شايد در حدود يك قرن پيش يا چيزى كمتر، رئيس يكى از خاندانهاى ساكن مقر، بنابر عواملى كه معلوم نيست، با افراد فاميل خود از خاك افغانستان بطرف كشور مصر هجرت نمود و سالها در آن ديار اقامت داشت و بكار تجارت مىپرداخت.
اين شخص پدركلان محيىالدين انيس بود كه بعد از وى پسرش به همان شغل پدرى (تجارت) روزگار مىگذرانيد و مانند پدر خويش اگرچه از افغانستان دور شده بود ولى محبت افغانستان را در دل داشت و فرزند خويش محيىالدين را هم با عشق وطن تربيت كرد و به قول آقاى شاكر «افغانستان را به وى معرفى كرد كه وطن آبايى و اجدادى اوست».
محيىالدين تحصيلات مقدماتى را در مصر انجام داد و با زبان و ادبيات عرب بخوبى آشنا گرديد و در ايام تحصيل، تصميم گرفت كه بعد فراغ از تحصيل به وطن باز گردد.
از حسن تصادف در سال ۱٣٠٠ آقاى محمداسمعيل مشهور به افندى كه از طرف حكومت افغانستان مأمور شده بود تا از مصر يك مطبعه مكمل براى افغانستان خريدارى و وارد كند، محيىالدين را در مصر ملاقات كرد و چون آگاه شد كه وى تصميم دارد به افغانستان بيايد، او را تشويق نمود و خود به استانبول رفت.
محيىالدين، چندى بعد از پدر اجازه گرفت و بطرف افغانستان حركت كرد و نخستين شهرى كه از وطن عزيز ديد، هرات بود.
وى در حدود دو سال در هرات، در مسجد سعديه كه اكنون به مسجد «غودال» شهرت دارد و محل و مركز تدريس مولانا سعدالدين تفتازانى علامه مشهور قرن هشتم هجرى بوده است اقامت داشت و ادبيات درى و نويسندگى به اين زبان را در آن شهر آموخت و كتابى بهشيوه مكالمه و مناظره، در باره مزاياى قانون بهنام «نداى طلبه معارف» نوشت كه يك قسمت آن چندى بعد بخرج مرحوم شجاعالدوله وزير امنيه كه نايبالحكومه هرات بود در مطبعه دانش هرات بهچاپ رسيد و نسخه خطى كامل آن تا چندى قبل نزد مرحوم حاجى شمسالدين كتابفروش بود و شايد اكنون نزد ورثه آن مرحوم موجود باشد.
مرحوم حاجى شمسالدين حكايت مىكرد كه مرحوم انيس نظر به تبحر و احاطه تامى كه بر ادبيات عرب داشت، هميشه مورد احترام ادب دوستان بود و غالبا نزد وى مىرفتند و معانى ابيات مشكله عربى را از او مىپرسيدند و او هر وقت كه يكى ازين مراجعين را داراى قوه نقد و تميز ادبيات درى تشخيص مىداد، بهشوخى و مزاح به او مىگفت: جواب ترا نمىگويم مگر اينكه اين شعر فارسى را براى من معنى كنى و آن وقت يكى از ابيات يا قطعات درى را مىخواند و آن شخص برحسب استنباط ذوق و قريحه خويش جوابى باو مىداد ولى مرحوم انيس قانع نمىشد و جواب او را رد مىكرد و معنايى را كه خودش استنباط كرده بود بيان مىنمود و غالبا چنان اتفاق مىافتاد كه استنباط انيس نسبت به دريافت آن شخص، شيرينتر و منطقىتر بهنظر مىآمد. سپس بهشرح و تفسير شعر عربى كه آن شخص خواسته بود مىپرداخت و كسانى كه حاضر بودند سخنان او را يادداشت مىكردند و مغتنم مىشمردند.
مرحوم محيىالدين انيس در اواخر سال ۱٣٠۴ از هرات به كابل آمد و در بازار ده افغانان سابقه (محمدجانخان غازى وات) در سراى روغن فروشها اقامت اختيار كرد.
آقاى غلامعمر شاكر كه يكى از نويسندگان سابقهدار انيس بود و اكنون در اداره راديو افغانستان مشغول خدمت مىباشد در شرح حالى كه از مرحوم انيس نوشته است مىگويد:
- «سرمايه آقاى محيىالدين انيس چند جلد كتاب و مجلات عربى بود اگرچه وى در محيط مصر ديده بهدنيا گشوده معهذا شايد در اثر مطالعه و كنجكاوى، با كشور خود و به پسمانىهاى كشور خود آشنايى حاصل كرده بود، بنابر آن هدف وى بيدارى قوم از راه مطبوعات آزاد بود، به اساس اين مفكوره بهنشر يك جريده تصميم گرفت و با بهضاحت مزجاجى كه داشت رنگ و كاغذ تهيه كرد و اولين شماره خود را بهنام انيس به قطع تخته دو توسط كاربن پيپر نشر كرد».
استاد محمدابراهيم صفا شاعر نامى كشور كه از منسوبان سابقهدار مطبوعات كشور مىباشند در يادداشتى نوشتهاند: «بنده با نامه انيس از بدو تأسيس آن علاقه و محبت خاصى دارم، خودم در وزارت خارجه مصروف خدمت بودم مؤسس آن غلاممحيىالدين مرحوم (نويسنده بحران و نجات) با يك چرخ بزرگ دستى (كه شايد هنوز هم در مطبعه موجود باشد) مقدارى از لوازم انيس را بر میآورد، دفتر آن در طبقه اول يك دكان بازار شاهى كه اكنون شامل پارك زرنگار شده است بر سر راه ما بود، دوستان گردهم جمع شده هر يك بهقدر توان بازوى چرخ را تاب مىداديم، مىنوشتيم، ترجمه مىكرديم و خورسند بوديم».
مرحوم حاجى عبدالحسين منجمباشى كه با مرحوم انيس انس و الفت و مكاتبه داشت حكايت مىكرد كه در اوقاتى كه محىالدين انيس در هرات بود، يك روز جوان مسگرى را (كه ابراهيم يا عبدالرحيم نام داشت - ترديد از نويسنده اين سطور است) بهجرم اينكه پول يك كفگير را كه شخصى از او خريده بود و در اداى آن تعلل مىكرد و او مطالبه مىنمود به تهمت ناسزا گفتن متهم كردند و همان شخص مديون دستار خود را در گردن او انداخته او را از دكان پايين كشيد و فرياد نمود كه (الصلوة و سلام عليك يا رسولاللّه) و اين شعارى بود كه هر وقت كسى را تكفير مىنمودند به آواز بلند گفته مىشد، بر اثر اين صدا عده كثيرى در اطراف آن جمع شدند و او را كشان كشان بهطرف محكمه مىپرداختند، در اين اثنا محيىالدين كه ما او را مولوى افندى مىگفتيم، با ايشان مصادف شد و كيفيت را پرسيد گفتند او حرف كفرآميز زده است. مولوى افندى با فصاحت بيان آن مردم را آرام ساخت و جوان مزبور را از چنگ ايشان نجات داد و او را با خود به مدرسه برد و نصيحت نمود و سفارش كرد كه براى چند ماهى از هرات دور شود، بعد از آن روز محيىالدين مرحوم بهفكر تأسيس روزنامهاى كه براساس وحدت ملى متكى باشد افتاد و هميشه مىگفت: «تا زمانى كه از راه قلم افكار مردم تنوير نشود هميشه تعصب جاهلانه بر اين كشور حكمفرما خواهد بود.» و عاقبت يك روز شنيديم كه به كابل رفته و روزنامهاى بهنام انيس نشر مىكند.
بههر صورت مرحوم انيس، با تأسيس روزنامه انيس (يا به اصطلاح آن روز جريده) تا آنجا كه در قوه داشت براى تنوير افكار مردم كوشش كرد و دردهاى اجتماعى را تشخيص داد و بيان كرد و راه درمان را نيز نشان داد.
مرحوم محىالدين انيس تا سال ۱٣٠٧ بهخدمت مطبوعاتى خود كه نشر انيس در كابل بود ادامه داد و بعد از آنكه بچه سقو بر كابل مسلط گرديد، انيس بهدسته مجاهدين كه در ولايت پكتيا تشكيل شده بود و اعليحضرت محمدنادر شاه شهيد رهبرى آنان را بهعهده داشتند پيوست و در آنجا جريدهاى توسط گسيتنر نشر مىكرد كه جريانات روز را به اطلاع
مردم مىرسانيد.
مرحوم انيس در سال ۱٣٠۵ با صبيه مرحوم برگد احمدجانخان در مرادخانى ازدواج نمود و از اين ازدواج پسرى بهنام فريد احمد و دخترى بهنام فريده باقى ماند كه فريد احمد، در حال حاضر، به شغل رانندگى موتر روزگار مىگذراند.
مرحوم انيس در سال ۱٣۱٧ بهمرض توبركلوز (سل) از دنيا رفت ولى يادگار او يعنى دو كتاب «بحران و نجات» و «نداى طليه معارف» و روزنامه كهنسال انيس كه چهل سال است براى بيدارى مردم وطنش فعاليت مىكند نام او را در زمره فرزندان فراموش ناشدنى اين كشور مخلد و پايدار خواهد ساخت.»[٣]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله که بخشی از یادداشتهای مهدیزاده کابلی دربارۀ چهرههای سیاسی و فرهنگی معاصر افغانستان است، توسط الهام محمدی برای دانشنامهی آريانا ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- روز ۱۵ ثور ۱٣٠٦ در «سراى عبدالرسول» واقع در «ده افغانان كابل» نوزادى خوش قيافه و شرين زبان در خانواده «مطبوعات» قدم به عرصه وجود نهاد.اسم او را «انيس» گذاشتند و عدهاى از مردان فاضل و دانشمند كشور يكى پس از ديگرى سرپرستى وى را بر عهده گرفته به پرورش او همت گماشتند و اكنون، او جوانى برازنده، متين، پاكنهاد و وطنخواه، فصيح و با معلومات است كه كمر به خدمت مردم بسته و مرام خود را تاييد نهضت و وحدت ملى قرار داده و هر روز به ارشاد خلق مىپردازد و همگان را از معلومات سرشار علمى، ادبى، اخلاقى، اجتماعى، سياسى و اقتصادى خود بهرهور مىسازد. نخستين نشريه سالانه انيس، ۱٣۴٦ خورشيدى، ص ۴۱.[۲]- باید توجه داشت که نوشتار بالا در سال ۱٣۴٦ خورشیدی نگاشته شده است.
[۳]- نخستين نشريه سلانه انيس، ۱٣۴٦ خورشيدى، صص ٣٧-۴٢.
[↑] سرچشمهها
□ برگرفته از نخستين نشريه سلانه انيس براساس: یادداشتهای مهدیزاده کابلی (مشهد: ۱٣٧۵ خورشیدی).
[برگشت به بالا]