ریشهشناسی و ساختار زبان پارسی
(فصل اول)
دانستنیهایی در بارهی زبان
فهرست مندرجات۱- زبان چیست؟
۱-۱- زبان گفتار
- يادداشتها
- پینوشتها
- بنمایگان
[زبان پارسی] [فصل دوم]
زبان پدیدهی پیچیدهای است که از برای پیوندِ تنگاتنگش با زندگی و رفتار آدمی، بسیار پژوهیده شده است. به مانند همهی دانشهایی که آدمی بنیاد کرده است، برای زبانشناسی نیز پایههایی هست که نیازِ بایستهی اندر شدن بدین دانش است. در این نوشتار برخی از پیشنیازهای کارِ زبانشناسی گفته شده است.
[۱] زبان چیست؟
زبان، نخستین ابزاری است که آدمیان بهکار میبرند تا با یکدیگر در پیوند باشند. در نگاهِ نخست، گفتاری است ولی میشود که به روشهای دیگری همچون نوشتار، نیز آشکار شود. اگر ابزارِ گفتار در دست نباشد، مانند آنچه در کران و لالان دیده میشود، ابزارهای دیداری مانند «زبانِ نشانهای» میتواند به کار رود. ویژگی برجستهی زبان آن است که پیوند میان نشانهی زبانی و اندریافت آن، پدیدهای دلخواه و بر پایهی یک پیمان است: هیچ انگیزهای جز پیمان میان پارسیگویان برننهاده است که یک سگ را باید «سگ» فراخواند، و نیز در دیگر زبانها این پیمان مایهی گزینش نامهای گوناگون برای این جانور شده است. برای نمونه، نام این جانور در اسپانیایی perro، در روسی sobaka، در ژاپنی inu است. زبان را میتوان برای گفتوگو دربارهي زمینههای گوناگون بهکارگرفت. این ویژگی، زبان آدمی را از شیوههای گوناگون درپیوندبودن جانوران، جدا میکند. برای نمونه، وشت مگسهای انگبین، تنها میتواند برای نمایاندن بودگاه خوراک به کار رود. و نیز اگر چه، تواناییهای یادگیری زبان در بوزینهها بسیار شگفتانگیز است ولی دانشمندان و دانشپژوهان، فراگیرانه بر این داستانند که زباندانی بوزینهها به پای تواناییهای زبانی یک کودک دوساله هم نمیرسد.
پیمانی بودن پیوند میان واژه و اندریافت آن، زبان را یک پدیدهی آموختنی میگرداند. هر کس برای دانستن سخن گویندگان به یک زبان ویژه، ناچار است که واژگان و ساختار آن زبان را بیاموزد. نویسندهی قابوسنامه بسیار زیبا، این نکته را بازگفته است: «... مردم، از شنیدن، سخنگوی شود. دلیل بر او آن که اگر کودک از مادر زاید و او را در زیرزمین برند و همانجا پرورند، و مادر و پدر و دایه با او سخن نگویند و سخن کسی نشنود، چون بزرگ شود لال بوَد؛ و هیچ سخن نداند گفت؛ تا به روزگار دراز میشنود، آنگاه بیاموزد. دلیل دیگر آن که کودکی که کر از مادر زاید هیچ سخن نتواند گفت. نبینی که همهی لالان کر باشد؟»
[۱-۱]- زبان گفتار
زبان گفتاری مردم، از آواهایی برساختهشدهاست که به خودیخود، دریافته نمیشوند ولی میتوان آنها را با دیگر آواها درآمیخت تا فرآوردهای پدید آید که چم و اندریافت نمایانی دارد. از اینرو، i، r، â و n به خودیخود چم ندارند ولی اگر آنها را چنین irân درآمیزیم، یک چمِ نمایان دارد. افزون بر این، زبان با دستورها و نیز ماتهای پیچیدهتری مانند واژگان، به ساختارهای بسپیچیدهتر، مانند سخن و زبانزد، درهممیآمیزد و این ساختارها در جای خود، کاری بنیادی در ساختار فرازها انجام میدهند.
از آنجا که بیشتر زبانها در بنیاد، گفتاری هستند، بخش بزرگی از شناخت زبان به آواشناسی بازمیگردد.
بیشتر آواها در زبانهای جهان، با بیرونراندن هوا از ششها و دگرش در تارهای آوایی میان خشکنای و لبها فرآورده میشوند. برای نمونه، آوای p نیازمندِ بستهشدن لبهاست، بهگونهای که هوای آینده از ششها، بر دهان بفشارد، تا لبها از هم به یکباره بازشوند و آوای p شنیده شود. برای آوای s، هوای آینده از ششها، پیوسته از از دهان میگذرد ولی زبان، آن اندازه به سوی نوک دندانها میخیزد که هوای گذرنده درگیر مالش میشود و آوای s میآفریند. آواها به روشی جز بیرونراندن هوا نیز در برخی زبانها ساخته میشوند ولی در زبانِ پارسی همهی آواها بدین گونه فراهم میشوند.
[۱-۱-۱]- واج
هر آوایی که نتوان آن را به کوچکتر شکافت و از آن آواهای دیگر درکشید، واج مینامند. برای نمونه، واژهی «دیر dir» را درنگرید، سه پاره دارد: d، i، r. این سه پاره را نمیتوان بیش از این شکافت و هر یک برای خود چهبود ویژهای دارد و در واژگان دیگر نیز میتوان آنها را به همینگونه یافت: d در واژگان دور، دما، دیگر؛ i در واژگان سیر، شیر، پیر؛ r در واژگان پنیر، راز، سرو. به جز این سه پاره، نمیتوان در واژهی دیر پارهای یافت که در دیگر واژگان زبان پارسی نیز به کار رفته باشد.
واژهی «واج»، به چمِ سخن و آواست که در تازی «حرف» نامیده میشود، در اوستایی ریشهی واچ هست که از آن vaocat به چم گفتن ساخته میشود. این واژه همریشه است با واژگان واچ، واژه و واژک. در زبانزد «هاژ و واج» یا «هاژ و واژ» هنوز باشنده است. این زبانزد به چم «سرگردان و بیسخن» است. واج پدیدهای است درپیوند با زبان گفتاری و کوچکترین یکای گفتار است که میتواند میان واژگان زبان ناهمسانی چمی پدید آورد. همتای واج در زبانِ نوشتاری نویسه است. نویسه، کوچکترین یکای نوشتار است و چیزی است درپیوند با دبیره. در دبیرهی پارسی-تازی زبان پارسی، گاهی یک نویسه نمایانگر چندین واج است برای نمونه، نویسهی « و » در واژهی «داریوش = Dâriyuš» نمایندهی واجِ «اُو = u»، در واژهی «واگیر = vâgir» نمایندهی واج «وِ = v»، در واژهی «دو = do» نمایندهی واج «اُ = o» است.
واجها در زبان پارسی دو دستهاند: همخوان و واکه. آنچه جداگر این دو دسته واج است چگونگی گذر هوا هنگام بازدم است. اگر هنگام بازدم در گذرگاه هوا، تنگی یا بازدارندگی پدید آید و سپس کنار رود، یک «همخوان» ساخته میشود. اگر هوای بازدم بیبرخورد با بازدارندهای از دهان بیرون رود، «واکه» پدید میآید. برای نمونه، هنگام ساخته شدن همخوان p لبها، بازدارندهی هوای بازدم خواهند بود. ولی هنگام گفتن واکهی â هیچ بازدارندهای بر سر راه هوای بازدم نخواهد بود.
[۱-۱-٢]- واکه
آوازی است که با لرزهی تارآواها از گلو برمیآید و هنگام گفتن آن گذرگاه دهان گشوده میماند، چنان که هوا میتواند از گلو تا لب آزادانه بگذرد، بیآنکه در این بازه، جایی زندانی شود یا از تنگنایی بگذرد یا از میان دهلیز کجشود، و یا یکی از اندامهای بالاتر از گلو را بجنباند.
واژهی واکه از واک + ه (پسوند بربستن) ساخته شده است. واک به چم آواست که در تازی «صوت» نامیده میشود و در انگلیسی بدان voice گویند. با واژگان «آواز» و «نوا» همریشه است و در واژهی «پژواک» به چم «بازتاب آوا» یا «انعکاس صوت» نیز باشنده است.
در پارسی دری امروز، شش واکهی ساده یا بنیادی باشنده است. این واکهها چنیناند:
آوانگاری | پارسی | گونه | نمونه |
---|---|---|---|
â | آ ، ا | بلند | آرمان ârmân |
u | و | بلند | دور dur |
i | ی ، ای | بلند | شیر šir، ایران irân |
a | ....َ... | کوتاه | سَر sar |
e | ....ِ... | کوتاه | دِل del |
u | ....ُ... | کوتاه | شُتُر šotor |
افزون بر این، در زبان پارسی یک واکهی آمیخته نیز باشنده است. واکهی آمیخته، در بنیاد چند واکهی پیدرپی است که به یک واکه دگریدهاند. واکهی آمیختهی زبان پارسی امروزین چنیناند:
آوانگاری | پارسی | گونه | نمونه |
---|---|---|---|
ou | و | بلند | نو nou، روشن roušan |
[۱-۱-٣]- همخوان
آن گروه از واجهاست که در گفتن آنها، گردش هوا پس از گذشتن از نای گلو، در جایی میان گلو و لب ناگهان به بازدارندهای برخورد یا با فشار از تنگنایی بگذرد، یا از میان دهلیز دهان کج شود، یا یکی از اندامهای گفتاری بالاتر از گلو را بجنباند.
این گروه از واجها را از آن رو «همخوان» نامیدهاند که گفتن آنها بیکاربری و همراهی یک واکه شدنی نیست. همخوان که به انگلیسی Consonant گفته میشود به چم «آنچه همراه با آوایی دیگر خوانده میشود» است. همخوانهای زبان پارسی امروز را میتوان چنین برشمرد:
آوانگاری | پارسی - تازی | نمونه |
---|---|---|
' | همزه، ع | سعدی sa'di |
b | ب | بابا bâbâ |
p | پ | پدر pedar |
t | ت، ط | تیر tir |
j | ج | جان jân |
c | چ | چرا cerâ |
x | خ | خانه xâne |
d | د | داد dâd |
z | ز | زیبا zibâ |
ž | ژ | ژاله žâle |
s | س، ص، ث | سیب sib |
š | ش | شرم šarm |
q | غ، ق | دروغ doruq |
f | ف | فروغ foruq |
k | ک | کار kâr |
g | گ | گل gol |
l | ل | لاغر lâqar |
m | م | مرگ marg |
n | ن | ناز nâz |
v | و | پژواک pažvâk |
h | ه، ح | همه hame |
y | ی | یار yâr |
در پارسی دری هیچ واژهای با واکه نمیآغازد و در آغاز واژه پیش از واکه، همزه باشنده است. مانند ایران 'iran، آنان 'ânân و ... . در واژگانی که بنیاد آنها پارسی است همزه هیچگاه در میان و پایان واژه جای نمیگیرد ولی در میان واژگانی که از زبان تازی گرفته شدهاند ، همزه یا عین (که آن نیز در پارسی، درست مانند همزه گفته میشود) فراوان است.
دربارهی ق و غ نیاز به یادآوری است که پارسیزبانان امروزین این دو همخوان را یکجور میگویند از این رو آوانگاری آنها با q انجام میشود و نیز به همین گونهاند س، ث، ص که با s آوانگاری میشوند و نیز ه، ح که با h، آوانگاری میشوند و همچنیناند ت، ط که با t آوانگاری میشوند.
[۴-۱-۱]- آواج
واجها، پارههای نخستینهی گفتارند ولی این پارهها کمتر تنها در سخن میآیند. واکاوی و جداسازی گفتار به یکاهای نخستین، از رویکرد کاربردی سودمند است و بیشتر برای فراهمکردن زمینه و آمادن مغز زبانآموزان برای دریافت درست و نیکِ سخنان و نکتههایی است که دربارهی ساختمان زبان و چگونگی دگرگونی آن به میان خواهد آمد.
ولی کوچکترین یکایی که در گفتار به کار میرود آمیختاری است از چند واج. این گردایه از واجها که با یک بار دم زدن بیدرنگ و بُرش گفته میشود، «آ واج» یا آ وات یا آواچ مینامند. هر گفتاری از یک رشته «آ واج»های پیدرپی ساخته شده است. شناسایی و جداسازی آ واجهای هر سخن، برای مردمان و گویندگان یک زبان، همان کسانی که با زبانشناسی و جُستارهای گوناگون آن سروکار ندارند، بسیار آسانتر از شناسایی واجهاست. در کارنامهی نوآوری دبیره، گامِ نخستین، برساختن نشانههایی برای چمها بوده است. ولی همین که خواستهاند چهرهی گفتنی گفتار را با نشانههایی بنویسند، برای هر «آ واج» نشانهای نهادهاند. از اینجا استوانده میشود که دریافتن پارههای دومینهی گفتار که همان «آ واج» است، بر دریافتِ پارههای نخستینهی آن که همان «واج» است، برتری دارد و برای مغز آدمی آسانتر بوده است.
اگر چه بازشناسی آ واج در زبانهای گوناگون با سنجههای گوناگون شدنی است ولی در گفتار پارسی امروزین، «آ واج» را میتوان به نیکی چنین بازشناخت: «همایش یک یا چند همخوان با یک واکه در یکبار دمزدن و بُرش دمش»، پس شمار آ واجهای یک واژه برابر است با شمار واکههای آن واژه. برای نمونه، سخن «ایرانزمین» را درنگرید، آوانگاری این سخن چنین است که هر آ واج جداگانه نوشته شده است: 'i + rân + za + min
در سخن بالا، چهار آ واج باشنده است در هر آ واج یک واکه هست که با یک یا چند همخوان همراه شده است و هر آ واج در یکبار دمیدن گفته میشود.[۱]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- ریشهشناسی و ساختار زبان پارسی (فصل اول)، دانستنیهایی در بارهی زبان، وبگاه پارسیمان
[↑] بنمایگان
□ نوشتارها - زبان و ادب، وبگاه پارسیمان
[برگشت به بالا]