جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۹ مرداد ۸, جمعه

بدخشان

برگرفته از: لغت‌نامۀ دهخدا (آنلاين)


فهرست مندرجات




[] بدخشان

بدخشان شهری است [از حدود خراسان] بسیار نعمت و جای بازرگانان و اندر وی معدن سیم است و زر و بیجاده و لاجورد و از تبت مشک بدانجا برند. (حدود العالم). گوسفند در آن ناحیت باشد که بر او سوار شوند از غایت بزرگی و قوت. (از فرهنگ سروری) (از برهان قاطع).

بدخشان یا بذخشان ولایتی است در شرق افغانستان و متصل بترکستان شرقی، مرکز آن امروزه فیض‌آباد است. شهرت بدخشان در ادب فارسی بیشتر بخاطر احجار کریمهٔ آن است. لعل، بدخشان یا بدخشی در قرون وسطی در سرتاسر عالم اسلام شهرت داشت. غیر از لعل یاقوت و لاجورد و سنگ بلور و سنگ پازهران نیز از آن بدست می‌آورده‌اند. ابن حوقل جغرافی‌نویس قرن چهارم آرد: از بدخشان بیجادهٔ خوب و سنگهای قیمتی که در زیبایی و رونق به یاقوت می‌ماند بدست می‌آید. این سنگها برنگهای گلی و رمانی (اناری) و سرخ (احمر قانی) و شرابی است و آن اصل لاجورد است.

امروزه دادوستد احجار کریمهٔ بدخشان در انحصار دولت افغانستان است و فقط به‌هند صادر می‌شود. در بدخشان معادن آهن و مس نیز وجود دارد. کانهای آن در شغنان بر ساحل راست آمودریا و در خارج بدخشان بمعنی اخص است. در قرن پنجم هجری قمری ناصرخسرو شاعر مشهور، مذهب اسمعیلی را بدانجا برد و در تبلیغ آن کوشید. تأثیر تعالیم او هنوز در بدخشان باقی است و قبر وی بر مسیر علیای رود ککچه (از ریزابه‌های آمودریا) دیده می‌شود. (از معجم البلدان و صورةالارض ابن حوقل ترجمهٔ فارسی از انتشارات بنیاد فرهنگ و سرزمنیهای خلافت شرقی و دایرةالمعارف فارسی و فرهنگ فارسی معین ج ۵). و رجوع به معجم البلدان ج ۴ ص ٣٢۴ و ٣٢۵ و قاموس الاعلام ترکی ج ٢ و دایرةالمعارف فارسی شود:


    دگــر از در بــلـــخ تــا بــَدْخـشــــــــان
    همین اسـت از این پادشـاهی نشان

    فردوسی.


    شـــب تیـره و تیـغ رخشــــان شـــده
    زمین همچـو لعـل بدخشـــان شـــده

    فردوسی.


    شود روز چون چشـمه رخشـان شـود
    جهـان چـون نگـین بدخشـــان شـــود

    فردوسی.


    ســــــخـنــم ریـخـــت آب دیــو لـعــیـن
    بـه بـدخـشـــــان و جـام و تـون و تـراز

    ناصرخسرو.


    حـوض ز نیلـوفـر و چمـن ز گل ســـرخ
    کوه نشـابور گشــت و کان بدخشـان

    عثمان مختاری.


    مــی احـمـــر از جـــام تــا خـــط ازرق
    ز پـیــروزه لـعـل بـدخـشـــــان نمـایــد

    خاقانی.


    گـر چـه هســـت اول بـدخـشـــان بـد
    به نـتـیـجـه نـکــوتـریـن گـهــر اســــت

    خاقانی.


    ز عکس روی آن خـورشــید رخـشــان
    ز لعل آن سـنگها شد چون بدخشـان

    نظامی.


    گر ســنگ همه لعل بدخشــان بودی
    پس قیمت لعل و سنگ یکسان بودی

    سعدی (گلستان).


    که سهلست لعل بدخشان شکست
    شـکســتـه نشــایـد دگـر بـار بســـت

    سعدی (بوستان).


مردم بدخشان به‌خشونت مثل اند چنانکه گفته‌اند:


    اگـر کــوه بـدخـشــــــان لـعــل گــردد
    بــدیـــدار بــدخـشـــــــــانـی نــیــــرزد

    (از انجمن آرا) (از آنندراج).[۱]


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين نوشتار برگرفته از: لغت‌نامه‌ی دهخدا (آنلاين) است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]-دهخدا، علی‌اکبر، سرواژۀ بدخشان، لغت‌نامۀ دهخدا



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

وب‌سايت لغت‌نامۀ دهخدا


[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]