علم، چنان که واژهی آن میرساند، مقدمتاً در شمار معرفت (Knowledge) است. به اصطلاح چنان معرفتی است که بوسیلهی ربط دادن چند حقیقت جزئی (Particular fact) در صدد کشف قانونهای کلی است. با این حال، به تدریج جنبهی معرفتی علم تحتالشعاع جنبهی دیگر آن، که به کسب قدرت در برابر طبیعت نظر دارد قرار میگیرد و از آنجاست که علم در مقایسه با هنر، ارزش اجتماعی بیشتری کسب میکند زیرا به ما قدرت میدهد تا در طبیعت تصرف کنیم. (بخشی از دیباچهی کتاب "جهانبينی علمی" برتراند راسل)
علم یک واژه عربی است که از ریشه علم به معنی آموزش مشتق شده و در لغت به معنی يقين، معرفت و دانش است. (عميدی، ١٣٦۴) در اصطلاح عامیانه، این کلمه در مورد هر نوع آگاهی که فرد در مورد محیط و مسایل پیرامون خود کسب میکند، اطلاق میگردد. بنابراين، هرچه میزان آگاهی و معلومات او بیشتر باشد، او را عالمتر میدانند. بههمین علت در قدیم به افرادی که در زمینه علوم مذهبی و قرآنی به درجات بالاتری نائل میشدند، علامه میگفتند.[سر واژهی علم، دانشنامۀ رشد] اما، امروزه در حوزۀ زبان فارسی، واژهی "علم" به دو معنای متفاوت بهکار برده میشود و غفلت از اين دو نوع کاربرد، اغلب به مغالطاتی بزرگ میانجامد:
- ١- معنای نخستين علم (تعريف عام = معرفت)، دانستن در برابر ندانستن است. به همهی دانستنیها، صرفنظر از نوع آنها، علم میگويند. مطابق به اين معنا، اخلاق، رياضيات، فقه، مذهب، دستور زبان، زيستشناسی و نجوم، همه علماند و هر کسی يک يا چند رشته از آنها را بداند، عالم (دانشمند) دانسته میشود. در اين معنا، علم در برابر جهل قرار میگيرد. واژهی Knowledge در انگليسی و Connaissance در فرانسه، معادل اين معنای علم هستند.
٢- واژهی علم در معنای دوم (تعريف خاص = دانش تجربی)، منحصراً به دانستنیهايی اطلاق میشود که از طريق تجربهی مستقيم حسی به دست آمده باشند. علم در اينجا، در برابر جهل قرار نمیگيرد، بلکه در برابر همهی دانستنیهايی قرار میگيرد که مستقيماً از آزمون حسی بر نمیخيزند. اخلاق (دانش خوبیها و بدیها)، متافيزيک (دانش احکام و عوارض هستی مطلق)، عرفان (تجارب درونی و شخصی)، منطق (ابزار هدايت فکری)، فقه، اصول، بلاغت، و ...، همه بيرون از علم، به معنای دوم آن، قرار میگيرند و همه به اين معنا، غيرعلمیاند. واژهی Science (با تلفظ سیانس) در انگليسی و فرانسه، معادل اين معنای علم هستند.
با اين توصف، ديده میشود که علم بهمعنای دوم، بخشی از علم بهمعنای اول را تشکيل میدهد و به سخن ديگر، علم تجربی، نوعی از انواع دانستنیهای بسياری است که در اختيار بشر میتواند قرار گيرد.
علم، بهمعنای مطلق آگاهی (مطابق با تعريف اول)، آغازش با پيدايش بشر همزمان است، در حالی که شکلگيری علم بهمعنای دوم، عمدتاً از شروع دورهی رنسانس به بعد است.[۱]
علم چيست؟
علـــم (science) از واژه لاتـــيـن "scientia" بــه معنـــاى آگاهــــى و معــرفــــت (knowledge) مشتق شده است. شناخت و معرفت، توصيفها، فرضيهها، مفاهيم، نظريهها، اصول و دســتورالعملهايى نزديك به قطعيت هستند كه يا درســت و يا مفيدند. البته شناخت و معرفت محدود به اين موارد نمیشــود و خود بحث مفصلى در فلسفه است. بهطور كلى، دانش و معرفت، اعم از علم است و علم (science) در معناى اصطلاحى، تحصيل نظاممند دانش جديد درباره طبيعت است كه با روشهاى معين به دست میآيد و هدف آن برقرار كردن رابطه ثابت بين پديدارها (phenomens) است. برخى فيلسوفان بين واقعيت بالفعل چيزها در جهان و درك انسانها از آنها تفاوت قائل مى شوند."كانت"، فيلسوف آلمانى، از دو واژه "فنومن" (phenomen) يعنى آنچه كه از راه تجربه و حس قابل درك است و "نومن" (noumen) يعنى آنچه كه از راه تجربه قابل درك نيست براى اين منظور استفاده میكند. كانت و پيروانش، معتقد بودند كه ذهن فقط میتواند، ظواهر و پديدهها (فنومن) را بشناسد و از شناخت نومنها، ناتوان است. البته از ديدگاه كانت، شناخت نومنها از طريق عقل ممكن نيست، اما از طريق اخلاق، امكان پذير است. برخى دانشمندان بر اين ادعايند كه فهميدن و تبيين دقيق جهان با استفاده از روش علمى، ممكن است و روش علمى يعنى مشاهده دقيق و آزمون نظريهها توسط تجربه. البته آنها اين ادعا را ندارند كه هر چيزى را در معناى مطلق، اثبات میكنند، بلكه تاكيد دارند كه براساس تجربيات و مشاهدات رايج، هر چيزى را میتوان با درجه خوبى از قطعيت، تبيين كرد.
تا زمان عصر روشنگرى در اروپا، واژه علم بهمعناى هر دانش منتظم به كار میرفت. علم معناى بسيار وسيعى داشت و گاهى معادل با "فلسفه" استفاده میشد. در آن زمان بين "علم طبيعى" (Natural Science) و "علم اخلاقى" (Moral Science) تفاوت قائل میشدند. علم اخلاقى شامل آن چيزى میشد كه امروزه بهنام فلسفه میشناسيم. علم در حال حاضر كاربردش محدود شده است و بهمعناى علم طبيعى يعنى آنچه كه از راه تجربه و مشاهده بهدست میآيد، به كار مى رود. علم طبيعى به "علم سخت" (hard science) و علم سبك (soft science) تقسيم میشود. فيزيك، شيمى، زيستشناسى، زمينشناسى، انواع علوم سخت هستند و انسانشناسى، تاريخ، روانشناسى و جامعهشناسى بهعنوان علوم سبك خوانده میشوند. موافقين اين تقسيمبندى، استدلال میكنند كه علوم سبك از روش علمى يعنى آزمايش و تجربه (تجربه يعنى مجموع اعمال و مداخلاتى كه انسان در واقعيت میكند)، استفاده نمیكنند بلكه از شواهد روايتى و تاريخى سود میجويند و جمعآورى اطلاعات در آنها از دقت بالايى برخوردار نيست.
البته مخالفين نيز ادعا دارند، علوم اجتماعى از مطالعات آمارى نظاممندى در محيطهاى كنترل شده دقيق استفاده میكنند. برخى نيز اعتقاد دارند، رياضى، علم است. البته رياضى بهطور دقيق به منطق مربوط اســت و علم بهمعناى اســتفاده از دانــش تجربى نيســت. اما رياضى زبــان جهانى تمام علوم اســت. واژه "علـم" گاهى بـراى حـوزههاى بين رشــتهاى كه حداقــل در بخــشهايى از روش علمـى اسـتفاده میكنند مانند "كامپيـوتر"، "كتابدارى" و... بهكار میرود. اصـطلاحات "فرضيه" (hypothesis)، "مدل" (model)، "نظريــه" (Theory)، "قانــون" (Law)، معناى متفاوتى در علم با گفت و گوهاى روزمره ما دارند. دانشمندان از واژه "مدل" چيزى را مدنظر دارند كه میتواند پيشبينى كند و میتوان آن را با آزمايش يا مشاهده آزمود. "فرضيه" ادعايى است كه توسط آزمايش و تجربه نه به تاييد كامل میرسد و نه كاملاً رد میشود. يك "قانون طبيعى" (Law of nature)، يك تعميم و نتيجهگيرى كلى بر مبناى مشاهدات تجربى است. غيردانشمندان، از آنچه دانشمندان، آن را "نظريه" مینامند، معناى درستى ندارند. معمولاً استفاده عمومى واژه "نظريه" براى ارجاع به عقيدههايى است كه دليل محكمى براى آنها نيست. اما دانشمندان، اين واژه را براى ارجاع به عقيدههايى بهكار میبرند كه در آزمونهاى مكرر، سربلند بودهاند. وقتى دانشمندان از نظريههاى "تكامل"، "الكترومغناطيس" و "نسبيت" صحبت میكنند، ايدههايى است كه در آزمونهاى تجربى دقيق و موفقيتآميز بودهاند. البته استثنائاتى هم وجود دارد مانند "نظريه" (string theory) كه مدلى با آيندهاى روشن بهنظر میآيد اما شواهد تجربى كافى براى برترى آن بر مدل رقيب وجود ندارد.
نظريههاى مفيد و سودمند خاصى كه در طول زمان از آزمونها، موفق بيرون آمدهاند و قدرت پيشبينى و توصيف محدوده بسيار وسيعى از پديدهها را دارا هستند، بهعنوان "قانون طبيعى" شناخته میشوند. مانند "آب در ۱٠٠ درجه سانتىگراد جوش میآيد". البته اكثر دانشمندان بر اين باورند كه توصيفات ما از "قوانين طبيعى" موقتى و گذرا هستند و اگر شواهد جديدى مخالف با آنها پيدا شوند، "نظريههاى" قابل تجديد نظر هستند. چون دانشمندان، ادعاى معرفت مطلق ندارند و حتى در مورد نظريههاى بنيانى و پايهاى اگر دادهها و مشاهدات جديد با آنها متناقض باشند، بايد كنار گذاشته شوند. قانون گرانش نيوتنى، مثال بارزى از آن است.
اين قانون توسط آزمايشهايى كه در رابطه با حركت در سرعتهاى بالا انجام شد، نقض شد. البته خارج از اين شرايط، قوانين نيوتن، توصيف بسيار عالى از حركت و جاذبه دارند اما نسبيت عام اينشتين نهتنها، تبيين تمام پديدههايى را كه توسط قوانين نيوتن توضيح داده میشود، دربر میگيرد، بلكه اين موارد خاص را هم بهخوبى تبيين میكند.[٢]
هدف علم چيست؟
"شناخت" حاصل برخورد انسان با محيط است. از تأثير محيط بر ارگانيسم اول احساس و سپس ادراكات حاصل میشود. اگر ادراكات حاصل سنجيده و رده بندی شده سازمان يابند به شناخت علمی يا منطقی تبديل میگردند. اما اگر شناخت در سطح احساسی و عاطفی باقی بماند سطحی و جزيی بوده و از تجمع ادراكات فراتر نمی رود. در صورتی كه ادراكات عمق و وسعت بيشتری پيدا كنند مقرون به واقعيت میگردند و آنگاه شناخت منطقی يا علمی دست میدهد.[۳]
هدف علم تبيين است و اين كار به ياری تجربه در معنای وسيع آن ميسر میگردد. شناخت احساسی بيشتر بر عواطف احساسی استوار است و هر چه از جنبة عاطفی آن كـاسته شده و بر جنبة منطقی آن افزوده میگردد به شنـاخت و تبيين علمی نزديكتـر میشود.[۴]
علم منحصر به فرد است نه بخاطر اينكه با موضوعاتی متفاوت و جديد سر و كار دارد و نه بخاطر اينكه سنت و فلسفه و حكمت عاميانه رد شده اند، بلكه بخاطر اينكه توضيحات علمی بر شواهد قابل مشاهده، تكرار و نظم استوارند. از اين رو ممكن است در اثر تفحص علمی، افكاری كه در طی قرون پذيرفته شده بودند دور ريخته شوند.[۵]
علم معرفتی است كه از اتفـاق و احتمـال به دور است و به قطعيت نزديك است. علم معرفتی است منظم كه با روشهای معينی به دست میآيد و قوانين يا روابط پايدار و واقعيتها را بيان میكند.[٦]
نقشی كه علم بر عهده دارد اين است كه قوانين و اصول كلی را در زمينة چگونگی وقايع و پديدههايی كه به علم مورد بحث ارتبـاط دارد ايجاد كند و از اين رهگذر مـا را قادر سازد تـا دانستنیهای خود را پيرامون مسائل مختلف به يكديگر مرتبط سازيم و نسبت به وقـايعی كه هنـوز برايمـان نـاشنـاخته است، بـه درستی و به طـور قـابل اعتمادی پيش بينی نماييم.
هدف علم ايجاد تئوری است. به عبارت ديگر، هدف علم تشريح كلی و كشف روابط علت و معلولی وقـايع طبيعی است كه تئوری خوانده میشود. علـم از چگونگی و روابط بين پديدهها بحث میكند يعنی از آنچه كه هست و بدين ترتيب در پی اين است كه ايده آلها را تعيين كند و حصول به غايت مطلوبی را منظور قرار نمی دهد، چنانكه عالم فيزيك وظيفه دارد كه چگونگی فعل و انفعالات اتمی و انرژی حاصل را مورد مطالعه قرار دهد، و بر او نيست كه به كـار بردن اين انرژی را در راه تخريب مانند سـاختن بمب اتمی توصيه نمـايد.[٧]
درباره وظيفه علم دو نظريه وجود دارد، شخصی كه عمل و مفيد بودن علم را در نظر دارد (و معمولاً غير دانشمند است) علم را نظام يا فعاليتی برای بهبود و پيشبرد میداند. برخی از دانشمندان نيز بر همين باورند. وظيفة غلم از اين نقطه نظر كشف كردن يادگيری (اكتشاف) واقعيات و پيشبرد دانش و منظور بهزيستي، بهسازی چيزها و بهبود وضع آدمی است.[٨]
ديدگاه ديگر توسط كرلينجر[٩] به نقل از بريت ويت[۱٠] به خوبی بيان شده است. وظيفه علم عبارت است از كشف قوانين كلی كه رفتار چيزها يا رويدادهای تجربی را كه علم با آنها در ارتباط است در بر میگيرد، و بدين وسيله ما را قادر میسازد كه دانش خود، دربارة رويدادهای شناخته شده و مجزا را با يكديگر پيوند دهيم و دربارة رويدادهايی كه تا كنون برای ما ناشناخته بوده است پيش بينیهای معتبر به عمل آوريم. وقتی پيشامد مشاهده شده تحت يك قانون در آيد، عمل تبيين صورت میگيرد، قانون معرف يك رابطه ثابت است و تبيين يك پديده يعنی مربوط ساختن آن با يك قانون تجربی از اين طريق است كه تمامی شاخههای علوم تبديل به كاوش و جستجو در موارد قوانين بنيادی میشود كه هر گاه همه انها كشف شود، همه پديدههای طبيعی را توجيه خواهد كرد.[۱۱]
عامترين هدف علم مسيری را نشان میدهد كه فرد را از نادانی به دانايی میرساند. مسيری كه نـا شنـاختهها را شنـاسـايی میكند و نـا دانستهها را به دانستنی مبدل مینمايد. مسيری كه در آن میآموزيم، به آنچه كه معتقديم، درست است يا غلط؟
اساساً علم بدنبال مسألهها و معماها و فرضيههايی بوجود آمده كه برای حل آن مسألهها پيشنهاد شده و به دنبال آن فرضيهها، تجربههايی صورت گرفته است. بنابراين علم از مسأله شروع میشود و در راه حل مسأله به كمك خلق فرضيهها رشد میكند.[۱٢]
از نظر كارل پوپر تنها هدف علم پيدا كردن تفاسير رضايت بخش برای پديدههای محتاج به تفسيری است كه با آنها مواجه میشويم. منظور از تفسير آن دسته از قضايا است كه شخص به كمك آنها وضعيت امور محتاج به تفسير را توصيف مینمايد. تفسيری كه شامل قوانين كلی آزمايش پذير و ابطال پذير به علاوه شرح شرايط خاص امر مورد تفسير باشد، و هر چه اين قوانين درجه آزمايش پذيريشان بالاتر بـوده و از آزمايـش ســربلندتـر بيرون آمـده باشــند، تفســير ما مقنعتر خواهد بـود.[۱۳][۱۴]
دستهبندی علوم:
اوّلين طبقهبندی منظم علوم را به ارسطو نسبت میدهند. در زمان ارسطو مجموعه علوم را "فلسفه" میناميدند و علم در سه دسته ارائه میگرديد: فلسفه نظری (شامل رياضيات، فيزيک و ماورالطبيعه)، فلسفه عملی (شامل اخلاق، سياست و تدبير منزل) فلسفه شعری (شامل خطابه و جدل).
اگوست کنت پدر علم جامعهشناسی، علوم را بر حسب تأثير بر همديگر تقسيم بندی میکند. يکی ديگر از تقسيمبندیهای علوم، تقسيمبندی بر حسب علوم قياسی و علوم استقرايی است. گذشته از اين، از جمله تقسيمبندیهايی که امروز برای علوم مطرح است، تقسيمبندی بر حسب "روش" است؛ تا حدودی بنيانگذار اين تقسيمبندی را میتوان "کانت" دانست. بر اساس تقسيمبندی کانت، علوم به علوم تجربی و غير تجربی متمايز میگردد:
- علوم تجربی:
- علوم پایه: فیزیک، ریاضیات، شیمی (کيميا)، زیستشناسی (بيولوژی)، جغرافیا، زمینشناسی و ستارهشناسی
- علوم کاربردی: مهندسی، فناوری، رایانه، علوم پزشکی و بهداشت، حقوق، مدیریت، کشاورزی، ارتباطات و اقتصاد
- علوم پایه: فیزیک، ریاضیات، شیمی (کيميا)، زیستشناسی (بيولوژی)، جغرافیا، زمینشناسی و ستارهشناسی
- علوم انسانی و فلسفه:
- ادبیات، تاریخ، دین، جامعهشناسی، روانشناسی، زبانشناسی، باستانشناسی، علوم سیاسی و فلسفه.
- ادبیات، تاریخ، دین، جامعهشناسی، روانشناسی، زبانشناسی، باستانشناسی، علوم سیاسی و فلسفه.
البته اين تقسيمبندی هم نمیتواند زياد دقيق باشد و علوم انسانی را نيز میتوان به علوم انسانی تجربی و علوم انسانی غير تجربی دستهبندی کرد.
پيوستها
پيوست ۱:
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:
پینوشتها
واژه علم در مفهوم کلی، به دستيابی فرد بر هر نوع آگاهی نسبت به اشياء، پديدهها، روابط و غيره اطلاق میشود، اعم از اينکه مربوط به حوزه مادی و طبيعی باشد و يا مربوط به علوم معنا و ماوراء الطبيعه، براين اساس علم بشر شامل مجموعهای از آگاهیها، دانشها و معلوماتی است که انسان توانسته از طريق روشهای گوناگون تا به امروز نسبت به دنيای مادی و عالم معنا پيدا نمايد.
در مجموع معرفت و دانش بشری ترکيبی از معارف گوناگون است که در يک دستهبندی کلی میتوان آن را به سه دسته تقسيمبندی نمود:
- الف - حوزه علوم الهی و ماوراءالطبيعه
ب - حوزه علوم انسانی و اجتماعی
ج - حوزه علوم مادی و طبيعی
از مفهوم علم بهطور خاص معنای خاصی نيز مطرح میشود و آن بهمعنای ساينس (Science) است که از ريشه لاتينی "ساينتيا" گرفته شده است و معمولاً مقصود از اين مفهوم علم متناظر به آن بخشی از دانش بشری است که از طريق روشهای تجربی حاصل شده است و قواعد علوم تجربی بر آن حاکم است.
[۲]- علم چيست؟ (بخش اول)، سایت علمی دانشجویان ایران
[۳]- آريانپور، امير حسين، زمينۀ جامعهشناسی، تهران: امير كبير، ١٣۵٦، ص ٩
[۴]- طالقانی، محمود، روش تحقيق نظری در علوم اجتماعی، تهران: پيام نور، ١٣٧١، ص ١٧
[۵]- طاهری، ابوالقاسم، روش تحقيق در علوم سياسی، تهران: نشر قومس، ١٣٨١، ص٣٢
[۶]- پيشين، امير حسين آريان پور، صص ٢٢-٢۵
[٧]- پيشين، ابوالقاسم طاهری، ص ٣۵
[۸]- هومن، حيدرعلی، شناخت روش علمی در علوم رفتاری، تهران: دينا، ١٣٧٣، ص ۵
[۹]- Kiplingar
[۱٠]- Braith Waite
[۱۱]- پيشين، ابوالقاسم طاهری، ص ٣٦
[۱۲]- سروش، عبدالكريم، علم چيست، فلسفه چيست، تهران: مؤسسه فرهنگی صراط، ١٣٧٩، ص ١١
[۱۵]-
[۱۶]-
[۱٧]-
[۱۸]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[٢۱]-
[٢۲]-
[٢۳]-
[٢۴]-
[٢۵]-
[٢۶]-
[٢٧]-
[٢۸]-
[٢۹]-
جُستارهای وابسته
□ جامعهشناسی (Sociology)
- جنبههای اجتماعی
- جامعهشناسی اقتصادی
- جامعهشناسی روستایی
- علوم اجتماعی
- مردمشناسی اجتماعی
□ شیمی (Chemistry)
□ علوم زمین (Geosciences = Earth sciences)
- زمینشیمی
- آبشناسی
- تاریخ طبیعی
- جغرافیا
- زمینریختشناسی
- زمینشناسی
- ژئوفیزیک
- علوم خاک
- هواشناسی
□ فنی و مهندسی (Engineering)
□ فیزیک (Physics)
□ مدیریت بحران (Crisis Management)
□ کشاورزی (اگرووک) (AGROVOC)
منابع
□
پيوند به بیرون
[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]