|
قضاوت دربارهی احمدشاه درانی
فهرست مندرجات
.
احمدشاه درانی
احمدشاه درّانی، در سال ۱۷۴۷ میلادی دولتی در خراسان پدید آورد[۱]، و در آنجا اعلام پادشاهی کرد. وی، در واقع، همانند دیگر امپراتوران، سودای سلطنت بر سرتاسر ایران را در سر میپروراند.[٢] اما، پس از چندی، قلمروی که او بر آن فرمانروایی میکرد، افغانستان نام گرفت.[٣]
دانشنامهی بریتانیکا، که یکی از معتبرترین منابع بهزبان انگلیسی بهشمار میرود، شاهنشاهی احمدشاه درانی را آخرین امپراتوی افغان خوانده است. این دانشنامه میافزاید که شاهنشاهی احمدشاه درانی پس از امپراتوری عثمانی، دومین امپراتوری جهان اسلام در نیمه دوم قرن هجده بود که حدود قلمرو آن را از مشهد تا دهلی و از آمو دریا تا دریای عرب دربر میگرفت.[۴]
مونتاستوارت الفنستون، محقق نامور انگلیسی، که از احمدشاه درانی بهعنوان بنیانگذار افغانستان معاصر یاد کرده است، مینویسد: «احمدشاه خردمندانه، اساس یک امپراتوری بزرگ را نهاد. هنگام در گذشت او، متصرفاتش از غرب خراسان تا سرهند و از آمو تا دریای هند گسترش داشت و این همه را یا با انعقاد پیمان بهدست آورده بود و یا عملاً تصرف کرده بود».[۵] وی میافزاید: «بهراستی اگر شاهی در آسیا سزاوار احترام ملت خویش باشد، جز احمدشاه درانی کس دیگری نیست».[٦]
به این ترتیب، در تاریخ نوین افغانستان، هیچ زمان یکپارچگی سیاسی و ارضی افغانستان به کمال دورهای احمدشاه درانی نرسیده است که هیچ نقظهی از افغانستان کنونی خارج از شاهنشاهی احمدشاه نبوده است، بلکه مرزهای قلمرو سلطنت او، به ماورای حدود کنونی افغانستان - یعنی: از آمودریا در شمال تا دریای هند در جنوب و بهانتهای آنچه امروزه خراسان ایران نامیده میشود، از جانب غرب و در شرق از رود سند تجاوز کرده و حتی تا دهلی - رسیده بود.
احمدشاه درّانی یا احمدشاه ابدالی که همچنین افغانها به او احمدشاه بابا نیز میگویند، پایهگذار سلسلهی درانی در افغانستان امروزی است. پدرش محمدزمان خان از شاخهی سدوزایی قبیلهی ابدالی و حاکم هرات بود.[٧] مادرش زرغونه نام داشت و از قبیلهی الکوزایی بهشمار میرفت.[٨]
طایفهی دُرّانی، اتحادیهای از قبایل و اقوام افغانی و یکی از دو شاخهی مهم اقوام پَشتون است. این اتحادیه به دو شاخهی اصلی زیرَک و پنجپای تقسیم شده است. طوایف پوپَلزایی / پوپَلزَی / فوفلزَی، عَلیکوزَی / الگوزی، اَچَکزَی، و بارَکزایی / بارَکزَی به شاخهی زیرک، و طوایف نورزَی، اسحاقزَی، علیزَی، ماکو و خوگیانی به پنجپای تعلق دارند. رهبری سیاسی درّانیها همواره در دست شاخه زیرک (دو طایفهی پوپلزی و بارکزی) بوده است[۹]. هرچند همهی طوایف شاخهی زیرک از یک نیای مشترکاند اما طوایف شاخهی پنجپای از پنج قبیلهی مستقل تشکیل شده و نیای مشترکی ندارند[۱٠]. نام اصلی این اتحادیه اَبدال / اَودَال (بنابر نظر مشهور، نام یکی از اجداد احمدشاه درّانی) بوده که در قرن چهارم میزیسته است[۱۱]. از ۱۱۶۰ که احمدشاه درّانی به سلطنت رسید و به دُرِّ دُرّان ملقب شد، نام ابدالی نیز به درّانی تغییر کرد. ظاهراً علت این نامگذاری رسم ابدالیها در آویزانکردن مروارید در گوش راستشان بودهاست[۱٢]. خاستگاه نخستین و منشأ درّانیها بهدرستی مشخص نیست. با اینحال، برخی خاستگاه اولیه آنان را ناحیهی توبه یا کوهستان غور دانستهاند[۱٣]. برخی از پژوهشگران افغان، گمان کردهاند که درّانیها با هِفتالیان / هَیاطِله / هونهای سفید از یک تبارند[۱۴]. آگاهی چندانی دربارهی درّانیها در قرون نخستین اسلامی در دست نیست و ظاهراً تا قرن دهم که در اَرغستانِ قندهار ساکن شدند، شهرت چندانی نداشتند[۱۵]. در این دوره، شمار درّانیها از غَلزاییها (شاخهی دیگر پشتونها) کمتر بود و تحت سیطرهی آنان قرار داشتند تا اینکه یکی از بزرگان درّانی بهنام سَدو (یا اسدالله)، به دربار شاهعباس اول (ﺣک : ۹۹۶-۱۰۳۸) راه یافت. شاهعباس او را «خطاب سلطانی» داد و ریاست درّانیان را به وی واگذار کرد. بدینترتیب، درّانیها از سلطهی غلزاییها خارج شدند و ریاست آنها به اعقاب سدو واگذار شد[۱٦]. برای پایاندادن به درگیری دائمی بین درّانیها و غلزاییها، توافق شد که منطقهی گرمآب مرز بین آنان باشد. بدینترتیب، مشرق گرمآب به غلزاییها و غرب آن به درّانیها واگذار شد. پس از این مرزبندی، ابدالیها شهر صفا را در نزدیکی قندهار بنا کردند و آنجا را مرکز خود قرار دادند[۱٧]. پس از اینکه شاهعباس اول قندهار را تصرف کرد، بهدستور وی حاکم قندهار، درّانیها و غلزاییها را در امور خود آزاد گذاشت. بنابراین آنان بهرغم اختلاف مذهبی با صفویان، شاهان صفوی را بر بابُریان هند ترجیح میدادند[۱٨]. رقابت بین صفویان و بابریان بر سر قندهار و جایگاه مهم درّانیها در این شهر موجب افزایش قدرت درّانیها شد و این موضوع با اعطای القابی چون «شاهزاده»، از جانب شاهان بابری و صفوی به بزرگان درّانی، نمود پیدا کرد[۱۹]. پس از قیام غلزاییها (← غلزایی) در قندهار و تصرف آنجا، درّانیها از قندهار به هرات رفتند و پس از شکستدادن حاکم صفوی هرات، در ۱۱۲۸ آنشهر را تصرف کردند[٢٠]. از آن بهبعد، درّانیان بهصورت مستقل در هرات حکومت کردند و حتی در صدد تصرف خراسان نیز برآمدند[٢۱]. سرانجام، نادر افشار در دورهی شاهطهماسب دوم صفوی (۱۱۳۵-۱۱۴۵)، با استفاده از اختلافات داخلی درّانیها، پس از چندین جنگ و صلح که غالباً با عهدشکنی درّانیها همراه میشد، در ۱۱۴۴، هرات را تصرف کرد و به اللهیارخان، رئیس درّانیها، اجازه داد تا با نزدیکانش به مُلتان برود[٢٢]. همچنین بهدستور نادر، درّانیها از هرات به مشهد، نیشابور و دامغان کوچانده شدند[٢٣]. پس از تصرف هرات، گروهی از درّانیها بهخدمت نادر درآمدند[٢۴] و بهسبب وفاداری آنان، نادرشاه در ۱۱۵۰ اجازه داد تا درّانیهایی که به اجبار در نیشابور و خراسان اقامت داشتند، در نادرآباد (نزدیک قندهار) ساکن شوند. همچنین، برخی از بزرگان درّانی به حکومت مناطقی چون زمینداور و بُست منصوب شدند[٢۵]. پس از درگذشت نادرشاه، در ۱۱۶۰ درّانیها که قدرت بسیاری داشتند، اولین سلسلهی مستقلِ افغانستان را به ریاست احمدشاه درّانی یا سَدوزایی (شعبهای از پوپلزییها)، در قندهار ایجاد کردند[٢٦].
بههر صورت، در سال ۱۱۳۳ هجری قمری محمدزمانخان، پدر احمدشاه، طی درگیریهای قبیلهای کشته شد. خانوادهاش مجبور به ترک هرات شدند.[٢٧] بهروایتی محمدزمانخان چون هرات را آشفته دید، همسر باردار خود را به ملتان نزد مادر و دایی خود فرستاد و احمدشاه درانی، بهسال ۱۱۳۴ هجری قمری (۱۷۲۲ میلادی)، در همانجا بهدنیا آمد و مدت ۷ نزد دایی پدر بهسر برد، سپس به برادر بزرگتر خود ذوالفقار خان، حاکم هرات پیوست.[٢٨] بهگفتهی دکتر محمود افشار یزدی، عبدالحی حبیبی، هم در تعلیقات کتاب تاریخ «نوای معارک»، تألیف منشی عطامحمد شکارپوری (چاپ کراچی) و همچنین در «تاریخ مختصر افغانستان»، دربارهی احمدشاه درانی چنین مینگارد:
-
... در حدود ۱۱۳۵ ھ.ق (۱۷۲۲ ع) در ملتان (پاکستان) بهدنیا آمد. چون پدر و خانوادهاش در هرات و قندهار و ملتان حکمرانان افغانی بودند، تربیت ایام طفلی او نیز در این شهرها صورت گرفت.[٢۹]
و فیضمحمد کاتب در جلد اول سراجالتواریخ زیر عنوان «ذکر مجملی از احوالات اعلیحضرت» مینویسد:
-
نیاکان احمد خان متوطن و متمکن ملتان بوده و ولادت وی در آنجا رو نموده، و از اسباب بعضی حوادث کودکی با پدرش محمدزمان خان در قندهار و از آنجا وارد هرات گردیده مسکن گزیده و بعد از چندی با ذوالفقار خان برادر خود گرفتار قید غلجاییان شده، در قندهار زندانی بود تا که اعلیحضرت نادرشاه افشار قندهار را مسخر کرده ایشان را ز محبس برآورده مورد الطاف و وجه مؤنتشان را به اندازهی کفاف معین فرموده مأمور اقامت مازندران نمود و احمدخان به ملازمت رکاب نادری اختصاص یافته خدمات شایسته به تقدیم همی رسانید و همواره بهحضور اعلیحضرت نادرشاه میبود و او از وی بسی رضامندی و خورسندی مینمود، چنانچه در اکثر مجالس بارعام به امرأ و ندمای خود میگفت که در ایران و توران و هندوستان مردی چون احمدخان، حمیده خصال و پسندیده افعال ندیدم و او را با سه چهار هزار سوار از طایفهی ابدالی که حال معروف به درانی است از خیمه و سراپاپردهی خویش کنار نمیفرمود و از آنجا که آثار بزرگی از چهرهاش ظاهر بود، روزی اعلیحضرت نادرشاهش پیش خوانده بهوی گفت که نشان سروری از جههات هویدا است و پس از من بر سریر حکمرانی خواهی نشست، اینرا گفته گوش او را بهیادداشت قول خویش بهدست خود مالش داد که پس از من رعایت حقوق مرا نموده با اولادم بهرفق و مدارا سلوک نمایی و آخرالامر بهسیاق (اربابالدول ملهون) چنان شد که اعلیحضرت نادرشاه گفته بود.[٣٠]
اما برخی برآنند که احمدشاه در هرات زاده شد و بعد همراه مادر به فراه رفت. میر غلاممحمد غبار مینویسد:
-
احمدشاه در سال مرگ پدرش زمانخان (۱۷۲۲ میلادی) در شهر هرات متولد شد. چون محمدخان ابدالی رقیب پدرش بهحکومت هرات رسید، مادر احمدشاه با کودک خود به شهر فراه نقلمکان کرد. از آن بعد تا استیلای نادرشاه خراسانی در هرات و فراه، احمدشاه در هیچگونه فعالت سیاسی و نظامی برادرش ذوالفقار خان شرکت نداشت.[٣۱]
در هر حال، بهسال ۱۱۴۳ هجری قمری، در پی لشکرکشی نادرشاه افشار به هرات، ذوالفقار خان همراه خانوادهاش و احمد به ناچار هرات را ترک کردو نخست به فراه رفت و آنگاه بهسوی قندهار روانه شد.[٣٢] اما حسینخان غلزایی (غلجایی) حاکم قندهار از حضور ذوالفقار خان بیمناک شد و او و برادرانش، علیمردانخان و احمد خان را به زندان افکند. ولی در سال ۱۱۵۰ هجری قمری چون نادرشاه قندهار را گشود، آنان را از بند رهانید و به مازندران فرستاد.[٣٣] بنابر روایتی دیگر، نادرشاه بهسبب بیم از شورش ذوالفقار خان، او و نزدیکانش را در اردوی خود نگهداشت.[٣۴] غبار بر آن است که احمد خان در ۲۰ سالگی پس از مرگ برادرش ذوالفقار خان به اردوی نادر پیوست و چندی بعد در زمرهی نزدیکان او درآمد و فرماندهی ابدالیان لشکر نادر را بر عهده گرفت.[٣۵] او در لشکرکشیهای متعدد نادر شرکت کرد و تجربه اندوخت.[٣٦] نادر نیز او را میستود و حتی گفتهاند، پیشبینی کرده بود که پس از او به سلطنت خواهد رسید.[٣٧]
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی نگاشته شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- مهدیزاده کابلی، درآمدی بر تاریخ افغانستان، قم: نشر صحافی احسانی، چاپ اول - زمستان ۱۳۷۶ خورشیدی، ص ۱
[٢]- بهمنی قاجار، محمدعلی، گسترهی تمدن ایران خاوری در آستانهی جدایی سیاسی ایران و افغانستان (بخش دوم)، اطلاعات سیاسی و اقتصادی، شماره ۲۲۵، ص ۴۰؛ به نقل از: متولی حقیقی، یوسف، افغانستان و ایران، مشهد: پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، ۱۳۸۳، صص ۱۳۲-۱۳۳.
[٣]- درآمدی بر تاریخ افغانستان، ص ۱
[۴]- مهدیزاده کابلی به نقل از: دانشنامه بریتانیکا
[۵]- الفنستون، بیان سلطنت کابل (افغانان)، ص ۴۹۶.
[٦]- الفنستون، همان، ص ۳۸۱.
[٧]- مجید سمیعی، احمدشاه درانی، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج ۷، ص ۶۳. محمدعلی بهمنی قاجار مینویسد: «احمدخان از تیرهی سدوزایی ابدالیهای پشتون (افغان) و فرزند محمدزمانخان از خانها و بزرگان سدوزایی بود. پدران احمدخان در مولتان زندگی میکردند و خود وی نیز، بهگفتهی، در این شهر زاده شده بود.» (بهمنی قاجار، پیشین، ص ۳۹) این گزارش نظر به متن بالا درست نیست. زیرا خاستگاه اولیهی ابدالیها بهدرستی مشخص نیست ولی ظاهراً در قرن دهم، در ارغستان قندهار ساکن شدند. با این حال، او بار دیگر مینویسد: «خبری نیز دربارهی زادهشدن وی در هرات وجود دارد.» (بهمنی قاجار، همانجا، به نقل از: یوسف متولی حقیقی، پیشین، ص ۱۳۷).
[٨]- همان. به نقل از: قدوسی، ج ۲، ص ۴۳۸.
[۹]- فیضمحمد، نژادنامهی افغان صص ۵۵-۶۱؛ دانشنامهی ایرانیکا، ذیل مادّه: فرهنگ جغرافیای تاریخی و سیاسی افغانستان، ج ۵، صص ۱۴۳-۱۴۴.
[۱٠]- دانشنامهی ایرانیکا، همانجا
[۱۱]- لاکهارت، انقراض سلسلهی صفویه و ایام استیلای افغانها بر پارس، ص ۹۵؛ حبیبی، تاریخ مختصر افغانستان، ج ۱، ص ۲۳۴؛ محمدانور نیر، «ابدالی، سدوزایی، درانی»، آریانا، سال ۲۲، شمارهی ۱۱ و ۱۲ (قوس و جدی ۱۳۴۳)، صص ۶۹-۷۰
[۱٢]- رجوع شود به: حسینی منشی، ص ۴۹؛ بلیو، صص ۳۰-۳۱
[۱٣]- رجوع شود به: الفینستون، پیشین، صص ۳۹۶-۳۹۷؛ دُرّانی، ص ۵۲
[۱۴]- رجوع شود به: حبیبی، همانجا؛ محمدانور نیر، صص ۷۶، ۷۸؛ قس لاکهارت؛ دانشنامهی، همانجاها، که این احتمال را نادرست دانسته است.
[۱۵]- حبیبی، ج ۱، صص ۲۳۴-۲۳۵؛ محمدانور نیر، ص ۷۸
[۱٦]- قزوینی، ص ۱۵۸؛ شیرمحمدخان، صص ۱۳۶، ۱۷۱؛ لاکهارت، صص ۹۵-۹۶.
[۱٧]- درّانی، صص ۶۰-۶۲؛ آریانا، ذیل «ابدالیها»
[۱٨]- رجوع شود به: درّانی، صص ۶۲-۶۴؛ کاکر، ۱۳۶۷ ش، صص ۶۹-۷۰
[۱۹]- درّانی، همانجا.
[٢٠]- قزوینی، ص ۱۵۹؛ شیرمحمدخان، صص ۱۳۶-۱۳۷
[٢۱]- مرعشی صفوی، صص ۲۹-۳۰؛ مستوفی، ص ۱۷۵؛ آریانا، همانجا
[٢٢]- «اللهیارخان ابدالی»، دانشنامهی جهان اسلام
[٢٣]- قزوینی، همانجا؛ مستوفی، ص ۱۵۷؛ استرآبادی، صص ۱۳۱-۱۶۶؛ حسینی منشی، صص ۵۰-۵۱
[٢۴]- رجوع شود به: استرآبادی، صص ۲۱۸، ۲۲۶؛ فریه، صص ۶۷-۶۸
[٢۵]- استرآبادی، ص ۳۰۳؛ شیرمحمدخان، صص ۱۵۶-۱۵۸
[٢٦]- رجوع شود به: درّانیان؛ احمدشاه درّانی، دانشنامهی جهان اسلام
[٢٧]- استرآبادی، صص ۷-۸؛ حسینی، ج ۱، ص ۳۱-۳۲؛ درانی، ص ۱۵.
[٢٨]- فیضمحمد، سراجالتواریخ، ج ۱، ص ۹؛ درانی، همانجا.
[٢۹]- افشار یزدی، محمود، افغاننامه، ج ۲، ص ۱۳؛ در تعلیقات کتاب تازه نوای معارک و تاریخ مختصر افغانستان، عبدالحی حبیبی چنین مطلبی به نظر نرسید. در حالیکه عبدالحی حبیبی در کتاب «احمدشاه بابای بزرگ» مینویسد: «احمدشاه بابا، بهسال ۱۱۳۵ ھ.ق، در هرات زاده شد.» (حبیبی، عبدالحی، لوی احمد شاه بابا او د ده ویناوی)، ص و.
[٣٠]- فیضمحمد کاتب، سراجالتواریخ، ج ۱، ص ۹.
[٣۱]- غبار، میر غلاممحمد، افغانستان در مسیر تاریخ، ج ۱، ص ۳۵۴.
[٣٢]- استرآبادی، صص ۱۴۴ و ۳۰۲؛ مروی، ج ۱، ص ۱۹۸؛ درانی، ص ۱۷.
[٣٣]- استرآبادی، ص ۳۰۲؛ سلطانمحمد، ص ۱۲۱.
[٣۴]- حسینی، ج ۱، ص ۳۵.
[٣۵]- همانجا.
[٣٦]- فیضمحمد، همانجا.
[٣٧]- قدوسی، همانجا.
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ ابوالحسن گلستانه، مجملالتواریخ، بهکوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران: ۱۳۴۴ خ.
□ ابوالحسن مستوفی، گلشن مراد، بهکوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران: ۱۳۶۹ خ.
□ استرآبادی، محمدمهدی، جهانگشای نادری، بهکوشش عبدالله انوار، تهران: ۱۳۴۱ خ.
□ اعتمادالسلطنه، علینقی، تاریخ وقایع و سوانح افغانستان، بهکوشش هاشم محدث، تهران: ۱۳۶۵ خ.
□
□
□
□
□