جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۸ اردیبهشت ۲۸, شنبه

فرمان کوروش بزرگ

برگردان از: عبدالمجید ارفعی

فرمان کوروش بزرگ

ترجمه‌ی منشور کوروش از عبدالمجید ارفعی


فهرست مندرجات

.



عبدالمجید ارفعی

دکتر عبدالمجید ارفعی تنها متخصص زبان‌های اکدی و ایلامی در ایران است و نخستین شخصی است که استوانه گلی منتسب به کوروش را از زبان بابلی به فارسی ترجمه نموده است. در ترجمه‌ی دکتر ارفعی بسیاری از جعلیات و موارد نادرستی که برخی باستان‌گرایان تحت عنوان منشور کوروش منتشر می‌کنند، وجود ندارد و ثابت می‌کند مفاهیمی نظیر: آزادی ادیان، نسخ برده‌داری، آزادی بیان و انتقاد از حاکم و ده‌ها مورد دیگر در منشور کوروش اشاره نشده و حتی نام اهورامزدا هم در آن وجود ندارد، بلکه در آن کوروش از بت‌هایی به‌نام مردوک و بعل و نبو ستایش کرده و حتی اعتراف به پرستش آن‌ها کرده است. هم‌چنین کوروش اشاره کرده است که مردم در هنگام آوردن باج و خراج، پای او را می‌بوسیدند!

عبدالمجید ارفعی، در ۹ شهریور ۱۳۱۸ در در دامنه کوه گنو بندرعباس به دنیا آمد. پدرش میرعبدالله ارفعی و اصالتاً اهل اوز از توابع استان فارس بود. او دوران دبستان را در مدارس بندرعباس و یزد به اتمام رساند و در سال ۱۳۲۸ به همراه خانواده به تهران آمد و در مدرسه منوچهری و البرز و دارالفنون به تحصیل پرداخت و با بهرام بیضایی و داریوش آشوری هم‌درس شد. پس از پایان دوره دبیرستان و تا پیش از ورود به دانشگاه در سال‌های ۱۳۳۲ در کتابخانه ملی با نوشته‌های ابراهیم پورداوود آشنا شد. در همان زمان از استاد متینی معلم ادبیاتش، الفبای فارسی باستان را آموخت و در همان سال‌ها زبان پهلوی را نیز از روی کتاب کارنامه اردشیر بابکان محمدجواد مشکور فراگرفت. برای آموزش زبان اوستایی گاتهای ابراهیم پورداوود را سرمشق قرار داد و آن را نیز آموخت.

پس از اخذ دانشنامه‌ی لیسانس زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران، در مهرماه سال ۱۳۴۴ به آمریکا رفت. بنابر پیشنهاد و توصیه پرویز ناتل خانلری و تشویق استاد پورداوود دو سال به آموزش مقدمات اکدی پرداخت و پس از آن به مؤسسه‌ی خاورشناسی دانشگاه شیکاگو رفت و تا هشت سال زیر نظر ریچارد هلک، از مشهورترین استادان خط و زبان ایلامی، به یادگیری زبان ایلامی و اکدی مشغول شد. در همان زمان با گل‌نوشته‌های ایلامی و کتیبه‌های تخت جمشید که به امانت نزد دانشگاه شیکاگو بود و ریچارد هلک در حال بررسی، خواندن و ترجمه آن‌ها بوده‌ است، آشنا شد. هلک در آن دوران هر شب چند کتیبه خوانده شده را به ارفعی می‌داد تا او از روی متن ترجمه‌شده، کتیبه‌ها را بخواند. پس از مدتی هلک کتیبه‌های خوانده نشده را هم به ارفعی می‌داد. این تجربه بعدها به ارفعی در نوشتن کتاب «گل‌نوشته‌های باروی تخت جمشید» کمک کرد. عبدالمجید ارفعی اولین ایرانی است که در این رشته تحصیل کرد. هم‌چنین او تنها متخصصی است که می‌تواند بقیه آن کتیبه‌ها را بخواند و آن‌ها را ترجمه کند. وی در تیر ماه ۱۳۵۳ خورشیدی از رساله دکترای خود با عنوان «زمینه‌های جغرافیایی فارس بر اساس گل‌نوشته‌های تخت جمشید» دفاع کرد و با مدرک دکترا به تهران بازگشت. سپس نزد پرویز ناتل خانلری رفت و در فرهنگستان ادب و هنر ایران به‌همکاری پرداخت. نتیجه‌ی همکاری عبدالمجید ارفعی با دکتر خانلری در بین سال‌های ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۷ خورشیدی، گردآوری گنجینه بی‌شماری از مجلات، مقالات و کتاب‌های گوناگون درباره‌ی تاریخ ایران و جهان و گل‌نوشته‌ها و خط‌های خوانده‌شده‌ است که در پژوهشکده علوم انسانی نگهداری می‌شود. ارزش دلاری این کتابخانه در زمان خرید بین ۳ تا ۴ میلیون دلار بوده که امروز ارزشی به مراتب بالاتر دارد.

عبدالمجید ارفعی، نخستین ترجمه فارسی فرمان کوروش بزرگ (منشور کورش) را از روی مولاژی از اصل منشور، همراه با نسخه‌برداری جدید انجام داد. او خود می‌گوید: «راي اولين‌بار در سال ۱۳۵۵ ترجمه منشور کوروش را آغاز کردم که پس از گذشت يک سال ترجمه آن به پايان رسيد و در سال ۱۳۵۸ ترجمه منشور را در قالب کتاب «فرمان کوروش بزرگ» به چاپ رساندم.»

وی درباره‌ی نحوه‌ی دسترسی به منشور کوروش برای ترجمه آن گفت: «به پيشنهاد بنياد فرهنگ ايران به انگلستان رفتم تا عکسی از متن استوانه که در موزه‌ی بريتانيا نگهداری می‌شد، تهيه کنم. همزمان با تهيه عکس‌ها يک نسخه‌ی کپی از استوانه را تهيه کردم و پس از بازگشت به ايران برای ترجمه آن دست به‌کار شدم.

او درباره‌ی ترجمه‌ی تکه‌های جديد منشور کوروش نيز اظهار داشت: «متأسفانه با استادی که روی اين تکه‌های جديد منشور،‌ کار می‌کند نتوانسته‌ام ارتباط برقرار کنم و اين تکه‌ها نيز در حال حاضر در موزه‌ی ملی ايران برای انجام ترجمه، در دسترس نيست.»

منشور کوروش تا به‌حال بارها توسط دانشمندان غربی ترجمه شده، در سال ۱۸۸۰ ميلادی توسط «راولينسون» به زبان انگليسی ترجمه شد. حدود ۱۰ سال بعد، «ويسباخ» اين منشور را ترجمه کرد و بعد از آن، تا ۶۰ سال کسی سراغ ترجمه‌ی متن منشور کوروش نرفت، تا اين‌که بالاخره «ريختر» در سال ۱۹۵۲، «اوپنهايم» در سال ۱۹۵۵ و «لوکوک» در سال ۱۹۹۰ آن‌را به زبان‌های فرانسوی، آلمانی، اسپانيایی، ايتاليایی و روسی ترجمه کردند و عبدالجميد ارفعی برای اولين‌بار آن‌را به‌زبان فارسی ترجمه کرد.

فرمان کوروش بزرگ، ترجمه و بررسی منشور کوروش است.

دکتر عبدالجميد ارفعی، تنها متخصص زبان‌های اکدی و ایلامی در ایران است و نخستین شخصی است که استوانه گلی منتسب به کوروش را از زبان بابلی به فارسی ترجمه نموده است. در ترجمه‌ی دکتر ارفعی بسیاری از جعلیات و موارد نادرستی که برخی باستان‌گرایان تحت عنوان منشور کوروش منتشر می‌کنند، وجود ندارد و ثابت می‌کند مفاهیمی نظیر: آزادی ادیان، نسخ برده‌داری، آزادی بیان و انتقاد از حاکم و ده‌ها مورد دیگر در منشور کوروش اشاره نشده و حتی نام اهورامزدا هم در آن وجود ندارد، بلکه در آن کوروش از بت‌هایی به‌نام مردوک و بعل و نبو ستایش کرده و حتی اعتراف به پرستش آن‌ها کرده است. هم‌چنین کوروش اشاره کرده است که مردم در هنگام آوردن باج و خراج، پای او را می‌بوسیدند!


مقدمه‌ی از پرویز ناتل خانلری

نوشته‌ای که به زبان بابلی نو، روی استوانه‌ی گلی در سال‌های آخر قرن نوزدهم کشف شده و متضمن فرمان کوروش بزرگ (کبیر) هخامنشی هنگام تسخیر شهر بابل است...

این سند تا کنون مورد تحقیق دانشمندان کشورهای بیگانه قرار گرفته و به چندین زبان ترجمه شده و بحث‌های علمی درباره‌ی آن انجام گرفته است. اما نقل آن به فارسی همیشه از روی ترجمه‌های دیگران صورت پذیرفته است، لازم بود که پژوهنده‌ای ایرانی اصل این سند مهم را مورد مطالعه قرار دهد و به‌فارسی نقل کند و فرهنگستان ادب و هنر ایران که به لزوم و اهمیت این کار توجه داشت توفیق یافت که این کار را بر عهده‌ی همکار دانشمند آقای عبدالمجید ارفعی قرار دهد و اینک نتیجه‌ی تحقیق ایشان منتشر می‌شود.


پیش‌گفتار عبدالمجید ارفعی

لوحه‌ی استوانه‌ای کوروش بزرگ در سال ۱۸۷۹ میلادی توسط «هرمز رسام» در شهر بابل یافته شد. نخستین آوانویسی لوحه توسط «سر هنری راولینسون» (Sir H.C. Rawlinson) در «مجله‌ی انجمن سلطنتی آسیایی» (Journal of the Royal Asiatic Society) سری جدید شماره‌ی ۱۲ (سال ۱۸۸۵) به چاپ رسید.

نخستین نسخه‌برداری توسط «تئوفیلوس گ. پینچس» (Theophilus G. Pinches) در کتاب «سنگ‌نبشته‌های آسیای غربی» (Cuneiform Inscription of Western Asia) معروف به «پنج راولینسون» در مجلد پنجم شماره ۳۵ در سال ۱۸۸۲ میلادی به‌چاپ رسید.

در این اواخر تحقیقات جدید نشان داد که قسمتی از یک لوحه‌ی استوانه‌ای که آن را نبونئید پادشاه بابل می‌دانستند و در موزه‌ی دانشگاه «ییل» (Yale) در آمریکا نگهداری می‌شد و در کتاب سنگ‌نبشته‌های بابلی در مجموعه‌ی «ج. ب. نیس» (Babylonian Inscription in the Collection of J. B. Nies) مجلد دوم شماره‌ی ۳۲ به‌چاپ رسیده است، جزئی از لوحه‌ی کورش بزرگ از سطر ۳۶ تا ۴۳ می‌باشد. از این‌رو، قطعه‌ی مزبور به انگلستان برده شد و به لوحه‌ی اصلی ملحق گردید. متن این قطعه همراه با متن لوحه‌ی اصلی یک‌جا در سال ۱۹۷۵، به همراه تصحیحات و یادداشت‌های بسیار سودمند آقای پروفسور «پاول ریچارد برگر» (Paul Richard Berger) استاد دانشگاه «مونستر» (Munster) آلمان در مجله‌ی آشورشناسی (Zeitehrift für Assyriologie) مجلد ۶۴ (جولای ۱۹۷۵) به‌چاپ رسید.

به‌سبب آن‌که در نسخه‌برداری چاپ شده در سال ۱۸۸۲ اشتباهاتی موجود بود از برای برطرف کردن آن اشتباهات و نیز افزودن قطعه‌ی تازه یافته‌شده، نسخه‌برداری جدیدی توسط این‌جانب انجام گرفت. با این امید که خالی از نقص باشد.

بر خود فرض می‌داند که از مهربانی‌های استاد ارجمند جناب آقای «پرویز ناتل خانلری» که از هیچ یاری و یاوری در انجام این کار دریغ نفرمودند، سپاسگزاری کنم.

هم‌چنین از آقای پروفسور برگر سپاسگزارم که نه تنها شفاهاً راهنمایی بسیار به این‌جانب فرمودند بلکه تصحیح نقل به تلفظ لوحه را نیز بر عهده گرفتند. هرچند ایشان به تمامی در انجام این قول کوشیدند اما دریغا که آن یادداشت‌های تصحیح شده به‌همراه یادداشت‌ها و مقالات مورد نیاز دیگر که ایشان برای این‌جانب فرستاده بودند، هیچ‌گاه به‌دست این‌جانب نرسید.

چون تمامی کارهای کتاب انجام گرفته و آماده‌ی انتشار شد، از اقبال نیک آقای پروفسور برگر به ایران آمد و فرصتی دست داد تا تمامی لوحه را از آغاز تا انجام با یکدیگر بررسی کنیم.

در این بررسی بخش «نقل به تلفظ» که توسط این‌جانب انجام گرفته بود، تصحیح شد. هم‌چنین اشتباهاتی که به‌سبب پاره‌ای اشتباهات موجود در نسخه‌برداری رخ داده بود تصحیح گردید. به‌علاوه ما موفق شدیم قسمت‌هایی از سطر ۳۶ را بازسازی کرده و بر دانستنی‌های خود بر این لوحه بیافزاییم.

نکات دستوری این لوحه که توسط آقای پروفسور برگر تهیه شده و هنوز به‌چاپ نرسیده است، پس از آن‌که به فارسی ترجمه شد در چاپ دوم، ضمیمه‌ی این کتاب خواهد شد.

هم‌چنین بر خود لازم می‌دانم از هیات امنای موزه‌ی بریتانیا به‌ویژه آقای پروفسور «ادموند سولبرژه» (Endmond Sollberger) نگهدارنده‌ی الواح بابلی آن موزه که در کمال لطف عکس‌های لوحه و بدل لوحه را در اختیار این‌جانب گذارده و اجازه‌ی چاپ آن‌ها را داده‌اند سپاسگزاری کنم.

از دوستان و همکاران گرامیم خانم دکتر «مهین صدیقیان» که متن فارسی را تصحیح کرده‌اند و آقای «بهنام خلیلی» که موارد مشکل مقالات آلمانی را ترجمه کرده، خانم «مهری رحمانی» که نسخه‌برداری لوحه را آماده‌ی چاپ کرده، و آقای «علی‌رضا رضایی» که در تهیه‌ی نقشه‌ی شهر بابل مرا یاری کردند بسیار سپاسگزارم.


متن کامل فرمان کوروش بزرگ

۱- …………………………………………………………………………………. [بنا کرد] (؟)

۲- ………………………………………………………………………………… گوشه‌ی جهان.

۳- …………………………………… ناشایستی شگرف بر سروری[۱] کشورش چیره شده بود[٢]

۴- ……………………………………… (فرمود تا به زور) باج گندم و دهش رمه بر آنان بنهند[٣]

۵- (پرستشگاهی) همانند اَسنگیل Esangila [بنا کر] د … از برای او ur و دیگر جای‌های مقدس

٦- با آیین‌هایی نه درخور ایشان، آیین پیش‌کشی قربانی‌ای نهاد که (پیش از آن) نبود. هر روز به‌گونه‌ای گستاخانه و خوارکننده سخن می‌گفت، و نیز با بدکرداری از بهر خوار کردن (خدایان)[۴]

۷- بردن نذورات را (به پرستشگاه‌ها) برانداخت. [او (هم‌چنین) در آیین‌ها (به‌گونه‌هایی ناروا) دست برد. اندوه و ناشادمانی] را به (= در) شهرهای مقدس بپیوست. او پرستش مردوک Marduk پادشاه خدایان را از دل خویش بشست.

۸- کسی که همواره به شهر وی (= شهر مردوک = بابل Bābilion) تباهکاری روا می‌داشت (و) هر روز [به آزردن (آن) سرزمین دست (می یازید)، مردمانش] را با یوغی بی‌آرام به نابودی می‌کشانید، همه‌ی آن‌ها را.

۹- از شکوه‌های ایشان انلیل Enlil خدایان (= سرور خدایان = مردوک) سخت به‌خشم آمد. [جای‌های مقدس رها شدند و یادنمای (آن) پرستشگاه‌ها (= آثار) به فراموشی سپرده شد]. دیگر خدایان باشنده در میان ایشان (نیز) پرستشگاه‌های خویش را ترک کردند.

۱۰- در (برابر) خشم وی (= مردوک) او (= نبونئید Nabūna’id) آنان (= پیکره‌های خدایان) را به بابل فرا برد. لیک مردوک، [آن بلندپایه که آهنگ جنگ کرده بود]، از بهر همه‌ی باشندگان روی زمین که جای‌های زندگی‌شان ویرانه گشته بود،

۱۱- و (از بهر) مردم سرزمین‌های سومر Šumer و اکد Akkadî که (بسان) [کالبد] مردگان (بی‌جان) گشته بودند، او (= مردوک) از روی اراده و خواست خویش روی به‌سوی آنان باز گردانید و بر آنان رحمت آورد و آنان را ببخشود.

۱۲- (مردوک) در میان همه‌ی سرزمین‌ها، به جستجو و کاوش پرداخت، به جستن شاهی دادگر،[۵] آن‌گونه که خواسته‌ی وی (= مردوک) باشد، ‌شاهی که (برای در پذیرفتن او) دستان او به‌دست خویش گرفت.[٦]

۱۳- او (= مردوک) کورش، پادشاه شهر انشان Anšan را به‌نام بخواند (برای آشکار کردن دعوت وی) و او را به‌نام بخواند (از بهر) پادشاهی بر همه‌ی جهان.

۱۳- او (= مردوک) سرزمین گوتیان Qutî و تمامی سپاهیان مندَ Manda (= مادها)،[٧] را به فرمانبرداری از او (= کورش) واداشت.[٨] او (مردوک) – (واداشت تا) – مردم، سیاه‌سران،[۹] به‌دست کورش شکست داده شوند.

۱۴- (در حالی‌که) او (= کورش) با راستی و داد پیوسته آنان را شبانی می‌کرد،‌ خدای بزرگ، نگاهبان مردم خویش، با شادی به کردارهای نیک و دل (پر از) داد او (= کورش) نگریست.

۱۵- (پس) او را فرمود که به‌سوی شهر وی، بابل، پیش رود. (مردوک) او (= کورش) را برانگیخت تا راه بابل را در سپرد (و خود) همانند دوست و همراهی در کنار وی همواره گام برداشت.

۱٦- (در حالی‌که) سپاهیان بی‌شمار او[۱٠] که همانند (قطره‌های) آب یک رود به شمارش درنمی‌آمدند،[۱۱] پوشیده در ساز و برگ جنگ،[۱٢] در کنار وی گام برمی‌داشتند.

۱۷- او (= مردوک) بی‌هیچ کارزاری وی (= کورش) را به شهر خویش، بابل، فرا برد. (مردوک) بابل را از هر بدبختی برهانید (و) نبونئید را – پادشاهی که وی (= مردوک) را پرستش نمی‌کرد – به‌دست او (= کورش) سپرد.[۱٣]

۱۸- همه‌ی مردم بابل،‌ همگی (مردم) سومر و اکد، (همه‌ی) شاهزادگان و فرمانروایان[۱۴] به‌وی (= کورش) نماز بردند و بر دو پای او بوسه دادند (و) از پادشاهی‌اش شادمان گردیده، چهره‌ها درخشان کردند.

۱۹- سروری که به‌یاری وی خدایان ِ(؟) در خطر مرگ (قرار گرفته) زندگی دوباره یافتند و از گزند و آسیب رها شدند، (و) همه‌ی خدایان (؟) به شادی او را همی ستودند و نامش را گرامی داشتند.

۲۰- من، کورش، پادشاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه‌ی جهان،

۲۱- پسر کمبوجه، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان، نوه‌ی[۱۵] کورش، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان، نبیره‌ی چیش پیش، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان،

۲۲- از تخمه‌ی پادشاهی‌ای جاودانه، آن که پادشاهیش را خداوند[۱٦] (= مردوک) و نبو Nabû دوست می‌دارند و از بهر شادی دل خویش پادشاهی او را خواهانند. آن‌گاه که من (= کورش)‌ آشتی‌خواهان به بابل اندر شدم،[۱٧]

۲۳- با شادی و شادمانی در کاخ شهریاری خویش، اورنگ سروری خویش بنهادم، مردوک، سرور بزرگ، مهر دل گشاده‌ام را که د[وستدار] بابل است به‌خواست خود به [خویشتن گروانید] (پس) هر روز پیوسته در پرستش او کوشیدم.[۱٨]

۲۴- (و آن‌گاه که) سربازان بسیار[۱۹] من دوستانه‌اندر بابل گام برمی‌داشتند، من نگذاشتم کسی (در جایی) در تمامی سرزمین‌های سومر و اکد ترساننده باشد.

۲۵- من (شهر) بابل و همه‌ی (دیگر) شهرهای مقدس را در فراوانی نعمت پاس داشتم. درماندگان باشنده در بابل را که (نبونئید) ایشان را به‌رغم خواست خدایان یوغی[٢٠] داده بود (؟) نه در خور ایشان،

۲٦- درماندگی‌هاشان را چاره کردم و ایشان را از بیگاری برهانیدم.[٢۱] مردوک، خدای بزرگ از کردارهای من شاد شد و

۲۷- (آن‌گاه) مرا، کورش، پادشاهی که پرستنده‌ی وی است و کمبوجیه، فرزند ِزاده شده‌ی من و همگی سپاهیانم را

۲۸- با بزرگواری، افزونی داد و ما به شادمانی، در آشتی تمام، کردارهای‌مان به‌چشم او زیبا جلوه کرد و والاترین پایه‌ی[٢٢] [خدائیش] را ستودیم. به فرمان او (= مردوک) همه‌ی شاهان بر اورنگ شاهی برنشسته

۲۹- و همگی (شاهان) جهان[٢٣] از زبرین دریا (= دریای مدیترانه) تا زیرین دریا (= دریای پارس)، (همه‌ی) باشندگان سرزمین‌های دور دست، همه‌ی شاهان آموری شاهان Amurrû آموری،[٢۴] باشندگان در چادرها همه‌ی آن‌ها

۳۰- باج و ساو بسیارشان[٢۵] را از بهر من؛ (= کورش) به بابل اندر آوردند و بر دو پای من بوسه دادند. از … تا (شهر) آشور Aššur و شوش MŬŠ. ERIN = Šusan

۳۱- آگاده Agade، سرزمین اشنونا Ešnunna، (شهر) زمین مه – تورنو Mê – Turnu، دیر Dēr تا (پایان) نواحی سرزمین گوتیان و نیز (همه‌ی) شهرهای مقدس آن‌سوی دجله که از دیرباز ویرانه گشته بود،[٢٦] (از نو باز ساختم).

۳۲- (و نیز پیکره‌ی) خدایانی را که در میانه‌ی آن شهرها (= جای‌ها) به جای‌های نخستین بازگردانیدم و (همه‌ی آن پیکره‌ها را) تا به جاودان در جای (نخستین شان) بنشاندم (و) همگی آن مردم را (که پراکنده بودند)، فراهم آوردم و آنان را به جایگاه‌های خویش بازگردانیم.

۳۳- (و نیز پیکره‌ی) خدایان سومر و اکد را که نبونئید (بی‌بیم) از خشم سرور خدایان (= مردوک) با بابل اندر آورده بود، به فرمان مردوک، خدای بزرگ به شادی و خوشی

۳۴- در نیایشگاه‌هایشان بنشاندم – جای‌هایی که دل آن‌ها شاد گردد – باشد که خدایانی که من به‌جای‌های مقدس (نخستین‌شان) باز گردانیدم،

۳۵- هر روز در برابر خداوند (= مردوک) و نبو زندگی دیریازی از بهر من بخواهند[٢٧] و هماره در پایمردی من سخن‌ها گویند، با واژه‌هایی نیک‌خواهانه باشد که به مردوک، خدای من، گویند که «به کورش، پادشاهی که (با بیم) تو را پرستنده است و کمبوجیه پسرش،

۳٦- بی‌گمان باش، بهل تا آن‌زمان باز سازنده باشند … با روزهایی بی‌هیچ گسستگی.» همگی مردم بابل پادشاهی را گرامی داشتند و من همه‌ی (مردم) سرزمین‌ها را در زیستگاهی آرام بنشانیدم.

۳۷- [ ……………………. یک؟ غا]ز، دو اردک و ده قمری (فربه) بیش از (رسمِ معمولِ دادنِ) غازها، اردک‌ها و قمریان (معین کردم)

۳۸- [……………بل]ند و بر آن‌ها بیفزودم. در استوار گردانیدن بـ[نای] باروی «ایمگور – انلیل Imgur – Enlil» باروی بزرگ شهر بابل کوشیدم[٢٨] و

۳۹- […………….] دیوار کناره‌ای (ساخته از) آجر را بر کنار خندق شهر که (یکی از) شاهان پیشین [ساخته و (بنایش را) به انجام نرسانیده] بود،

۴۰- [بدانسان که] بر پیرامون [شهر (به تمامی) برنیامده بود]،[٢۹] آن‌چه را که هیچ از یک شاهان پیشین (با وجود) افراد به بیگاری گرفته شده‌ی [کشورش] در بابل نساخته بودند،

۴۱- [….. از قیر] و آجر از نو بار دیگر بساختم و [بنای‌شا]ن[٣٠] [را به انجام رسانیدم.]

۴۲- [دروازه‌های بزرگ وسیع مر آن‌ها را بنهادم ……. و درهایی از چوب سدر] با پوششی از مفرغ، با آستانه‌ها و پاشنه[هایی از مس ریخته شده … هر آن‌جایی که دروازه‌ها]ی‌شان (یافت می‌شد)،

۴۳- [استوار گردانیدم ………………………………………………………………….. نو]شته‌ای لوحه‌ای (در بردارنده‌ی) نام آشور بانی‌پال Aššur – bāni – apli شاهی پیش[٣۱] از من [در میان آن (= بنا) بدید]م.

۴۴- ……………………………………………………………………………………….

۴۵- …………………………………………………………………………… تا به روز جاودان.


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- استفاده از واژه‌ی ‌enūto «سروری» (صفت از واژه‌ی ‌EN سومری به معنی خداوند، صاحب) احتمالا نمایانگر آن است که هنوز اعتقاد ابتدایی راجع به نزدیکی بسیار بین قدرت حیاتی فرمانروا و ترقی و پیشرفت کشور در میان نویسندگان بابلی رواج داشته. نقل از مرحوم پروفسور «ا. لئو اوپنهایم» (A. Leo Oppenheim) رجوع کنید به:
Anceint Near Eastern Texts Related to Old Testament, ed. James B. Pritchard, 3rd ed. With Supplement (Priceton: Princeton University Press, 1696), P. 315, n. Ι.
[٢]- معنی لغوی: قرار گرفته بود.
[٣]- پیش از دوباره خوانی لوحه توسط آقای پروفسور «Paul Richard Berger» به‌جای واژه‌ی (؟) buli واژه‌ی tamšili بازسازی شده بوده است و از این رو این سطر به گونه‌ی زیر ترجمه شده بود:
[ «... نبوئید راستین پیکره‌های خدایان را از اورنگ‌هاشان برداشته و] (دیگران را) بر آن واداشت تا پیکره‌های (دروغین) بر آن‌ها (= اورنگ‌ها) جای دهند.»
نسخه‌برداری این‌جانب وجود bu را تایید نمی‌کند و آنچه باقی مانده به ši شباهت بیش‌تری دارد.
[۴]- در بازسازی پایان سطر ۶ اختلاف نظرهایی وجود دارد. در بازسازی پایان سطر ۶ این‌جانب نظر شادروان اوپنهایم و فرهنگ آشوری شیکاگو را نقل کرده است. در فرهنگ آشوری شیکاگو (Assyrian Dictionary Chicago) جلد سوم D ص ۱۱ شماره‌ی ۳ در ذیل واژه‌ی «dabābu» این عبارت به صورت زیر بازسازی شده است.
Umišamma iddinibub šipr{I m}agritim
«هر روز از رفتارهای خوارکننده سخن می‌گفت».
و این بازسازی در ترجمه‌ی شادروان پروفسور اوپنهایم نیز آشکار است.
آقای پروفسور برگر این شکستگی را «u ana magriti» بازسازی کرده که با بررسی‌های دوباره توسط این‌جانب و خود آقای برگر، به جهت نبودن فضای کافی برای واژه‌ی «ana» این بازسازی کنار نهاده شد.
[۵]- معنی لغوی: درست، با تقوی
[٦]- شادروان اوپنهایم از آن‌جهت که شاه می‌بایست در هنگام انجام آیین‌های سال نو دست خداوند مردوک را بگیرد این قسمت را چنین ترجمه کرده: «شاهی که (در آیین سال نو akîtu) یاری اش کند».
[٧]- واژه‌ای که به «ماد» باز گردانیده شده به دو صورت «Ummānmanda» ماد و «Umman Manda» سپاهیان ماد خوانده و ترجمه شده است.
[٨]- معنی لغوی: آن‌ها را واداشت تا (در برابر) دو پایش نماز برند.
[۹]- واژه‌ی ‌«şalmat qaqqadi» به‌معنای سیاه سران استعاره‌ای شاعرانه است برای مردم به طور کلی به سبب آفریده شدن از جانب خدایان و شبانی – نگهبانی – شدن از جانب شاه.
[۱٠]- معنی لغوی: به‌گونه‌ی ‌وسیعی گسترده.
[۱۱]- لغوی: شمارش آن‌ها غیرقابل شناخت و فهم است.
[۱٢]- معنی لغوی: سلاح‌هایشان بسته شده.
[۱٣]- معنی لغوی: دستانش (= دستان کوروش) را از او (= نبونئید) پر کرد.
[۱۴]- واژه‌ی ‌«šakkannakkî» که در این‌جا به «فرمانروایان» بازگردانیده شده، حکمرانان محلی به‌ویژه‌ی امرای دست‌نشانده‌ای بوده‌اند که در سرزمین‌های فتح‌شده از سوی پادشاه پیروز به حکمرانی منصوب می‌شده‌اند.
[۱۵]- معنی لغوی: پسر ِپسر.
[۱٦]- واژه‌ی ‌«EN = bēl» به‌معنای مطلق «خداوند» در این زمان تنها برای خداوند مردوک بکار برده می‌شده است.
[۱٧]- در سال هفدهم نبونئید سپاهان کوروش در ماه تشریتو Tašrîtu (شهریور- مهر سال ۵۳۹ پیش از میلاد) برای نخستین بار سپاهان بابل را به فرماندهی پسر نبونئید در محلی به نام اپیس Opis شکست می‌دهند. در این هنگام مردم بابل بر (نبونئید) سر به شورش برمی دارند، اما این شورش را نبونئید با کشتاری سهمگین سرکوب می‌کند. روز چهاردهم تشریتو (۱۰ مهر ماه) شهر سیپر sippar در شصت کیلومتری شمال بابل به دست سپاهیان کورش گشوده می‌شود. روز ۱۶ تشریتو (= ۱۲ مهرماه) گبریاس فرمانده سپاهان گوتی (= آشور) از راه بستر رود فرات وارد بابل می‌شود و شهر را بی‌خونریزی تصرف می‌کند. روز سوم ماه Arahsamnu ارخسمنو (= ۱۸ آبان) کورش به بابل می‌آید.
رجوع کنید به «سیدنی اسمیت»:
Sidney Smith, Babylonian Historical Texts Relating to the Capture and Downfall of Babylonian. London: Methuen and Co. Ltd. 1924.
[۱٨]- معنی لغوی: جستجو کردم.
[۱۹]- رجوع کنید به زیر نویس ۱۰.
[٢٠]- منظور از «یوغ» بیگاری است.
[٢۱]- جمله‌ی «anhussn upasih usaptir sarbasunu» به‌گونه‌های مختلفی ترجمه شده از آن‌جمله:
a. Weissbach: Verfall besserte ich aus, liess aufgraben ihren Einsturz.
b. Schrader: ihr Schaden besserte ich aus: ihre sarbu liess ich ofnen.
c. oppenheim: I brought relief to their dilpidated hausing, putting (thus) an end to their (main) complaints.
A. Leo Oppenheim, Ancient Near Eastern Texts. P 316.
d. Paul Richard Berger : schaffte ich Erholung von ihrer Erschopfung, liess ihre fron losen.
P. R. Berger “der Kyros – Zylinder mit dem Zusatzfragment BIN II Nr. 32 und die akkadischen Personennamen in Danielbuch”. Zeitchrift fur Assyriologic, 64 (Juli, 1975), 199.
e. The Assyrian Dictionary, Chicago, Vol. 1/11, p. 120, sub anhutu: I relieve their weariness, unfastening the ropes (they pulled).
در این مرجع به‌جای واژه‌ی «sarbasunu» به اشتباه «sardisunu» به‌چاپ رسیده است.
[٢٢]- معنی لغوی: مقام اول.
[٢٣]- معنی لغوی: تمامی سرزمین‌های مسکون.
[٢۴]- واژه‌ی ‌Amurru «آموری» چون به قومی اطلاق می‌شده که در آغاز هزاره‌ی ‌دوم پیش از میلاد از سوی غرب رودفرات به بین النهرین مهاجرت کردند، به‌معنای مطلق «غرب» نیز آمده از این‌رو، گروهی این واژه را در این متن غرب نیز معنی کرده‌اند.
[٢۵]- معنی لغوی: سنگین.
[٢٦]- معنی لغوی: پایین افتاده شده بود، رها شده بود.
[٢٧]- معنی لغوی: گفتگو کنند.
[٢٨]- رجوع کنید به زیرنویس ۱۶.
[٢۹]- معنی لغوی: سبب حصار شدن به تمامی نشده بود.
[٣٠]- معنی لغوی: [کارهایشا]ن
[٣۱]- معنی لغوی: شاهی که پیش من رونده است.


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها

فرمان کورش بزرگ – به‌کوشش عبدالمجید ارفعی، فرهنگستان ادب و هنر ایران، شماره‌ی ۹، سال ۱۳۶۶.