|
انسانشناسی
خشونت در بین انسانهای اولیه
فهرست مندرجات
◉ آیا خشونت در بین انسانهای اولیه رواج داشت؟
◉ فلسفه چیست؟
◉ يادداشتها
◉ پینوشتها
◉ جُستارهای وابسته
◉ سرچشمهها
.
آیا خشونت در بین انسانهای اولیه رواج داشت؟
خشونت (Violence)، استفاده از زور فیزیکی به منظور قراردادن دیگران در وضعیتی بر خلاف خواستشان، است. در تمامی جهان خشونت بهعنوان ابزاری برای کنترل استفاده میشود، در واقع نوعی تلاش برای سرکوب و متوقف کردن اغتشاشگران در مقابل نگرانیهای مربوط به اجرای قانون و فرهنگ در یک ناحیهی خاص است. واژهی خشونت طیف گستردهای را پوشش میدهد. خشونت میتواند از درگیری فیزیکی بین دو انسان تا جنگ و نسلکشی که کشتهشدن میلیونها نفر از نتایج آن است، گسترده شود. شاخص صلح جهانی بهروز شده در ژوئن ۲۰۱۰، ۱۴۹ کشور را براساس معیار «عدم خشونت» طبقهبندی کرده است.
علل رفتار خشونتآمیز در نوع بشر غالباً موضوع پژوهش علم روانشناسی و جامعهشناسی است. ژان ولاوکا زیستشناس سیستم اعصاب بدین منظور تأکید میکند که «رفتار خشونتآمیز بهعنوان رفتار تهاجمی فیزیکی عمدی در مقابل فرد دیگر تعریف شده است».
دانشمندان بر این موضوع که خشونت در نوع بشر ذاتیست، اتفاقنظر دارند. از بشر پیشاتاریخ، مشاهدات باستانشناسی مبنی بر درگیری خشونت و صلحجوئی بهعنوان ویژگیهای ابتدایی آنان وجود دارد.
از آنجایی که خشونت ماهیت ادراک و همچنین یک پدیده قابل اندازهگیری است، روانشناسان تغییرپذیری را، در آنچه مردم از کنشهای فیزیکی عمدی بهعنوان خشونت دریافت میکنند، تشخیص دادند. برای مثال، در ایالتی که توقیف مجازاتی قانونیست ما توقیفکننده را بهعنوان خشونت دریافت نمیکنیم، گرچه ممکن است ما با شیوهی استعارهای از واکنش خشونتآمیز ایالت صحبت کنیم. بهعلاوه فهم خشونت به رابطهی قابل دریافت قربانی و پرخاشگر نیز وابستهاست؛ بنابراین روانشناسان نشان میدهند که مردم ممکن نیست استفاده تدافعی از نیروها را بشناسند مگر در جاییکه مقدار نیروهای مورد استفاده قرار گرفته بهطور شاخص بیشتر از تعارض اصلی باشد.
اغلب در بحثهای مربوط بهخشونت انسان، تصویر «خشونت میمون نر» آورده میشود. دیل پترسون و ریچارد وانگهام در «مردان شیطانی: میمونها و ریشههای خشونت انسانی» مینویسند که خشونت در انسانها ذاتی است، هر چند اجتنابناپذیر نیست. با این حال «ویلیام ال. آوری» ویراستار کتابی بهنام «ما باید بجنگیم؟ از میدان جنگ تا حیاط مدرسه - چشماندازی نو در درگیری خشونتآمیز و اجتناب از آن» از اسطورهی «میمون قاتل» در این کتاب انتقاد میکند که در آن دو بحث ازدو سمپوزیوم دانشکدهی حقوق دانشگاه هاروارد را میآورد. نتیجه این است که «ما همچنین مکانیسمهای طبیعی بسیاری برای مشارکت، حفظ درگیری، تجاوز و غلبه بر درگیری داریم. همه اینها به اندازهی تمایلات تهاجمی برای ما طبیعی هستند». جیمز گلیگان مینویسد که خشونت اغلب بهعنوان پادزهری برای شرم و تحقیر بهکار میرود. استفاده از خشونت منبع غرور و دفاع از افتخار است، مخصوصاً بین مردانی که خشونت را نشانهی مردانگی میدانند.
استیون پینکر در مقالهی «تاریخ خشونت» در نیوریپابلیک شواهدی ارائه میکند که متوسط میزان ستیز و خشونت در انسانها و حیوانات در طول چند سدهی گذشته کاهش یافته است. روانشناسی تکاملی چند توضیح برای خشونت انسانی در زمینههای مختلف پیشنهاد میکند. گوئتز (۲۰۱۰) بحث میکند که انسانها شبیه بیشتر انواع پستانداران هستند و از خشونت در موقعیتهای ویژه استفاده میکنند. او مینویسد که «باس و شکلفورد» (۱۹۹۷) ۷ مشکل انطباقی را که اجداد ما پی در پی با آن روبهرو بودند ارائه کردند که شاید با پرخاشگری قابل حل بودهاند: مشارکت در منابع دیگران، دفاع در برابر حملات، تحمیل هزینه بر رقبای همجنس، جایگاه مذاکره و سلسلهمراتبها، بازداشتن رقبا از پرخاشگری در آینده، بازداشتن جفت از خیانت و کاهش منابعی که برای کودکانی که از لحاظ ژنتیکی غیر خویشاوند بودند هزینه میشد.
گوئتز مینویسد که بهنظر میرسد بیشتر قتلها از درگیریهای تقریباً بیاهمیت میان مردان غیر خویشاوند آغاز میشوند که به خشونت و مرگ تشدید مییابند. او بحث میکند که چنین کشمکشهایی هنگامی روی میدهد که میان مردانی با جایگاه تقریباً مشابه نزاع بر سر موقعیت پیش میآید. اگر تفاوت چشمگیری میان جایگاههای اولیه وجود داشته باشد فرد با جایگاه پایین معمولاً هیچ چالشی فراهم نمیکند و اگر فردی با جایگاه بالاتر را به چالش بکشد معمولاً نادیده گرفته میشود. در همین حال محیطی با نابرابریهای شدید میان افراد میتواند باعث شود پست ترینها از خشونت بیشتری در تلاش برای کسب جایگاه استفاده کنند.
آیا خشونت نزد انسان غریزی است، یا اوضاع و احوال محرک آنند؟ امروزه مردمشناسان و باستانشناسان در پژوهشهای خود به نشانههایی دست یافتهاند که بهمدد آنها اندکی بهتر میتوان به پاسخ پرسشی برآمد که میان بزرگترین فلاسفه شکاف انداخته بود. چنین پیداست که جنگ، همزمان با برآمدن اقتصاد تولیدی و دگرگونگی ساختارهای اجتماعی در «دوران نوسنگی»، یعنی حدود ده هزار سال پیش، پدید آمده باشد.
دربارهی خشونت نزد انسانها، دو مفهوم در تضادی بنیادین رو در روی یکدیگرند. توماس هابز، فیلسوف قرن هفدهم انگلیسی میاندیشید که «جنگ همه علیه همه» از سپیدهدم اعصار وجود داشته است. اما بهعقیدهی ژان ژاک روسو، انسان وحشی دستخوش شور و تعصب ناچیزی بوده و «جامعه نوپدید» وی را به «سهمناکترین وضعیت جنگی کشانده.»
انگارهی انسان خشنوجنگجوی ماقبل تاریخ برساختهی نگرش عالمان مردمشناسی قائل به تکامل موجودات و مورخان شارح دوران پیشا تاریخ قرن نوزده و آغاز قرن بیستم است. این تصویر بهحکم پیشگمانهای در اذهان نقش بسته بود که میانگاشت نوع بشر، تکاملی تدریجی را در مسیر خطی یک سویهای پیموده.[۱]
از زمان بازشناسی انسانهای ماقبل تاریخ، در سال ۱۸۶۳، اندام و رفتار آنان را با تیره میمونهای تنومند، یعنی گوریل و شامپانزه سنجیدهاند.
به اعتقاد برخی از این عالمان، «انسان دورهی سوم زمینشناسی»، نمودار حلقهی مفقوده میان «نژاد بشر پست» و میمون بود. سپس نظریهی موسوم به «کوچها» که در سالهای دهه ۱۸۸۰ به میان آمد، بر این برداشت صحه مینهاد که توالی فرهنگهای پیشاتاریخی، پیامد کنش نورسیدگانی بوده که جمعیتهای اسکانیافته در یک سرزمین را بیرون رانده بودند تا جای آنان را بگیرند؛ این نظریه اعتقادی را برجای میداشت که جنگ برای استیلا همواره وجود داشته است.
تصویر جلد داستان پاریس پیش از انسان
نخستین مورخان دوران پیشاتاریخ، بدون فرآیند تحلیلی موشکافانه، آلات تراشیده را بهگونهای نامیده بودند که بار معنایی جنگی داشتند: گرز، کوپال، مشتکوب، دشنه ...
نمایشگاههای جهانی و نخستین موزهها هم این پیش انگاشت را بازآفریدند. بدینسان، موزه توپخانه با فراهم آوردن کلکسیونی از سلاحهای عصر پیشاتاریخ، دوران مقدم بر عصر تاریخی، روزگاران باستانی، تاریخی و نیز آلات قتاله اقوام بَدَوی، آدمکهایی را به اندازهی طبیعی پوشیده در خفتان و مسلح به ساز و برگ جنگ برای هر دوره به نمایش گذاشت.
این نمودها رفتهرفته ایدهی تداوم فرهنگی جنگ از دورترین اعصار زیست آدمیان را در ذهن دیدارکننده الغا میکند. با این حال مطالعات کنونی نشان دادهاند که اقوام آن اعصار این سلاحها را برای کشتن نه انسانها بلکه جانوران بهدست میگرفتهاند.
▲ | مهربانی با معلولان |
بیش از مطالعات علمی، آثار هنرمندان و نویسندگان، سیمای انسانهای دوران پیشاتاریخ و شیوهی حیات آنها را برساختهاند: تندیسهای مجسمهسازان معروف - مثلاً تندیسهای Emmanuel Frémiet، یا Louis Mascré، تابلوهای نقاشی Paul Jamin، یا Fernand Cormon -، داستان تخیلی «مطالعات دوران پیش از توفان نوح» [پاریس پیش از پیدایش نوع بشر] نوشته «پییر بواتار» (Pierre Boitard) ؛و البته رُمان «جنگ باز پسگیری آتش» اثر «رازنی اینی» (J. H. Rosny âiné) را از قلم نیاندازیم که در سال ۱۹۱۱ پدیدار گردید.
تا پایان قرن نوزدهم، این تصویرپردازی همچنان، با استثناهایی نادر برجای مانده بود، نمودار میمونی انسانگونه (Anthropomorphism)، اغلب نوعی گوریل، تیرهای که آنزمان آنرا بهویژه وحشی و شهوتران میانگاشتند. این انسان پیشاتاریخ را با سلاحهایی اولیه مانند چماق یا مشتکوب در دست مینمایاندند؛ موجودی که کنش بردهداری داشته و هموغم او کشتار و حتی آدمخواری بوده است. این بینش از انسان ماقبلتاریخ را در اغلب رمانهایی باز مییابیم که از سال ۱۸۸۰ گل کردند.
این افسانهها الگوی نوعی انسان باستانی را در تخیل عوام مینگاریدند: قهرمانی نرینه برخوردار از هیبتی مردانه که با جانورانی تنومند، مانند ماموت، یا درندگانی چون ببر دندان خنجری رویاروی بوده؛ مسلح به گرز، با تنپوشی از چرم جانوری، در غارها بهسر میبرده و در زیستگاه خود ابزارهایی از سنگ میتراشیده است. نیای برآشوبیده، غریزی و خشن ما برای تسخیر آتش یا مادینه و یا به کینجویی عزیز از دسترفتهای میجنگیده است. ستیزهها همهجا حاضر بودهاند، گویی جنگ امری محتوم و ناگزیر بوده، بهویژه میان «نژادهای» مختلف، که کاوشگران غالباً در روایات خویش انواع آنها را برشمردهاند.[٢]
اثری از Emmanuel Frémiet؛برداشت انسانهای قرن ۱۹ از انسان اولیه که ذاتا خشن و قاتل است
در آغاز قرن بیستم، برخی از زیستشناسان پژوهندهی تأثیر اجتماع بر شیوهی حیات موجودات، همصدا با مردمشناسان و مورخان پیشاتاریخ، طرفدار گمانهای بودند که میانگاشت تبار ما به «میمونهای قاتل» میرسد. به باور اینان، انسان هوشمند (هوموساپینس) را که بهسبب درندهخویی، جانوری خشن میانگاشتند، گویا با امحا میمونهای بزرگ دوپا و گذار از سرزمینهای میانیِ دو قاره اروپا و آسیا در بیرون از آفریقا پراکنده گردید
این گمانه که ریمون دارت مورخ پیشاتاریخ در سال ۱۹۲۵ پیش کشیده بود، روبرت آردری در کتاب خود «فرزاندان قابیل» (انتشارات Stock) آنرا تشریح کرد. انسان پیشاتاریخ (قبل از تاریخ، انسان اولیه)، که شکارچی و از اینرو درنده بوده است، گویا خوی پرخاشگری داشته و در فهم وی جنگ معنایی جز شکار انسان نمیداشته است. جانورکشی میتواند همچون نمود خشونت غریزی انسان بهچشم آید. با این حال، چندین مطالعه قومشناسی نشان دادهاند که در اکثر موارد، کشتن حیوانات از هرگونه شائبه پرخاشجویی صیاد برکنار بوده است؛[٣] برعکس به حکم شیوه تبادل همگِنی عالمگیر میان انسان و طبیعت این خشونت را به خدمت جامعه در میآورده[۴]. وانگهی، این خشونت از طریق مشارکت در طعمه سهمی در ایجاد پیوند و همبستگی اجتماعی داشته. امروز گمانهای را که میپنداشت انسان بهدلیل درندهخویی از تبار «میمونهای قاتل» بوده رها کردهاند؛ بههمین منوال، نظریهی «قبیله بَدَوی» که فروید (روانشناس) در سال ۱۹۱۲ پیشنهاد کرده بود را هم به کناری نهادهاند.
این جمجمه شکسته کودک نئاندرتال بیانکننده مراقبت انسانهای اولیه از همدیگر بوده است.
فروید، پدر روانکاوی، مدافع نظریه ژانباتیستدو لامارک، در باره موروثی بودن خصائل اکتسابی بر آن بود که در زمانهای بسیار قدیم، اجتماع انسانهای نخستین در درون رمه [یا قبیلهای] بدوی سازمان مییافته که نرینه عظیمی بر آن چیرگی داشته. این رئیس رمه همه مادینهها را به خود میبخشیده، و پسران را وا میداشته تا با ربودن زنان بیرون از قبیله به آنان دست یابند: سپس، روزی، چنانکه فروید در سال ۱۹۱۲ در رساله خود، توتم و تابو نوشته، «برادران رانده شده گرد هم آمدند، پدر را کشتند و او را خوردند، همین امر به هستی قبیله پدر سالار پایان بخشید». فروید همچنین مفاهیم «بدویت خلیده در درون» و «میل عنان گسل» را نیز پرورانده بود؛ ستیزههای درونی میتوانند هم سنگ نبردهای بیرونی باشند که انگار هرگز باز نایستادهاند. چنانکه ریمون کوربه[۵] جستجوگر منطق معرفت و مردمشناس پیشنهاد کرده آیا «وحشیگری درونی، سازه ذهنی تخیلی نیست که از ایدئولوژیهای قرن نوزده چون نژادپرستی و بهگزینی ژنتیکی تأثیر پذیرفته»؟ چندین مطالعه علوم اعصاب تاکید کردهاند که رفتار خشن از ویژگیهای ذاتی ژن برنمیخیزد.[٦] گیریم برخی ساختارهای معرفتی، محیط خانوادگی و زمینه اجتماعی و فرهنگی اهمیت شایانی در پیدایش آن داشته باشند.[٧]
از این گذشته، تعدادی از کارهای پژوهشی، هم در قلمرو جامعهشناسی هم در علوم اعصاب و یا اعصار نگاری پیشاتاریخ، این امر را آشکار ساختهاند که موجود انسانی طبعا با رنج دیگران احساس همدردی میکند. گویا احساس همدردی، حتی نوع دوستی است که مهر و عطوفت انسانی را برکشیده و همه گیر کرده.[٨]
از مشاهده ناهنجاریها یا آثار آسیب دیدگیهای برجا مانده بر روی استخوانهای چندین فسیل انسانی دوران پارینه سنگی، درمییابیم که یک معلول جسمی یا روانی حتی مادرزاد، را از میان بر نمیداشتند. بازماندههایی از یک کودک انسان «هایدلبرگ» (Homo Heidelberg) به قدمت ۴۲۰ تا ۳۰۰ هزار سال [پیش از میلاد مسیح] را که از «جوش خوردگی پیشرس استخوانهای جمجمه» رنج میبرده در غار سیمادولوسهوئسوس (اسپانیا) یافتهاند. این عارضه موجب رشد غیرعادی مغز و تغییر شکل جمجمه میگردد. این کودک که از هنگام تولد دچار عقب ماندگی عقلی بازدارندهای بوده تا سن ۸ سالگی زنده مانده بود.
جای ضربه بر جمجمه یک انسان اولیه. آیا یک قتل بوده یا حادثه هنگام شکار؟
در اغلب موارد آسیب دیدگی، زخمهای ترمیم یافته نشان از آن دارند که انسانهای آن دوران تیمار دار و غمگسار بیماران یا مجروهان بودهاند و اینان نیز به رغم نقص جسمی یا عقلی، جایگاه خویش را در جامعه حفظ میکردهاند.
نمونهای دیگر: آزمایش استخوان لگن و ستون فقرات یک انسان «هایدلبرگ» با قدمتی ۵۰۰ هزار ساله، که در کاوشگاه اتاپوئرکا کشف شد، نشان میداد که وی از یک غده استخوانی در ستون فقرات و دررفتگی و جابجائی مهرههای پشت رنج میبرده. این انسان با قد یک متر و هفتاد و پنج سانتیمتر و وزن دستکم یک صد کیلوگرم، ناگزیر گوژپشت بوده و قاعدتا میبایستی هنگام جابجائی رنج فراوانی میبرده. اما به لطف مراقبتی که نزدیکانش از وی میکردهاند، تا حدود ۴۵ سالگی هم زنده مانده بوده است.
گرچه امروز همچنان در تخیل عوام، انسانهای پیشاتاریخ و اولیه چونان موجوداتی نقش بسته که همواره درگیر ستیزه بودهاند، اما واقعیت باستانشناسی ممکن ساخته تا به شیوه کاملا متفاوتی آنان را بنگریم. واکاوی آثار گلوله بر روی استخوانهای انسانی، زخمها، حالت حفظ اسکلتها و زمینه کشف آنها، نشانههایی به دست میدهند تا خصلت کُنشی خشن را دریابیم. در حال حاضر، قدیمیترین آثار خشونت را بر زمینه ویژهای، یعنی آدمخواری مشاهده کردهاند. چندین حجت باستانشناسانه، مؤید این رفتار در دوران پارینه سنگیاند اما اندکی از این دلائل گواه آنند که افراد خورده شده را خود کشته باشند. گذشته از آن، تفکیک تعلق گروهها به «خورندگان» یا «خورده شدگان» میسر نیست.
از علائم دیگر خشونت هم بگوئیم که مطالعه چند صد قطعه استخوان انسان هائی که در بیش از ۱۲ هزار سال پیش از میلاد مسیح میزیستهاند، برهان روشنی بر نادر بودن این علائم به دست دادهاند.[۹]
گذشته از آن، این نشانهها چناناند که غالبا به دشواری میتوان به تعبیر ماهیت آنها برآمد، زیرا آثار برجای مانده بر استخوانها هم میتوانند اثر ضربهای به عمد فرود آمده وهم شاید در جریان حادثهای، خصوصا هنگام شکار برجای مانده باشند. قدیمیترین نشانه خشونتی سوای اوضاع و احوال آدمخواری را بر روی جمجمه یک انسان هوشمند دوران اولیه، با قدمتی میان ۲۰۰ تا ۱۵۰ هزارسال پیش از میلاد، در غاری نزدیک به مایا در جنوب چین کشف کردهاند.
گمان میرود که شکستگی استخوان گیجگاه راست ناشی از ضربهای باشد که با سلاح کوبندهای ساخته از سنگ فرود آمده. در غار شانیدار، در عراق، جمجمه یک انسان «نئاندرتال» متعلق به بیش از یک صد هزار سال بعد از آن دوران را یافته بودند که بین ۳۰ تا ۴۰ سال از عمرش میگذشته، و آثار دو له شدگی برآن پیدا بوده: یکی در ناحیه قدامی پیشانی راست و دیگری بر قوس حدقه چپ. با اینحال همانگونه که کاوشگر نشان داده، این علائم را شاید ریزش سقفی پس از مدفون شدن بدن زیر آوار ایجاد کرده باشد.
در اروپا، پیشانی انسان نئاندرتال بالغی را که از رودخانهای در اسلواکی از زیر خاک بیرون کشیده بودند، رد زخم آلت تیزی برآن پیدا بوده که به هلاک وی نیانجامیده. در منطقه سنسزار فرانسه، بقایای زن جوان نئاندرتالی را یافته بودند که ضربهای بر بخش راست قدامی جمجمه وی فرود آمده بوده. این زخم را که با شیئ بسیار بُرندهای زده بودند، موجب خونریزی شدید و ضربه مغزی و حتی بیهوشی شده بوده. از سوی دیگر، رد به جا مانده از زخم هائی برانگیخته آلات چوبی یا سنگی نوک تیز را بر روی چندین اسکلت انسانهای نئاندرتال در شانیدار (با قدمتی ۶۰ تا چهل و پنج هزار ساله)، و نزد انسانهای مدرن در سخول در اسرائیل مشاهده کردهاند.
▲ | قتل یا حادثهای هنگام شکار |
آیا این انسانها در اثر یک تصادف و یا به واسطه عمل خشونت باری هنگام ستیزهای میان اشخاص، طوایف یا گروهها زخمی شده بودند؟ برای این دورانهای دیرین دشوار بتوان ایندوعامل را از یکدیگر بازشناخت.
بازسازی نحوه شکار بین انسانهای اولیه، احتمالا حین شکار، بعضیهای ناخواسته زخمی میشدهاند.
با اینهمه در موارد چندی، جراحات مشخصا ناشی از تصادم و برخورد یا ضربهای بر سر، ترمیم یافته بودند. کار این مجروحان را به آخر نمیبردند و به زندگی آنها پایان نمیدادند، که این امر ناگزیر به این اندیشه راه میبرد که این انسانها رد زخمهای بجا مانده از یک تصادف یا نبردی را بر تن داشتهاند که بیشتر ناشی از نزاعی فردی بوده که پیش از مرگ یکی از منازعان متوقف میگردیده. تنها انسان سخول و شاید پسرک «غار کودکان» در در ایتالیا از خشونتهایی رنج برده باشند. اما از سوی چه کسی؟ عضوی از طایفه یا فردی بیرون از گروه آنان؟ در حال حاضر پاسخی بر این پرسش نیافتهاند.
بهموجب پژوهش اریک ترینکاوس، دیرینهشناس آمریکایی قوممحور[۱٠] انسانهای نئاندرتال غار شیندار، گویا قربانیان حوادثی بودهاند که هنگام شکار روی میداده. محل زخمهای چندین تن از آنان - عمدتاً پراکنده در ناحیه سر و بر روی بازوها -، همانند جراحاتی بوده که بر استخوانهای گاوچرایان حرفهای دیده شده و آسیبهایی را مینمایاندهاند که نتیجه افتادن و زمین خوردنهای شدید و خشن بوده.
انسانهای نئاندرتال پستاندارن بزرگ اندام را شکار میکردهاند؛ سلاحهای آنها نزدیک شدن به طعمه، حتی نبرد تن به تن با جانور را ضروری میساخته و از اینرو در چنین موقعیتهایی روی دادن حوادث، بسیار محتمل میبوده است. گذشته از این وقتی به سوی طعمه تیر میانداختهاند، پَرتابهها میتوانستهاند به هدف نخورند و به یکی از همراهان اصابت کنند.
زندگی جمعی و همکارانه انسانهای اولیه
بر دیواره غارهای کنیاک در منطقه فرانسه و بر صخرههای غار پلئیچی در ایتالیا، چندین نقش بر دیوار از دوران پسین پارینه سنگی، انسانهایی را نشان میدهند که خطوطی از بدن آنها عبور کرده است. این نمودگارها را غالبا «انسان مجروح» یا «انسان تیر خورده» مینامند، زیرا به زعم برخی مورخان دوران قبل از تاریخ، این علائم نماد نوک پرتابهها هستند. اما، در این موارد هم، نه میتوان مظاهر حوادث حین شکار را منتفی دانست و نه نمود مناسک آئینی قربانی کردن. هنر تجسمی دوران پارینه سنگی نمودار هیچ صحنه جنگی نیست، گرچه سزاست گفته شود که صحنههای روائی در هنر آن عصر نیز بینهایت کمیاباند.
▲ | چرخشی در اسکانیابی |
بهزعم برخی مورخان پیشاتاریخ، کاوشگاهی در مصر (بین ۱۴ هزار و ۳۴۰ و ۱۳ هزارو ۱۴۰ سال پیش از میلاد مسیح)، متقنترین گواه وجود ستیزههای مرگبار میان دو طایفه را در پایان عصر پارینهسنگی در بر دارد. بهموجب کاوشها، پنجاه و نه کالبد زن و مرد و کودک از همه سنین را تنها، یا دو، سه، چهار، پنج جسد باهم در گودالهایی نهاده و با تخته سنگهایی پوشانده بودند. بهعقیده جمیز آندرسون[۱۱]، شاید نزدیک به نیمی از افراد مدفون به مرگی براثر خشونت جان داده باشند، خواه در پی ضرباتی بر سر، یا پس از آنکه قفسه سینه، پشت یا شکم آنها را نوک نیزه یا پرتابههای سنگی، که برخی هنوز دربدنها برجای مانده، سوراخ کرده بودند.
در پایان عصر پارینه سنگی، شمال سودان با خشکی آب و هوا روبرو بوده. اقلیم یاد شده که در دره بارور نیل جای داشت و محیط طبیعی نامساعدی پیرامونش را گرفته بود، انگار آزمندی گروههایی را برمی انگیخته که در سرزمینهایی فرودست آن اقلیم معتدل به سر میبردهاند؛[۱٢] مگر آنکه با افزایش تراکم جمعیت و کاهش منابع در دسترس، رقابتی داخلی برای کنترل این منابع درگرفته باشد. هیچیک از آلات گرد آمده در کاوشهای باستانشناسی گواهی بر خاستگاه بیگانه پرتابهها نیست. از دیگر سو، آیا این پنجاه و نه اسکلت دستاورد یک رویداد بودهاند یا چندین رویداد این اجساد را بر جای نهاده؟ هرچه هست، یافتههای این کاوش نخستین مورد مسلم و آشکار خشونتی جمعی مینمایند. آیا این خشونت میان طوایف یا در درون همان طایفه روی داده بود؟ بحث و گفتگو تاکنون به پاسخی قطعی بر این پرسش نیانجامیده.
بهحکم آثار بازمانده باستانشناسانه، باور بر اینکه در طول دوران پارینه سنگی جنگ به مفهوم دقیق کلمه درنگرفته پنداری دور از عقل نیست. چند عامل میتوانند توضیحی برآن باشند.
نخست کمبود جمعیت: ساکنان اروپا را در پسین دوران پارینه سنگی به چند هزار تن برآورد کردهاند. پراکندگی طوایف بر سرزمینهای گسترده، احتمال برخورد این طوایف با یکدیگر را ضعیف مینموده، به ویژه آنکه حسن تفاهم و سازش میان گروههای کوچکی که حداکثر پنجاه تن را گرد هم میآورده برای تضمین تولید مثل ناگزیر بوده است.
همزمان با اهلی کردن نباتات و جانوران در دوران نوسنگی، اسکانیابی انسانها هم شتاب گرفته که پیامد آن رشد محلی جمعیت و بحران انبوهی آن بوده. چنانکه نشان جراحاتی که به مرگ انجامیده بر روی اسکلتهای مردان، زنان و کودکان در چندین گورستان شلتس در اتریش مشخص ساختهاند، بحران جمعیت را میتوانستند با ستیزهها سامان بخشند.
وانگهی انسان عصر پارینهسنگی، سرزمینی به قدر کافی غنی و متنوع برای امرار معاش در دسترس داشته. برخی مردمشناسان بر این باورند که گویا جوامع پیشاتاریخ جز «اقتصاد بقا» زیستن به شیوهای دیگر را نشناختهاند؛ اما این فرضیه بر هیچ واقعیت باستانشناسانهای متکی نیست. پژوهشهای بسیاری حتی عکس آنرا گواهی دادهاند، تا جائی که توانستهاند آنها را نه فقط خود بسنده بلکه حتی برخوردار از فراوانی و وفور هم بنگرند. وقتی سرزمین هائی از منابع زیست سرشار باشند، طوایف مستقر در آنها به رقابت با یکدیگر برنخواهند خاست، زیرا میتوانند رفتارهائی را که به دغدغه بقای خویشتن دارند، با بهره برداری از انواع خورد و خوراک دمساز کنند. از سوی دیگر هیچ دلیل باستان شناسانهای هم گمانه جنگ میان مهاجران و بومیان بر سر سرزمین را استوار نمیدارد.
ابزارهای انسان اولیه، در ابتدا تصور میشد این ابزارها فقط کارکردی خشونتآمیز دارند.
در این خصوص هم، در دوران نوسنگی بوده که نیاز به زمین برای کشت و کار، ستیزه هائی را میان نخستین طوایف کشاورز و گله دار، و شاید میان آنها و واپسین صیادان و گردآوران خوراک به دنبال داشته، به ویژه میان ۵ هزار و ۲۰۰ تا ۴ هزار و ۴۰۰ سال پیش از میلاد مسیح، هنگام رسیدن مهاجران جدید به اروپا (مثلا در» هرکسهایم «در آلمان). چنانکه شمار افزودهتر موارد قربانیهای انسانی و شیوه زیستی آدمخواری هم گواهی دادهاند، به نظر میرسد که بحرانی عمیق بر این برهه سایه انداخته باشد.
در حالیکه طوایف اسکان یافته میتوانستند کالاهای مادی را بیانبارند، چادرنشینان صیاد و گردآورنده خوراک ثروت لزوما محدودی را در اختیار داشتهاند، که این خود از بیم وقوع ستیزهها میکاسته. علاوه برآن، اقتصاد شکار زیستی، به تفاوت از اقتصاد تولیدی که با اهلی کردن نباتات و حیوانات روی نموده، مازادی پدید نمیآورده. تاریخ نشان داده است که غلات انباشته و کالاها میتوانستند آزمندی هائی را برانگیزانند و به نبردهای درون قبیلهای وادارند؛ این غنائم بالقوه، میتوانستهاند چشم و همچشمی طوایف را به دنبال آورند و به ستیزهها راه بگشایند. در گذار عصر برنز (هزاره دوم پیش از میلاد مسیح) به سود توسعه فلزکاری و رونق داد وستد کالاهای حیثیتی بوده که جنگجویان و تسلیحات رفته رفته قبله ستایشی واقعی گردیده و جنگ نهادینه شده.
از سوی دیگر ستیزهها را غالبا دارندگان قدرت یا صاحبان کالا به راه میانداختهاند - کسانی که آنها را «نخبگان» مینامیده، و اغلب بر کاست جنگجویان تکیه میکردهاند. چیزی که هست، چنانچه نوعی نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی هم در عصر پارینه سنگی وجود میداشته، دلائلی در اثبات آن در دست نیست. همه چیز برآن دلالت دارد که جامعه آن دوران بر مساوات سامان یافته بوده و مرتبتهای اجتماعی ناچیزی وجود داشته.
فقط در جریان جهش اجتماعی و اقتصادی دوران نوسنگی است که چهرههای رئیس و جنگجو در اروپا روی مینمایند که مناسکی متفاوت از افراد عادی در تشییع و درهنرها به آنها اختصاص مییافته. در همین دوران بوده که کمانداری عمومیت پیدا کرده؛ به زعم برخی مورخان دوران پیشا تاریخ، تیر و کمان، سلاحی که برای شکار به کارمی رفته گویا سهمی در دمیدن بر آتش ستیزهها داشته است، چنانکه صخره نگاریهای کنارههای مدیترانهای اسپانیا تائیدی بر این باور به چشم میآیند.
توسعهی کشاورزی و دامپروری احتمالاً خاستگاه تقسیم اجتماعی کار و پیدایش طبقه نخبگان با منافع و رقابتهایش بوده. از سوی دیگر بهرهبرداری از کشتزارهای بیش از پیش پهناور استفاده از شمار بزرگی بازوی کار را ضروری میساخته و یافتن نیروی کشتورز را امری ناگزیر میکرده. در دوران میانی نوسنگی کاست جنگجویان و طبقهی اجتماعی بردگان - که بیشتر آنها به احتمال زندانیان جنگی بودهاند - همزمان پدید آمده بود.
آیا انسانهای مدرن امروزی خشونت کمتری داشتهاند یا انسانهای اولیه؟
واپسین عنصر صلح گستر در عصر پارینهسنگی، نبود مناسک قربانی کردن انسان در پیشگاه الوهیتی مورد پرستش انسان آن دوران است.
بهزعم برخی باستانشناسان، پرستش ایزد که در دوران نوسنگی باب گردید، گویا جایگزین عبادت الهه آغازینی بوده که مظهر آن «ونوسها»، این پیکرههای کوچک با ویژگیهای جنسی غالبا گزافنمایی است که در کاوشگاههای اروپائی پسیندوران پارینه سنگی کشف کردهاند. در اینجا هم هیچ دلیل باستانشناسانهای در دست نیست که بهوجود مناسک قربانی کردن موجود انسانی، و حتی حیوانات در پیشگاه خدایگانانی گواهی دهد. رسم قربانی کردن گویا در عصر میانی نوسنگی (۵ هزار و ۳۰۰ و ۴ هزار و ۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح) پدید آمده و با آئینهای تشییع مردگان، طلب وفور و بخشایش یا زنده به گور کردن برای تبرک بنای پرستشگاهها پیوند داشته.
بدینسان، «توحش و درندهخویی» انسان پیشاتاریخ(انسان اولیه)، چیزی جز افسانهای برساخته نیمه دوم قرن نوزدهم نبوده تا مفهوم «تمدن» و گفتار در باره پیشرفتهایی را که از هنگام آغاز حیات بشر اولیه پدید آمده استوار سازند.
بنیش خوارانگارانه «سپیدهدمان بیرحم» امروزه - بهویژه با رواج و توسعه نسبیگرائی فرهنگی - جای خود را به مفهوم همانقدر اسطوره وار «عصری زرین» سپرده است. واقعیت حیات اجداد ما احتمالاً جایی میان ایندو داشته. همانگونه که دادههای باستانشناسانه نشان دادهاند، همدردی و یاری به یکدیگر، نظیر همکاری و همبستگی، بیش از رقابت و خشونت، احتمالا عوامل اصلی در توفیق تکاملی تیره ما بوده.[۱٣]
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- نگاه کنید به:
Le Sauvage et le Préhistorique, miroir de l’homme occidental, Odile Jacob, Paris, 2011.[٢]- نگاه کنید به:
Préhistoire de la violence et de la guerre, Odile Jacob, 2013.[۹]- نگاه کنید به:
[٣]- Pierre Clastres, Archéologie de la violence. La guerre dans les sociétés primitives, Editions de l’Aube, La Tour-d’Aigues, 2013 (1ère édition : 1977).
[۴]- Philippe Descola, «Les natures sont dans la culture», dans «Anthropologie : nouveaux terrains, nouveaux objets », Sciences humaines, hors-série, n° 23, Paris, décembre 1998 - janvier 1999.
[۵]- Raymond Corbey, « Freud et le sauvage », dans Claude Blanckaert (sous la direction de), «Des sciences contre l’homme, II. Au nom du bien », Autrement, n 9, Paris, mars 1993.
[٦]- Axel Kahn, L’Homme, ce roseau pensant... Essai sur les racines de la nature humaine, NiL, Paris, 2007.
[٧]- Pierre Karli, Les Racines de la violence. Réflexions d’un neurobiologiste, Odile Jacob, 2002.
[٨]- Penny Spikins, Holly Rutherford et Andy Needham, « From hominity to humanity: Compassion from the earliest archaic to modern humans », Time & Mind, vol. 3, no 3, Oxford, novembre 2010.
Mary Ursula Brennan, « Health and disease in the Middle and Upper Paleolithic of southwestern France: A bioarcheological study », thèse de doctorat, université de New York, 1991.[۱٣]- مرلین پراتو ماتیس، آیا خشونت در بین انسانهای اولیه رواج داشت؟، برگردان: منوچهر مرزبانيان، از: لوموند ديپلوماتيك (Le Monde diplomatique) - ژوئیه ٢٠١۵.
[۱٠]- Erik Trinkaus, The Shanidar Neandertals, Academic Press, New York, 1983.
[۱۱]- J. E. Anderson, « Late Paleolithic skeletal remains from Nubia », dans Fred Wendorf (sous la dir. de), The Prehistory of Nubia, Southern Methodist University Press, Dallas, 1965.
[۱٢]- Jean Guilaine et Jean Zammit, Le Sentier de la guerre. Visages de la violence préhistorique, Seuil, Paris, 2001.
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ وبلاگ آگاهی، برگرفته از: لوموند ديپلوماتيك (Le Monde diplomatique)