|
یهودستیزی
گفتوگوی منشه امیر با امیر طاهری
فهرست مندرجات
.
یهودستیزی یک اندیشه وارداتی از اروپا
بسیاری از منابع ظهور یهودستیزی در ایران را از دو سه قرن اخیر بدین سو دانستهاند. در تکذیب این مسئله، مقامات ایرانی تنفر و انزجار خود را اغلب متوجه صهیونیسم و اسرائیل (و نه یهودیان) اعلام میکنند، اما بسیاری از کارشناسان همواره اذعان داشتهاند که در ادبیات نفرتی (hate speech) جمهوری اسلامی ایران، فرق آنچنانی بین یهودیان، اسرائیل، و صهیونیسم دیده نمیشود و مرز مشخصی بین اینان قابل مشاهده نیست. با اینحال برخی معتقدند که یهودستیزی در تاریخ ایران جایگاه ریشهای نداشته است.
با این حال، در سال ۱۰۳۶ خورشیدی، محمد بیک اعتمادالدوله حاکم اصفهان سربازان خود را به خانههای یهودیان شهر فرستاده و به آنان یک روز مهلت داد تا یا مسلمان شوند یا تمامی از شهر خارج شوند. در سال ۱۲۱۸ خورشیدی، یهودیان مشهد به زور چاقو و شمشیر به اسلام گراییدند. کنیسهی شهر سوزانده شد و تنها به دلیل تغییر دین، یهودیان آن شهر از قتلعام خود جلوگیری کردند.
در ۱۸۹۴، در جریان ناآرامیهای ضدیهودی در همدان، یک روحانی بهنام ملاعبدالله، «آزار یهودیان و مسیحیان را رهبری میکرد».
در ادبیات فارسی، رمان جهودکشان که آن را نخستین رمان ایرانی دانستهاند، تصویری از یهودستیزی دوران قاجار در ایران بهدست میدهد.
بعد از انقلاب اسلامی رسانهها و افراد وابسته به حکومت ایران اسرائیل، صهیونیسم و حتی گاهی یهودیت را بهعنوان دشمن خود و بشریت معرفی میکردند. در مراسم روز قدس در ایران که هر ساله در آخرین جمعه ماه رمضان بهعنوان نماد دفاع از مردم فلسطین برگزار میشود، گاهی نمادهای یهودیت مورد نفرت قرار میگیرد.
ظهور محمود احمدینژاد در صحنه سیاست ایران و اتخاذ سیاستهای تشنجزایی همانند انکار هولوکاست و برپایی همایش بینالمللی بررسی هولوکاست: چشمانداز جهانی، باعث برانگیختگی احساسات ضد یهودی فراتری در ایران گردیده، تا جاییکه مقامات اسرائیل خواستار محاکمه وی در دادگاهی بینالمللی به جرم جنایات جنگی شدهاند. وی در میان محافل سیاسی جهان به اشاعه «ادبیات نفرت» شهرت دارد. بسیاری معتقدند که چنین ادبیاتی وجههی یهودستیزانهی بدی به جمهوری اسلامی ایران داده است.
یهودستیزی یک اندیشه وارداتی از اروپا بود که خمینی آن را برای تامین منافع دینی و منطقهای رژیم بهکار گرفت. این مطلب عنوان بخش چهارم گفتوگوی امیر طاهری با منشه امیر است. این گفتگو روز پنجشنبه ۸ مهر ۱۳۹۵ خورشیدی برابر با ۲۹ سپتامبر ۲۰۱۶ میلادی از رادیو اسراییل پخش شد.
◼ منشه امیر: آقای امیر طاهری، در این رشته از گفتگوها با شما در خصوص یهودستیزی، موضوع به یهودستیزی در ایران و بهویژه در حکومت اسلامی در ایران کشیده شد. در گفتگوی پیشین توضیح دادید که با وجود فرمان کوروش کبیر و یا فرمان مهم ناصرالدینشاه قاجار که «ذمه»بودن را برای اقلیتهای مذهبی لغو کرد، کراهت نسبت به یهودیان در میان شیعیان ایران وجود داشته است. اما توضیح دادید که چرا معتقد هستید که یهودستیزی از نوع اروپایی و آلمانی آن بعد از رشد نازیها در آلمان «وارد» ایران شد. اطلاعاتی که در گفتگوی پیشین بیان کردید، برای من هم بسیار جالب بود و اطمینان دارم که شنوندگان نیز در آن نکاتی بسیار جالب یافتهاند، زیرا کمتر تا کنون از آن سخن رفته بود. سخنان توضیحی شما در بارهی شیوهی فعالیتهای تبلیغی آلمان نازی در ایران بسیار مهم و روشنگرانه بود. به یک موضوع که من آن را تکاندهنده میدانم، اشاره کردید و آن، همکاری گروهی از روحانیون ایرانی با آلمان نازی با هدف پراکنده کردن دروغهایی بود که با سیاستها و منش آلمان هیتلری و دین اسلام همخوانی داشته باشد.□ امیر طاهری: یهودستیزی مدرن که قبلاً در بارهی آن صحبت کردیم، در ایران دو شاخه داشت؛ یک شاخه روحانیون بودند که مهمترین نقش آن بر عهده آیتالله (ابوالقاسم) کاشانی بود.
در همین حال، شما در گفتگوی پیشین توضیح دادید که مقامات ایران در مذاکره با سران آلمان نازی گفتند که یهودیان ایران را نمیتوان از نظر خونی و نژادی مانند یهودیان اروپایی دانست و بنابراین، برنامههای شما برای نابودی یهودیان، شامل این گروه نمیشود و به آنها گفتند که در ایران برای ضدیت با یهودیان باید به این ستیز جنبهی دینی داد. مقامات وقت ایران به نمایندگان آلمان نازی گفتند که یهودیان ایران «کلیمی» هستند و مانند ایرانیها «آریایی» محسوب میشوند اما تنها دین آنها یهودی است و لذا، برنامه آلمان نازی که باید یهودیان را بهخاطر نژاد و خون آنها کشت، نمیتواند در قبال «کلیمیان ایران» قابل اجرا باشد. اینجا میخواهم بدانم که شما آقای طاهری، نقش تعصبات دینی و مذهبی شیعه را در ایجاد و گسترش یهودستیزی در ایران چطور میبینید؟
آیتالله کاشانی بهخاطر ضدیت با انگلیس به آلمان نزدیک شده و به آنها سمپاتی پیدا کرده بود و این در حالی بود که آلمان نازی حکومتی بیدین و خداناشناس بهحساب میآمد. با وجود این، آیتالله کاشانی در عراق با انگلیسیها مبارزه کرده بود و آن زمانی بود که انگلیسیها در عراق حضور یافته بودند.
مخالفت او با انگلیس از ماجرای عراق شروع شده بود. البته زمانی که انگلیسیها نیز وارد ایران شدند، آیتالله کاشانی را گرفتند و او را به فلسطین تبعید کردند.
باید از آخوند فلسفی نیز نام ببرم، که او هم به نازیها بسیار نزدیکی یافته بود. از نزدیکی «نواب صفوی» هم که قبلاً در گفتگوی پیشین سخن گفتم و توضیح دادم که او هم یار آلمانهای نازی شده و تعلیمدیدهی آنها در هنرستان صنعتی آلمان نازی به ریاست یک افسر اس اس در تهران بود.
باید روزنامه «پرچم اسلام» را یادآوری کنم که در آغاز با پول و بودجهای که (یوزف) گوبلز تعیین کرده بود، پایهگذاری شد و انتشار خود را در ایران آغاز کرد. هدف این روزنامه تبلیغ نیتهای آلمان نازی در ایران بود.
یک گروه دیگر، «گروهی روشنفکران ایران باستانی» نام داشت که از اعضای این گروه از (حسین) کاظمزاده ایرانشهر و داوود منشیزاده نام میبرم؛ که این فرد آخر بعداً «حزب سوسیالیست ملی کارگران ایران» را تاسیس کرد.
از بهرام شاهرخ نیز نام میبرم که هم او و هم داوود منشیزاده در رادیوی موج کوتاهی «زسن» (Radio Zeesen که در افواه عمومی به «رادیو برلن» شهرت یافته) و در جنوب غربی برلین برنامه پخش میکردند. در این ایستگاه رادیویی به زبان فارسی که میگفتند: «اینجا برلین، صدای آلمان» کار میکردند. برنامههای آن از طریق موج کوتاه پخش میشد.
باید بگویم که برنامهی آنها موثر بود چون بهویژه میدانید که بهرام شاهرخ که من هم با او ملاقات کرده بودم، در دههی پنجاه میلادی، به دکتر محمد مصدق نزدیک شده و مدتی هم سرپرست بخش مطبوعاتی دفتر دکتر مصدق بود.
بهرام شاهرخ صدای گرمی داشت؛ فارسی را خیلی خوب میدانست؛ واقعاً برنامه رادیویی آنها بسیار موفق بود و یکی از شنوندگان دایمی این برنامه نیز آقای روحالله خمینی بود. خمینی یک دستگاه رادیویی را از یک زائرِ آمده از عراق خریداری کرده و با آن به برنامههای این رادیو گوش میکرد. آن رادیو یک رادیوی ساخت انگلیس و مارک کارخانه «پای» بود. خمینی هیچ شبی برنامههای این رادیو را از دست نمیداد.
بنا به نوشته زندگینامهنویس خمینی، آقای دوانی، خمینی هر شب همراه با شماری دیگر از ملاهای جوان بالای پشت بام میرفت و به برنامههای این رادیو از برلین گوش میکرد.
نکته جالب این است که مدیر یا سرپرست سیاسی این رادیو (منظورم سرپرست سیاسی برای همهی برنامههای رادیویی که از آلمان نازی بهزبانهای خارجی پخش میشد)، فردی بهنام «کورت گئورک کیزینگر» بود که بعداً صدراعظم آلمان شد و به تهران نیز آمد و زمانی که من روزنامهنگار بودم، او را در تهران دیدم و با او مصاحبه کردم. آن سال، ۱۹۶۹ میلادی بود.
البته بعد از جنگ جهانی دوم، هر کس که به مقام صدراعظمی آلمان میرسید، به ایران میآمد و سفر میکرد – چون کشورهایی که آنها را بهعنوان مهمان خارجی بپذیرند، بسیار بسیار کم بود و اکثر کشورها حاضر به مراوده با رهبران آلمان، بهخاطر فجایعی که از آلمان نازی دیده بودند، نبودند.
نخستین نمایشگاه صنعتی آلمان فدرال، بعد از جنگ جهانی دوم، نیز در تهران برقرار شد که «لودویگ ارهارد» وزیر اقتصاد وقت آلمان بود. «ارهارد» و بسیاری از مقامات آلمان بعد از جنگ به ایران آمده بودند که از جمله آنها، همین آقای «کیزینگر» بود که صدراعظم شده بود و بعدها نیز هلموت اشمیت به ایران سفر رسمیکرد.
همهی اینها فکر میکردند که ایران کشور بسیار مهمی برای آلمان است و سفر به آن را ضروری میدانستند.
گروه دوم پانایرانیستها بودند که منظورم، «حزب ناسیونالیست ایرانی» است، آنها بهخاطر ضدیت با انگلیس و ضدیت با روس، به آلمان نزدیک شده بودند و نه بهخاطر نفرت از یهودیان یا هر کس دیگر.
من خود مطمئن هستم که کاظمزاده ایرانشهر که از او یاد کردیم، نفرتی از یهودیان نداشت و ضد یهود نبود و مجلهای که او و همکارانش با نام «ایران باستان» منتشر میکردند، بدون تردید جنبهی ضد یهودی نداشت. ابوالقاسم پاینده نیز که بعداً مجله «صبا» را منتشر میکرد، ضدیتی با یهود نداشت.
خیر! همهی آنها «پرو آلمان» و طرفدار آلمان شده بودند – به این دلیل که آلمان ضد انگلیس بود. منظورم این است که این جنبهی عمدهی سیاسی ماجرا را نباید کم اهمیت گرفت.
نکتهی متفاوت در این سالهای گذشته در جمهوری اسلامی ایران این است که اینها آمدهاند و آن میکروب آنتیسمیتیزم را که در ایران جایی نداشت، بهراستی وارد کردهاند؛ ولی واقعاً آن را از غرب «اقتباس» کرده و آموخته و یاد گرفتهاند. من میگویم از این نظر، جمهوری اسلامی ایران، «خیلی غربی» است.
ایران پیش از جمهوری اسلامی، لااقل از این نظر، غربی نبود؛ اما از منظرهای دیگر غربی بود اما حال، این منش و رویهی ضد یهودیگری که من در جمهوری اسلامی میبینم، ضد یهودیگری غیر ایرانی و کاملاً اروپایی است.
برای همین است که در همین نمایشگاه «کاریکاتورهای هولوکاست» (که ماه مه ۲۰۱۶ در تهران برپا شد) دیدیم که بیشتر دعوتشدگان نیز از اروپا و آمریکا بودند. مدعوین نمایشگاه اکثراً غربی بودند.
ببینید که ما در ایران یک نویسندهی نداریم که بهطور سیستماتیک و پیگیرانه مطالب ضد یهودی نوشته باشد. همه مطالب انتشاریافته در ایران در این باره، ترجمه است.
در زمانیکه محمدعلی رامین مشاور محمود احمدینژاد بود و او پرچمدار این ماجرای انکار هولوکاست شد، در آلمان خودش دانشجو بوده و به گروههای نئونازی نزدیکی یافته بود. ولی حتی خودش نیز چیزی تولید نکرده و مطلبی ننوشته بود. او فکرها را از نئونازیها «اقتباس» کرده و مطالب نازیها و نئونازیها را ترجمه کرده بود. من او را «مصرفکننده» و «نشخوارکننده» این نوع مطالب مینامم؛ درست مانند کمونیستهای ایرانی که حتی بعد از پنجاه سال از وجود احزاب و اندیشههای کمونیستی در ایران، خودشان چیزی تولید نکردند. صرفاً مترجم مطالب دیگران بودند. دلیل اصلی آن این بود که کمونیسم نمیتوانست در ایران ریشه پیدا کند.
به تمامی دلایلی که گفتم، من معتقدم که آنتیسمیتیزم - و اصرار دارم که این لغت را بهکار ببرم تا «خارجی» و «وارداتی»بودن آن را نشان دهم - در ایران ریشه پیدا نمیکند.
◼ منشه امیر: آقای طاهری، در گفتگوی بعدی، من از شما باز توضیحات بیشتری را درخواست خواهم کرد. اما در این بخش، به این مسئله به اختصار اشاره بفرمایید که چه انگیزههایی باعث میشود که حکومت در ایران، امروز یکی از یهودستیزانهترین رژیمهای دنیا شده است. در واقع باید گفت که هیچ حکومتی در دنیا وجود ندارد که یهودیستیزی را سرلوحهی کار خود قرار داده باشد؛ نه دولتها و کشورهای عرب و نه ممالک دیگر. هیچ کشوری در دنیای امروز بهپای حکومت اسلامی ایران در ضدیت و بیان نفرت از یهودیت نمیرسد. چرا؟!□ امیر طاهری: به نظر من، آنها دو انگیزه دارند؛ یکی اینکه یک خلأ بزرگ ایدئولوژیک در وسط نظام حاکم بر ایران ایجاد شده است که نمیدانند آن را چگونه پُر کنند. در تاریخ نیز اصولاً مواردی بوده که یک حکومت خواسته باشد خلأ را همواره از «راهکار» دشمنی با قومی یا یک ملت یا یک حکومت پُر کند. برای مثال، در زمان ناپلئون سوم، دشمنی آنها با آلمان هیچ ریشهی منطقی نداشت. اما این دشمنی تبلیغ میشد تا آن خلأ عقیدتی و مرامی یا مسلکی را که در آن امپراتوری پوسیده و پوشالی احساس میشد، لاپوشانی کنند، که به جریان «آلزاس-لورن» اشاره کنم که برای پُر کردن این خلأ، در دوران حکومت ناپلئون عَلَم و عنوان شد.
جمهوری اسلامی ایران، یا اصولاً فلسفه آقای خمینی، حقیقتاً که چیزی برای عرضه کردن ندارد. نه اقتصادی، نه اخلاقی، نه فلسفی و نه اجتماعی. بایستی یک دستآویز داشته باشد که خود را به آن آویزان کند. یهودیستیزی میتواند این «کار» را بهخوبی برای رژیم انجام دهد. تعداد یهودیان هم در ایران کم است و خیلی از ایرانیهای دیگر هم از این یهودیستیزی، از جمله بهخاطر شمار کم یهودیان در کشورشان، عصبانی نمیشوند.
در خارج هم تمام کشورهای منطقه اطراف ایران مسلمان هستند، بهویژه کشورهای عرب که آنها هم خودشان یهودیستیزی تاریخی خود را دارند و با پیدایش کشور اسرائیل، این یهودیستیزی حال و هوای دیگر و اصولاً بعد سیاسی هم گرفته است.
نکتهی دوم که در مورد ایران میخواهم بگویم، همین بعد سیاسی قضیه است. جمهوری اسلامی میداند که اگر مانند هر انقلاب دیگر، انقلابش صادر نشود، انقلاب خواهد مرد. یعنی انقلاب مانند دوچرخهسواری است. تا هنگامیکه پا میزنی میروی، اگر رکاب نزنی، متوقف میشود. بنابر این، جمهوری اسلامی از آغاز در پی صدور انقلاب اسلامی بوده و گرفتاریهایش در لبنان، سوریه، عراق و در یمن هم ناشی از همین هدف است.
برای آنکه بتواند این انقلاب خود را به کشورهای عرب صادر کند، باید بتواند بگوید که ایرانیبودن ما و «عجم»بودن و شیعهبودن ما را فراموش کنید، بلکه ما کسانی هستیم که میتوانیم اسرائیل را از بین ببریم. باید به آنها بقبولاند که ما دشمن یهود هستیم.
من بهخاطر دارم، زمانیکه محمد مُرسی رییس جمهوری مصر شده بود و اخوانالمسلمین قدرت را در دست داشت، من به مصر سفر کرده بودم. ناگهان در خیابانی در قاهره شاهد تظاهراتی علیه ایران شدم. دیدم که لغتی اختراع کرده و میگفتند «لا لتعجیم». منظورشان این بود که «نه به عجمشدن». حتی مصریهای فناتیک اخوانالمسلمین نیز میخواستند بگویند که «ما نمیخواهیم مثل ایران بشویم».
در مسجد نیز دیدم که بحثشده بود بر سر اینکه درست است که ایرانیها عجم هستند و ما نمیخواهیم مثل آنها بشویم. ولی ایران اکنون پرچمدار مبارزه با اسرائیل است و بایستی آنها را قبول کنیم. این دو نکته که در مورد آن توضیح دادم، جمهوری اسلامی ایران را به این نتیجه میرساند که باید بر یهودستیزی اصرار کند. وگرنه همگان واقف هستند که یهودیان در ایران هیچ قدرتی ندارند؛ هیچگونه تهدیدی برای جمهوری اسلامی بهحساب نمیآیند؛ اسرائیل اختلافی با کشور و ملت ایران ندارد؛ نه اختلاف و نزاع مرزی دارد؛ نه ارضی؛ نه رقابتی بر سر کنترل بازارهای خاصی دارند؛ نه دسترسی به منابع طبیعی خاص و معینی چه در خاک و چه در دریا و غیره.
میخواهم بگویم که هیچگونه و کوچکترین زمینهی عقلانی و همچنین نه از روی مصلحت و منافع ملی، برای دشمنی ایران با اسرائیل وجود ندارد.
این ستیزی که حکومت ایران علیه اسرائیل و یهودیت به راه انداخته است، صد در صد یک مسئله ایدئولوژیک و سیاسی و مرامی و مسلکی است و مختص خمینیستها در ایران است که فکر میکنند که این آخرین مضمونی است که برای عرضه کردن در اختیار دارند.
◼ منشه امیر: من بهیاد دارم که اخوانالمسلمین با رسیدن به قدرت در مصر اعلام کرده بودند که اگر یک روحانی شیعه به خاک مصر قدم بگذارد، ما ساق پایش را قطع خواهیم کرد.□ امیر طاهری: بله. یادتان هست که محمد مُرسی (برای شرکت در همآیش رهبران سازمان کشورهای اسلامی) به تهران رفت. آیتالله خامنهای در اتاقی در این کنگره نشسته بود تا رهبرانی که به این کنگره میآیند بهحضور او بروند و با او ملاقات کنند. اما محمد مرسی این کار را نکرد. او نطق خود را بیان کرد و آن جنجال را ایجاد نمود و از ابوبکر و عمر و عثمان سه خلیفه اول سخن گفت و به آنها درود و ثنا فرستاد. اما اینها همان سه خلیفهای هستند که شیعیان آنها را قبول ندارند و او هیچ ذکری از خلیفه چهارم، علی، نکرد، و سر ضرب که نطقاش تمام شد، حاضر نشد که برود و با آقای خامنهای ملاقات کند – و این در حالیکه این اتاق محل حضور آقای خامنهای بیشتر از پانزده متر با او فاصله نداشت، و بعد هم دیدیم که بهسوی در خروجی محل همایش رفته و راهی فرودگاه تهران شد.
بهیاد داریم که اسماعیل هنیه سرکردهی حماس در باریکهی غزه نیز که چکهای بسیار بزرگی از ایران گرفته، در همان سفر برای حضور در آن همایش در تهران، او هم حاضر نشد که برای شرکت در نماز جماعت به دانشگاه تهران برود، زیرا او سنی است و حاضر به خواندن نماز در یکجا با شیعیان نیست. او رفت و در هتل انقلاب نماز خود را خواند و برگشت به غزه.
ولی بههر حال، یک بخشی از توده و جمعیت عرب نظر و منش ایران را قبول دارد و میگوید ببینید که رژیم جمال عبدالناصر (علیه اسرائیل) کاری نکرد و صدام حسین هم کاری نکرد. شاهان سعودی این کار را نکردند و اصولاً شاهان اردن که دوست اسرائیل هستند و با اسرائیلیها از همان اول «گاوبندی» دارند. پس این بخش از توده عرب میگوید، آرزوی نابود کردن اسرائیل و «زدودن این لکه ننگ»، بهقول آقای علی خامنهای، در دل ما مانده و تنها حکومتی که میخواهد کاری در این راستا بکند، جمهوری اسلامی ایران است. بنابر این، یک سمپاتی برای جمهوری اسلامی ایران در بخشی از جامعه عرب بهوجود آمده، که البته این بخش روز به روز کوچکتر میشود.
◼ منشه امیر: سپاسگزاریم از شما آقای امیر طاهری، با توجه به مطالبی که گفتید، پرسشهای دیگری نیز برای من به وجود آمد که با اجازه شما، آنها را در برنامههای آینده از این سلسله گفتگوها با شما در میان خواهم گذاشت. با قدردانی.[۱]
[▲] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
[▲] پینوشتها
[۱]- گفتوگوی منشه امیر با امیر طاهری، یهودستیزی یک اندیشه وارداتی از اروپا بود که خمینی آن را برای تامین منافع دینی و منطقهای رژیم بهکار گرفت (قسمت چهارم)، وبسایت هفتهنامهای کیهان لندن، پنجشنبه ۲۷ اکتبر ٢٠۱۶ - ۶ آبان ۱۳۹۵
[▲] جُستارهای وابسته
□
[▲] سرچشمهها
□ وبسایت هفتهنامهای پارسیزبان کیهان لندن