جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۳ مرداد ۲۹, چهارشنبه

سنت نقد

از: دکتر محمدرضا نیکفر

اندیشه انتقادی

(برنامۀ ۷)

سنت نقد

فهرست مندرجات



نقد در لغت به‌همان معنایی است که از عبارتِ رایج «پول نقد» می‌شناسیم. در لغت‌نامه‌ی دهخدا در مقابل آن نوشته شده: «آن‌چه در حال داده شود»، «خلاف نسیه»، «مال حاضر»، «پول حاضر و آماده» و چیزهای دیگری در همین ردیف. به فعل مرکب «نقد کردن» نیز برمی‌خوریم که دهخدا سه معنا برای آن برمی‌شمرد: «متاعی را فروختن و بهایش را فی‌الحال پول نقد دریافت کردن»، «جدا کردن سره را از ناسره» (یعنی خالص را از ناخالص) و «خوب و بدِ کلامی را آشکار ساختن». نقد در این معنای سوم توانایی‌ای بوده است برای تشخیصِ مثلاً شعرِ خوب از شعرِ بد.

نقدِ ادبیِ سنتی، فاقد سویه‌‌ی نقدِ اجتماعی و فرهنگی بوده است، چیزی که در نقدِ ادبی جدید حضور پررنگی دارد. مسعود سعد سلمان و خاقانی شروانی دو شاعرِ نامدار پارسی‌گو هستند که تجربه‌ی زندان داشته‌اند. در دسته‌بندی مضمونی در ادبیات کلاسیک فارسی آن نوعی از شعر را که تجربه‌ی حبس را بازگو می‌کند، حبسیات می‌گویند. نمونه‌ی عالی حبسیات «ناله از حصار نای» است، شعری جانسوز که مسعود سعد سلمان آن‌را در زندانی به‌نام نای سروده است:

    نالم زدل چو نای من اندر حصار نای
    پستی گرفت همت من زین بلند جای
    آرد هوای نای مرا ناله‌های زار
    جز ناله‌های زار چه آرد هوای نای...

و خاقانی در شکایت از حبس و بند می‌گوید:

    راحت از راه دل چنان برخاست
    که دل اکنون ز بند جان برخاست
    نفسی در میان میانجی بود
    آن میانجی هم از میان برخاست
    سایه‌ای مانده بود؛ هم گم شد
    وز همه عالمم نشان برخاست
    چار دیوار خانه روزن شد
    بام بنشست و آستان برخاست ...

حبسیات خاقانی به‌پای حبسیات مسعود سعد سلمان نمی‌رسند. نقد ادبی سنتی برتری حبسیات این شاعر به آن شاعر را می‌بیند و از این رو کار سعدسلمان را به‌عنوانِ عالی‌ترین نمونه‌ی شعر زندان معرفی می‌کند. این تشخیص صرفاً صوری است، نگاه آن به‌قدرتِ کلام است و جانسوزیِ اثر. کسی پا در قلمرو این بحث نمی‌گذارد که کدام یک به زمینه‌ی اجتماعیِ موضوع نزدیک‌تر شده، یا توانسته شکایت خود را چنان بیان کند که به شکایت‌نامه‌ای علیه هر زندان و زندان‌بانی تبدیل شود.


[] شکایت از تقدیر و ندیدن نظم ستمزا

در حبسیات شکایت رو به تقدیر دارد و آن‌گاه که بیان مشخص‌تری می‌یابد، از دست حسودان و بدخواهان و احیانا امیر یا وزیری ستمگر می‌نالد. از آن نظمی که به زندان نیاز دارد، شکایت نمی‌شود. در گفتارِ اندیشه‌ورز نیز برای نظم ستمزا مفهومی وجود ندارد تا چه برسد به گفتار ادبی و روزمره، و می‌دانیم که اگر برای چیزی مفهومی نداشته باشیم، نمی‌توانیم بدان بیندیشیم.

    ای سرد و گرم دهر کشیده
    شیرین و تلخ دهر چشیده
    اندر هزار بادیه گشته
    بر تو هزار باد وزیده
    بی‌حد بنای آز کشفته
    بی‌مَر لباس صبر دریده
    در چند کارزار فُتاده
    در چند مَرغزار چریده
    اقلیم‌ها به‌نام سپرده
    در دشت‌ها به وهم دویده
    در بحرها چو ابر گذشته
    در دشت‌ها چو باد تنیده
    در سُمج‌های حبس نشسته
    با حلقه‌های بند خمیده...

مسعود سعد سلمان در این قصیده از تجربیات خویش سخن می‌گوید. این تجربیات با همه‌ی عمق و وسعت‌شان این اندیشه را در ذهن او نمی‌پرورانند که اصولاً چرا باید سامان جهان انسانی چنان باشد که کارش بی‌حبس و بند پیش نرود. تجربیاتش در نهایت به او می‌گویند که همواره چنین بوده و در آینده نیز چنین خواهد ماند. او در بهترین حالت می‌تواند امید به نجات فردی خود داشته باشد. در جهانی که افق تجربه در آن این چنین محدود است، انتقاد وجود ندارد. اندیشه آن‌گاه نقاد می‌شود، که درک شود می‌توان جهانی دیگر داشت با تجربه‌هایی دیگر. نقد و اراده به تغییر همزادند.[۱]


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- نیکفر، محمدرضا، اندیشه انتقادی (برنامۀ ۷): سنت نقد، وب‌سایت رادیو زمانه، ۱۶ شهریور ۱۳۸۵



[] جُستارهای وابسته

فلسفه
منطق
نقد



[] سرچشمه‌ها

وب‌سایت رادیو زمانه