|
مروری بر اندیشه آنتونی اسمیت
فهرست مندرجات
- زندگی
- پارادایمها
- ناسیونالیسم
- قوم
- ملت
- دولت ملی
- هویت ملی
- نمادبرداری قومی
- تاریخ پیدایش ناسیونالیسم
- منابع ناسیونالیسم
- افول یا گسترش ناسیونالیسم
- تکثر فرهنگی و هویتهای مختلط
- سرچشمههای ملت
- نقدی بر اسمیت
- نتیجهگیری
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
.
مروری بر اندیشه آنتونی اسمیت
ناسیونالیسم در تاریخ
مقدمه: جامعهشناس تاریخی آنتونی دی اسمیت[۱] بیشترین تلاش خود را در زمینهی تحلیل مسائل ملت، قومیت و ناسیونالیسم کرده و در این زمینه پژوهشهای متعددی انجام داده است. از وی کتابهای متعددی در این زمینه انتشار یافته است که برای درک بهتر این مسائل میتوان از آن بهره گرفت. بیشترین شهرت اسمیت بهخاطر رویکرد جدید او در زمینه قومیت و ملت است. رویکرد نمادپردازی قومی[٢] او نگاه تازه و جدیدی در زمینه پیدایش ملتها و قومیتها دارد. بهطوری که معتقد است، برای اینکه بتوانیم تحلیل صحیحتری از پیدایش ملتها ارائه دهیم باید به گذشته آنها توجه کنیم. توجه او به ریشههای ماقبل مدرن ملتها، نگاهی تاریخی میباشد که در جستجوی علتی برای پیدایش ملتهای امروزی است. به بیانی دیگر میتوان گفت که این هستههای قومی گذشته هستند که ملتهای امروزی را میسازند. اما برای اینکه درک صحیحتری از اندیشه آنتونی اسمیت داشته باشیم، ابتدا پارادایمهای موجود در این زمینه را بهصورت گذرا بررسی میکنیم تا با توجه به وضعیت موجود این گفتمانها در این حوزه، به درک صحیحتری از رویکرد نمادپردازی قومی منتسب به آنتونی اسمیت برسیم.
▲ | زندگی |
آنتونی دی اسمیت در سال ۱۹٣۹ در بریتانیا متولد شد. اسمیت مدارک ابتدایی خود را از دانشگاه آکسفورد در رشته فلسفه اخذ کرد و سپس برای تحصیل در مقطع دکتری در رشته جامعهشناسی وارد مدرسه اقتصاد و علوم سیاسی لندن شد. ارنست گلنر[٣] انسانشناس اجتماعی فرانسوی از جمله اساتید او در زمینه پژوهشهای مربوط به ناسیونالیسم بود. هرچند که در ادامه مسیر، رویکردی متفاوت نسبت بهاو را در پیش گرفت و به نوعی در مقابل او قرار گرفت. وی علاوه بر مدرک دکتری در زمینه جامعهشناسی همچنین یک مدرک دکتری هم در رشته تاریخ هنر از مدرسه اقتصاد و علوم سیاسی لندن اخذ کرد. آنتونی اسمیت مدیر انجمن مطالعات قومی و ناسیونالیسم (ASEN) انگلستان، سردبیر نشریه «ملتها و ناسیونالیسم»[۴] و از صاحبنظران بهنام در حوزه مطالعات ناسیونالیسم است. اسمیت را نیز میتوان بهعنوان یکی از بانیان ایجاد یک رشته میان رشتهای بهنام مطالعات ملی نام برد.
▲ | پارادایمها |
در زمینه شکلگیری هویتهای قومی و ملت نگاههای متفاوتی وجود دارد. اختلاف دیدگاهها در بین نظریهپردازان باعث بهوجود آمدن بینشهای متفاوت و در نهایت شکلگیری پارادایمهای متفاوتی شده است. اگر هویتهای قومی را بهعنوان یک طیف در نظر بگیریم، در یک سمت آن شاهد اندیشههایی مبتنی بر قدیمی یا ازلی بودن هویتهای قومی هستیم و در سمت دیگر آن نیز اندیشههایی مبتنی بر جدید و مدرن بودن این هویتهای قومی را شاهد هستیم. در میان این دو سر طیف اندیشههایی وجود دارد که با بخشهایی از نگاههای دو پارادایم دیگر شباهت دارد. این پارادایمها را میتوان در سه مفهوم ازلیانگاری[۵]، نمادپردازی قومی و ابزارانگاری[٦] خلاصه کرد.
پارادایم ازلیانگاری اعتقاد به قدیمی بودن هویتهای قومی دارد بهطوری که نظریهپردازان این پارادایم معتقدند که عوامل عینی از جمله زبان، آداب و رسوم، سرزمین مشترک و... هستند که هویت قومی را شکل میدهند. در میان این پارادایم رویکردهای نظری متفاوتی وجود دارد که میتوان بهرویکردهای زیستشناسانه، فرهنگی و طبیعی اشاره کرد که هر کدام از این رویکردها هرچند قدیمیبودن هویتهای قومی را پذیرفتهاند؛ اما هر کدام مسیری متفاوتی را در پیش گرفتهاند. برخی از صاحبنظران این پارادایم معتقدند که فرد در هنگام تولد دارای خصیصههای ژنتیکی است که میل بههمبستگی نسبت به درون خانواده را در خود دارد و این موضوع بهطور ارثی بهفرد میرسد و کاملاً انتسابی است. از نظر آنها احساس تعلق قومی از طریق خصوصیات بیولوژیکی بهفرد منتقل میشود که باعث میشود فرد نسبت بهخانواده و خویشاوندان خود احساس تعلق بیشتری داشته باشد و این باعث تحکیم الگوی خویشاوندی درونی میشود و از تکامل این روند هویت قومی شکل میگیرد و باعث بقای آن میشود. هرچند نقدهایی بهاین نوع رویکرد در پارادایم ازلیانگاری وجود دارد که باعث میشود نظریهپردازان دیگری به مقوله فرهنگ توجه بیشتری نشان دهند. یکی از افرادی که در این زمینه به مقوله فرهنگ توجهی ویژهای دارد کلیفورد گیرتز[٧] است. از نظر گیرتز هویتهای قومی از طریق عوامل بیولوژیکی و زیستی شکل نمیگیرند، بلکه این عوامل فرهنگی از جمله تعاملات افراد و عضویت افراد در گروههای اجتماعی، مذهبی، زبانی مشترک است که با عث بهوجود آمدن حس و تعلق قومی میشود. اما عدهای دیگر هم رویکردی تاریخی را در پیش گرفتهاند و بهعواملی همچون خاطرات، افسانه و اسطورههای مشترک که عواملی شناختی و روانیاند تاکید دارند. آنها رویکردهای زیستی و فرهنگی در پارادایم ازلیانگاری را زیر سوال میبرند و بیشترین تاکید خود را بر عوامل شناختی و روانی دارند. در مجموع این پارادایم توجهی ویژهای بر قدیمیبودن هویتهای قومی دارد و آنها را محصول شرایط جدید نمیداند بلکه بهریشهها و قدمت هویتهای قومی توجه دارد.
پارادایم دیگری که نگاه متفاوتی نسبت به هویتهای قومی و در پس آن پیدایش ملت دارد پارادایم ابزارانگاری یا رویکرد مدرنسیتی است. نظریهپردازان این رویکرد اعتقاد به جدید بودن هویتهای قومی دارند و آنها را محصول شرایط جدید و بهخصوص بعد انقلاب فرانسه میدانند. آنها معتقدند که اهمیت این موضوع ناشی از مدرنیته و توجه کمتر به پیوندهای مذهبی است که شرایطی را برای ملتسازی فراهم کرده است. از نظر آنها نخبگان سیاسی و قومی برای تامین منافع خود اقدام به بسیج توده میکنند و به تعبیر بندیکت اندرسون[٨] دست به «اجتماعهای تخیلی»[۹] میزنند.
پارادایم ابزارانگاری در درون خود دارای چندین رویکرد متفاوت است از جمله رویکرد اجتماعی–اقتصادی که ملتها و ناسیونالیسم را ناشی از عوامل اقتصادی و اجتماعی جدیدی مانند سرمایهداری صنعتی، نابرابری منطقهای و منازعات طبقاتی میداند. تام نیرن[۱٠] و مایکل هچتر [۱۱] از جمله نظریهپردازان این رویکرد بهشمار میآیند. رویکرد بعد رویکرد اجتماعی–فرهنگی است که نظریهپرداز مهم این رویکرد ارنست گلنر انسانشناس اجتماعی فرانسوی است که معتقد است ناسیونالیسم و ملتها پدیدههای ضروری عصر مدرن و صنعتی هستند که در فرایند مدرنیزاسیون ظاهر میشوند. از نظر او ملتها تجلیات «فرهنگ عالی تحصیلکردگان و انتقال یافته از طریق مدرسه هستند که از سوی متخصصان و با نظام آموزش همگانی، تودهای، استاندارد و اجباری مورد حمایت قرار میگیرند.» رویکرد دیگری که در این پارادایم وجود دارد رویکرد سیاسی است که نظریهپردازان این رویکرد در ارتباط با دولت و ملت بهنقش بیشتر دولت بهمعنای دولت تخصصی مدرن توجه میکنند و معتقدند ملتها و ناسیونالیسم از طریق دولت مدرن پیش میروند. نظریهپردازانی مانند آنتونی گیدنز[۱٢]، مایکل مان[۱٣] و جان بریولی[۱۴] نیز از پیشگامان این رویکرد میباشند. رویکرد ایدئولوژیک، نگاه متفاوت دیگری است که در این رویکرد علاوه بر این که علت پیدایش ملتها را شرایط مدرن میداند بر عوامل ایدئولوژیکی از جمله ریشههای مدرن و اروپایی ناسیونالیسم و قدرت شبه مذهبی آنها هم نیز تاکید میکند. الی خدوری از جمله نظریه پردازان این رویکرد است. درنهایت رویکرد ساختگرایی است که این رویکرد هرچند شکل بسیار متفاوت تری از این پارادایم است اما معتقد به این است که ناسیونالیم و ملتها کاملاً مدرن و بهدلیل شرایط اجتماعی ساخته شدهاند. اریکهابز باوم[۱۵] معتقد است که ملتها بیشتر محصول شرایط ابداعی و مهندسیهای اجتماعی هستند که برای تامین منافع نخبگان حاکم ایجاد شدهاند.[۱٦] (اسمیت، ۱٣٨٣، ص ٧٢)
رویکرد سومی هم تحت عنوان نمادپردازی قومی وجود دارد که در ادامه به آن میپردازیم.
▲ | ناسیونالیسم |
ناسیونالیسم پدیدهای فراگیر و جدیدی است که معمولاً در زندگی روزمره انسانها هم نمایان میشود. بهطوری که انسانها هرچه بیشتر بهدنبال مقولهبندی محیط اطراف خود و همچنین تلاش برای نمایانکردن مرزهای خود و دیگری هستند. حتی در ادبیات روزمره انسانها هم میتوان آن را یافت مثلاً زمانیکه به فردی بر میخوریم که به مرزهای هویتی خود خیلی پایبند است میگوییم فلانی حس ناسیونالیستی قوی دارد. یا مثلاً هنگامی در یک محیطی که افرادی با قومیتها و فرهنگهای متفاوتی حضور دارند و تعدادی از آنها با زبان خاص قومی خود صحبت میکنند میگوییم فلانی حس ناسیونالیستی قوی دارد. بههر حال، میتوان ریشههای ناسیونالیسم را در زندگی روزمره افراد شناخت. زمانی که انسان از فرهنگ، زبان، همبستگی ملی، غرور ملی، خودکفایی ملی صحبت بهمیان میآورد، معنا و ابعاد مختلف ناسیونالیسم مهم بهشمار میرود. ناسیونالیسم چه از بعد نظری و چه بعد مفهومی پدیدهای مربوط بهعصر حاضر میباشد.
مفهوم ناسیونالیسم از جمله مفاهیمی است که تعاریف گوناگونی را بهخود دیده است. اما بهشکل ابتدایی و آنچه که میتوانیم در اکثر تعاریف بهآن اشاره کنیم اینکه بگوییم ناسیونالیسم یعنی حس تعلق و دلبستگی درونی بهخودیها. اما این تعریف کمی مبهم و کلی است، بنابراین نیاز بهتعریفی بهتر و کاملتر دارد. بههمین خاطر باید شاخصهایی را برای این تعریف بر شمرد.
اسمیت معتقد است این شاخصها میتواند شامل ۱- استقلال یا خودمختاری ملی ٢- وحدت ملی ٣- هویت ملی باشد. یعنی برای اینکه یک ملت بتواند بهبقای خود ادامه دهد باید بهمیزان مشخصی ازاین شاخصها داشته باشد. بنابراین از نظر اسمیت ناسیونالیسم «جنبشی ایدئولوژیک برای دست یافتن و حفظ کردن استقلال، وحدت و هویت برای مردمانی است که برخی از اعضای آن بهتشکیل یک ملت بالقوه و بالفعل باور دارند» است.[۱٧] (اسمیت، ۱٣٨٣، صص ۱۹و٢٠)
▲ | قوم |
هر چند تعریف قوم از نظر اسمیت با بخش قابل ملاحظهای از تعریف ملت همپوشانی دارد و این دو دارای ویژگیهای مشترکی هستنداما ویژگیهای متمایزی برای هریک وجود دارد که ما ابتدا قوم و ملت را از دیدگاه اسمیت تعریف میکنیم و سپس بهنقاط اشتراک و اختلاف هر یک میپردازیم.
از نظر اسمیت قوم یک اجتماع انسانی دارای نام که «با یک سرزمین مرتبط است و دارای اسطورههای مشترک از نیاکان، خاطرات مشترک، یک یا چند عنصر فرهنگی مشترک و حداقلی از همبستگی در میان نخبگان» است.[۱٨] (اسمیت، ۱٣٨٣، ص ٢۵)
▲ | ملت |
ملت از جمله مفاهیمی است که در میان اندیشمندان علوم اجتماعی و علوم سیاسی اختلاف نظرهای عمیقی را بهوجود آورده است که آنها بر سر تعریفی مشترک و جامع بهتوافق نرسیدهاند. بههمین خاطر عدهای بر ابعاد ذهنی از تعریف ملت توجه میکنند. از جمله بندیکت اندرسون که ملت را اجتماعهای کموبیش خیالی و تصوری میدانند و عدهای هم بر ابعاد عینی مانند سرزمین از تعریف ملت توجه میکنند.
هرچند نقاط اشتراک قابل توجهی میان تعریف ملت و قوم وجود دارد، اسمیت ملت را «یک اجتماع انسانی دارای نام که در سرزمینی زندگی میکنند و دارای اسطورههای مشترک، یک تاریخ مشترک، یک فرهنگ عمومی مشترک و یک اقتصاد واحد و حقوق و تعهدات مشترک برای همه اعضا هستند» تعریف میکند.[۱۹] (اسمیت، ۱٣٨٣، ص ٢۵)
با توجه بهتعاریف بالا از قوم و ملت میتوان بهنقاط اشتراک و همچنین تفاوتهایی که در بین آنها وجود دارد پی برد. هر دو آنها (ملت و قوم) دارای یک نام، اسطوره و خاطره مشترک هستند. بنابراین در این موارد با هم مشترکاند. اما ملت برای اعضایش حقوق و وظایف مشخصی تعریف کرده است که با یک ساختار اقتصادی مشخص برای اعضایش شکل میگیرد و ممکن است چنانچه از حقوق و یا وظیفهای چشمپوشی شد چیزی بهعنوان قانون در برابر آن پاسخ دهد. در حالیکه یک قوم لزوماً با یک ساختار اقتصادی واحد شکل نمیگیرد و برای هیچیک از اعضایش چیزی بهعنوان یک قانون یا وظیفه و یا تعهد بهوجود نمیآورد. همچنین در ملت ما شاهد این هستیم که افراد بر وجود یک سرزمین با مرزهای مشخص تاکید دارند و در کنار هم زندگی میکنند، در حالیکه افراد یک قوم لزوماً در یک سرزمین زندگی نمیکنند و میتوانند با یک سرزمین که از یک هویت مشترک پیروی میکنند مرتبط باشند.
▲ | دولت ملی |
از نظر اسمیت نمونه فرانسه بهعنوان یک الگو برای تشکیل یک دولت-ملت بوده است که این شکل دولت-ملت در سالهای بعد آن عمومیت یافته است. اسمیت معتقد است که اصطلاح دولت-ملت یک اصطلاح ناقص است که بههمین خاطر او از اصطلاح دولت ملی که خنثیتر است استفاده میکند.
دولت ملی دولتی است که «بهواسطه اصول ناسیونالیسم مشروع میشود و اعضای آن دارای میزانی از وحدت و یکپارچگی ملی (اما نه همگونی فرهنگی) هستند.»[٢٠] (اسمیت، ۱٣٨٣، ص ٢۹)
این تعریف از دولت ملی دو مشکل اساسی اصطلاح دولت-ملت را برطرف میکند. چرا که اساساً برخی نظریهپردازان ملت را وابسته به دولت یا جزیی از آن میدانند و دیگر اینکه وجود دولت-ملت همگن بسیار نادر است، یعنی جاییکه یک دولت برای یک ملت معین باشد و یا اینکه یک ملت در یک دولت معین وجود داشته باشد.[٢۱] (همان منبع، ص ٢٨)
▲ | هویت ملی |
یکی از اصطلاحهای مهم در زمینه مسائل ملی و قومی اصطلاح هویت ملی[٢٢] است که بهخصوص توجه به آن در کشورهای ناهمگون امروزی بسیار حائز اهمیت است. پیشرفت تکنولوژی و گسترش راههای ارتباطی باعث افزایش روند مهاجرتها شده که این موضوع خود عاملی برای ناهمگونی هرچه بیشتر در بافت جمعیتی و قومیتی کشورها شده است. مرزهای هویتی که در گذشته بود نیز در هم شکسته شده و افراد با مقولههای هویتی بسیاری روبهرو هستند که میتوانند خود را با آنها معرفی کنند.
این در حالی است که تا قبل از قرن ۱٨ و ۱۹ و همچنین اوایل قرن بیستم اصطلاحات دیگری همچون منش ملی، آگاهی ملی بهکار گرفته میشد. از نظر اسمیت هویت ملی «باز تولید و باز تفسیر دایمی الگوی ارزشها، نمادها، خاطرات، اسطورهها، و سنتهایی که میراث متمایز ملتها را تشکیل میدهند و تشخیص هویت افراد با آن الگو و میراث و باعناصر فرهنگیاش».[٢٣] (همان منبع، ص ٣٠)
▲ | نمادپردازی قومی |
نمادپردازی قومی پارادایمی با تاکید بر عوامل اجتماعی، فرهنگی و تاریخی است که بیشترین تاکید خود را بر عوامل ذهنی از جمله ارزشها، اسطورهها، خاطرات، نمادهای مشترک میگذارد. این بهمعنی بیتوجهی بر عوامل عینی نیست، بلکه میخواهد از طریق عوامل ذهنی نامبردهشده به ماهیت عوامل عینی دست پیداکند. در این پارادایم برخلاف پارادایم ابزارانگاری و یا مدرنیستی توجه فقط معطوف به نخبگان نیست. هرچند که در پارادایم ابزارانگاری بر نقش فعال نخبگان قومی و سیاسی تاکید میشود اما در نمادپردازی قومی این رابطه دو طرفه دیده میشود و بهصورت از بالا به پایین نگریسته نمیشود. این نظریهپردازان بر نقش فعال توده و تاثیری که بر روی نخبگان سیاسی و قومی میگذارند هم توجه میکنند. همچنین نمادپردازان قومی سعی میکنند که مسیر ناسیونالیسم را طولانی در نظر بگیرند. به این معنی که بسیاری از عوامل حاضر در عصر ما را به عوامل گذشته و پیشین گره میزنند و معتقدند هر تحلیلی بدون در نظر گرفتن عامل زمان را بیمایه و محتوا میدانند. آنها از طریق نگاه به رابطه گذشته، حال و آینده بهبررسی جایگاه اقوام و ملتها در طول تاریخ میپردازند. به این معنی که از نظر آنها این هستههای قومی پیشین هستند که باعث پیدایش برخی ملتها شدهاند.
از نظر این پارادایم وجود ناسیونالیسم و ملت منحصراً فقط به مدرنیته مربوط نمیشود بلکه آنها بخشی از خانواده فرهنگی-قومی هویتها و آمال جمعی هستند. آنها همچنین شور و اشتیاق جمعی را برای فهم قومیت و ناسیونالیسم مهم میدانند و نسبت بهآن یک تبیین تاریخی و جامعهشناختی ارائه میدهند.[٢۴] (اسمیت، ۱٣٨٣، ص ٨۵)
در نهایت آنچه که در این پارادایم مهم تلقی میشود توجه به عنصر زمان و مکان است. از این جهت که نمادپردازان قومی و بهطور خاص آنتونی اسمیت در پی این هستند که بسیاری از موضوعات مطرح شده در مسیر قومیت، ملت و ملیگرایی را با رویکردی تاریخی و توجه به گذشته آنها تحلیل کنند. بههمینخاطر اسمیت ناسیونالیسم، جنبش و ایدئولوژی را مربوط به دوران مدرن و وجود بسیاری از ملتها را در دوران متاخر میبیند.
▲ | تاریخ پیدایش ناسیونالیسم |
یکی از پدیدههایی کهاندیشمندان مختلف بر سر مدرن بودن آن به اجماع رسیدهاند پدیدهی ناسیونالیسم است. از این منظر آنها ناسیونالیسم را محصول شرایطی که در طی دوره مدرن و بهطور خاص از اواخر قرن ۱٨ با تجزیه لهستان، انقلاب آمریکا و در ادامه آن با انقلاب فرانسه اتفاق افتاد میدانند. بنابراین میتوان گفت که ناسیونالیسم در این دوره تقریباً ۴٠ ساله شکل میگیرد و مرزهای خود را به سایر نقاط اروپا گسترش میدهد. این روند بهگونهای بوده است که تمام نقاط جهان ناسیونالیسم را بهطور همزمان اخذ نکردهاند بههمینخاطر میتوان این روند را از نظر زمان و مکان تحلیل و تقسیم کرد.
اسمیت در کتاب ناسیونالیسم: نظریه، ایدئولوژی، تاریخ به ٣ موج ناسیونالیسم اشاره میکند. نخستین موج بزرگ ناسیونالیسمها در ازوپا باعث شکلگیری انقلاب ۱٨۴٨ آلمان شد. از جمله دستاوردهای این انقلاب وحدت آلمان و ایتالیا، ارتقای مجارستان در درون امپراتوری هابسبورگ بود. دومین موج ناسیونالیسمها اواخر قرن ۱۹ در اروپای شرقی و شمالی و در کشورهایی چون چک، اسلواکی، رومانی و برخی دیگر از کشورها اتفاق افتاد. همزمان با این دوره ناسیونالیسمهای کوچک در بیرون از مرزهای اروپا و در کشورهایی همچون ژاپن، هند، ارمنستان و مصر اتفاق افتاد. سومین موج از ناسیونالیسم هم در اوایل قرن بیستم و در کشورهای آسیایی و آفریقایی که عمدتاً ناسیونالیسمهای قومی بود بهوجود آمد. این روند نشان میدهد که ناسیونالیسم تا اوایل قرن بیستم تقریباً در تمام نقاط جهان وجود داشته و اوج آن را میتوان در اروپا که باعث بهوجود آمدن نازیسم و نسلکشی جنگ جهانی دوم شد دید. از سوی دیگر هم در این زمان شاهد جنبشهای ضداستعماری و آزادیبخش در آسیا و آفریقا هستیم.[٢۵] (اسمیت، ۱٣٨٣، ص ۱٢٣)
▲ | منابع ناسیونالیسم |
اگر ناسیونالیسم را مجموعهای از اندیشه و تفکر که باعث شکلگیری مرزهایی بین خود و دیگری یا بهعبارتی هویت میشود باید دید که چه عواملی نقش مهمی در این زمینه دارند. یکی از مقولههایی که باعث شکلگیری ناسیونالیسم میشود مذهب است. طبق اندیشه پارادایم مدرنیستها این ناسیونالیسم است که باعث بهوجود آمدن ملتها شده است و اساساً ملتها پدیدههایی مدرن هستند که مشروعیت خود را از ناسیونالیسم خود میگیرند. در حالی کهاندیشه نمادپردازی قومی و بهطور خاص اسمیت به این نگاه اعتقادی ندارد و معتقد بهوجود ملتهایی قبل از ناسیونالیسم است. ملتهایی مانند ایران عصر صفوی علاوه بر زبان، اسطوره، ادبیات از طریق قدرت مذهبی مطابق با سیاستهای خودشان تولید حس وطنخواهی و ملیگرایی میکردند. این نمونهای از نقض عدم وجود ملتهایی در دوران کهن است که نمادپردازان قومی و بهویژه اسمیت طرفدار سرسخت آن هستند. اگر چه نمیتوان بهنقش نخبگان، نویسندگان، شعرا و... در ایجاد احساسات ناسیونالیستی بیتوجه بود اما باید به نقش پُر رنگ مذهب در ایجاد منش و احساسات ناسیونالیستی در میان تودهها توجه کرد. قدرت مذهب از آنجایی که روحانیون در مدت طولانی با توده در ارتباط میباشند و میتوانند خوراک فکری برای آنها تولید کنند بیشتر روشن میشود. در کنار مذهب باید به عواملی همچون محتوای فرهنگی عمیق، زبان و قومیت هم در ایجاد حس ناسیونالیستی توجه کرد.
▲ | افول یا گسترش ناسیونالیسم |
از نظر اسمیت مجموعه اتفاقاتی که در طول روند ناسیونالیسم (از اواخر قرن ۱٨ تا عصر حاضر) بهعنوان یک پدیدهی مدرن رخ داده است بههیچوجه باعث منزویشدن تفکر ناسیونالیستی نشده است. نه تنها ما شاهد عدم گسترش ناسیونالیسم در نقاط مختلف جهان نبودهایم، بلکه گسترش ناسیونالیسم محصور در مرزهای اروپا نشده و نقاط مختلف جهان با آندسته و پنجه نرم میکنند. برای روشنتر شدن این موضوع میتوانیم به مجموعه تحولات در فرایند استعمارزدایی و جنبشهای هویت بخش و استقلالطلبانهی کشورهای مستعمره اشاره کرد که هرچه بیشتر بهدنبال آشکار کردن هویت فرهنگی و در پس آن ایجاد دولت ملی با مرزهای مشخص بودهاند. این روند در کشورهای آسیایی و آفریقایی شدت بیشتری گرفت و آنها از طریق الگوهای اروپایی سعی در ملتسازی کردهاند. این شرایط باعث ملتسازیهایی در میان گروههای قومی در اروپا شده است که آنها هرچه بیشتر با بهکارگیری از اسطورهها و نمادهای کلاسیک اروپا سعی در استقلال فرهنگی و در شرایط ممکن استقلال سیاسی میکنند. این موضوع حتی در استقلال کشورهای وابسته به اتحاد جماهیر شوروی سابق هم حکم میکند. با این شرایط حرفزدن از، از بین رفتن ناسیونالیسم سخنی بیهوده خواهد بود.
پیچیدگی این مسائل در میان پارادایمهای مختلف و همچنین ادعای برخی نظریهپردازان مبنی بر افول ناسیونالیسم پرسشهای دیگری را مطرح میکند.
-
۱- اینکه ما باید شاهد اضمحلال دولت-ملتها باشیم یا خیر؟
٢- اینکه ما باید شاهد از بین رفتن هویتهای ملی باشیم یا خیر؟
٣- اینکه ما باید شاهد از بین رفتن ایدئولوژیهای ناسیونالیسم باشیم یا خیر؟
اسمیت بهپرسشهای بالا با توجه بهرویکرد تاریخی خود پاسخ میدهد.
از نظر اسمیت اینکه بگوییم در عصر حاضر ما شاهد نابودی دولت-ملتها هستیم خیالی خامی است که از پیش فرضهای اقتصادی و سیاسی نشئت میگیرد. آنها اشتباهاّ از بین رفتن مرزهای اقتصادی دولتها را که ناشی از فرایند جهانی شدن[٢٦] است را متوجه نابودی دولت-ملتها میکنند. از نظر آنها نابودی این مرزهای اقتصادی باعث نابودی هویت فرهنگی[٢٧] و در نتیجه نابودی دولت-ملتها است. اما اسمیت معتقد است که در جهان امروز کمتر کشوری وجود دارد که بهمعنای واقعی دولت-ملت باشد. افزایش مهاجرتها باعث ناهمگونی ترکیب جمعیتی دولتها شده است و اگر بخواهیم دولتی متعلق به ملت واقعی داشته باشیم باید دولتی که متعلق به یک گروه قومی است را مثال برنیم در حالی که این موضوع اینگونه نیست. در عصر جدید بهدلیل گسترش تکنولوژی و راههای ارتباطی و در پی آن افزایش مهاجرت ما با دولتهایی مواجه هستیم که از یک گروه قومی اکثریت و در کنار آنها با چندین اقلیت قومی تشکیل شدهاند. بنابراین این روند بهمعنای نابودی دولت-ملتها نیست بلکه ما با نوعی تغییر در کاربرد و شکل دولتها رو به روییم. در طول دوقرن گذشته اکثر دولتهای ملی با چالشهای قومی و مذهبی مواجه بودهاند. اسمیت معتقد است که امروزه فرصتهای بیشتری برای دولتها در زمینه همگونسازی هویتی و از بین بردن شکافهای قومی وجود دارد. استفاده از ابزار و تکنولوژیهای ارتباطی جدید، استفاده از امکانات آموزشی پیشرفته و... میتواند باعث ایجاد منش و هویتهایی متناسب با هویتهای ملی شود. اسمیت از این جهت اندیشه مبتنی بر افول و نابودی دولت –ملتها را رد میکند که این اندیشه ناشی از مفروضات سیاسی و اقتصادی است. از نظر اسمیت تغییر در کارکرد دولتها بهگونهای بوده است که دولتها هرچه بیشتر کارکرد فرهنگی اجتماعی خود را جایگزین کارکرد اقتصادی گذشته خود کردهاند. هرچند که امروزه بهدلیل فرایند جهانیشدن ما با وابستگیهایی اقتصادی، شرکتهای چند ملیتی، بنگاههای بزرگ اقتصادی رو به روییم اما این بهمعنی نادیده گرفتن کارکردها و تلاشهای دولتهای ملی برای حفظ استقلال هویت و دولت ملی خود نیست. دولتها امروزه با فعالیتهایی در زمینه آموزش همگانی، برنامهریزیهای بهداشتی و ژنتیکی، سیاستهای جمعیتی، برنامههای فرهنگی و ورزشی، محیط زیست و... در کنار ایجاد نظم از طریق قوانین بروکراتیک سعی در حفظ استقلال داخلی کرده است و هیچگونه خطری برای انقراض دولتها نه تنها وجود ندارد بلکه مجموعهی این فرایندها باعث تقویت قدرت آنها نیز شده است.
▲ | تکثر فرهنگی و هویتهای مختلط |
از نظر اسمیت هویتهای ملی از پایین و بهواسطه گروههای کوچک فرهنگی تهدید میشوند این در حالی است که دولتهای ملی و بخصوص بخش سیاسی آن از طریق گروههای فشار سیاسی و سطحی از نخبگان مورد دستاویزی قرار میگیرند.[٢٨] (اسمیت، ۱٣٨٣، ص ۱٦٨)
این نوع نگاه از پایین به بالای اسمیت یکی از عوامل مهم در نظریهی وی بهخصوص در اندیشه نمادپردازی قومی است که خود را از یک تحلیل نخبهگرایانه خاص رهانیده است. در دهههای اخیر با افزایش امکانات و پیشرفت تکنولوژی بخش اعظمی از جمعیتهای جهان با مهاجرتهایی رو به رو بوده است. نتیجه این مهاجرتها تغییر در ترکیب فرهنگی و جمعیتی کشورهای میزبان بوده که هر چه بیشتر باعث ناهمگونی و تکثر فرهنگی جمعیت آنها شده است. بههمین خاطر در این کشورها دولتهای ملی با مشکل یکپارچگی و وحدت ملی رو به رو شدهاند. چالش هویتی در این وضعیت هرچه بیشتر خود را نمایان میسازد و معمولاً هویت افراد در برابر دیگری معنا پیدا میکند یا بهنوعی خود در برابر دیگری تعریف میشود. بنابراین کمتر میتوان کشوری را بهیاد آورد که از یک جمعیت همگون برخوردار باشد. چالشهایی ناشی از مهاجرت افراد با فرهنگهای متفاوت، دولتها را بهفکر چارهای برای حل این مشکلات انداخته است. یکی از آن رویکردهای که بسیاری از جوامع غربی بهدنبال آن بودهاند سعی در پذیرش ناسیونالیسم مدنیتر و سرزمینی که حق مهاجران و پناهجویان را در کشور میزبان بهعنوان یک شهروند محترم شمرده است. این وضعیت بهگونهای است که یک مهاجر را بهچشم یک شهروند میبینند و حتی گاهی برای ایجاد هویت ملی از سنت فرهنگی آنها هم بهره میبرند. بههمین خاطر اکثر ناسیونالیستها بهدنبال وحدت ملی، و بهندرت بهدنبال یکسانسازی ملی هستند. منظور از وحدت ملی همان یکپارچگی و تعهد جمعی شهروندان به سرزمین، خاطرات، اسطورهها، نمادهای جمعی است. از نظر اسمیت یک از راه حلها برای مشکل هویتی متنوع در کشورهای متکثر فرهنگی ایجاد مجموعهای از سنتها، نمادها، خاطرات و اسطورههای مشترک در میان اعضای یک جامعه است که اعضای یک جامعه هرچه بیشتر خود را نسبت بهآنها وفادار کنند.
▲ | سرچشمههای ملت |
اسمیت معتقد به سه مسیر برای شکلگیری یک ملت است. نخستین راه برای ملتشدن ادغام دیوانسالارانه یا بروکراتیک است که متضمن تبدیل یک قوم اشرافسالار بهیک ملت سرزمینی است. این طبقه اعیان چندان توجهی بهانتقال فرهنگ خود به طبقات دیگر را ندارند مگر اینکه مجبور به اینکار شوند همانطور که امپراتوری روم غربی برای تامین مخارج جنگ خود مجبور به پذیرش طبقات دیگر شد. این حرکت باعث شد که طبقات متوسط شهری و در ادامه طبقات پایین جامعه از جمله کارگر به فرهنگ والای جامعه که در دست طبقات اشراف بود علاقمند شوند. این روند باعث نوعی از هویت ملی بر مبنای هویتی مدنی و همهگیر شده بود که از ملیگرایی سرزمینی تغذیه میشد. دولت دیوانسالار با گسترش مرزهای خود از طریق جنگ سعی در گسترش ملت خود با تزریق فرهنگ اشرافی خود به تمامی اقشار تحت پوشش خود میکرد. دومین نوع ملتسازی را اسمیت بسیج بومی نامگذاری کرده است. به اینصورت که معمولا یک قوم مسلط و مردمی از طریق اندیشه روشنفکران بومی بهیک ملت مبتنی بر اندیشه و فرهنگ قومی خود تبدیل میشد. این روشنفکران قومی با اقتباس و بازسازی یک تاریخ قومی از اسطورهها و نمادهای قومی گذشته خود که بیشترین اشتراک را داشته باشد سعی در بازگشت به گذشته قومی خود و ایجاد هویت ملی جدید مبتنی بر گذشته قومی خود میکردند. اسمیت سومین نوع از ملتسازی را مربوط به جوامع مهاجرپذیری همچون آمریکا، کانادا و استرالیا میداند. آنها بهدلیل وجود فرهنگهای جدید و متکثر در مرزهای خود تصور چندگانهای از ملت دارند. این نوع از جوامع یک الگوی مدنیتری برای ملتسازی بهکار میگیرند که بیشترین احترام را برای حقوق افراد مهاجر بهعنوان یک شهروند قائل باشند.[٢۹] (اسمیت، ۱٣۹۱، ص ٣٦۹)
▲ | نقدی بر اسمیت |
همانطوری که اسمیت خودش در تعریف ملت به مشکل بودن تعریف این مفهوم اشاره کرد و معتقد بود که ملت از جمله مفاهیمی است که بر سر تعریف آن اشتراک کمی وجود دارد خود نیز بر سر تعریف ملت گرفتار این موضوع شده است. یکی از نقدهایی که بهاسمیت میشود بهخاطر تعریف او از مفهوم ملت است. منتقدین معتقدند که وی در تعریف مفهوم ملت برخی ویژگیهای مربوط به دولت را در تعریف خود از ملت وارد کرده است، بهطوری که ما شاهد این هستیم که ویژگی حقوق رایج قانونی و وظایف برای همه اعضا که متوجه دولت میشود در تعریف او از ملت وارد شده است. این بهمعنی تداخل در تعاریف اسمیت از مفاهیم ملت و دولت است. بهعبارتی دیگر اسمیت در تفکیک برخی ویژگیهای دولت و ملت ناتوان بوده است. همچنین در تعریف از ملت اسمیت به اقتصاد مشترک تاکید میکند، در حالی که این مفهوم کمی مبهم میباشد. ابهام از این جهت که خواننده نمیداند که منظور از اقتصاد مشترک مخصوص مرزهای داخلی یک دولت است یا میتوان از اقتصاد خارجی هم بهره برد. نقد دیگری که میتوان بهرویکرد نمادپردازی قومی اسمیت وارد کرد این است که اسمیت در آن فقط و فقط بهجنبههای فرهنگی ملل توجه نشان داده است در حالی که از جنبههای سیاسی ملتها که نقش مهمی در تاریخ ملتها و همچنین در پرداختن به مقوله ناسیونالیسم، ملتها و دولتها دارند بیتوجه بوده است. بنابراین میتوان گفت که اسمیت بهراحتی عوامل سیاسی را در تعریف و تحلیل مسائل ناسیونالیسم و ملت که مفاهیمی کلیدی در مباحث سیاسی هستند نادیده گرفته است.
▲ | نتیجهگیری |
در مجموع آنچه که در این نوشتار ما بهبدان پرداختهایم جایگاه متمایز یک پارادایم جدید در حوزهی بررسی مسائل قومیت، ملت و ملیگرایی توسط آنتونی اسمیت است که با نگاه خاص خود که بهنمادپردازی قومی مشهور است سعی در تحلیل این مسائل کرده است. رویکرد تاریخی و فرهنگی وی به ریشههای ملتها باعث شده برخی پایههای تفکرات مدرنیستی را متزلزل و اندیشمندان و علاقمندان به این حوزه را مورد بازنگری در اندیشههای خود قرار دهد. این رویکرد هرچه بهتر به تلاقی نظریه و مصداقهای تاریخی اهمیت میدهد و در شناخت هر چه بهتر ملتها و ملیگرایی تلفیق این دو را مهم میداند. در زمینه شناخت ملتها بهعنوان ملتهایی که ریشه در گذشتههای خود دارند مثالهایی تاریخی از ملتهای ایران، مصر و یونان بهمیان میآورد و نظریه خود را هرچه بیشتر با مصداقهای تاریخی قوت میبخشد. استاد بازنشسته ناسیونالیسم مدرسه اقتصاد و علوم سیاسی لندن بهخاطر نقدهایی که بر اندیشههای موجود در راه شناخت مباحث ملت و ملیگرایی وارد کرده است، از جایگاه بالایی در این حوزه برخوردار است. اسمیت بهخوبی توانسته نقاط مبهم در ارائهی تعاریف مفاهیم اندیشمندان مدرنیسم و ازلیانگار را شناسایی و دست به تعاریف مجدد و نسبتاً جامعی از آنها بزند. هرچند در این مسیر نقدهایی هم بهوی وارد است. اسمیت را میتوانیم در زمره یکی از اندیشمندان مهم در زمینه تحلیلهای انسانشناختی بهشمار بیاوریم چرا که به یکی از مباحث مهم در رشته انسانشناسی تحت عنوان قومیت توجهای ویژه دارد. بنابراین میتوان از اندیشه اسمیت که بسیار نزدیک بهانسانشناسی است برای درک بهتر مسائل قومی و ناسیونالیستی بهره برد.
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ مرتضی تجری، مروری بر اندیشه آنتونی اسمیت، وبسایت انسانشناسی و فرهنگ؛ برگرفته از منابع زیر:
□ اسمیت، آنتونی دی، ناسیونالیسم، نظریه، ایدئولوژی، تاریخ، ترجمه منصور انصاری، تهران: انتشارات تمدن ایرانی، ۱٣٨٣.
□ اسمیت، آنتونی دی، ناسیونالیسم و مدرنیسم: بررسی انتقادی نظریههای متاخر ملت و ملیگرایی، ترجمه کاظم فیروزمند، تهران: انتشارات ثالث، ۱٣۹۱.
□ اسمیت، آنتونی و هاچینسون، جان، ملیگرایی، یونسی، مصطفی و مرشدیزاد، علی؛ تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی، ۱٣٨٦.
□ اسمیت، آنتونی دی «فرهنگ، اجتماع و سرزمین: سیاست قومیت و ناسیونالیسم»، ترجمه نورالله قیصری، فصلنامه مطالعات ملی، شماره ۴، تابستان، ۱٣٧۹، صص ۱٧٧ تا ٢۱٢.
□ احمدی، حمید، «قدمت ملتها آنتونی اسمیت»، فصلنامه مطالعات ملی، سال دوازدهم، شماره ۱، ۱٣۹٠، صص ۱٧۱-۱٧٨.
□ اسمیت، آنتونی دی، «منابع قومی ناسیونالیسم»، واحد ترجمه، فصلنامه مطالعات راهبردی، شماره ۱، بهار ۱٣٧٧، صص ۱٨٣ تا ٢٠٦.
□ Smith, Anthony D. (1991) The Ethnic Origins of Nations, Wiley-Blackwell
□ Smith, Anthony D. (2004) The Antiquity of Nations, United Kingdom: polity press.
□ Smith, Anthony D (2000) Myths and Memories of the Nation, United Kingdom: Oxford University Press.
□ Frödin, olle (2003) D. Smith Revisited in Light of the Relational Turn; Department of Sociology, Lund University.
□ GUIBERNAU, MONTSERRAT (2004) Anthony D. Smith on nations and national identity: a critical assessment, Nations and Nationalism, 10 (1-2): 125-141.