اطلاعاتی که در قسمت پيوستها ارائه میشود، آگاهی از ديدگاههای مختلف دربارۀ مطالب يک مدخل خاص است. مسئوليت این ديدگاهها به عهده نويسندۀ يا نويسندگان آن است و نشر اين ديدگاهها در دانشنامه به منزله تایید نظرات ارائه شده در آنها نیست.
در بارهً زمان زرتشت، در کتاب اسطورهً زندگی زرتشت، تآلیف ژاله آموزگار و فدایی علم دکتر احمد تفضلی مطالب جامع و جالبی آمده، که نیاز به بازگویی و بررسیهای هرچه عمیقتر دارد. ما مطالب آنها را در این جا آورده و در پایان نظر خود را که حالا دیگر بعد از سی سال تحقیق اختصاصی در بارهً زرتشت، کار شناسانه هم شده، با توجه به معلوماتی که از سیماهای ناشناختهً مختلف زرتشت که تحت عناوین دیگر پیش صاحبان ادیان بزرگ و مختلف موجود است، به صورت نقد و مکملهای بر نظرات ایرانشناسان که در این کتاب به شیوهً نه چندان کامل ولی به هر حال خوب تهیه و تدوین گردیدهاند، میآوریم. در این کتاب اسطورهً زندگی زردشت در باب زمان زرتشت میخوانیم: "دورترین زمانی که برای زردشت قائل شدهاند، سدهً هجدهم پیش از میلاد و نزدیکترین آن سدهً ششم پیش از میلاد است. برای تعیین این تاریخ دو روش عمده را به کار گرفتهاند. در روش اول به ارقام و اعدادی استناد میکنند که در بارهً زندگی زردشت در کتابهای پهلوی و عربی یا در منابع یونانی آمده است. در روش دوم بر اساس معیارهای زبانی و قرائن تاریخی نتیجهگیری میشود. پیروان روش نخستین بیشتر دانشمندانی هستند که تاریخی را که در کتابهای پهلوی و عربی آمده است صحیح و قابل اعتماد میدانند. و محاسبات را بر آن اساس مینهند. این تاریخگذاری معروف به تاریخ سنتی است. تاریخ سنتی: در کتاب پهلوی بندهشن آمده است که: "چون هزارهً سلطهً بزغاله (جدی) فرا رسید، زردشت از سوی آفریدگار اورمزد به پیامبری آمد و گشتاسب پس از پذیرفتن دین ٩٠ سال فرمانروایی کرد. مجموع سالهای فرمانروایی او ١٢٠ سال بود. بهمن پسر اسفندیار (خشایارشا پسر داریوش) ١١٢ سال، همای دختر بهمن ٣٠ سال، دارا پسر چهر آزاد ١٢ سال، دارا پسر دارا (داریوش سوم) ١۴ سال." با جمع بستن این ارقام عدد ٢۵٨ سال بهدست میآید که فاصل میان زردشت و کشته شدن دارا به دست اسکندر است. از سوی دیگرابوریحان بیرونی در آثارالباقیه مینویسد که از ظهور زردشت تا اول تاریخ اسکندر ٢۵٨ سال فاصله بوده است. مسعودی نیز فاصلهً زمانی از زردشت تا اسکندر را ٢۵٨ سال ذکر میکند. اما از روایات گوناگون دقیقاٌ معلوم نیست که منظور از زمان زردشت تاریخ زایش اوست یا تاریخ وحی از سوی اورمزد در سی سالگی او، یا تاریخی که در چهل سالگی دین خود را آشکارا ابلاغ کرده یا زمانی که در چهل و دو سالگی گشتاسب (منظور گشتاسب پیشدادی/ کیانی برادر زریادر زرتشت یا گشتاسب نوذری/ هخامنشی) دین او را پذیرفت. همچنین روشن نیست که منظور از زمان اسکندر چیست. آیا مقصود زمان فتح ایران به دست اسکندر است یا مرگ او، یا اصولاٌ مراد تاریخ اسکندر یا تاریخ سلوکی است. هنینگ بر آن است که که تا زمان اسکندر به معنی سال مرگ داریوش سوم آخرین پادشاه هخامنشی است که در سال ٣٣٠ قبل از میلاد اتفاق افتاد، اما در مورد مبدأ یقین ندارد. بنابراین به نظر وی تاریخ تولد او یا سال ٦١٨ یا ٦٢٨ یا ٦٣٠ پیش از میلاد بوده است و چون زردشت بنابه روایتهای مذکور در کتابهای پهلوی ٧٧ سال عمر کرده است، سال وفات او را در ۵۴١ یا ۵۵١ یا ۵۵٣ قبل از میلاد میداند. هرتسفلد معتقد بود که مبدأ این تاریخ، زمان تولد زردشت است که هزاره با آن آغاز میشود، همین نظر مورد قبول شاپور شهبازی متخصص دورهً هخامنشی است. به نظر این دانشمند ایرانی منظور ازتا زمان اسکندر، تاریخ اسکندری یا تاریخ سلوکی یا تاریخ منجمان بابل است. به این حساب تاریخ تولد زردشت ٢۵٨ سال پیش از تاریخ سلوکی یعنی سال ۵٦٩ قبل از میلاد و تاریخ به پیامبری رسیدن او ٢٢٨ سال پیش از تاریخ سلوکی یعنی ۴٩٢ قبل از میلاد است.اما شهبازی بر خلاف هنینگ و هرتسفلد و دیگران بر آن است که تاریخ ٢۵٨ سال، فاصلهً واقعی میان زردشت و اسکندر نیست. به نظر او در واقع این رقم مبین فاصلهً زمانی دو حادٍهً مهم تاریخی که بعداٌ میان پادشاهان ایران از گشتاسپ تا دارای سوم تقسیم شده است. وی بر آن است که تاریخ ٢٢٨ سال پیش از اسکندر (یعنی سال به پیامبری رسیدن زردشت) را دانشمندان زردشتی از بابلیان شنیده بودند و این تاریخ مبین فاصلهً زمانی میان فتح بابل به دست کورش در سال ۵٣٩ ق ۴ بل از میلاد و تاریخ فتح این شهر ذه دست سلوکوس در سال ٣١١ قبل از میلاد است که مبدأ تاریخ سلوکی به شمار میرود. رواج تاریخ سلوکی در اوایل دورهً ساسانی موجب شد که زردشتیان معتقد شوند که آغاز هزارهً زردشت با آغاز تقویم سلوکی یکی بوده است و پیروزی بزرگ ایرانیان یعنی فتح بابل را به دست کورش همان ظهور زردشت بدانند و در نتیجه تولد او را ٢۵٨ سال پیش از اسکندر (یعنی تاریخ سلوکی) به شمار آورند. گ. نیولی این نظر شهبازی را نمی پذیرد و برای توجیه تاریخ سنتی به روایت دیگری درکتاب پهلوی ارداویراف نامه استناد میکند. از این روایت و نیز از گفتهً مسعودی بر میآید که میان زردشت و اسکندر ٣٠٠ سال فاصله بوده است. به نظر نیولی رقم ٢۵٨ از کاهش ۴٢ از ٣٠٠ به دست آمده است؛ زیرا زردشت بر حسب روایتهای دینی در سن ۴٢ سالگی گشتاسب را به دین خواند است. به نظر این دانشمند در روایتی که اصل آن از بابل بوده است، استیلای ٣٠٠ ساله ای برای پادشاهان قدیم ایران قائل شده بودند و رقم ٢۵٨ به گونه ای خیال پردازانه میان شاهان از گشتاسب تا دارا تقسیم شده است. بسیاری از پژوهندگان، تاریخ سنتی زردشت را به سبب ویژگی افسانهای آن به عنوان تاریخ حقیقی نمیپذیرند." در اینجا باید رشتهً سخن مؤلفین اسطورهً زندگی زرتشت را بریده و بگوئیم دیاکونوف در گفتار موجز و مختصری که در حواشی تارخ ماد نگاشته و نگارندگان این کتاب از آن غافل ماندهاند، مطلب فوق را بهتر و دقیقتر بیان کرده است: "آکادمیسین و.و. استروه به متابعت از ارنست هرتسفلد در کتاب زرتشت و جهان او، تاریخ آغاز فعالیت زرتشت را که بیرونی آورده یعنی ٢۵٨ سال قبل از مبدأ تاریخ سلوکی یا ۵٧٠ قبل از میلاد اشاره کرده استناد میکند..." اگر سن ٣٠ سالگی زردشت به هنگام بعثت وی را بر این اضافه کنیم برای میلاد زرتشت آغاز قرن ششم پیش از میلاد بهدست خواهیم آورد و ما بعداٌ به اثبات این نظر از منابع زرتشتی و غیر زرتشتی خواهیم پرداخت. عجالتاٌ به ادامه بحث مؤلفین اسطورهً زندگی زردشت بر میگردیم: "روایات یونانی: تاریخگذاری دیگری که با محاسبهً ارقام و اعداد به دست میآید، مبتنی بر منابع یونانی است. کسانتوس لیدیائی که معاصر اردشیر اول هخامنشی است، نقل میکند که زردشت ٦٠٠ سال پیش از فتح یونان به دست خشایارشا(سال ۴٨٠ قبل از میلاد )می زیسته است. آما در نسخههای دیگر به جای عدد ٦٠٠، رقم ٦٠٠٠ آمده است؛ و این عدد مطابق روایات دیگر یونانی است که بر طبق آن زردشت ٦٠٠٠ سال پیش از افلاطون میزیسته است. ارسطو و ایودوکسوس نیز زردشت را ٦٠٠٠ سال پیش از افلاطون (متوفی ٣۴٧ قبل از میلاد) دانستهاند. و هرمودروس زمان او را ۵٠٠٠ سال پیش از جنگ یونان و ترویا ذکر کرده است. بعضی از دانشمندان در روایت کسانتوس عدد ٦٠٠ را درست میدانند و بعضی ٦٠٠٠ را که مطابق با دیگر روایات یونانی است. شاپور شهبازی بر آن است که عدد ٦٠٠ درست است و به نظر او زردشت ١٠٨٠ قبل از میلاد میزیسته است (٦٠٠+۴٨٠=١٠٨٠). نیولی با انتقاد از نظریهً شهبازی، رقم ٦٠٠٠ را درست میداند. بر این اساس که در میان دانشمندان و نویسندگان یونان این تمایل وجود داشته است که افلاطون را از طریق دو دورهً سه هزار ساله به زردشت پیوند دهند. بهنظر این دانشمند، این تاریخ هر چه باشد ارزش تاریخی ندارد. از سوی دیگر هومباخ نظر شهبازی را در انتخاب رقم ٦٠٠ مرجح میداند؛ اما او نیز معتقد است که این عدد سر راست تاریخی واقعی نیست. به نظر او در ایران قدیم آن گونه که از فصل دوم وندیداد در مورد فرمانروایی جمشید بر میآید، به دورههای ٣٠٠ ساله قائل بودهاند و ٦٠٠ سال در واقع دو دورهً ٣٠٠ ساله است." در باب این نظریات یونانیان باستان این جانب عقیدهمند است که در خود ایران نام خانواده پیشدادیان (نخستین قانونگذاران) که در واقع اعضاء اصلی آن سپیتمه جمشید و پسرش سپیتاک زرتشت (هوشنگ، ایرج) و نوادهاش تیگران (تخموروپه، آرش، منوچهر) بودهاند، همچنین به معنی نخستین فرمانروایان انسانها گرفته شدهاند و از همین جاست که در شاهنامه مکان تاریخی آنها که در اصل به صورت حلقه واسط بین فرمانروایان ماد (کیانیان) و پارسیان هخامنشی بودهاند، به ماقبل مادها منتقل شده است. بنابراین یونانیان حدیث ماقبل تاریخی بودن پیشدادیان را از ایرانیان و اتباع بابلی آنها شنیده بودهاند. بیجهت نیست که میبینیم بروسوس مورخ بابلی و یونانی که در قرن سوم پیش از میلاد مسیح میزیسته است میگوید که "نخستین خدیو زمین آلاروس (سرخ فام بلند قامت= بردیه زرتشت) بوده که ۴٣٢٠٠ سال پادشاهی کرد. پس از او ده پادشاه دیگر در مدت ۴٣٢٠٠٠ سال شهریاری داشتند. در عهد خیستروس (خضر، هوو خشتره، کی آخسارو) آخرین پادشاه این دوره طوفان (منظور نابودی آشور با به آب بستن شهرهای بزرگ آن) روی داد..." بنابراین ماقبل تاریخی به شمار رفتن زرتشت نزد بسیاری از علمای یونان باستان هیچ استبعادی نداشته است. این بحث کتاب اسطورهً زندگی زردشت ادامه میدهیم: "روایت بیرونی: شهبازی برای تعیین زندگی زردشت از طریق محاسبه به همین روش، تاریخ دیگری پیشنهاد کرده است. بیرونی آورده است که خوارزمیان چون خواستند تقویمی برای خود اتخاذ کنند، آمدن سیاوش (فرائورت) پسر کیکاووس (خشثریتی) را به خوارزم مبدأ قرار دادند و این در سال ٨٨٨ پیش از اسکندر بود. به نظر شهبازی منظور از اسکندر تاریخ اسکندری (تاریخ سلوکی) است. بنابر این مبدأ این تاریخ حدود ١٢٠٠ سال پیش از اسکندر میشود. میان سیاوش سیاوش (جد مادری سوم زردشت) و زردشت چهار نسل فاصله بوده است و اگر هر نسل را ۴٠ سال به شمار بیاوریم، باید از این رقم ١٢٠ سال کم کنیم تا رقم ١٠٨٠ را به دست بیاوریم. به نظر شهبازی این تاریخ که با تاریخی کسانتوس ذکر کرده مطابقت دارد، برای زمان زردشت از همه مناسب تر است. نیولی این روایت بیرونی را روایتی افسانه ای به شمار میآورد و این نظریه را که زردشت در ١٠٨٠ سال قبل از میلاد میزیسته است، همانند تاریخ سنتی فاقد اعتبار تاریخی میداند...." چنانکه اشاره شد بنابر محاسبات ابوریحان بیرونی تولد زرتشت (به قول هرتسفلد،سپیتاک) در حدود آغاز قرن ششم پیش از میلاد روی داده است و پدر سپیتاک یعنی سپیتمه جمشید (هوم عابد) ضمن ١٢سال پیش از آن به همدستی کی آخسارو (هووخشتره) مادیای اسکیتی (افراسیاب دوم، قاتل پدر کی آخسارو یعنی فرائورت/ سیاوش) را در حدود شهرستان مراغه و کنار دریاچهً اورمیه دستگیر و وی را که ولی نعمت سابقش بود تحویل کی آخسارو داد و در مقابل این خدمت بزرگ به مقام دامادی پسر کی آخسارو یعنی آستیاگ (آژی دهاک) رسید و با دختر او آمیتی دا (ماندانا) ازدواج نمود و حتی به طور رسمی به مقام ولیعهدی وی انتخاب شده و از ازدواج وی با آمیتی دا بود که زریادر زرتشت/ سپیتاک و برادر بزرگش مگابرن ویشتاسپ به دنیا آمدند.بنابراین تولد زرتشت به طور قطع و یقین بعد از سال ٦١٢ پیش از میلاد صورت گرفته است. در مورد طول عمر زردشت باید گفت در اساطیر و روایات دینی اسلامی و کلیمی اشاراتی به عمر سیماهای قرآنی و توراتی سپیتاک زرتشت یعنی ابراهیم خلیل الله، ایوب، صالح، لقمان، بلعم ابن باعورا، آصف ابن برخیاء اشاراتی شده است که روشنترین و صریحترین خبر مربوط به ابراهیم خلیل الله (پدر ملتهای فراوان که دوست صمیمی خداست) که برایش ٧۵ سال سن تعیین شده و ایوب صفوت الله (برگزیدهً امتحان شده) است که در سن ٧٣ سالگی از امتحان خدایی فارغ شده است. میتوان تصور کرد که در این سن به نیابت سلطنت کمبوجیه در ایران انتخاب شده و حدود ۵ سال در امپراطوری هخامنشیان فرمان رانده و درپایان توسط داریوش و شش تن سران پارسی همدستش به قتل رسیده است. این ارقام یعنی عمر ٧۵و ٧٨ سال برای سیماهای سامی زرتشت در منابع پهلوی در مورد زرتشت به عنوان هوشنگ پیشدادی۴٠+۴٠ سال و در مورد خود نام زرتشت ٧٧ سال قید گردیده است. رقم ٨٠ سال عمر همچنین برای گئوماته زرتشت که در منابع بودایی زیر عنوان گوتمه بودا نامیده شده و بانی بودایی گری (در واقع زرتشت شرق ایران و فلات قارهً هند) به شمار آمده، بیان گردیده است. در کورشنامهً گزنفون نیز مطالبی در باب تنائوکسار (بردیه زرتشت) و پسرش تیگران به عنوان پادشاهان ارمنستان و اران و ماد کوچک بیان شده که میتوان از آن نیز استنتاجهایی در بارهً طول عمر و زمان تولد زرتشت به عمل آورد. گزنفون میآورد: کورش درهنگام تصرف ارمنستان با تیگران جوان که تازه عروسی کرده بود و از قبل با وی دوستی داشت و پدر وی که در اینجا نامی از وی به میان نمی آورد و جای دیگر تنائوکسار(بردیه زرتشت) مینامد بر خورد نمود و در ضمن کورش از به قتل رسیدن سوفسطایی بزرگ این خاندان ابراز تأسف میکند. پیداست که در اینجا مراد از این سوفسطایی (صوفی، در اصل به معنی دانا و زیرک و رند) همانا سپیتمه جمشید (هوم عابد) پدر سپیتاک زرتشت مراد بوده است که به دست آراسپ (ارجاسپ) سردار کورش به قتل رسیده بود پس بی جهت نیست که صوفیان پرستش زرتشت را تحت عناوین بایزید بسطامی و ابراهیم ادهم وارد مدار کیش خود نمودهاند بگذریم که اینان در اساس جهان بینی خود هم از تعالیم زرتشتی بهره مند بودهاند و این نیز بی اساس نبوده که مرتاضان سمت شرق فالات ایران وشمال هند ازسپیتاک زرتشت نوبهار بلخ، بودای بهار خود را آفریده و وی را زودتر از زرتشت ایرانیان رهبر کیش رسمی خود نمودهاند.. به هر حال موضوع فوق نیز که از کورش نامهً گزنفون نقل شد تاریخ تولد زرتشت را تا حدود سال ٦٠٠ پیش از میلاد بالا میبرد چه تیگران/ خورشید چهر/ راهوله پسر سوم زرتشت بوده لذا سن زرتشت در این ایام نبایستی از چهل کمتر بوده باشد. به هر حال کورش که خود نیز در آن اوان حدود چهل سال داشته دختر معروف خود آتوسا را نه به ازدواج پسری از او بلکه به ازدواج خود سپیتاک زرتشت (گئوماته بردیه) در میآورد و خود به طور رسمی یا صوری با مادر پیر سپیتاک زرتشت یعنی آمیتی دا (ماندانا) ازدواج مینماید و مقام ساتراپی ارمنستان را به پسر کوچک وی تیگران (منوچهر، آرش کمانگیر، تهمورث) سپرده و سپیتاک زرتشت (زریادر، هوشنگ) و برادر بزرگش مگابرن ویشتاسپ را به ترتیب به حکومت نواحی بلخ و گرگان انتصاب مینماید. پیداست که مقاصد سیاسی پشت این ازدواج و شریک قدرت ساختن این خانواده محبوب مغ خوابیده بوده است. در این جا باید یادآوری نمود سه برادر سلم (جمله آزادگان)، تور (سرکش) و ایرج (نجیب) که پسران فریدون (کورش) به شمار رفتهاند دراقع همان مگابرن ویشتاسپ (پسرخواندهً بزرگ کورش) و کبوجیه (پسر واقعی کورش) و سپیتاک زرتشت (پسر خوانده و داماد کورش) بوده است که در تورات جایی تحت سام (معروف) و حام (سرکش) و یافث (تنومند) و جای دیگر تحت اسامی ابراهیم (پدر جماعت بسیار)، ناحور (انتحار کننده یا کشنده) وهاران (آزادگان) ذکر شدهاند. معنی نامهای سلم وهاران یعنی آزادگان نشان میدهد که آن از نام قبیلهً نیاکان پدری مگابرن ویشتاسپ و سپیتاک زرتشت یعنی سئیریمهها (اسلاف صربوکرواتها به معنی همه سروران) گرفته شده است. در پایان باید گفت ارنست هرتسفلد از میان ایرانشناسان تنها کسی است که یکی از چندین سیمای تاریخی و اسطوره ای زرتشت را در وجود سپیتاک (پسر سپیتمه داماد و ولیعهد آستیاگ) ساتراپ کورش در بلخ، تشخیص داده است. در صورتی که همین موضوع ساتراپی بلخ و ارمنستان به عنوان حلق واسطی سپیتاک، زریادر (زریر)، سپنداته گئومات و بردیه (داماد و پسر خوانده کورش) را به هم مربوط کرده و یگانهشان میسازد. چه کتسیاس میگوید که سپنداته گئوماته و بردیه هم در بلخ زمان کورش حکومت کردهاند. چنانکه دیدیم گزنفون و همچنین خارس میتیلنی نشان میدهند همین فرد تحت نامها و القاب تنائوکسار (بردیه زرتشت، ایرج) و زریادر (دارای تن زرین= زرتشت) ابتدا در زمان کورش در ارمنستان و ماد کوچک و اران فرمان میرانده است. این موضوعی است که ایرانشناسان غربی و ایرانی که روز به روز هم تعدادشان به تحلیل میرود از این سند معتبر غافل ماندهاند و غفلت ادامه دارد.[۱]
جُستارهای وابسته
منابع
<برگشت به بالا><گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله>