عتیق الله پژواک (زادۀ حدود ۱۳۱۰ خ - درگذشتۀ ۱۳٨٤ خ)، شخصيت فرهنگی و مورخ افغانستان بود.
زندگينامه
عتیقالله پژواک فرزند قاضی عبدالله، نواسهٔ ملا شیرجان آخندزاده، در حدود ۱۳۱۰ خورشيدی در شهرک کجه (کږه) مرکز ولسوالی خوگیانی (خوږیانی) ولایت ننگرهار زاده شد و در قریهٔ باغبانی ولسوالی سرخرود ولایت ننگرهار میزيست.[۱][۱]
او آموزش ابتدايی را در مسجد آغاز کرد و دورهٔ رشديه و اعدايه را در دبيرستان (لیسهٔ) حبيبيه که اکثر آموزگاران آن مسلمانان هندی و بعدها آمريکايیها بودند، به پايان رسانيد.[٢] سپس در دانشگاه کابل ادامه تحصیل داد و مدرک کارشناسی خود را در رشتهی زبان و ادبيات از دانشکدهٔ ادبيات دریافت کرد.[۳]
عتیقالله پژواک، چنان که خود میگويد، از نخستين فارغالتحصيلان دانشکده ادبيات کابل بود:
- "بعدها وارد پوهنځـی جديدالتاءسيس ادبيات شدم، كه فارغان دورهٔ اول آن محض سه نفر بودند: مرحوم پوهاند عبدالاحد ياری، شاغلی عبدالرحيم هاتف و اين جانب."[۴]
همو از استادان خود در اين دانشکده چنين نام میبرد:
- "جناب عبدالحق بيتاب، علامه عبدالحی حبيبی، محمداعظمخان ايازی، جيلانیخان جلالی، پايندهمحمد زهير، عبدالرحمان پژواك، خليلالله خليلی، محمدصديق رشتين، مير امانالدين انصاری، مير نجمالدين انصاری، عبدالحكيم ضيايی، افندی هاشم شايق، محمدكريم نزيهی و دانشمندی از هندوان هند به نام مستر بهيل، كه به ما زبان سانسكريت میآموخت و هنگام مرگ مهاتما گاندی، ما را به سفارت هند برد تا سرودهايی از ريگويدا را از روی كتاب درسی بخوانيم."[۵]
پس از فراغت از پوهنتون (دانشگاه)، به رسم معمول آن زمان در بدل دو سال انجام وظيفۀ سربازی، چهار سال به عنوان معلم (آموزگار) در ليسهٔ (دبيرستان) غازی، مدرسهٔ علوم شرعيهٔ پغمان و ليسهٔ (دبيرستان) ننگرهار، اشتغال ورزيد.[۶]
او خاطرۀ زمانی را که در مدرسۀ دينی ابوحنيفه در پغمان معلم بود، چنين به ياد میآورد که اکثر شاگردان آن مدرسه روستاييان با استعدادی بودند كه عضو احزاب چپ و راست شدند، برخی از آنها [به مقامهای بلندی مملکتی دست يافتند يا] به قول سعدی: "به وزيری پادشاه رفتند" تا مسير تاريخ افغانستان را تغيير دهند، [اما سخت با سرنوشت مردم و کشور بازی کردند]؛ از راستیها (بنيادگرايان اسلامی) چون: استاد برهانالدين ربانی، استاد عبدالرب سياف، پير سيد احمد گيلانی، عبدالحكيمخان لوی څارنوال، اكادميسين عشرتی، و وفیالله سميعی و از گروههای چپی مانند: سليمان لايق، عبدالحكيم شرعی جوزجانی، عبدالقوس غوربندی، عبدالمجيد كلكانی و برادر بزرگش قيوم رهبر.[٧] و باز به گفتۀ همو:
- "فارغان ديگر اين مدرسه برای مدت بيش از دو دهه مقامات قضا و څارنوالی و دفاتر عدلی كشور را در دست داشتند."[٨]
پژواک در سال ۱۳۳٢ در ریاست مستقل مطبوعات که رييس آن علامه صلاحالدين سلجوقی بود، استخدام میشود. او ابتدا به عنوان مدير مراقبت نشرات خارجی در اين رياست آغاز به کار میکند و پس از اندک زمانی، مديريت مسوول مجلهٔ آريانا را که در "انجمن تاريخ" تحت رياست احمدعلی كهزاد به نشر میرسيد، بر عهده میگيرد.[٩]
در اين ايام، وی به نگارش و پژوهش روی آورد و برخی از آثاری او چون "تاريخ سلطنت غوريان"، "احوال و افكار رحمان بابا"، "زندگی بودا و ابراهيم ادهم"، "افكار و عقايد سقراط" محصول همين دوران است. افزون بر اين، در اين زمان فهرست نسخ خطی پشتوی موزيم (موزهای) بريتانيه را برای نشر در مجلهٔ آريانا نيز آماده ساخت و تعدادی از آثار خطی ديگر را كه در كتابخانههای كابل موجود بودند، در حواشی آن فهرست افزود.
سپس به ریاست تألیف و ترجمۀ وزارت معارف منتقل شد و به عنوان کفیل ریاست به فعاليت پرداخت.
مأموریت ها :
- چهار سال معلمی ( به عوض دو سال خدمت عسکری ) در لیسهء غازی و مدرسهء علوم شرعیه
- مدیر مراقبت نشرات خارجی ، در ریاست مستقل مطبوعات
- عضو انجمن تاریخ و مدیر مسؤول مجلهء تاریخی آریانا
- کفیل ریاست تألیف و ترجمهء وزارت معارف
- نمایندهء وزارت معارف در تهران برای مدت بیش از هفت سال ( الی سال 1963)
- رییس مطبعهء معارف ( د پوهنی مطبعه ) و منیجر و رییس مؤسسهء انتشارات فرانکلین در کابل ( 1963-1973) . در سال 1973 در اثر اختلاف نظر با جلالتمأب وزیر معارف وقت مستعفی شدم که باعث استعفای جناب وزیر هم گردید
- ده سال تمام اشتغال به زراعت ، گوسفندداری و پیله وری در قریهء باغبانی
در دورهء مهاجرت :
- عضو مؤسس شورای تفاهم و وحدت ملی ( اعضای مؤسس این شورا هفت نفر بودند )
- مدیر مسؤول جریدهء تفاهم
- مدیر مسؤول جریدهء اراده تا هنگام انتقال نشریه به کابل
- عضو لویه جرگهء اضطراری
- اشتراک در سیمینارها و گردهم آیی های متعدد
آثار :
1- احوال ، اشعار و افکار رحمان بابا ، مونوگراف فراغت از پوهنتون
2- تألیف چهار جلد کتاب درسی برای مکاتب دهاتی به زبان های پشتو و دری
3- " سلطنت غوریان " به سلسلهء تاریخ عمومی افغانستان ( به اساس تصویب انجمن تاریخ نوشتن تاریخ این دوره به من و نوشتن تاریخ دورهء غزنویان به مرحوم خلیل الله خان خلیلی سپرده شده بود )
4- ترجمهء کتلاک کتب قلمی پشتو در موزیم لندن با حواشی
5- زنده گی نامهء سقراط
6- مقایسه و مقابلهء زنده گی ابراهیم ادهم بلخی ( رح ) با زنده گی سیدهارتا بودا
7- توارد یا سرقت های شعری
8- ترجمه و تألیف شمار زیادی از مقالات
9- ترجمهء کرونولوژی وقایع مهم افغانستان از " دکشنری تاریخ افغانستان ، انقلابات و شورش ها " اثر لودویک آدامک ، چاپ لندن
10- ترجمهء رسالهء " روضهء شاه ولایت مآب " از دری به انگلیسی ( منتشره در شمارهء دوم نشریهء انجمن میراث های فرهنگی افغانستان تحت ریاست خانم دوپری، 1999)
11- ترجمهء دو کتاب در مورد ایجاد و حفاظت از صلح برای نماینده گی مؤسسهء امداد رسانی ناروی در پیشاور از انگلیسی به دری
مسافرت ها :
ایالات متحدهء امریکا ، انگلستان ، فرانسه ، آلمان ، ایتالیا ، روسیه ، پولیند، سویدن ، لبنان ، ایران، پاکستان ، هندوستان ، هانکانگ، تایلیند، جاپان و ترکیه
هدف بیشر این مسافرت ها اشتراک در سیمینارها ، کانگره های ناشرین کتب ، در موضوعاتی چون چاپ ، نشر و توزیع کتب اعم از درسی و غیر درسی بود. برخی مسافرت های دیگر در رابطه به تدویر نمایشگاه های کتاب یا جلساتی در مورد حقوق طبع و نشر و ترجمه ( کاپی رایت ) یا هم برای عقد قراردادها صورت می گرفت
تعلقات حزبی:
عتيق الله پژواک در هیچ یک از احزاب سیاسی عضویت نداشت و به حيث شخصيت مستقل ملی در امور اجتماعی و سياسی سهم فعال داشت . عتيق الله پژواک پس از يک بيماری شديد به روز 14 حوت سال 1384 داعيهء اجل را لبيک گفت و به جاودانه گی پيوست.
عتيق الله پژواک ، يكي از شخصیت هاي سابقه دار معارف و فرهنگ افغانستان است كه استاد واصف باختري ، وي را به حيث پيش كسوت معارف و فرهنگ ياد كرده و نوشته است : "جناب عتيق الله پژواك هنگامي كه من سرگرم يادگرفتن الفبا بوده ام روزنامه نگار ، نويسنده ، مترجم اشعار و موءلف كتاب درسي و تاريخ نويس بوده اند..." .
دكتور امان الله رسول ، صاحب امتياز مجلهء نسيم آزادي ، و رييس كميتهء افغاني پشتيباني از انتخابات آزاد، مي گويد که عتيق الله پژواک نه تنها خود به حيث يک روشنفکر مسؤوليت ها و مکلفيت های ملي و انساني اش را انجام داده است ، بل با کارهای فرهنگي اش ديگر روشنفكران افغان را نيز پيوسته متوجهء مسوليتهاي ملي شان ساخته است ..."
حبيب الله رفيع ، فرهنگي و پژوهشگر نامور ، مي گويد که عتيق الله پژواک به حيث يک شخصيت ملي و روشنفکر و يک کارشناس مؤفق عرصه های معرف و فرهنگ در هر وظيفه يي که بر عهده داشته است از برکت دانش ، درايت ، ابتکار و پشت کار و عشق به سربلندی وطن و آيندهء بهتر افغانستان ، بسيار کامياب بوده است.
با آن كه عتيق الله پژواك ، در حلقه هاي سابقه داران فرهنگ افغاني شخصيت شناخته شده يي است و در جريان مقاومت در برابر تجاوز شوروي نيز در داخل و خارج از كشور ، سهيم بود و به همين دليل چند بار توقيف و زنداني شده است ، و پس از به قدرت رسيدن مجاهدين در كابل ، گاه گاه در مطبوعات برون مرزي نبشه هايي از او منتشر شده ، ولي پراگنده گي زنده گي مهاجرت از يكسو و توجه به نياز خواننده گان جوانتر آسمايي، از طرف ديگر ، ما را واداشت تا در آغاز گفت و شنود ، مكثي هم بر زنده گينامهء آقای پژواک ، داشته باشيم و پرسش ها را از همين موضوع شروع نماييم.
آقاي پژواك ، نخست اگر ممكن باشد ، لطفاً براي خواننده گان جوانتر ما ، كمي در مورد زنده گي تان بگوييد .
اميدوارم كه از پند نيكوي حكيم فرخي سيستاني، عدول نورزم كه فرموده اند: " آري چو سخن نيك بود مختصر آيد ".
اسمم عتيق الله و تخلصم پژواك است كه اينك در هشتمين دههء زنده ام هستم . اصلاً باشندهء دهكدهء باغباني از مربوطات ولسوالي سرخرود ولايت ننگرهار مي باشم.
تعليماتم را اولاً در مسجد و بعداً از ابجد گرفته تا دورهء ابتداييه ، رشديه و اعداديه در مكتب حبيبيه ، به پايان رسانيدم ، كه اكثر معلمان صنوف بالايي آن را معلمان امريكايي و مسلمانان هندي تشكيل مي دادند. بعداً داخل پوهنځـي جديدالتاءسيس ادبيات شدم ، كه فارغان دورهء اول آن محض سه نفر بودند : مرحوم پوهاند عبدالاحد ياري ، شاغلي عبدالرحيم هاتف و اين جانب.
استادان قدرمند ما در پوهنتون اينان بودند : جناب عبدالحق بيتاب ، علامه عبدالحي حبيبي ، محمد اعظم خان ايازي ، جيلاني خان جلالي ، پاينده محمد زهير ، عبدالرحمان پژواك ، خليل الله خليلي ، محمد صديق رشتين ، ميرامان الدين انصاري ، مير نجم الدين انصاري ، عبدالحكيم ضيايي ، افندي هاشم شايق ، محمد كريم نزيهي و دانشمندي از هندوان هند به نام مستر بهيل ، كه به ما زبان سانسكريت مي آموخت و هنگام مرگ مهاتما گاندي ، ما را به سفارت هند برد تا سرودهايي از ريگويدا را از روي كتاب درسي بخوانيم.
پس از فراغت از پوهنتون ، به رسم معمول آن زمان در عوض انجام خدمت عسكري ، چهار سال به حيث معلم ايفاي كردم و در ليسهء غازي ، مدرسهء علوم شرعيهء پغمان و ليسهء ننگرهار ، معلم بودم. تا جايي كه به ياد دارم ، اكثر شاگردان اين مدرسهء ديني ، روستاييان با استعدادي بودند كه به قول سعدي ، به وزيري پادشاه رفتند و در احزاب راست و چپ تا حدي مسير تاريخ افغانستان را تغيير دادند ، از قبيل استاد برهان الدين رباني ، استاد عبدالرب سياف ، پيرسيد احمد گيلاني ، عبدالحكيم خان لوي حارنوال ، اكادميسين عشرتي ، و وفي الله سميعي ، و از چپي ها ، سليمان لايق ، عبدالحكيم شرعي جوزجاني ، عبدالقوس غوربندي ، عبدالمجيد كه بعداً به كلكاني و برادر بزرگش كه به رهبر ، شهرت يافتند. فارغان ديگر اين مدرسه براي مدت بيش از دو دهه مقامات قضا و حارنوالي و دفاتر عدلي كشور را در دست داشتند.
بعد از ختم دورهء با سعادت معلمي ، در رياست مستقل مطبوعات تحت رياست علامه صلاح الدين خان سلجوقي ، اولاً به حيث مدير مراقبت و بعد از مدت كوتاهي به حيث مدير مسوول مجلهء آريانا ، و عضو انجمن تاريخ تحت رياست احمد علي خان كهزاد - او را هم بايد ( علامه ) خواند و پدر تاريخ و موزيم هاي (برباد رفتهء) افغانستان ناميد - شروع به كار كردم.
در مورد تأليف تاريخ سلطنت غوريان ، توسط شما ، در اين مرحله در مطبوعات مطالبي آمده است . همچنان مي دانيم كه "احوال و افكار رحمان بابا" ، " زنده گي بودا و ابراهيم ادهم " ، " افكار و عقايد سقراط " را نيز نگاشته ايد . اگر ممكن باشد لطفاً در مورد تأليفات ديگر تان كمي معلومات ارايه بفرماييد .
سلطنت غوريان در سلسلهء تاريخ عمومي افغانستان ، تأليف شده است. به علاوه در آن زمان كتلاك كتب قلمي پشتوي موزيم بريتانيه را براي چاپ در مجلهء آريانا آماده ساختم و تعدادي از نسخه هاي مشابهء ديگر را كه در كتابخانه هاي كابل موجود بودند ، در حواشي آن كتلاك افزودم ، تا آن كه در اثر تصادف نه چندان خوب ، به عضويت رياست تأليف و ترجمهء وزارت معارف ، در آمدم و مدتي هم كفيل آن رياست بودم. در اين زمان به تأليف چهار عنوان كتاب درسي براي مكاتب دهاتي به زبانهاي پشتو و دري توفيق يافتم.
كار با موءسسهء انتشارات فرانكلين ، را چه گونه آغاز كرديد؟
انتشارات فرانكلين ، موءسسهء فرهنگيي است كه مركز آن در نيويارك ، و دفاتر آن در برخي ممالك آسيايي ، افريقايي و امريكاي لاتين ، داير و فعال بود.
در اواخر دههء پنجاه و اوايل دههء شصت ، حكومت افغانستان فيصله نمود تا مكاتب ذكور و اناث - به شمول مكاتب دهاتي ــ به حد قابل توجهي توسعه و انكشاف يابند. تحقق اين اقدام نيك و عاجل در قدم اول نيازمند تعداد كافي كتب درسي نيز بود. لذا فيصله شد تا به موازات آنچه در كابل به چاپ مي رسيد ، تعداد زيادي از اين كتب در ايران، چاپ شوند. اين كار را موءسسهء انتشارات فرانكلن تهران ، بر عهده گرفت و مجلس وزرأ تقرر چهار نفر افغان را براي پيشبرد اين پلان منظور كرد.
شاغلي دكتور علي احمد خان پوپل، كه عمرش را وقف تعليم و تربيه و معارف كشور كرده بود و خدمات برجستهء وي در ساحهء معارف به همه گان معلوم است ، روزي مرا احضار كرد و بعد از تذكراتي اندرين مورد گفت كه قرار است در اثر قلت بودجه-شايد هم ملحوظات ديگري نيز بوده باشند-محض يك نفر را به تهران اعزام دارند. بدين ترتيب از اينجانب در مورد پذيرش اين وظيفه تعهد گرفت. بعد از روزي چند ، با متون تعدادي از كتب درسي كه همه در رياست تأليف و ترجمه به كومك متخصصين افغاني تهيه و تأليف شده بودند و اين سلسله جريان داشت ، عازم تهران شدم و بيش از هفت سال در آنجا باقي ماندم.
و پس از آن ؟
بعداً ، وزارت معارف به اين فكر شد كه چرا شعبه يي از موءسسهء انتشارات فرانكلن را كه يك موءسسهء عرفاني غير انتفاعي بود در كابل تأسيس نكند. مذاكرات مقدماتي با شاغلي ديلوس سمت ، رييس مركزي فرانكلن مقيم نيويارك كه از جملهء منورين بشردوست امريكايي بود و شاغلي همايون صنعتي زاده ، رييس موءسسهء انتشارات فرانكلن تهران ، كه حقيقتاً از دوستان افغانستان است ، آغاز شد. مرحوم دكتور انس خان ، منحيث رييس و اينجانب به حيث عضو هيأت افغاني ، موءفق شديم قراردادي با اعتبار ده سال را ترتيب كنيم. طبق قرار داد مطبعهء معارف به قسم اجاره به دسترس موءسسهء انتشارات فرانكلين قرار داده شد. يك منظور از اين كار انكشاف مطبعه و تربيهء كارگران ماهر افغاني بود.
و شما چه گونه به رياست اين موءسسه انتخاب شديد؟
به راستي هم تعداد كانديدان براي اين وظيفه زياد بودند ، به جز اينجانب كه هرگز خودم را كانديد نكردم. بالآخره در جلسه يي كه بين رجال موءسسهء فراكلن و وزارت معارف صورت گرفت و من بعداً از آن آگاه شدم ، قرعهء فال را به نام من ديوانه زده بودند و با فرمان شاهي ، رياست مطبعه را به من تفويض كردند و نماينده گي موءسسهء انتشارات فرانكلين در ذيل قرارداد جداگانه يي به من سپرده شد ، كه نه سال كامل در اين پست كار كردم.
در شروع سال دهم كارم در رياست مطبعهء معارف ، در تصميم گيري روي امور اداري و حسابي بين من و وزير معارف وقت شاغلي حميدالله خان عنايت سراج ، اختلاف به وجود آمد . در اين رابطه چون من حق به جانب بودم و او مافوق ، لذا مجبور به استعفا شدم و استعفا نامهء خود را به دست نشر هم سپردم. عجيب اين كه شاغلي عنايت سراج هم دو روز بعد استعفا كرد و استعفايش قبول هم شد.
اين قرارداد براي جانب افغاني چه سود و ثمره يي داشت ؟
من اينجا تنها بخشي از كارهاي مثمري را كه در اين دوره انجام يافتند، برمي شمارم :
• پلان تربيهء عملي و تبادلهء حدود 64 نفركارگران افغاني و ايراني براي مدت يك سال كار عملي تهيه و تطبيق شد.
• پروژهء تأسيس (50) كتابخانه براي ( 50 ) مكتب در مركز و ولايات و تربيهء تعداد زيادي از كتابداران عصري ، موءفقانه تطبيق گرديد.
• مطبعه با ماشين هاي جديد و عصري مجهز شد ، به جز از شعبهء صحافي كه قصداً نيمه ماشيني گرديد ، چه در غير آن تعدادي از كارگران محتاج ما ، بيكار مي شدند.
• مطبعهء معارف توانايي تخنيكي و فني آن را يافت تا كارهايي از قبيل چاپ جنتريهاي رنگهء " د آريانا افغان هوايي شركت " ، تكتهاي لاتري " سره مياشت " ، چك بوك ها و ليچرهاي مخصوص بانكداري و امثالهم ، كه در گذشته با قيمت گزاف و پرداخت اسعار معتبر ، از خارج تهيه مي شدند ، در داخل كشور با كيفيت بهتر و به قيمت ارزانتر ، انجام دهد.
• يك سلسله كتب عمده و قطور چون ، كليات بيدل ، ترجمهء پشتوي سيره النبي ، تعدادي از كتب ضخيم طبي و ساير نشريات به زبانهاي دري و پشتو انگليسي ، به چاپ رسيدند. پاره هاي قرآن شريف براي مكاتب كه قبلاً از هندوستان وارد مي شدند ، به تيراژ مورد نياز در مطبعه به چاپ رسيدند.حتي كتابچه هاي سفيد و خط دار به تعداد ميليونها نسخه در مطبعهء معارف تهيه مي شد.
در مجموع تيراژ چاپ كتب درسي - به استثناي كتب ديگر و مجلات و قرطاسيه ـ در اواسط سال دوم از دوصدهزار به يك ميليون و بعداً به پنج ميليون در سال ارتقأ يافت.
فكر مي كنم تنها همين ارقام بالا نيز مي توانند تصوير كلي درجهء ارتقاء كمي و كيفي و ظرفيت توليدي مطبعهء معارف را ارايه دهند.
البته كه در سه دههء اخير به صورت مستقيم و غير مستقيم ، شما در فعاليتهاي سياسي و فرهنگيي سهيم بوده ايد كه برخي ابتكارات در عرصهء مقاومت روشنفكران و فرهنگيان سرشناس در داخل و خارج كشور بر ضد تجاوز شوروي، از اين جمله اند. اكنون به اجازهء شما ، پرسشهايي مطرح خواهيم كرد در رابطه به كار و وظيفهء شما به حيث مدير مسؤول جريدهء اراده .
پـيش از نشر " اراده " نيز شمار زياد نشريات مهاجرتي افغاني وجود داشتند . اراده ، چه اهدافي را مطرح كرد و چه وظايفي را در برابر خود قرار داد كه پيش از آن مطرح نشده بودند ؟
ما ، در بدو امر " اراده " را يك نشريهء بيطرف ، تحليلي و تلقيني براي تنوير افكار هم مينهان خود معرفي كرديم و تا من تا آخر به اين وعدهء خود متعهد باقي ماندم.
از طرف ديگر ما چنان ادعايي نكرده ايم كه در بخش پاياني سوال به آن اشاره شده است.
به هر تقدير ، ما فكر مي كنيم كه يا مثل برخي از جرايد ديگر و يا گاهي هم برعكس تعدادي از نشرات بيرون مرزي هم ميهنان خود اقلاً به آنچه وعده داديم ، پابند مانديم. نا گفته نماند كه خلاها و نقايصي هم داشتيم كه ايكاش ، چون خواهي نخواهي مشكلاتي هم داشتيم كه همه بر آن آگاه هستند. رحمان بابا عليه رحمه ، گفته است : " پيشور او اور و گور دري واره يو دي"
اگر اشتباه نكنم ، شما در هنگام مهاجرت معتقد به وجود "اكثريت خاموش" بوديد. آيا اين " اكثريت خاموش" اين قفل سكوت و زنجير سكون راشکسته ؟
من چند سال پيش در گفت و شنودی با شما گفته بودم :" ... اين اصطلاح بار اول توسط ريچارد نكس ، در يكي از كمپاين هاي انتخاباتي او به ميان آمد ، و سالها پس از آن داخل ادبيات سياسي ما گرديد. امّا ، اكثريت خاموش نكسن ، با اكثريت خاموش ما فرق دارد. او از اكثريتي شاكي بود كه در انتخابات و دادن رأي به اين و آن كانديد دلچسپيي نداشت ، بل اشتغال در كار و بار و داد و ستد معمول و روزمرهء خود را بر آن ترجيع مي داد. امّا ، اكثريت بيچاره و در به در ما در اثر اختناقات سياسي و مذهبي ، دزدگفتن ها و بربستن ها ، مهاجرت هاي قهري و بيجا شدن هاي جبري ، تيت و پاشان بودن و فاصله هاي جغرافيايي و بالآخره فقر سياه مالي و امثالهم آتشي در زير خاكستر خاموش است و دستش به جايي نمي رسد و بدينترتيب فاقد ارتباطات سياسي و ضروري ذات البيني مي باشد. اكثريت خاموش ما ، كساني اند كه كسي را نكشته اند ، بل خود كشته هاي زيادي داده اند ، به مال و ناموس ديگران بد نديده اند ، اما مال و ناموس خود شان بارها در معرض چور و چپاول "دزدان با چراغ و بي چراغ" ( به گفتهء سنايي غزنوي عليه رحمه) قرار گرفته است و بالآخره اكثريت خاموش ما ، كساني هستند كه جهاد مقدس و قيام ملي را عليه متجاوزين مسلح روس ، با دادن تلفات جاني و مالي به سر رسانيدند ، امّا ، از نعمت و ثمرهء اين پيروزي به كلي محروم شدند و ... از جنگهاي داخلي و امتثال بيگانه گان بيزارند و قسي علهذا.
خاليگاه بزرگ اكثريت خاموش ، عدم تشكل سياسي و عدم انسجام مي باشد ، كه نتيجهء آن فقدان ارتباطات است. اين وضيعت در حقيقت ميدان را شغالي كرده و اسباب اين همه تاخت و تاز از خود و بيگانه را فراهم ساخته است و كار را به جايي رسانده كه راه گريز و ستيز هر دو را از ما گم كرده و جميع ابواب زنده گي مدني و فرهنگي را بر روي ما بسته است و گروهي چند مسلح ، امّا ، فاقد هر نوع احساس و مسووليت ملي يعني فاقد احساس و مسووليت افغاني و اسلامي را بر ما مسلط ساخته و اكثريت بزرگي را در گرو اسارت چند اقليت كوچك ، سپرده است.
به عقيدهء من ، و از روي تجارب موجود و هم بنابر بعض جريانات فكريي كه در اقصي نقاط دنيا بين مهاجرين رانده شده از وطن موجود است و شما شاهد حال هستيد ، ما ، در صورتي مي توانيم اين قفل سكوت و اين زنجير سكون ، و رشتهء انتظار سياسي و تماشاگر بودن را بشكنيم كه منسجم و متشكل شويم ، ارتباطات سياسي بين الافغاني قايم سازيم ، و نظر و عمل و نيز جميع ابزار كار و قابليت هاي دست داشتهء خود را مشترك سازيم و اينهمه موءسسات ، بنيادها ، شوراها و بنيانهاي سياسي خود را جمع رجال منفرد موءثر چه روحاني و چه قومي و قبيلوي و فرهنگي دور يك محور فكري و عقيدتي گرد هم آوريم تا از يك پلاتفرم ملي با يك زبان سخن گويند و از تيوري به پركتيك و يا از نظر به عمل گرايش پيدا كنند ، تا موقف و موضع شان در خارج و داخل كشور مستحكم و صداي شان رسا گردد و به گوش هاي از خود و بيگانه طنين اندازد...".
البته که از آن زمان تا کنون اوضاع در افغانستان و منطقه دگر گون گشته است. انتخابات رياست جمهوری و اينک انتخابات پارلماني به مردم فرصت مي دهد تا به گونهء مؤوثر در تعيين سرنوشت ملي مشارکت ورزند. ولي هنوز هم ما از محوز و يا محورهايي که مردم بتوانند به گرد آنان به خاطر بازتاب نيازمندی ها و خواسته های شان و مشارکت در امر ساختن آيندهء بهتر منسجم شوند برخوردار نيستيم تا . البته اين کافي نيست تا مردم تنها در انتخابات رأی بدهند. بازسازی افغانستان برابر با ايجابات جهان امروز و مطابق به شرايط و نيازمندی های جامعهء افغاني ، ايجاب آن را مي نمايد تا مردم به گونهء آگاهانه ، لي و متداوم در اين پروسه مشارکت داشته باشند.
تا جدا هستيم انگشتان افگاريم ما
مشت اگر گرديم از آن دندانها خواهد شكست
محترم پژواك ، از اين كه به پرسشهاي ما پاسخ گفتيد ، از شما متشكريم.
از شما نيز تشكر . اميدوارم باعث درد سرشما و خواننده گان آسمايي نشده باشم.[*]
[*][**][***]
به خصوص در دورهء بحران بيست و چند سال اخير کمتر شخصيت شناخته شدهء افغاني وجود داشته که بر جبينش مهر اتهامي را نکوبيده باشند. البته در هر قاعده يي استثناهايي نيز وجود دارد. يکي از اين استثنأ ها استاد عتيق الله پژواک است که از همه فراز و نشيب های روزگار نيک نام و سربلند برون آمده است. دليلش اين است که جناب عتيق الله پژواک به تمام معنا عيار مرد بوده است. او دارای نصب العين معيين بود و است و دشواری های روزگار نتوانست اين نصب العين او را دگرگون سازد. برعکس او در هرگونه شرايطي برای تحقق اين نصب العين کوشيد. او مسلمان مؤمن و معتقد است؛ ولي مسلمان روشنفکر . او به انسان و انسانيت و ارزش های عموم بشری احترام دارد و در عين زمان به منافع ملي و فرهنگ ملي سخت وفادار است. او گرچه بر اعتقاداتش سخت استوار است ، ولي در برابر دگرانديشان نيز بردبار است و برای آنان همان حقوقي را قايل است که برای خودش و هم انديشانش قايل است. و راستش اين که او انسان تمام عيار است و حتّا مخالفان انديشه يي خودش را نيز در لحظه های دشوار کمک کرده است. به همین دلیل است که نه تنها هم انديشانش ، بل مخالفين انديشه يي اش نيز به او احترام و ارادت دارند.
دکتور سيد مسعود خلوتي
***
"جناب عتيق الله پژواك هنگامي كه من سرگرم يادگرفتن الفبا بوده ام روزنامه نگار ، نويسنده ، مترجم اشعار و موءلف كتاب درسي و تاريخ نويس بوده اند..."
واصف باختری
***
" جناب استاد عتيق الله پژواک شخصيتي است دارای دانش گسترده و ژرف ، درايت برازنده ، تجربهء فروان ، وطندوستي عميق قلبي و حقيقت پسندی و بردباری فروان ..."
حبيب الله رفيع
[*]
***
يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامۀ آريانا توسط مهديزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.پيوستها
پيوست ۱:
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:
پینوشتها
[۲]-
[۳]-
[۴]-
[۵]-
[۶]-
[٧]-
[۸]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱۲]-
[۱۳]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱۶]-
[۱٧]-
[۱۸]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[٢۱]-
[٢۲]-
[٢۳]-
[٢۴]-
[٢۵]-
[٢۶]-
[٢٧]-
[٢۸]-
[٢۹]-
جُستارهای وابسته
□
□
منابع
□
پيوند به بیرون
□
□
[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]