|
سید جمالالدين افغانی
و نخبگان افغانستان
(طرزی، غبار، جاوید و حبیبی)
فهرست مندرجات
.
سید جمالالدين افغانی و نخبگان افغانستان
سیدهادی خسروشاهی، پژوهشگر ایرانی دربارهی سید جمالالدین افغان مینویسد: «سید جمالالدین حسینی - معروف به اسدآبادی و افغانی - بیشک یکی از چهرههای درخشان و از شخصیتهای بارز و مجاهد جهان اسلام است. دربارهی شخصیت بزرگ این مرد تاریخ، کتابها و مقالههای فراوانی بهزبانهای عربی، انگلیسی، فارسی، افغانی، ترکی و غیره نوشته شده که با مراجعه به آنها چگونگی عظمت روحی و بزرگی هدف این سید تا حدی روشن میشود. اینکه میگوییم تا حدی روشن میشود برای آن است که با اینکه از مرگ سید جمالالدین بیش از ۸۰ سال نمیگذرد، هنوز حتی محل تولد و مرکز تحصیلات ابتدایی او مورد گفتوگوست که در ایران بوده یا در افغانستان».
همو در ادامه میافزاید: «بحث دربارهی اینکه سید جمالالدین ایرانی بود یا افغانی، از نظر طرز فکر جهانی ما هیچگونه ارزشی ندارد، ما نه بر سر آن با کسی دعوا میکنیم و نه بهخاطر حمل استخوانهای سید از اسلامبول به کابل با کسی سر جنگ داریم. بلکه فقط به این علت با این کار مخالفیم که اسلام نبش قبر و حمل استخوان مردهای از جایی بهجای دیگر را مجاز نشمرده است. بیشک روح سید جمالالدین هم بیزار از آن است که بر سر یافتن مولد و موطن اصلی او، اختلافی راه بیفتد و وقت پرارزش ما، وقتیکه باید در راه پیشبرد هدفهای سید بهکار رود، تلف شود.
سید جمالالدین مرز و بوم خاص و حد و قید جغرافیای معینی را نمیشناخت. مرز او اسلام موطن او اسلامستان بود و برای او تهران، کابل، اسلامبول، قاهره، بغداد و... یکی است، زیرا اینترناسیونالیسم اسلامی با افسانه ملیت و وطن مصطلح عصر ما و با پرستش گوشهای از خاک جهان پهناور اسلام، موافق نیست و سید جمالالدین نیز دارای این طرز فکر بود و از اینجاست که باید او را بهجای افغانی یا اسدآبادی «سید جمالالدین اسلامی» یا آنطور که خود او اغلب امضا میکرد «سید جمالالدین حسینی» بنامیم. سید جمالالدین مربوط به اسلام است و کسی که مربوط به اسلام باشد، نسبت دادن او به ایران یا افغانستان، منطقی نیست، او اگر هوادار ناسیونالیسم و ملیت خاصی بود، در مصر، ترکیه، ایران، پاریس و... لباسهای گوناگون نمیپوشید و سعی میکرد در همهجا شعائر ملی خود را حفظ کند!»
آنچه در زیر میآید، بخشی از پژوهش فضلالرحمان فاضل در مورد سید جمالالدین افغان است، که با تکیه بر پشتوانهی مطالعاتی که در این حوزه دارد، به نقدونظر شیوهی پژوهشگری برخی از نخبگان افغانستان، مانند: محمود طرزی، غلاممحمد غبار، دکتر احمد جاوید، و عبدالحی حبیبی و پارهای از نویسندگان ایرانی چون: سید هادی خسروشاهی میپردازد که بهگفته وی، با سهلانگاری و یا حتی دخل و تصرف در مورد آثار مربوط به سید جمالالدین، و مشخصاً در ارتباط با برخی موارد جنجالبرانگیز مانند زادگاه و تعلق زبانی و ملیتی او، «نظریات جانبدارانه و یا غیرمستدل مطرح کردهاند».
در مطبوعات افغانستان، شاید قدیمترین منبعی که از سید جمالالدين افغانی در آن یادآوری شده است، جریدهی سراجالاخبار به مدیریت شادروان محمود طرزی باشد. در سال ١٩١٦ میلادی در شمارهی سوم سال ششم آن جریده، مقالهای را که سلطانمحمد خان کابلی، راجع به سید جمالالدين افغانی از مجلهی «الهلال» بهفارسی ترجمه نموده، به نشر رسیده است.
در مورد مجلهی «الهلال» بایست یادآوری نمایم که از مشهورترین ماهنامههای علمی و ادبی چاپ مصر بود که جرجی زیدان داستاننویس و مورخ مشهور عرب آن را در سال ١٨٩٢ م در قاهره تاسیس کرد و تا زمان وفاتش یعنی سال ١٩١۴ م مسئولیت آن را بر عهده داشت و پس از وفاتش فرزندانش، امیل زیدان و شکری زیدان، راه پدر را ادامه دادند.
من گمان دارم این مقالهای که سلطانمحمد کابلی راجع به سید جمالالدين افغانی، ترجمه نموده است، همان نبشتهای باشد که محمد مخزومی نویسندهی کتاب «خاطرات جمالالدين افغانی – آرأ و افکار» نگاشته و به جرجی زیدان، بعد از وفات سید جمالالدين جهت نشر در «الهلال» فرستاده است و محمد مخزومی بهگونهی شکایت در صفحه ٢۵ کتابش از آن مقاله، تذکر میدهد که جرجی زیدان، حصهای از زندگینامهی سید را بهچاپ رسانده و از نشر بخشی غفلت ورزیده است.
شیخ محمدرشید رضا هم از نشر زندگینامه سید جمالالدين توسط صاحب امتیاز الهلال، در کتابش «تاریخ الاستاذ الامام» تذکر میدهد، اما تاریخ نشر آنرا درج نمیکند.
بههر ترتیب آنچه در اینجا مهم و قابل تذکر است، تبصرهی شادروان محمود طرزی، بر آن مقالهی ترجمه شده به وسیلهی سلطانمحمد کابلی است.
پوهاند سید سعدالدین هاشمی در کتاب مفیدش «نخستین کتاب دربارهی جنبش مشروطهخواهی در افغانستان» در پاورقی صفحهی ۵٨ آن کتاب، تبصره محمود طرزی را چنین نقل کرده است:
- «... از شنیدن و دیدن ما بعضی مسالههای عجیب ... در سوانح عمری حضرت سید که جریدهی «الهلال» در مصر آن را بهزبان عربی نشر کرده و سلطانمحمد خان کابلی، آنرا بهفارسی ترجمه کرده علاوهکردن لازم میآید. مثلاً چون یکی یکبار بگویم که جناب سید در افغانستان به «سید جمالالدين رومی» مشهور و معروف بوده است، نه «سید جمالالدين افغانی» آیا سراسر مساله را یک تبدیل ناگهانی نمیدهد، چسان نمیدهد، در حالیکه در مصر، شام، قسطنطنیه، هند، حجاز و اروپا به سید جمالالدين افغانی شهرت داشته باشد و خود افغانها تنها یک چند سال او را دیده باشند و آنهم بهعنوان «سید جمالالدين رومی» دیده و شناخته باشند و سید «رومی» گفته و مدحیهها در حق او سروده باشند، آیا غریب یک واقعه شمرده نمیشوند.
شنیدنیهای من عبارت از بعضی فقراتی است که در حق حضرت علامه از زبان والد بزرگوار مرحومم حضرت طرزی صاحب و استاد مرحوم ملا محمداکرم شنیده بودم میفرمودند که در زمان سلطنت «امیر محمداعظم خان» یکی از اجلهی علمای روم از راه کراچی اول به قندهار و باز به کابل آمده بود... هرچه میگفت از خوبیها و عظمت و شوکت دولت روم را بیان میکرد... آشنایی و رفاقت بسیار صمیمی در بین حضرت پدر و سید مشارالیه بههمرسیده بود، اعلیحضرت امیر محمداعظم خان نیز گرویده فضل و کمالات علامه گردیده و مقامش را خیلی محترم میداشت، بعد از انقراض حکومت امیر محمداعظم خان و استقرار حکومت امیر شیرعلی خان از کابل بهراه پيشاور عازم دیار هندوستان گردید... اما چیزیکه شایان دقت و جالب نظر اهمیت است، این است که جناب علامه مرحوم در افغانستان، سید جمالالدين رومی بوده و در بلاد روم سید جمالالدين افغانی شده است، عجبتر این که ایرانیانش سید جمالالدين اسعدآبادی همدانی میشناسند... حضرت طرزی صاحب در مدح خود سید، در قصیدهای بهاین مطلع بیت که «نه ماه روم و شامستی... الخ» رومیبودن سید را تلمیح فرمودهاند...
روزی بود که بسیاری از ارباب دانش در دالان بزرگ خانه اقامتگاه سید جمع بودند، در آنروز جناب علامه یک قدری آتشینمزاج بود، شخصی از حاضرین از بعضی از اختلافاتیکه در باب جراید و نامهنگاران در که و کجاییبودن علامه در بیان آورده بودند، بابت مباحثه را باز نمودند، بهراستی از باز شدن این مبحث بهدل مسرور شدم که شاید جناب علامه یک چیزی بگویند تا این شبهه که دل را نیز همیشه در جنجال میداشت رفع و زایل شود. اما هزار حیف و افسوس که این آرزویم بهرایگان رفت، زیرا از زبان مبارک جناب علامه اینچنین یک سخن نشنیدم که رفع اختلاف و شبهه نمایند، بلکه مسأله را سراسر در اغلاق و اشکال انداخت. چون که فرمود: «خوب است، افغانی مرا افغان نگوید، ایرانی مرا از ایران نداند، ترکی مرا ترکی و اروپایی مرا از اروپا نشناسد، اما کدام پدرسوخته در دنیا خواهد بود که جرات کرده بگوید: جمالالدين از نسل آدم و حوا نیست.»
با احترام و ارج فراوان به شادروان محمود طرزی، در تبصره بر تبصرهی او، حقایق ذیل را قابل یادآوری میدانم:
١- شادروان عبدالهادی داوی در مصاحبهای با پوهاند سید سعدالدین هاشمی گفته است «گرچه محمود طرزی سمت شاگردی سید جمالالدين افغانی را داشت، ولی در مورد سید جمالالدين، نظر نیک و مساعد نداشت.»[۱]
شاید تبصرهی محمود طرزی منبعث از همان نظر موصوف در مورد سید جمالالدين باشد و دیگر اینکه رژیم سراجالملت و الدین که تحمل افکار مشروطهخواهی را نداشت، بههیچوجه نمیتوانست افکار انقلابی سید جمالالدین را تحمل کند و نبشتهی محمود طرزی هم شاید از نظر حکومت وقت در مورد اندیشههای انقلابی سید جمالالدین مایه گرفته باشد و بههمین خاطر سراجالاخبار ترجمهی سلطانمحمد خان کابلی را در مورد سید جمال، بعد از یکسال معطلی، به نشر سپرده است.
٢- اینکه شادروان محمود طرزی میگوید، سید جمالالدين، در زمان امیر محمداعظم خان، به افغانستان آمد، با اسنادی که ما فعلاً در اختیار داریم، گفته مرحوم طرزی دقیق نمیباشد. زیرا سید جمالالدين در سال ١٢٨٣ قمری در زمان حکومت محمدافضل خان رسالهای بهنام «مرآةالعارفین فی ملتمس زینالعابدین» را در شهر قندهار، تألیف کرده است و همه میدانند که سلطنت امیر محمدافضل خان، قبل از پادشاهی امیر محمداعظم خان بود.
٣- محمود طرزی میگوید که سید جمالالدين در افغانستان به «رومی» مشهور بود نه به «افغانی» در حالی که سید جمالالدين در سال ١٢٨٣ قمری در پایان رساله «مراةالعارفین» نگاشته است که: «کتبه عبدالله جمالالدین الافغانی الکابلی...» در اینجا از رومی نشانی نیست و قبل از زمان امیر محمداعظم خان او خود را نه تنها افغانی، بلکه کابلی هم خوانده است.
۴- محمود طرزی از سندی که بهقلم سید نگاشته شده است و خود را «من سادات کنر» گفته است، آگاهی نداشته است ورنه چنان نمیگفته است. زیرا این اسناد در زمان مرحوم طرزی بهچاپ نرسیده بود.
۵- ما شخصیتهای مشهوری داریم که با وجودی که مردم محل، ایشان را دقیق میشناسند، اما برایشان القاب دیگری میدهند. بهگونهی مثال مير سید خان العلوی که در قاهره بهنام شیخ رواق الافغان، مشهور است و در سال ١٣۴٩ خورشیدی در قاهره وفات یافت و خودش از قلعه فرهاد کوهدامن میباشد، در کوهدامن، بهنام شیخ مصری مشهور است. علتش این است که مير سید خان العلوی یا شیخ رواق الافغان، در مصر تحصیل نموده است و بعد از وفات همسر کوهدامنیاش، با دوشیزهای از اسکندریه مصر بهنام «الست سعاد» یا بانو سعاد ازدواج نموده است که موصوفه تاکنون زنده و در آمریکا بهسر میبرد و از شوهر خود میر سید خان العلوی، پنج دختر دارد و دو پسر که دخترانش قرار توصیه شیخ الرواق، همه، با افغانها ازدواج نمودهاند.
شخص مشهور دیگر مولوی سید هدایتالله، از چاه آب ولایت تخار بود که در زمان حکومت ترهکی به شهادت رسید و در مسقطالراسش چاه آب هم بهنام مولوی کابلی مشهور بود. مثالهای دیگری هم وجود دارد که جهت جلوگیری از طوالت کلام، صرفنظر میگردد.
٦- برخی از هموطنان ترکیب «پدر سوخته» را که از زبان سید، بهوسیله مرحوم محمود طرزی نقل شده است، دلیل! به ایرانیبودن! سید میآورند که بهگمان من نمیتوان به آن استدلال کرد.
مثلاً در جرمنی، هموطنان ما بههر زبانی که حرف بزنند، هدفم زبانهای ازبکی، بلوچی، پشتو، فارسی و... است، شماره حساب بانکی را «کونتو نمبر» میگویند و وقت ملاقات را «ترمین» که تأثیر زبان کشور میزبان است، بهخصوص در واژههای که زیاد کاربرد دارد و همسایگان ایرانی ما هم «پدر سوخته» را زیاد استعمال مینمایند که حتی هموطنان دروازی من که مدتی در ایران بهکار فیزیکی، مشغول بودهاند عبارت «پدر سوخته» بهاصطلاح مشهور، ورد زبانشان است.
مثال دیگر اینکه در عربستان سعودی، حتی کارگران عادی هموطن ما که میان هم حرف میزنند عوض «کلید موتر» (سویچ ماشین)، «مفتاح سیاره» میگویند. بنابر اين، سید جمالالدين هم که مدتی در ایران سپری کرده است بهکار بردن ترکیب «پدر سوخته» را نمیتوان در پهلوی دلایل متعدد، افغانبودنش، به ایرانیبودن او حمل کرد.
٧- محمود طرزی خود، از «آشنایی و رفاقت بسیار صمیمی» میان پدرش غلاممحمد خان طرزی و سید جمالالدین یادآوری میکند که حتماً به زمان آشناییها میان آن دو در عهد امیر دوستمحمد خان و اعقاب او بر میگردد. زیرا غلاممحمد خان طرزی، در دربار امیر دوستمحمد خان لقب «ارجمند دانشمند» را داشت سید هم در آنزمان طوریکه گفته میشود همرکاب امیر دوستمحمد خان در جنگ هرات بود.
٨- محمود طرزی از قصیده که در آن بیت «نه ماه روم نه شامستی» اشاره میکند که در مدح سید جمالالدين سروده شده است. و تلمیح به رومی بودن او شده است. همین قصیده را برخی از نویسندگان بهدلیل اینکه در اصل کتاب عنوانی سید جلالالدين آمده است، میگویند در مدح شخص دیگری است نه سید جمالالدین. اما محمود طرزی، فرزند شاعر و برادر نسخهنویس دیوان شعر طرزی افغان، بهتر میداند که شعر در مدح سید جمالالدین است. اگرچه ٧٠ سال بعد آقای محقق حسین نایل در صفحهی ٢١١ کتاب تحقیقیاش «سیری در ادبیات سدهی سیزدهم» میکوید که: «بعضی از دانشپژوهان و متتبعان وطن از جمله مرحوم غبار... و مرحوم ژوبل... آن را در صفت سید جمالالدين رجل معروف کشور تصور نمودهاند و یا مصلحتاً جلالالدين را به جمالالدين تغییر داده و ضبط نمودهاند.»
یکی دیگر از نخبگان کشور که در مورد سید جمالالدين نگاشته، شادروان میر غلاممحمد غبار است که در اثر گرانسنگش «افغانستان در مسیر تاریخ» سید جمالالدين افغانی را متولد سال ١٨٣٨ میلادی، در اسعدآباد کنر میداند که در سال ١٨۵٧ میلادی بهدربار دوستمحمد خان پیوست. شادروان غبار در جلد اول صفحهی ۵٩٣ چاپ کابل، بعد از بیان مختصر فعالیتهای سید جمالالدين افغانی در افغانستان و سایر کشورها مینگارد:
- «... همچنین سید در هند و مصر و ترکیه نهضتهای جدید سیاسی بهوجود آورد. بالاخره این مرد بزرگ افغانی در ٩ مارچ ١٨٩٦ در شهر اسلامبول – بمرض خناق و تداوی یک داکتر شبهه ناک به عمر ۵٨ سالگی دیده از دنیا ببست و با قدردانی جم غفیری از مردم ترکیه در قبرستان شیوخ دفن گردید ، در حالی که از کثرت هجوم مردم ١٨ نفر در زیر پایهای مشایعین مرده بودند.»
با قرینهی ۵٨ سالگی، امکان اینکه ١٨٩٦ میلادی، که مرحوم غبار آن را سال وفات سید میداند، اشتباه چاپی باشد، غیر محتمل بهنظر میآید، اما تاریخ دقیق وفات علامه سید جمالالدين روز سه شنبه ٩ مارچ ١٨٩٧ میلادی برابر با ۵ شوال المکرم سال ١٣١۴ قمری است.
به استناد نبشتهی شادروان غبار، برخی نویسندگان دیگر هم سال وفات سید را ١٨٩٦ م پنداشتهاند که استاد بزرگوار عبدالحی آرینپور ولوالجی در اثر ابتکاریشان "تاریخ منظوم، افغانستان نوین در آیینه شعر" نیز همین سال ١٨٩٦ میلادی را تذکر دادهاند.
اما شیخ محمدرشید رضا، شاگرد شیخ محمدعبده که زندگینامه سید جمالالدين را استوار بر معلومات استاد خود، نگاشته و آنرا در سال ١٩٣١ میلادی بهچاپ رسانده است، به نقل از هفتهنامهی «الموید» شمارهی چاپشده در دهم شوال و چهاردهم مارچ سال ١٨٩٧ میلادی مینگارد:
- «اخبار رسیده از آستانهی عالیه حاکی است که استاد فاضل و فیلسوف شهیر مغفور له السید جمالالدين افغانی وفات یافته است. آن مرحوم ساعت ٧ و ١٣ دقیقه بامداد روز سه شنبه پنجم شوال، نهم مارچ... وفات یافت.»
طوریکه در بالا تذکر داده شد مرحوم غبار در ادامهی تاریخ وفات سید جمالالدين، در کتاب گرانسنگش که ٧٠ سال بعد از وفات سید بهچاپ رسیده است، از کثرت هجوم و اشتراک جمع غفیری از مردم ترکیه در جنازهی آن سید بزرگوار حرف میزند و حتی اشاره به مرگ ١٨ تن از تشییعکنندگان مینماید، ولی نشریهی مصری استوار به نامهای که از آستانه فرستاده شده است، در «المقطم» در ١٨ مارچ یعنی ٩ روز بعد از وفات سید به آن آمده است که در نزد سید، حین وفات تنها خادمش حضور داشت و در جنارزهاش تعداد اندکی از دوستانش اشتراک ورزیده بودند و برای اینکه مردم آگاه نشوند، در ساعت ١٠ صبح (کمتر از ٣ ساعت بعد از وفات) او را در قبرستان شیخ در مزار لغی (آرامگاه وابسته به شیخان) بهخاک سپردند.
از نخبگان افغانستان، شادروان اکادميسين پوهاند عبدالاحمد جاوید، در مورد سید جمالالدين افغانی، در مقالهای که تحت عنوان «چند نکتهی تازه در بارهی سید جمالالدين افغانی» در شماره سوم مجلهی وزین آریانای برونمرزی، در خزان سال ١٣٧٩ خورشیدی، بهچاپ رسیده، در آن نگاشتهاند:
- «... و بالاخره در ١٨٧٩ مصر را ترک گفت و دوباره به هند آمد، انکلیسها مراقب احوال او بودند، در کلکته در «البرتهال» حینی که نطق گرمی کرد، رشته کلامش به اشاره پولیس قطع گردید، در این زمان مولانا ابوالکلام آزاد از محصلان جوانی بود که به خطابه سید گوش میداد، چنانچه او در نوشتههای خود از تاثیر افکار سید در بیداری مردم هند کراراً نام میبرد.»[٢]
در این شکی نیست که سید جمالالدين در سال ١٨٧٩ میلادی، مصر را ترک گفت و دقیقتر از مصر اخراج گردید و دوباره به هند آمد، آنهم از طریق بندر کراچی و مقارن ایامی که «کیوناری» در کابل کشته شد و طوریکه شادروان پوهاند جاوید تذکر دادهاند، سید در کلکته در «البرتهال» نطق کرد و آثار موجود باقیمانده از سید جمالالدين ثابت میسازد که سخنرانی سید در مورد «تعلیم و تعلم» بوده است.
استاد سیدهادی خسروشاهی در مجموعهی رسائل و مقالات سید جمالالدين صفحهی ١٢٧ مینگارد که سخنرانی سید بهتاریخ پنجشنبه ٨ نوامبر ١٨٧٢ میلادی در «البرتهال» کلکته ایراد شده است. اما بهنظر من حرف استاد خسروشاهی اشتباه میباشد، زیرا سید جمال در سال ١٨٧٢ م در قاهره بود نه در کلکته و بهروایت کتاب مفید «تقویم تطبیقی هزاروپانصد ساله هجری قمری و میلای»، ٨ نوامبر سال ١٨٧٢ م مصادف بهروز جمعه است نه پنجشنبه، و همچنان احتمال کمی میرود که بیانیه سید جمالالدين در سال ١٨٧٩ م طوریکه استاد جاوید نوشته، صورت گرفته باشد. آمدن سید در ماه سپتامبر به کراچی به نبشته خود سید استوار است، اما پوهاند عبدالحی حبیبی در کتاب پژوهشیاش «نسب و زادگاه سید جماالدين الافغانی» در بخش کرونولوژی آن، بیانیهی سید را در البرتهال کلکته به تاریخ ٨ نوامبر ١٨٨٣ م (٧ محرم ١٣٠١ ق) درج میکند، ولی موضوع سخنرانی را تعلیم و معلم مینویسد که شاید اشتباه چاپی باشد، در حالی که متن سخنرانی سید که در دسترس قرار دارد «تعلیم و تعلم» میباشد.
با مراجعه به تقویم یادشده، بهوضوح فهمیده میشود که پنجشنبه ٨ نوامبر ١٨٨٣ میلادی برابر است با ٧ محرم الحرام ١٣٠١ قمری. زیرا جمعه دوم نوامبر سال ١٨٨٣ میلادی برابر است با اول محرم الحرام ١٣٠١ قمری و با ملاحظه قرینهی روز پنجشنبه و ٨ نوامبر در نبشتهی استاد خسروشاهی، نظر پوهاند عبدالحی حبیبی، در تاریخ ایراد آن سخنرانی، دقیقتر معلوم میشود. زیرا منطقی نیست که سید در آغاز ورود از مصر به هند، آنقدر مشهور شده باشد که در البرتهال کلکته، از او دعوت به سخنرانی گردد. سال ١٨٨٣ م به این دلیل منطقیتر است که سید، قبل از آن سخنرانی رسالهی «نیچریه» یا الرد علی الدهریین را مینگارد.در مجله معلم شفیق، مقاله نبشته میکند و اگر نظر پروفیسور ادوارد براون صحیح باشد، ٦ ماه قبل از آن بیانیه، سید سفری به آمریکا داشته است و از طریق لندن، دوباره به هند آمده و بهخاطر انقلاب «عرابی پاشا» در سال قبل از آن تاریخ به کلکته هم احضار شده است، با در نظرداشت این دلایل، سید در سال ١٨٨٣ میلادی، به چهره مشهوری در هند تبدیل شده است، به مقایسه سال ١٨٧٩ میلادی که وی بعد از اقامت ٨ ساله در مصر، به هند عودت میکند.
اما در نبشته شادروان پوهاند جاوید، نقطهی قابل بحث حضور مولانا ابوالکلام آزاد، در میان شنوندهگان سخنرانی سید جمالالدين افغانی در البرتهال کلکته است که با در نظرداشت هر سه روایت ١٨٧٢ (استاد خسروشاهی) ١٨٧٩ (پوهاند جاوید) ١٨٨٣ (علامه حبیبی) دقیق نمیباشد.
به این دلیل دقیق نمیباشد که ابوالکلام آزاد، بهقلم خودش نگاشته است که در ذوالحجه سال ١٣٠۵ قمری یعنی ١٨٨٨ میلادی تولد یافته است، بنابر اين با در نظرداشت هر سه روایت، ابوالکلام آزاد، اصلاً در آن تاریخ، تولد نیافته است چهجای که نوجوان باشد و محصل و بهسخنرانی سید هم گوش فرا دهد.
بهخصوص اگر این معلومات را نیز اضافه نمایم که ابوالکلام آزاد، در سال ١٨٨٨ میلادی، در مکه مکرمه تولد شده است و در سال ١٨٩٨ میلادی یعنی یک سال بعد از وفات سید جمالالدين، همراه پدر دانشمندش مولوی خیرالدين، به هندوستان آمده است، فقط همین مساله صحت دارد که ابوالکلام بعد از عودت از مکه مکرمه، در حالی که ده – یازده ساله بود و سید جمالالدين هم در استانبول وفات یافته بود، پدر و پسر، در کلکته رحل اقامت افگندند.
اما یک نکته را نباید فراموش کرد که مولانا آزاد، در مجلاتی که مسئولیت آن را برعهده داشت ،مثل الهلال و البلاغ، آثار و افکار سید جمالالدين را به نشر، میسپرد.
شادروان پوهاند جاوید در بخش دوم مقالهاش که در زمستان سال ١٣٧٩ خورشیدی در شمارهی چهارم مجله آریانای برونمرزی، به مسئولیت پوهاند رسول رهین به چاپ رسیده است در پایان مقالهاش و قبل از حسن ختام که سرودهی استاد خلیلی در مورد سید جمالالدين است تحت عنوان فرعی «یادآوری» مینگارد:
- «پنجاهواند سال پیش در دوران تحصیل به اتفاق ادیب نامور سرور گویا اعتمادی خدمت استاد محیط طباطبایی بودیم. تا آنجا که بهیادم مانده؛ استاد گذرنامه سید جمالالدين افغانی را که بنا بر امر ناصرالدین شاه برای انجام ماموریتی صادر و تازه بهدست مرحوم طباطبایی رسیده بود، به حاضران نشان داد. شادروان گویا اعتمادی آن را ملاحظه بر اصالت آن پاسپورت تصدیق فرمود. عکس این پاسپورت در مطبوعات هم نشر شده است.»[٣]
مرحوم پوهاند جاوید، بر این یادآوری خود تبصره ننمودهاند و شاید برداشت از موضوع را، به خوانندگان واگذار نموده باشند، اما در این شکی نیست که استاد محیط طباطبایی، طوریکه از سایر نبشتههایش بر میآید همه هم و غم او، ایرانی ثابت نمودن سید جمالالدين است و بهنظر ما صدور پاسپورت بهنام یک شخص، دلالت به این نمیکند که آن شخص تبعه آن کشور باشد. اما استاد جاوید یادآور نشدهاند که در پاسپورت چه نوشته شده است. من در جایی خواندهام اما حالا به یادم نمانده است در چه کتاب و یا نشریهیی، که در آن پاسپورت یا گذرنامه هم سید جمالالدين افغانی نگاشته شده بود. ای کاش استاد جاوید از تاریخ صدور پاسپورت نیز یادآور میشدند، تا در روشنایی تاریخ صدور آن، مساله روشنتر میگردید.
بهنظر من همین مساله پاسپورت ایرانی سید جمالالدين هم دلالت به افغانی بودن سید، میکند، تا به ایرانی بودن او. زیرا استاد جاوید میگوید «بنا به امر ناصرالدين شاه» در حالیکه صدور پاسپورت به امر پادشاه ضرورت ندارد، مگر اینکه امر فوقالعادهای در کار باشد که رئیس تشریفات وزارت خارجه یا وزیر خارجه نتواند در زمینه تصمیم بگیرد. مگر صدور همه پاسپورتها به امر پادشاه در ایران صورت میگرفت؟! بهگونهی مثال در افغانستان برای اخضر براهیمی، نماینده قبلی سازمان ملل در امور افغانستان، به امر آقای حامد کرزی، رپیس جمهور کشور، پاسپورت افغانی اعطا شد که از سطح تصمیم و صلاحیت وزیر خارجه یا رئیس تشریفات، بالا بود. چون «براهیمی» خارجی بود، سید جمال هم چون افغانی است، بنابر اين، به امر ناصرالدین شاه قاجار، برایش پاسپورت داده میشود، آنهم به گمان من در ارتباط سفری است که سید جمالالدين جهت مذاکره با روسها به سن پترز بورگ همراه با حاج محمدحسن امینالضرب اعزام گردید و این سفر را به خاطر مبارزه با انگلیسها پذیرفت و برای تقریب وحدت نظر روسها با شرق و مسلمانان، فعالیتهایی هم انجام داد که در نامههایش به الحاج محمدحسن امین الضرب، بعد از عودت اخیرالذکر به ایران، اشاراتی دارد و در مقالهای از نگارنده به آن اشاره شده است.
اگرچه یک نظر غیر خوشبینانه دیگر هم وجود دارد که ایرانیان بهخاطر اینکه بتوانند سید را از آستانه، به ایران احضار کنند، برایش گذرنامهای را صادر کردند تا ترکیه موصوف را به ایران تسلیم دارد، اما ترکیه آن را نمیپذیرد و چند تن ایرانی دیگری را که ترکیه در تابعیت ایرانیشان، شکی ندارد، ایشان را، به ایران تسلیم میدارد. والله اعلم
یکتن از نخبگان دیگر افغانستان که در مورد سید جمالالدين نگاشته است علامه حبیبی است، علامه حبیبی کتاب ارزشمندی دارد بهنام «نسب و زادگاه سید جمالالدين الافغانی» که ٣٠ سال قبل از امروز در کابل به چاپ رسیده است و متاسفانه، تحقیقات مفید استاد حبیبی از طرف هموطنان، پیگیری نشده است. این کتاب بهخاطر اهمیتی که دارد و شاید عده زیادی از هموطنان این حرفها را برای نخستینبار در مورد سید جمالالدين افغانی، از زبان یک تن از پیشکسوتان عرصه پژوهش و تحقیق در افغانستان بشننوند و بخوانند، بنابر اين، به برخی از آنچه پوهاند حبیبی نگاشتهاند، اشاره مینمایم.
علامه حبیبی مینگارد: «سید علی پدر سید صفدر بهسبب اقامت در همدان به همدانی شهرت داشت و در «دونهی پشد» کنر مدفون است که بهنام زیارت شاه همدان مشهور است»[۴]
پوهاند حبیبی در اثر یادشدهاش از رقابتهای فیودالی میان سید صفدر، پدر سید جمالالدين و بنیاعمامش پسران سید نظیف حرف زده میگوید که پسران سید نظیف غالب آمده و سید صفدر از بطن وادی کنر و «پشد» به روستاهای کنار آخرین جنوب وادی کنر سفلی، جایی که شیرگر (یعنی اسدآباد) نام دارد، پس نشسته بود... و در آنجا قلعهيی بهنام خود «صفدری» بنا نهاد که تا کنون هم شیرگر و صفدری به فاصله ۵٠ کیلومتر از جلالآباد به همین نامها کاین اند و همین قریه در شیرگر، مولد سید جمالالدين در سال ١٢۵۴ ق / ١٨٣٨ م بود.[۵]
پوهاند حبیبی همچنان مینگارد که سید محمود پاچا از بنیاعمام سید صفدر که داماد وزیر اکبر خان بود، حکمران مطلق کنر شد. سید صفدر رقیب او با فرزند و دودمانش در حدود سال ١٨۴۴ به کابل آورده شد که سید جمال عمری بیش از ٦ و ٧ سالگی نداشت.[٦]
پوهاند حبیبی در کتاب پژوهشیاش به نکتهای اشاره میکند که شاید نخستین تصریحی باشد که یک محقق افغانی در سطح بلندی چون پوهاند حبیبی آن را بیان میدارد. استادحبیبی میگوید: "سید صفدر... برای نجات از دسایس درباری به نیت حج با اولاد و آل خود از راه قندهار و هرات به زیارت امام هشتم و مشهد شتافت و از آنجا در اسدآباد همدان با خانوادهی قاضی میر شرفالدين حسینی... خویشی و سکونت و قرابت کرد، زیرا پدرش سید علی با همدانیان سابقه آشنایی داشت.» (ص – ۴٣). استاد حبیبی میافزاید: «آنچه لوح مرقد مسیحالله برادر سید متوفا (١٢٩٦ ق) و طیبه بیگم، مریم و دیگر اقارب نامادری سید در اسدآباد همدان مانده، از اعقاب همین خواهران و برادر او باشند که ما نظایر چنین هجرتها و وصلتهای خانوادهگی صدها خاندان افغانی و ایرانی را در طول تاریخ نشان داده میتوانیم.»[٧]
پوهاند حبیبی همچنان مینویسد: «سید علی جد سید جمالالدين در راه زیارت حرمین، راهش به همدان افتاده و مدتی در آنجا بوده و با خانواده سادات اسدآباد همدانی آشنایی (و شاید وصلتی) هم داشته است.»[٨]
سید علی وقتیکه به کنر عودت میکند، به همدانی و شاه همدان مشهور میشود. استاد حبیبی در بارهی «شیرگر» میگوید شیرگر به سه حصه: شیرگر، شیرگر عبدالجلال و شیرگر گلمحمد تقسیم شده است که حالا مربوط ولسوالی کامه است"[۹]
همچنان استاد حبیبی گفته است که «شیرگر (اسدآباد) مولد سید جمالالدين، در آنوقت جزو کنر شمرده میشد.»[۱٠]
استاد حبیبی به نقل از قاضی عبدالغفار مولف کتاب «آثار سید جمالالدین» که از محمدنادر خان در سال ١٩٢٧ میلادی، حینیکه موصوف سفیر افغانستان در پاریس بود، در مورد زادگاه سید جمالالدين پرسیده است، نادر خان در جواب گفته است: در علاقه موجودهی کنر در افغانستان که برای سکونت سادات مخصوص است «شیر گده» نام جایی است معنی اسدآباد، میدهد»[۱۱]
قابل یادآوری است که شیرگر پشتو به املای اردوی آن، شیرگده نوشته شده است.
استاد حبیبی میگوید: شیرگر، زادگاه سید جمالالدين است، ولی سید چون به شاگردان عربی و ترکی و یا غربیان یا ایرانیان میگفت که مولد من اسدآباد کنر افغانستان است، مرادش همین شیرگر است که دریزبانان این جای را اسدآباد گفتهاند و اکنون فقط نام پشتوی آن باقی مانده است. زیرا در تمام این نواحی کنر و کامه، مردم به زبان پشتو تکلم مینمایند و اسدآباد فقط ترجمه شیرگر پشتو است. پوهاند حبیبی مینویسد:
- «محقق نامدار معاصر ایران علامه محمد قزوینی نیز گوید که این ادعاها فرضیات فیالواقع باور نکردنی است که یکی از اهالی اسدآباد که خود را خواهر زادهی او معرفی کرده و چنذ سال قبل رسالهيی در این خصوص منتشر ساخته است و اعضاء خانواده او را به عقیده خود که هنوز در اسدآباد هستند، یکایک بر شمرده است.»[۱٢]
استاد حبیبی بر این حرف علامه قزوینی چنین تبصره میکند:
- «با وجود اینگونه نظر محققان، باید از ادعاهای بیدلیل صرفنظر کرد...»
از مطالعهی کتاب پوهاند حبیبی بر میآید که سلسله انسابی را میرزا لطفالله خان بهنام خواهرزادهی سید جمالالدين بهنشر سپرده است، استاد حبیبی، همه را نمیپذیرد، اگر صریحتر حرف بزنم، استاد علامه حبیبی شاید نخستین افغان پژوهشگری باشد که حرفهایش با ادعای ایرانیان در مورد سید جمالالدين نزدیکتر است و حرفهایش هم بر نتیجهی تحقیق و پژوهش استوار است.
استاد حبیبی میگوید: «... در چنین حال ادعای لطفالله را در نسب نامه مندرجه، بالاتر از سید صفدر و خواهران نامادری سید در اسدآباد همدان، نتوان پذیرفت. ولی ما در اسناد و مدارک سید جمالالدين مکاتیب و نامههای متعدد اقارب متاخر سید را در اسدآباد همدان میبینیم که از وجود پدر و خواهرانش در آنجا انکار نتوان کرد.»[۱٣]
استاد حبیبی با اشاره به این اسناد میگوید: «... و از تمام آن قرابت سید با این خاندان و وجود خواهران و مادراندر و پدر و برادرش استنباط میگردد .ولی اگر کسی بسیار بدبین گردیده و بر خلاف منطق، این نامهها را مجعول و با سببی از اسباب مجروح بداند.»[۱۴]
آقایان اصغر مهدوی و ایرج افشار در مقدمهی کتاب اسناد و مدارک چاپ ناشده در مورد سید جمال... مینگارند:
- «خانوادهی سید بهعللی که بر ما مکشوف نیست و شاید روزی کشف شود، از افغانستان مهاجرت کرده و در اسدآباد مسکن گزیدهاند.»
استاد حبیبی بلافاصله بعد از نقل این قول، با صراحت مینگارد: «من هم عقیده دارم که سید صفدر بنابر عللی که در اوراق گذشته ذکر شد از شیرگر یعنی اسدآباد کنر، مولد پسرش سید جمالالدين، با عایله و آل خود هجرت کرد و بنا بر سابقهيی که پدرش سیدعلی شاه همدان، درین شهر داشته با سادات اسدآبادی قرابت و خویشی کرده و سکونت اختیار نمودهاند»[۱۵]
کتاب «نسب و زادگاه سید جمالالدين الافغانی» طوریکه خوانندهگان عزیر ملاحظه میفرمایند، اثر تحقیقی علامه حبیبی، بهترین تحقیق افغانی راجع به سید جمالالدين است که حرفهای تازهای دارد. «بهترین تحقیق افغانی» برای این میگویم که آنچه در مورد سید جمالالدين افغانی، در افغانستان به نشر رسیده است، اکثر ثمرهی کار و پژوهش خارجیها، بهخصوص مصریها، هندیها، ترکان و ایرانیان است.
در حالیکه استاد حبیبی حتی برای پیدا کردن نام اجداد و بنیاعمام سید به کتاب محاکم کنر در یکصد و چند سال قبل که ملکیتهای سادات کنر، در آن ضبط و ثبت است، مراجعه نموده و قبرهای نیاکان سید را در کنر یافته است و حرفهایی را که در مورد سید گفته است، قبلاً مشهور نبوده است و اگر پژوهشهای استاد حبیبی ادامه مییافت، به گمان من، نقطه مشترک میان ادعاهای افغانها و ایرانیها، بهدست میآمد. از حرفهای استاد حبیبی، من به این نتیجه میرسم که:
١- «اسعدآباد» کنر که همه مورخان در افغانستان، آنرا، زادگاه سید جمالالدين میدانند، صحت ندارد. چون نخستین زندگینامهی سید در مصر، بهقلم شیخ محمدعبده نگاشته شده است و زادگاه سید در آن اسعدآباد کنر نگاشته شده است، در افغانستان هم نام منطقهای را «اسعدآباد» گذاشتهاند، در حالیکه ما شیرگر داریم که بهمعنای اسدآباد است و نیازی به «جعل» اسعدآباد نیست و محمدنادر شاه هم حین تصدی وزارت مختاری افغانستان در پاریس، در سال ١٩٢٧ میلادی، آن را میپذیرد.
بنابر اين، وقتی که سید جمالالدين اسدآبادی میگوییم، هدف همین شیرگر است، نه اسدآباد همدان.
٢- پدر کلان سید جمالالدين هم گذرش به همدان افتاده است و به گفتهی استاد حبیبی، احتمال میرود که «وصلتی» هم در آنجا کرده باشد و در کنر بهنام شاه همدان معروف است و در کنر هم مدفون.
٣- سید صفدر، پدر سید جمالالدين، با خانودهی به اسدآباد همدان رفته و در آنجا ازدواج نموده است.
۴- خواهرزادهگان سید، آیا از زوجهی افغانی سید صفدر اند و یا از زوجهی ایرانیاش که از نبشتههای استاد حبیبی، بهصورت روشن استنباط نمیگردد، اما اگر ادعای میرزا لطفالله در شاگردی سید درست باشد، بایست مادرش، دختر زوجهی افغانی سید صفدر باشد.
۵- نبشتهی استاد حبیبی شعارگونه نیست و بر اسناد و دلایل استوار است و حتی حرف علامه محمد قزوینی را که اکثر افغانها دلیل بر افغان بودن سید جمال از زبان ایرانیها میدانند، استاد حبیبی در تبصره بر آن، آ ن را بهصورت کامل نمیپذیرد، با وجود این همه، آنچه من خود را با استاد حبیبی موافق نمیدانم، درس خواندن سید جمالالدين در قزوین، تهران و نجف و سایر مراکز شیعی است، زیرا ثقافت فکری سید را، به برداشت من، اندیشههای اهل سنت و جماعت تشکیل میدهد و مساله به پژوهش بیشتر نیاز دارد و در اینجا معلوم نیست که آیا سید جمالالدين خرد سال، پدرش را به اسدآباد همدان ایران، همراهی کرده است و یا خیر؟
بنابر اين، نتیجهی حرفهای پوهاند حبیبی این میشود که شجرهسازی میرزا لطفالله خان و الواح قبور اجداد سید جمالالدين، دقیق نیست، یعنی بالاتر از سید صفدر اعتبار ندارد، بلکه قبور اجداد سید جمال در کنر افغانستان است و سید صفدر به اسدآباد همدان رفته و همسر ایرانی داشته است و در همانجا وفات یافته است. و اگر پژوهشگری صلاحیت علمی و شم قوی تحقیقی استاد حببیبی را میداشت و کار ٣٠ سال قبل استاد حبیبی را ادامه میداد، بلا ریب نکات دیگری هم در مورد سید جمالالدين روشن میشد که متاسفانه، نا آرامیهای سه دهه که آن را در همه کاستیها دلیل میآورند، میتوان، توجهاندک به سید جمال را در سه دهه اخیر، معلول همین نا آرامیها و فراهم نبودن جو مساعد برای کارهای تحقیقی و پژوهشی در افغانسنتان شمرد.
خواننده ارجمند هدف من از نگارش این مقاله فقط اشاره به این نکته است که در افغانستان کارهای پژوهشی راجع به سید جمالالدين کمتر انجام شده است و حتی مبالغههايی هم در مورد او شده است، بهگونه مثال استاد میر سعید بریمن که "نیچریه" سید را از زبان فارسی به پشتو ترجمه نموده است، در مقدمه نیچریه بدون ارائه سندی، نگاشته است که: سید جمالالدين، لومری وزیر یعنی نخست وزیر امیر محمدافضل خان بود.
خدا کند در کابل و کنر به مناسبت یک صد و دهمین سالگرد خاموشی شمع عمر سید جمالالدين افغانی، کارهای تحقیقی تازهای انجام گرفته باشد، تا علاقمندان افکار و اندیشههای سید از آن بهرهور گردند.
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- نخستین کتاب در بارهی جنبش مشروطهخواهی... صفحه ۵٨
[۲]- آریانای برونمرزی، شماره خزان ١٣٧٩ خ، صفحهی ٧
[۳]- همانجا، چاپ سال ١٣٧٩ خ، شمارهی ۴، صفحهی ٦
[۴]- حبيبی، عبدالحی، نسب و زادگاه سید جمالالدين الافغانی، صص ٣٣-٣۴
[۵]- همانجا، ص ۴٢
[۶]- همانجا، ص ۴٣
[٧]- همانجا، ص ۴٣
[۸]- همانجا، ص ۴٧
[۹]- همانجا، ص ۴٨
[۱٠]- همانجا، ص ۵١
[۱۱]- همانجا، ص ۵۴
[۱۲]- همانجا، ص ۵٦
[۱۳]- همانجا، ص ٦٠
[۱۴]- همانجا، ص ٦٢
[۱۵]- همانجا، ص ٦۵
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□