند که چون طاهر تمرد و عصیان خویش آشکار کند، فیالحال او را به زهر هلاک نماید. چنانکه تاریخ ایران کمبریج مینویسد:
- طاهر در سال ٢٠۵ هجری قمری (٨٢۱ میلادی)، والی تمام سرزمینهای خلافت که در مشرق عراق واقع بودند، گردید. گویند وی هشیارانه برای آنکه خود را از دربار خلافت دور نگه دارد، خواهان آن بود که خلیفه این سرزمینها را بدو واگذارد؛ زیرا بر جان خود از خلیفه بیمناک بود. این حکومت با نمونهای از دسیسهچینی ناپسند بهدست آمد؛ و در این توطئه از وساطت احمد بن خالد، وزیر مأمون بر ضد غسان بن عباد، والی وقت خراسان و دستپرورده و خویشاوند حسن بن سهل وزیر سابق مأمون استفاده شد. طاهر با رسیدن به مشرق نام خلیفه را از خطبه بینداخت و همچنین سکههایی که در سال ٢٠٦ هجری قمری (٢-٨٢۱ میلادی) ضرب کرد، نام خلیفه را نیاورد. این هر دو اقدام طاهر در واقع اعلام استقلال از خلافت بغداد بود. اما در همین هنگام - ٢٠٧ هجری قمری (٨٢٢ میلادی) - طاهر در مرو درگذشت.
اما این روایت ادعای بیاساس است. زیرا، چگونه میتوان پنداشت خلیفه کسی را که تا بدین حد در عصیان و یقین دارد به امارت خراسان فرستد؟[] همچنین گفته شده است که وی نام مأمون را از خطبهی نماز جمعه بینداخت. کلثوم بن ثابت که خود پای خطبهی نماز بوده میگوید، بیدرنگ پس از آن، بهدلیل داشتن شغل برید - پست امروزی - خبر آن را به مأمون نوشتم؛ اما عصر همانروز، طاهر درگذشت. اخباری در اشاره بهدست داشتن مأمون در قتل طاهر در منابع تاریخی آمده است؛ اما هیچگاه روشن نشد که آیا این خبر درست است یا آنکه طاهر به مرگ طبیعی درگذشته است.[] ظاهر آن است که این حکایت را ساختهاند تا سبب وفات طاهر را بلافاصله بعد از اظهار عصیان او بیان کرده باشند.[] بدیهی است که شناخت انگیزههای طاهر دشوار است و شاید در اهمیت کار طاهر مبالغه رفته است.[]
[▲] يادداشتها
[▲] پيوستها
...
[▲] پینوشتها
...
زرینکوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص ۴۹۵؛ دکتر عبدالحسین زرینکوب مینویسد: «طاهر ذوالیمینین سردار بزرگ مأمون و فاتح بغداد بود. بهیاری لشکریان خراسان خلافت را از امین به برادرش مأمون منتقل کرده بود و امین را کشته بود.قدرت و نفوذ او در آغاز خلافت مأمون بهدرجهیی بود که نفوذ و قدرت ابومسلم را در عهد سفاح بهخاطر میآورد.»
غبار، میر غلاممحمد، افغانستان در مسیر تاریخ، ج ۱، ص ٨٦.
زرینکوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص ۴۹٣؛
زرینکوب، عبدالحسین، پیشین، ص ۴۹٧؛
همانجا، ص ۴۹٧؛
همانجا، ص ۴۹٧، به نقل از: تاریخالحکمأ قفطی، چاپ لایبزیک، ص ٣٢۹؛
رجوع شود به همانجا، ص ۴۹٦؛ بهنوشتهی دکتر عبدالحسین زرینکوب دربارهی احوال طاهر و تاریخ خاندان او ابوالقاسم عبدالله بن احمد بلخی متوفی در ٣۱۹ هجری قمری، کتابی داشته است بهنام محاسن آلطاهر که ظاهراً از میان رفته است. با وجود این، در کتاب بغداد ابنطیفور و همچنین در تاریخ طبری و دیارات شابشتی و مأخذ دیگر اطلاعات جالبی در باب وی و خاندان طاهریان آمده است.
جوزجانی، منهاج سراج، طبقات ناصری، ج ۱، ص ۱۹۱
زرینکوب، عبدالحسین، پیشین، ص ۴۹٦؛
جوزجانی مینویسد: «مصعب ساکن فوشنج شد.» (رجوع شود به طبقات ناصری، ج ۱، ص ۱۹۱)
زرینکوب، عبدالحسین، پیشین، ص ۴۹٦؛
جعفریان، رسول، از طلوع طاهریان تا غروب خوارزمشاهیان، ص ۱٧
زرینکوب، عبدالحسین، پیشین، ص ۴۹٦؛
برتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمهی جواد فلاطوری، ج ۱، ص ۱٠۱؛
زرینکوب، عبدالحسین، پیشین، صص ۴۹٦-۴۹٧؛
همانجا، ۴۹٧؛
تاریخ کامل، ج ۱٠، ص ۹۵؛
همانجا، ج ۹، ص ٢۹٧؛
تاریخ طبری، ج ۱٢، ص ۵٣۴۵؛
بلاذری، به نقل از مارکوارت، ایرانشهر به روایات موسی خورنی، ص ۱٣٦؛
ادموند کلیفورد باسورث، تاریخ سیستان از برآمدن تازیان تا برآمدن صفاریان، ترجمهی حسن انوشه، ص ۱٨٢؛
تاریخ گردیزی، صص ٢۹۱-٢۹٢؛ الفرق بین الفرق، ص ٦۱؛
تاریخ گردیزی، ص ٢۹۱؛
شهابالدین عبدالله خوافی (حافظ ابرو)، مجمع التواریخ السلطانیه (نسخهی خطی)، آستان قدس رضوی، بهشمارهی ثبت ۱۴٨۵، ص ٢۴۱؛
تاریخ گردیزی، ص ٢۹٢؛ تاریخ کامل، ج ۱٠، ص ۴٨۱؛ تاریخ ابن خلدون، ج ٢، ص ٣۵٦؛
اکبری، امیر، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ص ٨۱؛
زرینکوب، عبدالحسین، پیشین، ص ۴۹٧؛
ریچارد نیلسون فرای، تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، ترجمهی حسن انوشه، ج ۴، ص ٨٢؛
زرینکوب، عبدالحسین، پیشین، ص ۴۹٧؛ منهاج سراج جوزجانی مینویسد: «امین، علی بن عیسی بن ماهان را برای دفع مأمون به خراسان فرستاد؛ او به همدان آمد با لشکر جرار، و مأمون هرثمه بن اعین را پیش علی بن عیسی باز فرستاد، و طاهر بن الحسین را مقدمهی او کرد بهحکم مصلحت دید. فضل ابن سهل که وزیر او بود، طاهر را لوأ داد.» (طبقات ناصری، ج ۱، صص ۱۹٠-۱۹۱؛)؛ امین در آغاز، عصمة بن ابیعصمه سبیعی را به مرز خراسان فرستاد و چون از وی خواسته بود داخل مرز خراسان شود، او خودداری کرد و گفت: «بر ما بیعت گرفته شده که داخل خراسان نشویم» (تاریخ یعقوبی، ج ٢، ص ۴۵۱). اما بعد از تصمیم امین در جنگ با برادرش مأمون، علی بن عیسی به دلایل مختلف به فرماندهی سپاه بزرگ و مجهزی برای عزیمت به خراسان انتخاب شد. آوازهی حرکت سپاه علی بن عیسی موجب بیم و اصطراب خراسانیان شد. بههمین دلیل، مأمون میبایست برای تعیین فرماندهی، کسی را که توان مقابله با او را داشته باشد، برگزیند. مأمون در آن شرایط، کسی بهتر از طاهر را برای تصدی این منصب سراغ نداشت. بنابراین، او را بهعنوان فرمانده سپاه خود برگزید. برخی از منابع، انتخاب طاهر را در نتیجهی پیشگوییهای کسانی همچون روبان منجم و فضل بن سهل دانستهاند. صاحب مجملالتواریخ در این مورد نوشته است: «... روبان منجم که او را ملک کابل فرستاده بود، به مأمون وی را نشان داد از مردی اعور که این کار تمام بکند و فضل بن سهل وزیر مأمون بود، آن نشانهها را در طاهر بن حسین بیافت» (مجملالتواریخ و القصص، صص ٣۴۹-٣۵٠؛ تاریخ گردیزی، ص ٢۹۴).
ریچارد نیلسون فرای، پیشین، ج ۴، ص ٨٢؛
رسول، جعفریان، پیشین، ۱٧؛
ریچارد نیلسون فرای، پیشین، ج ۴، ص ٨٢؛
رسول، جعفریان، پیشین، ۱٧؛
الوزرأ و الکتاب، صص ٣٦۹-٣٧٠؛ مروجالذهب، ج ٢، ص ٣۹٢؛ تاریخ طبری، ج ٢، ص ٣٦۴.
زرینکوب، عبدالحسین، پیشین، ص ۴۹٨؛
زرینکوب، عبدالحسین، پیشین، ص ۴۹٨؛
تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ص ۱٠٨، به نقل از: الفتوح، الجز ثامن، ص ٣٨۴؛ و نیز: البلدان، ص ٨٣؛
تاریخ یعقوبی، ج ٢، ص ۴٦٣؛
تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ص ۱٠٨، به نقل از: الفتوح، الجز ثامن، ص ۴٢٨؛
روضةالصفا، ص ٢۵٣؛ تاریخ ابن خلدون، ص ٣٧٦؛
تاریخ طبری، ج ۱٣، ص ۵٦٨۹؛
[▲] جُستارهای وابسته
□
□
□
[▲] سرچشمهها
□
□
□
□
[▲] پيوند به بیرون
□ [۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ٩ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]
ردهها: │ ...