جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه

انجیل برنابا: فصل ۴


انجیل برنابا

(برگردان فارسی از: حیدرقلی سردار کابلی)

<فصل ٣>فصل ۴<فصل ۵>


[۱] در آن وقت شبانان پاسبانی گلهٔ خود می‌نمودند به عادت خویش.

[۲] ناگاه نور درخشانی ایشان را فرا گرفت و از میان او فرشته‌ای بر آمد که تسبیح خدای می‌کرد.

[۳] پس ترسیدند شبانان به سبب این نور ناگهانی و ظهور فرشته.

[۴] پس فرو نشانید ترس ایشان را فرشته و گفت:

[۵] اینک منم بشارت می‌دهم شما را به خوشی بزرگ.

[۶] زیرا به تحقیق متولد شده در شهر داوود طفلی که پیغمبر خداست و زود است فراهم آورد برای خانهٔ اسرائیل خلاص بزرگی را.

[۷] می‌یابید طفل را در آخور با مادر او که تسبیح می‌کند خدای را.

[۸] چون این بگفت حاضر شد گروه بزرگی از ملائکه که خدای را تسبیح گفتندی.

[۹] نیز بشارت دادندی نیکان را به سلام.

[۱۰] چون ملائکه رفتند شبانان با هم گفتند:

[۱۱] باید برویم به بیت لحم و بنگریم کلمه‌ای را که فرموده‌است به ما او را خدای به واسطهٔ فرشتهٔ خود.

[۱۲] شبانان بسیاری آمدند به سوی بیت لحم که طلب می‌نمودند طفلی را که تازگی متولد شده بود.

[۱۳] پس یافتند طفل موعود را خوابانیده‌شده در آخور، بر حسب گفتهٔ فرشته.

[۱۴] پس سجده کردند برای او و پیشکش کردند برای مادر آن چه بود با ایشان، و خبر دادند او را به آن چه شنیده و دیده بودند.

[۱۵] نهان داشت مریم این امور را در دل خود و یوسف نیز شکرگویان بود خدای را.

[۱۶] پس برگشتند شبانان به گلهٔ خودشان و می‌گفتند به هر کس، چه بزرگ است آن چه را که دیده‌اند.

[۱۷] آن گاه هراسان شد همهٔ کوه‌های یهودیه.

[۱۸] نهاد هر مردی کلمه را در دل خود و می‌گفت: چه خواهد شد این طفل، چه می‌بینی!؟


<برگشت به بالا><گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله>