- …
- …
- …
- ...
- ...
- ...
- ...
- ...
- ...
- ...
- ...
- يادداشتها
- پيوستها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
- پيوند به بيرون
[هنر] [تاريخ هنر در افغانستان]
آشنايی با هنر تمدنهای باستانی و حوزههای فرهنگی كهن شايد از ضروریترين دانشهای بشری محسوب میشود، چرا كه هنر آيينه تمامنمای هويت فرهنگی انسانها در هر جامعه و هر عصر است و انسان برای شناخت خودآگاهی به تحولاتی كه از ابتدايیترين نوع زيست تاكنون سير مینموده نياز به اين دانش دارد.
جهان امروز از كشورهای متعدد و جوامع بیشمار با فرهنگها و آداب و رسوم متنوع و گستردهای شکل گرفته است. كه هر يك از اين فرهنگها بر پايهی يك يا چند تمدن كهن استوار است. شناخت اين تمدنها تنها از راه مطالعهی آثار هنری بهجای مانده از آنها ميسر است.
در اينجا به معرفی چند تمدن شاخص و بحث پيرامون آثار هنری، و نحوهی شكلگيری آنها پرداخته میشود.
[↑] در دنيای کهن
عبارت هنر پيش از تاريخ در عين سادگی دارای ابهام است. چرا كه از سويی تعريف هنر مورد بحث متفكران است و از سوی ديگر، در معنای تاريخ نيز نظری قطعی و همهپسند وجود ندارد. در باب تاريخ بايد به اين پرسش پاسخ گفت كه اساساً پيش يا پس از تاريخ به چه معناست.
بهسخن ديگر تاريخ از كجا و در چه زمان آغاز میشود و اينكه تفاوت ميان رخدادهای پيش يا پس از تاريخ چيست؟
در پاسخ به اين پرسش بايد گفت كه بشر برای آگاهی از ويژگیهای هر دوره همواره به نوشتههای بهجای مانده از آن عهد رجوع میكرده و بر اساس آن، تاريخ و پيشينه خود را مدون مینموده است.
در فرآيند تدوين تاريخ هر قدر بهعقبتر بازگشت شود، از حجم منابع مكتوب كاسته میشود و سرانجام به ادواری میرسد كه از آنها هيچگونه اطلاعات نوشتاری بهدست نيامده است.
طبيعی است برای ذهنهايی كه مكتوبات را ملاك دانش خود قرار میدهد، اين ادوار بسيار تيره و تار و غباری از ابهام و جهل باقی میماند. از همين جاست كه مفهوم تاريخ شكل میگيرد. تا زمانی عبارت پيش از تاريخ صرفاً به ادواري گفته میشد كه از آنها منابع مكتوب قابل ملاحظهای بهدست نيامده بود. بعدها كه هنر بهعنوان پديدهای گويا و واسطه انتقال مفاهيم و اطلاعات مورد وثوق قرار گرفت، پيش از تاريخ شامل دورههايی گشت كه آثار مكتوب و آثار هنری قابل توجهی از آنها بهجای نمانده است.
زايش هنر و نقش آن در اعتلای بشری
دانش باستانشناسی روزنهای است كه انسان توانست از طريق آن نقبی به گذشته خويش بزند و بر آن بخش از تاريخ، كه در زير خروارها خاك يا در عمق غارهای تاريك پنهان گشته بود نظر افكند.
آنچه باستانشناسان كشف میكنند از ابنيه، ابزار، ظروف و ديگر مصنوعات بشری، بهحلقههای زنجيری میماند، كه میتواند از يك سو، انسان امروزی را با گذشته دورش مرتبط سازد و از سوی ديگر پرده از وجود ارتباط ميان اقوام مختلف بشری در گذشتههای دور بردارد، اقوامی كه ممكن است در طول تاريخ چنان از يكديگر جدا شده باشند كه امروز تصور هر نوع قرابت و انس ديرينهای را در ميان خود باور نداشته باشد.
هنر انسان نخستين زبان حال طفوليت بشری است. همانطور كه تمام كودكان، از هر نژاد و مليت و دين به تبع داشتن فطرت پاك مشترك، دارای هويتی واحد هستند و اين هويت واحد را در تشابه به آثار نقاشی كودكان میتوان مشاهده كرد.
هنر انسـانهای نخسـتين نيز كه در موقعيتهای جغرافيايی كشـف شـده و متعلق به اقوام متفاوت اسـت. دارای تشـابهات سـاختاری و محتوايی میباشـد. در تصاوير (۱-۱) و (٢-۱) دو نقاشی ديواری را متعلق به دو زمان و در موقعيت جغرافيايی مشاهده میكنيد كه هم از لحاظ مضمون و هم به جهت شيوهی كار تشابهات بسياری دارند.
هنر غارنشينان
ابتدايیترين آثار هنری كه انسان آن را خلق كرده و تاكنون يافت شده به حدود سی هزار سال قبل مربوط میشود. اين آثار نقاشی بيشتر در كشورهای فرانسه و اسپانيا يافت شدهاند و شامل تصاوير حيواناتی چون گاو كوهاندار، گاو وحشی، گوزن و اسب است. محل اين نقاشیها در عمق غارها، دور از نور طبيعی روز و در مكانی مجزا از مكان زيست انسانهای نخستين بوده است. مسلم است كه آثار هنری مردم غارنشين جنبهای تزئينی و مبنای زيبايی شناختی نداشته است چرا كه اين آثار، همانطور كه گفته شد در عمق غارها، دور از نور طبيعی و همچنين جدا از محل زندگی آنها ترسيم شدهاند. تأمل بيشتر در اين موضوع، بر اين واقعيت تأكيد میكند كه اولين نقاشیهای آفريده شده دست انسان نه تنها جنبهی نمايشی نداشته، بلكه بهطريق اسرارآميزی دور از ديد عموم مردم قرار داشته است. حال اگر اين نقاشیها، برای زيباتر كردن محيط، بهمنظور نمايش و ايجاد لذت بعدی خلق نشدهاند. چرا انسان غارنشين با ابزارها و وسايل بسيار ابتدايی و مشكلات عديدهی طبيعی كه همواره زندگی او را به مخاطره میافكند. گفته شد كه تصوير جانوران موضوع اكثر نقاشیهای ديوار و سقف غارها بوده است و همه میدانند كه اين جانوران نقش مهمی در بقای انسان اوليه (بهعنوان غذا) داشتهاند. البته شكار جانوران عظيمالجثه و خطرناكی چون گاو وحشی، گوزن و ... برای بشر نخستين كاری بس دشوار و خطرناك بوده و چهبسا جان خود را در اين شكارهای متهورانه از دست میداده است.
قراينی در دست است كه شكارچيان غارنشين در عمق غارها، از اين تصاوير بهعنوان هدف نشانهگيری و تيراندازی استفاده میكنند، در برخی از موارد نيز شكار، شكارچی و ردگيری اين دو نيرو موضوع نقاشی بوده است. پس اين نقاشیها نه تنها با زندگی روزمرهی نياكان انسان ارتباط موضوعی داشتهاند، بلكه از جنبه كاربردی نيز حايز اهميت بودهاند.
اما آيا میتوان گفت كه تمام كوشش و مشقت در تصوير كردن دقيق اين حيوانات با تناسبات دقيق و آگاهانه، صرف تهيه تابلوی نشانهگيری بوده است؟ آيا يك شكل سادهی هندسی راه آسانتری برای تمرين تيراندازی نيست؟
تعمق در اين سؤالات است كه ما را به پاسخهای صحيح، عميق و واقعبينانه رهنمون میسازد. حقيقت اين است كه تصوير يك گاو وحشی بسيار مهمتر و ارزندهتر از يك تابلوی نشانهگيری بوده است. انسان نخستين با دقت در شكل، حركات و رفتار و تناسبات جسمی يك جانور، به شناختی جامع از حريف قدرتمند خود دست يافته و با آفرينش دوباره آن جانور در قالب تصوير بر ديوار و سقف غارگويی كه بخشی از وجود آن جانور را به تسخير در میآورد، سپس با تيراندازی بهسوی آن، نه تنها بر مهارت تيراندازی خود میافزوده، بلكه از اين راه، آن بخش از وجود شكار را كه در تسخير داشته مغلوب میكرده است. بنابر اين، هنگامی كه به شكار میرفته با اعتماد به نفس و مهارت بيشتری با شكار روبرو میشده است.
بههمين علت است كه اين نقاشیها برای او از اهميت اسرارآميزی برخوردار بوده و شايد از اين رو آنها را چو طلسمهای جادويی دور از دسترس، در اعماق غارها نگاه میداشتهاند. بدين ترتيب شايد بتوان گفت كه ابزار نقاشی برای او بههمان اندازه اهميت داشته كه آلات شكار و چهبسا بيشتر.
اهميت دادن به آثار هنری و مقدم دانستن آن به امور روزمره در دورههای بعدی نيز بههمان قوت ديده میشود. مثلاً زمانی كه انسان از غارنشينی و شكار به مرتبه متكاملتری از زندگی اجتماعی رسيد. توانايیهای خاك را شناخت. به كشاورزی پرداخت و بهشيوهی استخراج سنگ فلزات در معادن پی برد، ديده میشود كه "هنر" هنوز نقشی كليدی و مهم در شيوهی زيست و باورهای او ايفا میكند.
هنگامی كه انسان سنگ آهن را كشف كرد. با كمال حيرت مشاهده میشود كه اولين بهرهبرداری او از اين كشف، ساختن ابزارهای نو نبوده، بلكه از آن بهعنوان مادهی رنگی در نقاشی ديواری و ترسيم نقوش بر روی تن خود، و رنگآميزی گيسوانش بهره گرفت.
كشف مس، پی بردن به قدرت چكش خوری اين فلز و امكان ساخت اشيا با آن نيز بيش از اينكه به ساخت ظروف آشپزی بينجامد در شكل مهرههای گردنبند ظاهر شد.
آلياژهای فلزی و فن جوشكاری نيز ابتدا برای جواهرسازی بكار رفت و بعدها بهمنظور ابزارسازی و ساخت اشيای كاربردی، مورد بهرهبرداری قرار گرفت. موارد فوق و بسياری استدلالهای ديگر حاكی از اين واقعيت است كه آفرينش هنری و اصلیترين و ابتدايیترين مرحله، پاسخگوی نياز روحی انسان بوده است. و از آغاز آفرينشهای بشر بهعنوان يك بعد روحانی و پاسخگوی يك ندای درونی، جزيی از ذات او بهشمار میرفته است. اين نياز ذاتی در هر دوره رشد، تكامل و قطور بشر جلوههای متنوعی داشته، همواره بهعنوان يكی از ابعاد والای انسانی كه او را از ديگر جانداران متمايز مینموده مورد توجه بوده است. اين ويژگی والای انسانی در طول تاريخ و عرض جغرافيا منشأ ظهور آثار ارزشمندی گشت كه امروزه محققان تاريخ، جامعهشناسان و ... اين آثار را بهعنوان قراين شكوه، جلال، عظمت و برتری فرهنگها و تمدنها، مورد دقت و تأكيد قرار میدهند.
اين کهنترين فرهنگ در ميان فرهنگهای بشر، ديرتر از بقيه، آن هم بهوسيله تفننکاران و بهطور تصادفی کشف شد. در سال ١٨٧٩ حوالی سانتاندر در اسپانيای شمالی، يکی از اهالی محل که به زندگی گذشته انسان علاقهمند بود به کاوش در غارهای آلتاميرا در ملک خودش پرداخت، زيرا سابقاً نيز نمونههايی از سنگ چخماغ و استخوان حکاکی شده در اين ملک پيدا کرده بود. او در اين کار از ياریهای دختر کوچکش برخوردار بود، چون سقف غار پر از زباله فقط چند سانتی متر از سر پدر دخترک بالاتر بود و دخترک بهتر از او سقف را میديد. بيش از او میتوانست شکلهای سايه مانند، جانوران نقاشی شده بر سقف غار را ببيند.
دساتوتولا نخستين انسان معاصر بود که به کاوش در اين غار دست زد و اطمينان داشت که نقاشیهايی را که در غار ديده است، به روزگاران کهن تعلق دارند. يکی از باستانشناسان نسبت به اعتبار آنها شديداً ترديد داشت و در کنگره باستان شناسی پيش از تاريخ که در سال ١٨٨٠ در ليبسون تشکيل شده بود، نقاشیهای درون غار آلتاميرا رسماً بهعنوان نقاشیهايی بدلی از بحث کنار گزارده شدند.
ولی در سال ١٨٩٦ در پر - نو - پر ژيروند فرانسه، نقاشیهايی کشف شد که بخشهايی از سطحشان را ته نشستهای آهکی پوشانده بود و لازمه تشکيل اين ته نشستها نيز سپری شدن چندين هزار سال از آفرينش نقاشیهای مزبور بوده است. اين نقاشیها نخستين نقاشیهايی بودند که از سوی کارشناسان بهعنوان نقاشیهای معتبر شناخته شدند. در سال ١٩٠١ آببروی رئيس باستانشناسان پيش از تاريخ، هنر درون غار فون – دو – گوم در دوردونی فرانسه را کشف و تأييد کرد. شکاکان سرانجام متقاعد شدند.
غارهای لاسکو، نزديک مونتينياک – در منطقه دوردونی فرانسه – بر حسب تصادف در سال ١٩۴١ توسط دو پسر بچه که سرگرم توپ بازی در قطعه زمينی بودند کشف شد. سگ متعلق به اين دو که به دنبال توپشان میرفت ناگهان در سوراخی افتاد و ناپديد شد و پسرها که پارسهای سگ ته سوراخ به گوششان میرسيد آن قدر به دنبالش رفتند تا به درون غار رسيدند، وقتی کبريت روشن کردند متوجه نقاشیهای با شکوهی از پيکرههای جانوران بر روی ديوارها شدند؛ اين نقاشیها امروزه عموماً شگفت انگيزترين هنر متعلق به دوران پيش از تاريخ تلقی میشود.
تالار گاوها، ديوار سمت چپ غار لاسكو، ١٠٠٠٠-١۵٠٠٠ ق.م. دوردونی فرانسه.
غارهای لاسکو مانند بقيه غارها، آبروهايی زيرزمينی بودند که طولشان از چند صد متر به چند هزار متر میرسيده است. اغلب غارهای مزبور، تقريباً به شکل غير قابل عبور توسط گسلهايی متعدد يا ته نشينهايی چون استلا کتيتها و استلا گميتها مسدود شدهاند، انسان شکارگر و هنرمند در اعماق اين غارها و در نقاطی بس دورتر از دهانههای آنها که برای سکونتش بر میگزيد تصاوير جانورانی چون ماموت، گاو وحشی، گوزن شمالی، اسب، گراز نر و گرگ را بر روی ديوارها نقاشی يا حکاکی میکرد.
[↑] …
ابزار شکارگر و هنرمند غارنشين
برای روشنايی حتماً از چراغهای کوچک سنگی که داخل آن چربی حيوانات يا مغز استخوان میريختهاند و فيتيله آن را خزه تشکيل میداده است و برای طراحی از گل اخرای زرد يا قرمز استفاده میکردهاند. برای رنگ آميزی همين اخراها را میساييدند و به صورت خاکهای نرم در میآوردند. و آن را فوت کنان به ديوارها میپاشيدند و يا پيش از رنگ آميزی آن را با موادی ديگر احتمالاً با چربی حيوانی مخلوط میکردند. به جای تخته رنگ از يک تکه استخوان پهن استفاده میکردهاند. از انواع نی يا موهای زبر جانوران قلمو میساختند و با استفاده از يک نيچه میتوانستند خطوط کناری پيکرهها را ترسيم کنند و رنگدانهها را به سطوح دور از دسترس خويش بپاشند. برای صاف و آماده کردن ديوارها از ليسههای سنگی و برای کنده کاری از سنگ چخماق نوک تيز استفاده میکردند. اين ابزارها با آنکه خام بودند، برای آفرينش هنری که امروز باعث شگفتی ما میشوند کفايت میکردند.
برخورد هنرمند غارنشين با پيکرهها - همچنان که در غار لاسکو و غارهای ديگر ديده میشود - برخوردی ناتوراليستی است. هنر نقاشی بازتابی از مشاهده کنجکاوانه و حافظه خارق العاده اين شکارگر و هنرمندی است که دقتش در ضبط حالتهای گذرا و لحظهای به سختی ممکن است، چيزی از دوربين عکاسی امروز کم تر باشد، ولی اين مشاهده از نوع مشاهده گزينشی بود.
بدون ترديد هر تفسيری که امروزه درباره اين هنر غاری به عمل آيد، چيزی جز نظر پردازی صرف نخواهد بود. ليکن خواص مشترک تمام اين نقاشیها، سر نخهای نسبتاً مطمئنی از معنايی که برای آفرينندگان خود داشتهاند به دست پژوهندگان میدهد. مثلاً همين که میبينيم اين نقاشیها هرگز در بخشهای مسکونی غارها يا در مجاورت دهانه روشن غارها يافت نمیشوند، جنبه تزئينی داشتن آنها را يکسره منتفی میکنند. در فون – دو – گوم، نخستين نقاشیها تقريباً در نقطهای واقع در پشت دهانه غار، و در غار نيو تصاوير جانوران نقاشی شده در "تالار سياه" پس از پيمودن مسافت صعب العبوری نزديک به ٨٠٠ متر به چشم میخورند. دوری محل اين نقاشیها و دشواری دستيابی به بسياری از آنها و همين که به نظر میآيد صدها سال مورد استفاده بودهاند، حکايت از آن دارد که انسان شکارگر پيش از تاريخ خواصی جادويی برای آنها قايل بوده است و به همين دليل تک تک تصاوير مزبور نيز به احتمال بسيار قوی برای آفرينندگان خود معنايی جادويی داشتهاند. همچنان که آبه برو گفته است: "انسان پيش از تاريخ با محدود کردن جانور به چارچوب يک تصوير، او را تابع قلمرو شکار خويش میگردانيد."
اين تصويرها با آنکه فیالنفسه بازنماهايی تقريباً شگفتآور از لحاظ واقعيت بصری بهشمار میروند، ترتيب قرار گرفتنشان بر روی ديوارهای غار، نشان میدهد که آفرينندگانشان چندان توجهی به جاگذاری منطقی آنها نسبت به يکديگر يا نسبت به فضای ديوار نداشتهاند؛ بدون ترديد در اينجا اثری از سازگاری ترکيبی ديده نمیشود که نشانهای از تأثيرگذاری سه بعدی تلقی شود و تصويرها در هيچ موردی از يکديگر جدا نشدهاند و در قاب يا چارچوب جداگانهای قرار داده نشدهاند. تصويرها نه فقط هيچ تناسبی با يکديگر ندارند بلکه غالباً بهطور تصادفی روی هم کشيده شدهاند و اندازههای متفاوتی دارند. چندين نسل پياپی از هنرمندان، که در پناهگاههای ثابتی کار میکردند، ديوارهای پر از تصوير را بارها و بارها نقاشی میکردند. هرچند تلاش فراوان به خرج میدادهاند که از خطوط کناری تصويرهای پيشين فراتر نروند. چنين بهنظر میرسد که توجه به يک تصوير خاص و نماياندن پيکره خاص فیالنفسه هدف هنرمند بوده است.
شکارگر هنرمند آن روزگار غالباً از سطوح نامنظم و طبيعی ديوارهای غارها، برجستگیها، فرورفتگیها، شکافها و لبههای تيز آنها برای ايجاد تصور حضور واقعی شکلهای خود در آنجا به طرز ماهرانهای استفاده میکرده است. از برآمدگی ديوارها میتوانسته است در چارچوب خطوط کناری يک گاو وحشی مهاجم برای نشان دادن بزرگی بدن اين جانور استفاده کند. اسب خالدار غار پش – مرل فرانسه را میتوان نتيجه الهامی دانست که از تشابه برجستگی سنگ کوه با سر و گردن اسب به هنرمند دست داده است؛ هر چند اندازه نهايی سر اسب به مراتب از برجستگی سنگ کوچک تر شده و بهصورتی فوقالعاده انتزاعی در آمده است. شکلهای طبيعی مانند شاخ و برگ و ابرها، نيمرخ يک کوه يا شکلهای زمين و کوه میتوانند در نظر بسياری از ما – گاهی بسيار ناگهانی – نشانه يا جلوهای از صورت انسان، جانوران يا اشياء باشند.
بدين ترتيب، نخستين تصويرهای آفريده ممکن است از احساس تجربه گونهای تشابه ميان ترکيب تصادفی ديوار غار و جانوری بوده باشد که او در همان لحظه دست اندر کار شکارش بوده است. در نتيجه اين کار، احتمالاً منظره ترسآوری از آن جانور در ذهن تشکيل و زندگی محو شدهاش بهطرز معجزهآسا و جادويی ظاهر میشده است. او با انگيزه هرچه عينی ترِ نماياندنِ اين منظره، میتوانست شکل را با کشيدن خطی کناری به گرداگرد محل برجستگی و ادامه آن تا ظاهر شدن يک نيمرخ سياه کم و بيش کامل و آشنا "به پايان برساند". افزودن رنگ، دامنه واقعنمايی تصوير را بيشتر میکرد.[*]
[↑] …
[↑] :
[↑] :
[↑] :
[↑] :
[↑] :
[↑] :
[↑] :
[↑] :
[۱]
[٢]
[٣]
[۴]
[۵]
[٦]
[٧]
[٨]
[۹]
[۱٠]
[۱۱]
[۱٢]
[۱٣]
[۱۴]
[۱۵]
[۱٦]
[۱٧]
[۱٨]
[۱۹]
[٢٠]
[٢۱]
[٢٢]
[٢٣]
[٢۴]
[٢۵]
[٢٦]
[٢٧]
[٢٨]
[٢۹]
[٣٠]
[٣۱]
[٣٢]
[٣٣]
[٣۴]
[٣۵]
[٣٦]
[٣٧]
[٣٨]
[٣۹]
[۴٠]
[۴۱]
[۴٢]
[۴٣]
[۴۴]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط … برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پيوستها
پيوست ۱:
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:
[↑] پینوشتها
[۱]-
[۲]-
[۳]-
[۴]-
[۵]-
[۶]-
[٧]-
[۸]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱۲]-
[۱۳]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱۶]-
[۱٧]-
[۱۸]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[٢۱]-
[٢۲]-
[٢۳]-
[٢۴]-
[٢۵]-
[٢۶]-
[٢٧]-
[٢۸]-
[٢۹]-
[۳٠]-
[۳۱]-
[۳۲]-
[۳۳]-
[۳۴]-
[۳۵]-
[۳۶]-
[۳٧]-
[۳۸]-
[۳۹]-
[۴٠]-
[۴۱]-
[۴۲]-
[۴۳]-
[۴۴]-
[۴۵]-
[۴۶]-
[۴٧]-
[۴۸]-
[۴۹]-
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□
□
□
□
[↑] پيوند به بیرون
□ [1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]
□
□
[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]