جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۰ تیر ۵, یکشنبه

تثلیث

از: دانشنامۀ آریانا


فهرست مندرجات

[...][...]


تثلیث (به انگلیسی: Trinity)، بخشی از پایه‌های ایمان مسیحی را تشکیل می‌دهد که بر اساس آن، خدای یگانه در سه شخصیت: خدای پدر، خدای پسر - که در عیسی مسیح تجسم پیدا کرد - و روح‌القدس تجلی می‌یابد. این سه، ذات یکسانی دارند اما متمایز از هم هستند.


[] واژه‌شناسی

تَثلیث واژه‌ای عربی است به‌معنای "سه‌گانگی". این واژه، در واقع، از واژهٔ یونانی "تری‌آس" (ὑποστάσεις) برگردان شده ‌است.

در کتاب "اصول اعتقادات کاتولیک" تثلیث چنین تعریف شده ‌است:

    "تثلیثْ واحد است. ما قائل به سه خدا نیستیم، بلکه به یک خدای واحد در سه شخص، یعنی "تثلیثِ هم‌ذات‌" [معتقد هستیم]. شخص‌های الهی در الوهیتِ یکتا شریک نیستند، بلکه هر یک از آنها، خدای کامل است: "پدر همانی است که پسر است، و پسر همانی است که پدر است، و پدر و پسر همانی هستند که روح‌القدس است، یعنی در طبیعت خود، یک خدای واحد". هر یک از این سه شخص همین واقعیت است، یعنی ذات، جوهر، یا ماهیت الهی."[۱]

لوئیس برکوف، الاهیدان مسیحی، در کتاب "خلاصهٔ اعتقادات مسیحی" تثلیث را این‌چنین شرح می‌دهد:

    "...پدر و پسر و روح‌القدس ... چنان ماهیتی دارند که می‌توانند با یکدیگر وارد رابطهٔ شخصی شوند... هر یک از اشخاص از تمامی و کل ذات یا جوهر الهی برخوردارند و اینکه این جوهر خارج از این سه شخص موجودیت ندارد."[٢]

مهرداد فاتحی در کتاب "خدای مسیحیان: نگاهی به تثلیث" می‌نویسد:

    "...در خدا بُعدی متعال وجود دارد که "پدر" خوانده می‌شود. خدا بی‌نهایت برتر و بالاتر از همهٔ مخلوقات خویش است و هیچ چیز و هیچ کس را با او قیاس نتوان کرد. اما در همین خدا، چون محبت است، بُعدی دوم وجود دارد که بُعدی حلولی یا درون‌باشنده‌است و سبب می‌شود که او در شخص عیسای ناصری در تاریخ حلول کند و خود را از نزدیک به انسان بشناساند. خدا مخلوقیت را برخود می‌گیرد و این‌گونه در تجربهٔ بشری و رنج‌های او شریک می‌شود تا از درون، وضعیت او را شفا بخشد. این بُعد دوم «پسر» خوانده می‌شود. همچنین بُعد سومی در خدا وجود دارد، یعنی "روح‌القدس"، که باز بُعدی حلولی است، با این تفاوت که خدا این‌بار نه به‌طور عینی در یک شخصیت تاریخیِ خاص، بلکه در قلوب تک تک مؤمنان و در جامعهٔ مسیحی یعنی کلیسا ساکن می‌شود و با مؤمنان رفاقت و صمیمیت نزدیک برقرار می‌کند."[٣]


اما اليستر مك گراث (Alister Mc Grath)، نويسندۀ مسيحی، در مورد واژگان و اصطلاحات مربوط به آموزه تثليث و تطور تاريخی آن می‌نويسد: بی‌گمان يكی از بزرگ‌‌ترين دشواری‌هايی كه پژوهشگر با آن مواجه می‌شود، اصطلاحات و واژگان مربوط به آموزه تثليث می‌باشد. در مورد عبارت "سه شخصيت، يك ذات" حداقل چيزی كه می‌توان گفت اين است كه چندان روشنگر نيست. وی در ادامه می‌نويسد: شايد بتوان ترتوليانوس را اولین الاهی‌دانی دانست كه باعث شكل‌گيری اصطلاحات و واژگان خاص تثليث شد. برخی از اصطلاحاتی كه وی ابداع كرده عبارت‌اند از:

    ۱- Trinitas: معادل لاتينی واژه تثليث را كه، از آن زمان تا كنون جزء جدايی‌ناپذير الاهيات مسيحی بوده است.

    ٢- persona: ترتاليانوس اين اصطلاح لاتين را به‌عنوان برگردان واژه يونانی "hypostasis" (به‌معنای شخص) به‌كار برد كه در آن زمان رفته رفته در محافل كليسايی يونانی‌زبان مقبوليت می‌‌يافت. معنای لغوی اصطلاح "persona"، ماسك يا نقاب است. نظير آنچه بازيگران در نمايش‌های رومی بر چهره می‌زدند. بازيگران در آن زمان نقاب می‌پوشيدند تا تماشاچيان از اين طريق، دريابند هر بازيگر مشغول ايفای چه نقشی است. شايد هدف ترتوليانوس واقعاً اين بوده كه خوانندگانش ايده‌ی "يك ذات، سه شخص" را به اين معنا تعبير كنند كه خدای واحد در داستان عظيم بشر، سه نقش مجزا، اما مرتبط ايفا كرده است.

    ٣- substantia: ترتوليانوس اين اصطلاح را در بيان اين مفهوم به‌كار برد كه الوهيت از اتحاد و يگانگی بنيادين برخوردار است؛ هر سه شخص تثليث از جوهر يا ذاتی مشترك بهره‌دارند. جوهر را نبايد وجودی مستقل از سه شخصيت تثليث فرض كرد بلكه، به‌رغم كثرت و چندگانگی ظاهری‌شان، بيانگر اتحاد مشترك بنيادين آن‌ها است.[۴]


[] تاریخچه

مسیحیان اولیه هیچ اعتقادی به تثلیث نداشتند و آنان مسیح را پیامبر خدا و برگزیده وی می‌خواندند. ابيونی‌ها مسيحيانی متعلق به قرون اوليه مسيحی بودند كه عيسی را صرفاً يك انسان معمولی می‌دانستند كه پسر مريم است[۵] پروفسور اِ. واشبِرن هاپکينز، از دانشگاه يال، اين موضوع را این‌چنين تأييد می‌کند: "ظاهراً عقيده تثليث برای عيسی و پولس ناشناخته بوده است؛ ... آنان هيچ اشاره‌ای در اين‌باره نمی‌کنند."[٦]

آرتور وِيگال، تاريخ‌نگار، می‌نويسد: "عيسی مسيح هرگز اشاره‌ای به چنين پديده‌ای نکرده، و در هيچ کجای عهد جديد واژۀ "تثليث" نيامده است. اين عقيده تنها سيصد سال پس از مرگ سرور ما [عيسی مسیح] بوسيله کليسا پذيرفته شد."[٧]

"توماس ميشل" كشيش مسيحی معاصر و از راهبان فرهيخته ژزوئيت می‌نویسد: كلمه سه‌­گانه (تثليث) هرگز در كتاب مقدس وارد نشده است و نخستين كاربرد شناخته شدۀ آن در تاريخ مسيحيت به "تئوفيل انطاكی" در سال ۱٨٠ ميلادی باز می‌گردد.[٨]

با اين وجود، مسيحيت اوّليه به‌طور صريح اعتقاد تثليث را به‌شکل تکامل يافته‌ی آن که بعدها در اعتقادنامه‌ها آمده است، در بر نداشت. بنابراين، مسيحيان اوّليه در ابتدا در فکر به‌کارگيری عقيده تثليث در کيش خود نبودند و این عقیده از قرن چهارم به بعد وارد الهیات مسیحیت شد[۹] و ریشه در مثل ثلاثه افلاطون دارد[۱٠].

پدران کلیسا، پيش از نيقيه به‌عنوان رهبران دينی، در نخستين قرن‌های پس از تولد مسيح به‌شمار می‌رفتند. آموزش‌های آنان جالب توجه است.

يوستينوس شهيد، که در سال ۱٦۵ میلادی درگذشت، عيسای ماقبل بشری را فرشته آفريده‌ای خواند که "از خدا، آفرينندۀ همه چيز، متمايز بود". او گفت که عيسی کهتر از خدا بود و "هرگز کاری به‌جز آنچه آفريدگار ... برای او اراده کرده بود انجام نمی‌داد و چيزی غير از آن بيان نمی‌کرد."

ایرنایوس که در حدود سال ٢٠٠ میلادی وفات یافت، اظهار کرد که عیسای ماقبل بشری موجودیتی متمایز از خدا داشت و از خدا پایین‌تر بود. او نشان داد که عیسی با "تنها خدای حقیقی" که "بر همه چیز متعال است و به‌غیر از او کسی نیست" برابری ندارد.

کلِمانس اسکندرانی که حدود سال ٢۱۵ میلادی درگذشت، خدا را "تنها خدای حقيقی، آفريده نشده و غير فانی" خواند. او گفت که پسر "در کنار تنها پدر قدير مطلق قرار دارد" ولی با او برابر نيست.

ترتولیانوس که حدود سال ٢٣٠ میلادی وفات یافت، برتری خدا را آموزش می‌داد. او اظهار نمود: "پدر با پسر (شخص دیگر) متفاوت است، همانا از او بزرگ‌تر است؛ زیرا هر آن که تولید می‌کند با آن که تولید می‌شود متفاوت است؛ آن که می‌فرستد با آن که فرستاده می‌شود تفاوت دارد." او همچنین گفت: "زمانی بود که پسر وجود نداشت ... پیش از همه چیز، خدا تنها بود."

هیپولوتوس که در حدود سال ٢٣۵ میلادی درگذشت، گفت که خدا "خدای واحد، نخستین و تنها خدا، سازنده و سرور همه" است، کسی که "هم‌سالی [هم‌سن] نداشت ... بلکه خود به تنهایی یگانه بود؛ کسی که اراده کرد تا هر آنچه تا پیش از آن هستی نداشت به‌وجود بیاید"، مانند عیسای آفریده، پیش از آن که موجودیت انسانی یابد.

اوریژن، که حدود ٢۵٠ میلادی وفات یافت، گفت که "پدر و پسر دو جوهر هستند ... از لحاظ ذاتی، دو چیز هستند"، و این که "در مقایسه با پدر، [پسر] پرتویی بسیار ناچیز است".

آلوِن لَمسُن در اثر خود با عنوان کليسای سه قرن نخستين شواهد تاريخی را خلاصه کرده و می‌گويد: "اعتقاد نوين و رايج تثليث ... از هيچ پشتيبانيی در اظهارات يوستينوس [شهيد] برخوردار نيست؛ و اين ملاحظات دربارۀ کليۀ پدران پيش از نيقيه قابل تعميم است؛ يعنی، همه نگارندگان مسيحی در طول سه قرن پس از تولد مسيح. درست است که آنان از پدر، پسر و ... روح‌القدس سخن می‌گويند، معهذا اينان را نه مساوی می‌دانند، نه از لحاظ تعداد يک ذات و نه سه شخص در يک شخص، آن‌طوری که هواداران تثليث هم‌اکنون ادعا می‌کنند. واقعيت قضيه کاملاً عکس اين است."

بنابراين، کتاب مقدس و تاريخ هر دو بر اين شهادت می‌دهند که تثليث در تمام دوران کتاب مقدس و تا قرن‌ها پس از آن ناشناخته بود.[۱۱]

شايد بتوان ترتوليانس (٢٢۵ میلادی) را نخستين الهی‌دانی دانست كه باعث شكل‌گيری واژگان خاص مربوط به آموزه تثليث (trinitas) شده باشد[۱٢]. ترتوليانس در آغاز فردی بت‌پرست بود كه در دهه سوم زندگی خود به مسيحيت پيوست[۱٣]. تثليثی كه منظور ترتوليانس بود با تثليثی كه امروزه مسيحيان به آن معتقدند متفاوت است و اين آموزه در سال‌های بعد دچار تحول شد و او بين الوهيت پدر و پسر تفاوت قایل بود[۱۴]. با وجود این، باز هم بدعت ترتولیانس فراگیر نشد و سال‌ها کشمکش بین اندیشمندان مسیحی بر سر الوهیت مسیح وجود داشت و بسیاری از مسیحیانی بودند که مسیح را تنها برگزیده و پیامبر خدا می‌دانستند. اما این کشمکش‌ها، به این دلیل که جامعه مسیحی تحت جفا قرار داشت، کمتر مورد توجه قرار می‌گرفت.

با این حال، پس از مرگ عیسی مسیح، جامعه مسیحیت تا اوایل قرن چهارم، با دو مشكل اساسی مواجه بود:

نخستین مشكل، وجود آزارها و شكنجه‌ها و محدودیت‌هایی بود كه از جانب امپراتوری روم بر مسیحیان وارد می‌شد. این فشارها و شكنجه‌ها هر چند دارای فراز و نشیب بود ولی همواره ادامه داشت تا اینكه در اوایل قرن ۴ میلادی حوادث به‌گونه‌ای متفاوت رقم خورد؛

کنستانتین (قسطنطین) كه یكی از فرزندان باقیماندۀ امپراتور روم بود، پس از كنار زدن رقبای خود - به‌كمك مسیحیان[۱۵] – و تحكیم تسلط خود بر روم غربی، "فرمان میلان" مبنی بر "تساهل مذهبی" را در سال ٣۱٣ میلادی اعلام کرد. او که مسیحیت را دارای قابلیت‌های زیادی برای تحکیم اقتدار خویش می‌دید، حدود سال ٣٢۴ میلادی، ضمن اعلام آزادی مذهب در كل روم، خود را به‌طور قطع مسیحی خواند و اتباعش را به مسیحیت دعوت كرد.[۱٦]

مشكل دوم جامعه مسیحیت كه به‌موازات فشارها و محدودیت‌های حكومت روم، جامعه مسیحیت را دچار ضعف و بحران می‌نمود، اختلاف نظرهای الهیاتی راجع به ماهیت مسیح بود. ریشه این نزاع‌ها به پولس[۱٧] و آرأ او بر می‌گردد. با وارد شدن آرأ پولس و به تبع او یوحنا، دو نظام الهیاتی بین مسیحیان شكل گرفت كه در یك تفكر، عیسی دارای جنبه‌های بشری است و در تفكر دیگر او را موجودی الوهی می‌بینیم.[۱٨]

این نزاع همچنان ادامه داشت تا این‌كه در سال ٣۱٨ میلادی به اوج خود رسید؛ كشیشی از شهر باوكالیس مصر به‌نام "آریوس" بر مخلوق بودن مسیح تاكید كرد. تاثیرگذاری سریع آرأ او حتی بر روحانیون مسیحی، واكنش شدید اسقف شهر اسكندریه، الكساندر را به‌دنبال داشت؛ الكساندر به‌خلاف آریوس - كه قایل به همانندی مسیح با خدا و مخلوق بودن او بود - از "هم‌ذاتی" مسیح با خدا و الوهیت و غیر مخلوق بودن او جانبداری می‌نمود.

كلیسا از نفی الوهیت مسیح، احساس خطر جدی می‌کرد و بنیاد مذهبی مسیحی را در معرض فروپاشی می‌دید. از سویی دیگر، این نزاع کنستانتین را نیز بسیار نگران كرد. زیرا او ضعف مسیحیت را موجب ضعف اقتدار و حكومت خود می‌دانست. بنابراین، با دعوت همه اسقف‌ها به نیقیه نخستین شورای عمومی كلیسا را در سال ٣٢۵ میلادی تشكیل داد. این شورا با ریاست عالیه خود او تشكیل جلسه داد و پس از بحث‌ها و گفتگو‌های علمای مسیحی، نهایتاً رای شورا به‌نفع الكساندر رقم خورد و الهیات پولسی در قالب "اعتقادنامه نیقیه" مطرح گردید[۱۹] كه در آن هم‌ذاتی مسیح با خدا تصریح شده بود:

    "ما به خدایی یگانه معتقدیم، به پدر قادر مطلق، آفریننده همه چیزهای آشكار و نهان، و به یك خداوندگار، به عیسی مسیح، پسر خدا، بوجود آمده... نه آفریده، هم‌ذات با پدر... كه به‌خاطر ما مردم و به‌خاطر نجات ما فرود آمده، مجسم شده، بشر گشته، ..."[٢٠]

این اعتقادنامه به این صورت و بدین سرعت در اثر فشار امپراتور به‌تصویب رسید. چرا كه او می‌خواست هرچه زودتر، كشمكش پایان یابد و صلح و آرامش در كلیساها برقرار گردد.[٢۱]


در این شورا دومین ركن از اركان تثلیث (الوهیت مسیح) شكل گرفت؛ اما درباره ركن سوم آن (الوهیت روح‌القدس) بحثی به‌میان نیامد[٢٢] و صرفاً به ایمان به روح‌القدس بسنده شد. پس از گذشت چند دهه، این بحث نیز در قالب "هم‌جوهر بودن روح‌القدس با خدا و مسیح" توسط آتاناسیوس مطرح گردید. كه به‌نوبه خود بهانه‌ای شد برای تشكیل شورای عمومی قسطنطنیه در سال ٣٨۱ میلادی. در این شورا، بر الوهیت و هم‌جوهری روح‌القدس با ذات الهی، تاكید شد و اعتقاد به این‌كه مسیح یا روح‌القدس، تابع پدر یا در مرتبه وجودی پائین‌تری قرار دارند، بدعت شمرده شد.[٢٣]

و بدین ترتیب "تثلیث مسیحی" شكل نهایی و رسمی خود را در سال ٣٨۱ میلادی پیدا نمود و تاكنون از معتقدات رسمی و مهم كلیسا به‌شمار می‌رود.


[] تثلیث از دید مسیحیان

دكترين تثليث يكی از آموزه‌های مهم مسيحيت می‌باشد که کتاب مقدس هیچ‌جا آشکارا آن را بیان نکرده‌ است.[٢۴] بین دانشمندان توافق نظری در مورد اینکه آیا واقعاً تثلیث جزو تعلیمات کتاب مقدس هست وجود ندارد.

ریچارد سووین بورن، از جمله مورخانی است که خود به تثلیث اعتقاد دارد. او این مسئله را این‌گونه توضیح می‌دهد که اگر عیسی می‌خواست تثلیث را مشخصاً بیان کند به‌جز اندکی، بقیه منظور او را اشتباه می‌فهمیدند. بنابراین او تعلیماتی بر جای گذاشت که به‌صورت ضمنی تأییدکننده تثلیث باشد و مسیحیان بعدی بتوانند آن‌ها را به‌شکل منظم در آورند.[٢۵]

همه مفسران كاتوليكی[٢٦] عهد جديد و عهد عتيق كه درباره تثليث نوشته‌اند، هدفشان اين بوده است كه طبق كتاب مقدس اين عقيده را آموزش دهند كه مفهوم پدر، پسر و روح‌القدس[٢٧] يک وحدت الهی[٢٨] در ذات واحد با برابری غير قابل تقسيم است[٢۹]؛ و از اين رو، آن‌ها سه خدا، ولی يك خدا هستند[٣٠]؛‌ اگر چه پدر، پسر را توليد كرده است و بنابراين، آن‌كه پدر است، پسر نيست؛ پسر مولود پدر است و بنابراين آن‌كه پسر است، پدر نيست و روح‌القدس نه پدر است و نه پسر، بلكه تنها روح پدر و پسر است و خود او با پدر و پسر برابر است و به وحدت تثلیث تعلق دارد. پدر و پسر و روح­القدس همان‌طور كه غيرقابل تقسيم‌اند كارشان نيز غير قابل تقسيم[٣۱] است.[٣٢]

البته می‌توان گفت كه نظام الاهياتی كليسای شرق (ارتدوكس‌ها)[٣٣] در مورد تثليث، نظری غير از كاتوليك‌ها دارند. كليسای شرق بيشتر بر تمايز سه شخص يا اقنوم[٣۴] تثليث تاكيد داشت و برای پاس داشتن از اتحاد و يگانگی‌شان، بر اين نكته تاكيد می‌كرد كه پسر و روح‌القدس هر دو از پدر مشتق می‌شوند. به اعتقاد آنان، ميان سه شخص يا اقنوم تثليث رابطه‌ای هستی‌شناسانه وجود دارد. [این] رابطه ريشه در ماهيت يا نحوه وجود خاص هر يك از اين سه شخص دارد؛ برای مثال، رابطه پسر با پدر در قالب مولود­بودن تعريف می‌شود[٣۵].

به‌هر حال، امروزه بیشتر مسيحيان به این باور هستند که تثلیث از تعالیم عیسی ناصری (مسیح) و حواریون وی سرچشمه گرفته است.[٣٦]


[] تثلیث از دید اسلامی



[] تثلیث از منظر دانشمندان



[٣٧]
[٣٨]
[٣۹]
[۴٠]
[۴۱]
[۴٢]
[۴٣]
[۴۴]
[۴۵]
[۴٦]
[۴٧]
[۴٨]
[۴۹]

[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.



[] پيوست‌ها

پيوست ۱:
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- آرمان رشدی، تثلیث و پسر خدا بودن عیسی
[۲]- همان‌جا
[۳]- فاتحی، دکتر مهرداد. خدای مسیحیان: نگاهی به تثلیث، بخش دوم، مقدمه.
[۴]- مك گراث، اليستر، درآمدی بر الهيات مسيحی، صص ٣٢٠ و ٣٢۱.
[۵]- الستر مك كراث، درآمدی بر الاهيات مسيحی، ترجمۀ عيسي ديباج، انتشارات كتاب روشن، ص ٣٦٢
[۶]- "سرچشمه و تکامل دین"، برگرفته از: آیا باید به تثلیث معتقد باشید؟، ص ٦
[٧]- "بت‌پرستی در مسیحیت ما"، برگرفته از: آیا باید به تثلیث معتقد باشید؟، ص ٦
[۸]- ميشل، توماس، كلام مسيحی، ص ٧٣
[۹]- The Encyclopedia Americana (1956), Vol. XXVII, p. 294L
[۱٠]- Nouveau Dictionnaire Universel (Paris, 1865-1870),Vol. 2, p. 1467
[۱۱]- "چیزی که پدران پیش از نیقیه آموزش می‌دادند"، برگرفته از: آیا باید به تثلیث معتقد باشید؟، ص ٧
[۱۲]- History of the Doctrine of the Trinity, Accessed September 15, 2007.
[۱۳]- الستر مك كراث، درآمدی بر الاهيات مسيحی، ص ۱۲
[۱۴]- استوارت اليوت، راز تثليث، انتشارات نور جهان، ص ۹۱
[۱۵]- او در سال ۳۱۲ میلادی در یكی از جنگ‌ها، ناگهان ادعا می‌كند كه در خواب صدایی می‌شنود كه به او امر می‌كند روی سپرهای سربازانش، علامت و نشانه مسیح را بگذارد. او در پی این ادعا، با كمك مسیحیان و پیروان میترا - كه زیر صلیب نور میترایی سال‌ها جنگیده بودند - توانست در جنگ پیروز شود و فرمانروای مسلم مغرب گردد. (ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج ۳، ص ٧٦۴)
[۱۶]- ویل دورانت بر اساس شواهد و قراین متعددی كه می‌آورد، ادعا می‌كند كه این تغییر مذهب یك مانور خردمندانه سیاسی بود تا یك عمل ناشی از اعتقاد مذهبی. (همان، ص ٧٦٦ و ٧٦۵)
[۱٧]- تأثیر پولس در این نظام به‌قدری مشهود است كه محققان او را در كنار عیسی مسیح، موسس دوم مسیحیت می‌شمارند. (سلیمانی اردستانی، پسر خدا در عهدین و قرآن، ص ۱٢۹)
[۱۸]- این دو گانگی در اناجیل اربعه نیز كاملاً مشهود است. (پسر خدا در عهدین و قرآن، صص ۱٠۸-۱٠۳)
[۱۹]- ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج ۳، ص ٧٧٠.
[٢٠]- همان‌جا
[٢۱]- جان ناس، تاریخ جامع ادیان، صص ٦۳۵ و ٦۳۴.
[٢۲]- در اينجا ممکن است این پرسش مطرح شود که "اگر تثليث آموزش کتاب مقدّس نيست، پس چگونه به يکی از اعتقادات جهان مسيحيت مبدل شده است؟" بسياری تصور می‌کنند که اين اعتقاد در شورای نيقيه در سال ۳٢۵ میلادی تدوين شد. ولی اين نظر کاملاً صحيح نيست. البته شورای نيقيه اظهار کرد که مسيح و خدا از يک جوهرند، و همين امر اساس را برای الهيات تثليثی آتی فراهم کرد. اما تثليث را پايه‌گذاری نکرد، زيرا در آن شورا هيچ اشاره‌ای به روح‌القدس به‌عنوان شخص سوم در الوهيتی ثلاثه نشده است.
سال‌های بسیار، مخالفت‌های فراوانی بر پایۀ کتاب مقدس با نمو و توسعۀ این عقیده که عیسی خداست صورت گرفت. سرانجام، کنستانتين امپراتور روم در تلاشی برای حل و فصل مشاجرات، تمامی اسقف‌ها را به نيقيه فراخواند. ۳٠٠ نفر از آن‌ها که تنها بخش کوچکی را شامل می‌شدند، در آنجا حضور يافتند.
با این وجود، هیچ یک از اسقفان در نیقیه عقیدۀ تثلیث را ترویج ندادند. آنان فقط دربارۀ طبیعت عیسی تصمیم گرفتند، نه نقش روح‌القدس. اگر عقیدۀ تثلیث حقیقت آشکاری از کتاب مقدس می‌بود، آیا آن‌ها نمی‌بایست آن را در آن هنگام مطرح می‌کردند؟
[٢۳]- محمد ایلخانی، "تثلیث"، دانشنامه جهان اسلام، ص ۴۸٢.
[۵]- Michael D. Coogan, The Illustrated Guide to World Religions, p.65, Oxford University Press
[۶]- Richard Swinburne, Revelation, p.149, Oxford University Press
[٧]- كاتولیك در لغت‌ به‌معانی اصل، اصیل، جامع، بلندنظر، آزاده، از ریشه "Katholicos" یونانی به‌معنای "مرتبط با كل" و "جامع" گرفته شده است. این واژه در هیچ‌جای عهد جدید به‌كار نرفته است. تا قرن سوم كلمه "كاتولیك" به‌معنای "جهانی" بود. در پایان این قرن، این كلمه به‌معنای اعتقاد به آموزه‌های دارای سنت حواری بود كه در یك فدراسیون جهانی از كلیساها كه همدیگر را به رسمیت می‌شناختند، پذیرفته شده بود. (كونگ، هانس؛ تاریخ كلیسای كاتولیك، ص ٦۱. و گریدی، جوان، اُ؛ مسیحیت و بدعت‌ها، ص ۳۸.).
[۸]- روح‌القدس یکی از سه شخصیت تثلیث است؛ به اعتقاد مسیحیان قدرت وی تا زمان خدمات عیسی مسیح (زندگی زمینی) بر انسان­ها ظاهر نشده بود. به اعتقاد آن‌ها روح‌القدس به‌عنوان یک شخص با تمام خصوصیات مختص به‌خود آشکار شده است. او یک شخصیت الهی مانند پدر و پسر است. (البته برخی از مسیحیان اعتقاد دارند روح‌القدس یک نیروی خاص است که آن‌ها را هدایت می‌کند). (محمدیان، بهرام و دیگران، دایرةالمعارف کتاب مقدس، صص ۵۵۴-۵۵۵)
[۹]- وحدانیت خدا در الهیات مسیحی یعنی فقط یک خدا وجود دارد، و ذات الهی غیر قابل تقسیم می‌باشد. ... خدا نه تنها واحد است، بلکه منحصر به‌فرد بوده و نظیر ندارد. او فقط دارای یک وجود نامحدود و کامل است. تصور دو وجود نا محدود یا بیشتر بر خلاف عقل و منطق است. (تیسن، هنری، الهیات مسیحی، ص ۸٧)
[۱٠]- یعنی خدا از اجزای مختلف تشکیل نشده و نمی‌توان او را تقسیم کرد. وجود او واحد است و قابل تقسیم نمی‌باشد. انسان دارای اجزا است و متشکل از بدن، یعنی وجود مادی و غیر مادی است. اما خدا روح است و از هر نوع انقسام برئ است.
[۱۱]- یعنی در عین حال که معتفد به‌یکی بودن خدا هستند وجود اقانیم ثلاثه را در خدای واحد قبول دارند. به‌عبارت دیگر در ذات الهی در عین وحدت تثلیث هم وجود دارد. (برگرفته از کتاب الهیات مسیحی، ص ۸٧)
[۱۲]- البته اگر به‌جای غیرقابل تقسیم از عبارت غیر قابل تفکیک استفاده شود صحیح‌تر خواهد بود. (تیسن، هنری، الهیات مسیحی، ص ۸٧)
[۱۳]- پيترز، اف ائی، يهوديت، مسيحيت، اسلام، ج ۳، ص ۴٠۵.
[۱۴]- Orthodox. واژۀ ارتدکس در زبان یونانی به‌معنای راست‌کیش است. این فزقه از نظر عقیدتی با کاتولیک‌ها اختلاف چندانی ندارند، آن‌ها رهبری واحد اسقف رم (پاپ) را قبول ندارند.
[۱۵]- "Hypostases" اقنوم حالتی از وجود و عمل است
[۱۶]- مك گراث، اليستر، درآمدی بر الهيات مسيحی، ص ٣٢۴.
[۱٧]- عهد جدبد: متی ۲۸: ۱۹، یوحنا ۸: ۱۹، یوحنا ۵: ۲۳ و ۲۴، یوحنا ۸: ۵۸، دوم‌قرنتیان ۱۳: ۱۴، یوحنا ۱٠: ۲۵-۳۳، یوحنا ۱: ۱ رساله‌ی دوم پطرس ۱: ۱، رومیان ۹: ۵، فیلیپیان ۲: ٦-۱۱، کولسیان ۱: ۱۵-۱٧، اول‌پطرس ۱: ۲، کولسیان ۲: ۹، تیطس ۲: ۱۳، یوحنا ۲٠: ۲۸، عبرانیان ۱: ۳، عبرانیان ۱: ۸، اول‌یوحنا ۴: ۱۳-۱۴، اول یوحنا ۵: ۲٠

[٢۴]-
[٢۵]-
[٢۶]-
[٢٧]-
[٢۸]-
[٢۹]-
[۳٠]-
[۳۱]-
[۳۲]-
[۳۳]-
[۳۴]-
[۳۵]-
[۳۶]-
[۳٧]-
[۳۸]-
[۳۹]-
[۴٠]-
[۴۱]-
[۴۲]-
[۴۳]-
[۴۴]-
[۴۵]-
[۴۶]-
[۴٧]-
[۴۸]-
[۴۹]-



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

الیستر مگ ‌گراث، درآمدی بر الاهيات مسيحی، ترجمۀ عيسی ديباج، انتشارات كتاب روشن، چاپ اول - ۱۳۸۵
مک گراث، الیستر، درسنامه الهیات مسیحی، ترجمۀ بهروز حدادی، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چاپ اول، پاییز ۱۳۸۴.
ميشل، توماس؛ كلام مسيحی، ترجمه حسن توفيقی، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چاپ دوم، ۱۳۸۱.






[] پيوند به بیرون

[1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]




[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]