جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۰, شنبه

ایرج و ایران

از: فریدون جنیدی


فهرست مندرجات

[نام‌های تاریخی ایران]


هنگامی که گروه‌های پیشرو به‌سوی غرب و شرق می‌روند، دیگر آریاییان بر جای می‌مانند و توصیف شاهنامه چنین است.

دگـر کهـتر آن مـرد با هـنـگ و جـنـگکه هم با شتاب است و هم با درنگ
ز خــاک و ز آتـــش مـیــانـــه گــزیــــدچـنـان کـز ره هـوشــــیـاران ســـزیــد
دلــیــــر و جــــوان و ســـــــزاوار بـــودبـه گیتـی جـز او را نشـــایـد ســتـود
کـنــون ایــرج انــدر خـــور نــام خــویهـمــه مـهــتــری بــاد فــرجـــام اوی

رمز اژدها به‌معنی گرمایی که مسکن نژاد آریا را فرا گرفته بود در بیت دوم این اشعار روشن است زیرا که به اعتقاد قدما، از چهار عنصر خاک و باد و آتش و آب، علاوه بر طبایعی که در افراد بشر به‌وجود می‌آید، در طبیعت نیز آب و هوای گوناگون می‌آورد، به‌طوری که اگر آن‌ها را در جدولی قرار دهیم این نتیجه حاصل می‌شود.

    محلی که بین آب و خاک است سرد و مرطوب است.
    جایی که بین آب و آتش است گرم و مرطوب است.
    آنجا که بین خاک و باد است سرد و خشک است.
    و آن جا که بین باد و آتش است گرم و خشک است.

گرم و خشک محلی همچون صحرای آفریقا، گرم و مرطوب، آب و هوای مدیترانه‌ای، سرد و مرطوب شمال آمریکا و سرد و خشک نواحی بیابان‌های مرکزی آسیا است، اما به‌طوری که از شعر فردوسی بر می‌آید این گروه جوانان به اتفاق پیرانی که یارای مهاجرت نداشته‌اند، میان خاک و آتش را پذیرفته‌اند که هیچ کدام از این چهار ترکیب نیست و آن آب و هوایی است معتدل و کم آب، که سردی یا گرمی در بسیاری از جاهای آن هست اما آب در آن کم است، این است صفت صحراهای ایران!

و اما زن ایرج نیز نام "سهی" به‌خود می‌گیرد:

زن ایـرج پــاک خــو را، ســـهـیکجا بد سهیلش به‌خوبی رهی

سهی صفتی است که به سرو می‌دهند و این است ریشه‌ی آن مضمون زیبا و دل‌انگیز که سرتاسر اشعار شاعران ایرانی را به‌خود گرفته است و قد دلداران را به سرو سهی تشبیه می‌کنند و گویا تمام دختران ایرانی از بابت بالا و رفتار همچون مادران آزاده‌ی خود سرو بالا و نیک اندام اند.


[] ایر، ایران

آن گروه از نژاد آریا که مهاجرت نکردند و در "ناف جهان" یا "بیضه جهان" که به‌زبان اوستایی "ائیرینه وئیجَنگهه" (airyana–vaeejangh) خوانده می‌شد ساکن بماندند، با نام ایرج مشهورند، "eeraj" و ایرج که به‌زبان پهلوی eerech خوانده می‌شود.

آریایی به‌زبان اوستایی "ائیرین" (airyana) و به‌زبان پهلوی و فارسی دری "ایر" (eer) خوانده می‌شود، و ایرج به‌زبان اوستایی airya است.

"ایر" در لغت به‌معنی "فروتن" و "آزاده" است و جمع آن "ایران" به معنی "فروتنان"، "آزادگان"، و همین‌جا است که شاهنامه در مورد پسر سوم فریدون می‌گوید:

مر او را که بُد هوش و فرهنگ و رایمـرا او را چـه خوانـنــد؟ ایـران خـدای

و "ایران" در این بیت به‌معنی جمع "ایر" یعنی آزادگان و ایران خدای به‌معنی پادشاه آزادگان است.

واژه‌ی "ایر" به‌همین معنی در متون پهلوی به‌کار رفته و این است نمونه‌ای از آن، از "یادگار زریران" آن‌جا که گشتاسب شاه، آزادگان را برای جنگ با بیدرفش جادو، کُشنده‌ی "زریر" سپاهبد ایران مخاطب قرار می‌دهد:

    "از شما – اِیران - کی هست که رود و کین زریر را بستاند تا آن گاهش من، همای دختر خویش را که اندر شهر ایران زیباتر از او زن نیست، به زنی او دهم و خان و مان زریر، سپاهبد ایران را به او دهم؟

    هیچ "ایر" و "آزاد" پاسخ نداد!..."

این رباعی که منسوب به ابوسعید ابوالخیر است نیز "ایران" را به‌معنی جمع "ایر" در خود دارد:

ســبزی بهشــت و نوبهـار از تـو بـرنـدآنـی کـه بـه خـلـد یـادگار از تـو بـرنــد
در چین و ختن، نقش و نگار از تو برند"ایـران" همـه، فـال روزگار از تـو بـرنـد

در این اشعار از فردوسی نیز جملگی "ایر" در مقابل "تور" به‌معنی "آزاده" در مقابل "شجاع" آمده، چه به‌صورت مفرد و چه به‌صورت جمع:

ســیاوش نیم وز پریـزادگاناز "ایـرانم" از شـهر آزادگان

(گفت و گوی بیژن و منیژه)

و در این نامه که زال به سام می‌نویسد و عشق خویش را به رودابه باز می‌نماید:

ز دستان و "ایران" و از شهریارهمی کرد باید سخن خواستار

از گفتار رستم در جنگ هفت پهلوان:

چــه انــدیـشــــی از آن ســــپــاه بــزرگکه "توران" چو میشند و "ایران" چو گرگ

در نبرد رستم و سهراب هنگامی که رستم به سپاه توران = تورها می‌رسد:

چو رستم به نزدیک "توران" رسیدپشـیمان شـد آه از جگر برکشـید

و در همان جنگ هنگامی که قرار جنگ تن تن را می‌گذارند:

ز "ایران" و "توران" نخواهیم کسچو من باشـم و تو به آورد، پـس

در پیام کیخسرو به افراسیاب:

فرستادیش پیش، سد تن نوا[۱]بر این انـد "ایـران" و "تـوران" گـوا

یا در این دو بیت که "تور" به‌صورت جمع به‌کار رفته:

یکی گرز خواهم چو یک لخت کوهگر آیـد ز "توران" به پیشــم گـروه
ســرانشــان بکـویم بـدان گـرز بـرنـیـایــد بـرم هـیـچ پـرخـاشــــگــر

یا وصف سهراب، از زبان رستم:

از "ایـران" و "تـوران" نمانـد بـه کـستو گویی که سام سوار است و بس


[] ایران به‌معنی کشور آریاییان

اما "ایران" در برخی مواقع به‌معنی کشور "ایر" یا کشور آریایی هم به‌کار می‌رفته، که امروز همیشه به‌همین عنوان از آن یاد می‌شود. زیرا که علامت نسبت در زبان فارسی "ان" است که به آخر نام اضافه می‌شود مثل خسرو قبادان، یعنی خسرو فرزند قباد، یا "گیلان" یعنی محل منسوب به نژاد "گیل".

پس "ایران" در حالت نسبت به‌معنی محل منسوب به نژاد "ایر" یا محل آریاییان است:

این است قسمتی از پیام کیخسرو به افراسیاب:

به ایران زن و مرد لرزان به خاکخروشــان ز تو پیـش یزدان پاک

در داستان شغاد:

خـداونـــد ایــران و تــوران و هـنـــدبه فرش جهان شد چو رومی پرند

که در این بیت به‌صورت آشکار ایران و توران هر دو مرادف هند به‌معنی کشور آمده است.

یا این شعر معروف:

دریغ است ایران که ویران شودکـنـام پلنـگان و شــیران شــود

که البته "ایران" به‌معنی کشور آریاییان نیز بایستی به‌صورت ایران (eeran) تلفظ شود و تا مدتی پیش هم همین‌گونه تفظ می‌شد و هنوز هم خراسانیان و کردان و لران، و نیز افغانستان و تاجیکستان آن را "اِیران" تلفظ می‌کنند.[٢]

اینجا لازم است تذکر دهم که آن گروه از آریاییان که به متنهی‌الیه خاک اروپا مهاجرت کردند نیز همین نام را بر سرزمین خود نهادند، و "ایرلند" یعنی سرزمین آریاییان (و هم در آن‌جا است که هنوز معابد میترایی یعنی یادگار دوران فریدون از زیر خاک بدر می‌آید!) و گرچه برخی دیگر از اقوام آریایی نیز هنوز نام اصلی خود را حفظ کرده‌اند، مثل "گل"ها که نژاد "گیل" اند و شباهت‌های زیاد بین بیان و گفتار و نیز آداب و رسوم روستاییان‌شان با گیلانیان گواه بر این ادعا است و از کجا که پرتقال، صورت دیگر از پرتوی و پارتی نباشد، همچون اسپانی و سپاهان یا اصفهان و جرمن و گرمان (ایل گرمانج) و سکسون و سگزی ... .

و این مطالبی است که بایستی عمرها بر روی تحقیق آن صرف گردد.


[] دلیر

از جمله مشتقاتی که از "ایر" ساخته شده، واژه‌ی مرکب "دلیر" است که باید آن را دیل ایر (dileer) با تخفیف مصوت بعد از "دال" خواند. بنابراین "دلیر" نیز صفت "ایر" یا "ایرانی" است، یا کسی که همچون ایرانی دلیر باشد.
و این شعر فردوسی، آنجا که بهرام ایرانی بر دست تژاو می‌میرد شاهد آن است:

یکی تیغ زد بر سر کتف اوی"دلیـر" اندر آمـد ز بالا بـروی

واژه "دلیر" در اشعار با واژه‌هایی همچون sheer (جانور درنده) و seer (مخالف گرسنه)[٣] قافیه شده، این بیت در سیر شدن یزدگرد از پادشاهی است:

چه گفت آن سخنگوی مرد دلیرکه از گردش روز، برگشت سیر

و این بیت در شکایت ایرانیان از نوذر است:

پیـاده همـه پیـش ســام دلیـربرفتند و گفتند هرگونه دیر[۴]


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط برشتۀ تحرير درآمده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- نوا یعنی گرگان
[۲]- اما متاصفانه یا از روی بی‌اعتنایی یا به‌علت آگاهی دستگاه‌های جاسوسی انگلیس از معنی بزرگ این واژه، کشورهای غربی آن را IRAN نوشتند و خواندند و هم اکنون ما هم آن را به‌همین گونه تلفظ می‌کنیم، کما اینکه اخیراً عده‌ای لوس بی‌فرهنگ به‌تقلید از فرنگ رفته‌ها آن را "ایرون" می‌گویند و بعید نیست که در آینده نزدیک در کتاب‌ها نیز به‌همین صورت بیاید! ای کاش آن اروپاییایی که حتی معنی نام ایران را بدن‌گونه تغییر داده‌اند، تا جهانیان ندانند که معنی آن، "کشور آریاییان" است، به اندازه یک هزارم ایران‌شناسان بزرگ اروپایی که سرتاسر عمر خود را در تلاش برای دوباره شناساندن ماهیت ایرانی گذرانده‌اند، انصاف و مردانگی می‌داشتند! تا لااقل این نام، به‌صورت سالم بر جای می‌ماند!
[۳]- شیر خوراکی shir تلفظ می‌شود و شیر جانور sheer و این تلفظ هنوز در بسیار استان‌های ایران روان است! شعر معروف مولوی نیز اشاره به این می‌کند که این دو واژه، در دل نوشتن یکی هستند، نه در خواندن:
کار نـیـکان را قـیــاس از خـود مگـیــرگرچه باشد در نوشتن، شـیر، شـیر
آن یکی شیری است کادم می‌خوردوان دگر شیری است کادم می‌خورد
آن یکـی شــیری اســت انـدر بـادیـهوان دگـر شــیـری اســت انـدر بادیـه
به همین ترتیب سیر به‌مفهوم ضد گرسنه seer و سیر برادر پیاز sir و این نیز هنوز در نیشابور رایج است. و نیز "دیر" به‌معنی مخالف زود که deer تلفظ می‌شود رجوع کنید به فرهنگ پهلوی، و فرهنگ هزوارش‌هاش پهلوی.
[۴]- فریدون جنیدی، زندگی و مهاجرت آریاییان بر پایه گفتارهای ایرانی، رویه‌های ٢۱۹ تا ٢٢۴.



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

فریدون جنیدی، زندگی و مهاجرت آریاییان بر پایه گفتارهای ایرانی


[برگشت به بالا]