جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۹ آبان ۱۸, سه‌شنبه

غلام‏محى‏الدين انيس

برگرفته از: سالنامه‏ی انیس


فهرست مندرجات


«... اينك خوبست كه مؤسس و صاحب امتياز و محرر يا به تعبير ديگر اولين سرپرست انيس خرد سال[۱] را بشناسيم و ببينيم كه آن آزاده مردى كه چهل سال پيش[٢] براى تنوير افكار مردم كمر همت بست و به تاسيس اولين نشريه آزاد ملى پرداخت كه بود؟»


[] غلام‏محى‏الدين انيس

شايد در حدود يك قرن پيش يا چيزى كمتر، رئيس يكى از خاندانهاى ساكن مقر، بنابر عواملى كه معلوم نيست، با افراد فاميل خود از خاك افغانستان بطرف كشور مصر هجرت نمود و سالها در آن ديار اقامت داشت و بكار تجارت مى‏پرداخت.

اين شخص پدركلان محيى‏الدين انيس بود كه بعد از وى پسرش به همان شغل پدرى (تجارت) روزگار مى‏گذرانيد و مانند پدر خويش اگرچه از افغانستان دور شده بود ولى محبت افغانستان را در دل داشت و فرزند خويش محيى‏الدين را هم با عشق وطن تربيت كرد و به قول آقاى شاكر «افغانستان را به وى معرفى كرد كه وطن آبايى و اجدادى اوست».

محيى‏الدين تحصيلات مقدماتى را در مصر انجام داد و با زبان و ادبيات عرب بخوبى آشنا گرديد و در ايام تحصيل، تصميم گرفت كه بعد فراغ از تحصيل به وطن باز گردد.

از حسن تصادف در سال ۱٣٠٠ آقاى محمداسمعيل مشهور به افندى كه از طرف حكومت افغانستان مأمور شده بود تا از مصر يك مطبعه مكمل براى افغانستان خريدارى و وارد كند، محيى‏الدين را در مصر ملاقات كرد و چون آگاه شد كه وى تصميم دارد به افغانستان بيايد، او را تشويق نمود و خود به استانبول رفت.

محيى‏الدين، چندى بعد از پدر اجازه گرفت و بطرف افغانستان حركت كرد و نخستين شهرى كه از وطن عزيز ديد، هرات بود.

وى در حدود دو سال در هرات، در مسجد سعديه كه اكنون به مسجد «غودال» شهرت دارد و محل و مركز تدريس مولانا سعدالدين تفتازانى علامه مشهور قرن هشتم هجرى بوده است اقامت داشت و ادبيات درى و نويسندگى به اين زبان را در آن شهر آموخت و كتابى به‏شيوه مكالمه و مناظره، در باره مزاياى قانون به‏نام «نداى طلبه معارف» نوشت كه يك قسمت آن چندى بعد بخرج مرحوم شجاع‏الدوله وزير امنيه كه نايب‏الحكومه هرات بود در مطبعه دانش هرات به‏چاپ رسيد و نسخه خطى كامل آن تا چندى قبل نزد مرحوم حاجى شمس‏الدين كتابفروش بود و شايد اكنون نزد ورثه آن مرحوم موجود باشد.

مرحوم حاجى شمس‏الدين حكايت مى‏كرد كه مرحوم انيس نظر به تبحر و احاطه تامى كه بر ادبيات عرب داشت، هميشه مورد احترام ادب دوستان بود و غالبا نزد وى مى‏رفتند و معانى ابيات مشكله عربى را از او مى‏پرسيدند و او هر وقت كه يكى ازين مراجعين را داراى قوه نقد و تميز ادبيات درى تشخيص مى‏داد، به‏شوخى و مزاح به او مى‏گفت: جواب ترا نمى‏گويم مگر اينكه اين شعر فارسى را براى من معنى كنى و آن وقت يكى از ابيات يا قطعات درى را مى‏خواند و آن شخص برحسب استنباط ذوق و قريحه خويش جوابى باو مى‏داد ولى مرحوم انيس قانع نمى‏شد و جواب او را رد مى‏كرد و معنايى را كه خودش استنباط كرده بود بيان مى‏نمود و غالبا چنان اتفاق مى‏افتاد كه استنباط انيس نسبت به دريافت آن شخص، شيرين‏تر و منطقى‏تر به‏نظر مى‏آمد. سپس به‏شرح و تفسير شعر عربى كه آن شخص خواسته بود مى‏پرداخت و كسانى كه حاضر بودند سخنان او را يادداشت مى‏كردند و مغتنم مى‏شمردند.

مرحوم محيى‏الدين انيس در اواخر سال ۱٣٠۴ از هرات به كابل آمد و در بازار ده افغانان سابقه (محمدجان‏خان غازى وات) در سراى روغن فروش‏ها اقامت اختيار كرد.

آقاى غلام‏عمر شاكر كه يكى از نويسندگان سابقه‏دار انيس بود و اكنون در اداره راديو افغانستان مشغول خدمت مى‏باشد در شرح حالى كه از مرحوم انيس نوشته است مى‏گويد:

    «سرمايه آقاى محيى‏الدين انيس چند جلد كتاب و مجلات عربى بود اگرچه وى در محيط مصر ديده به‏دنيا گشوده معهذا شايد در اثر مطالعه و كنجكاوى، با كشور خود و به پسمانى‏هاى كشور خود آشنايى حاصل كرده بود، بنابر آن هدف وى بيدارى قوم از راه مطبوعات آزاد بود، به اساس اين مفكوره به‏نشر يك جريده تصميم گرفت و با به‏ضاحت مزجاجى كه داشت رنگ و كاغذ تهيه كرد و اولين شماره خود را به‏نام انيس به قطع تخته دو توسط كاربن پيپر نشر كرد».

استاد محمدابراهيم صفا شاعر نامى كشور كه از منسوبان سابقه‏دار مطبوعات كشور مى‏باشند در يادداشتى نوشته‏اند: «بنده با نامه انيس از بدو تأسيس آن علاقه و محبت خاصى دارم، خودم در وزارت خارجه مصروف خدمت بودم مؤسس آن غلام‏محيى‏الدين مرحوم (نويسنده بحران و نجات) با يك چرخ بزرگ دستى (كه شايد هنوز هم در مطبعه موجود باشد) مقدارى از لوازم انيس را بر می‏آورد، دفتر آن در طبقه اول يك دكان بازار شاهى كه اكنون شامل پارك زرنگار شده است بر سر راه ما بود، دوستان گردهم جمع شده هر يك به‏قدر توان بازوى چرخ را تاب مى‏داديم، مى‏نوشتيم، ترجمه مى‏كرديم و خورسند بوديم».

مرحوم حاجى عبدالحسين منجم‏باشى كه با مرحوم انيس انس و الفت و مكاتبه داشت حكايت مى‏كرد كه در اوقاتى كه محى‏الدين انيس در هرات بود، يك روز جوان مسگرى را (كه ابراهيم يا عبدالرحيم نام داشت - ترديد از نويسنده اين سطور است) به‏جرم اينكه پول يك كفگير را كه شخصى از او خريده بود و در اداى آن تعلل مى‏كرد و او مطالبه مى‏نمود به تهمت ناسزا گفتن متهم كردند و همان شخص مديون دستار خود را در گردن او انداخته او را از دكان پايين كشيد و فرياد نمود كه (الصلوة و سلام عليك يا رسول‏اللّه‏) و اين شعارى بود كه هر وقت كسى را تكفير مى‏نمودند به آواز بلند گفته مى‏شد، بر اثر اين صدا عده كثيرى در اطراف آن جمع شدند و او را كشان كشان به‏طرف محكمه مى‏پرداختند، در اين اثنا محيى‏الدين كه ما او را مولوى افندى مى‏گفتيم، با ايشان مصادف شد و كيفيت را پرسيد گفتند او حرف كفرآميز زده است. مولوى افندى با فصاحت بيان آن مردم را آرام ساخت و جوان مزبور را از چنگ ايشان نجات داد و او را با خود به مدرسه برد و نصيحت نمود و سفارش كرد كه براى چند ماهى از هرات دور شود، بعد از آن روز محيى‏الدين مرحوم به‏فكر تأسيس روزنامه‏اى كه براساس وحدت ملى متكى باشد افتاد و هميشه مى‏گفت: «تا زمانى كه از راه قلم افكار مردم تنوير نشود هميشه تعصب جاهلانه بر اين كشور حكمفرما خواهد بود.» و عاقبت يك روز شنيديم كه به كابل رفته و روزنامه‏اى به‏نام انيس نشر مى‏كند.

به‏هر صورت مرحوم انيس، با تأسيس روزنامه انيس (يا به اصطلاح آن روز جريده) تا آنجا كه در قوه داشت براى تنوير افكار مردم كوشش كرد و دردهاى اجتماعى را تشخيص داد و بيان كرد و راه درمان را نيز نشان داد.

مرحوم محى‏الدين انيس تا سال ۱٣٠٧ به‏خدمت مطبوعاتى خود كه نشر انيس در كابل بود ادامه داد و بعد از آنكه بچه سقو بر كابل مسلط گرديد، انيس به‏دسته مجاهدين كه در ولايت پكتيا تشكيل شده بود و اعليحضرت محمدنادر شاه شهيد رهبرى آنان را به‏عهده داشتند پيوست و در آنجا جريده‏اى توسط گسيتنر نشر مى‏كرد كه جريانات روز را به اطلاع
مردم مى‏رسانيد.

مرحوم انيس در سال ۱٣٠۵ با صبيه مرحوم برگد احمدجان‏خان در مرادخانى ازدواج نمود و از اين ازدواج پسرى به‏نام فريد احمد و دخترى به‏نام فريده باقى ماند كه فريد احمد، در حال حاضر، به شغل رانندگى موتر روزگار مى‏گذراند.

مرحوم انيس در سال ۱٣۱٧ به‏مرض توبركلوز (سل) از دنيا رفت ولى يادگار او يعنى دو كتاب «بحران و نجات» و «نداى طليه معارف» و روزنامه كهن‏سال انيس كه چهل سال است براى بيدارى مردم وطنش فعاليت مى‏كند نام او را در زمره فرزندان فراموش ناشدنى اين كشور مخلد و پايدار خواهد ساخت.»[٣]


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله که بخشی از یادداشت‌های مهدیزاده کابلی دربارۀ چهره‌های سیاسی و فرهنگی معاصر افغانستان است، توسط الهام محمدی برای دانش‌نامه‌ی آريانا ارسال شده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- روز ۱۵ ثور ۱٣٠٦ در «سراى عبدالرسول» واقع در «ده افغانان كابل» نوزادى خوش قيافه و شرين زبان در خانواده «مطبوعات» قدم به عرصه وجود نهاد.
اسم او را «انيس» گذاشتند و عده‏اى از مردان فاضل و دانشمند كشور يكى پس از ديگرى سرپرستى وى را بر عهده گرفته به پرورش او همت گماشتند و اكنون، او جوانى برازنده، متين، پاكنهاد و وطنخواه، فصيح و با معلومات است كه كمر به خدمت مردم بسته و مرام خود را تاييد نهضت و وحدت ملى قرار داده و هر روز به ارشاد خلق مى‏پردازد و همگان را از معلومات سرشار علمى، ادبى، اخلاقى، اجتماعى، سياسى و اقتصادى خود بهره‏ور مى‏سازد. نخستين نشريه سالانه انيس، ۱٣۴٦ خورشيدى، ص ۴۱.
[۲]- باید توجه داشت که نوشتار بالا در سال ۱٣۴٦ خورشیدی نگاشته شده است.
[۳]- نخستين نشريه سلانه انيس، ۱٣۴٦ خورشيدى، صص ٣٧-۴٢.



[] سرچشمه‌ها

برگرفته از نخستين نشريه سلانه انيس براساس: یادداشت‌های مهدیزاده کابلی (مشهد: ۱٣٧۵ خورشیدی).


[برگشت به بالا]