[بلخ]
بلخ باستان داری تاریخ کهن میباشد سیاحان چین و جغرافیا نویسان، مورخین، شعرا، نوسیندهگان و دانشمندان دیگر علوم و فرهنگ در باره بلخ و نواحی آن معلومات همه جانبه و کلی دادهاند. که حتی بررسی سطحی آنان کاری است طولانی و بسیار مشکل. گرچه محققین ساحات مختلف علوم در باره بلخ آثار تالیف نمودهاند. اما هر اثر تازه علمی در بخش تحقیقی تاریخ گذشته بلخ میتواند بر دانش راجع به این شهر تاریخی بیفزاید.
[↑] بلخ در مرحله اخیر قرون وسطی
رساله پروفیسور احرار مختار اوف "بلخ در مرحله اخیر قرون وسطی" که چندی قبل بهزیور طبع آراسته گردید. موصوف بهحیث عضو هیات علمی باستانشناسان اتحاد شوروی چند یار به افغانستان سفر کرده در تهیه نقشه باستانشناسی افغانستان سهم بهسزا گرفت و در حفریات معروف طلاتپه اشتراک داشت. احرار مختاراوف علاوه بر مقالات زیادی که راجع به حفریات فوقالذکر (طلاتپه) نوشت، کتابی بهنام "از پی آثار کهن" (دوشنبه ۱۹٧٧) تالیف نمود. که این کتاب اصلاً سفر افغانستان او است. در کتاب مزبور در باره ولایت بلخ در ۱۳ صفحه یاداشت جالب و قابل استفاده دیده میشود. و نیز احرار مختار اوف در تاریخ گذشته و آثار کهن و باستانی بلخ معلومات ارزندهای را در این کتاب جمعآوری نموده است که بعداً همان قسمت رساله "بلخ در مرحله اخیر قرون وسطی" را به وجود آورد. که آن را ما در این مقاله برای خوانندگان و دوستداران تاریخ افغانستان معرفی مینماییم.
در رساله "بلخ در مرحله اخیر قرون وسطی" توپوگرافی تاریخ شهر بلخ در قرن شانزدهم الی هجدهم میلادی (ده الی دوازدهم هجری) در نظر گرفته شده است مولف در دیباچه کتاب میگوید که این رساله مادر شهرها (ام البلاد) بلخ که در تاریخ فرهنگی خلقهای آسیا مرکزی و کشورهای مجاور نقش بزرگی داشته است. به اساس مدارک مولفان قرون وسطی بلخ را بهنام "البلد"، "الاسلام"، "جنت الارض"، "خیرالتراب" وغیره یاد کردهاند. احرار مختار اوف مانند محمدصالح مولف قرن شانزده هم میلادی نتیجه گرفته است که بلخ قبل از شهرهای دیگر اعمار گردیده و در مرحله شگوفانی خویش نسبت به شهرهای دیگر باشنده و عمارات بیشتری داشته است (ص ۳) بلخ تا حدی سر سبز و خرم بوده که آن را بر علاوه "جنت الارض"، "جنت خراسان" میگفتند. بلخ علاوه بر آنکه بر شاهراه بزرگ تجارت ابریشم واقع بود، بهحیث پل بزرگ فرهنگهای مختلف موقعیت خوبی احراز کرده بود. بلخ نقطه مهمی در تاریخ دین و آئین زرتشتی، بودایی و اسلام بود. که حتی خلفای عرب بغداد در تنظیم تشکیلات دولتی و اداره خلافت از دانشمندان آن خطۀ کمک و معاونت میخواستند. احرار مختار اوف در دیباچه مروری به جغرافیای طبیعی و تاریخ بلخ نموده است و میگوید که در جریان حملات جهانگشایان بر بلخ و تصرف آنجا، شهر چند مراتبه خراب و مجدداً آباد شده است. و صرفنظر از آن همه مصایب، باشندهگان شهر و نواحی آن عنعنات کلتوری و خط السیر رشد فرهنگی خویش را هیچ وقت بهکلی رها نکردهاند. بهقول نویسندهگان قرون وسطی شهر بلخ بیشتر از بیست دفعه ویران و مجدداً اعمار شده است.[۱]
شهر در زمان تهاجمات چنگیزخان صدمه بزرگ دیده، و کشتار بزرگی از ساکنان آن برپا کردند. وحشت و قتلعام مغول تا حدی فجیح بود که قرنها در خاطره مردم باقی ماند. احرار مختار اوف از قول طبیبی بلخی (غلامحسین که در قید حیات میباشد) روایت میکند که آن طایفه از کله کشته شدهگان (۱۲) کله منار ساختند که (۹) آن از کله علماء، فضلا، شعرا و طلاب مدارس بود. (ص ۴) بلخ بعد از استیلای مغول تا نیمه اول سده چهاردهم میلادی خراب و ویران ماند. ابن بطوطه که در سال ۱۳۳۳ م (٧۳۳ ه.ق) به بلخ آمد راجع به خرابههای شهر معلومات داده است.[٢]
اعمار مجدد بلخ در سالهای شصت قرن چهارده میلادی یعنی در زمان امیر حسین، معاصر امیر تیمور آغاز شد در قرن پانزده شهر شامل قلمرو تیموریان بوده. در آن زمان در آسیای مرکزی و خراسان مناسبات فیودالی به پیمانه شگوفانی خویش رسیده بود، بلخ در آن وقت به پیمانه هرات و سمر قند مرکز حکام تیموری نبود. اما از رشد و تکامل اجتماعی – اقتصادی و کلتوری و فرهنگی عصر خویش کاملا بر خوردار بود.
متصرفات شیبانیان در آغاز قرن شانزده میلادی بلخ را دوباره خراب و ویران ساخت. تنها بر قراری آرامش در اواسط قرن شانزده میلادی به بلخ روح تازه بخشید. بعد از مرگ عبیداله خان (۱۵۳۹ میلادی = ۹۴۵ ه.ق) مرکز سیاسی شیبانیان تاشکند و بلخ شده هرج و مرج فیودالی و تلاش حکام شیبانی بهخاطر نفوذ قدرت به این نتیجه رسید که پیرمحمد شیبانی حاکم بلخ "خاقان" اعلام شود.[٣]
در نیمه دوم قرن شانزده میلادی شهر بلخ خیلی توسعه یافت. بهطوری که اهالی شهر بیشتر از دوصدهزار نفر شد. در سدههای شانزده – هجده میلادی شهر بلخ بهحد اعلی شگوفانی خویش رسیده. طبق، معلومات مولف نامعلوم قرن هجده در بلخ (۴٠۴٠) مفتی، ۹٠٠ مدرسه، ۵٠٠ شاعر ممتاز، ۵٠٠ حمام، ۴٠٠ یخدان، ۳٠٠ حوض آب و ۱٠۴ سردابه وجود اشت (ص ۵).
در زمان تسلط دودمان اشتراخانی بلخ در حکومت خانی بخارا در موقف دوم قرار داشت و شهزاده ولیعهد در آنجا حکم میراند؛ لیکن در طول قرون شانزده و هجده راجع بهتصرف شهر بلخ و نواحی آن خوانین ماورالنهر، شاهان صفوی فارس، مغولهای بزرگ هند و حکام دولت جدیدالتاسیس افغانستان تلاش داشتند تا حاکمیت این شهر را داشته باشند بالاخره این شهر تاریخی بهیکی از شهرهای عادی و کم نفوس افغانستان تبدیل یافت. پروسه مهاجرت مردم بلخ در اثر ناآرامیهای سدههای ۱٧-۱۸ بلخ و نواحی آن موجب ویرانی بلخ گردیده. برنس سیاح انگلیس که در سالهای سیام قرن ۱۹ به بلخ آمده بود، اهالی شهر را تقریبا ۲٠٠٠ نفر نوشت. بهقول او ایشان بیشتر از اهل کابل بودند.[۴]
در سال ۱۲٦٠ ه.ق (= ۱۸۵۲ یا ۱۸۵۳ میلادی) عده ساکنان شهر بلخ تقلیل یافت. طبق معلومات مولف سراجالتواریخ در آن تاریخ در بین شهرهای بلخ و مزار شریف قرارگاه موقتی شاهان افغانستان (قلعه تخته پل) اعمار گردیده، تعمیر این محل سکونت موقت بر شهر بلخ تاثیر منفی داشت.[۵] آخرین ضربات را بر پیکر بلخ باستانی در سالهای ۲٠-۳٠ قرن بیست محمدگل خان حاکم آن منطقه وارد کرد. محمدگل خان مردم محلی بلخ را به مناطق دیگر منتقل ساخت (ص ٦). کتاب "بلخ در مرحله اخیر قرون وسطی" مشتمل است بر ده فصل و فهرست ماخذ و منابع تحقیقی.
مولف از آثار معمول گذشته مانند "فضایل بلخ" (چاپ تهران ۱۹٧۱ م) نسخه خطی "مجمعالغرائب" (قرن شانزده میلادی) وغیره استفاده نموده و نیز در روشن ساختن تاریخ در قرون ۱٧-۱۸ میلادی از نسخههای خطی "جریده محمدمومن بلخی" استفاده فراوان نموده است.
احرار مختار اوف "جریده" متذکره را در بخش جغرافیایی تاریخ بلخ ماخذ معتبر میداند. این کتاب مطابق حدس وی بین سالهای ۱۱۱۸-۱۱۲٠ ه.ق (۱٧٠٦-۱٧٠۹ م) نوشته شده است.
مولف سه نسخه "جریده" را که هر یک تحت عنوان مستقلی وقایه گردیده است تشخیص نمود.
اول - نسخه اول را بهعنوان "جریده" ملاحسن صحاف بلخی در سال ۱۲۹۲ هجری (۱۸٧۵ م) جلد گردیده و تقریبا در همان تاریخ کتابت شده است. اندازه صفحات ۵/٧ در ۱۵ سانتی متر بوده و در هر صفحه از ۱۲ تا ۱۹ سطر آمده است. به نسخه فوق، نسخه دیگری (بدون عنوان و ذکر مولف) ضمیمه گردیده است. که در آن آثار و مزارات بلخ، اسامی حکام بلخ و بخارا تا وسط قرن نزده میلادی بیان شده است. ضمیمه را در سال ۱۲٧۸ هجری (۱۸٦۱-۱۸٦۲ م) ملا نظرمحمد بلخی کتابت نمود است.
دوم – نسخه دوم جریده تحت عنوان "تاریخ بلخ و بخارای شریف" در سال ۱۳۱۴ هجری از جانب سید معصوم ولد شاه سید بدخشی با نستعلیق خوب و خوانا کتابت شده است. این نسخه ۲۱۸ صفحه دارد و در هر صفحه ۱۳ سطر جاداده شده است. اندازه اوراق ۱٧ در ۱۲ سانتی متر است نسخه اول و دوم جریده را مولف در کتابخانه شخصی سید داود آغا در قشلاق دهدادی نزدیک شهر مزار شریف دیده و ارزیابی کرده است.
سوم - نسخه سوم جریده تحت عنوان "اصطلاحات جغرافیایی" در سال ۱۲۹۸ هجری (= ۱۸۸٠ یا ۱۸۸۱ م) از جانب ملا عبدالرحمن بلخی کتابت شده و دارای اغلاط املایی و انشایی میباشد. این نسخه در کتابخانه شخصی حاجی عبدالرشید، امام مسجد قریه حصارک در حومه بلخ محفوظ است.
احرار مختاراوف میگوید که مورخ افغانی عبدالحی حبیبی در تصحیح و تعلیق کتاب فضایل بلخ ذکر مختصری راجع به محمدمومن دارد. اما بهگمان وی جریده را ندیده. به این دلیل که در ضمایم فضایل بلخ گزیدهای از آثار مولفان مختلف آورده شده ولی بحثی از اثر محمدمومن نیست و اگر استاد حبیبی آن اثر را میدید نامهای هجده رود بلخ گزیده را که در فضایل بلخ بیان نموده است با معلومات محمدمومن مقابله میکرد. در حالی که استاد حبیبی "رود قراچه" را "قلعه"، "بورلیک" را "بوری" خوانده، و دو رود دیگر یعنی "رود چهار بلاق" و "سانچارک" را که در جریده از آن یاد نشده ذکر نموده است.
همچنان استاد حبیبی دو رود مستقل "ارغنداب" و "علیآباد" را یک رود خوانده است (ص ۱۱).
احرار مختاراوف در حواشی کتاب خویش علاوه میکند که استاد حبیبی در جای دیگر "یعنی در تعلیقات فضایل بلخ" خوانده است در حالی که مولف آن اثر محمدصالح میباشد (ص ۱۹) ضمنا مصحح فضایل بلخ، محمدمومن را، گویا بهخاطر اصلاح کلمات خویش، مولف "تاریخ بلخ" شناخته است[٦] احرار مختاراوف عدم بررسی و ارزیابی جریده را در علم تذکر و در باره چاپ گزیدههای از آن به اتحاد شوروی معلومات داده است. در فصل اول رساله "سبحانقلینامه" منظوم محمدصالح بلخی ولد ملا عبدالله کاتب را که به حاکم "بعداً خان بخارا" سبحانقلی خان (۱٦۸٠–۱٧٠۲ م)اهداء گردیده است. مورد ارزیابی قرار گرفته است. مولف منظومه را در طول دو سال نوشته و آن را در سال ۱٠٦٠ هجری (۱٦۵۴-۱٦۵۵ م) یعنی سه سال بعد از تصرف بلخ بهدست سبحانقلی خان بهپایان رسانده است. در سبحانقلینامه حوداث پیچیده سیاسی بخارا و بلخ در میان سالهای (۱۵۴۲-۱٦۵۱ م) منعکس گردیده است. نسخه خطی "سبحانقلینامه" تحت شماره ده در کتابخانه انستیتوت تاریخ تاجکستان شوروی محفوظ است (سبحانقلینامه دیگر از خواجه عبدالروف اسمعل آیتی نیز وجود دارد) همچنان کتاب "هفتاد مشایخ بلخ" و یا "رساله در بیان مزارات بلخ" نیز، ارزیابی گردیده است. که آن در روشن ساختن تاریخ بلخ تا قرون ۱٦-۱۸ میلادی اثر ارزنده و مهم میباشد.
احرار مختار اوف از نسخه خطی "تذکره الازکیا" که آن را در دوکان بزازی در بلخ دیده است استفاده کرده. "تذکره الازکیا" که در سال ۱۲۹۳ هجری (۱۸٧٦ م) کتابت شده، در باره مشایخ قرون ۳-۴ هجری معلومات میدهد، قسمت اول آن عبارت است از ترجمه حال هشتاد تن "مشایخ بلخ". تذکره الازکیا چهار فصل دارد. در فصل اول معلومات در باره زندهگانی و شرح حال "چهار شیخ" فصل دوم شرح حال مشایخ پنجم الی چهل و هفتم و در فصل سوم شرح حیات مشایخ چهل و هفتم الی یکصد و هشتم گردآوری شده و در فصل چهارم ضمایم مختلف گنجانیده شده است. در نسخه خطی فوق ترجمه حال "هفتاد مشایخ بلخ" در قرن نزده میلادی تا به تعداد یکصد و هشت تن مشایخ رسانیده شده است. (ص ۱۴).
مولف در نوشتن کتاب "بلخ در مرحله اخیر قرون وسطی" هشتاد و یک تن مشایخ بلخ، از حبیبالسیر خواند میر، "بابرنامه" - بابر، "عبداللهنامه" – حفیظ تینش بخاری، "تاریخ مقیم خانی" – محمدیوسف منشی، "عبیداللهنامه" - محمدامین بخاری، "تاریخ عبدالفیض خان" - عبدالرحمن طالع، "دستورالملوک" – خواجه سمندر ترمذی و امثال آن را ارزیابی و از همه آنها استفاده کرده است. همچنان از آثار سیاحین اروپایی که در قرون وسطی به این شهر سفر نموده و یا یادداشتهای دارند مورد تحقیق قرار گرفته است، بلخ تا حال بهطور مفصل و مکمل مورد بررسی علمی قرار نگرفته است. او منظور خویش را در بررسی توپوگرافی شهر بلخ قرون ۱٦-۱۸ میلادی تعیین نموده است (صص ۱۵-۱٦). مطابق آن عناوین بعدی کتاب چنین است. دیوارها، دروازهها، محلات شهر، طرح شهر درون، مساجد، مدارس، مزارات چهار باغها و سیستم آبیاری.
نظر به تحقیقات باستانشناسان فرانسوی در بلخ، شهر با دیوارهایی که در دورههای مختلف اعمار شده، محاط بود. در زمان حکومت تیموریان دیوارهای بلخ مجدداً با برجهای نیمه مدور ساخته شد. که آثار آن تا امروز باقی است. یعقوبی در کتاب "البلدان" در باره دیوارها و دوازده دروازه شهر بلخ معلومات داده است. اگر امکان تشخیص دیوار بزرگ با دوازده دروازه آن موجود باشد لیکن نامهای دروازهها باقی نمانده است. احرار مختاراوف نقشهای ترسیم نموده است (ص ۱۸) که در آن عناصر اصلی شهر کنونی بلخ یعنی شهر درون (یا بالاحصار و یا هندوان) و شهر بیرون (ربض قرون وسطی) نشان داده شده است. اگر چه مولف حدودالعالم تمام شهر بلخ را شهر بیرون یاد کردهاند. کلا ویخو سیاح ایتالیوی که در سال (۱۴٠۴ میلادی) به بلخ آمد مطالب جالب راجع به نقشه آن شهر بر جای گذاشت. این مطالب در آثار مولفان دیگر قرون وسطی نیست. کلاویخو میگوید که بلخ را خندقی احاطه نموده است به عرض سی قدم و شهر را سه خندق دیگر به سه قسمت تقسم کرده است. قسمت اول سکنه نداشت و در آن پنبه میکاشتند قسمت دوم کمتر باشنده زیست داشت و قسمت سوم دارای دیوارها و برجهای مدافعوی، شهر بیرون و آثار کهن شهر که تا حد امکان محفوظ مانده است.[٧]
در فصل دروازهها، براساس معلومات جغرافیهنویسان عرب و کتب دیگر بحثی در باره دروازههای شهر بلخ آمده است. معروفترین این دروازهها "دروازه نو بهار" بود. اگر از تعداد و اختلاف در تفصیل دروازههای بلخ بگذریم ذکری از دروازه نوبهار تقریبا در تمام کتب خطی قرون وسطی آمده است. محمدمومن مثلا از قول دیگران میگوید که "دروازه نوبهار" مشتمل بود بر سه دروازه. این دروازهها عقب یکدیگر قرار داشتند. ناگفته نباید گذاشت که دروازههای مزبور از آهن ساخته شده بود. یکی از حکام دودمان عباسی یک دروازه آن را کند، به قصر خود نصب نمود و طبق فرمان او دروازه دیگری را کنده و در خلم نصب کرده بودند. دروازه سوم را در سال ۱٧۵ هجری (٧۹۱-٧۹۲ م) به کنز بردند در آن جا نصب کردند. بهقول مولف "فضایل بلخ" دروازههای آهینی نوبهار را در سال ۵٧۵ هجری (۱۱٧۹-۱۱۸٠ م) کنده بودند.
دروازههای بلخ فعلاً میان مردم بلخ بهنام "سلطان احمد خضروی" معروف است. در موزیم شهر مزار شریف دروازه دو طبقه به نمایش گذاشته شده، و در سند آن نوشته شده است که دروازه نو بهار بوده، این دروازه به قرن ۱٧ میلادی منسوب است. دروازه را در سال ۱۳۴۱ هجری شمسی (۱۹٦۲ میلادی) به موزیم انتقال دادند. طبق نظر شرقشناسان دروازه مشابه آن در شهر حلب بوده و بهنام "دروازههای بغداد" شهرت داشته (ص ۳٠)
محلات شهر بلخ زیاده بود. طبق اسناد کتبی تعداد آنها از ۳٦٠ تا ۳٦۵ میرسید. نام این محلات متاسفانه تا زمان ما باقی نمانده است. مولف با مقابله اسناد و ماخذ توانسته است که نامهای ۲۴ محله شهری بلخ را تشخیص دهد محلات (گذر) بلخ، ساختمان اجتماعی، اقتصادی جامعه را معین میسازد. بعضی از این محلات بهنام علما و اشخاص مشهور یاد شده است و بررسی آن در تحقیق تاریخ شهر بلخ خالی از فایده نیست محلات دیگری که بهنامهای "چک نویسان"، "دوک گران" (دوک تراشان)، ساربانان، کویی آهنگران، سیمگران، سندبافان، وغیره میباشند. که از شغل مردم و توسعه پیشهوری و تجارت خبر میدهد.
در فصلهای مساجد و مدارس معلومات جالبی مورد ارزیابی قرار گرفته است. گویا در قرون دهم - یازده هم میلادی در بلخ ۱۸۴۸ مسجد بوده است. طبق معلومات اغراقامیز محمدصالح هنگام استیلای چنگیز در بلخ ۱۲٠٠٠ مسجد گذر و جامع موجود بوده، که از آن جمله بعد از تصرف شهر تنها ۲۱٠٠ مسجد محفوظ مانده یکی از مساجد مشهور "مسجد جامع" شهر بود، راجع به این مسجد ابن بطوطه معلومات قابل توجه دارد. او مسجد جامع بلخ را از بزرگترین و زیباترین مساجد شرق یافته و آن را به "رباط الفتح" (مسجد جامع المغرب) مقایسه کرده است. مسجد جامع بلخ در زمان حمله چنگیز خان خراب شد بعداً از میان رفت. مسجد جامع فعلی بلخ یعنی مسجد خواجه ابونصر پارسا در قرن پانزده میلادی ساخته شد. در شهر بلخ مدرسههای زیادی موجود بود. تعداد آنها تا زمان استیلای مغول به ۴٠٠-۴۳٠ میرسید در آثار قرون شانزده تا هجده میلادی نامهای بعضی از آنها آمده است (مدرسه میلکت آغا، عبدالله خان، مدرسه خانی و غیره). خلاصه در کتاب مورد بحث در باره ۱۳ مدرسه بلخ معلومات گردآوری شده است. اگرچه تعداد آن زیاد میباشد. تاریخ مدارس بلخ ثابت میسازد که شهر بلخ در قرون ۱٦-۱۸ میلادی یکی از مراکز مهم کلتور و فرهنگ اسلامی بوده است.
در فصل مزارات بلخ مولف، الواح قبور را مورد بررسی قرار داده اسامی رجال و تاریخ زندهگانی و وفات ایشان را تعیین نموده است. علاوه بر مقبرهها. طرز بنای آن با سبک معماری، دورههای مختلف قرون وسطی مقایسه شده است.
کتاب "بلخ در مرحله اخیر قرون وسطی" با عنوان "چهار باغها" و سیستم آبیاری به اتمام نمیرسد. مولف با اتکا به معلومات جغرافیایی و تاریخی نتیجه گرفته است که شهر سر سبز بلخ باغها و تفریحگاههای خوبی داشته. سلاطین قرون وسطی در بلخ قرون وسطی چهار باغهای خویش را اعمار کرده بودند. و سلطان مسعود در بلخ "باغ بزرگ" و کوشک عبدالله را بنا کرده بود. در بلخ قرون وسطی چهار باغهای متعدد بهنامهای "چهار باغ بهنام ظلم آباد" "چهار باغ حاجی امین آباد، گلشن" و غیره موجود بود بیشتر چهار باغها بهنام بنیاد گزار، آن یاد میگردید. باغها و مزارع بلخ توسط سیستم آبیاری مصنوعی آبیاری میشد. رود بلخ برای زراعت و آبیاری و حومه آن کافی بود. در آثار گذشته به بلخ آب و انهار آن واضحاً معلومات داده شده است. معلومات مفصل را در باره رودهای بلخ در قرون هفده –هجده میلادی محمدمومن داده است. نظر به یادداشت او، آب ۲۱ نهر بلخ، شهر و ۲٧۱ دهی و حومه آن را تامین میکرد (ص ۱٠۲-۱٠۵). در اخیر میتوان گفت که کتاب "بلخ در مرحله اخیر قرون وسطی" اثری است که در پهلوی کتب دیگر مربوط به بلخ و تاریخ آن جای دارد که آن را یکی از مآخذ مهم نام برد. این اثر برای آن عده از دانشمندان و پژوهشگران که در تاریخ بلخ تحقیق مینمایند بسیار مفید میباشد و مطالعه آن را برای علاقمندان تاریخ افغانستان پیشکش مینماییم.[٨]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط شاهمحمود "محمود" برشتۀ تحرير درآمده است. این نوشتار در واقع معرفی اثر یاد شده از احرار مختار اوف اکادیمسین اکادمی علوم تاجکستان اتحاد شوروی سابق چاپ دوشنبه (انتشارات دانش ۱۹۸٠ صفحه ۱۲۳) میباشد که در مجله کتاب نشریۀ کتابخانههای عامه، شمارۀ اول، سال هفتم، کابل: حمل – جوزا، ۱۳٦۳ خورشیدی به نشر رسیده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- حبیبی، عبدالحی، فضایل بلخ، تهران: چاپ سال ۱۳۵٠ خ، ص ۲۸
[۲]- تاریخ خلق تاجک، کتاب اول، مسکو، چاپ سال ۱۹٦۴ م، ج ۲، ص ۳٧۴
[۳]- همانجا
[۴]- برنس، سفرنامه بخارا، مسکو: سال ۱۸۴۸ م، ج ۲، ص ۳۴۲
[۵]- کاتب، فیضمحمد، سراجالتواریخ، کابل: ۱۳۳۱ ه.ق، ص ۲۱۴
[۶]- حبیبی، عبدالحی، فضایل بلخ، تعلیقات شماره ۲٠، ص ۱۱۴
[٧]- کلاویخو، سفرنامه کلاویخو، در باره تیمور و سمرقند در سالهای ۱۴٠۳-۱۴٠٦ میلادی، پطرز بورگ: چاپ سال ۱۸۸۱ م، ص ۲۸۳،
[۸]- محمود، شاهمحمود، بلخ در مرحله اخیر قرون وسطی، مجله کتاب، نشریۀ کتابخانههای عامه، شمارۀ اول، سال هفتم، کابل: حمل – جوزا، ۱۳٦۳ خ
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ مجله کتاب، نشریۀ کتابخانههای عامه، شمارۀ اول، سال هفتم، کابل: حمل – جوزا، ۱۳٦۳ خ
[برگشت به بالا]