جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۹ دی ۲۶, یکشنبه

سيری در اديان و اسلام

از: ابوالفضل ایران‌نژاد

سيری در اديان و اسلام

(گفتار دوم: قرآن و اسلام)

(بخش نخست)


فهرست مندرجات



اين گفتار، گاه تدبری در آيه‌های قرآن است، آنچنانکه قرآن می‌فرمايد که بايد در قرآن تفکر کرد[۱]، چنانکه قرآن می‌فرمايد فرجام بد و دوزخ از برای آنانی است که تفکر نمی‌کنند[٢].

قرآن بر خلاف پيمان کهن و نوين و يا اوستا، کتابی است که زمان تدوين آن مانند هويت تاريخی آورنده‌ی آن مشخص است و در آن ترديد نيست و ازينرو يگانه کتاب آسمانی قابل استناد و معتبرترين آنها است. همچنين آورنده‌ی آن برترين نقش در زندگی بشری بازی کرد و از اينرو وی را می‌توان شخصی بی‌نظير در درازای تاريخ ناميد.

از فحوای قرآن بر می‌آيد که اين دين برای اعراب است که مصدق اديان خويشاوندش است[٣]، ولی پيامی جهانی دارد، به‌گونه‌ای که آدمی از خواندن قرآن دلشاد می‌شود که همانا اين کتاب برآمده از پرودگار اوست[۴]. و مايه‌ی هدايتست به‌آنچه که راست و استوار است و نويد می‌دهد مومنانی را که نيکو کردارند که پاداش بزرگی دارند[۵].

آنجا که می‌فرمايد دين نزد خدا اسلام است و يا آنکه دينی مگر اسلام پذيرفته نمی‌شود[٦]، منظور تسليم بودن است و دين راست آنست که تنها خدارا پرستش کرد[٧]. واين را می‌توان از سياق آيه‌ها دريافت. البته در چند جا از اسلام به‌عنوان دين ويژه‌ی مسلمانان ياد شده است، برای نمونه هنگامی که می‌فرمايد امروز دين را برای شما کامل ساختم و نعمتم را بر شما به‌پايان رساندم و خواستم که دين شما اسلام باشد[٨].

در خواندن قرآن آدمی گاه به‌تضادها و اشکالاتی بر می‌خورد، البته خود قرآن می‌فرمايد که بخشی از قرآن اصل است و بخشی ديگر متشابه که به‌آسانی نمی‌توان معنای آنرا دريافت و همين بخش‌های متشابه قرآن باعث ايجاد اشکال‌هايی می‌گردد، بويژه کسانی که بيمار دل هستند، متشابهات را نمونه می‌آورند تا آنکه فتنه ايجاد نمايند[۹].

البته اگر جای گزينش دين باشد، دين اسلام بر ديگر اديان ارجحيت دارد. و به‌حکم عقل پيروان يهود و مسحيت بايد بدين آيين بگروند، چراکه اسلام خود را مصدق، مکمل و مصحح اين اديان بيان کرده است[۱٠]. در قرآن بيشتر به‌تصحيح نوشته‌های پيمان کهن برمی خوريم[۱۱].

البته در جاهايی فراگير بودن اسلام را يادآور می‌شود، آنچنانکه می‌فرمايد که خدا پيامبرش را به‌راهنمايی و دين حق فرستاد تا آنکه بر همه‌ی اديان غالب آيد، هرچند که مشرکان نپسندند[۱٢] يا آنکه بکه مبارک در مکه نخستين خانه‌ای است که برای مردم گزارده شده و برای جهانيان راهنمايی دارد[۱٣].


[] داستان‌های قرآن

بيشتر داستان‌های قرآن، همان داستان‌های پيمان کهن و نوين[۱۴] و بويژه نخستين آنهاست، داستان آفرينش آدم، توفان نوح، ابراهيم، لوت، اسحاق[۱۵]، اسماعيل[۱٦]، يعقوب، يوسف، موسی و داستان‌های وی، ديگر پيامبران بنی اسرائيل مانند ايوب و يونس، پادشاهان آنها چون طالوت (يا در پيمان کهن:شائول)، داود و سليمان، تا دوران متاخر، دوران زکريا، يحيی، مريم و سپس عيسی[۱٧] و... پس درباره‌ی اين داستان‌ها بايد بدين کتاب‌ها نيز رجوع کرد؛ هرچند که درباره‌ی سرزمين عربستان و پيامبرانی چون هود و صالح و يا شعيب نيز سخن رفته است و بدين سو شايد انحصاری بودن دين در ميان فرزندان يعقوب را شکسته است ولی انحصاری بودن آنرا در ميان ساميان حفظ کرده، چراکه از انديشمندان دينی ديگر ملل و نژادها که به‌طور حتم برمبنای خود قرآن پيامبرانی داشته‌اند[۱٨] سخنی گفته نشده است، البته پيامبران در انطاکيه را نبايد فراموش کرد، در قرآن نامی از انطاکيه برده نشده و تنها از روستايی نامبرده شده و روشن نيست در کجا بوده است[۱۹]، ولی به‌احتمال بسيار آنان از شاگردان مسيح بوده‌اند. همچنين در قرآن از پيامبری به‌نام ادريس سخن رفته[٢٠] که در هيچ جای ديگر سخنی از او نيامده است. در قرآن آمده است که او از خاندان کسانی بوده است که با نوح نجات يافته و ممکن است از نژاد ابراهيم يا يعقوب باشد[٢۱]، چنانکه در جايی ديگر[٢٢] نام وی در کنار اسماعيل می‌آيد، شايد از خاندان اسماعيل بوده است. امکان آنکه وی از نژاد يعقوب باشد کم است، چه اگر می‌بود در پيمان کهن می‌آمد.

درينجا تنها به‌دو داستان نيم نگاهی دارم:

داستان ذوالقرنين[٢٣]

جالب‌ترین داستان قرآن از ديد غرابت و آنکه اين داستان بدينگونه در جايی ديده نشده است[٢۴] و يافته‌های باستان شناسی برآن صحه می‌گذارند و همچنين از آنرو که به‌طور مستقيم با ساميان پيوندی ندارد[٢۵]، داستان کوروش بزرگ است در قالب داستان ذوالقرنين[٢٦]. اين داستان را شايد از روی ادله‌ای که برای آنست را بتوان گواهی برحقانيت قرآن دانست، برای نمونه هيچکس از گاهنويسان يونانی يا نويسندگان پيمان کهن به‌ديوار دفاعی کوروش اشاره نکرده بودند، البته با آشنايی که از دوران هخامنشی در پادگان بندی در برابر بيابانگردان که به‌کشورهای متمدن زيردست هخامنشيان حمله ور می‌شدند داريم، وجود اين ديوار معقول است ولی در گزارش‌های تاريخی از آن به‌طور مستقيم ياد نرفته است. وتنها قرآن است که آنرا به‌گونه‌ای توصيف کرده است که آنرا در گرجستان يافته‌اند و درانجا نيز دانسته شد که آن ديوار منسوب به‌کوروش است.

توفان نوح[٢٧]

نبايد فکر کرد که توفان نوح جهانی بوده است و امری منطقه‌ای بوده، چرا که نوح نمی‌توانسته همه جانوران را که بالغ بر چهل مليون گونه‌ی زنده هستند را گردآورد يا آنکه برود و از استراليا کانگرو بياورد، بعدش هم اين جانور را به‌همانجا برگرداند! يافته‌های باستان شناسی تاييد می‌کنند که اين رخداد در عراق باستان به‌وقوع پيوسته چرا که يکی از لوحه‌های بابلی کشف شده(به سال ۱۸۷۲از سوی هيت باستان شناسی انگليسی) به‌نام حماسه‌ی گيلگمش که در اواخر هزاره‌ی دوم پيش از ميلاد تنظيم گرديده است به‌داستان نوح اشاره دارد. همچنين يکی از همراهان الکسندر (گجسته) به‌بقايای کشتی بر آرارات اشاره کرده است[٢٨].

داستان معراج

در قرآن داستانی به‌عنوان معراج نيامده است، البته آيه‌ی نخست سوره‌ی اسراء (۱۷) را دليل آن می‌دانند، تنها گفته‌هايی پيرامون معراج از پيامبر نقل کرده‌اند که در صحت آنها ترديد وجود دارد. می‌نويسند پيامبر به‌آسمان‌ها رفته و در آسمان‌های مختلف بزرگان سامی چون آدم، ابراهيم، موسی و عيسی را ديده است[٢۹]، تازه درختی به‌نام سدره المنتهی در پايانه‌ی اين آسمان‌ها را ديده است! تا آنکه به‌پيشگاه خود خدا شرف ياب شده و در برخی اقوال آمده که حتی صدای قلم خدا را می‌شنيد که حساب مردم را نگاه می‌داشت، ولی او را نمی‌ديد! و گفته‌اند به‌قدری به‌خدا نزديک بود آنچنانکه من و تو در کنار هم می‌نشينيم! اين گفته‌ها کفر است و خدا جا و مکانی ندارد که پيامبر بديدار او بشتابد. اگر در نوشته‌های دينی از عرش يا گرزمان سخن به‌ميان آمده منظور مثلی است و آن کشور وجود است.

البته بنابر قرآن، پيامبر سفری شبانه به‌اورشليم داشته است، ولی معراج و حتی آنرا می‌توان سفری معنوی و ملکوتی ناميد. آدمی در همان جای خود می‌تواند به‌خدا برسد، بی‌آنکه نيازی به‌رفتن به‌آسمان داشته باشد. شايد تصور داستان معراج از آنرو بوده است که برخی خدا را در آسمان می‌دانسته‌اند.


[] قرآن و بنی‌اسرائيل

بخش بزرگی از داستان‌های قرآن را داستان‌های يهودی تشکيل می‌دهد، اعراب و اسلام خود را با يهوديان خويشاوند و برادر می‌دانند. برای نمونه قرآن می‌گويد: خدا آدم و نوح و خاندان ابراهيم (دربردارنده‌ی اعراب و يهوديان) و خاندان عمران را بر جهانيان برگزيد[٣٠]. درينجا بايد پرسيد چگونه شد که خاندان ابراهيم و عمران بر جهانيان برگزيده شدند؟ شايد بتوان آنگونه پاسخ داد که به‌سبب پيامبرانی که از ميان آنها برخاسته‌اند و اگر بگوييم چه شد که پيامبران از خاندان ابراهيم برخاستند، شايد بتوان پاسخ داد که اختصاص پيامبری در خاندان ابراهيم، به‌سبب دعايی است که وی کرده است[٣۱].

در قرآن چندين جا از برتری فرزندان يعقوب بر جهانيان ياد رفته است:

    ۱- آيه‌ی ۴۷ و ۱۲۲ از سوره‌ی بقره(۲): يا بنی‌اسرائيل اذکرو نعمتی التی انعمت عليکم و انی فضلتکم علی العالمين
    ۲- آيه‌ی ۲۰ از سوره‌ی مائده(۵): و اذقال موسی لقومه يا قوم اذکرو نعمه‌الله عليکم اذ جعل فيکم انبياء و جعلکم ملوکا و آتاکم ما لم يوت احدا من العالمين[٣٢]
    ۳- آيه‌ی ۱۴۰ از سوره‌ی اعراف(۷): قال اغيرالله ابغيکم الها و هو فضلکم علی العالمين
    ۴- آيه‌ی ۱۶ از سوره‌ی جاثيه(۴۵): ولقد آتينا بنی اسرائيل الکتاب و الحکم و النبوه و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم علی العالمين

آنچنان که از ديگر آيه‌ها روشن می‌شود(چون در جاهای ديگر از بنی اسرائيل نکوهش شده است) اين برتری تنها در زمان موسی بوده است و شايد بتوان دليل اين برتری را در آيه‌ی ۱۳۷ سوره‌ی اعراف(۷) يافت که می‌فرمايد: "ما مردمی آنچنان که ناتوان شمرده می‌شدند را وارث خاوران و خوربران زمينی[٣٣] کرديم که با برکت بود، و کلمه‌ی پرودگارت را بر فرزندان اسرائيل تمام کرد از آنرو که شکيبايی و بردباری پيشه ساخته بودند ...[٣۴]" يا آنکه "موسی برای راهنمايی آمد وکتاب را به‌فرزندان يعقوب ارث داديم[٣۵]."[٣٦]


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- افلا يتدبرون قرآن و لو کان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا کثيرا: نساء (۴)، ۸۲
[۲]- ولقد ذرانا لجهنم کثيرا من الجن و الانس لهم قلوب لايفقهون...: اعراف(۷)، ۱۷۹
[۳]- وهذا کتاب انزلناه مبارک مصدق الذي بين يديه و لتنذر ام القري و من حولها و الذين يومنون بالاخره يومنون به و هم علي صلاتهم يحافظون: انعام(۶)، ۹۲؛ وکذالک اوحينا اليک قرآنا عربيا لتنذر ام القری و من حولها ...: شوری(۴۲)، آيه‌ی ۷
[۴]- تنزيل الکتاب من الله العزيز الحکيم: سوره‌ی زمر(۳۹)، آيه‌ی ۱
[۵]- ان هذا القرآن يهدي للتي هي اقوم و يبشر المومنين الذين يعلمون الصالحات ان لهم اجرا کبيرا: سوره‌ی اسرا(۱۷)، آيه‌ی ۹
[۶]- ان الدين عند الله الاسلام و ما اختلف الذين اوتوا الکتاب الا من بعد ما جاء هم العلم بغيا بينهم ...: سوره‌ی آل عمران(۳)، آيه‌ی ۱۹؛ آيه‌ی ۸۵ از همين سوره نيز می‌فرمايد: و من يتبغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو في الاخره من الخاسرين
[٧]- ...امر الا تعبدوا الا اياه ذلک الدين القيم: بخشی از آيه‌ی ۴۰ سوره‌ی يونس(۱۲)
[۸]- اليوم اکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتي و رضيت لکم الاسلام دينا ...: بخشی از آيه‌ی ۳ سوره‌ی مائده(۵)، آيه‌ی ۷ از سوره‌ی صف(۶۱) نيز دين اسلام را منظور دارد: و من اظلم ممن افتري علي الله الکذب و هو يدعي الي الاسلام و الله لا يهدي القوم الظالمين
[۹]- هو الذي انزل عليک الکتاب منه آيات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات فاما الذين في قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتتغاء الفتنه و ابتغاء تاويله و مايعلم تاويله الا الله و الراسخون في العلم يقولون آمنا به کل من عند ربنا و ما يذکر اولوا الالباب: سوره‌ی آل عمران(۳)، آيه‌ی ۷
[۱٠]- و ما کان هذا القرآن ان يفتري من دون الله و لکن تصديق الذي بين يديه و تفصيل الکتاب لاريب فيه من رب العالمين: سوره‌ی يونس(۱۰)، آيه‌ی ۳۷؛ نزل عليک الکتاب بالحق مصدقا لما بين يديه و انزل التوره و الانجيل: سوره‌ی آل عمران(۳)، آيه‌ی ۳؛ شرع لکم من الدين ما وصي به نوحا و الذي اوحينا اليک و ما وصينا به ابراهيم و موسي و عيسي ان اقميوا الدين...: سوره‌ی شورا(۴۲)، آيه‌ی ۱۳، با اين همه در قرآن گاه نشان‌هايی از انديشه‌ی ايرانی می‌يبينيم مانند پل چينود(صراط)، که تنها در اوستا آمده است: يس(۳۶):۶۶، صافات(۳۷):۲۳
[۱۱]- ان هذا القرآن يقص علي بني اسرائيل اکثر الذي هم فيه يختلفون: سوره‌ی نمل(۲۷)، آيه‌ی ۷۶
[۱۲]- هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظره علي الدين کله و لوکره المشرکون: سوره‌ی توبه(۹)، آيه‌ی ۳۳؛ همچنين آيه‌ی ۲۸از سوره‌ی فتح (۴۸)، سوره‌ی صف(۶۱)، آيه‌ی ۹
[۱۳]- ان اول بيت وضع للناس ببکه مبارکا و هدي للعالمين: سوره‌ی آل عمران(۳)، آيه‌ی ۹۶
[۱۴]- عهد عتيق شامل تورات و عهد جديد شامل انجيل‌های چهارگانه و ديگر کتاب‌های آن‌ها، در قرآن از ۲۳ پيامبر پيمان کهن و ۳ پيامبر پيمان نوين سخن به‌ميان آمده است.
[۱۵]- از اسحاق به‌طور مستقيم در قرآن داستانی نيامده، اسحاق فرزند اصلی ابراهيم بود، در حالی که اسماعيل فرزند کنيز همسر ابراهيم بود.
[۱۶]- درباره‌ی اسمائيل بيشتر سخن رفته از آنرو که وی را اعراب يکی از نياهای خود بر می‌شمارند. همچنين برخلاف گفته‌ی پيمان کهن که اسحاق را ذبيح می‌داند، قرآن اسماعيل را ذبيح می‌داند (صافات(۳۷)، آيه‌های ۱۰۱ تا ۱۰۷).
[۱٧]- آيه‌های ۸۴ تا ۸۶ سوره‌ی انعام(۶) برخی از اين پيامبران را فهرست می‌کند: ابراهيم سر دسته‌ی آنها و سپس اسحاق، يعقوب، نوح، داود، سليمان، ايوب، يوسف، موسی، ‌هارون، زکريا، يحيی، عيسی، الياس، اسماعيل، يسع، يونس، لوط
[۱۸]- نحل(۱۶)، ۳۶
[۱۹]- سوره‌ی يس(۳۶)، آيه‌های ۱۳ تا ۲۹
[٢٠]- مريم(۱۹): ۵۶
[٢۱]- اولئک الذين انعم الله عليهم من النبيين من ذريه آدم و ممن حملنا مع نوح و من ذريه ابراهيم و اسرائيل ....:مريم(۱۹)، ۵۸
[٢۲]- انبياء(۲۱): ۸۵
[٢۳]- سوره‌ی کهف، آيه‌های ۸۳ تا ۹۸
[٢۴]- در اسفار دانيال، اشعيا و يرميا از پيمان کهن ازين داستان سخن رفته است.
[٢۵]- نقل داستان ذوالقرنين به‌جهت يهودان يا تحريک آنان بوده است، چنانکه می‌دانيم در پيمان کهن از کوروش ياد رفته است و داستان ذوالقرنين به‌طور غيرمستقيم با يهوديان رابطه دارد، چرا که وی باعث آزادی فرزندان اسرائيل از اسارت شد وبدينسو توانستد در سايه‌ی فرمانروايی وی و جانشينانش تاحدی از شکوه از دست رفته شان را بازيابند. در نتيجه هرچند که کوروش در ميان بنی‌اسرائيل يک بيگانه است، از آنرو که آنان را رهايی بخشيده و هم اينکه فرمانروای مسلط جهان است و کاری در برابر وی نتوان کرد ستوده شده است. اينرا هم بايد يادآور شد که به هنگام آمدن الکسندر گجسته يهوديان با وی همکاری کردند و با آنکه به ايرانيان مديون بودند، الکسندر را به عنوان واقعيت مسلم و قوه‌ی غالب که دوستی با وی به آنها سود خواهد رسانيد، پذيرفتند.
[٢۶]- نگاه کنيد به "کورش کبير(ذوالقرنين)" نوشته‌ی ابوالکلام آزاد و برگردان دکتر محمد ابراهيم باستانی پاريزی و همچنين "قصص قرآن" نوشته‌ی سيد صدرالدين بلاغی ، "کورش کبير در اديان آسيای غربي" : منوچهر خدايار محبی،سخنرانی‌های سومين نشست کنگره‌ی تاريخ و فرهنگ ايران، شهريور ۱۳۵۰ و همچنين نقل قولی از اينان و توضيحی درين باره از سوی نگارنده
[٢٧]- سوره‌ی نوح(۷۱)، آيه‌های ۱تا۲۷،هود(۱۱)، ۲۵ تا ۴۹؛ در نوشته‌های ايرانی جمشيد از ديد داستان توفان بسيار مانند نوح است چنانکه ونديداد (بخشی از اوستا) می‌گويد که مدت چندين سال زمين دچار باران و برف می‌شود. اهورامزدا جمشيد را از اين آسيب آگاه می‌سازد و دستور ساخت جايگاهی به نام "ور" را به وی می‌دهد تا هر يک از آفريدگان پاک آفريدگار از مردم و پرندگان و چارپايان و گياهان و تخم گياهان را در آن جايگاه نگاه دارد و پس از پايان اين مدت از آن بدر ايند و زمين را دوباره آباد سازند.
[٢۸]- سيد صدرالدين بلاغی: قصص قرآن، در بخش فرهنگ قصص قرآن
[٢۹]- تا آنجا که بنده فهميده‌ام، منظور از آسمان‌های هفت‌گانه، مدارهای سياره‌های سامانه‌ی خورشيدی (منظومه شمسی، شامل تير، ناهيد، بهرام، کيوان و برجيس، بقيه را در آنزمان نمی‌شناختند) و خورشيد و ماه است. هفت آسمان در پيمان کهن نيز آمده است و آنرا برداشتی از ستاره‌شناسی بابلی می‌دانند، آنچنان که نبشته‌های کشف شده از آن دوران بر اين گفتار صحه می‌گذارد.
[۳٠]- ان الله اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران علی العالمين: آل عمران(۳)، ۳۳
[۳۱]- و اذ ابتلی ابراهيم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما قال و من ذريتی قال لا ينال عهدی الظالمين: ۱۲۴ بقره(۲)
[۳۲]- در ادامه می‌آيد که موسی فرمان داخل شدن به سرزمين مقدس را می‌دهد: مائده، ۲۱، ولی از کشتاری که بنی‌اسرائيل برای بيرون راندن بوميان انجام دادند، يادی نشده است
[۳۳]- منظور فلسطين يا کنعان است.
[۳۴]- و اورثنا القوم الذين کانوا يستضعفون مشارق الارض و مغاربها التی بارکنا فيها و تمت کلمت ربک الحسنی علی بنی‌اسرائيل بما صبروا...
[۳۵]- ولقد آتينا موسی الهدی و اورثنا بنی‌اسرائيل الکتاب: سوره‌ی غافر(۴۰)، آيه‌ی ۵۳
[۳۶]- ایران‌نژاد، ابوالفضلسیری در ادیان و اسلام: گفتار دوم: قرآن و اسلام، وبگاه آریانام



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

وبگاه آریانام


[برگشت به بالا]