نهضت مشروطه خواهی مطلع و مبنای دوران جديد در تاريخ افغانستان
(بخش بيستم)
امير حبيب الله کلکانی و بازگشت به سنت سياسی
داکتر محمد اکرم عثمان
برای ساقط کردن حکومت مشروطه خواهان دوم برهبری شاه ترقیخواه و اصلاح طلب امان الله خان اسباب و عوامل زیادی دست به کار شدند که هر یک به تناسبی ایفای نقش کردند و شاید صلاح نباشد که یکی از آنها را عمده کنیم و چون علت العلل بر سرش تاکید نمائیم.
در سراشیب چنان زوال، تمام علل ناباب در اتحاد تنگاتنگ با یکدیگر عمل کردند انگار دستی نامرئی آنها را همکاسه کرده و سمت و سو داده است.
آنچه ناقابل انکار مینماید، در صدر آن کشاکشها، نحست تقابل ریشه دار نو و کهنه که خاستگاه اولی شهر و پایگاه دومیده بود به نظر میرسد. روستا، اقوام و قبایلی را در خود جا داده بود که بعضاً باهم همریشه و بعضاً ناهمریشه و ناهمتبار بودند و ضمن اختلاف با همدیگر، چشم به مرکز قدرت دوخته بودند تا با استفاده از فرصت، برای آن اعمال نفوذ نمایند و یا خود زمام امور را بدست گیرند.
در شعاع محدودتر، نا همخوانی اصول فکری مشروطهخواهی که پیام آور نوعی تجدد بود با روان عمومیکه عادتاً در برابر هر پدیدۀ نو و امروزی، عکس العمل خشن و لجوجانه نشان میداد به چشم میخورد. در دوایر کوچکتر، همدستی بخشی از لایههای سنتی جامعه، شامل شماری از روحانیون بزرگ، خوانین مقتدر که در مقام سرکردههای اقوام و عشایر عمل میکردند، زمیندارهای بزرگ که بر شاهرگهای اقتصاد روستایی نشسته بودند و متنقذین شهری اعم از دیوانیان بلند رتبه و درباریان خود کامه که در گلوگاه حاکمیت قرار داشتند و بعضاً در همدستی با سفارت بریتانیا در کابل زیر پای شاه مشروطه خواه را خالی میکردند و سرانجام نا رضایی عوام الناس مشتمل بر حرفه مندان، کشاورزان و دیگر لایههای پائینی جامعه به دلیل افزایش مالیات، صعود نرخها، ناامنی، ارتشا و فساد اداری جلب نظر مینمایند.
شایان ذکر است که در بحثهای قبلی به تفصیل در باب عزیمت شاه امان الله به قندهار و پادشاهی سه روزۀ عنایت الله خان معین السلطنه صحبت کرده ایم و اکنون به فراز و فرود حکومت نُه ماهۀ امیر حبیب الله کلکانی میپردازیم
میر غلام محمد غبار مولف تاریخ "افغانستان در مسیر تاریخ" تحت عنوان «قیام بچۀ سقا و سقوط دولت» (قوس و جدی ۱۳۰٧- دسمبر و جنوری ٢٨-۱٩٢٩) چنین مینگارد:
بعد از آنکه سقو در ماورای خط دیورند به دزدی در « پاره چنار» متهم و محکوم به یازده ماه حبس گردید دفعتاً بطور مرموزی رها شد و به افغانستان بر گشت و در پروان دستۀ دزدی فراهم کرد و به سرقت و قطع طریق پرداخت. او شبها دزدی میکرد و روزها در کوه متواری میگردید. بعضی متنفذین محل مثلاً ملک محسن کلکانی و امثاله در خفا به او کمک میکردند و دستگیری او برای پولیس محل مشکل میگردید، ساحه فعالیت او آنقدر وسیع شد که حتی اگر شبی با دسته خود به خانه ای وارد میشد، صاحب خانه از ترس جان خموشانه او را تغذیه میکرد و به حکومت اطلاع نمیداد. کار او به جائی کشید که مقداری پول از خزانۀ مزار به کابل میآمد و همینکه بچۀ سقا شنید راه را گرفت و پول را ربود و تعقیب حکومت محل به جایی نرسید.(میرغلام محمد غبار "افغانستان در مسیر تاریخ" چاپ دوم (پیام مهاجر) ایران-قم اسد ۱۳5٩، ص ٨٢۱)
از منظر دیگر در کتاب "افغانستان در قرن بیستم۱٩۰۰-۱٩٩۶" از مجموعه برنامههای بی بی سی تالیف داکتر ظاهر طنین چنین میخوانیم:
در ۱٩ جنوری سال ۱٩٢٩ پس از فرار شاه امان الله و سلطنت سه روزۀ برادرش عنایت الله، حبیب کلکانی با عنوان« امیر حبیب الله خادم دین رسول الله» به مقام پادشاهی تکیه زد.
صفحۀ تاریخ ورق خورده بود. از زمان تشکیل دولت افغان در سال ۱٧٤٧ میلادی این اولین باری بود که فردی از تاجکهای فارسی زبان شمال کابل قدرت را از حیطۀ اقوام پشتونهای درانی بیرون کشید.(دکتور ظاهر طنین، از مجموعۀ برنامههای بی بی سی- افغانستان در قرن بیستم۱٩۰۰-۱٩٩۶، تهران، چاپ اول ۱۳٨٤، ص ۶۰)
اما امیر حبیب الله مشهور به بچۀ سقاء کی بود؟ یک رهزن، یا یک قهرمان؟
استاد خلیل الله خلیلی که سر منشی امیر حبیب الله کلکانی بود در بارۀ شخصیت او میگوید: «من به حبیب الله دو علاقه داشتم: علاقۀ اول من این بود که در باغ پدر من در حسین کوت باغبان بود و علاقۀ دوم من این بود که امان الله خان را از تاج و تخت انداخته بود و به مجردی که او آمد بر سر تخت نشست، او آدم بی سواد اما با وفا، او آدم بی سواد اما با ایمان، او آدم بی سواد اما شجاع، مرا به دربار خود احضار کرد و مرا به حیث سر منشی خود مقرر کرد. من چند وقتی با حبیب الله بودم در کابل و بعد از آن رفتم مزارشریف و تا آخر به مزار شریف بودم. روسها در آنجا حرکتی کردند که مزار شریف را بگیرند به نام طرفداری امان الله خان. اما امان الله خان یک جوانمردی بخرچ داد و گفت که من نمیخواهم تخت و تاج خود را به ذریعۀ روسها بگیرم و روسها از افغانستان واپس رفتند.» (همان کتاب،ص۶۱)
محمد عزیز نعیم معتقد است که بعضی گروههای مخالف امیر حبیب الله برای تحقق منافع خود استفاده کرده و راه را برای پیروزی او هموار ساختند:
شاید که منابع مختلفی خواسته باشند که از امیر حبیب الله کلکانی به عنوان یک وسیله استفاده کنند چنانچه در این مورد هم روایتهایی مختلفی هست که یک عده درباریان امان الله خان به قراری که گفته میشود در تقویت و تشجیع امیر حبیب الله کلکانی نقش داشتند.
امیر حبیب الله در دورۀ سلطنت خود به همه اصلاحات گذشته یکسره پایان داد و به گفتۀ عزیز نعیم دست به اقداماتی زد که شاه امان الله نیز در اواخر سلطنتش پذیرفته بود.
ما میبینیم که یک سلسله حرکتهای ارتجاعی هم در این وقت صورت گرفت. مثلاً مکاتب بسته شد، زنها به کلی خانه نشین شدند. اعلان امیر حبیب الله خان کلکانی را ما به شماره دوم حبیب الاسلام ( یگانه نشریۀ دولتی در دوران امیر حبیب الله خان کلکانی) خوانده میتوانیم. و اعلیحضرت امان الله خان هم در آخر تقریباً همین اعلان را در اثر فشار، قبل از خلع خود قبول کرده بود. (همان کتاب،ص۶٢)
و شادروان پوهاند جاوید جوانمردی امیر حبیب الله کلکانی را با این الفاظ میستاید:
میگویند که حبیب الله خادم دین رسول الله جشن استقلال را با شکوهی هر چه بیشتر بر گزار کرد. در طول راه از ارگ تا دهمزنگ طاقهای نصرت با دروازههای افتخار بر پا شده بود. خودش بالای سکو یا منبر چوبین که نشان دورۀ امانیه در پیشانی تخت آن نصب بود قرار گرفته که عکسش موجود است. قرار براین بود که عطا الحق خان وزیر خارجه نطق او را بخواند اما خودش گفت که خداوند برایم زبان داده و بدون کاغذ گپ میزنم. سپس خطاب به مردم گفت: جشن استقلال تان مبارک باشد! این جشن نه از دادۀ من است و نه از مومۀ امان الله، از شما مردم است که خونتان را ریختید و آزادی را گرفتید. من به غازی امان الله تار دادم ( تلگراف دادم) و این جشن را برایش تبریک گفتم. بروید خوشی بکنید!
امیر حبیب الله کلکانی همان آغاز سلطنتش با مقاومت بر خورد. او از یک سو با حملات شاه امان الله از قندهار و طرفدارانش، غلام نبی خان چرخی از مزار شریف و شجاع الدوله خان از هرات مواجه بود و از سوی دیگر مجبور بود با نیروی والی علی احمد خان در شرق و سپهسالار نادر خان در جنوب بجنگد. با وجود پیروزیهای اولیه، به نظر میرسید که بدست آوردن پیروزی نهایی برای رژیم حبیب الله کار آسانی نباشد. (همان کتاب،ص۶٤)
مرحوم میر محمد صدیق فرهنگ مولف کتاب ارزشمند "افغانستان در پنج قرن اخیر" موقف دشوار امیر حبیب الله کلکانی را در روزهای سلطنتش چنین بر میکشد:
امان الله شاه پس از اعلان مجدد پادشاهی اش در قندهار اولتر از همه با دولت بریتانیه تماس گرفته توسط شجاع الدوله وزیر مختار افغانستان در لندن از دولت مذکور تقاضا کرد تا اسلحه ای را که در هنگام مسافرتش در انگلستان خریداری کرده و قسمت اول آن به کراچی رسیده بود برای او به قندهار بفرستد. شاید شاه و وزیر خارجه اش غلام صدیق خان که با او به قندهار آمده بود. خیال داشتند با این مراجعه به اصطلاح به یک تیر دو نشان بزنند.
از یک سو بدست آوردن سلاح و از سو تصدیق پادشاهی امان الله شاه از جانب انگلیس. اما کارگردانان دولت مذکور حاضرنبودند در هیچ از این دو موضوع با او همکاری کنند و چنانچه از ملاحظۀ اسناد دیپلوماتیک ظاهر میشود « همفریز» وزیر مختار انکلیس در کابل در این زمینه بر همه پیش قدمیداشت.
چند روز پس از آن «سر آستین چمبرلین» وزیر خارجه انگلیس در جواب سوالی در پارلمان توضیح کرد که چون شاه امان الله قبلاً از استعفایش به حکومت اعلیحضرت اطلاع داده است تا هنگامیکه مردم افغانستان عموماً علیرغم این اعلان، او را دوباره به پادشاهی نپذیرند حکومت اعلیحضرت نمیتواند حکومت او را حکومت قانونی افغانستان بشناسد.
حبیب الله در نظر ایشان در حکم وسیله ای بود که او را برای پُر کردن خلای سیاسی در مرحلۀ انتقالی بکاربردند. آنها بر آن بودند تا قدرت را به شخص مطلوبشان که باغلب احتمال محمد نادر خان بود بر سانند. از همین جاست که درین دوره از تقویت تمام مدعیان دیگر پادشاهی اعم از شاه سابق و امیرلاحق خودداری نمودند و به شخص مورد نظر فرصت دادند تا قدم بقدم نفوذش را در کشور گسترش دهد. هرچند سند قاطع در این باره در دست نیست اما قراین قوی برای ا ثبات آن موجود است مثل ملاقات همفریز با محمد نادر خان در پشاور و مشوره دادن به او راجع به اینکه از تعهد اعادۀ پادشاهی به امان الله شاه خود داری کند و اطمینان دادن محمد نادر خان به نمایندۀ وایسرا در بمبئی که در صورت کامیابی چنان سیاستی اختیار کند که با حفظ استقلال افغانستان با نظر دولت بریتانیه موافق باشد.
اما امان الله شاه در قندهار پس از آنکه از دولت بریتانیه مایوس شد به همکار سابقش اتحادشوروی روی آورد و برای این منظور غلام صدیق خان وزیر خارجه را به مسکو فرستاد. تصادفاً غلام نبی خان برادر غلام صديق خان هم در مسکو به عنوان سفیر کبیر افغانستان وظیفه داشت و با رسیدن غلام صدیق خان هر دو دست اندر کار شدند. امیر حبیب الله هم از کابل کار را برای ایشان آسان ساخت زیرا علاوه بر تبلیغات دینی که روسها از آن بیم داشتند از همان اول پادشاهی، با سید عالم شاه، امیر سابق بخارا مناسبات گرم و نزدیک قایم کرد. پیوسته او را به مجلس میخواند و از آزاد ساختن بخارا سخن میراند.
بروایت یک شاهد عینی، در دستگاه دولتی شوروی راجع به حبیب الله دو نظر جداگانه وجود داشت. دستگاه اطلاعات مخفی آن کشور که در آن هنگام به (او. گی. بی. یو) شهرت داشت به این عقیده بود که حبیب الله پسر یکنفر سقاء و با ین حساب وابسته به طبقۀ رنجبر است باید دولت شوروی حرکت او را انقلابی شمرده در برابر رژیم شاهی گذشته حمایت کند، اما وزارت خارجۀ شوروی که قیام حبیب الله را ناشی از دسیسه انگلیس میشمرد طرفدار کمک به امان الله شاه برای ناکام ساختن نقشۀ انگلیسیها بود.
استالین که تازه قدرت تام را در شوروی بدست آورده بود در مرحلۀ اول نظر وزارت خارجه تائید نمود و در مذاکراتی که با غلام نبی خان و غلام صدیق خان بعمل آورد کمک دولت شوروی را به ایشان وعده داد و چنانکه گفته آمد یک قطعه از نیروی نظامیشوروی را به افغانستان گسیل کرد. مسالۀ موجود بودن افراد نظامیشوروی در قوای غلام نبی خان فاش گردیده و افکار را در بسا از کشورها از جمله ترکیه و ایران علیه شوروی بر انگیخته است.
به قول «آقا بیکوف» سابق الذکر که چندی بعد به غرب پیوسته معلوماتش را در کتابی با عنوان "او، گی، بی، یو، دهشت نهانی روسیه" به نشر سپرد. کشف این نکته موجب شد تا دولت شوروی نیروی نظامیاش را از افغانستان واپس بخواهد.(میر محمدصدیق فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، چاپ امریکن شپیدی هرندن، ویرجینیا سال۱۳۶٧ برابر با ۱٩٨٨ میلادی، صص ٤۰۱ و ٤۰٢)
پيوستها
نهضت مشروطهخواهی مطلع و مبنای دوران جديد در تاريخ افغانستان: بخش نخست، بخش دوم، بخش سوم، بخش چهارم، بخش پنجم، بخش ششم، بخش هفتم، بخش هشتم، بخش نهم، بخش دهم، بخش يازدهم، بخش دوازدهم، بخش سيزدهم، بخش چهاردهم، بخش پانزدهم، بخش شانزدهم، بخش هفدهم، بخش هجدهم، بخش نوزدهم، بخش بيستم، بخش بيست و يکممنابع
■