|
سید کمال خان
فهرست مندرجات
◉ زندگینامه
◉ ماجرای ترور سردار محمدعزیز خان
◉ برگزاری دادگاه و حکم اعدام سید کمال در آلمان
◉ يادداشتها
◉ پيوستها
◉ پینوشتها
◉ جُستارهای وابسته
◉ سرچشمهها
◉ پيوند به بيرون
زندگینامه چهرههای سیاسی افغانستان
سید کمال خان (به انگلیسی: Syed Kamal Khan) (زادهی ۱۲۷۹ خ - درگذشتهی ۱۳۱۳ خ)، مهندس (انجنیر) تحصیلکردهی آلمان، از هواداران شاه امانالله و قاتل سردار محمدعزیز خان، که برادر ناتنی محمدنادرشاه، پادشاه افغانستان و سفیر این کشور در آلمان بود. او نخستین جوانی بود که با مایهگذاشتن از جانش، در برابر دستگاه استبداد نادری، دست به ترور برادر شاه زد.
▲ | زندگینامه |
سید کمال، در ۲۷ سنبله ۱۲۷۹ خورشیدی (۱۸ سپتامبر ۱۹۰۰ میلادی) در خانوادهی فقیری که شغل مسگری داشت در کابل بهدنیا آمد. اما در اسناد آلمانی آمده که «پدرش دکتر بود و تا هشتسالگی توسط وی آموزش دید، سپس شامل مکتب دولتی شد. ریاضی، فیزیک و کیمیا (شیمی) را از پدر آموخت.» پس از پایان مدرسه، حدود دونیم سال در کارخانه برق کار کرد، سپس در سال ۱۹۲۲، در میان نخستین گروه محصلان ممتاز اعزامی دولت شاهامانالله قرار گرفت و به کشور آلمان رفت. او در رشتهی مهندسی مکانیک در دانشگاه شهر ماگدبورگ، ایالت زاکسن-آنهالت تحصیل کرد و در سال ۱۹۲۷، دوباره به افغانستان بازگشت تا برای دولت امانی خدمت کند.
مهندس سید کمال مدتی در کارخانهی سیمان (فابریکهی سمنت) یکهتوت کابل کار کرد و در مارس ۱۹۲۸، دوباره از جانب شاه امانالله به کشور آلمان فرستاده شد. او وظیفه داشت تجارب فنیای را فرا گیرد که کاربرد زغال سنگ در کارخانهی سیمان را ممکن میساخت.
امیرالدین شنسب که از جمله محصلان افغان در آلمان و دوست هماتاقی سید کمال بود، در کتاب «خاطرات هشتاد سال زندگی یک افغان»، برگههای زیادی را به فعالیت مشترک خود با سید کمال اختصاص داده است. او پیرامون اعزام دوبارهی سید کمال به آلمان چنین مینویسد:
-
امانالله خان در وقت سفرش به اروپا فابریکهی سمنتسازی یکهتوت کابل، فابریکهی نساجی جبلالسراج، فابریکهی قندسازی جلالآباد و فابریکهی کاغذسازی همین شهر را که در صندوقها بهسوخت رسید از آلمان بهکریدت خریداری کرده بود.
حکومت فابریکهی سمنتسازی را بعد از بستهکاری با زغال چوب بهکار انداخته بودند، چرا که زغال سنگ نبود و تا آنزمان استخراج نگردیده بود. چون کالُری زغال چوب کافی نبود فابریکه سمنت در اندک مدت از کار افتاده و آتشخانه آن خراب شده بود.
سیدکمال پس از تکمیل تحصیلاتش در شق سمنت قبل از انقلاب حبیبالله بهوطن رفته بود. حکومت او را هدایت داده بود که فابریکه را معاینه کرده و نقص و خرابی آن را راپورت راجع بهکار انداختن مجدد آن معلومات بدهد. او بعد از معاینه و مطالعه نواقص و خرابی فابریکه... گفته بود چون زغال سنگ در وطن استخراج نگردیده و زغال چوب کالُری کافی ندارد حکومت کدام شخص را برای ٦ ماه به آلمان روانه بکند که او در جنگلهای آنجا تحت هدایت و رهنمایی متخصصین زغالسازی کار کرده بهوطن برگردد و زغال چوب را با کالری بلند در وطن بسازد که از آن در فابریکه عوض زغال سنگ کار گرفته شود.
حکومت هدایت داده بود که خودش آن وظیفه را انجام داده و به همرایش چندین صد سیر زغال چوب را برای امتحان و تجربه لابراتوری کرده او را روانه جرمنی کرده بودند.
برای همه مصارفات و کرایه و سفر خرج و شش ماهه معاش به او پنج صد پوند استرلنگ تادیه کرده بودند. سید کمال در جنگلهای آلمان در مدت ٦ ماه طبق پروگرام زغالسازی را آموخته و باقی همه کارها را انجام داده آماده بازگشت بهوطن بود.
در سال ۱۹۲۹ میلادی، اغتشاش سقوی آغاز شد و در نهایت حبیبالله کلکانی قدرت را بهدست گرفت. در این زمان، سیدکمال و امیرالدین شنسب تصمیم گرفتند که به افغانستان برگردند و در کنار شاه امانالله خان بر ضد ارتجاع سلاح بهدست گیرند. شنسب مینویسد:
-
به نسبت آن واقعه (سقوط دولت امانی)، سفیر صاحب (سیدقاسم خان، سفیر افغانستان در روم) دوستانه بهما گفت بهتر است تا روشنشدن قضیه در روم بمانید پول تکت کشتی را واپس به جیبتان بیندازید و سفر کشتی را فسخ نمایید. ما هر دو به نظریهی دوستانه سفیر صاحب موافقت نکرده، گفتیم هر افغان وطندوست باید در چنین اوقات بهوطن باشد و کاری که از دستش برسد برای بهبود اوضاع خودداری نکند.
آن دو با کشتی ویکتوریا از بندر تریست ایتالیا تا بندر بمبئی سفر کردند و وارد هندوستان شدند. و از آنجا به قندهار رفتند و در لشکرکشی شاه امانالله خان برای تسخیر دوباره کابل، او را تا غزنی همراهی نمودند. اما زمانیکه شاه امانالله از مقاومت دست کشید، و به خارج از کشور رفت. سید کمال و شنسب نیز به هند برگشتند و با کشتی حامل خانوادهای شاه از بندر بمبئی به بندر مارسی رفته و دوباره به آلمان باز گشتند.
سیدکمال با جمعی از دانشجویان افغان که در عصر امانی به آلمان اعزام شدند (۱۹۲۲ میلادی).
در آلمان، سید کمال ابتدا در خوابگاه دانشجویان افغان، در شهر ماگدبورگ بهسر میبرد و زندگی او توأم با تنگدستی بود. سپس به برلین رفت و شنسب که کار خوبی در شرکت زیمنس داشت، تا اندازهی مخارج او را تأمین میکرد. با اینحال، پس از مدتی، بنا به دعوت شاه امانالله، نزد او به روم رفت و حدود ششماه در آنجا ماند و در بازگشت به آلمان با مادر شاه امانالله، علیاحضرت سرور سلطانه و برادر کوچک او، شاهزاده عبیدالله خان همراه بود و حدود یکونیم سال را با آنان در برلین سپری کرد. پس از آن، دوباره به شهر ماگدبورگ رفت و در همان خوابگاه دانشجویان افغان میزیست.
از سمت چپ به راست: شاهزاده عبیدالله خان، علیاحضرت سرور سلطانه و سید کمال خان.
در مدت اقامت در برلین با افغانها و بهویژه دانشجویان افغان در تماس شخصی قرار داشت. از آنجا که دورهای تحصیلاش به پایان رسیده بود و از این سبب کمک هزینهای تحصیلی او هم قطع شده بود، وضع اقتصادیش خوب نبود. چندینبار سفارت افغانستان در برلین از وی تقاضای برگشت به افغانستان را کرده بود ولی او هنوز جواب مثبت نمیداد. زیرا، او از هواداران دوآتشهی شاه امانالله بود و با دولت نو بهقدرترسیدهی محمدنادرشاه در تقابل شدید قرار داشت.
روز ۱٦ جوزا ۱۳۱۲ (۵ ژوثن ۱۹۳۳)، سید کمال وارد سفارت افغانستان در برلین شد. هنگامیکه محمدعزیز خان، وزیر مختار (سفیر) افغانستان مقیم برلین در حال پایینشدن از راهپله بود، او، با کمال خونسردی، با اسلحهی که در زیر لباسش قایم کرده بود (تفنگچه)، چند گلوله بر سفیر شلیک کرد. هرچند در این تیراندازی بیشتر تیرها به هدف نخورد، اما یکی از گلولهها به قلب سفیر اصابت کرد و چند ساعت بعد در بیمارستان موابیت (Krankenhaus Moabit) برلین جان داد. سید کمال توسط همراهان سردار دستگیر و به پلیس تحویل داده شد.
سفیر که حدود سه ماه پیش از این حادثه، در اين سمت مأمور شده بود، برادر بزرگتر محمدنادرشاه، پادشاه افغانستان بود. گفته میشود، او فرد کمسواد بود، اما نقش برجستهای در تحکیم روابط رژیم نادر با استعمار بریتانیا داشت. سردار محمدعزیز خان، در دوران سلطنت شاه امانالله، بهعنوان «مستشار سفارت افغانی در پاریس و مفتش عمومی طلبهی افغانی» در کشور فرانسه خدمت میکرد. برخوردهای متکبرانه و تبعیضآمیز او با دانشجویانی که به طبقات مرفهی اشراف و اعیان تعلقی نداشتند، او را به فردی منفور بین محصلان خارج از کشور بدل ساخته بود. سردار محمدعزیز خان، در آغاز سلطنت محمدنادرشاه به سفارت کبرای افغانی در مسکو منصوب گردید و سپس بهعنوان وزیر مختار افغانستان به برلین فرستاده شد. بهنوشتهی میر غلاممحمد غبار، «او در صحبتهای خود علناً از استبداد داخلی و استعمار انگلیس طرفداری مینمود، و ضد ترقی و تحول و انقلاب سخن میگفت.»
مهندس سید کمال، در بازجویی توسط گشتاپو (سازمان پلیس مخفی آلمان نازی) اعلام داشت که اقدام او بهسبب سیاست ضد ترقیخواه دولت و وابستگی آن دولت به انگلیس بوده است. در ژوئیه سال ۱۹۳۴، سبد کمال توسط دادگاه برلین، بهسبب قتل سردار محمدعزیز خان، به مرگ محکوم شد و حکم دادگاه، با اعدام وی در سال ۱۹۳۵، در زندان پلوتزینسی (Plötzensee Prison) برلین به اجرا درآمد.
اما دولت افغانستان بدین بسنده نکرد و خانوادهی سید کمال در کابل را زندانی کرد و تحت شکنجه قرار داد. شنسب مینویسد:
-
سیدکمال مادر پیر و یک برادر داشت که در خانهی مامایش زندگی میکردند. برادر او که خردتر بود کارگر برق بود. مامای بزرگش در دهنهی گذر علیرضا خان در محلهی مندوی نانوایی داشت. مامای دیگرش یک اسلحهساز لایق در فابریکه حربی بود او در ساختن کرچ، تلوار، حربه و غیره یک استاد زبردست بود.
آنها همه را در زندان انداخته بودند که در زندان جان دادند. برادرش پس از سیزده سال از حبس رها شد، اما در بندیخانه آنقدر زجر دیده بود که از ضعف زیاد چندی بعد درگذشت و هیچکس دیگر از سید کمال باقی نماند.
▲ | ماجرای ترور سردار محمدعزیز خان |
مهندس سید کمال خان، روز سهشنبه ۱٦ جوزا ۱۳۱۲ خورشیدی (۵ ژوثن ۱۹۳۳ میلادی)، بین ساعت ۱۱ تا ۱۲ پیش از ظهر، وارد سفارت افغانستان در برلین شد. در جلو درب ورودی سفارتخانه، از دربان پرسد: «سفیر صاحب تشریف دارد!» پاسخ مثبت گرفت و دربان بدون بازرسی بدنی وی را به داخل سفارت راه داد. او ابتدا به دفتر سکرتر در طبقهی دوم رفت و دربارهی امکان بازگشت به افغانستان صحبت کرد. سپس، به طبقهی اول آمد و منتظر خروج سفیر از دفترکارش ماند. در این هنگام، او که بسیار خونسرد و بهخود مسلط بهنظر میرسید، با بونیمن، خدمتگار آلمانی سفارت راجع به آشنایان مشترک همدیگر سخن میگفت. هنوز گفتگوی آنها به پایان نرسیده بود که صدای پای سفیر را روی راهپلهها شنید. وقتیکه چند پله مانده بود تا پای سفیر به فرش سالون برسد، سید کمال اسلحهاى را از كُت خود بيرون آورد و بهسوی سفیر نشانه رفت و شلیک کرد. هیچ کلماتی بین آنها رد و بدل نشد. سفیر که در آن لحظه، گلوله سینهاش را دریده بود، فقط آخ گفت و به زمین افتاد. اما زود برخاست و در حالیکه از کتارههای راهپله محکم گرفته بود، چند پله بالا رفت تا به آخر پلهها رسید و همانجا بیحرکت ماند.
پس از شلیک، عتیق، یکی از نزدیکان سفیر، بیدرنگ بهسوی سید کمال رفت تا از شلیک بیشتر جلوگیری کند در این حین، سید کمال به او هم شلیک کرد، اما تیر به هدف نخورد و از سر شانه عتیق رد شد. عتیق او را از بالای راهپله به پایین هل داد. او سه شلیک دیگر نیز کرد که به سقف اصابت نمودند و اسلحه را به زمین انداخت. کارمندان آلمانی بهسوی او دویدند و یکی اسلحه را برداشت و سید کمال را تهدید کرد که تکان نخورد.
در این زمان، سید کمال با آواز بلند صدا زد: «امید دارم، که تیر به او خوب اصابت کرده باشد» و چندینبار تکرار کرد که «این کار را بهخاطر وطنم و آزادی ملتم انجام دادم. شما سگها وطن را به انگلیسها فروختید و من به میل خود، خودم را قربانی کردم، زندهباد آزادی.»
با اینحال، پلیس سر رسید و سید کمال دستگیر شد و کارمندان سفارت از کلینیکی در نزدیکی سفارت دکتری آوردند. سفیر پس از معاینه ابتدایی به بیمارستان موبیت انتقال یافت و آنجا اشترواس، دکتر ارشد بیمارستان شروع به عمل جراحی کرد و بعد از بازکردن سینهی سفیر، دید که امیدی به زندهماندن او نیست. گلوله جناح چپ شش را کاملاً متلاشی کرده و همچنان به قلب صدمه رسیده بود. در حالیکه دکتر میکوشید جلو خونریزی را بگیرد سردار محمدعزیز خان در حدود ساعت یک بعد از ظهر، در اثر خونریزی داخلی جان باخت.
این حادثه در مطبوعات جهان بهطور گسترده بازتاب یافت. روزنامهی پورتسموت هرالد (The Portsmouth Herald) یک روز پس از حادثهی ترور سردار محمدعزیز خان نوشت: «قاتل [سید کمال خان] سفیر را متهم به خیانت به افغانستان نموده فریاد برآورد: شما کشور را به انگلیس فروختید.»
نشریهی Utrechtsch Nieuwsblad چاپ هلند (شماره ۴۱ سال ۱۹۳۳) نوشت: «سید کمال خان، جوان ۲۸ سالهای افغان، خود را پیرو جنبشی که در پی واژگونی رژیم حاکم در افغانستان است، دانسته و میگوید که بهسبب عشق به کشورش دست به این عمل زده است.»
روزنامهی «نیویورک تایمز» (The New York Times) در ۷ ژوئن ۱۹۳۳، در سرخط خبر خود آورده: «قاتل آماده مرگ است» و در ادامه بهنقل از سید کمال میافزاید که انگیزهای او سیاسی بوده، از کردارش ابراز پشیمانی ننموده و حاضر به جاندادن در راه عقاید و کشورش میباشد. سید کمال به مطبوعات گفته است که حملهاش به محمدعزیز «بهخاطر آزادی» بوده است.
روزنامهی Salt Lake Tribune در ۷ ژوئن ۱۹۳۳ نوشت: «قاتل هیچ تلاشی برای فرار نکرد. او به پلیس گفت: «آرام باشید. من فرار نخواهم کرد چون دقیقاً میدانم که چهکاری انجام دادم و آماده قبول پیامدهای آن میباشم. من بهخاطر آزادی سرزمینم این ضربت را وارد کردم.»
▲ | برگزاری دادگاه و حکم اعدام سید کمال در آلمان |
سید کمال خان، پس از ترور سردار محمدعزیز خان، بلافاصله توسط پلیس آلمان دستگیر و مورد بازپرسی قرار گرفت. او طی اظهاراتش به پلیس و سپس قاضی دادگاه، دربارهی انگیزهای خود چنین بیان داشت:
-
من امروز صرف آرمانم را جامهی عمل پوشانیدم. حس وطندوستی مرا به این عمل واداشت. آرزومندم با این کار در افغانستان حرکت ملیای را برضد کسانی بنا نهم که آزادی را فروختند. امید عمل من آرمان ملت افغانستان باشد...
ایدهی کشتن سفیر مدت طولانی مرا بهخود مشغول ساخته بود، بهخصوص وقتی شنیدم که به برلین آمده است، تصمیم جدی گرفتم این انسانی را که همیشه یک فرد مضر و خطرناک برای جنبش آزادیخواهی و وطن میدیدم، از بین ببرم. محرکم این بود که او را از جمله خاینان به آزادی میپنداشتم... این پلان در من بیشتر جان گرفت که دیگر شک نداشتم که آزادی و افتخار افغانها از طرف رهبران کنونی فروخته شده است و این عقیده نهتنها نزد من بلکه نزد همه کسانی که با چشم باز به آزادی وطن میاندیشند ایجاد شده است.
سید کمال برای آنکه دوستانش زیر پیگرد قرار نگیرند، در دادگاه عمل خود را فردی وانمود ساخت و گفت که با هیچکسی در این مورد مشاورهای نداشته است. اما میر غلاممحمد غبار در جلد دوم «افغانستان در مسیر تاریخ» مینگارد که «سید کمال با یک «رفیق کابلیاش» (که متأسفانه هیچگاهی هویتش فاش نشد) مشترکاً این طرح را ریخته بودند و بر سر اینکه کدامیک به زندگی ننگین محمدعزیز خاتمه بخشند در جدال بودند تا بالاخره سیدکمال بهقول خودش این افتخار را نصیب شد.»
زمانیکه سید کمال توسط گشتاپو تحت بازجویی قرار داشت، دولت افغانستان تلاشهای فراوان نمود که دولت آلمان را مجبور سازد تا سید کمال را به کابل تحویل دهد، اما آلمان شروطی در برابر دولت افغانستان گذاشت که عملاً این امر را ناممکن میساخت. بنابر دهها نامهای که بین وزارت خارجه آلمان و افغانستان رد و بدل شده و تلگرامهایی سفیر آلمان به آن وزارت بهروشنی میتوان دید که دولت محمدظاهرشاه جز اعدام سید کمال به حکم دیگری راضی نبوده و تهدید میکرد که در غیر اینصورت مناسباتش را با آنکشور قطع خواهد کرد. دکتر سیمکی، سفیر آلمان در کابل در نامههایش به وزارت خارجه آلمان تاکید میورزد که باید حکم اعدام در مورد سید کمال اجرا گردد وگرنه جای پای آلمان در افغانستان تضعیف شده میدان خالی آنرا فرانسه پُر خواهد کرد. او در نامهی مورخ ۱۲ سپتامبر ۱۹۳۴ به وزارت خارجه آلمان مینویسد:
- بعد از صدور حکم اعدام، اعلیحضرت ظاهرشاه در آخرین ملاقات با من گفت امیدوار است حکم اعدام هرچه زودتر اجرا گردد تا روابط میان آلمان و افغانستان صمیمانه شود. در ضمن از زحمات من در زمینه سپاسگزاری کرد و خواست تا مراتب احترامش را به برلین برسانم. در پاسخ من هم از وی تشکر نمودم.
سفیر در نامهی دیگری یادآور میشود:
- من مناسبات دوستانه را با افغانها برقرار نگهمیدارم. موضوع آنقدر مهم است که دولت آلمان باید بهطور استثنایی در مسئله دخالت ورزد، زیرا منافع عمومی چنین اقتضا میکند.
غبار مینویسد:
- سید کمال نامزد آلمانی بهنام هرتا داشت که به کمک وکیل مدافع آلمانی برای نجات جان سید کمال راه حقوقی یافتند. وکیل مدافع از کمال خواست تا انگیزهی قتل را عقدههای شخصی با سفیر و وضع بد اقتصادی وانمود سازد، اما سید کمال خان در روز محاکمه واضح اظهار داشت که عملش سیاسی و آگاهانه بوده تا بدینترتیب علیه سلطه انگلیس اعتراض نماید.
دولت افغانستان فردی بهنام علینواز خان ملتانی را که بعدها سفیر افغانستان در آلمان شد، به برلین فرستاد تا وکلای معتبر گرفته و پروندهی را علیه سید کمال بهپیش برد. سید کمال شخصاً از خود دفاع میکرد و حتی امانالله خان که در ایتالیا بود و امکاناتی در اختیار داشت، جز نوشتن نامهای برای وزارت خارجه آلمان، کمکی درخور توجه به نجات او از اعدام نکرد. در فرجام، در
۱۰ اگست ۱۹۳۴، سید کمال توسط دادگاه ابتدایی برلین محکوم به مرگ شد.
الف خان، یکی از مزدوران بریتانیا، که در جنگ جهانی اول، در صف قشون هند بریتانیایی در برابر آلمان میجنگید و سپس اسیر نیروهای آلمانی شد و در آلمان اقامت گزید، بهعنوان نمایندهای دولت افغانستان حین اجرای حکم اعدام حضور داشت. سید کمال از بستن چشمانش ابا ورزید و با قامت استوار و چشمان باز، در ۱۴ ژانویه ۱۹۳۵، در زندان پلوتزینسی برلین اعدام شد.
[▲] يادداشتها
[▲] پيوستها
...
[▲] پینوشتها
...
شنسب، امیرالدین، خاطرات هشتاد سال زندگی یک افغان، ص ۱۰۲
همان، ص ۵۳
[▲] جُستارهای وابسته
□
□
□
[▲] سرچشمهها
□
□
□
□
[▲] پيوند به بیرون
□ [۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ٩ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]
ردهها │ افغانستانشناسی │ زندگینامهها │ چهرههای سیاسی افغانستان