جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۲ آبان ۲۷, دوشنبه

تاریخ اسلام در دوران محمد

از: دانشنامه‌ی آریانا

تاریخ اسلام در دوران محمد

سيماى عربستان پیش از بعثت

فهرست مندرجات

[قبل][بعد]



[] سيماى عربستان پیش از بعثت

اوضاع جغرافيايى، اجتماعى و سياسى شبه‌ جزيره‌ی عربستان‌ جزيرةالعرب، بزرگترين شبه‌ جزيره‌ی دنياست كه در جنوب غربی آسيا واقع است و اطرافش را از طرف شرق آب‌هاى خليج فارس، و از سمت جنوب درياى عمّان و اقيانوس هند و از سوى مغرب درياى سرخ و خليج عقبه فرا گرفته است و از طرف شمال، به عراق و اردن محدود مى‌شود.

بيشتر نواحى اين شبه‌ جزيره كه بيش از سه ميليون كيلومتر مربّع وسعت دارد، صحراست و حاشيه باريكى از زمين‌هاى آباد و مسكونی، اطراف آن را فرا گرفته و غالباً محصور به درياست.

نواحى كوهستانی داراى آب و هوايی معتدل و سرزمين‌هاى حاصلخيز و قسمت‌هاى ساحلى آن گرم و مرطوب و دشت‌ها و ريگزارهاى آن خشك و سوزان مى‌باشد.[۱] پيش از بعثت، حدود يك ششم مردم عربستان شهرنشين بودند كه بيشتر در نواحى جنوب مثل «يمن»، «حضرت موت» و «عَدن» و شمال و شمال‌غربی مثل «حيره» و «غَسّان» زندگى مى‌كردند. در حجاز هم سه شهر «مكّه»، «يثرب» و «طائف» وجود داشت.

ديگر ساكنان اين شبه‌ جزيره صحرانشين بودند. البتّه شهرنشينان هم خميرمايه اخلاق و روحيّات خود را از صحرانشينى و نظام قبيله‌اى گرفته بودند.[٢] شبه جزيره عربستان - به جز نواحى جنوب و شمال آن - كمتر مورد توجّه فاتحان‌ بزرگ تاريخ بود؛ زيرا فتح چنين سرزمين بى‌آب و سوزانى كار بسيار مشكلى بود؛ چون به سختى مى‌شد سپاهى را از آن عبور داد. وانگهى عربستان نه از نظر اقتصادى چيزى داشت و نه عرب بيابانى قابل كنترل و انتظام بود. «گوستالوبون» مورّخ فرانسوى مى‌نويسد:

    اسكندر مقدونى درصدد حمله به مناطق عرب‌نشين و شام و فلسطين بود كه از دنيا رفت. پس از وى، متصرّفاتش ميان سردارانش تقسيم شد. «آنتيگون» يكى از سرداران وى، پسر خود «دِمِتْرِيوس» را به جنگ اعراب فرستاد.

    وى وقتى وارد «پترا» (يكى از شهرهاى جزيرةالعرب) شد اعراب به او گفتند: «اى امير بزرگ! چرا با ما مى‌جنگى؟ ما در ريگستانى به سر مى‌بريم كه فاقد كليّه وسائل زندگى ومحروم از تمام نعمت‌هايى است كه اهالى شهرها و قصبات از آن بهره‌مندند. ما سكونت در يك چنين صحراى خشك را بدين جهت اختيار كرده‌ايم كه نمى‌خواهيم بنده كسى باشيم؛ بنابراين، هداياى ما را بپذير و بازگرد! و بدان كه عرب نبطى، از يان به بعد دوست صميمى تو خواهد بود. و اگر مى‌خواهى اين محاصره را ادامه دهى، صريحاً به تو مى‌گوييم: طولى نخواهد كشيد كه دچار مشكلات و مصيبت‌هاى فراوان خواهى شد. و هيچ وقت هم نمى‌توانى ما را مجبور كنى كه شيوه زندگى‌اى را كه از كودكى با آن مأنوس شده‌ايم تغيير دهيم؛ و اگر به فرض بتوانى از ميان ما اشخاصى را اسير كنى، آنان غلامانى بدانديش خواهند بود و هيچ وقت نمى‌توانند طرز زندگى خود را رها كرده وروش ديگرى برگزينند.» «دمتريوس» اين پيغام صلح را مغتنم شمرده، هدايا را پذيرفت و بازگشت.[٣]

قبيله‌‌ی اعراب بدوى از نظر سياسى نظمى نداشته و تابع حكومتى نبودند. اساس مليّت و جامعه آنان را «قبيله» تشكيل مى‌داد. «قبيله» مجموعه‌ی چند خانواده و خويشاوند بود كه رياست آن را معمولًا كهن‌سال‌ترين فرد قبيله به عهده داشت.

شيخ قبيله موقعيّت خود را در پرتو تدبير، جوانمردى و شجاعت تحكيم بخشيده و بيشتر در زمينه نظامى و درگيری‌هاى قبليه‌اى ايفاى نقش مى‌كرد؛ هرچند در كارهاى عمومى و رفع دعاوى افراد قبيله هم صاحب‌نظر بود.[۴] قبيله، تشكيلاتى مستقلّ و در همه چيز متّكى به‌خود بود و از نظر افراد قبيله، تمام قبایل ديگر بيگانه به‌شمار مى‌رفتند و هيچ‌گونه حقوق و احترامى نداشتند. از اين‌رو، غارت اموال، كشتن افراد و ربودن زنان قبایل ديگر هيچ منع قانونى نداشت. تنها قبایل هم‌پيمان از اين‌گونه تعرّضات مصون مى‌ماندند كه آن‌هم ديرى نمى‌پایيد با كوچك‌ترين بهانه نقض مى‌شد و آتش جنگ شعله‌ور مى‌گرديد.

افراد هر قبيله نسبت به قبيله خود سخت متعصّب بوده و به آن افتخار مى‌كردند. خطابه‌ها و سروده‌هاى عرب جاهلى پر از بيان مفاخر قبيله‌ای‌ست كه قرآن به يك نمونه آن اشاره كرده مى‌فرمايد:

    «أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ حَتَّى‌ زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ.»[۵] افتخار به فزونى بر يكديگر شما را تا آن‌جا سرگرم ساخت كه به ديدار (و شمارش) گورها رفتيد.

وضع اقتصادى‌ شغل اصلى اعراب بَدوى دامپرورى بود و در آن محيط خشك، پيوسته در جستجوى چراگاه‌هاى مناسب بودند تا نياز دام‌هاى خود را تأمين كنند. تنها در اطراف «يثرب» و «طائف» باغستان‌هايی وجود داشت كه برخى از مردم در آن به كشاورزى مشغول بودند. در «يمن» نيز زراعت رونق داشت.

امّا مكّه سرزمينی خشك و بى‌آب و علف داشت كه در آن موادّ مورد نياز توليد نمى‌شد؛ بدين جهت ساكنان مكّه شغل تجارت را پيشه خود كرده و از اين راه نيازمندی‌هاى خود را تأمين مى‌نمودند.[٦] در اين راستا، وجود كعبه در اين سرزمين و تقدّسى كه اين خانه در ميان قبایل مختلف داشت و آن‌ها را از نقاط دور و نزديك به‌سوى خود جذب مى‌كرد، عواملى بود كه به رونق بخشيدن تجارت قريش كمك مى‌كرد.

مبادلات بازرگانى قريش به منطقه حجاز محدود نمى‌شد؛ بلكه آنان - با ابتكار و پيشنهاد «هاشم» جدّ دومّم پيامبر اسلام - براى رونق دادن بازرگانى خود، اقدام به سفرهاى تجارتى در زمستان به‌سمت «يمن» كه گرمسير بود، و در تابستان به‌سمت فلسطين و شام كه منطقه سردسير بود، كردند.[٧] قرآن به اين سفرها اشاره كرده مى‌فرمايد:

    «لِايلَافِ قُرَيشٍ إِيلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّيْفِ فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ»[٨] به‌خاطر الفت و گردهمايى قريش، الفت و گرد هم آمدنى كه دركوچ زمستانه و تابستانه دارند؛ پس بايستى كه پروردگار اين خانه را بپرستند.

جنگ و خونريزى‌ كمبود چراگاه‌هاى مورد نياز باعث مى‌شد كه قبایل بر سر تصاحب آن‌ها با هم به نزاع‌ برخاسته و زمينه يك جنگ و خونريزى را بين دو يا چند طايفه فراهم آورند.

روح جنگجويى در عرب جاهلى و تعصّب جاهلى او، ريشه‌ی بسيارى از جنگ‌ها بود.

قبليه‌اى كه مورد تجاوز قرار مى‌گرفت حاضر بود براى گرفتن انتقام، تمامى افراد قبيله متجاوز را از دم شمشير بگذراند. غالباً جنگ‌هاى خانمانسوز عرب جاهلى پس از يك برخورد ساده دو فرد از دو قبله آغاز مى‌شد، و گاه - چون جنگ «داحِسْ»«1» - چهل سال طول مى‌كشيد، تا جايی كه مردان جنگجوى دو قبيله درگير نابود مى‌شدند و سرانجام با دخالت ديگران كار به صلح مى‌انجاميد.

عرب جاهلى به‌خاطر درگير بودن با جنگ‌هاى پى در پى آسايش و امنيّت خويش را از دست داده بود؛ از اين‌رو، براى آن‌كه آسايش و امنيّتی داشته باشند و در پناه آن به تجارت و زيارت و عبادت خود بپردازند، جنگ و خونريزى را در چهار ماه سال يعنی: رجب، ذيقعده، ذيحجّه و محرّم، ممنوع كرده بودند. اين ماه‌ها را ماه‌هاى حرام - يعنى محترم - مى‌ناميدند. در اين ايّام، بازار تجارت، عبادت و شعر و خطابه گرم بود.

وضع فرهنگى‌ مردم شبه جزيره عربستان عموماً بى‌سواد بودند. فقط عدّه انگشت‌شمارى خواندن و نوشتن مى‌دانستند.

از علوم مختلف نظير: فلسفه، كيميا و ... كه علوم متداول آن عصر بود، بی‌بهره بودند. آگاهى آنان محدود مى‌شد به ستاره‌شناسى، آن‌هم در حدّ راه‌يابی در بيابان‌ها، آشنايى با آثار قدم انسان و حيوانات، اندكى سحر و جادو، شناخت انساب عرب و شعر و خطابه.

قدرت تسلّط عرب جاهلى در فنون خطابه و شعر و شاعرى، به‌خصوص در قصيده و غزل‌سرايى در عصر خود بى‌نظير و ميزان اعتقاد بت‌پرستان به بت‌ها بود. شاعر عرب، هم مورّخ بود و هم نسب‌شناس، هم معلّم اخلاق و هم حماسه‌سراى جنگ، و به‌طور كلّى نقش عمده فرهنگ و ادب و تبليغات را شاعر به‌عهده داشت. او با سروده‌هاى مهيّج خود آتش فتنه را دامن مى‌زد و با تجديد خاطره‌ها و بيان مفاخر قبيله خويش و هَجْو ديگر قبایل، عصبيّت‌ها را تشديد و آتش كينه‌توزى را شعله‌ور مى‌ساخت و گاهى با سرودن قطعه‌اى در ستايش از يك كالا مايه جلب مشترى فراوان مى‌شد و كالاى بازرگان به‌سرعت و با بهاى بيشتر به فروش مى‌رفت.

شعرا و سخن‌سرايان جاهلى همه ساله در بازارهاى معروف عرب به‌ويژه بازار «عُكّاظ» عالى‌ترين آثار ادبى خود را عرضه مى‌كردند و داوران، بهترين آن‌ها را برگزيده و بر ديوار كعبه مى‌آيختند.[۹] زن و خانواده‌ در فرهنگ عرب جاهلى، ازدواج با دختران غالباً در سنين پايين انجام مى‌گرفت.

رضايت پدر و پرداخت بهاى عروس شرط اساسى ازدواج بود. تعدّد زوجات نيز بدون هيچ قيد و شرطى رواج داشت.

يكى از راه‌هاى متداول زناشويی اين بود كه مثلًا مردى با مرد ديگرى از قبيله ديگر كه زنش همراه او باشد برخورد كند و بر سر تصاحب آن زن بجنگد. اگر بر همسر زن پيروز مى‌شد زن را اسير گرفته و بى‌هيچ قيد و شرطى او را به زنى مى‌گرفت.[۱٠] فساد و فحشأ در جامعه عرب جاهلى رواج داشت. بعضى قبایل، وجود دختر را ننگ دانسته و او را زنده به گور مى‌كردند.[۱۱] از جمله انگيزه‌هاى آنان از اين اقدام زشت و غيرانسانى ممكن است اين باشد كه‌ دختر نمى‌توانست از قبيله دفاع كند و يا ممكن بود در آينده در جريان درگيری‌هاى قبيله‌اى اسير دشمن گردد.[۱٢] بعضى از قبایل، از ترس فقر و نادارى، گاه فرزندان پسر را نيز مى‌كشتند.[۱٣]




[۱۴]
[۱۵]
[۱٦]
[۱٧]
[۱٨]
[۱۹]
[٢٠]


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط برشتۀ تحرير درآمده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]-
[٢]-
[٣]-
[۴]-
[۵]-
[٦]-
[٧]-
[٨]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱٢]-
[۱٣]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱٦]-
[۱٧]-
[۱٨]-
[۱۹]-
[٢٠]-



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

1