فهرست مندرجاتپوزیتیویسم منطقی
فلسفه پوزیتیویسم منطقی و الهیات
- فلسفه پوزیتیویسم منطقی و الهیات
- نقد و نتیجهگیری مترجم
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
[قبل] [بعد]
[↑] فلسفه پوزیتیویسم منطقی و الهیات
مکتب پوزیتیویزم منطقی، در تعریف دقیق، نهضتی سازمانیافته بود که جهتگیری علمی داشته[۱] و در سالهای ۱۹۲۰-۱۹۳۰ در وین متمرکز بود. این نهضت نسبت به مابعدالطبیعه[٢] الهیات[٣] و فلسفه سنتی[۴] شدیدا« موضع انتقادی داشت. پوزیتیویزم منطقی را، که بهعنوان تجربهگرایی منطقی[۵] نیز شناخته شده است، میتوان بهنحوی جامعتر تعریف نمود و آن را آموزهای دانست که مولود تجربهگرایی کهن و پوزیتیویزم قرن نوزدهم است که بر اساس تفسیر تجربی نوشتههای اولیه لودویک ویتگنشتاین (۱۹۵۱-۱۸۸۵) تشدید یافته بود.
بههر حال، مبادی بعیده مکتب پوزیتیویزم منطقی ریشه در تاریخ طولانی تجربهگرایی فلسفی دارد که سنتی مبتنی بر این اعتقاد است که تمامی معرفت بشری باید تنها از تجربه بشری اخذ شود. بهطور مشخصتر، تجربهگرایی جان لاک (۱۷۰۴-۱۶۳۲)، جورج بارکلی (۱۷۵۳-۱۶۸۵)، و دیوید هیوم (۱۷۷۶-۱۷۱۱)، همراه با تلاش دستهجمعی آنان بهمنظور حذف افراطی منابع غیر تجربی معرفت، الهام بخش آرای علمی فیزیکدان برجسته و نظریهپرداز علم یعنی ارنست ماخ (۱۹۱۶-۱۸۳۶) شد. افزون بر این، نهضت پوزیتیویستی قرن نوزدهم که توسط اگوست کنت (۱۸۵۷-۱۷۹۸) بنیانگذاری شد، همراه با ستایش بیکرانی که نسبت به علوم طبیعی داشت و نیز تعهدات ضد روحانی[٦] و ضد مابعدالطبیعیاش و همچنین برنامههای آگاهانهای که برای ایجاد اصلاحات اجتماعی و دینی داشت، نه تنها پشتوانه ماخ بهشمار میرفت، بلکه برای گروه کوچکی از ریاضیدانان و متفکران اجتماعی و دانشمندان طبیعی، که در اوائل ۱۹۰۷ در وین گرد آمده و درباره آرای ماخ با یکدیگر مباحثه داشتند، نیز پشتوانهای محسوب میشد. این گروه موفق شد تا در سال ۱۹۲۲ نظر موریتس شلیک[٧] (۱۹۳۶-۱۸۸۲) را بهخود جلب کند. او یکی پرورشیافتگان علمی فیزیکدان بزرگ آلمانی ماکس پلانک (۱۹۴۷-۱۸۵۸) بود که در عین حال به مسایل فلسفی مشتاقانه علاقه داشت و صاحب کرسی ماخ در دانشگاه وین بود.
شلیک بهسرعت حلقهای از متفکران همفکر را گردخود جمع آورد و آنان را از میان کسانی انتخاب کرد که در علوم تجربی صاحبنظر بودند. بعضی از آنان کسانی بودند که در سال ۱۹۲۸ «انجمن ارنست ماخ» را تشکیل دادند. آنچه که بهزودی بهعنوان «پوزیتیویسم منطقی» معروف شد توسط این گروه شکل گرفته بود. «حلقه وین» چنانکه بعداً بههمین نام شناخته شد، در سال ۱۹۲۹ بیانیهای صادر کرد و گردهمایی جهانی تشکیل داد و در سال ۱۹۳۰ نشریهای منتشر کرد که نامش «شناخت»[٨] بود. حلقه، این نشریه را بهمنظور بسط مواضع تند خود منتشر کرد. ویژگی بارز منطقی حلقه وین، تجربهگرایی مأخوذ از مطالعه دقیق یعنی مطالعه خط به خط «رساله منطقی- فلسفی»[۹] ویتگنشتاین از سال ۱۹۲۶-۱۹۲۴ بود. این کتاب در سال ۱۹۱۸ به اتمام رسید و در سال ۱۹۲۱ برای نخستینبار منتشر شد. زمان انتشار آن کمی قبل از تأسیس حلقه وین بود. ویتگنشتاین هیچگاه عضو اصلی و رسمی حلقه نبود و هیچگاه از روح حزبی و درشت حرفزدن و قلمبهگوییهای حلقه، جانبداری نمیکرد، ولی از سال ۱۹۲۶-۱۹۲۷ مشغول مباحثات با شلیک و سایر اعضای حلقه وین بود.
آموزه منطقی ویتگنشتاین برندهترین سلاح حلقه منطقی وین علیه مابعدالطبیعه و الهیات بود که طبق آن آموزه منطقی مابعدالطبیعه و الهیات صرفاً کاذب و باطل و منسوخ نیستند، آنگونه که آگوست کنت و پوزیتیویستهای کهن میگفتند، بلکه دقیقاً بیمعنا[۱٠] و بیهوده و پوچ هستند. این اندیشه از ویتگنشتاین اخذ شده بود که حلقه وین تأکید میکرد که همه قضایای معنا دار، تحلیلی[۱۱] هستند، (که منطقاً «یقینی» هستند و این بهدلیل آن است که این قضایا همانگوییاند) یا ترکیبی[۱٢] (که قابل تجزیه به قضایای بنیادی هستند. این قضایای بنیادی با حقایق اوّلی بسیط تطبیق میشود.) حلقه وین تفسیر خاص خود را از آنچه بهعنوان«حقائق اتمی»[۱٣] تبیین شده است ارائه نمود. با این تفسیر مؤید و پشتیبانی برای دو اصل اولی از سه اصل اولی حلقه وین بهدست میآمد. این سه اصل عبارت بودند از: نظریه «وحدت علوم»[۱۴] طرح کلیدی ماخ بر این اساس که همه علوم میتوانند بهطور یکسان به گزارشهای متنوع و مرکب در مورد تجزیه تحویل برده شود.
نظریه دوم، عقیده به بیارزش بودن متافیزیک بود؛ بر این مبنا که بلندپروازیهای متافیزیکی در تلاش برای فراتر رفتن از تجربه در شناخت تجربه حسی شکست میخورد و بنابراین از قلمرو معرفت خارج میشود. هر دو نظریه، یکی وحدت بخشیدن به علوم و دیگری بیاعتبار کردن مابعدالطبیعه، بههم پیوسته و مرتبط بودند و توسط نظریه سوم حمایت میشوند.
تنها ویژگی منحصر بهفرد نظریه اعلام شده توسط پوزیتیویسم منطقی، اصل «تحقیقپذیری»[۱۵] معناست، که در پرتو تحلیل ویتگنشتاین از منطق زبان حاصل شده بود. این اصل که «معنای قضیه، روش تحقیقپذیری آن است» اگر چه در «تراکتاتوس» اظهار نشده است، به یکی از اشارات و اظهارات ویتگنشتاین نسبت داده شده است که نخستینبار در شماره نخست نشریه «ارگنتینس» چاپ شده است. در همه تفاسیر بعدی که از اصل «تحقیقپذیری» آمده است، این اصل بدان معنا گرفته شده است که برای هر قضیه غیر تحلیلی (یعنی هر جزئی محتملِ هر گونه سخن آگاهی بخشِ محتمل) یا خبر و گزاره احتمالی، معنای واقعی و حقیقی درباره آن معنای واقعی گزاره، معادل است با مجموعه مشاهداتی که برای آن سخن بهکار میرود و برای اظهار صدق آن کفایت میکند. چنین گفته شده است که ادعای کلامی مذکور باید، اگر نه بهنحو همانگو، معادل و همارز با تجربیات حسی باشد که یک تجربهگر میتواند بهنحو مطلوب در مقامی قرار بگیرد که این ادعا را اثبات کند. چنین تجربیات مؤیدی در نهایت تنها میتواند معنایی داشته باشند که این گزارهها میتوانند ارائه دهند. ولی اگر چنین تجربیات مشخصی تحقق پیدا نکند، همانگونه که درباره قضایای اقامه شده درباره موجودات نامحسوس مثل خدا یا مطلق شاهد آن هستیم، این صورت لفظاً «حامل چیزی نیست و هیچ ادعای واقعی ارائه نکرده است که به آن معتقد گردیم». آری ماهیت استدلالهای بحثانگیز یا مجادلهآمیزِ پوزیتیویستهای منطقی چنین است که گذشت. این بحث مناقشهانگیز معمولاً «در فلسفه آلمان» مورد تجاهل واقع شده است.
بیتردید علت آن این است که حلقه وین، آنگونه که به نقد خود فلسفه میپرداخت، خود را مشتغل به فلسفه نمیشناخت و این مطلب عمدتاً «توسط اندیشمندان حرفهای بهعنوان جانبداری از روش جهانبینی علمی فلسفه اظهار شده است». با این وجود برخی از فیلسوفان انگلیسیزبان، که مدتی طولانی از سنت تجربیِ الهام گرفته از ماخ و حلقه وین تأثیر پذیرفته بودند، به سرعت متوجه پوزیتیویسم منطقی گردیدند. آلفرد آیر[۱٦] و گیلبرت رایل[۱٧] از اکسفورد و جان ویزدوم[۱٨] و سوزان لمتبینگ[۱۹] از کمبریج نخستین مفسران این جنبش بودند. ایر در سال ۱۹۳۳ از وین دیدار نمود و در جلسات حلقه شرکت کرد و در سال ۱۹۳۶ کتاب «زبان، حقیقت و منطق»[٢٠] را نوشت. این کتاب حاوی انتقاد پوزیتیویسم منطقی نسبت به الهیات و اخلاق بود که همچون بمبی در صحنه دنیای انگلیسی زبان منفجر شد.
این نزاع بنیادی نسبت به معقولیت[٢۱] منطقی گزارههای الهیاتی یا (تئولوژیکی)، که عمدتاً «درباره روح، خدا، زندگی پس از مرگ» و مسایلی از این قبیل است، واکنشی برانگیخت که اگر چه با بروز جنگ جهانی دوم خفه شد ولی مجدداً در اوایل سال ۱۹۵۰ بعد از نزاع مجدد که توسط لنتونی فلیو[٢٢] مطرح شد شدت یافت. فلیو قائل شد که بیثباتی «اصل تحقیقپذیری» بهدلیل این نکته است که میتوان پرسید چه مشاهدات تجربی با گزارههای کلامی ناسازگار خواهد بود یا آنها را ابطال خواهد کرد. اگر پاسخ منفی است پس این گزارهها در واقع تهی از معنای واقعیاند و قابل تصور نخواهند بود. متکلمان در سنت کاتولیک (چه رومی و چه انگلیکن) مایل بودند که بر حسب تعالیم سنتی مبتنی بر تمثیل و قیاس بدین سؤال پاسخ دهند. اعضای این سنت اصلاحی با الفاظ و اصطلاحات ایمانگرایانه به این سؤال پاسخ دادند. هیچ یک از دو گروه پاسخ مستقیمی به حمله پوزیتیویسم منطقی ندانند.
از طرف دیگر گروه سومی، که عمدتاً شامل پروتستانتهای آزاداندیش[٢٣] میشد، تلاش کردند تا از معناداری شناختی گزارههای کلامی دفاع کنند. دفاع آنها از طریق برآمدن شرایطی بود که «اصل تحقیقپذیری» را فراهم کرده بود. اینها تجاربی را که به تحقیق یا ابطال ادعاهای مورد بحث مربوط میشد مشخص ساختند. جان هیک پیشنهاد کرد که ادعاهای مربوط به خدا فقط از طریق تجربیات بعد از مرگ[٢۴] میتوانند مورد بررسی قرار گیرند. بازیل میچل[٢۵] اظهار داشت که حوادث تاریخی عادی یا تجربههای شخصی مربوط به اثبات این ادعاهاست، اگر چه بهطور قطعی چنین نیست (همانطور که در موارد مبهم هم چنین است که ما میتوانیم از حوادث تاریخی و تجارب شخصی استفاده کنیم). او سپس پیشنهاد کرد که گزارههای دینی میتواند از نظر معرفتی با معنا شناخته شود. زیرا به جهت اضطرابی که گاهی در حفظ مدارک تاریخی دیده میشود نمیتوان با حوادث تاریخی این الزامات را محک زد. هیر[٢٦] و ویزدوم معتقدند که گزارههای الهیاتی و دینی محتوای معرفتی ندارند. ولی این قضایا ممکن است از جهت دیگری اهمیت داشته باشند و آن این که تفاسیر جامعی از تجارب جزئی ارائه میدهند.
این پاسخهای متنوع، که پاسخهای فراوان دیگری نیز میتوان بر آن افزود، بیانگر فاصله موجود در مباحث پس از جنگ است که زاینده موضع شدید و تردیدآمیز حلقه وین بود. اما شمشیر تیز«اصل تحقیقپذیری» از پیش، بر روی مباحثی که در مرکز علایق پوزیتیویسم منطقی قرار داشت کشیده شده بود. این مباحث عبارت بودند از مسایلی چون تحلیل شایسته و دقیق اظهارات و گزارههای علمی. اگر چه اعضا و جانبداران حلقه وین کوشش بسیار کردهاند، ولی نتوانستند برنامه خود را درباره معیار تحقیق گزارههای بنیادی علمی تحقق بخشند، ولی تمامی گزارههای الهیاتی و مابعدالطبیعی را کنار کذاشتهاند.
بهزودی آشکار شد که قوانین علم تماماً از نظر صورت کلی بوده و بهطور قطعی تحقیقپذیر نیستند؛ چون شمار محدودی از مشاهدات نمیتواند علیالاصول یک حکم کلی را مورد بررسی قرار دهد. بههر حال بعضی مثالها، هر قدر هم کثیر باشند، نمیتوانند ادعاهای مربوط به همه موارد و مصادیق را اثبات کنند.
علاوه براین، همچنان که در ابتدای مقاله مطرح شد، قوانین علمی روی همرفته گزاره نیستند، ولی قوانین پوششدار یا هویتهای دیگر منطقی برای بیشتر مدافعان علم همچنان تناقضآمیز بود. همچنین معنای ظاهراً روشن گزارههای علمی مشخص و واقعی و گزارههای مربوط به زندگی روزانه تحت فشار تحلیل اصل تحقیقپذیری بر مجموعهای از مشاهدات نامحدود از بین میرود.ارجاع مسئله به معیار «ابطالپذیری»[٢٧] کمک نکرد. زیرا اگر چه قضیه کلی میتواند بهوسیله یک مشاهده منفی ابطال شود، هیچ قضیه جزنی را از این طریق نمیتوان ابطال کرد. به علاوه، قوانین کلی علم، چه در منطق و چه در حقایق تاریخی، به یکباره از طریق مشاهدات منفی ابطال نمیشوند. برای ابطال قضایای علمی، حداکثر نیازمند نشان دادن شبکه کاملی از نظریات هستیم که توسط مشاهدات منفی حاصل شده باشد. چون مستقیماً مشخص نیست که کدام یک از مشاهدات را میتوان تکذیب و کدام یک را حفظ کرد. بهعلاوه همانگونه که موزخان علم چون توماس کوهن[٢٨] اثبات نمودهاند علوم عملاً در چنین زمینه مناسب و خوب منطقی رشد نمیکنند.
تلاشهای فیزیکدان دانشگاه هاروارد یعنی بریجمن[٢۹] بود که کلیه مفاهیم علمی را به توضیحاتی درباره روشهای خاص اصالت عملورزی[٣٠] ارجاع میداد. در این روش به این نتیجه مطلوب رسیده بود که مفاهیم مختلفی (چون امتداد و زمان) توسط علوم مختلفی ساخته خواهد شد که متکی بر موضوعات مختلف و روشهای خاص آنهاست.
صرفنظر از حمایت از «وحدت علوم»، که انگیزه اصلی تأسیس جنبش پوزیتیویسم منطقی بود، اصالتورزی در صدد بود که آن را منطقاً برای اختر شناس محال بنماید. در این علم مفهوم مشترک فاصله در زمینشناسی و زیستشناسی یا فیزیک ذرات که بر علوم دیگر متکی است ناممکن است. در واقع حتی درون همان علم یا در درون همان آزمایشگاه واحد در موارد مختلف، از نظر علمی مفاهیم کلی از طریق تحویلگرایی[٣۱] مکتب اصالت عملورزی با هم آمیخته میشود. به همینگونه مسئله وصول به یک مفهوم غیر مابعدالطبیعی نسبت به عالم مشترک که توسط علم مورد تحقیق قرار گرفته باشد برای دانشمندانی که ذهنهای واقعگرا دارند هراسانگیز است، اگر معنای همه گزارههای واقعی از نظر لفظی مساوی با تجربیاتی باشد که جهت بررسی آنها صورت میگیرد. از آنجا که تجربیات شخصی و خصوصی هستند، مسئله سنتی و متداول (یعنی این که من چگونه میتوانم از «خودانگاری» بگریزم اگر قانونهای آگاهی دیگری هم هست که مستقیماً قابلیت مشاهده توسط من را ندارد)، به مسئله گریز از ذهنگرایی مطلق یعنی عقیده ما بعدالطبیعی به این که هیچ چیز جز ذهنیت وجود ندارد افزوده شد. حتی اگر اسناد بهنحوی باشد که بتوان از آن احتناب کرد، سرانجام پایگاه منطقی اصل تحقیقپذیری نمیتواند در مقابل تحلیل تحقیقگرایانه مقاومت کند. این اصل یک فرضیه تجربی دیگر نیست؛ یعنی مبنایی برای تأیید یا ابطال تجارب حسی عرضه نمیکند.بنابراین یک توتولوژی پوچ و تهی است (یک همان گویی پوچ و بیمعناست).
بسیاری از پوزیتیویستهای منطقی موضع دوم را اتخاذ کردهاند که معتقد است یک همان گویی وقتی مفید است که دلایل مناسب متعددی برای توصیه به بهکارگیری آن به جای عرف عقلاً وجود داشته باشد. بههر حال این دستاویز به افرادی چون «ویزدم» این امکان را داد که با هم درباره گزارههای تحقیقناپذیر که مفیدند سخن بگویند و اظهار کنند که ما میتوانیم توصیههای پیچیدهتری در معرف عقلا درباره معنای معناداری داشته باشیم. تجزیه تشکیلات حلقه وین با ترور شلیک توسط یکی از دانشجویان در سال ۱۹۳۶ آغاز شد. نظر به دشمنی نازیها حلقه وین رسماً در سال ۱۹۳۸ منحل شد. در همان سال مرکز انتشار نشریه «ارکنتیس» به خارج قلمرو و تحت نظارت مستقیم هیتلر، یعنی به هلند منتقل شد. در آنجا تنها برای دو سال دیگر به حیات خود ادامه داد. تعیین دقیق تاریخ پایان نهضت امر دشواری است. نهضت پوزیتیویسم به شیوهها و قالبهای دیگر تأثیر و نفوذ خود را بهعنوان صدایی نیرومند و پرقدرت در بیان آرای تجربی خود را حفظ کرد.
دستکشیدن و عدول تدریجی ویتگنشتاین از آرای اولیه و موضعاش درباره معنا در «تراکتاتوس» (رساله منطقی - فلسفی) مطرح شد. او این آرا را به نفع رویکرد کثرتگرایانه تر در مورد وظایف زبان بشری کنار نهاده بود. این کار ویتگنشتاین زیر پای پوزیتیویستها را خالی کرد و اساس مکتب پوزیتیویسم منطقی را در هم فرو ریخت. اهمیت پوزیتیویسم منطقی برای دین و الهیات در این حقیقت نهفته است که اکنون متکلمان مجبورند اعتراف کنند تا این حد که ادعاهای کلامی آنها نمیتواند به عنوان فرضیههای صرفا« تجربی مورد نظر قرار گیرد، چنانکه در مناظره بین ایلیا[٣٢] و کشیش بعل[٣٣] آمده است. در واقع ممکن است تصور شود که الهیات وضعیت بهتری یافته است؛ زیرا متکلمان ناچارند نسبت به ظرافت گفتار و اظهاراتشان، چه در مسایل فنی و چه در توضیح مسایل دینی برای پیروانشان بیدار باشند و بیشتر دقت کنند.
[↑] نقد و نتیجهگیری مترجم
پوزیتیویسم منطقی، اگر چه بههر حال تلاشی است در جهت پیشبرد اندیشه بشری، ولی بهنظر میرسد انتقادهایی دامنگیر آن است که مانع از آن شده است که این مکتب بهعنوان یک مکتب فکری که راهگشای اندیشه انسان است مطرح گردد.
از جمله انتقادی است که بر اصل اساسی این مکتب یعنی «اصل تحقیقپذیری» وارد است. این اصل بدان معناست که شرط لازم برای معنای محصل داشتن یک جمله یا گزاره آن است که به صورت قضیهای بیان شود که یا تحلیلی باشد و یا ترکیبی و از نظر تجربی تحقیقپذیر. در این جاست که میتوان پرسید جایگاه خود این اصل در کجاست و در تقسیم بندی فوق جزئی کدام دسته قرار میکیرد؟ اگر این اصل، گزارهای تحلیلی یا همانگو باشد، که در این صورت معنای محصلی در بر نداشته و سخن تازهای را بیان نخواهد کرد، و اگر گزارهای باشد که از نظر تجربی تحققپذیر است، با این وصف قضیهای ظنی است و فقط با یافتن شواهد تجربی میتواند تأیید شود.
انتقاد دیگر بر این مکتب این است که بر این اساس دیگر قوانین کلی علمی (Universal law) نخواهیم داشت. زیرا اگر تنها ملاک صدق گزارهای تحقیق آن در تجربه باشد هیچگاه نمیتوان از طریق تجربه کلیت هیچ قضیهای را بهدست آورد.
انتقاد سوم این که بهفرض قبول نظرات مکتب پوزیتیویسم منطقی درباره مهمل بودن مابعدالطبیعه و اخلاق، زحمات چندین قرنه فلاسفه و متکلمان و الهیدانان بر باد است و بهعلاوه انسان هیچ پایگاه و مبنای صحیحی برای اعمالش نخواهد داشت.بهنظر میرسد فلسفه پوزیتیویسم منطقی بهجای پرداختن به اشکالات وارد بر این مکتب، اصل بیاعتباری و مهمل بودن متافیزیک را مسلم گرفته و تمامی تلاش خود را در این جهت بهکار گرفته است.
آخرین کلام این که بهرغم اشکالات و انتقاداتی که بر این مکتب وارد است، ولی بههر حال میدانی است برای جولان اندیشه و بحث و نظر و انگیزهای است کهاندیشمندان و خصوصاً «دلسوزان جامعه دینی از جمله متکلمان ادیان را بر آن میدارد که با جدیت در مسایل دینی اندیشه کنند و خود را مهیای پاسخ گویی به مطالبی از این قبیل و زدودن غبار ابهام و تردید از چهره دین کنند.
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
يادداشت ٢: این مقاله در اصل ترجمه مقالهای است به نام (Logical Positivism) نوشته (Frederick Ferre) که در «دایرةالمعارف دین» زیر نظر میرچاالیاده به چاپ رسیده است. مترجم، تمامی متن انگلیسی این مقاله را به همراه متونی دیگر در درس «تفسیر متون فلسفی غرب زبان انگلیسی» در سال ۱۳۶۸ برای دانشجویان سال چهارم رشته فلسفه اسلامی دانشکده الهیات دانشگاه تهران تدریس کرده و سپس در ضمن درس به ترجمه و توضیح آن پرداخته است. از آنجا که فلسفه پوزیتیویسم منطقی در جامعه ما ترویج میشود و در بین روشنفکران طرفداران زیادی دارد، امید است این مقاله مختصر در نمایاندن کاستیها و کثرتهای این فلسفه مغلطهآمیز، که تهدیدکننده تفکر دینی و فلسفی در این دیار است، مؤثر واقع شود. (یادداشت مترجم)
[↑] پینوشتها
[۱]- soienceoriented
[٢]- Metaphysics
[٣]- Theology
[۴]- Traditional philosophy
[۵]- logical Empiricism
[٦]- Anticlerical
[٧]- Moritz Schlick
[٨]- Erkenntnis
[۹]- Tractatus Logico-philosophicus
[۱٠]- Nonsense
[۱۱]- Analytic
[۱٢]- Synthelic
[۱٣]- Atomic fealts
[۱۴]- The unity of seience
[۱۵]- Verification principle
[۱٦]- Alfred Jules Ayer
[۱٧]- Gilbert Ryle
[۱٨]- John Wisdom
[۱۹]- Susan Stebbing
[٢٠]- language ,Truth and logic
[٢۱]- Intelligibility
[٢٢]- Antonoy Flow
[٢٣]- Liberal protestant
[٢۴]- Postmortem experiences
[٢۵]- Basil Mitchel
[٢٦]- Hare
[٢٧]- Falsification
[٢٨]- Thomas s.kuhn
[٢۹]- P.W.Bridgman
[٣٠]- perationalism
[٣۱]- Reductionism
[٣٢]- Eliya
[٣٣]- Baal
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ خردنامه همشهری، شماره ٢۵، تیر ۱٣٨٣