جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۷ بهمن ۶, یکشنبه

پيوست ۱: جنبش مشروطيت در افغانستان (بخش سيزدهم)

نهضت مشروطه خواهی مطلع و مبنای دوران جديد در تاريخ افغانستان

(بخش سيزدهم)

کالبد شکافی يک سند تاريخی از عهد امانی

دکتر محمد اکرم عثمان


در واقع کوشش در جهت بیرونرفت از دایرۀ سنن اندیشه ای بر تمام ارکان دولت اثر میکرد و در هر اقدامی چون مانعی دست و پا گیر، خود را نشان میداد.

از آنجاکه اتخاذ چنین مشی، قبل از تصاحب قدرت سیاسی توسط رهبری جنبش مشروطه خواهان دوم آغاز شده بود ناگزیر می باشیم که موضوع را از چشمه هایش پی بگیریم که مصادف به دوران امارت امیر حبیب الله خان سراج الملة والدین می باشد.

خواننده این بحث بخاطر دارد که ایدیولوگ بزرگ آن نهضت محمود طرزی مبارزه اش را به خاطر تنویر دربار و تربیت سیاسی روشنفکرانی که عمدتاً فارغان مکتب حبیبیه بودند و در حلقات کوچکی بنام « جمعیت سری» متشکل شده بودند با نشر جریدۀ معتبر « سراج الاخبار» آغاز کرد.

در آن زمان تشکل های دیگری نیز فعال بودند که در قیاس با اعضای «حزب سری» محافظه کار تر بودند و هواخواهان گرایش های رادیکال به سر کردگی محمود طرزی و امان الله خان را به نظر خوب نمیدیدند.

در راس یکی از این تشکیل ها برادر امیر حبیب الله خان، سردار نصرالله خان نایب السلطنه قرار داشت که علیرغم مخالفت شدید با سلطۀ انگلیس، مخالف جدی تمایلات نوطلبانه بود که به تقلید از اروپائیان در افغانستان آغاز شده بود.

اطرافیان او را بصورت عموم روحانیون، شماری از شعرا و ادبا، دیوانیان محافظه کار و سرداران و زمینداران سنت گرایی تشکیل میکردند که بر عکس مشروطه خواهان طرفدار ابقای سیستم حاکم و نظم مسلط بودند و تغیرات جدید را بزیان کشور و قبل از وقت میدانستند. این دو جریان به شدت همدیگر را تخریب میکردند و در پی بد نام کردن جناح مقابل بودند. این کشاکش قدرت بعضاً به جا های باریک می کشید و موجب ریشه گرفتن های خطر ناکی میشد که بخش بزرگی از مناسبات قدرتی و فرهنگی را می پوشاند. یکی از موارد راز ناک، دراماتیک و بسیار پیچیدۀ این زور آزمایی توطئۀ قتل امیر حبیب الله خان سراج الملة و الدین می باشد که هنوز هم در بوته ای از ابهام و اسرار پوشیده می باشد و منجر به برباد رفتن سر های بیگناهان زیادی شد.

همان طور که در مباحث گذشته اشاره کردیم سر نخ آن توطئه در دربار، نهفته بود و به قرار شواهد روشن و نیمه روشن«سرور سلطان» مادر شاه امان الله خان که ملکۀ رسمی هم پنداشته میشد یکی از نخستین کسانی بود که بفکر گرفتن انتقام از شوهر خوش گذرانش بود چه او را به کلی کنار گذاشته بود.

من با کسانی همنوانیستم که به انگیزۀ آن شهبانو در مقابله با شوهرش صبغۀ سیاسی میدهند.

من برانم که در آن دسیسۀ مشبک، انگیزه های شخصی از گونۀ حقد و کین زنانه، مقاصد ایدیولوژیک از قبیل بر اندازی یک رژیم خودکامۀ سلطنتی، سلایق مذهبی نظیر بر چیدن گلیم اقتدار پادشاهی که به اصطلاح رایج آن زمان بود، کار های کفر آمیز و فرنگی مآبانه میکرد و سرانجام دلبستگی پرشور به مشروطه خواهی که برجسته ترین تمایل فکری آن عصر به شمار میرفت و از امپراتوری عثمانی، تا ایران و افغانستان همه را تحت شعاع گرفته بود و مهمتر و مبرمتر از همه، ایرادِ همگانی و عمومی بر سیاست منفعل امیر در برابر انگلیس بود که گفته میشد از هیچ فُرصت مساعدی برای اعادۀ استقلال کامل افغانستان بهره نبرده است.

بدین منوال بالاخره دیدیم که نه نادر خان و برادرانش، نه شجاع الدوله خان غوربندی که مسوول رتق و فتق امور سفرهای امیر بود و از معتمدان نزدیک امان الله خان به شمار میرفت و نه «سرور سلطان» مادر امان الله خان، نه هیچکس دیگر مجرم آن قتل به حساب نیامدند، بلکه بیگناهی به موقعیت ضعیف شاه علیرضای غزنیچی که از بیات های آن ولا بود و به اصطلاح امروز قوماندان گارد به شمار میرفت به عنوان قاتل امیر حبیب الله خان اعدام شد. هر چند همو قاتل اصلی را بعد از ارتکاب قتل گرفتار کرده بود و با سیلی سنگین و عتاب فرمانده مافوق با این مضمون روبروشده بود: احمق مخل خواب امیر صاحب مشو، ایشان استراحتند!

همچنین غلام رسول هراتی که افسر یکی از بخش های «غند دارالسلطنه» در جلال آباد بود تمام مظنونان قتل امیر را که در شب حادثه در قتل گاه حضور داشتند دست و پا بسته به کابل میفرستد ولی با نوازش شاه جدید امان الله خان روبرو می شوند.

یک دیگر از کسانی که در آن گیر و دار به قتل میرسد، مستوفی المالک محمد حسین خان که از منسوبان گروه سردار نصرالله خان بود و به جرم همسویی با نایب السلطنه کاکا یا عم پادشاه به دار آویخته شد.

از مجوعۀ اسناد منتشر ناشدۀ فامیل«عثمان» سندی بدست آمده که تا حدودی پرده از روی آن صحنه سازی بر میدارد و ارادۀ شاه جدید را مبنی به قلع و قمع قاتل امیر سلف میرساند، هرچند بخش هایی از آن سند را قبلاً بیان داشتیم اینک به اقتضای بحث ما صورت کاملش را در این جا می آوریم.

در آن سند چنین می خوانیم:



تحریر دوشنبه 22 شهر جمادی الاول

چو بهر تعزیه بر نامه خامه گشت روان نوشت الف خط کُـل و من علهافان

عالیجاه عزت نشان سردار(محمد عثمانخان) نایب الحکومۀ مزارشریف و فضایل همراهان اهالی محکۀ شریعیه و عالیجاه میرزا عبدالله خان دفتری و باقی کلان شوندگان و اربابان و رعایای مقیمۀ مزار – و محلات فیض آثار را واضح خاطر باد – واحسرتا و وامصیبتا نمی دانم که این داستان جگر سوز – و این واقعۀ غم اندوز را بکدام زبان در معرض بیان آوریم- و این قصۀ پرغصه را که عاید حال ما و شما الم رسیده گان گردیده به چه عنوان انشاء نمائیم به بسیار حسرت و افسوس مجبورم برینکه شمایان را از یک واقعۀ جانگدازا لم ناک که از کدام ظالم از خدا بی خبر صفاک {سفاک} بی باک بر پدر مظلوم اسیر خاک ما و شما رسیده شما ها را خبر دار نمایم ( بنآ علیه) شما را آگاه می سازم که از تقدیرات ازلی و مقدرات حضررت لم یزلی چون پیمانۀ عمر (اعلیحضرت) شهید مغفور سرور خلد آئین قبله مسلمین جناب سراج الملة والدین لبریز بود-( ) حیات گردیده بود به تفصیلی که دراشتهارات چهاپی (چاپی* شما را آگاهی داده شد بفیض شهادت مستفیض گردیده داعی حق را لبیک اجابت فرموده مرغ روح شریف شان بشاخسار اعلی علین پرواز- وقلوب مومنین و مسلمین را – از این واقعه هایله اندوهگین و دلها و جانهای محبین و امنای دولت و رعایای ملت را در کمال سوز و گداز رسانید- قالو اناالله و انا الیه را جعون- بمجرد استماع این قضیه هایله گریبان صبوری چاک و روی بی طاقتی در خاک گذاشته بدرگاه ( حضرت ایزد پاک) نالیده برادران و فرزندان معنوی آن امیر شهید مظلوم را اعلام نمودم همه ایشان به هیئت( ) از اهالی ( واقاصی) چون قاضی القضات شرعی که شیخ الاسلام ( سلسلۀ) مسلمانیست و سادات عظام و مشایخ کرام و صاحبمنصبان (نظامی) و ملکی و کارداران کلی و جزوی- وکلا، مشران گذر ها صنفی و عامه رعایا و کافۀ برایا با چشمهای گریان و دلهای بریان و گریبان های دریده چون پسران پدر مرده (بحضور والای ما) شرفیاب گردیده، استدعای قبولی امارت و سلطنت و خدمت دین و ملت را از حضور والای ما نموده دست بیعت(بعيت) داده نامه ای به این مضمون تقدیم نمودند که :

بسم الله الرحمن الرحیم- الحمد لله و کفا و الصلواه، علی عباد الذین اصطفی- اما بود چون نصب امام از برای اجرای امور و سد ثغور- واجب و ضرور چنانچه حضرت رسول مقبول صلی الله علیه و علی آله و اصحابه و سلم فرموده اند- و من مات و لیس و عنقه بیعت فقدمات میته الی( )

چون خبر وحشت اثر شهادت اعیحضرت شهید مغفور مبرور خلد آرمگاه سراج الملة و الدین به سمع مایان جمعیت پایتخت اسلام رسید لهذا واجب دانستم که از برای پیشبرد امور- و سد ثغور یکی از اولاد- مجاز نیک نهاد امیر مبرور موصوف را برای دفع خیالات فاسده خصوم خارجه( ) به امارت مومنین منصوب ساخته ربقه بیعت او را – بر ذمۀ خود متحتم داریم چون جناب اعلیحضرت امیر المومنین امیر امان الله خان بر اریکه حکومت پایتخت اسلامیه جلوس داشتند عامۀ رعایا و کافۀ برایا و افواج ظفر امواج و صاحب منصبان و صاحب منصبان نظامی و ملکی و اهالی محکمۀ شرعیه و ملکان و کلان شوندگان و علما و مشایخ دست بیعت جناب همایونی را بوسیده بقرار- امر حضرت والای جل و جلاله و سنت سنیۀ حضرت رسالت پناهی (ص) بر خود امیر و الوالامر مقرر داشته در ربقۀ اطاعت او واصل گردیدیم بجهت انسداد و ثغور و جلوگیری خصم داخله و خارجه سر و جان و مال خود ها را بفیدا نمودن حاضر داریم- و هر احدی که در ظاهر و باطن سرآ و علنآ بد اندیشی نماید خداوند تعالی و حضرت رسول مقبول خصم او باشد.

در بیعت خود طوعاً بلا اکراه صادقیم قال الله تبارک و تعالی (اطیعو الله و اطیعو الرسوله و الوالامر منکم) آیه ( ) بر ما واجب و لازم، بل فرض عین است که در طاعت امیر خود ثابت قدم و راسخ دم باشیم و هستیم و می باشیم اللهم وفقنا آمین یارب العالمین. مکرر آنکه چون در فرصتی(اعلیحضرت) مرحوم مبرور خلد مکین سراج الملة والدین رونق افزای جلال آباد میگردیدند (اعلیحضرت) قدر قدرت پادشاه عادل هالیۀ ما فرزند ارجمند اصیل خود را از جانب خود وکیل و بر ما فرمانروا مقرر داشته بودند بقرار مضامین فوق بر خود امیر گردانید یم به معۀ امیر خود ها سجل نموده تقدیم حضور نموده- و این بار گران خدمت دین و ملت را بر عهدۀ والای ما گذاشتند. چون این امر معظم را برادران دینی مکرم نسبت سنیه دین حضرت ختم المرسلین عمل نموده به بیانات موثر پرغم والم و اظهارات غیرت آور همزمان بودند قبولی آنرا جایز شمردیم- بعد از انجام و اختتام قبولی بیعت از حضور والا آنچه لازمه- درد دل نمودن فی مابین برادران معنوی نطق شده بودند ذریعۀ اشتهارات چهاپی (چاپی) برای برادران دینی باشندۀ دارالسلطنه رسانیده شد. اهالی دارالسلطنه مستدعیات خود را مکرر بدین عبارت نمودند که چون حضرت شهید موضوف بر عموم مایان حقوق پدری دارند و مایان خود را چون ذات خجسته صفات والاقدر چون خون پاک پدر مهربان خودها دانسته تمنا داریم که قطرات خون مایان را – در طلب خون پدر معنوی ما نثار رکاب ظفر اعتساب خویش بفرمایند. تا جان در تن و رمق در بدن داریم ار خون خواهی خون نا حق ریختۀ پدرمعنوی ما نثار رکاب ظفر اعتساب خویش بفرمایند.» چون حضور والای ما حضرت شهید موضوف را بر خود پدر حقیقی و بر عموم خدمتگاران و رعایای دارالسلطنه و دیگر ولایات پدر معنوی دانسته و میدانیم- از گذارشات و حقایقات (گزارش ها و حقایق) و بیانات و بیعت نامه و خواهش های برادرانه و همدردانۀ اهالی مردانۀ اینولا، مفصل شمایان را آگاهی داده ، موازی (پنجاه) قطعه اشتهار چهاپی (چاپی) از جملۀ اشتهاراتی که برادران دینی دارالسلطنه و دیگر ولایات تقسیم شده بود برای شما نیز فرستاده شد. با ورود فرمان هذا ، فاتحه داری بسیار به وضع درست بقرار سررشتۀ مروجه ینمائید. اشتهارات را تقسیم نموده، در هر روز فاتحه، فرمان هذا را برای اهالی آنولا خوانده بیعت نامه بقرار همین سررشته از آنها حاصل داشته ارسال حضور انور والا میدارند. زیاده الطاف حضور انور والا شامل حال خودها دانید. فقط

امیر امان الله

( امضا)



این مدرک چه از نظر محتوای و مضمون و چه از نظر کاربرد واژه ها و کلمات و چه از نظر عبارات آرایی و انشاء، آینۀ تمام نمای منش و کنش یک دربار کلاسیک شرقیست که در آن هر اقدامی چه اخلاقی، چه عاطفی، چه سیاسی، چه آئینی چه مذهبی در استخدام یک مقصد مشخص در می آیند و مجاز و مشروع تلقی می شوند.

کالبد شکافی و تقطیع اجزا و مباحث آن سند، خبر از چند موضوع حساب شده میدهند:

یکی اینکه پادشاهی پدر مرده، بر گلیم عزای والد شهیدش نشسته و بر خود فرض میداند که انتقام خون او را از جنایتکاران بگیرد.

دیگر اینکه پای ملت به عنوان منتقمان اصلی، برادران ناتنی پادشاه بر سراقتدار و احیاناً برادران رضاعی امیر وقت به میدان کشانده می شود و از زبان آنها، در خواست میگردد که خون پدر معنوی شان به هدر نرود و قاتل یا قاتلان به اشد مجازات محکوم گردند.

سوم به دلیل اینکه اعلیحضرت امان الله خان در غیاب پدر، در دارالسلطنۀ کابل نیابت داشته است و «پسر اصیل!» پنداشته می شود مبتنی بر آیات قرآنی و شریعت غرای محمدی بیشتر از هر کسی حق دارد که بر اریکۀ سلطنت تکیه زند و بر گزیدۀ خدا خواسته ملت می باشد.

ازکار برد اصطلاح «فرزند اصیل!» بر می آید که انشا کننده یا انشا کنندگان آن متن در گرو احساسات قومی و حتی نژادی بوده اند و شاه جدید را به حساب تیره و تبار مادرش ذیحق تر میدانستند.از اشارات فوق نتیجه می گیریم که صرف نظر از موانع ملموسی که در آینده اسباب ناکامی حکومت مشروطه خواهان دوم را فراهم می کنند ذات و سرشت آن نظام پیشاپیش بحران زا وآسیب پذیر بود و ار صدر تا ذیل هنگام رویارویی با دشواری با سادگی از «خطوط قرمز!» دیانت میگذشتند و مشروعیت را فدای مصلحت های سیاسی میکردند. اگر تجدد در جلوه ای از جلوه هایش نظام مشروطه را نیز برساند و مشروطه خواهی در بعُد اخلاقی و عاطفی ضامن حد اکثر شفافیت، مدارا و عدالت قضایی و رعایت انصاف در برابر تودۀ مردم باشد نهضت دوران امانی تا رسیدن به مدرنیته محتاج زمان درازی بود.

پيوست‌ها



نهضت مشروطه‌خواهی مطلع و مبنای دوران جديد در تاريخ افغانستان: بخش نخست، بخش دوم، بخش سوم، بخش چهارم، بخش پنجم، بخش ششم، بخش هفتم، بخش هشتم، بخش نهم، بخش دهم، بخش يازدهم، بخش دوازدهم، بخش سيزدهم، بخش چهاردهم، بخش پانزدهم، بخش شانزدهم، بخش هفدهم، بخش هجدهم، بخش نوزدهم، بخش بيستم، بخش بيست و يکم

منابع