فهرست مندرجاتجغرافیای تاریخی
شهرستانهای ايران
- ناحيۀ شرق
- ناحيۀ غرب
- ناحيۀ جنوب
- ناحيۀ شمال
- يادداشتها
- پيوستها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
- پيوند به بيرون
[ادبیات پهلوی] [کتابهای پهلوی]
شهرستانهای ايران رسالۀ كوچك چند صفحهای است به زبان پهلوی يا فارسی ميانه و تنها اثری است به اين زبان كه موضوع آن منحصراً جغرافيای شهرهاست. البته در متنهای ديگر پهلوی همچون بندهش و دينكرد و گزيدههای زادسپرم و غيره نيز جای جای از جغرافيای باستانی ايران و خصوصيت نواحی و شهرها سخن رفته است. تدوين نهايی اين رساله مانند اغلب آثار پهلوی كه امروز در دست داريم. احتمالاً در قرن سوم هجری (نهم ميلادی) صورت گرفته است. آخرين شخصيت تاريخی كه نامش در متن آمده ابوجعفر منصور دوانيقی دومين خليفۀ عباسی است كه بين سالهای ۱٣٦ تا ۱۵۸ هجری خلافت كرده است، اما تدوين اوليۀ آن احتمالاً به اواخر دورۀ ساسانی باز میگردد، گرچه هستۀ اساطيری بسياری از مطالب آن به دورانهای بسيار قديمتر تعلق دارد. اين خصوصيت اغلب آثار پهلوی است كه مطالب بسيار كهن كه غالباً بهصورت سينه به سينه حفظ شده، زمانی تدوين میيابد و سپس در زمانهای مختلف شاخ و برگ میگيرد و مطالبی بدان افزوده يا با آنها تلفيق میشود و سرانجام تدوين نهايی میيابد. پس از آن نيز گاهگاه مطالبی هرچند جزئی بدان افزوده میگردد. اين ويژگی را در همۀ آثاری كه به ادبيات شفاهی تعلق دارند، میيابيم. يكی ديگر از خصوصيات اين گونه آثار مجهول بودن نام مؤلف است. برای اغلب آثار پهلوی مؤلفی ذكر نمیشود. و اگر چنين نامی بيايد منظور مدون نهايی اثر است نه آفرينندۀ آن، گويی كه اين آثار را متعلق به نسلهای گوناگون میدانستند نه اثری از نويسندهای خاص.
در اين رساله ايرانشهر برحسب جهات اربعه به چهار ناحيۀ شرق و غرب و جنوب و شمال تقسيم شده است. غالباً اظهار نظر شده است كه از زمان خسرو انوشروان چنين تقسيمبنديی رواج يافته است، زيرا به گفتۀ تاريخنويسان دوران اسلامی اين شاه برای هر يك از نواحی چهارگانه سپاهبدی معين كرد. اما محتملتر مینمايد كه اين تقسيمبندی نمادين (سمبليك) و براساس اعتقادات دينی بوده باشد تا تقسيمبندی اداری واقعی. در اين رساله نخست نام شهرهايی میآيد كه در ناحيۀ شرق (خراسان) قرار داشتهاند (بند ٢ تا ٢٠) و با سمرقند شروع میشود و به «شادْ فرخْ پيروز» (كه جای آن معلوم نيست)، خاتمه میپذيرد. پس از آن شهرهای غرب (بند ٢۱ تا ٣٣) ذكر میشود كه اولين آنها تيسفون و آخرين آنها مدينه (يثرب) است. در اين بخش از شهرهايی مانند مكه و مدينه يا شهرهای افريقيه (افريقا) نيز نام برده شده است كه ايرانيان قديم با آنها ارتباط چندانی نداشتهاند. سپس سخن از شهرهای ناحيۀ جنوب در ميان است (بند ٣۴ تا ۵۵) كه با كابل شروع میشود و با اَشْكَر (كه جای آن به درستی معلوم نيست) پايان میپذيرد و سپس ذكر شهرهای شمال میآيد (بند ۵٦ تا ٦٠) كه با شهرستان آذربايجان (احتمالاً اردبيل) شروع میشود و به آمل ختم میگردد، و در پايان (بند ٦۱) سخن از بنيان شهر بغداد است. نكتۀ قابل توجه اين است كه در مورد جهات شرق و غرب و جنوب اصطلاحات خاص پهلوی اين كلمات به كار رفته، اما برای شمال كلمۀ اَباخْتَر (= باختر) كه لغت خاص شمال در زبان پهلوی است، استعمال نشده است. دليل آن را در اين نكته بايد جستوجو كرد كه شمال (اَباخْتَر) در دين زردشتی جايگاه ديوان است و مؤلف يا مدون برای پرهيز از ذكر شمال، نام آذربايجان، مهمترين استان را در اين ناحيه برگزيده است. (در اين مورد نك به مقالۀ نگارنده در دايرةالمعارف ايرانيكا، ذيل باختر، زير چاپ).
در اين رساله، همانند اغلب آثار پهلوی، اسطورهها و واقعيتهای تاريخی درهم میآميزند. انتساب بنيان بعضی از شهرها به شاهان اساطيری مانند جمشيد و ضحاك و فريدون و افراسياب فقط به حوزۀ اسطوره تعلق دارد، اما از سوی ديگر انتساب بنيان بعضی از شهرهای ديگر مانند گور / اردشير خُرّه و بيلآباد / جندی شاپور و غيره به پادشاهان ساسانی حاكی از حقايق تاريخی است و از منابع ديگر تأييد میشود. شاهان ساسانی اين رسم را داشتهاند كه هرگاه شهری را بنيان مینهادند يا شهر كوچك يا دهی را توسعه میدادند و بارو و دژ و استحكامات برای آن میساختند، نام خويش را بر آن مینهادند و شهر نام رسمی جديدی میيافت. اين رسم نامطلوب كه پس از آن تا زمان ما ادامه يافته، موجب شده است كه شهرها چندين بار نام عوض كنند (گور، اردشير خره، فيروزآباد) و در بسياری از موارد نام اصلی آنها فراموش شود. در مواردی انتساب بنيان شهری به شخصيتی فقط بر اثر شباهت لفظی و اشتقاق عاميانه بوده است. مانند انتساب شهر بُست به بَستور يا رُخَد به رهام يا شوش و شوشتر به شيشين دختر (شوشين دخت).
رسالۀ شهرستانهای ايران با جغرافيای موسی خورنی شباهتهای فراوان دارد. هر دو رساله به اضافۀ كتيبههای ساسانی و منابع سريانی و عربی و فارسی منابع اصلی ما در شناخت شهرهای ايران دوران ساسانی است. آثار عمدهای كه تاكنون كمتر مورد توجه بوده، سكهها و خصوصاً مهرهای بازمانده از اين دوره است، زيرا تا سالهای اخير اغلب مجموعههای عمومی و خصوصی اين آثار مطالعه و منتشر نشده بود.
متن اين رساله تاكنون پنج بار (بلوشه[۱]، جاماسپ آسانا[٢]، مودی[٣]، ماركوارت[۴]، نيبرگ[۵]) چاپ شده و سه بار به زبانهای اروپايی (فرانسه، انگليسی) ترجمه شده است
به فارسی نيز دو ترجمه از آن در دست داريم: يكی ترجمۀ صادق هدايت كه اساس آن همان ترجمۀ انگليسی ماركوارت است. بار ديگر آن را سعيد عريان با يادداشتهای مفيد و بعضی پيشنهادات تازه در قرائت كلمات همراه با آوانويسی لاتين به فارسی ترجمه كرده است: صادق هدايت، «شهرستانهای ايران»، مجلۀ مهر، سال ۷، ۱٣٢۱، شمارههای ۱ و ٢ و ٣.
در اين ترجمه خصوصاً از يادداشتهای ماركوارت در تعليقات كتابش و نيز از كتابهای ديگر او و از تحقيقات ديگر دانشمندان استفاده كردهام. در توضيحات شيوۀ اختصار را برگزيدهام و فقط مطالبی را آوردهام كه به فهم مطلب كمكی میكند. نشانههايی كه در ترجمۀ متن به كار رفته، عبارتند از:
- < > كلمه يا كلمات در متن نبوده و به قرينه يا به حدس افزوده شده است.
[ ] كلمه يا كلماتی به اشتباه در متن آمده و بايد حذف شود.
( ) در ترجمه كلمه يا كلماتی داخل دو كمان افزوده شده تا فهم مطلب را آسان كند.
بهنام دادار نيك افزونیبخش
بهنام و نيرو و ياری دادار اورمزد و بخت نيك
۱- شهرستانهايی[٦] كه در زمين ايرانشهر ساخته شدهاند، هر كدام در چه روزگاری، در كجا و به دست سرْخدايی[٧] ساخته شده است، به تفصيل در اين رساله[٨] نوشته شده است.
[↑] <ناحيۀ شرق>
٢- در ناحيۀ مشرق (= خراسان) شهرستان سمرقند را كاووس پسر قباد بُن افكند و سياوخش پسر كاووس آن را به فرجام رسانيد. ٣-كيخسرو پسر سياوخش در آنجا زاده شد و آتش بهرام ورجاوند[۹] را در آنجا نشانيد[۱٠]. ۴- سپس زردشت دين آورد، و به فرمان گشتاسب شاه ۱٢٠٠ فرگرد[۱۱] (اوستا) را به دين دبيری[۱٢] بر روی تختههای (= لوحههای) زرين (= طلا) كند و نوشت و در گنج (= خزانۀ) آن آتش (= آتشكده) نهاد. ۵- سپس اسكندر ملعون آنها را سوخت و در دريا افكند.
٦- سغد را هفت آشيان[۱٣] است، و هفت آشيانی آن اين است كه هفت آشيان در آن بود. يكی از آنِ جم يكی از آنِ ضحاك، يكی از آنِ فريدون، يكی از آنِ منوچهر، يكی از آنِ كاووس، يكی از آنِ كيخسرو، يكی از آنِ لهراسب و يكی از آنِ گشتاسب شاه. ۷- سپس افراسياب تورانی ملعون در هر يك از آنها نشستنگاهی برای ديوان و بتكده و بتخانه ساخت[۱۴].
۸- در بلخ بامی[۱۵] شهرستان نوازه[۱٦] (؟) را اسفنديار پسر گشتاسب ساخت[۱٧]، ۹- و آتش بهرام ورجاوند را آنجا نشانيد، و نيزۀ خويش را آنجا زد و به يَبْبو[۱٨] (= يَبْغو) خاقان و سَنْجَيبی[۱۹] (= سنجبو) خاقان و چول خاقان[٢٠] و خان بزرگ و گُهْرَم[٢۱] و تَزلو[٢٢] (= تژاو) و ارجاسب شاه خيونان پيام فرستاد كه: «نيزۀ من را بنگريد؛ هر كه به پرش اين نيزه بنگرد، چگونه (جرأت میكند كه) به ايرانشهر بتازد؟
۱٠- شهرستان خوارزم را نرسه پسر جهود[٢٣] ساخت.
۱۱- شهرستان مروْرود[٢۴] را بهرام پسر يزدگرد[٢۵] ساخت.
۱٢- شهرستان مرو و شهرستان هری (= هرات) را اسكندر رومی ملعون ساخت.
۱٣- شهرستان پوشنگ[٢٦] را شاپور پسر اردشير[٢٧] ساخت، و در پوشنگ پل بزرگی ساخت.
۱۴- شهرستان توس را توس[٢٨] پسر نوذر ساخت كه نهصد سال سپاهبد بود. پس از توس سپاهبدی به زرير[٢۹] و از زرير به بستور[٣٠] و از بستور به كرزم[٣۱] رسيد.
۱۵- شهرستان نيشاپور[٣٢] را شاپور[٣٣] پسر اردشير ساخت، در آن زمان كه پهليزك[٣۴] تورانی را كشت. و در همانجا فرمود شهرستانی بسازند.
۱٦- شهرستان قاين را كی لهراسب پدر گشتاسب ساخت.
۱۷- در گرگان شهرستانی كه آن را دهستان[٣۵] خوانند نرسۀ اشكانی[٣٦] ساخت.
۱۸- شهرستان كومِس[٣٧] (= قومسِ) پنج[٣٨] را <هوشنگ ساخت> و ضحاك آن را شبستان[٣۹] خود كرد. مانش (= اقامتگاه) پهلويان (= اشكانيان)[۴٠] آنجا بود و در زمان فرمانروايی يزدگرد پسر شاپور[۴۱] در طول هجوم قوای چول[۴٢] پاسگاه آن ناحيه بود[۴٣].
۱۹- پنج شهرستان[۴۴] را خسرو پسر قباد ساخت[۴۵] و آنها را «خسروْ شاد»، «خسروْ مُسْت آباد»، «وِسْپْ شادْ خسرو»، «هوبوی خسرو»[۴٦] و «شادْ فرخْ خسرو» ]كرد[ نام نهاد، ٢٠- و فرمود كه بارويی كه ۱۸٠ فرسنگ درازا و ٢۵ اَرَشِ[۴٧] شاه بلندی و ۱۸٠ دروازه داشت و در داخل آنها كوشك و دستگرد[۴٨] بسازند.
[↑] <ناحيۀ غرب>
٢۱- در سمت مغرب، شهرستان تيسفون را وِرازۀ (= گُرازۀ) گيوگان[۴۹] به فرمان توس ساخت.
٢٢- شهرستان نصيبين[۵٠] را ورازۀ (گرازۀ) گيوگان ساخت.
٢٣- شهرستان اورها[۵۱] را نرسۀ اشكانی[۵٢] ساخت.
٢۴- شهرستان بابِل[۵٣] را بابِل در فرمانروايی جم ساخت و سيارۀ تير[۵۴] را در آنجا بست، و طلسم[۵۵] مربوط به هفت سياره و دوازده برج و قسمت هشتم[۵٦] (آسمان) را با جادوگری به... (؟)[۵٧] بابلی[۵٨] بنمود (= نشان داد)[۵۹].
٢۵- شهرستان حيره[٦٠] را شاپور پسر اردشير ساخت و مهرزاد را كه مرزبان حيره بود بر درياچۀ تازيان[٦۱] گماشت.
٢٦- شهرستان همدان[٦٢] را يزدگرد[٦٣] پسر شاپور ساخت كه او را يزدگرد خشن[٦۴] میخوانند.
٢۷- در ماد و ناحيۀ نهاوند و درياچۀ «بهرامآوند»[٦۵] بهرام پسر يزدگرد[٦٦] كه او را بهرام گور میخوانند شهرستانی ساخت.
٢۸- بيست و يك شهرستانی كه در پَدِشْخوارگَر[٦٧] ساخته شده است، يا اَرماييل[٦٨] (ساخته است) يا به فرمان ارماييل، آن كوهياران[٦۹] ساختهاند كه از (دست) ضحاك كوه (= كوهستانها) را برای فرمانروايی در اختيار گرفتند. ٢۹- كوهياران هفت هستند: وِسيمگانِ[٧٠] دماوند، نهاوند(؟)[٧۱]، بيستون[٧٢]، دينوران، مُسْرگان[٧٣] و بلوچان[٧۴] و مرنجان[٧۵] (؟) ٣٠- اينان بودند كه از (دست) ضحاك كوه را برای فرمانروايی در اختيار گرفتند.
٣۱- شهرستان موصل[٧٦] را پيروز[٧٧] پسر شاپور ساخت.
٣٢- نُه شهرستان كه در جزيره[٧٨] ساخته شده است، (آنها را) اَمتوس[٧۹] برادرزادۀ قيصر ساخت.
٣٣- بيست و چهار شهرستانی كه در جایهای (مختلف) در زمين شام و يمن و افريقيه و كوفه و مكه و مدينه ساخته شده است، بعضی را شاهنشاه (ايران) و بعضی را قيصر ساخته است.
[↑] <ناحيۀ جنوب>
٣۴- در ناحيۀ جنوب، شهرستان كابل را اردشير پسر اسفنديار[٨٠] ساخت.
٣۵- شهرستان رَخود[٨۱] (= رُخَج) را رُهام[٨٢] پسر گودرز ساخت، در آن زمان كه اَسْپْوَرْزِ[٨٣] نر (= پهلوان) تورانی را كشت و يببو[٨۴] (= يبغو) خاقان را از آنجا گريزان كرد.
٣٦- شهرستان بُست[٨۵] را بَستور[٨٦] پسر زرير ساخت، در آن زمان كه گشتاسب شاه برای نيايش دين در فْرَزْدان[٨٧] بود، و بنۀ[٨٨] گشتاسب و ديگر شاهزادگان را در آنجا مستقر كرد.
٣۷- شهرستان فَراه[٨۹] (= فَرَه) و شهرستان زابلستان[۹٠] را رستم، شاه زابلستان، ساخت.
٣۸- شهرستان زرنگ[۹۱] را نخست افراسياب تورانی ملعون ساخت و آتش ورجاوند كركوی[۹٢] را در آنجا نشانيد، و منوچهر[۹٣] را به پدشخوارگر <محاصره> كرد، و اسفندارمد[۹۴] را به زنی خواست. اسفندارمد در زمين آميخت. افراسياب آن شهرستان را ويران و آن آتش را خاموش كرد. سپس كيخسرو پسر سياوخش آن شهرستان را باز ساخت و آتش كركوی را باز نشانيد، و اردشير بابكان آن شهرستان را به فرجام رسانيد.
٣۹- شهرستان كرمان را < > پسر پيروز[۹۵]، كرمان شاه، ساخت.[۹٦]
۴٠- شهرستان بِهْ اردشير[۹٧] در زمان سه فرمانروا ساخته شد، و اردشير بابكان آن را بهفرجام رسانيد.
۴۱- شهرستان استخر[۹٨] را اردوان شاه پهلويان[۹۹] (= اشكانيان) ساخت.
۴٢- شهرستان دارابگرد[۱٠٠] را دارا پسر دارا ساخت.
۴٣- شهرستان بيشاپور[۱٠۱] را شاپور پسر اردشير ساخت.
۴۴- شهرستان گور[۱٠٢]، اردشير خُره را اردشير بابكان ساخت.
۴۵- شهرستان تَوَج[۱٠٣] را هرمزد پسر چهرآزاد ساخت.
۴٦- شهرستان هُرْمَزْد اردشيران[۱٠۴] و شهرستان رامْهُرمزد[۱٠۵] را هرمزد دلير پسر شاپور[۱٠٦] ساخت.
۴۷- شهرستان شوش و شوشتر را شيشيندخت[۱٠٧] زن يزدگرد پسر شاپور ساخت كه دختر رأس الجالوت شاه جهودان و مادر بهرام گور بود.
۴۸- شهرستان جنديشاپور[۱٠٨] و شهرستان «ايران <خُره> [كرد] شاپور»[۱٠۹] را شاپور پسر اردشير ساخت و (بهجای) بيلآباد[۱۱٠] نام (خويش را) نهاد.
۴۹- شهرستان نهره[۱۱۱] تيره را <... ساخت>، و ضحاك در دوران فرمانروايی (خويش) آنجا را شبستان[۱۱٢] خود كرد، و زندان اشكانيان[۱۱٣] بود.
۵٠- شهرستان سِمْران[۱۱۴] (= هاماوران) را فريدون پسر آبتين ساخت، و مسور[۱۱۵] (؟) شاه سمران (= هاماوران) را كشـت، و زمين سمران را باز به تصـرف ايرانيـان درآورد، و دشـت تـازيـان را به ملكـيت و بهعنـوان سـپاسـگزاری بـه بُخْـتْ خُسـرو[۱۱٦] شاه تازی داد تا پيوندش ادامه يابد.
۵۱- شهرستان آراست[۱۱٧] (؟) را شاپور پسر اردشير ساخت.
۵٢- شهرستان اَسْگَر[۱۱٨] (؟) و شهرستان بِهْاردشير[۱۱۹] را <اردشير> پسر اسفنديار ساخت و اوشَگ[۱٢٠] (؟) را كه مرزبان هگر[۱٢۱] (؟) بود (بهعنوان) گُندگر[۱٢٢] (؟) و بورگر (؟) بر درياچۀ تازيان[۱٢٣] بگمارد.
۵٣- شهرستان گَی[۱٢۴] (= جی) را اسكندر ملعون پسر فيليپوس ساخت، اقامتگاه جهودان آنجا بود كه آنان را يزدگرد پسر شاپور بهخواهش زن خويش شيشيندخت[۱٢۵]، به آنجا آورد.
۵۴- شهرستان «ايران آسان كرد قباد»[۱٢٦] را قباد پسر پيروز ساخت.
۵۵- شهرستان اَشْكَر[۱٢٧] (= عسكر) را بهرام پسر يزدگرد[۱٢٨] ساخت.
[↑] <ناحيۀ آذربایجان>
۵٦- در ناحيۀ آذربايجان شهرستان آذربايجان[۱٢۹] را ايرانْ گُشْنَسْبْ كه سپاهبد آذربايجان بود <ساخت>.
۵۷- شهرستان ون را ون[۱٣٠] دختر گُلَخش (= بلاش) ساخت كه به زنی (= ازدواج) كيقباد درآمد، و تور برادروش[۱٣۱] كَرَب با جادوگری آنجا را بهصورت دژ اَرْوَنْداَسب (= ارجاسب) درآورد، برای حفظ جان خويش.
۵۸- [در ناحيۀ آذربايجان] شهرستان گنجه[۱٣٢] را افراسياب تورانی ساخت.
۵۹- شهرستان آموی[۱٣٣] (= آمل) را زنديق پرمرگ[۱٣۴] كرد.
٦٠- <...........>[۱٣۵] و زردشت سپيتمان از آن شهر بود.
٦۱- شهرستان بغداد را ابوجعفر كه او را دوانيقی[۱٣٦] خوانند، ساخت.
فرجام يافت به درود و شادی و رامش.
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی بازنویسی و ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- E. Blochet, "Liste géographique des villes de L’Iran", Recueil dex travaux relatifs a la philosophie et à l’archéologie égyptiennes et assyriènnes, T.XVII, 1895, p.165-176.[٦]- شهرستان در اصطلاح جغرافيايی پهلوی به معنی مركز ناحيه است و شهر در مفهوم قلمرو.
[٢]- Jamap-Asana, Pahlavi Texts, Bombay, 1897.
[٣]- J. J. Modi, Aiyâdgâr-I-Zarirân, Shatrôihâ-I-êrân..., Bombay, 1899.
[۴]- J. Markwart ed. By Messina, A Catalogue of the Provincial Capitals of Ērānshahr, Roma, 1931.
[۵]- H. S. Nyberg, A Manual of Pahlavi, II vols. , Wiesbaden, 1964-1974.
[٧]- سَرْخدا: فرمانروای بزرگ.
[٨]- رساله: در متن پهلوی اَيادگار: يادگار
[۹]- ورجاوند: دارای نيروی معجزهآميز. آتش بهرام. نام مهمترين نوع از انواع سهگانۀ آتشكدهها ست. نك به احمد تفضلی، ترجمۀ مينوی خرد، تهران، ۱٣۵۴، ص ۱٣۵.
[۱٠]- نشانيد: آتش مقدس را در طی مراسمی همچون شاه بر تخت مینشانند، از اين رو در مورد قرار دادن آتش مقدس در جايگاه خود اصطلاح «به تخت نشانيدن» يا تنها نشانيدن» را به كار میبرند.
[۱۱]- فَرْگَرْد: بهمعنی هر يک از بخشهای اوستا.
[۱٢]- دين دبيری: خط اوستا که در دورۀ ساسانی از روی خط پهلوی اختراع شد. سنت اختراع خط اوستايی به وسيلۀ زردشت و کتابت آن به دستور گشتاسب که در کتابهای ديگر پهلوی مانند دينکرد، بندهش و ارداويرافنامه و از خداينامه پهلوی در کتابهای دوران اسلامی نقل شده است، به دورۀ ساسانی باز میگردد. در روايات ديگر بهجای لوحههای طلا، پوست طلا، پوست گاو آمده است. کتابت اوستا بهخط شکسته (يا متصل) اوستايی بر روی لوحههای طلا بسيار بعيد مینمايد.
[۱٣]- هفتآشيان: مارکوارت به اشتباه «خدايان» خوانده است. دکتر صادق کيا، مجلۀ دانشکدۀ ادبيات، سال دوم، ش ٣، ۱٣٣۴، صص ۴۷ تا ۴۹، از مقايسه اين بند با عبارتی از گرديزی، زينالاخبار، به کوشش عبدالحی حبيبی، تهران، ۱٣۴۷، ص ٦ و بعد، به درستی آن را «آشيان» خوانده و همۀ بند را درست دريافته و ترجمه کرده است. عبارت گرديزی چنين است: «سغد را هفتآشيان خوانند که هفت ملک آنجا بنا کردند: يکی جم و بيوراسب، سديگر افريدون و چهارم منوچهر و پنجم کاوس و ششم لهراسب و هفتم گشتاسب.» در متن پهلوی نام هشت پادشاه ذکر شده و در روايت گرديزی نام کيخسرو نيامده است، بنابراين احتمال دارد، اين نام در متن پهلوی زائد باشد.
[۱۴]- در مورد اين بند در جای ديگر بحث خواهد شد.
[۱۵]- بامی: درخشان. در متن ناميگ (= نامی) آمده است، اما احتمالاً بايد باميگ (= بامی) درست باشد، زيرا بلخ دارای اين صفت است. بلخ اسمه فی القديم بامی (بيرونی، قانون مسعودی، دوم، حيدرآباد، ۱٣۷۴ هـ.ق. ص ۵۷٢ س ۴). در اوستا صفت «زيبا» دارد که به عربی حسنأ ترجمه شده است. نک به مارکوارت، ايرانشهر، ۸۷؛ فضائل بلخ، به کوشش حبيبی، تهران، ۱٣۵٠، ص ٢۸. در مورد تصحيف «ب» به «و» (ن) نک بند ٢۴ و ٢۹.
[۱٦]- نوازه: قرائت کلمه و تعيين هويت آن معلوم نيست. املای مبهم کلمۀ پهلوی خواندن صحيح کلمه را دشوار میسازد. آن را میتوان نَوازَگ، نَوابَگ، وِنازَک (گُنازَه). وِنابگ (گُنابَه) و غيره خواند. مارکوارت (شهرستانهای ايران، ص٣۴، وِيهْ رود و اَرَنْک، ص ۱۴٣ به بعد) آن را نوازک خوانده و با «آوازه» در شاهنامه يکی دانسته است. آوازه دژی است که آنرا پرموده پسر شابه شاه هفتاليان ساخته است. در چاپ مسکو (۸-٣۷٦-۱٠٢٢) نام آن افراز (نسخۀ قاهره آواز) آمده است. علاوه بر اين مارکوارت آن را با دژ nazak در ارمنی تطبيق داده و بر آن است که دژ نوازک = دژ رويين = پيکند.
[۱٧]- از اواخر دورۀ ساسانی به بعد تورانيان را با ترکان و شاهان تورانی را با خانان يکی دانسته و پهلوانان تورانی را همه از ترکان بهشمار آوردهاند.
[۱٨]- يببو (= يبغو) خاقان، لقب معمولی خاقانان ترکان غربی.
[۱۹]- سنجبيک (= سنجبوک، سنجبو) نخستين خاقان معروف ترکان غربی است که همزمان با خسرو انوشروان بوده است.
[٢٠]- چول خاقان: خاقان هونهای سفيد.
[٢۱]- گهرم: در شاهنامه يک بار برادر ارجاسب و اندريمان ذکر شده (٦-۸۴-٢۷۱ قس ثعالبی، غرر، ٣٣٦ و ٢۷٠، قس طبری، يکم، ٦۷۷، س۵، ٦۷۹ ص۱٢) و موارد ديگر پسر بزرگ ارجاسب بهشمار آمده است (٦-۹۷-۴٣، ٦-۱٣۸-٣٦، ٦-٢٠۱-٦۱۹، ٦-۱۵۸-٣۷۴).
[٢٢]- تزاو: در شاهنامه تژاو. وی داماد افراسياب و حاکم گروگرد در حوالی مرو و مرزبان آن نواحی است (۴-۷۴-۱٠٣۱؛ ۴-۷۴-۱٠٢۸؛ ۴-۷٦-۱٠٦۵؛ ۴-۷٦-۱٠٦۸)، و بهخونخواهی بهرام پسر گودرز به دست گيو کشته میشود. (۴-۱۱۱-۱۵۹۸). قس طزاسف (طبری، يکم، ٦٠٦، س۱٢).
[٢٣]- نرسه پسر جهود: منظور نرسه برادر بهرام گور (۴٣۸-۴٢٠ م) است که مادرش يهودی بوده است.
[٢۴]- َرْورود: دربارۀ مَرْورود نک به لسترنج، سرزمينهای خلافت شرقی، ترجمۀ عرفان، ص ۴٢٣ به بغد؛ مينورسکی، تعليقات حدودالعالم، ترجمۀ ميرحسين شاه، کابل، ۱٣۴٢، ص ۱٦۹.
[٢۵]- بهرام پسر يزدگرد اول يعنی بهرام گور (۴٣۸-۴٢٠ م).
[٢٦]- پوشنگ: پوشنج، فوشنج شهری بوده است به فاصلۀ يک روز راه در مغرب هرات، احتمالاً همان شهر غُريان (= غوريان) کنونی نزديک ساحل چپ هريرود، نک لسترنج، همان ماخذ، ص ۴٣۷.
[٢٧]- شاپور پسر اردشير = شاپور اول ساسانی.
[٢٨]- توس پسر نوذر در زمان کيکاووس و کيخسرو سپاهبد ايران بوده است.
[٢۹]- زرير: برادر گشتاسب و سپهسالار او در جنگ با ارجاسب خيونی است.
[٣٠]- بستور: پسر زرير است که بهخونخواهی پدر میرود و با بيدرفش قاتل پدر میجنگد و سرانجام به کمک اسفنديار او را میکشد.
[٣۱]- کرزم: به روايت فردوسی (شاهنامه ٦-۹٦-۴٢۱) گشتاسب تصميم میگيرد که به جای برادر خود زرير، کرزم را به سپاهسالاری لشکر ايران در جنگ تورانيان بفرستد، زيرا جاماسب پيشگويی کرده بود که زرير در جنگ کشته خواهد شد، اما از اين تصميم منصرف شد. بعدها اسفنديار پسر گشتاسب به بدگويی کرزم به زندان میافتد. در روايت فردوسی از نسب کرزم سخنی نرفته است، تنها در بيتی که در چاپ مسکو الحاقی به شمار آمده و در حاشيه ضبط شده (٦-۱٢۴ ح ٢۵) وی خويش گشتاسب است. طبری (يکم ص ٦۷۷) نام وی را قرزم ضبط کرده است.
[٣٢]- نيشاپور: در متون مانوی که همعصر شاپور اول نوشته شده است، نام ناحيۀ نيشاپور، ابرشهر آمده است. ابرشهر نام ناحيه و نيشاپور مرکز ناحيه بوده است. به نظر مارکوارت (شهرستانهای ايران، ص ۵٢، ايرانشهر، ص ۴۹) اَبَر از نام مهمترين گروه از اقوام سهگانه دههها يعنی Aparnak گرفته شده است. اين نام در بندهش (ص ٢٣٣ س ۱۴) نيز آمده است. نيز نک به دائرهالمعارف ايرانيکا، ذيل ابرشهر.
[٣٣]- شاپور پسر اردشير = شاپور اول.
[٣۴]- پهليزک: نام خاصی است که احتمالاً جزء اول آن بهمعنی پارتی و جزء دوم آن پسوند تحبيب است.
[٣۵]- دهستان: منسوب به قوم دهه (daha) در ناحيۀ اترک در شمال گرگان.
[٣٦]- نرسه اشکانی: در فهرست شاهان اشکانی نام چندتن نرسه آمده است وی احتمالاً همان نرسه پسر بيژن است که بنا به روايات دوران اسلامی جانشين برادر خود گودرز شد، و احتمالاً در اواخر قرن اول و اوايل قرن دوم ميلادی سلطنت میکرد. نک به مارکوارت، شهرستانهای ايران، ص ۵٣ به بعد.
[٣٧]- نام بناکنندۀ قومس که مرکز آن دامغان بوده، از متن افتاده است، به روايت بعضی منابع دوران اسلامی دامغان را هوشنگ ساخته است (مجملالتواريخ، به کوشش بهار، ص ۱۹٠؛ نزههالقلوب، به کوشش لسترنج، ص ۱٦٦). نيز نک به کريستن سن، نخستين انسان و نخستين شهريار، ترجمۀ احمد تفضلی – ژاله آموزگار، ج ۱، ص۱۹٠، ۱۹۵، ۱۹۸.
[٣٨]- پنج برج: به نظر مارکوارت برج به معنی دژ مأخوذ از يونانی است. وی پنج برج را صفتی برای قومس میداند. نيبرگ (راهنمای زبان پهلوی، ج ٢، ص ۱۵٠) آن را «پنج بور» به معنی «دارای پنج اسب بور» خوانده و آن را اسم خاص دانسته است که سازندۀ قومس است. نام چنين کسی در جای ديگری نيامده است.
[٣۹]- شبستان (نيز نک به بند ۴۹). ضحاک علاقۀ بسياری به شبستان داشته و ظاهراً گمان میشده است که وی در شهرستانهای مختلف شبستان داشته است. در تاريخ سيستان، به کوشش بهار، ص ۱٢٢، آمده است: «چون ضحاک مست گشت او را ياد آمد عادت خويش، گفت: شبستان خواهم تا آنجا خوشتر خورم.»
[۴٠]- اشکانيان: در متن پالسکان که املای تاريخی است به جای پَهْلَويگان (= پارتيان). قس صورت فارسی ميانۀ کتيبهای: پلسوب (= پَهْلَوْ) و پلسوبان (= پهلوان: پارتها). نيز نک به بند ۴۱.
[۴۱]- يزدگرد پسر شاپور: يزدگرد اول پسر شاپور دوم، معروف به يزدگرد خشن يا گناهکار (۴٢۱-٣۹۹ م). اما هجوم ترکان از زمان يزدگرد دوم به بهرام (۴۵۷-۴٣۹) آغاز شد.
[۴٢]- چول: نام قبيلهای از ترکان مشرق ايران.
[۴٣]- قسمت آخر بند را نيبرگ (همان مأخذ، دوم، ص ٢۱٣): در زمان پادشاهی يزدگرد پسر شاپور در معبر چول (= صول، شهری در حدود دربند قفقاز) «ويری پَهْر» در آن ناحيه ساخته شد. نيبرگ ويری پهر را با صورت wiropahrag («دژ گرجستان») در سريانی که نام قديمی دژ دربند است، يکی شمرده است.
[۴۴]- دربارۀ پنج شهری که خسرو پسر قباد يعنی خسرو انوشروان (۵۷۹-۵٣۱ م) ساخته است، اطلاع بيشتری نداريم «خسروشاد» با نام «خسرو شادْ هُرمزد» (تيسفون) شبيه است که بر روی مهری ساسانی ديده میشود (کاتالوگ مهرهای کتابخانۀ ملی پاريس، به کوشش Gignoux ص۱۷)، نيز با نام «خسروْ شادْ پيروز» (شهری در گرگان) (ژينيو، ژورنال آزياتيک پاريس، ج ٢٦٢، ۱۹۷۴، ص ٢٠٠) شباهت دارد. حمزۀ اصفهانی (چاپ بيروت، ۱۹٦۱، ص ۵۱) از شهری به نام «خسروْ شاپور» نام میبرد که يکی از شهرهای هفتگانۀ مداين بوده و به قول وی خسرو انوشروان آن را ساخته بود.
[۴۵]- ساخت: در نسخههای خطی متن فقط ک ديده میشود که حرف اول کلمۀ «کرد» (ساخت) است.
[۴٦]- «هوبوی خسرو» از جهت ساخت کلمه شبيه است با «هنبو شاپور» که شهری بوده نزديک مداين و به قول حمزۀ اصفهانی (ص ۵۱) آن را قباد ساخته بود و اهل بغداد آن را جنبسابور (تصحيف خُنبسابور) میناميدند. «هُنْبُو» (در فارسی ميانۀ مانوی هُمْبُوی و در پارتی مانوی خُمْبُوی) به معنی «خوشبو» است.
[۴٧]- اَرَش: ذراع، ذرع. ارشِ شاه: احتمالاً از ارشهای مختلف وجود داشته است، قس: مَنِ شاه.
[۴٨]- دستگرد: به معنی ملک، زمين زراعتی بزرگ و متعلقات آن است. مارکوارت در ترجمه (ص ۱٣) آن را «اقامتگاه» معنی کرده ولی در تعليقات (ص ۵۹) به حدس آن در محلی خاص دانسته است.
[۴۹]- ورازۀ گيوگان: در شاهنامه (۵-۱٠٣-٣٠٠) گرازۀ گيوگان يکی از پهلوانان ايرانی همعصر کيکاووس و کيخسرو است و آخرين بار در زمان لهراسب از او نام برده شده است. (۷-۱٠-٦۵).
[۵٠]- نصيبين، نسيبين بهمعنی «ستونها» از شهرهای بزرگ جزيره يعنی بينالنهرين عليا، بين راه موصل بهشام.
[۵۱]- اورها: الرها، رها = ادسا در اورفۀ کنونی در جنوب ترکيه. نام آن در کتيبۀ بزرگ شاپور در کعبۀ زردشت بهصورت اورها آمده است.
[۵٢]- نرسه اشکانی: معلوم نيست منظور کدام پادشاه اشکانی است، ولی احتمالاً با نرسه اشکانی مذکور در بند ۱۷ متفاوت است.
[۵٣]- بابل: بابل نام خاص (نامْنژاد) تصور شده است که شهر بابل را ساخته و بابليان از نسل او هستند.
[۵۴]- تير: سيارۀ تير (عطارد)
[۵۵]- طلسم: در متن پهلوی «ماريگ» بهمعنی «سخن رازآميز، طلسم است.
[۵٦]- قسمت هشتم: در متن «هشتم بَهْرَگ» (بهرۀ هشتم). احتمالاً منظور فلک يا گوی هشتم است که بهنظر قدما فلک ستارگان ثابت است (نک التفهيم، بهکوشش جلال همايی، ص ۵٦).
[۵٧]- ... بهجای نقطهچين کلمۀ «مهر» آمده است که معنی آن روشن نيست. احتمالاً يا نام خاصی است يا تصحيف کلمه «مردم» است.
[۵٨]- بابلی: در متن واپَليک بهجای پاپِليک (= بابليگ: بابلی). حرف «و» (يا «ن») پهلوی گاهی به«ب» تصحيف میشود. قس ناميک / واميک (در بند ۸ همين متن) بهجای باميک (= بامی). نيز نک بهبند ٢۹ (بيستون).
[۵۹]- مارکوارت و نيبرگ و مترجمان ديگر اين بند دشوار را بهگونهای ديگر ترجمه کردهاند.
[٦٠]- حيره: شهر قديمی بينالنهرين نزديک نجف کنونی.
[٦۱]- درياچۀ تازيان: احتمالاً بطيحه (بطايح) يا النجف. مارکوارت و مترجمان ديگر بهتقليد او آن را با خليج فارس تطبيق دادهاند، اما هيچگاه خليج فارس، درياچۀ تازيان ناميده نشده است.
[٦٢]- همدان: صورت قديمتر آن اَهْمَدان بر روی مهرهای ساسانی آمده است (نک بهژينيو (Gignoux))، پَدْ نامِ يزدان، ص ۱٠۷.
[٦٣]- يزدگرد پسر شاپور: يزدگرد اول (۴٢۱-٣۹۹ م).
[٦۴]- خشن: در پهلوی دَبْر (dabr). در مورد اين صفت نک بهصادق کيا، هنر و مردم، ش ٣۷، ۱٣۴۴، ص ۱٦، نيز مقالۀ احمد تفضلی، ژورنال آزياتيک، ج ٢٦٠، ۱۹۷٢، ص ٢۷٠.
[٦۵]- درياچۀ بهرام آوند: هويت آن روشن نيست. مارکوارت حدس زده است که شايد منظور درياچۀ سلطانيه (حوض سلطان) باشد.
[٦٦]- بهرام پسر يزدگرد: بهرام گور (۴٣۹-۴٢۱ م).
[٦٧]- پدشخوارگر: ناحیهای که سلسله جبال کنونی البرز را تشکيل میدهد.
[٦٨]- ارماييل: در داستان ضحاک، ارماييل نام آشپز وی بود که بهکمک برادرش گرماييل هر روز تعدادی از مردمان را از مرگ نجات میداد و بهدماوند میفرستاد. فريدون پس از پيروزی بر ضحاک وی را پاداش بخشيد و بدو لقب مَصْمُغان داد.
[٦۹]- کوهياران (= کوهداران): تحتاللفظی «دارندۀ کوه، اقامتکننده در کوه». بهروايت طبری (يکم، ص ٢٢۹): «فريدون» بههر يک از (اين) کوهياران (قوهيارييين) مرتبهای داد و بههر يک از آنان ناحيهای از دنباوند (= دماوند) و غيره را محل کرد. «از اين روايت برمیآيد که تصور میشده است که کوهياران در نواحی مختلف کوهستانی حکومت داشتهاند. در زَنْدِ وَهْمَن يسْن (فصل ۴ بند ۵۸) نام کوهيار همراه با بعضی اقوام و قبايل ساکن شرق ايران مانند خيونها، سغديان، ترکان و هيتلها آمده است، بنابراين تصور میشده که دستهای از کوهياران در شرق ايران، شايد در کوهستان سمرقند میزيستهاند. بهروايت فردوسی (شاهنامه، يکم، ص ۵٢ و ۵٣) ارماييل و گرماييل مردم را از مرگ نجات میدادند و بهکوه و دشت میفرستادند و کردان از نژاد اينان هستند.
[٧٠]- وِسيمگان (wisēmgān): در ارمنی vsemakan خاندان کوچکی که بر دماوند حکومت میکردند و از خاندان گاووسگان (ارمنی kavosakan) بودند. (نک، مارکوارت شهرستانها، ص ۷٠).
[٧۱]- نهاوند (؟): در متن کلمه بهصورت هاکان يا نهکان نوشته شده است. مارکوارت (شهرستانها، ص ۷٠) آن را تصحيف نهاوند میداند که تحت تأثير کلمۀ قبل بهاين صورت درآمده است. نيبرگ (همان مأخذ، ٢، ص ٢۱۸) آن را خاکان (= خاقان) خوانده ولی دليلی برای اين قرائت ارائه نداده است. عريان (چيستا، س ٢، ش ۵، ص ٦٠۹) کلمه را آهگان خوانده و توضيح داده است که آه دهی است نزديک دماوند، اما برای گان در آخر آن توضيحی نداده است.
[٧٢]- بيستون: در متن وسپوتون آمده است که مارکوارت با تغييری جزئی آن را بهبيستون تصحيح کرده است. در اين متن گاهی «ب» پهلوی به«و» تصحيف شده است. نک بهبند ۸ و ٢۴.
[٧٣]- موسرگان: در متون عربی المُسْرَقان يا المشرقان (= ماء اردشيرگان). مسرقان از دُجَيل (کارون) منشعب میشد و احتمالاً همان آب گرگر کنونی است. در بندهش آب مسرگان همان اولی (ulai) دانسته شده که رودخانه شوش يا کرخۀ کنونی است (مارکوارت، شهرستانها، ص ۷٣)، نيز نک به لسترنج، سرزمينهای خلافت شرقی، ص ٢۵۴ و بعد.
[٧۴]- بلوچان: قوم بلوچ (در عربی بلوص) در کرمان در غرب کوههای قفص يا کوچ (مشتق از کوفچ) مستقر بودند. کوههای قفص با کوههای بشگرد کنونی قابل انطباق است. قفص و بلوص (کوچ و بلوچ) در منابع اسلامی غالباً همراه با هم ذکر میشوند. نک به مارکوارت، شهرستانهای ايران، ص ۷۴ بهبعد.
[٧۵]- مرنجان (؟) قرائت کلمه مورد ترديد است. مارکوارت (شهرستانهای ايران، ص ۸٠) بهمشابهت اين کلمه با بازينجان (زمودالاکراد) در فارس اشاره کرده است. اين نام همچنين با نام قوم منوجان مشابهت دارد که همراه با قوم قفص (کوچ) در مسالک الممالک اصطخری (ص ۱٦۷ س ۵) ذکر شده است.
[٧٦]- موصل: يا اديابن. بهروايت طبری (يکم، ص ۸٢٠) اردشير حزا مرکز اين ناحيه را توسعه داد و آن را نوداردشير (مخفف اَنُودْ اردشير) ناميد، و همۀ آن ناحيه نوداردشيرگان ناميده شد و بعداً بهصورت نوشيرگان مخفف گشت.
[٧٧]- پيروز پسر شاپور: هويت او معلوم نيست.
[٧٨]- جزيره: سرزمين دجله و فرات، بينالنهرين عليا.
[٧۹]- امتوس: برادرزادۀ قيصر. بهنظر مارکوارت (شهرستانهای ايران، ص ۸٢) منظور از امتوس، اورليوس وروس (Aurelius Verus)، برادر خواندۀ امپراطور اورليوس انتونيوس است که با اشکانيان در ۱٦٦-۱٦۴ م. جنگ کرد. نيز نک به يادداشت عريان، چيستا، س ٢، ش ۵، ۱٣٦۱، ص ٦٠۹ و بعد.
[٨٠]- اردشير پسر اسفنديار. در اينجا بهجای کوروش دوم، بنيانگذار سلسلۀ هخامنشی آمده است. (مارکوارت، شهرستانهای ايران، ص ۸٣).
[٨۱]- رَخود، رُخَد يا رُخَج در نزديک قندهار کنونی. رهام: پسر گودرز، از پهلوانان شاهنامه است که از دوران کيکاووس تا اوائل پادشاهی لهراسب نام او میآيد. بهنظر مارکوارت (ص ۸۴ و بعد) احتمالاً انتساب بنيان رخد بهرهام بهسبب تشابه
[٨٢]- دو اسم و براساس اشتقاق عاميانه بوده است.
[٨٣]- اسبْوَرْز: در جای ديگر نام او نيامده است.
[٨۴]- يببو (= يبغو) خاقان: لقب ترکان قرن ششم ميلادی. در اواخر دوران ساسانی تورانيان با ترکان يکی شمرده شدهاند و میبينيم که قهرمان باستانی ايران در برابر ترکان قرار گرفتهاند.
[٨۵]- بُست: غالباً بهضم اول ضبط شده است، شهری در جنوب افغانستان کنونی.
[٨٦]- بَسْتُور: پسر زرير که همراه اسفنديار انتقام خون پدر را در جنگ ايران و توران در زمان گشتاسب گرفت. انتساب بنيان بست بهبستور مسلماً بهعلت شباهت لفظی و براساس اشتقاق عاميانه است.
[٨٧]- فْرَزْدان: بنابر يشت ۵ (آبان يشت) گشتاسب در کنار اين درياچه برای ناهيد قربانی کرد و از او درخواست کرد بر بعضی دشمنان خويش از جمله ارجاسب غلبه کند. در ادبيات پهلوی (بندهش ۹٢ س ۹ تا ۱٢) جای فرزدان را در سيستان دانستهاند.
[٨٨]- بنه: خيمه و خرگاه.
[٨۹]- فَراه: در متنهای عربی فره در جنوب غربی افغانستان. نک به مارکوارت، ايرانشهر، ص ٣۵، همو، وِيهْرود و اَرَنگ، ٢٢-۱۸.
[۹٠]- زابلستان: ناحيۀ کوهستانی عليای هيرمند و قندهار، مرکز آن غزنه، غزنين (عربی جنزه، جزنه) بوده است.
[۹۱]- زرنگ: يا زرنج مرکز سيستان قديم؛ خرابههای شهر قديم در نزديکی زاهدان کنونی برجای است. نک بهلسترنج، همان مأخذ، ص ٣۵۹.
[۹٢]- کرکوی: شهری در شمال زرنگ که دارای آتشکدۀ مشهوری بود. نام آن در بندهش (۱٢۷ س ۱۱) و شرح تأسيس آن و شعری بهپهلوی دربارۀ آن در تاريخ سيستان، بهکوشش بهار، ص ٣٦ و بعد آمده است.
[۹٣]- منوچهر: در بندهش (ص ٢۱۱ س ۱٣ بهبعد) آمده است که: «در اين هزاره (= هزارۀ سوم)... پس افراسياب آمد و منوچهر و ايرانيان را بهپدشخوارگر راند...».
[۹۴]- اسفندارمد: ايزد بانوی زمين، داستان تقاضای ازدواج افراسياب از اسفندارمد، در جای ديگر نيامده است، اما بهاين داستان در گزيدههای زادسپرم (فصل ۴، بندهای ۴ تا ۷) اشاره شده است: «تجلی دين در اسفندارمد در آن زمان بود که افراسياب آب را از ايران شهر باز داشت. اسفندارمد برای بازآوردن آب، بهشکل دوشيزهای بهخانۀ منوچهر که فرمانروای ايران و مسئول مقابله با غير ايرانيان بود، ظاهر شد، جامهای درخشان بر تن داشت که از همۀ اطراف آن بهطول يک هاسَرْ (= اندازهای است) فروغ میتابيد... و کمربند زرينی بهميان بسته بود». در مورد اين اسطوره در جای ديگر بحث خواهد شد.
[۹۵]- پيروزان: «پسر پيروز» نشان میدهد که بايد نام خاصی قبل از اين نام افتاده باشد. مارکوارت (ص ۱۸) آن را صفتی بهمعنی «پيروزمند» برای کرمانشاه دانسته است، و نيبرگ (همان ماخذ، ٢، ص ۱٦٠) بدون توضيحی آن را اسم منسوب بهپدر بهشمار آورده است. در بند ۵۵ همين متن نام کواد پيروزان (قباد پسر پيروز) آمده است. برادر ديگر قباد نيز بلاش پسر پيروز بوده است. بههر حال روشن نيست که کدام پادشاه منظور است. در تاريخ ساسانی بهرام چهار (٣۹۹-٣۸۸) دارای لقب کرمانشاه است، زيرا پيش از رسيدن بهپادشاهی والی کرمان بوده است.
[۹٦]- منظور از شهرستان کرمان، احتمالاً مرکز قديم آن سيرجان بوده است.
[۹٧]- بِهْاردشير: بیترديد اين شهر غير از بِهْاردشير (سکوکيه) در آسورستان است که در بند ۵٢ از آن ياد شده است. نيبرگ (همان مأخذ، ٢، ص ٢٠۸) بهاشتباه هر دو را يکی دانسته است. مارکوارت (شهرستانها، ۹۱) آن را نام قديمی کرمان کنونی دانسته است که يکی از شهرهای بزرگ ايالت کرمان بوده و نام آن در متنهای عربی و فارسی بهصورت بَرْدَسير، گُواشير و جُواشير ضبط شده است. اين شهر در زمان سلجوقيان مرکز کرمان بوده است.
[۹٨]- استخر: شهری که خرابههای آن در نزديک تخت جمشيد کنونی است. مارکوارت انتساب بنيان استخر را بهاردوان اشکانی درست نمیداند. بهروايت طبری (يکم، ٦۹٠ س ۱٠) آن را همای چهرآزاد (خمانی) ساخته است.
[۹۹]- پارتيان: اشکانيان. در متن پالسکان بهجای (پليسکان) املای تاريخی است که نشاندهندۀ تلفظ پهلويگان (= پارتيان) است. نيز نک بهبند ۱۸.
[۱٠٠]- دارابگرد: دارابجرد، در نزديکی داراب کنونی در شرق فارس. [۱٠۱]- بِهْشاپور: بيشاپور، در ناحيۀ کازرون فارس. در متن وِيهشاپور بیترديد تصحيف بيهشاپور است. در اين متن «ب» پهلوی در مواردی به«و» (يا «ن») پهلوی تصحيف شده است. نک بهبند ۸. حمزۀ اصفهانی، سنی ملوکالارض، ص۴۴، آن را بیشاپور (هم اسم شهر و هم اسم ناحيه) ذکر کرده و در روی مهرهای ساسانی نيز صورت بيشاپوهر (با املاهای گوناگون) آمده است، در يک مورد نيز احتمالاً بگ شاهپور (= بَی شاپور) آمده است که نشان میدهد جزء اول کلمه بغ بهمعنی «سرور» است (قس بيدخت و بيستون).
[۱٠٢]- گور: نام قديم فيروزآباد است. اردشير ساسانی آن را اردشير خُرَّه ناميد. بر روی سکهها و مهرهای ساسانی نيز هم نام گور (با املای تاريخی گوبال) و هم اردشير خوره آمده است. در کارنامۀ اردشير بابکان (فصل ۷ بند ۹-۸) بنيان آن بهاردشير بابکان منسوب است. فيروزآباد نامی است که عضدالدوله بر آن نهاده است.
[۱٠٣]- توج: توز، در ناحيۀ اردشيرخره (= گور، فيروزآباد) در نزديکی کازرون و در کنار رود شاپور (= توج). احتمالاً شهر قديم در محل ده کهنۀ فعلی، مرکز شبانکاره، دشتستان قرار دارد.
[۱٠۴]- هرمزد اردشيران: در عربی هرمز اردشير، هرمشير. بهقول طبری (يکم، ص ۸٢٠ ص ۱٠-۹) اين شهر بهدست اردشير بنياد نهاده شد تا مرکز جديد خوزستان باشد، مشتمل بر دو شهر بود. يکی هوجستان وازار (= سوق الاهواز) و ديگری هرمشير که در زمان حملۀ اعراب از ميان رفت. سوق الاهواز بهاهواز معروف شد. از کتيبۀ شاپور در کعبۀ زردشت (سطر ۴ فارسی ميانه و سطر ٢ پارتي) ظاهراً چنين استنباط میشود که شاپور اين شهر را چنين نامده است. در متون مانوی نام آن اوهرمزد اردخشير آمده است.
[۱٠۵]- رام هرمزد: رام هرمز. بهروايت طبری (يکم ۸٣٣ س ۱۷) بنيان کوره (= ناحيه) رام هرمزد بههرمز پسر شاپور اول نسبت داده شده ولی بنيان شهر هرمزد اردشير بهاردشير اول (طبری ۸٢٠ س ۱٠). نام کامل آن رامْْهُرمزد اردشير بوده است که بهصورت رامز مخفف شده و تلفظ جديد آن رومز است، واقع در شمال اهواز و بر قسمت عليای رودخانۀ جراحی.
[۱٠٦]- هرمزد پسر شاپور: هرمزد شاه ساسانی (٢۷٣-٢۷٢ م) ملقب بهدلير.
[۱٠٧]- شيشين دخت: دختر ريش گالوثا (رأس الجالوت) «رئيس يهوديان» زن يزدگرد اول (۴٢۱-٣۹۹ م) پسر شاپور دوم. انتساب بنيان اين دو شهر بهاين بانو براساس شباهت لفظی است و احتمالاض دلالت بر اين دارد که در زمان يزدگرد اول در اين دو شهر يهوديان از مزايايی برخوردار بودهاند.
[۱٠٨]- جندی شاپور: در متن «وندوی شاپوهر»، در کتيبۀ شاپور در کعبۀ زردشت: «ويه انديوک شاپوهر» «(شهر) شاپور از انطاکيه بهتر است». نام اين شهر بر روی مهرهای دورۀ ساسانی نيز آمده است. اين شهر را شاپور اول ساسانی بنا نهاد و اسيران رومی را در آن مستقر کرد. خرابههای آن در هشت فرسخی شمال غربی شوشتر سر راه دزفول باقی است و شاهآباد ناميده میشود (نک بهلسترنج، سرزمينهای شرقی، ص ٢۵٦).
[۱٠۹]- ايران خره شاپور: در متن. «ايران کردی شاپوهر» آمده است که مسلماً نادرست است، زيرا اين شهر احتمالاً همان ايرانخرهسابور است که طبری (يکم، ۸۴٠ س ۱) آن را با الکرخ تطبيق داده است. بهنظر مارکوارت (شهرستانهای ايران، ص ۹۸) صورت پهلوی تصحيف «ايران <فَرخْ> شاپور کرد» است. بهنظر نگارنده کلمۀ «کرد» در متن پهلوی اضافی است، و کلمۀ «خوره» (خره) از متن افتاده است، و صورت اصلی مسلماً «ايران خره شاپور» بوده است که طبری آن را ضبط کرده است. آنچه اين نظر را تأييد میکند، صورت «ايران خوره شاپور» همراه با «ويه انديوک شاپور» بر روی يکی از مهرهای ساسانی است که فرای (مجموعۀ مقالات، ج ۱، ص ٢۵۱) آن را منتشر ساخته است. محل آن در نزديک شوش کنونی است.
[۱۱٠]- بيلآباد: در متن پهلوی پلاپات. در متنهای مانوی صورت بيلآباد آمده است (مشتق از صورت آرامی بيث لاپات)، نام قديمی جندی شاپور. در ترجمۀ تاريخ طبری (به کوشش بهار، ص ۸۹٦ و بعد) آمده است که شاپور بهتوصيۀ چوپانی بهنام بيل اين شهر را ساخته است. در حقيقت بايد گفت که نام قديمی شهر بيلآباد بوده و شاپور اول نام جندیشاپور را بدان داده است.
[۱۱۱]- نهره تيره: يا نهر تيری در کنار رودخان هيا نهری بهاين نام که ظاهراً يکی از شعبههای شاحل راست کرخۀ سفلی بوده است. اين شهر بهفاصلۀ يک منزل در مغرب اهواز سر راه واسط واقع بوده است. نک بهلسترنج، همان مأخذ، ص ٢٦٠، مارکوارت، شهرستانهای ايران، ص ۹۸. در متن پهلوی نام سازندۀ اين شهر از متن افتاده است.
[۱۱٢]- شبستان ضحاک: نک بهبند ۱۸.
[۱۱٣]- زندان ايرانشهر: مارکوارت (شهرستانهای ايران) بر آن است که نويسنده اين محل را با «دژ فراموشی» که زندان ساسانيان بوده، اشتباه گرفته است. بعضی محل اين دژ را دزفونل و بعضی گلکرد (نزديک شوشتر) دانستهاند.
[۱۱۴]- سِمْران: نام بخش جنوبی عربستان که در متون دوران اسلامی بهجای آن يمن بهکار میرود، و سرزمين و مردم آن را هاماوران (صورت ايرانی حمير) مینامند. نک بهمقالۀ نيبرگ درUnvala Memorial Vol. Bombay, P.106f.
ابنخردادبه، المسالک و الممالک، ص ۱۷، صورت سمران شاه (شاه يمن) را ذکر کرده است، و گرديزی، زينالاخبار، ص ۵، از شهر سمران در يمن ياد کرده که آن را فريدون ساخته بود. نيز نک بهD. Monchizadeh, Topographisch-historische Studien zum iranischen Nationalepos, Wisbade, 1975, P.77.
[۱۱۵]- مسور (؟): قرائت صحيح اين نام معلوم نيست. مارکوارت، شهرستانهای ايران، ص۱٠۱، آن را منصور (خليفه المنصور)، و نيبرگ، همان مأخذ، ص ۱٠٦، آن را «ميخور» (دارای ميخ) خوانده است. منشیزاده، همان مأخذ، ص ۷۸، ح ۱٢، بر ان است که مسور تصحيف هماور (قس هاماوران) است.
[۱۱٦]- بُخْتْ خُسْرَو را با بخت نرسه تطبيق داده و هر دو را صورت ايرانی نبوکد نصر دانسته است.
[۱۱٧]- آراست (؟). در متن پهلوی آرايست (؟) مارکوارت آن را بهاحتمال جزئی از نام شهر ناشناختهای مانند <ايران> آراست <شاپور> دانسته است. نيبرگ، راهنمای پهلوی، ج ٢، ص ٢۹، آن را اَرْهِسْت (Arhest) خوانده و آن را با دهی بههمين نام در ساحل درياچۀ وان در ارمنستان تطبيق داده است.
[۱۱٨]- اسگر (؟): قرادت کلمۀ پهلوی مبهم است (به ظاهر اسگر نوشته شده است). نيبرگ، راهنمای پهلوی، ج ٢، ص ۹ اين کلمه را ادبيل (ارمنی دوين) تطبيق داده است. اين شهر در قديم مرکز ارمنستان بوده و اکنون بهجای آن دهکدۀ کوچکی در جنوب ايروان نزديک رود ارس قرار دارد. نک بهلسترنج، سرزمين خلافتهای شرقی، ص ۱۹٦. مارکوارت، شهرستانهای ايران، ص ۱٠٣، آن را بهآسور (= آسورستان) تصحيح کرده است.
[۱۱۹]- بِهْاَردشير: در پهلوی «وِيهْاَردشير» و در عربی بهرسير. نام اين شهر در کتيبۀ بزرگ شاپور بر کعبۀ زردشت و بر روی مهرهای ساسانی بهصورت «ويه اردشير» آمده است. بنيان ويه اردشير که مرکز آسورستان بوده و در ساحل غربی دجله قرار داشته است، بهاردشير بابکان نسبت داده شده است. پيش از آن سلوکيه نام داشته است. نک بهمارکوارت، شهرستانهای ايران، ص ۱٠٢. بهاردشير ديگری در بند ۴٠ ذکر شده است.
[۱٢٠]- اوشَک (؟): ظاهراً نام خاصی است. اما معلوم نيست که بوده است. کلمه را خوشک و هوشک و غيره نيز میتواند خواند. مارکوارت، شهرستانهای ايران، ص ۱٠٣، بهحدس آن را اوشک خوانده و با کلمۀ نبطی اوشو، عربی اوس تطبيق داده است. نيبرگ، همان مأخذ، ج ٢، ص ۱۴٣، آن را بهاوداک تصحيح کرده و توضيح داده است که احتمالاً نام شاخهای از رودخانۀ فرات بوده است.
[۱٢۱]- هکر (؟): در متن هکر (يا اکر و غيره). مارکوارت، شهرستانهای ايران، ص ۱٠٣، آن را با هجر شهری در بحرين تطبيق داده است، اما نيبرگ، همان مأخذ، ص ۸۹، آن را نام قومی در صحرای شام دانسته است.
[۱٢٢]- کُنْدگَر (؟) و بورگر (؟): کلماتی ناشناختهاند. مارکوارت، همان مأخذ، ص ۱٠۴، کلمۀ اول را گُنْدسَر خوانده و آن را با گندسالار (رئيس سپاه) مقايسه کرده است، اما نيبرگ، همان مأخذ، ص ٦۵، آن را دو سر (دارای دو سر) خوانده و توضيح داده است که نام يکی از دو سپاهی بود که تحت فرمانروايی شاه حيره بوده است (عربی دو سر). کلمۀ دوم را مارکوارت مرکب از دو جزء میداند. پور (؟) + کر. نيبرگ، همان مأخذ، ۴۸، آن را بورگل (لشکر خاکستری) خوانده، و توضيح داده که نام يکی از دو سپاهی بود که تحت فرمانروايی شاه حيره بوده است. بهنظر میرسد که اين دو کلمه نام دو مرتبۀ نظامی بوده باشد.
[۱٢٣]- درياچۀ تازيان: نک بهبند ٢۵.
[۱٢۴]- گَی: در متنهای دوران اسلامی جی، در کتيبۀ شاپور در کعبۀ زردشت صورت گدی (فارسی ميانه) و گب (پارتی) و بر روی مهرهای ساسانی گب و گد آمده که همه نمايندۀ تلفظ گی (gay) است. گی (جی) نام قديم شهر اصفهان است.
[۱٢۵]- شيشين دخت: نک بهبند ۱٠۷.
[۱٢٦]- ايران آسان کرد قباد: اين شهر ميان گرمکان (بيث گرمايه) و نُودْاَردشيرگان (= اديابن، موصل) قرار داشته است. نک بهمارکوارت، ايرانشهر، ص ٢٢.
[۱٢٧]- اشکر (؟): جای آن مشخص نيست.
[۱٢٨]- بهرام پسر يزدگرد: منظور بهرام گور است (۴٣۹-۴٢۱ م.)
[۱٢۹]- احتمالاً منظور از شهرستان آذربايجان، اردبيل است که مرکز اين استان بوده است.
[۱٣٠]- ون: نام شهری بهنام ون دختر گُلَخْش (بلاش). بهنظر مارکوارت، همان مأخذ، ص ۱٠٦ و ۱٠۷، ون همان فرانک مادر کيقباد است. اين زن دختر وذرسا (يا ودرگا) بوده است. بهنظر نيبرگ، همان مأخذ، ص ۸٦، گلخش صورت ديگری از بلاش يکی از پادشاهان اشکانی است.
[۱٣۱]- برادروش: نام قاتل زردشت است. وی معمولاً با لقب تور (تورانی) ذکر میشود و اينجا عنوان کرپ (karap) را دارد که عنوانی است برای دستهای از مخالفان زردشت.
[۱٣٢]- گنجک، گنجه: در متنهای عربی شيز. اقامتگاه تابستانی پادشاهان ساسانی، محل آن احتمالاً در ليلان کنونی در جنوب شرقی درياچۀ اورميه بوده است. نک به مارکوارت، همان مأخذ، ص ۱٠۸ بهبعد.
[۱٣٣]- آموی، آمل: مرکز قديم طبرستان
[۱٣۴]- زنديق پرمرگ (= مرگآور): گويا منظور مزدک يا يکی از پيروان او باشد.
[۱٣۵]- آغاز اين بند که ظاهراً سخن از بنای شهر ری بوده، افتاده است.
[۱٣٦]- ابوجعفر دوانيقی: منصور خليفۀ عباسی (۱۵۸-۱٣٦ هـ.ق.).
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ برگرفته از: شهرهای ايران، ج ٢، به كوشش محمديوسف كيانی، جهاد دانشگاهی، سال ۱٣٦٦