جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۴, سه‌شنبه

گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله "افغان"



فهرست مندرجات


نظراتی که در قسمت گفت‌وگو‌ها ارائه می‌شود، آگاهی از ديدگاه‌های مختلف دربارۀ مطالب يک مدخل خاص است. مسئوليت این ديدگاه‌ها به عهده نويسندۀ يا نويسندگان آن است و نشر آن در اين صفحه، به منزله تایید يا رد نظرات ارائه شده از جانب دانش‌نامه نیست.


[] افغانی یا افغانستانی، مسئله این است!

کشوری به‌نام "افغانستان" تا قرن نوزدهم میلادی وجود نداشته است. مردم این سرزمین پیش از آن زیر نام "خراسان" و بسیار پیش از این نام در سرزمینی که "آریانا" خوانده می‌شد، زندگی می‌کردند. به باور برخی از افغانستان‌شناسان بومی، این واژه، برآمده از ادبیاتی سیاسی است که دارای بار ارزشی قومی است به نحوی که تمام قومیت‌های موجود این کشور، از جمله تاجیک‌ها، هزاره‌ها، بلوچ‌ها، ازبک‌ها، پشتون‌ها (افغان)، و ... را زیر این نام منشق از یکی از اقوام این سرزمین (یعنی قوم افغان) قرار می‌دهد. در این‌جا به‌بررسی مختصری از سیر تاریخی ایجاد این نام می‌پردازیم.

کلمه "افغانستان" در لغت به‌معنای "دولت و کشور افغانان" و یا "کشوری که تحت سلطنت سلاطین افغانی متحد شده باشد"[۱]، از واژه‌ی "افغان" که معرب "اوغان" است[٢] مشتق شده است. برخی معتقدند "افغان" در ابتدا "اغوان" از ریشــه‌ی آریایی بوده اســت و به مرور زمان "اوغان" و ســپس "افغان" شــده اســت.[٣]

آن چه مسلم می‌نماید این است که کلمه "افغان" نخستین‌بار در قرن چهارم هجری درباره‌ی برخی از قبایل پشتون منطقه‌ی شرق خلافت اسلامی در آثار نویسندگان مسلمان به‌کار گرفته شد.[۴] این استعمال ابتدا در "حدود العالم"[۵] سپس در "تاریخ یمینی"[٦] و "تاریخ بیهقی"[٧] به‌چشم می‌خورد.

به‌تدریج می‌توان مشاهده کرد که نویسندگان دیگر نیز این اسم را ثبت و ضبط کردند و در طول زمان بر دایره‌ی نفوذ این واژه افزوده شد تا جایی که در قرن دهم هجری نام قسمت بزرگی از قبایل پشتون این منطقه به این نام خوانده می‌شد و تمام قبایل ابدالی آن را نیز در بر می‌گرفت. در قرن دوازدهم است که نام تمام قبایل پشتانه‌ی این سرزمین اعم از "ابدالی" و "غلجايی" به افغان بدل گشت. و در سده‌ی سیزدهم، وسعت معنایی آن به اندازه‌ای شد که عنوانی برای تمامی ملت افغانستان اعم از پشتون، تاجیک، بلوچ، هزاره و غیر آن گشت و جایگزین نام پیشین "خراسانی" گردید.[٨] کلمه‌ی "افغانستان" که یک اسم مرکب فارسی است، از ترکیب اسم "افغان" و پسوند مکانی "ستان" ساخته شده است. این لغت که به معنای "سرزمین افغان‌ها"ست، سیر تاریخی مشابهی همچون لفظ "افغان" را پیموده است.[۹]

نخستین‌بار "تاریخنامه‌ی هرات" در اواخر قرن هشتم این نام را در معنای مکان و سکونت قبایل افغان استعمال کرد که با بر قراین، محدوده‌ی آن از حوالی قندهار تا رودخانه‌ی سند بود.[۱٠]

با فروپاشی سلسه صفویه و به‌دنبال قتل نادرشاه در ایران (در غرب خراسان)، همراه با اضمحلال گورکانیان هند (در شرق خراسان) و افزایش قدرت افغانان، قلمرو معنایی واژه‌ی "افغانستان" گسترش یافت و نام سرزمینی شد که پیش از آن خراسان نام داشت و بسیار وسیع‌تر از این سرزمین افغانستان امروزی بود، گرچه مرزهای آن بارها دست‌خوش تغییر قرار گرفته بود. این لغت در معنای کنونی و با حدود تقریبی امروز از اوایل قرن سیزدهم معمول شد.[۱۱]


اول بار در شعبان سال ١٢١٥ هجری، ضمن معاهده‌ی مکتوب میان دولت انگلستان و ایران درباره‌ی دولت درانی بود که این اصطلاح به‌عنوان نام رسمی این قسمت از سرزمین‌های اسلامی به‌کار رفت.[۱٢] تا چند سال پس از انعقاد این پیمان، مردمان و حاکمان، از پذیرش نام "افغانستان" به‌جای "خراسان" اکراه داشتند. "مونت استوارت الفنستون" انگلیسی که چند سال پس از انعقاد معاهده‌ی مذکور به کابل سفر کرده است می‌نویسد: "افغانان نام عمومی برای کشورشان ندارند؛ اما "افغانستان" که محتملاً نخست در ایران به‌کار برده شده، مکرر در کتاب‌ها آمده است و اگر به‌کار رود برای مردم آن سرزمین ناآشنا نیست... نامی که توسط ساکنان سرزمین بر تمامی کشور اطلاق می‌شود، خراسان است."[۱٣]

در دوره‌های تاریخی پیش از آن، حد اقل از ظهور اسلام تا اوایل سده‌ی سیزدهم هجری، افغانستان کنونی بخشی از خراسان بزرگی بود که در معنای گسترده‌اش سیستان و کابلستان را نیز شامل می‌شد.[۱۴] به‌همین سبب، بسیاری از نویسندگان و تاریخ‌نگاران افغان و غیر افغان خراسان را نام مشهور دوره‌ی اسلامی تا اواسط قرن سیزدهم این سرزمین تلقی کرده‌اند.[۱۵]

اسم "افغانستان" برای نخستین‌بار در تاریخ این کشور در مکاتبات و معاهدات رسمی پادشاه ابدالی آن با دولت انگلستان در جمادی الاولی سال ١٢٥٤ هجری استعمال شد.[۱٦]

با توجه به‌مباحثی که در بالا آمد، نگارنده بر این است که برای نامیدن این جماعت، به‌جای استفاده از واژه "افغانی"، که تنها یک قوم در این سرزمین را قراول می‌رود، واژه "افغانستانی" که واژه‌ای عام است به‌کار گرفته شود. چه بسا افغانستانی‌هایی که ما آن‌ها را "افغانی" خطاب می‌کنیم، در واقع "افغانی" نباشند و از سایر قومیت‌های این کشور یعنی تاجیک، هزاره، بلوچ، ترکمن و ... باشند.

سیری در واژه‌شناسی سیاسی کلمه "افغان"
از: نعيم نوا، ارسال شده در facebook
چهارشنبه، ٢۸ آوریل ٢٠۱٠‏


[] جُستاری بر واژۀ "افغان" و نحوه کاربرد آن

    اشاره: مطلبی که در بالا بيان شده است، تکرار مکررات است که افغان‌ستيزان در سال‌های اخير به‌طور گسترده تبليغ می‌کنند. نمونه ديگری آن، قبلاً در وب‌سايت کابل پرس زير "جُستاری بر واژۀ "افغان" و نحوه کاربرد آن" به‌قلم آقای "فهيم رسا" منتشر شده است که متن کامل آن در زير رونويس می‌کنم. {مهدی خراسانی}

آقای رسا که بر اين باور است: "اطلاق واژۀ "افغان" بالای اقوام غیر پشتون نابجا و در تضاد با منافع ملی است"، می‌نويسد: "آنچه را در این نبشته می‌خوانید تنها پژوهشی کوتاهی در مورد واژۀ "افغان" و نحو کاربرد آن است، مرام من (نویسنده) ازین نبشته رسانیدن آسیب به باهمی و همبستگی باشنده‌گان افغانستان (افغانستانیان) نمی‌باشد!"

واژۀ "افغان" در فرهنگ‌هایی فارسی دری اغلب با معانی فریاد، زاری، فغان، شور، ناله، غوغا، بانگ، فریاد از درد یا مصیبتی، نوحه و... آمده است که در شعر شاعران پیشین زبان فارسی نیز به‌همین معانی به‌کار رفته است. در این سروده که از خاقانی شروانی است، واژه "افغان" به مفهوم "شور و غوغا" به‌کار رفته است:

در طواف کعبه‌ی جان ساکنان عرش را
چون حلی دلبران در رقص و افغان دیده‌اند

نظامی گنجوی "افغان" را به‌معنی "فریاد" به‌کار برده است:

کزان پیش کافغان بر آرد خروس
بر آرد ز لشکرگه آواز کوس

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی در غزلی در دیوان شمس واژه "افغان" را به‌معنی "ناله و فغان" به‌کار برده است:

گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام
مهریست بر دهانم و افغانم آرزوست

واژۀ "افغان" در پهلوی مفاهیم بالا برای نامیدن قبیله‌ای "پشتون" نیز به‌کار رفته است که شاعران پیشین فارسی‌گو اشاراتی در بارۀ آن داشته‌اند:

من ایدر بمانم نیابم براه
نیابم به افغان و لاچین سپاه

فردوسی

نشسته در آن دشت بسیار کوچ
ز افغان و لاچین و کرد و بلوچ

فردوسی

سعدیا روز ازل حسن به ترکان دادند
عقل و دانش همه با مردم ایران دادند
عشوه و ناز و کرشمه همه با مردم هند
خری و احمقی و جهل به افغان دادند

سعدی (آنندراج)[۱٧]

میر غلام‌محمد غبار در کتاب افغانستان در مسیر تاریخ نگاشته است که واژۀ "افغان" در قرن دهم معرب "اوغان" بود و در مورد قسمتی از قبایل پشتون کشور در آثار نویسنده‌گان پدیدار شد و به‌تدریج مفهوم آن وسیع‌تر شده می‌رفت تا در قرن هژدهم حاوی کلیه پشتون‌هایی کشور گردید.

"افغان"، نخستين‌بار در قرن چهارم هجری درباره‌ی برخی از قبايل پشتون منطقۀ شرق خلافت اسلامی در آثار نويسندگان مسلمان استعمال شد. کاربرد واژه "افغان" به‌مفهوم "پشتون" در کتاب‌هایی "حدود العالم"، "تاریخ یمینی"، و "تاریخ بیهقی" نیز آمده است.

به‌عقیده برخی‌ها هنگامی که بخت‌نصر این ملت (پشتون‌ها) را زیر فشار اسارت گرفت آنان از درد و اندوه زیاد آه و فغان می‌کردند که از همان آوان به این نام یاد می‌شوند.

به‌عقیده برخی از مؤرخان دیگر، این واژه در نخست "اغوان" سپس "اوغان" [شد] و با مرور زمان به شکل "افغان" در آمده است.[۱٨]

در دایرةالمعارف آریانا آمده است:

    "واژه‌هایی "افغان" و "پشتون" در افغانستان در اغلب موارد به‌گونه مترادف به‌کار رفته‌اند. به‌تدریج نویسنده‌گان دیگر نیز این اسم را ثبت و ضبط کردند و بر دایره‌ی نفوذش افزوده شد تا جایی که در قرن دهم هجری نام قسمت بزرگی از قبايل پشتون اين منطقه شد و تمام قبايل ابدالی آن را در بر گرفت. در قرن دوازدهم اسم تمام قبایل پشتانه‌ی "افغانستان" اعم از ابدالی و غلجايی گردید. و در سده سیزدهم، وسعت معنایی آن به‌اندازه‌ی شد که عنوانی برای تمامی ملت افغانستان اعم از تاجیک، پشتون، بلوچ، هزاره و غير آن گشت و جايگزين نام پيشين "خراسانی" گرديد.

    واژه پشتون از مفاهیم "پکت" و "پکتویکی" مشتق شده است که این دو نام از جمله نام‌هایی اقوام یازده‌گانه آریایی است که با واژۀ پشتون مطابقت دارد.

    در آثار قدیم شرق میانه واژۀ "افغان" و "پشتون" هیچگونه تفاوت را نمی‌پذیرد.

    فارسی‌زبانان افغانستان نیز این قبیله را به‌نام "افغان" یاد می‌کنند تا "پشتون".

    مـردم عـوام تاجیـک آنـان را "اوغـان" و مـردم هنـد بـه آنـان "پتـهان" می‌گفتنـد."[۱۹][٢٠]

مؤلف انگلیسی کتاب افغانان یا گزارش سلطنت کابل جنرال مونت استوارت الفنستون احتمال می‌دهد که واژۀ افغان از زبان فارسی گرفته شده باشد، او می‌نویسد: "در مورد اصل نام "افغان" که اکنون به‌صورت عام بر آن ملت اطلاق می‌شود، اطلاعات دقیق و مشخصی در دست نیست و شاید که نام جدید باشد. این نام را آنان از طریق زبان فارسی گرفته‌اند."[٢۱]

به‌رغم آنکه واژۀ افغان برگرفته از زبان پشتو باشد یا نه، این اسم از نخستین زمان کاربرد آن به‌قبیله و یا قبایل پشتون که در آغاز عمدتاً در وادی رود سند و نواحی کوه‌های سلیمان می‌زیستند، اطلاق می‌گردید.

استوارت الفنستون در مورد تأریخ افغانان نوشته اشت: "در روزگاری درازی پیش از این افغانان در کوه‌هایی غور می‌زیسته‌اند و ظاهراً آنان در روزگار پیشین در کوه‌هایی سلیمان نیز مأوا گزیده بودند."

کوه‌هایی سلیمان تمام کوه‌هایی جنوبی افغانستان را در بر می‌گیرد. بر اساس روایت تأریخ فرشته آنان در سدۀ نهم در کوه‌هایی شمال - شرقی جاگزین بوده‌اند. بر اساس همین منبع در آن روزگار این ملت از رعایای سلسله عرب سامانیان شمرده می‌شده‌اند.

در یکی از چاپ‌هایی دایرةالمعارف بریتانیا آمده است که "بیلو" پدر بلوچها، "ازبک" پدر ازبک‌ها، و "افغانا" یا "افغانه" سه برادر بودند.

در افسانه دیگری آمده است که افغانها از بقایای یکی از ده ‌قبیله یهود هستند که "فلسطین" نامی در زمان "بخت‌النصر" آنان را از فلسطین به افغانستان رانده است.

بر اساس این عقیده آنان از دودمان افغان پسر "ارمیا" یا "برکیا؟" پسر "ساوول" پادشاه اسراییل اند و همه تأریخ‌هایی این ملت از میثاق‌هایی یهود، از ابراهیم تا روزگار اسارت آغاز می‌گردد.

و در افسانه‌ای دیگری آنان از نسل "قیس" معرفی شده‌اند. تاریخ فرشته آنان را "قبطی" و از نژاد فرعون می‌داند:

    "وقتی حضرت موسی علیه‌السلام بر آن کافر غالب گشت بسیاری از قبطیان توبه کرده به دین موسی متحلی گردیدند و جماعتی از ایشان که در دوستی فرعون صلب بودند از کمال جهل اختیار اسلام نکرده خود را جلاء وطن نمودند و به هندوستان آمده در کوه سلیمان ساکن شدند و قبایل ایشان زیاد شده موسوم به افغان گردیدند و وقتی که "ابرهه" بر سر کعبه می‌رفت بسیاری از کفار دور و نزدیک با وی متابعت نمودند. از آن جمله طایفه‌ای از افغانان نیز به وقت میعاد خود را به "ابرهه" رسانیدند و چون به مکه رسیدند سزا یافته و همه سر به بحر عدم فرو بردند."

در صفحات ۱٧ و ۱٨ تاریخ فرشته آمده است:

    "چون خالد بن عبدالله از حکومت کابل معزول گشت با جماعتی از عرب برهنمونی اعیان کابل به کوه سلیمان که مابین "ملتان" و "پیشاور" است رفته متوطن شد و دختر خود را به حباله نکاح یکی از افغانان معتبر که مسلمان شده بود در آورد و از آن دختر فرزندان بوجود آمده و از اوشان دو کس به مزید شهرت امتیاز یافتند.

    یکی "لودی" و دیگر "سور" و طایفه افغانان "لودی" و "سور" از آن جماعت اند."[٢٢]

اما عبدالحی حبیبی مورخ معاصر کشور که خود نیز از قوم پشتون است، رای برخی از نویسنده‌گان پیشین مبنی بر اشتراک نسل افغان (پشتون) با یهود را به‌کلی باطل می‌داند.

عبدالحی حبیبی در مورد پیشینه‌ی واژه "افغان" نگاشته است که این نام در سده‌ی سوم میلادی در دوره شاهپور دوم، و شاهپور سوم ساسانی در کتبیه‌ی کعبۀ زرتشت به‌صورت "ابگان" و "اپگان" ذکر شده و در مورد قبایل افغانی بکار رفته است.[٢٣]

نخستين‌بار "تاريخنامه‌ی هرات" در اواخر قرن هشتم اين نام را در معنای مكان و سكونت قبايل افغان استعمال كرد كه با بر قراين، محدوده‌ی آن از حوالی قندهار تا رودخانه‌ی سند بود.

صدیق فرهنگ مؤرخ دیگر کشور در مورد معادل بودن واژه‌هایی "پشتون" و "افغان" چنین می‌نگارد: "هنگامی که زبان پشتو به مرحلۀ خط و کتابت رسیده است کلمات افغان و پشتون در آثار نویسندگان و شاعران این قوم با مفهوم واحد به جای یکدیگر استعمال شده‌اند. بنابراین به‌طور کلی و اجمالی می‌توان گفت که خود پشتونها ترجیحاً خود را پشتون گفته‌اند.[٢۴]

به‌هرحال اگر سری به منابع دیگر نیز بزنیم در می‌یابیم که واژه "افغان" در اصل به قوم "پشتون" گفته شده و اطلاق آن بالای اقوام غیر پشتون نابجا و در تضاد با منافع ملی است.

استفاده از نام "افغان" به افراد متعصب و ملیت‌گرا حق می‌دهد، تا خودشان را باشنده‌گان اصلی افغانستان بنامند و به ساکنان دیگر کشور هیچ‌گونه امتیازی قایل نباشند، سرود ملی کشور را تنها به زبان پشتو در بیاورند، واژه‌هایی اصیل و ریشه‌دار فارسی دری را واژه‌های بیگانه و غیر اسلامی بدانند و سر انجام به نظام‌هایی مستبد و وابسته‌شان ادامه دهند.

جُستاری بر واژۀ "افغان" و نحوه کاربرد آن
چهار شنبه ٢۱ ژانويه ٢٠٠۹، نويسنده: فهیم رسا
وب‌سايت کابل پرس


[]



[] :



[] :



[] :



[] :



[] :



[] :



[] :



[] :



[٢۵]
[٢٦]
[٢٧]
[٢٨]
[٢۹]
[٣٠]
[٣۱]
[٣٢]
[٣٣]
[٣۴]
[٣۵]
[٣٦]
[٣٧]
[٣٨]
[٣۹]
[۴٠]
[۴۱]
[۴٢]
[۴٣]
[۴۴]


[] پی‌نوشت‌ها


[۱]- ارانسکی.ای.ام؛ مقدمه فقه‌اللغه ایرانی ؛ترجمه: کشاورز، کریم؛ تهران: انتشارات پیام، چ ٢، ١٣٧٩ ش.، ص ٢٢٨.
[۲]- غبار، میر غلام‌محمد؛ افغانستان در مسیر تاریخ؛ تهران: انتشارات جمهوری، چ ١، ١٣٨۴ ش.، ص ٦؛ دایرةالمعارف آریانا؛ کابل: مطبعه عمومی کابل، چ ١، ١٣٣۵ ش.، ج ٣، ص ٢٦۴.
[۳]- دایرةالمعارف آریانا؛ همانجا.
[۴]- غبار؛ افغانستان در مسیر تاریخ؛ ص ٩.
[۵]- مینورسکی، و.؛ تعلیقات بر حدود العالم؛ ترجمه: میر حسین شاه؛ تهران: دانشگاه الزهراء، چ ١، ١٣٧٢ ش.، ص ٢١١.
[۶]- عتبی، محمد بن عبدالجبار؛ تاریخ یمینی؛ ترجمه: جرفادقانی، ابوالشرف ناصح بن ظفر؛ به اهتمام: شعار، جعفر؛ تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چ ٢، ١٣۴۵ ش.، صص ٣٣، ٢٨۵، ٣٣٣.
[٧]- بیهقی، ابوالفضل؛ تاریخ بیهقی؛ ویرایش: مدرس صادقی، جعفر؛ تهران: نشر مرکز، چ ١، ١٣٧٧ ش.، صص ٢١٦، ٢٢٠، ٢٣١، ٢٣۴.
[۸]- دایرةالمعارف آریانا؛ ج ٣، صص ٢٦۴-٢٦۵.
[۹]- همانجا.
[۱٠]- فرهنگ، میر محمدصدیق؛ افغانستان در پنج قرن اخیر؛ قم: انتشارات وفایی، چ ٢، ١٣٧۴ ش.، ج ١، ص ٢۵.
[۱۱]- ارانسکی؛ مقدمه فقه اللغه ایرانی؛ ص ٢٢٨؛ هروی، نجیب مایل؛ تاریخ و زبان در افغانستان؛ تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، چ ٢، ١٣٧١ ش.، ص ٢۵؛ غبار؛ افغانستان در مسیر تاریخ؛ ص ٩.
[۱۲]- محمود محمود؛ تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی؛ تهران: انتشارات اقبال، چ ۴، ١٣۵٣ ش.، ج ١، ص ٣۴.
[۱۳]- الفنستون، مونت استوارت؛ افغانان، جای، نژاد، فرهنگ (گزارش سفر به سلطنت کابل)؛ ترجمه: فکرت، محمدآصف؛ مشهد: بنیاد پژوهش‌های آستان قدس رضوی، چ ١، ١٣٧٦ ش.، صص ١٠۵ و ١۵٨.
[۱۴]- فرهنگ؛ افغانستان در پنج قرن اخیر؛ ج ١، ص ١٨.
[۱۵]- همان، صص ١٧-٢٦؛ غبار؛ افغانستان در مسیر تاریخ؛ ص ٩.
[۱۶]- دایرةالمعارف آریانا؛ ج ٣، ص ٢٦٦.
[۱٧]- دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه؛ معین، دکتر محمد، فرهنگ فارسی؛ عمید، حسن، فرهنگ فارسی؛ آنندراج، فرهنگ.
[۱۸]- غبار، میر غلام‌محمد غبار، افغانستان در مسیر تأریخ، ص ٧٠.
[۱۹]- آریانا، دائرةالمعارف، جلد نخست، چاپ کابل، سال ۸٦، رویۀ ۵٦٢
[٢٠]- غبار، میر غلام‌محمد، جغرافیای تاریخی افغانستان، چاپ پيشاور، سال ۱۳۸۳، بنگاه نشراتی میوند، صفحه ٢۲.
[٢۱]- الفنستون، مونت استوارت، افغانان، جای، فرهنگ، نژاد، (گزارش سلطنت کابل) ترجمه محمدآصف فکرت
ص ۱۵٧.
[٢۲]- افشاریزدی، دکتر محمود، افغان‌نامه، جلد اول.
[٢۳]- حبیبی، عبدالحی، جغرافیای تاریخی افغانستان، ص ٢۵٧.
[٢۴]- فرهنگ، میر محمدصدیق، افغانستان در پنج قرن اخیر، جلد اول، ص ۳٦.
[٢۵]-
[٢۶]-
[٢٧]-
[٢۸]-
[٢۹]-
[۳٠]-
[۳۱]-
[۳۲]-
[۳۳]-
[۳۴]-
[۳۵]-
[۳۶]-
[۳٧]-
[۳۸]-
[۳۹]-
[۴٠]-
[۴۱]-
[۴۲]-
[۴۳]-
[۴۴]-
[۴۵]-
[۴۶]-
[۴٧]-
[۴۸]-
[۴۹]-



[] سرچشمه‌ها







[برگشت به بالا] [برگشت به مقالهٔ افغان]