سيری در اديان و اسلام
(گفتار يکم: سيری در اديان)
فهرست مندرجات
- گفتار يکم: سيری در اديان
- گفتار دوم: قرآن و اسلام
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
[اسلام] [گفتار دوم]
سخن از دين همواره يکی از مهمترین مباحث در زندگی آدمی بوده است و تجربهی جامعه گرايی صرف، آنچنانکه در شوروی مبنا بود نشان میدهد که باور برای آدمي، در هر زماني، نيازی بنيادين است و بیآن آدمی رو بهپوچی میرود. از سوی ديگر باورمند بودن همواره از آغازی که میتوان برای زندگی متمدنانهی بشر در نظر گرفت با او بوده است و اين نيز نشان میدهد که مبدايی که ما از آن برخاستيم اثری ژرف در ما دارد.
خرد با مطرح شدن وجود خدا آنرا تصديق مینمايد و میپذيرد برای اين جهان شگرف با همهی بزرگی و بیکرانه بودنش علتی بايد باشد محيط بر آن و خارج از ظرف زمان و مکان و محدوديتها و نيـازهای اين جهانـی از آنجمـله بینيـازی در همـهی امـوری اسـت که فکـر آدمـی بـه آن میرسـد و از آنجملـه اسـت بینيـازی در داشـتن علـت[۱]. گذشته از آن درون آدمی نيز ازو خبر میدهد[٢] و شايد بيشتر پيامبران از آنرو به پيامبری رسيدند که مدتهای بسيار در تنهايی به سر میبردند (مانند زردشت، موسی يا پيامبر اسلام) و با خود و در نتيجه با خدا در خلوت بودند.
از سوی ديگر خرد آدمی از آنرو که محدود است به تفکر در ظرف اين جهان (گرچه میتواند فکری تا حدی فرا زمانی و فرامکانی داشته باشد)، نمیتواند روشنگر انديشهی خداشناسانهی او به تنهايی باشد و بايد راهنمايی داشته باشد تا هدف و نهايت زندگی و راه و روش رسيدن به آنرا که همانا تکامل و رسيدن بهشادی جاودان است در جوار رحمت و خشنودی خدا که ديگر هيچ دگرگونی را نخواهد[٣]، به او بنماياند.
از اين رو، در ميان هر مردمی که تا به اندازهای از تمدن و فرهنگ رسيده باشندکه بتوانند دربارهی حقايق فراجهانی بينديشند راهنمايانی پديد آمده است[۴] و اين کار از روی آنکه بشر نمیتوانست ميراث آيينی خود را در درازای زندگی پرفراز و نشيبش نگاه دارد، چندين بار تکرار شده است تا به زمانی رسيد که تفکر و انديشه و تعامل فکری به حدی رسيد که نوشتهها در ميان ملل مختلف نگاه داشته شود و امروزه اين امر به خوبی در جهان پديدار است که هرکس مالکيت معنوی بر سخنان خود دارد و نمیتوان سخنان وی را تغيير داد چراکه جامعهی جهانی آگاه است. باری اگر نيک بنگريم از آنرو که جنبش علمی کم نظيری پس از اسلام در ايران پديد آمد، و دستکم در بخش دينی تا به امروز ماند، آيين اسلام و بويژه کتابش قرآن از هر تحريفی مصون مانده است، چنانکه خدا آنرا وعده فرموده بود.
بهراستی امروزه از ميان کتابها و نوشتههايی که عنوان دينی دارند، قرآن است که از همهی آنها کامل تر و بیعيب تر است و معانی ژرف دارد همچون گفتههای مسيح و يا باورمندانه چون زردشت و هم دستور زندگی است به مانند نوشتههای پيمان کهن[۵]. ساده بگويم تنها کتاب آسمانی قابل استناد قرآن است.
همچنين ديگر کتابها نقصهای بسيار دارند، برای نمونه از اوستا اگر سخنان سرهی بهجای مانده از زردشت را که گاثاها باشند را برداريم، گاه به مفاهيم شرک آميز و يا به دستورهايی گاه نابخردانه بر میخوريم. اين را هم میدانيم که بخشهای گوناگون اوستايی که به دست ما رسيده و از جنگها و خونريزیها و اوستا سوزی گذشته و خود را با دلهای باورمندان زنده نگاه داشته، در يک زمان نوشته نشده و نويسندگان بسياری در آن سهم داشته اند، چنانکه اين برای نوشتههای پيمان کهن يهوديان و بويژه بخشی از آنرا که بهنام ويژهی تورات مینامند، نيز صادق است[٦] و اين معنای سخن قرآن است که دربارهی پيمان کهن میفرمايد: "پس وای بر آنها که کتاب را بادستهای خود مینويسند و سپس میگويند که از سوی خداست تا آنکه آنرا به بهای اندکی بفروشند، وای بر ايشان از آنچه بدست میآورند[٧]." يا آنکه در جای ديگر میفرمايد: "از ميان آنها کسانی هستند که زبان خود را بخواندن کتاب میپيچانند و عبارتهای آنرا دگرگون میسازند تا گمان کنيد که هرچه میخوانند از کتاب است و اينها از کتاب نيست، و میگويند از سوی خداست و نيست آن از سوی خدا و دروغ را به خدا نسبت میدهند وخود میدانند که دروغ است[٨]."
[↑] سيری در تاريخ اديان
آنچه گفته آمد را دلايلی از زندگی بشر برای اثبات میخواهد. از اينرو میبايد در تاريخ جهان نگريست که انديشمندان دينی در کجا، چگونه و بهچه دلايلی برآمده و چه تاثيری در جامعهی بشری در دامنهی خود داشته اند.
درين راه بهناچار بهنوشتههای دينی مردمان گوناگون بايد استناد جست، هرچند که سنديت اين نوشتهها از ديد تاريخی مورد ترديد است[۹]. و بايد همهی اديان را بهيک چشم نگريست و يا همهی انديشمندان يا بهعبارت ديگر همهی پيامبران را بهيک ديد نگريست و ميان آنها تفاوت قائل نبود[۱٠].
اين را نيز بايد دانست که نبايد آنچنان متعصب بود که گفت تنها مسلمان راه میيابد، چنانکه قرآن البته از زبان يهوديان و ترسايان میگويد:" و يهوديان و ترسايان گفتند که تنها يهوديان و ترسايان بهبهشت ميروند، اين آرزوی آنهاست، بگو اگر راست میگوييد دليل خود را بگوييد[۱۱]." اين گفته برای مسلمانان نيز صادق است. بايد ديدی فراآيينی داشت، آنچه در زندگی مهم است نيکوکرداری است چنانکه قرآن در ادامه میفرمايد: "هرکه کار خود را برای خدا کرد و نيکوکردار بود، اجرش نزد پرودگارش است و برای او ترس و اندوهی نيست[۱٢]."
از حدود پنج، شش هزار سال پيش که آنرا میتوان آغازی برای زندگی متمدنانهی بشر ناميد[۱٣]، آيينهای افسانهای بسياری در سرزمينها و در نزد مردمان گونانگون شکل گرفتهاند که بخشی از آنها در درازای تاريخ از ميان رفته اند و بخشی ديگر برجای ماندهاند. از جمله مهمترين آنها، آيينهای کهن مصری، سومری، سامی (مانند بابلی، آشوری، فنيقی)، آريايی (مانند هيتی، ايرانی، هندی، يونانی، ژرمنی)، آسيايی (مانند چينی، ژاپنی) و آيينهای بوميان استراليا و امريکا نام برد.
هرچه تمدن بشری رو بهجلو میرود، از شمار خدايان کاسته میشود و ظهور انديشههای يگانگی در ميان مردمان گوناگون نشان از رشد انديشهی آنها دارد.
برای نمونه در مصر که حدود ۵۰۰۰ سال زندگی مدون دارد در سدهی چهاردهم پيش از ميلاد مسيح فرعونی بهنام آمنوفيس(آمن هوتپ) چهارم خدايان مصری را مردود دانسته خدای يگانهی ناديده را با وصفی بهتقريب عالی معرفی کرد، وی پيام برابری و آزادی داد، با اين همه روحانيان مصری که جايگاه خود را در معرض خطر میديدند با مرگ فرعون بهآن پايان دادند. بهاحتمال بسيار خود اين فرعون يا روحانی وی پيامبری الهی بوده است. پس از آن ظهور چنين انديشهی والايی را در تاريخ مصر نمیبينيم. ممکن است چنين رخدادهايی در زندگی ملل متمدن روی داده باشد، ولی بازتابی نيافته است. بههرحال دو انديشهی دينی غالب مربوط بهدونژاد يا از دو حدود جغرافيايی باقی مانده است: ساميان و آرياييان(يا بهطور کلی آسياييان خاور). مقايسه ميان اين دو گونه اندشيه را بهخواننده وا مینهم.
تفکر آرياييان باورمندانه است نه سيلان دين در همهی امور ، البته بايد با برخی کردار ناشايست که بهعنوان دين از سوی ديويسنان انجام میگيرد مبارزه کرد(مزديسنا)[۱۴]، میبايد با نيروی انديشه بهحقيقت خدا پی برد، آنجا که زردشت در گاثاها میگويد:ای مزدا، هنگاميکه ترا با نيروی انديشه ام شناختم، دريافتم که تو سرآغاز و سرانجام هستی و آن سرچشمه انديشهی نيکی که بهمردم آزادی گزينش دادهای تا راه خويشتن را برگزينند[۱۵]. اهورامزدا با خداوندی و سروی خود، رسائی و جاودانگی و راستی و شهرياری و پاک منشی را بهآن کس ارزانی میدارد که در انديشه و در کردار دوست او باشد. ياور ارجمند اهورا کسی است که گفتار و کردارش نشان از راستی و نکويی دهد[۱٦]. انديشهی دينی آرياييان بسيار ژرف تر و عرفانی تر است از اديان سامی مانند بودا گرايی[۱٧]. بوداگرايی بيشتر بر کردار نيک، پرهيز از کردار بد و ورزيدگی روانی تاکيد دارد. هدف اصلی در دين بودايي، رسيدن بهرستگاری است که آدمی بهآرامش رسيده و خواهشها و دلبستگیهايش خاموش میشود ← نيروانا.
بوداگرايی بهتدريج از هندوستان بهسراسر آسيای ميانه، تبت، سريلانکا، آسيای نيمروز خاوری (جنوب شرقی) و نيز کشورهای خاور دور مانند چين، مغولستان، کره و ژاپن راه يافت. از اينرو آنرا میتوان دين آسيای خاوری ناميد.
خود بوداگرايی شاخهای از دين قومی هندويی است، اين آيين گونهای فرهنگ، و آداب و سنن اجتماعی است که با تهذيب نفس و رياضت همراه شده و در تمدن و حيات فردی و جمعی مردم هندوستان نقش بزرگی داشته است[۱٨]. با آنکه گرايشهای شرک آميز در اين دين ديده میشود، بهخدای راستين جهان باورمندند و او را برهما بهمعنای قائم بهذات و جاودانی مینامند.
نوشتههای بوداگرايی و هندويی بسيارند و بخش ارزندهای از ادب دينی جهان بهشمار میروند.
اساس تفکر دينی آرياييان بر آزادی انديشه است و اختيار برآنکه آدمی بههر دينی که بخواهد باشد، اين آزادی در سراسر گاثاها ديده میشود، برای نمونه: سخنها رابشنويد و با انديشهی روشن در آنها بنگريد و راهی را که بايد در پيش گيريد برای خود بر گزينيد. از آن دو گوهر همزادی که در آغاز آفرينش در انديشه و انگار پديدار شدند، يکی نيکی را مینماياند و ديگری بدی را، و ميان اين دو دانا راستی را بر میگزيند و نادان دروغ را[۱۹]. يا آنکه: ای مزدا، هنگامی که برای ما تن و خرد آفريدی و بهتن ما جان دادی و توانايی گفتار و کردار، از ما خواستی که راه خويش را آزادانه برگزينيم و بدلخواه خود بهراستی يا بهکژی رويم[٢٠]. آنچه سبب برتری ايرانيان در جهان باستان و سپس تشکيل جامعهی جهانی شد که هر فرد میتوانست بهآزادي، عقيدهی خود را داشته باشد و هم مورد احترام ديگران باشد را بايد نشانگر رشد بالای انديشهی ايرانيان دانست. البته در اين جا نبايد جايگاه کوروش بزرگ را نيز فراموش کرد که رفتاری پيامبرگونه داشته(بی آنکه دعوی پيامبری داشته باشد) و راه نوينی در جامعهی جهانی گشود و برای نخستين بار در تاريخ جهان بهجای آنکه اصل استيلای بیقيد و شرط غالب بر مغلوب را اساس حکومت قرار دهد، آزادگی و احترام بهحقوق و معتقدات افراد را اصل حکومت اعلام کرد. نمونهای از گفتار وي:
- "فرمان دادم تا همهی مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نيازارند... من برای همهی مردم، پيرامونی آرام فراهم ساختم و رامش را بههمهی مردم ارزانی داشتم."[٢۱]
تفکر دينی در ميان نژاد سامی نفوذ بيشتری داشته، خواه اين اديان بت پرستی آشوريان و بابليان باشد يا اديان توحيدی مانند يهوديت. تفکر اين اديان رهبری آسمانی است، آنچنانکه پادشاهان آشور و بابل نمايندهی خدايانشانند. بهترين نمونه از اديان سامی يهوديت است که زيربنای اديان مسيحيت و اسلام است، از ديد تفکر دينی يهوديان، پيشوا چه انديشمند چه فرمانروا از سوی خداست. از آنروست که يهوديان همواره با پيامبران بهجای رهبران قومی (مانند ابراهيم[٢٢]، اسحاق و يعقوب که نياکان بنی يعقوب يا بنی اسرائيل اند، يا موسی که رهبری قوم را بهدست گرفته آنان را از ستم مصريان رهانيد و بهسوی ميهنشان و يادستکم ميهنی که بهنيای بزرگشان اسرائيل يا همان يعقوب وعده داده شده بود رهبری کرد) يا انديشمندان (مانند اشعيا و ارميا) يا پادشاهان (مانند داود و سليمان) سرو کار داشته اند.
يکی ديگر از ويژگیهای تفکر نژاد سامی اختصاصی بودن دينشان است، آنچنانکه هرقومی و گاه هر طبقهای از اجتماع در جامعههای ميانرودان خدای خود را دارند، اين انحصاری بودن دين بهخوبی در پيمان کهن قابل مشاهده است و اينرا القا میکند که پروردگار جهان از همهی مردمان روی زمين و از همهی سرزمينهايی که مردمان گوناگون میزيستند تنها بهبنی اسرائيل و بهسرزمين کوچک فلسطين نظر دارد! البته اين انحصار گرايی در دين، گاه در بارهی بنی اسرائيل در قرآن هم آمده است، چنانکه آمده است که ابراهيم و يعقوب بهفرزندانشان میگويند که خدا دين را برای شما برگزيده است[٢٣]. يا آنکه آنجا که در گفتگوی يعقوب و پسرانش، آنها میگويند که ما خدای تو وخدای پدرانت ابرهيم و اسماعيل و اسحاق را که يگانه است میپرستيم[٢۴]: گويی خدای آنها، خدايی پدری است که از نياکانشان بهآنها ارث رسيده است! البته اين خدای اختصاصی که از سوی يهوديان در زمان پيامبر مطرح میشد در قرآن مورد سرزنش است[٢۵].
عدم ترحم و گذشت نيز يکی از ويژگیهای اديان سامی و بويژه يهوديت است، آنجا که پس از خروج از مصر خدا موسی را میگويد که فرزندان اسرائيل را بهفلسطين حرکت دهد، فرمان میدهد تا مردمان بومی را اخراج يا کشتار کند، چرا که اين سرزمين بهابراهيم و اسحاق و يعقوب وعده داده شده بود[٢٦]. خدا بهموسی میگويد که بر هرکدام از آبادیهای کنعان دست يابد مردان و پسران را کشتار کند، زنان و دختران را بهبردگی گيرد، جانوران اهلی و اموال را تصاحب کند و خانهها را بهآتش بکشد[٢٧]. در جای ديگر آمده است که اگر يکی از همسايگان درصدد فريفتن فرزندان اسرائيل برآيد، چنين است جزای او: "ساکنان آن شهر را بهدم شمشير بکش، همهی جانوران آن شهر را هلاک کن...[٢٨]"
کردار دينی يهودان، نيايشهای همراه با قربانی و همراه با فريادهای مستانه و پايکوبی بود، که گوشت قربانی را برآتش مینهادند و میسوزاندند تا خدا را خوش آيد[٢۹]. درين رابطه شايسته است کردار ايرانيان را دربارهی قربانی بيان کنم، نخست آنکه قربانی صرف در گاثاها نکوهيده شده چراکه بيهوده جان جانوری را میگيرد، آنچنانکه فردوسی فرمايد: ميازار موری که دانه کش است / که جان دارد و جان شيرين خوش است. دوم آنکه قربانی ايرانی را هرودت[٣٠] اينچنين شرح میدهد که بیتکلف در فضای باز، نخست بهدرگاه خدا برای همگان دعا میکنند، آنگاه جانور را قربانی کرده، گوشتش را تکه تکه کرده بخش میکنند.
پس از آنکه يهود بهاسارات همنژادان بابلی خود در آمدند، بهاقتضای اسارت و همچنين آشنايی با باورهای ديگران و بويژه آرياييان و ايرانيان[٣۱]، روحيهی اسرائيليان تلطيف شده و از کوته نظری آنها کاسته میشود تا جايی که پس از مدتی عيسی از ميان آنها سر بر میآورد که هرچند از فرزندان يعقوب بود ولی گفتههايی ژرف و روحانی دارد و پيامی میداد از برای همهی مردمان. اساس اين دين بر دوستی و نيکوکرداری با همه بنا شده و هدف نهايی انسان تکامل و شادی جاودان است. با اين همه چون خود وی از يهوديان بود، پيمان کهن را نيز تصديق کرد. البته بهآمدن پيامبر اسلام نيز اشاره دارد، آنجا که برپايهی انجيل يوحنا از آمدن "ستوده"[٣٢] خبر داده است.[٣٣]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- در اينجا برای نمونه تنها بهيکی از برهانهای عقلی اشاره شده است، در صورتی که برهانها و بحثهای فلسفی بسياری در اثبات خدا وجود دارد که هر انسان منصفی که از دين زده نشده باشد آنها را اگر نيک دريابد میپذيرد.
[۲]- ...فطرهالله التی فطر الناس عليها: بخش از آيهی ۳۰ سورهی روم(۳۰)
[۳]- ان الذين آمنوا و عملوا اصالحات کانت لهم جنات الفردوس نزلا، خالدين فيها لايبغون عنها حولا : سورهی کهف(۱۸)، آيههای ۱۰۷ و ۱۰۸
[۴]- ولقد بعثنا فی کل امه رسولا ان اعبدو الله و اجتنبوا اطاغوت فمنهم من هدی الله و منهم من حقت عليه الضلاله فسيروا فی الارض فانظروا کيف کان عاقبه المکذبين : سورهی نحل(۱۶)، آيهی ۳۶
[۵]- يا عهد عتيق، مجموعه کتابهای مذهبی يهود که بخشی از آنرا تورات میگويند، گاه هنگامی که از تورات سخن میگويند منظور همهی پيمان کهن است.
[۶]- بهنظر میآيد بيشتر پيمان کهن، حتی تورات، نه يک کتاب آسمانی که شرح زندگی يهود است که بخشی واقعيتی نيمه افسانهای دارد و بخشی را نيز جعل کردهاند.
[٧]- فويل للذين يکتبون الکتاب بايديهم ثم يقولون هذا من عند الله ليشتروا بهثمنا قليلا فويل لهم مما کتبت ايديهم و ويل لهم مما يکسبون: سورهی بقره(۲)، آيهی ۷۹
[۸]- وان منهم لفريقا يلون السنتهم بالکتاب لتحسبوه من الکتاب و ماهو من الکتاب و يقولون هومن عندالله و ما هو من عندالله و يقولون علی الله الکذب و هم يعلمون: سورهی آل عمران(۳)، آيهی ۷۸
[۹]- گذشته از نوشتههای دينی، در گزارشهای تاريخی کمتر بهنام پيامبری بر میخوريم، برای نمونه در گزارشهای يونانی از زردشت ياد شده است، ولی هيچ گزارش تاريخی مبنی بر زندگی عيسی وجود ندارد يا آنکه هيچ سند باستان شناسی مصری دربارهی موسی و خروجش از مصر و مرگ فرعون بهگونهای که در پيمان کهن و قرآن آمده است خبر نمیدهد. منظور از گزارش تاريخی، دادهای فرای نوشتههای مذهبی است. بههرحال نبود گزارشی تاريخی از بيشتر پيامبران بسيار معقول است چراکه تاريخ همواره بهفرمانروايان وکشورها و جنگها میپردازد، ولی همين امر دربارهی داستان موسی و فرعون عجيب است، چراکه با آنکه مصر تاريخ بسيار مدونی دارد و ما از فرعونهای مصر در ۵۰۰۰ سال پيش آگاهی داريم، دربارهی چنين داستانی سندی بدست نيامده است. البته برخی میانگارند که در برهههايی از تاريخ مصر، برخی اسناد از ميان رفتهاند.
[۱٠]- لانفرق بين احد من رسله: بخشی از آيهی ۲۸۵ سورهی بقره (۲)
[۱۱]- و قالو لن يدخل الجنه الا من کان هودا او نصاری تلک امانيهم قلهاتوا برهانکم ان کنتم صادقين: سورهی بقره(۲)، آيهی ۱۱۱
[۱۲]- بلی من اسلم وجهه لله و هو محسن فله اجره عند ربه و لاخوف عليهم و لاهم يحزنون :سورهی بقره(۲)، آيهی ۱۱۲، آيهی ۶۲ همين سوره نيز بهمعنايی مشابه اشاره دارد.
[۱۳]- طبق تاريخنامههای يهود، آدم در اين حدود زمانی جای میگيرد.
[۱۴]- درينجا فرض بر اين است که خواننده از انديشهها و باورهای زردشت آگاه است، برای آگاهی درينباره میتوانيد نگاه کنيد بهمبحث کيش ايرانی از نگارنده. برای نمونه از "مينوی خرد(کتاب دوم،۱۱۰) دربارهی عدالت خداوندی آمده است: " ترازوی حساب، اندکی بهسود يا بهزيان کسی بالا يا پايين برده نخواهد شد، نه برای نيکان ونه برای بدان، نه برای شاهان و نه برای گدايان. میتوان اين گفتار را با آيهی ۴۷ سورهی انبيا(۲۱) مقايسه کرد.
[۱۵]- سرود سی و يکم، بندهای ۸ و ۹
[۱۶]- سرودی سی و يکم، بندهای ۲۱ و ۲۲
[۱٧]- بودا يا گوتامابودا معاصر هخامنشيان است و در حدود سال ۵۵۶ پيش از ميلاد مسيح يا ۷ سال پيش از رسيدن کوروش بزرگ بهفرمانروايی زاده شده و در حدود سال مرگ داريوش بزرگ، سال ۷۳ هخامنشی يا ۴۸۶ پ.م میزيسته است. بودا يک آريايی بود، ولی بيشتر انديشههای بنيادين کيش او از ريشهی دراويدی، مردمان باستانی هند پيش از آريايیها ريشه دارند(ع. پاشايي: هينه يانه، نشر نگاه معاصر، تهران ۱۳۸۰).
۱۸ باززايش (تناسخ) يکی از باورهای هندوان و بوداييان است.
[۱۸]- باززايش (تناسخ) يکی از باورهای هندوان و بوداييان است.
[۱۹]- سرود سیام، بندهای ۲ و ۳
[٢٠]- سرود سی و يکم، بند ۱۱
[٢۱]- رضا مرادی غياثآبادی: منشور کوروش هخامنشی، نويد شيراز، شيراز۱۳۸۰.
[٢۲]- در قرآن، ابرهيم پيامبری ارجمند برای مردمش، يعنی مردمان شهرهای ميانرودان معرفی شده است، و بيدن سو يکجانبه گرايی پيمان کهن را رد کرده است. سورهی انبيا(۲۱)، آبههای ۵۲ تا ۷۱
[٢۳]- ووصی بها ابرهيم بنيه و يعقوب يا بنی ان الله اصطفی لکم الدين فلا تموتن الا و انتم مسلمون: بقره(۲)، ۱۳۲
[٢۴]- قالوا نعبد الهک و اله آبائک ابراهيم و اسمائيل و اسحاق الها واحدا و نحن له مسلمون : بخشی از آيهی ۱۳۳ سورهی بقره(۲)
[٢۵]- قل اتحاجوننا فی الله و هو ربنا و ربکم...: سورهی بقره(۲)، آيهی ۱۳۹
[٢۶]- تورات، سفر خروج، باب ۳۳، بندهای ۱-۳
[٢٧]- تورات، سفر اعداد، باب ۳۱، بندهای ۷-۱۰
[٢۸]- تورات، سفر تثنيه، باب ۱۳، بندهای ۱۲-۱۶؛ اين گفتار مرا بهياد فيلم غم انگيز "بازمانده" از سيف الله داد میاندازد که در آن شمعون اينرا برای دکتر میخواند. و آنرا سند مینهد برای حمله بهفلسطين. همانگونه که تورات میگويد خود اسرائيليان ساکن اصلی فلسطين نبودند، سردستهی اسرائيليان ابراهيم پس از آنکه از بابل بيرون میآيد در فلسطين بهگونهی چادرنشينی زندگی میکند، پس از آن اسحاق و يعقوب میآيند که بعد از آن و با جريان يوسف و قحطی بهمصر میروند تا بهدوران موسی که آنها را بهسوی فلسطين باز میگرداند(تورات، سفر پيدايش و خروج، همچنين بخشهای متعددی از قرآن) و بنا بر روايات تورات مردمان بومی را کشتار میکنند، همانکاری که پس از جنگ دوم جهانی در فلسطين رخ نمود. بههرحال خود اعراب نيز عنوان حمله ور بهاين سرزمين را دارند. سرزمين کوچکی که برای برخی ورجاوند است و برای آن خون يکديگر و بويژه برادران خود(اينرا که فراموش نکردهايد که يهوديان و اعراب برادرند) را میريزند! ولی برای من ايران با مردان بزرگش چون زردشت و کوروش، آرش کمانگير، کاوهی آهنگر، آريابرزن و بسياری ديگر ورجاوند است.درينجا هدف زير سوال بردن قوميت اسرائيل نيست، که هدف تحليل تفکر مذهبی آنان است. خود يهوديان نيز چندان اعتباری بهپيمان کهن نمیدهند، برای نمونه انيشتن که بهراستی يکی از بزرگان دانش بشری است، با آنکه يهودی بود میگفت خدايی که در پيمان کهن تصوير شده خدايی بیرحم و خشن است. و چنين خدايی شايستهی ستايش نيست.[٢۹]- تورات، سفر اعداد، باب ۲۸، همچنين نگاه کنيد بهکتاب مزامير که از دوران قدرت بنی اسرائيل مانده است.
[۳٠]- هرودت ۱/۱۳۱،۱۳۲
[۳۱]- تاثير دين ايرانی بر دين يهود بسيار عميق بوده است، تا آنجا که برخی بر اين باورند که عقيده بهجهان پس از مرگ و زندگی جاودان بههمراه پاداش و يا کيفر از دين ايرانی وارد عقيدهی يهود شده است، چراکه در نوشتههای پيمان کهن، پيش از اين اثری از اين باورها ديده نمیشود.برای نمونه دانشمند يهودی بهنام الکسندر کوهوت(Alexander Kohut)، کتابی بهنام "دربارهی فرشته شناسی آيين يهودی درپيوند آن با آيين پارسی" در سال ۱۸۶۶ در آلمان چاپ کرده است که در آن روشن کرده است که همهی برداشتهای پيمان کهن دربارهی اهريمن و فرشتگان يادگار دوران اسارت بابلی يهودان است. از ديگر يهوديان میتوان بهزيگمون فرويد اشاره کرد که مشهور است.برای نمونه شايد پيوندی ميان اين گفتهی انجيل که هفت فرشته تخت خدا را در ميان گرفتهاند (مکاشفهی يوحنا، باب ۱، ۴) با گفتهی زردشت در گاثای سی ام،۹ (يا در بخش ديگر اوستا در يشت ۲۱، ۴ و همچنين ونديداد، فرگرد ۱۹، ۳۳ و ۳۶) باشد که میگويد: اهورامزدا بر تخت زرين خود نشسته که هفت امشاسپند آنرا در ميان دارند. لازم بهذکر است که سفرهی هفت سين در نوروز بهنام هفت امشاسپند يا هفت فرشتهی مقرب درگاه خدا چيده میشده است. نگاهی بهآيهی ۱۷ سورهی حاقه(۶۹) نيز بياندازيد که میگويد هشت فرشته تخت خدا را بر دوش دارند.[۳۲]- معنای نام پيامبر اسلام (يوحنا، باب چهاردهم۱۶ و ۱۷)، محمد پيغمبری که از نو بايد شناخت: کنستان ويرژيل گئورگئو، برگردان ذبيحالله منصوری
[۳۳]- ایراننژاد، ابوالفضلسیری در ادیان و اسلام: گفتار يکم: سيری در اديان، وبگاه آریانام
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ وبگاه آریانام
[برگشت به بالا]