جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۷ آذر ۲۶, سه‌شنبه

آيا سيدجمال‌الدين افغانی، بنيادگذار نوآوری‌های دورۀ شيرعلی‌خان بود؟

از: نصیر مهرین، پژوهشگر مسايل اجتماعی و تاريخ


فهرست مندرجات


[] آيا سيدجمال‌الدين افغانی، بنيادگذار نوآوری‌های دورۀ شيرعلی‌خان بود؟

پيرامون انگيزه‌ها و عوامل و نقش شخصيت در ظهور پاره‌يی از تحولات و نوآوری‌های دوران شيرعلی‌خان سخنان کمی گفته نشده است. يکی از اين سخنان و برداشت‌ها که بيش از همه آشنا هست، و تا حدودی در ارزيابی‌های پژوهشگران افغانستان وجه غالب و حاکم را تشکيل داده، مبتنی است بر نقش عمده سيد. پديدآيی شک و ترديد بر آن نقش حين مکث بيشتر بر دوران تاريخی مورد نظر مستلزم مطرح کردن برداشت‌ها با غايت روشن شدن مسايل و ره‌يافت‌های ويژه‌گی اصلاحات آن زمان است.

برعلاوه بحث عوامل ذهنی و عينی، زمينه‌ها و سبب‌سازی‌های رويش اصلاحات و پاره‌يی از نوآوری‌ها در افغانستان دوران دوم امارت شيرعلی‌خان از آنرو حايز اهميت می‌تواند باشد که سرانجام بايد به ديناميسم و ويژه‌گی‌های آن ره ببرد. پرسيدنی است آيا جامعه‌يی که تشنه اصلاحات بود، اندک آبی را به کام‌اش به استثاره و پيشنهاد سيد ريختند؟ برخی از قلمزنان در افغانستان جواب‌شان به آن سوال مثبت است. به منظور آشنايی به اين نظريات به‌رغم اينکه دامنه سخن به درازا می‌کشد، لازم ديديم آنها را مرور کنيم.

از برداشت محمدامين خوگيانی می‌آغازيم که به‌نظر می‌رسد از نگاه تاريخی به سايرين پيشينه‌تر است.(۱۳۱٨ هـ. ش)

خوگيانی در مقدمه ترجمه که از کتاب "تتمته‌البيان فی تاريخ الافغان" کرده، می‌نويسد: "اصلاحات اميرشيرعلی‌خان مربوط سيد است. که روز حرکت قطعی نزد امير رفته طوماری به او در بالاحصار داد و در آن جمع اصلاحات مذکور و منجمله اعلان استقلال سياسی، تشکيل کابينه، تنظيم عسکر، تقويه زبان ملی پشتو، تاسيس مکاتب و راه‌ها و پوسته‌خانه‌ها و نشر روزنامه درج بوده و ثانی نويد اصلاحات مزبور ماما غلام‌حسن‌خان صافی گرديد."[۱]

چنين طرز تلقی در نوشته‌های بعضی از صاحبنظران کشور ما بارها کوچيده است. بنگريم:

مير غلام‌محمد غبار: "سيد در روز وداع با امير شيرعلی‌خان در ارگ بالاحصار کابل، تمام نظر و پروگرام اصلاحی خود را که در طومار طويلی نوشته بود به شاه تقديم نمود. شاه به خوشی پذيرفت و وعده تطبيق آن را در مملکت داد"[٢]

سيد محمدقاسم رشتيا: "امير داخل اقدامات اصلاحی شده مطابق پروگرامی که سيد جمال‌الدين افغانی به وقت ترک وطن به او تسليم کرده بود مکاتب ملکی و عسکری را برای بار اول در مملکت اساس گذاشت ..."[۳]

در صفحات بعدی به نامه رشتيا به نگارنده توجه شود که او منبع و ماخذ خود را از يک دائرةالمعارف ترکی نشان می‌دهد. در واقع نمی‌توان گفت که مأخذ رشتيا نظريات خوگيانی است، اما پذيرفته او در بارۀ نقش سيد در اصلاحات، مشابه برداشت‌های خوگيانی است.

رشتيا مأخذ ديگر نيز دارد. او اين موضوع را به استناد کتابی گفته است به‌نام آثار سيد جمال‌الدين از قاضی محمدعبدالغفار که مأخذ قاضی نامبرده نيز روايتی است که مستر بلنت برتانيه‌يی. به اساس مأخذ نگارندۀ انگليسی سيد در دورۀ امير محمدافضل‌خان رتبه وزارت داشته و در همان وقت نخستين جريده به‌نام کابل منتشر شده است.

از آنجايی که اين ادعای مستر بلنت با ساير اسناد و مدارک مطابقت ندارد، رشتيا اختلاف روايت نخستين جريده را جدی نپنداشته مدعی گرديده است که: "فاصلۀ زمانی بين سلطنت اين دو برادر (امير محمدافضل‌خان و امير محمداعظم‌خان) بسيار اندک است و در هر دو سلطنت سيد که مربی او (اعظم‌خان) بود رول عمده را به‌عهده داشت که ازين لحاظ اختلاف روايت چندان حايز اهميت نمی‌باشد"[٤]

اکنون مثالی در مورد مشخص از نخستين جريده و مجله در افغانستان می‌آوريم، با آنکه توحيد نظری ميان قلمزنان وجود ندارد اما در باز شدن مسئله اصلاحات کمک خواهد کرد.

به‌اساس گفته‌يی که رشتيا آورده، و در برخی از ساير اوراق مربوط نيز بدان اشاره شده است، سيد بنيادگذار نخستين جريده در افغانستان است: رشتيا به منظور تاکيد بيشتر به نقش سيد ادامه داده است: "چون سيد می‌دانست که قايم کردن رابطه مستقيم و وسيله افهام و تفهيم بين حکومت و ملت شرط پيشرفت مردم است، اولتر از همه به تأسيس يک نشريه به‌نام کابل که اولين نشريه در افغانستان و پيشرو شمس‌النهار می‌باشد اقدام نمود."[۵]

از جمله ساير محققين که شبيه اين نظريه را ابراز داشته‌اند، محمدحيدر ژوبل است که نوشت: "روزنامه شمس‌النهار و مجله کابل برای نخستين مرتبه روزنامه و مجله را در افغانستان آورد." ژوبل در ادامه مطلب می‌نويسد که "گذشته ازين (شمس‌النهار) رساله‌يی به‌نام کابل در بالاحصار نشر می‌شد که در آن نيز گزارش‌های دولتی و قشون انتشار می‌يافت."[۶]

مايل هروی نيز نظريه‌يی را ابراز کرده است بدين‌گونه: "مطبوعات در افغانستان در زمان کوتاه امير محمداعظم خان شروع و جريده‌يی به‌نام کابل تحت نظر سيدجمال‌الدين افغان چاپ شد، که از آن برگی در دست نيست."[٧]

اين برداشت‌ها و به تکرار نشستن‌ها در کار دکتور محمدسرور مولايی که در ايران به‌معرفی ضمنی مطالب فوق پرداخته است، نيز سايه انداخته است. سرور مولايی نوشت: "اولين قدم در راه ايجاد آشنايی مردم افغانستان با دگرگونی‌های دنيای خارج در زمان شيرعلی خان که مردی روشنفکر و ترقيخواه بود به‌وسيله انتشار جريده شمس‌النهار برداشته شد... مجله‌يی نيز در اين هنگام به‌نام کابل منتشر می‌شد."[٨]

دکتور علی رضوی قسمت نخستين برداشت مولايی را آورده اما از مجله کابل نام نمی‌برد. از آن تذکر چنين برداشت تواند شد که رضوی منکر موجوديت مجله‌يی بنام کابل است. همان تصوری را که غبار نيز دارد.

مير غلام‌محمد غبار هنگام تذکر از اصلاحات دوران شيرعلی خان از شمس‌النهار نام می‌برد اما حتا به شايعه و افواه مجله‌يی بنام کابل اشاره نميکند. ميتوان پذيرفت که برای غبار با اطمينان روشن بوده است که مجله و يا جريده‌يی بنام کابل وجود خارجی نداشته است.[٩]

مير محمدصديق فرهنگ که کتاب افغانستان درپنج قرن اخير را در سال ۱٩٨٨ انتشار داد در ارزيابی نقش سيد واقع بينی بيشتر را نشان داده است. وی پس از آوردن چند گزارش از گزارشگران هند انگليسی در کابل می‌نگارد:

"راجع به تماس سيد با افغانستان و زمامداران آن... تا بدست آمدن معلومات جامع تر در موضوع بايد آن را بعنوان يک واقعيت تاريخی اما واقعيت مجمل و پر اسرار قبول کرد." و در ادامه اشاره به ضرورت تحقيق بيشتر به احوال سيد می‌نگارد: "در عين حال اميدواريم تحقيقاتی که اطراف شرح احوال و زنده گی سيد در دست اجرا می‌باشد، با شيوه تحقيق علمی بدون عصبيت قومی و ملی دنبال گردد، از روی اين فصل از فعاليت‌های او پرده بردارد و نقش واقعی او را در افغانستان عصر روشن سازد."[۱۰]

* * *

برخی از تاريخ‌نگاران و پژوهشگرانی را که از ايشان نام برديم، هدف بحث مشخص پيرامون موجوديت و يا عدم موجوديت مجله‌يی بنام کابل و نقش سيد را نداشته‌اند، ورنه از صلاحيت‌های معلوماتی ايشان بعيد به‌نظر نمی‌رسيد که در توضيح روشنگرانه توفيق بيشتر می‌داشتند. آنها در خلال طرح و نگرش به اصلاحات و يا تاريخ روزنامه‌نگاری به اشاراتی بسنده کرده‌اند. در چارچوب ديده‌گی‌های نگارندۀ اين سطور نخستين کسی که با کار متمرکز و يا هدف و انگيزۀ بود و نبود روشن کردن جريده به مکث و بحث پرداخت محمد کاظم آهنگ است. وی می‌نويسد:

"بعضی‌ها را عقيده براين است که درين وقت (اميرشيرعلی خان) نشريه‌يی به‌نام کابل تحت نظر و مديريت سيدجمال‌الدين افغانی نشر می‌شد. چنانکه شاغلی (آقای) مايل هروی (ص ج) رساله خود (معرفی روزنامه‌ها و جرايد و مجلات، پروان، مطبعه دولتی، ۱۳٤۱) از آن تذکر نموده است. همچنان شاغلی عبدالروف بينوا در مضمونی زير نام شمس‌النهار، آريانا شماره چارم سال نهم، نوشته اسلامی لکچر را از قول بگدانف حکايت می‌کند که در اخير سال ۱٨٧٨ ع هنگام سلطنت اميرشيرعلی خان اخباری نشر می‌شد. ولی در عين مضمون شاغلی بينوا نوشته است که چون اثری از کدام شماره اين اخبار در دست نيست فلهذا از تبصره روی آن خودداری کرده است..." آهنگ افزوده است که " پوهاند حبيبی هم به موجوديت اخباری به نام کابل در عصر شيرعلی خان يا قبل از آن موافقت ندارد." و بعد تر سؤ تفاهم موجوديت نشريه کابل را چنين توضيح می‌دهد: "قرار ملاحضه شماره‌های دهم و يازدهم سال اول شمس النهار نام اين جريده به قسم شمس النهار کابل درج شده است. وجود کلمه "کابل" شايد علت شده باشد که به عوض اصل نام (شمس النهار) مردم آنرا اخبار کابل و يا جريده کابل بخوانند. و بالنتيجه در سالهای مابعد در اثر اين سهو استعمال، نزد محققان، فکری ايجاد شده باشد که گويا به نام کابل اخباری نشر می‌گرديد..."[۱۱]

می‌بينيم که در مثال انتخاب شدۀ ما نخستين جريده بدون وجود واقعی جريده‌يی بنام کابل بازهم ابتکاری را به سيد نسبت داده‌اند. بدين‌گونه در اکثر موارد نقش سيد در اصلاحات محدود شيرعلی خان برازنده‌گی يافته است. از جمله هنگامی که قصد بوده است به نوآوری‌ها اشاره شود، مثال جريده و مجله خيالی به‌نام کابل طرف نظر قرار گرفته و موجد سوتفاهمی شده است. در حاليکه بيشتر گمان غالب بر مبنای مکث‌های معينی که شده است حاکی از اين است که جريده و مجله‌يی بنام کابل وجود نداشته است. اگر وجود ميداشت بعيد به نظر نمی رسيد که امروز از آن حداقل در آرشيف‌های هند و انگلستان نشانه‌يی می‌بود.

دامنه اين مثال در محدودۀ نخستين جريده پايان نمی يابد. به گونه‌يی که در نظريات برخی از فرهيختگان افغانستان ديديم ادعای نقش سيد جمال‌الدين افغانی، کليت اصلاحات دوره شيرعلی خان را تحت شعاع قرار داده است. مشکل پذيرش اين ادعا در اين است که نه تنها سند موثقی در زمينه قبول آن وجود ندارد بلکه زمينه‌های موجود و نسبی از شعور و افکار اصلاحی نزد شخص شيرعلی خان، پذيرش نقش سيد را بيشتر تضعيف می‌کند.

مسلم است که برای پذيرش اين ذهنيت يعنی نقش تعيين کننده اصلاحات به سيد و پذيرش و اجرای آن از طرف شيرعلی خان محتاج داشتن سند موثق می‌باشيم که متأسفانه بدون آن حکم شده است. وقتی اصلاحات کمرنگ آن دوره به سيد نسبت داده می‌شود؛ معضله ديگری نيز وارد جريان شناسايی آن اصلاحات می‌گردد. بدين معنی که ذهن پذيرنده چنان تصوير که تا حال در اکثر موارد از نقش سيد ارائه شده است به جستجوی زمينه‌ها و تمايلات در وجود شخص امير شيرعلی رغبتی نخواهد داشت. سوگمندانه برای ارائه اسناد و مدارک زحمتی در کار بسياری از پژوهشگران و تاريخ نگاران و تاريخ نگران افغانستان راه نيافته است.

درينصورت اگر اصلاحات تحت نظر و صلاحيت يک خودکامه و خودرأی شرقی (اميرشيرعلی خان) را به عنوان يک واقعيت بپذيريم، همواره اين ذهنيت نيز آنرا همراهی خواهد کرد که بدون لزوم ديد چنان زمامدارانی دشوار بوده است، اصلاحی به منصه اجرا نهاده شود. پس بهتر آنست که انگيزه تمايل و تحقق اصلاحاتی را که بسيار چشمگير نيز نبوده است در حيات سياسی نظام شيرعلی خان جست و جو کنيم. مدارک بيشماری حاکی از آنست که شيرعلی خان چنان تمايل و ظرفيت را داشت. پذيرش سطح و سويۀ نسبی برای اصلاحات در وجود شيرعلی خان به نوبه می‌تواند، آن رکن پذيرفته‌های مبتنی بر نقش سيد در اصلاحات را متزلزل بسازد. و يا حداقل ايجاد شک و ترديد کند. از اينرو اگر در کنار ترديد نقش عمده‌يی را که به سيد نسبت می‌دهند نبشته‌های استناد کنيم که در باره شيرعلی خان به عنوان چيز فهم و اصلاح طلب آمده است به خواستگاه اصلی نوآوری‌ها نزديکتر خواهيم بود. برعلاوه آنکه اکثر مورخين کشور ما در پذيرش گام‌های اصلاحی شيرعلی خان توافق دارند، دکتور ياورسکی J.L. Jaworskj که تا آخرين لحظات زندگی اميرشيرعلی خان در مزارشريف با او بود می‌نويسد که شيرعليخان از اوضاع اروپا اطلاعاتی داشت. از تاريخ فرانسه چيز‌های می‌دانست که حاکی از سطح مطالعه و آگاهی او است. انسانی که ساعت ديواری ديده و آنرا با خود داشت (ص ۳٨)، سگرت (سيگار) می‌کشيد، از حرات سنج برای اندازه تب او کار می‌گرفتند، از طبيب خويش راجع به مکاتب روسيه جويای معلومات می‌شد از تجارب پيشينه و اينکه سزای خوشباوری‌های خويش را ديده بود، ياد می‌کند.[۱٢] اين همه نشاندار آن است که او انسانی نبود که با ذهن خالی دست به آن اقدامات زده باشد. برخلاف با آن حدود اطلاعات و بهره‌مندی از دستاورد‌های جوامع پيشرفته بود که ذهن‌اش شکل گرفته بود. درست مطلبی را که مورخ باريکبين، کهزاد، می‌نويسد:

"... اميرشيرعليخان پادشاهی بود منور و مردی بود به عصر خودش متجدد و تازه پسند که روی آن در زمينه‌های مختلف امور کشورداری يک سلسله اصلاحات را شروع کرد و در برخی موارد پروگرام‌های خود را هم عملی کرد..."[۱۳]

چنين شخصی پس از رسيدن به اورنگ پادشاهی، پنج سال نخستين را در جنگ سپری کرد. اما در دور دوم حاکميت خويش که حدود دهسال را دربر گرفت، از داشتن فضای سياسی مناسب بهره مند بود.(۱٨۶٨ – ۱٨٧٨). وی در زمان حاکميت پدرش دوست محمد خان، گرفتاری‌های شباروزی برادرش محمد اکبر خان نامراد را نداشت. پس فرصتی برای اطلاع از حال و احوال ديگران، يا وقت برای خواندن و نوشتن نيز داشت. و در بيرون از کشور، رويداد‌های به وقوع پيوسته بود که بدون تأثير بر افکار او نبود؛ مثلا: در ترکيه رشيد پاشا و مدحت پاشا دست به صلاحاتی زده بودند. در ايران پيشنهادات اصلاحی مرزا تقی خان به منصه اجرا گذاشته می‌شد[۱٤] و دفتر تنظيمات ميرزا ملکم برای دربار و راه انداختن اصلاحات ممد لزوم ديده‌های دربار شده بود[۱۵]. از اوضاع روس‌ها، اصلاحات، شهرسازی‌ها، فابريکات، جرايد... مطلع بود. بالاخره او شخصا به هند سفر کرده و دنيای متفاوت با افغانستان را ديده بود. آيا بعيد به‌نظر می‌رسد اگر پذيرفته شود که اين عوامل در شکل‌گيری ذهنيت اصلاحی او با تمام محدوديت‌ها و کم رنگی‌های که اصلاحات او داشت، موثر بوده است؟

با آن هوا و فضا و امکانات و حدودی از شعور بود که امير پس از پيروزی بر رقبای خانواده گی فرصت آن را يافت که به آوردن چيز‌های نو در افغانستان زخمين بينديشد.

قبول کردن اين تصور قرين به واقعيت از موجوديت اين احتمال نمی‌کاهد که سيد هنگام ديدار‌های که پيش از خروج از افغانستان داشت آرزو‌های را با او در ميان نهاده باشد. اما با توجه به جهان فکری و سطح لزوم ديد‌های شيرعلی خان بايد افزود که پيش زمينه‌های آن انديشه را ضرورت تحقق نياز‌های حاکميت، دولتمداری پيزومندانه، بهره مندی از امکانات بهتر برای تداوم حاکميت و تضمين‌های برای شکست رقبای فراری تشکيل می‌داد. نگرش به آنچه در زمينه‌های نظامی با تأسيس اردوی منظم و لغو اردوی قومی و ترتيب و تنظيم سيستم معاش دهی و شهرسازی به خرچ داد، ازين منظر می‌تواند بيشتر پذيرفته آيد. به سخن ديگر نياز حاکميت شيرعليخان بود که بر مبنای آن حدود از فکر و سطح او را به سوی آن اصلاحات کشانيد. چيزی که در وجود عبدالرحمان خان به گونه ديگر و متناسب با شعور و سويه رشد فکری و سليقه‌های حکومتداری مستبد آسيايی هم خوانی داشت. ناديده گرفتن آن زمينه، اوضاع و احوال و خواستگاه‌های ذهنی از يک طرف و از طرف ديگر بزرگ ساختن نقش سيد، سبب گرديده است که نقش امير در‌هاله ابهام بماند و يا به اشاره‌های بسنده شود که نمی‌تواند ويژه‌گی‌ها و لزومديد‌های حکومتداری نهفته در اصلاحات را بازتاب دهد. به سخن ديگر يکی از پيامد‌های اشتباه آميز تأکيد غيرواقعی بر نقش سيد آن است که او را بجای شيرعلی خان می‌نشانند که بالتبع دريافتن عوامل و زمينه‌های پديدآيی اصلاحات در حيات جامعه کرخت و زخمين آن هنگام خاستگاه‌های اصلی را نمی‌يابد. و از آن جايی‌ که که برحق در آن سالها برخی از کشور‌ها و محافل سياسی اسلامی شاهد حضور موثر شخصيت بلندآوازۀ سيد هستند، و سيد در سالهای پيش از اصلاحات در افغانستان می‌زيست با ايجاد قراين ناموجه پای او را به اصلاحات می‌کشند. در حاليکه می‌توان او را در جايی که نقش داشته است بازيافت. مثلاً در ايران، ترکيه و مصر اسناد بيشماری از نقش او وجود دارد؛ به طور نمونه: او "عضو مجلس معارف ترکيه" بود يا "کاميابی‌های که در عهد سلطان عبدالحميد نصيب.ما شده" (همانجا)[۱۶]

در مصر کارهای کرده است فراموش ناشدنی. بنگريم: "جمال‌الدين افغانی بسيار چيز‌ها را در کشور ما ايجاد کرد، بهترين سالهای عمر خود را با فداکاری و قربانی سپری نمود. پرثمرترين دوران زندگی و شعور ملی خود را... در حساسترين روزگار عظمت مبارزات خويش را بخاطر ما به پايان رسانيد... متفکرين ما را رهبری کرد"[۱٧] و برای صحه گذاری بدين ادعا‌ها مدارک مقنعی هم وجود دارد.

ولی در افغانستان نقش او را بايد در آن حدودی که به عنوان ابرانسان و بانی اصلاحات دوره دوم امارت شيرعلی خان رسانيده‌اند منتفی دانست.

* * *

درينجا لازمی است به منظور آشنايی بيشتر با موضوع به چند نظريه‌يی اشاره کنيم که در رد نقش شيرعلی خان در اصلاحات، از مواضع و برداشت‌های متفاوتی ابراز شده است:

۱- سالها پيش غرض دنبال کردن موضوع طرف بحث درين نبشته از طرف نگارنده با برخی از اهل نظر منجمله مرحوم سيد قاسم رشتيا مکاتبه‌يی صورت گرفت. انگيزۀ نخستين اين بود که حد اقل اطلاعاتی يا سر نخی از آن "طومار" که بسياری گويند سيد پيشنهادات خود را در آن گنجانيده بود و پيش از خداحافظی و ترک افغانستان به شيرعليخان سپاريد؛ بدست آيد. تصور اين بود که آيا امکان دست يافتن به منابع آرشيفی و يا خصوصی پاره‌يی از اسناد اگر وجود واقعی داشته اند مانند آن "طومار" وجود دارد. آن مرحومی (سيد قاسم رشتيا) به گونه‌يی که راه و روشش را هنگام مکاتبه‌ها در غربت (باوجود ديدگاه‌های مختلف از مسايل و قضايای جامعه و تاريخ که باهم داشتيم) ديدم، با جبين گشاده به ابراز نظر پرداخت و آخرين برداشت‌ها، معلومات و پذيرفته‌های خويش را چنين نگاشت:

"... موضوع برنامه اصلاحی که سيدجمال‌الدين افغان به امير شيرعليخان قبل از خروج خود از افغانستان تسليم کرده بود، و من در کتاب افغانستان در نزده از آن تذکر داده‌ام، اصلا از يک دائرةالمعارف ترکی به‌نام "بيوک آدمل حريسی" يعنی "رسته رجال بزرگ" که در سال ۱٩٤۰ از طرف يک جمعيت علما و مورخين ترک تاليف و نشر گرديه اخذ شده است. مضمون آن قسمت کتاب مذکور در صفحه ٢٧۳ شماره ٢ سال ۳ مجله کابل انتشار يافته که اکثر مورخان منجمله مرحوم غبار آن را بار اول در مضامين خود اقتباس کرده‌اند. اين جانب در کتاب "سيدجمال‌الدين در افغانستان" در صفحه ٢٢ در زمينه مفصلتر صحبت کرده‌ام...

از طرف ديگر ذهنيت اصلاحات امير شيرعليخان که روند عصری و مترقی داشت، مانند تشکيل کابينه و تاسيس جريده (شمس‌النهار) و برقراری مخابرات پستی و امثال آن از سويه عمومی دربار و درباريان آن عصر به شمول شخص امير شيرعلی خان بالاتر بوده و نشان می‌دهد که از يک داع و سويۀ فکری عالی‌تر که از جريانات دنيا آگاهی داشت نشئت کرده باشد..."[۱٨]

٢- نظريۀ ديگر که استوار است بر نفی نقش امير شيرعلی خان در آن اصلاحات در مرکز تلقی‌اش عامل "رواق گسترده خواست و انديشه و آرمان مردم" تعيين کننده است. با آنکه چنين طرز تفکر منحصر به فرد نيست اما رسا تر در نگرش و نوشته ادبيات‌شناس پويای فاريابی بازتاپيده است. وی می‌نويسد: "... هر يک از اميران ياد شده (امير دوست‌محمد خان، اميرشيرعليخان، امير محمديعقوب خان و امير عبدالرحمان خان) و گروهی ديگر از اجله هم‌پيمان اينها دو سيمای مشخص تاريخی دارند:

    يک - سيمای سرشته از فئوداليسم
    دو - سيمای رنگ گرفته از استعمار.

هر يک از اميران و هم پيمانان آنها نمايندگان فئوداليسم - فئوداليسم با تمام سطح و عمقش ـ بودند. هر ويژه‌گی يا خصلتی ه در جبين سياه فئوداليسم و فئودالهای ستمگر حک شده بود، در سيمای نمايندگان تاجپوش و تختپرست آنها برجسته تر می‌نمود. و گونه گون خصلت‌های سياه و نامردمی مانند ترس و جبن و تسليم طلبی و بی ارداه گی، خيانت و آلوده گی ستمگری و آدمکشی و ناراستی و تزوير، تار و پود وجود اين اميران خودکامه را به سختی فراگرفته بود. و اگر گاهی اينجا و آنجا نمودی و يا نقشی ناب و مثبت و راستينه از اميری آشکار گرديده، نه از آن است که امير، آن نقش را داشته است بل از رواق گسترده خواست و انديشه و آرمان مردم بوده است که حتا گنبد قصر امير نيز نتوانسته است از درخشش آن، برکنار و در امان بماند. طور مثال بسيار مضحک خواهد بود که دگرگونی‌های نسبی و بسيار محدود سالهای ۱٨۶۳ ـ ۱٨٧٨ (شايد منظور ده سال دو باشد) را از يمن و نيک انديشی اميرشيرعليخان بشماريم و امر کنيم که گويا هرگاه تصميم و ارادۀ اميرشيرعليخان نمی بود، مطبعه ليتوگرافی (چاپ سنگی) و جريده شمس النهار هرگز به وجود نمی آمد. حالانکه اين طرز تفکر و اصدار حکم اگر نادرست نباشد، درست هم نيست، زيرا با همچو اصدار حکمی، نه تنها نقش مبارزه اجتماعی مردم و مبارزه انفرادی گروهی از عناصر نسبتاً آگاه و روشنفکر نفی می‌شود بل حتا از تکامل و دگرگونی طبيعی جامعه به طور کل نيز انکار به عمل می‌آيد. به ويژه نقش عامل مهمتر ديگری که همانا ظهور و پيدايی نطفه جنينی بورژوازی تجاری در آندوره است، ناديده گرفته می‌شود. بنابر اين امير امان الله خان ناگزير بوده است که برخی دگرگونی‌های نسبی اجتماعی را بپذيرد. به همينگونه هرگاه مبارزات پيگير و دامنه دار مردم نمی بود، نه حماسه جنگ بود و نه «جنگنامه»‌های غلامی، حميد کشميری و ديگران. تنها مردم بودند که سرسختانه ميرزميدند و حماسه می‌افريدند..."[۱٩]

همانگونه که در بالا يادآوری شد، چون قصد، آشنايی با نظريات ديگران پيرامون موضوع مطروحه است، و از جانب ديگر اين چنين برداشت‌ها نيز منحصر به فرد نيست و بحث و نقد آن اهميت دارد، درينجا در باره نظريات پويا فاريابی چنين اشاره مختصر می‌کنم. بحث بيشتر در مقاله تا حدودی مفصل به نام سير تجدد در افغانستان ديده شود.

پندار و برداشت من از نبشته جناب پويا فاريابی اين است که، اصلاحات را پذيرفته است. اما آنرا متناقض با نقش و سهم شاه و امير می‌داند. در حالی که شاهان و اميران و رئيس جمهور‌ها، نيز دست به اصلاحات می‌زنند. مهم اين است که تشخيص شود کدام اصلاحات و به چه منظور؟ اصلاحات متناقض با نياز‌های ستمگران، آدمکشان و خودکامگان نيست. برخلاف هموار کرده راه است برای بهتر حکومت کردن. و هر اصلاحی در امور و يا گوشه‌يی از امور جامعه معرف نيک انديشی خودکامگان نيست. چنين سنجشی اشتباه آميز را با خود دارد. همان نتيجه گيريی که در ارزيابی ايشان سايه افگنده است. اما همان اصلاحات در پيامد خويش، در تسريع آهنگ رشد و يا بطائت سير رشد يک جامعه، نمی تواند موثر نباشد. دريافت نيت و تشخيص انگيزه از روی اصلاحات را، محتوی اجتماعی و تاريخی آن اصلاحات نشان ميدهد. نميشود گفت که اگر اصلاحات را ناشی از نقش شيرعلی خان پذيرفتيم، اجباراً امتياز خيرخواهانه به او خواهيم داد. اميران دارنده سيمای رنگ گرفته از استعمار و فئوداليسم نيز می‌توانند دارای نياز‌های اصلاحی باشند و آنرا بکار ببندند. و چون در برخی از نگرش‌های اجتماعی که جنناب پويا نيز آن را درين بخش از نظريات خويش بکار برده است، چنين امری محال است، عامل اصلی را انکار کرده ولی آنرا در «رواق گستردۀ خواست و انديشه و آرمان مردم» می‌جويد!

نتيجه‌گيری بدبينانه‌يی که در ارزيابی پويا راه يافته است از چارچوب پيش پذيرفته‌يی بيرون شده است مبتنی بر نفی امکان اصلاحات از سوی اميران و شاهان است. در حاليکه اصلاحات يا زاده تصميم شاهان و اميران خودکامه کشور ما بوده است و يا ناشی از فشار‌های قوی نيرو‌های بيرون از قصر‌های سلطنتی، که ايشان را وادار به چنان کاری ساخته است. با تأسف، نوع دوم جای خاليی داشته است. اگر به همان نظريه پويا توجه کنيم که عقيده دارد:

"مضحک است که دگرگونی‌های نسبی و بسيار محدود سالهای ۱٨۶۳ ـ ۱٨٧٨ را از يمن و نيک انديشی امير شير علی خان بشماريم..."؛ "نقش مبارزه اجتماعی مردم و مبارزه انفرادی گروهی از عناصر نسبتاً آگاه و روشنفکر نفی می‌شود بل حتا از تکامل و دگرگونی طبيعی جامعه بطور کلی نيز انکار بعمل می‌آيد. به ويژه نقش عامل مهمتر ديگری که همانا ظهور و پيدايی نطفه جنينی بورژوازی تجاری در آندوره است، ناديده گرفته می‌شود..."؛ پرسيدنی است جامعه‌يی که جنگ ديده و متلاشی شده پس از پيروزی شيرعلی خان بار دوم بر رقبای سلطنت طلب‌اش، شاهد کدام رشد طبيعی بوده است؟ در حالی که شيرازه‌های حداقل به ميان آمده دوره دوست‌محمد خان نيز در اثر جنگ‌ها از هم پاشيده بود، راه‌ها غيرمصئون بودند، تعدد مراکز و بی امنيتی زمينه عبور و مرور کاروان‌ها را به سوی شمال و جنوب از ميان برده بود. و آن اوضاع پيشينه سد رشد سير طبيعی شده بود. مبارزه اجتماعی روشنفکران!؟ نه تنها حضوری نداشت بلکه توقع آن نيز اشتباه است. ازين رو وقتی چيزی که وجود خارجی نداشته است و به عنوان عامل ايجاد آن اصلاحات ناچيز ولی اصلاحات تو نوآوری، تأثيری نگذاشته، بايد عامل تأثيرگذار را باز شناخت. تشخيص عامل در وجود اين شاه خودکامه ولی تا حدودی نوآور نه تنها مضحک نتواند بود بلکه يافتن نقش پای انگيزه و ويژه‌گی اصلاحات و سهم زمامداران را در تاريخ ما کمک می‌کند.

با کمال تأسف، دانشنامه ادب فارسی نيز برداشت و نظريه‌يی را ارايه کره است که اگر از سوی علاقمندان ايرانی به تاريخ افغانستان و به‌ويژه علاقمندان اصلاحات دوره دوم امارت امير شيرعلی خان طرف مراجعه قرار بگيرد، اشتباه را با خود حمل می‌کند. در آنجا چنين آمده است:

"در زمان امير شيرعلی خان به سبب مبارزه اجتماعی گروهی از آگاهان و روشنفکران و نيز رشد طبيعی جامعه که با تغيير‌های در امور نظامی، اقتصادی و دامپروری و کشاورزی و پيدايی تجارت طبقه‌ای تازه در کشور همراه بود، در زمينه‌های اجتماعی و فرهنگی نيز در افغانستان تحولی پديد آمد."[٢۰]

* * *

باور اين است که به دليل خوی گرفتن به تاريخ‌نويسی‌های سياسی مروج و تکراری، عدم کاوش به حقايق پنهان مانده، نبود نقد بايسته، نبود بحث و مشاجرۀ لازم و گره‌گشای در حول مسايل تاريخ کشور، عدم شناخت ويژه‌گيهای اجتماعی و سياسی حاکميت در افغانستان معاصر، استيلای تاريخ‌نگاری کليشه‌ای سبب ساز تداوم ناهنجاری‌های تاريخ‌نگری و تاريخ‌نگاری ما شده است. و چقدر خوب است اگر با کار فردی و جمعی اين گره‌ها را بگشاييم. که از جمله تشخيص ويژه‌گی‌ها و عوامل رويش اصلاحات شيرعلی خان، همچنان از ميان برداشتن آن با تجاوز انگليسها، ما را به دسترسی حدود نقش انسان پرتلاش و پرآوازه سيد جمال‌الدين افغانی نيز کمک رساند.

پايان
دستنويس ٢۰۰۱‌هامبورگ


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- حيات سيدجمال‌الدين افغانی و تتمه‌البيان فی تاريخ الافغان، ترجمه محمدامين خوگيانی، کابل: مطبعه عمومی کابل، سال ۱۳۱٨ خورشيدی، ص ۱٤
[۲]- غبار، مير غلام‌محمد، افغانستان در مسير تاريخ، جلد اول، ص ۵٩۳
[۳]- رشتيا، سيد محمدقاسم، افغانستان در قرن ۱٩، کابل: چاپ ۱۳٤۶ خورشيدی، ص ؟
[۴]- همانجا
[۵]- همانجا
[۶]- ژوبل، محمدحيدر، تاريخ ادبيات افغانستان، کابل: ۱۳۳۶ خورشيدی، صص ۱٤٢ـ۱٤۳
[٧]- مايل هروی، معرفی روزنامه‌ها، جرايد، مجلات افغانستان پروان، افغانستان: ۱۳٤۱ خورشيدی
[۸]- مولايی، دکتر محمدسرور، برگزيدۀ شعر معاصر افغانستان، کابل: انتشارات انجمن تاريخ و ادب - د افغانستان اکاديمی، ۱۳٤٩ ش، ص ؟
[۹]-
[۱۰]- مير محمدصديق فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخير، ۱۳۶٧، پشاور، ناشر انجنير احسان‌الله مايار
[۱۱]- محمد کاظم آهنگ، سير ژورناليسم در افغانستان، ناشر انجمن تاريخ و ادب، افغانستان اکادمی، ۱۳٤٩، کابل
[۱٢]- دکتر ياورسکی، سفارت روسيه تزاری به دربار امير شيرعليخان، ترجمه عبدالغفور برشنا، کابل
[۱۳]- کهزاد، احمدعلی، بالاحصار کابل و پيش آمدهای تاريخی آن، چاپ دوم، مرکز نشراتی ميوند، پشاور، ۱۳٧٨
[۱۴]- غبار، اثر ياد شده
[۱۵]- يحيی آرين‌پور، از نيما تا صبا، تاريخ ۱۵۰ ساله ادب فارسی، جلد اول، صص ۳۱٤-۳۱٧، انتشارات نويد، تجديد چاپ ۱۳۶٧
[۱۶]- ابوريه
[۱٧]- محمد نصر؛ مردی که تخت سودان را رد نمود. در کتاب رساله‌ها و مقالات در باره سيدجمال‌الدين افغانی، به احتمام و تدوين حبيب‌الرحمن جدير، ص ۱٢، موسسه نشرات بيهقی، ۱۳۵۵، کابل
[۱۸]- از نامه مورخ ٢٩/۵/٩٧ رشتيا به نگارنده
[۱۹]- پويا فاريابی، سبک‌ها و مکتب‌ها در ادبيات و پنج نبشتۀ ديگر. مقاله نگرشی بر مقدمات تاريخ ادبيات معاصر، صص ۶۳ و ۶٤، کابل، ۱۳۶٧، انجمن نويسندگان افغانستان
[٢۰]- دانشنامه ادب فارسی (ادب فارسی در افغانستان)، تهران: ۱۳٧٨ خورشيدی، جلد سوم، صفحه ٤٤۱



[] جُستارهای وابسته

سید جمال‌الدین افغانی
چرا سيد جمال‌الدين افغانی به افغانستان بر نگشت؟



[] سرچشمه‌ها







<برگشت به بالا><گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله>