|
زبان دری
فهرست مندرجات
- واژهشناسی
- نامهای زبان دری
- خاستگاه زبان دری
- پیشینهی تاریخی
- قلمرو زبان دری
- خط دری
- سخنوران زبان دری
- دریستیزی
- يادداشتها
- پيوستها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
- پيوند به بيرون
زبان زبانهای ایرانی
زبان دری (به انگلیسی: Dari language) یا فارسی دری (به انگلیسی: Dari Persian) که فارسی و تاجیکی نیز یاد میشود، یکی از زبانهای خانوادهی زبانهای هندواروپایی در شاخهی زبانهای ایرانی است که در کشورهای افغانستان، ایران، تاجیکستان و ازبکستان به آن سخن میگویند.
دری، نامی است که در ابتداییترین برهههای تاریخی به زبان ادبی فارسی نو داده میشده و کاربرد آن از سدهی دهم میلادی به بعد بهطور گسترده در نوشتههای عربی و متون فارسی گواهی شده است.
امروزه زبان فارسی دری گسترهی روزگاران گذشته را ندارد و جغرافیای این زبان بسیار کوچکتر شده است اما هنوز در سه کشور ایران، افغانستان و تاجیکستان زبان رسمی است و در شماری از کشورهای دیگر مانند ازبکستان، قزاقستان، ترکمنستان، قرقیزستان، پاکستان، هند، آذربانجان، ترکیه و عراق مردمانی به زبان فارسی دری صحبت میکنند. فارسی دری پس از عربی، دومین زبان فرهنگی جهان اسلام است و پس از زبان عربی بههیچ زبانی به اندازهی زبان فارسی دری کتاب نوشته نشده است.
فارسی دری، تنها زبان شعر و ادب نیست بلکه زبان علم و فلسفه و دین نیز است.
▲ | واژهشناسی |
به نوشتهی دکتر ذبیحالله صفا، وجه تسمیهی این زبان به دری تعلق آن به دربار شاهان است؛ زیرا این قاعده از قدیم معمول بوده است که زبان مورد تکلم در دربار و دستگاه دولتی و مراکز پادشاهی را «دری» میگفتند؛ یعنی منسوب به «در» (= دربار = درگاه). مثلاً ابن الندیم از قول ابن المقفع گفته است که در دورهی ساسانیان لغت معمول در شهرهای مداین را دری میگفتند.
المقدسی در احسن التقاسیم بهنحو روشنتری معنای دری را آورده است: «آن را از آن جهت دری گویند که زبانی است که نامههای پادشاه بدان نوشته میشود و عریضههایی که به او تقدیم میدارند به آن زبان است و اشتقاق آن از در است و آن بهمعنای باب است؛ یعنی آنکه زبان دری زبانی است که اهل باب (یعنی اهل درگاه پادشاه) بدان سخن گویند.»
▲ | نامهای زبان دری |
زبان دری، فارسی، فارسی دری، و تاجیکی نیز نامیده میشود. این زبانی که امروزه در افغانستان، ایران و تاجیکستان و بسیاری از جاهای دیگر بدان سخن گفته میشود، در واقع همان زبان دری یا بهقول شاعرانه دُر دری است که بهغلط، پس از اسلام عربها آن را فارسی نامیدهاند و پس از مدتی، بهتدریج، مردم بومی هم بهتقلید از عربها آن را گاهی فارسی (پارسی) و گاهی فارسی دری نامیدهاند و از این روی، به فارسی شهرت بیشتر یافته است و نیز امروزه، ایرانیان کنونی بهدلیل گرایشات ناسیونالیستی بدان فارسی یا پارسی میگویند و یا حتی تاجیکان آن را تاجیکی نامیدهاند. بههر حال، این سه نام، هر سه، نام یک زبان است که بایست دری خوانده شود. اما مردم، از روی عادت فارسی میگویند و این غلط مشهور را پذیرفتهاند.
گواه تاریخی بر این مدعا، نظر ابن نديم است که او، در کتاب الفهرست خود، از زبان عبدالله بن مقفع نقل میکند:
- «زبانهای فارسی عبارت از: پهلوی، دری، فارسی، خوزی، و سريانی است. پهلوی منسوب است به پهله که نام پنج شهر است: اصفهان، ری، همدان، ماه نهاوند، و آذربايجان. و اما دری زبان شهرنشينان بود، و درباريان با آن سخن میگفتند و منسوب بهدربار پادشاهی است و از ميان زبانهای اهل خراسان و مشرق، زبان مردم بلخ در آن بيشتر است. اما فارسی، زبان موبدان و علما و امثال آنان بود، و مردم فارس با آن سخن میگفتند. و خوزی زبانی بود که با آن شاهان و اميران در خلوت و هنگام بازی و خوشی با اطرافيان خود سخن میگفتند، و سريانی زبان همگان، و نوشتن هم نوعی از زبان سريانی فارسی بود.»
در اين نقل قول، واژه فارسی به دو مفهوم عام و خاص بهکار رفته است. در مفهوم عام، هر پنج زبانی را که نام میبرد، فارسی میخواند. اما بهصورت خاص فارسی را زبان موبدان و علمای زرتشتی مینامد که مردم فارس با آن سخن میگفتند. اين زبان پس از اسلام بهتدريج از بين رفت و امروزه در جمع زبانهای مرده بهشمار میرود.
در حالی که، زبان دری که بيشتر زبان مردم بلخ بود، در شهرهای مداين، مردمی که بر درگاه شاه بودند بدان زبان سخن میگفتند و آن زبان خاص مردم دربار بود، از همينروی آن را زبان دری (زبان درباری) میناميدند. در آن زمان، دری يکی از جملهی پنچ زبان فارسی (به مفهوم عام کلمه) بود. به اين ترتيب، آن را زبان فارسی دری هم گفتهاند و بعدها بهغلط آن را بهتنهايی فارسی يا پارسی نامیدهاند. چنانکه ابوالقاسم فردوسی و بسياری از اهل قلم واژه «دری» و «پارسی» را مترادف آوردهاند:
بـه تـازی بــود هـمــی تـا گاه نصــر | بدانگه که شد در جهان شاه نصر | |
بـــفـــرمــــود تــا پــارســــــی دری | بـگـفتــنـد و کــوتـاه شـــــد داوری |
بهرغم این، چه در گذشته و چه در حال حاضر، بسیاری از اندیشوران دریزبان به تفاوت میان زبان دری و پارسی، عطف توجه داشتهاند؛ از جمله: ابوسعید عبدالحی بن ضحاک بن محمود گردیزی که بهنظر میرسد کتاب خود را با فرنام «زینالاخبار» (تاریخ گردیزی) در عصر سلطنت عبدالرشید بن سلطان محمود، در حدود ۴۴٢-۴۴٣ هجری قمری نگاشته باشد، چنین مینویسد:
- «بهرام گور بههر زبانی سخن گفتی، بهوقت چوگانزدن «پهلوی» گفتی، ... و اندر مجلس، با عامه «دری» گفتی و با موبدان و اهل علم «پارسی» گفتی، و ...»
حمزة بن حسن اصفهانی (درگذشت ٣٦٠ هجری)، در بارهی فارسی مینویسد: «گفتار مؤبدان و کسانی که با ایشان سر و کار داشتند به فارسی انجام میگرفت و آن زبان شهرستانهای فارس است.»
یکی از دانشمندان زردشتی هندوستان که در قرن ششم هجری میزیسته، بهنام نریوسنگ، آثار فراوانی را از ادبیات زردشتی بهزبان سانسکریت ترجمه کرده است، و او چندین بار نام زبان اصلی این کتابها را «پهلوی» میگوید. اما گاهی نیز برای اشاره به آن زبان کلمهی «پارسیک» را درست در همین مورد و معنی بهکار میبرد.
بهگفتهی دکتر پرویز ناتل خانلری، کلمهی پارسیک را برای آنکه با پارسی و فارسی (دری) مشتبه نشود در این کتاب به یکی از زبانهای ایرانی میانه اطلاق میکنم که گویش ساکنان جنوب غربی یعنی فارس بوده است.
چنانکه مشاهده میشود، چه در گذشته و چه در زمان معاصر، دانشمندان اصطلاح «پهلوی» یا «فهلوی» یا «پارسیک» (فارسی) را متفاوت از زبان رسمی و ادبی دری - که بهغلط و به پیروی از تازیان «فارسی» نامیده شده است - اطلاق کردهاند.
اما اينکه چرا عربها تمام اين زبانها را بهصورت عام فارسی خواندهاند، دليلش آن بود که اولين رويارویی آنها با قوم فارس بود و از سوی ديگر فارسها دارای امپراتوری بزرگ بودند و شهرت بيشتر داشتند، بدينسان بود که عربها همه آريايیتباران را بهملاحظه منطقه پارس و عظمت دولت پارسيان، فارس و زبانهایشان را فارسی ناميدند. بعدها مردم محلی خراسان هم به پيروی از نويسندگان عرب خود را فارس و زبان خود را فارسی میخواندند و حتی اين اشتباه تاکنون هم همهجا متداول است.
بههرحال، گرچه این مطلب تفصيل بيشتر میطلبد که در اين مختصر نمیگنجد. اما آنچه که امروزه در افغانستان دری، در ايران فارسی و در تاجيکستان تاجيکی ناميده میشود، چنانکه گفته شد، در واقع، اين سه نام يک زبان است و تنها فرق بين آنها، لهجههای متفاوت است؛ حتی اين تفاوت لهجهها در داخل کشورهای افغانستان و ايران هم ديده میشود. بهطور مثال: در افغانستان: لهجه کابلی، لهجه هراتی، لهجه مزاری و يا ... و همچنين در ایران: لهجه تهرانی، لهجه مشهدی، لهجه اصفهانی، لهجه شيرازی و يا ... همه لهجههای متفاوت يک زبان است. بدينسان، دری، فارسی و تاجيکی نامهای مختلف با لهجههای متفاوت يک زبان هستند. اما نکته جالب اینجاست که نامهای قومی فارسی و تاجیکی برای این زبان رابط بینالاقوامی و حتی بینالمللی که مرزهای ملی را درنوردیده است، بسیار تنگدامن است.
▲ | خاستگاه زبان دری |
سعید نفیسی، استاد پیشین دانشگاه تهران، مینویسد: «... بهدلایل بسیار بر من مسلم است که سرزمین اصلی زبان دری، خراسان و ماوراءالنهر بوده و بعداً زبان دری در نواحی ایران که قلمرو اصلی آن نبوده انتشار یافت.»
▲ | پیشینهی تاریخی |
محمد بن اسحاق بن ندیم، مینویسد: «گویند اول کسی که به فارسی [در اینجا مشخص نیست که منظور از زبان فارسی کدام زبان است!] سخن گفت کیومرث بود که فارسیان او را گلشاه خوانند و معنی آن پادشاه گل است، و او را نزد آنان ابوالبشر باشد، و بهقولی اول کسی که به فارسی نوشت بیوراسب پسر ونداسب معروف به ضحاک صاحب اژدهاک است.»[ابن ندیم، الفهرست، ص ٢٠]
زبان دری، به گفتهی پروفسور علیاکبر شهرستانی، نخستینبار در زمان بهمن بن اسپندیار، که مرکز فرمانروایی او شهر بلخ بود، پدید آمده است. مؤلف هفت قلزم و فرهنگ انتدراج، غیاثالمغاث و برهان قاطع، همه همسان این روایت را آوردهاند که: «در زمان بهمن پسر اسپندیار، چون مردم از طرف عالم به درگاه او میآمدند و زبان همدیگر را نمیفهمیدند، بهمن امر کرد که دانشمندان زبان فارسی فصیح وضع کردند و آن را دری نام نهادند.»
و محمدحیدر ژوبل، استاد پیشین دانشکدهی ادبیات دانشگاه کابل، نیز تأکید میکند که: «زبان دری، تاریخ چیز کم دو هزار سال دارد. در دورههای قبل از اسلام وجود داشته و در افغانستان (خراسان کهن) بهوجود آمده، نخست زبان مردم خراسان بوده و بعداً انتشار آن به غرب (ایران امروز) صورت گرفته است».
اما، عبدالحی گردیزی، در تاریخ زینالاخبار که بیش از یک هزار سال پیش تألیف کرده، چنین مینویسد: «بهرام گور بههر زبانی سخن گفتی، بهوقت چوگانزدن پهلوی گفتی و اندر حربگاه ترکی گفتی، و اندر مجلس، با عامه «دری» گفتی ...»[تاریخ گردیزی، ص ٧٧]
بههر حال، بهطور مسلم، زبان دری در دوره پیش از اسلام در ماوراءالنهر و خراسان رایج بوده و یک شبه بدون پیشینه، در دوره صفاریان و سامانیان بهوجود نیامده است. چنانکه پروفسور ژوپل مینویسد: «... تا قرن چهارم هجری زبان دری منحصر به خراسان و مارواءالنهر بود و در ایران معمول نبود، حتی یک شعر و رساله هم در این زبان مقارن این زمانها در ایران دیده نشده است»
چیرگی تازیان بر سرزمینهای آریایی، بدان انجامید که رشد زبانهای ادبی که در آنجاها پای گرفته بود، بریده شود و روزگاری دراز، زبان عربی یگانه زبان ادبی در همهی این سرزمینها گردد. چرا که، گسترش اسلام در میان تودههای مردم سبب شد که زبان عربی تا اندازهای برای آنان زبانی آشنا گردد، چون اسلام از هر مسلمان میخواهد که روزانه پنجبار نیایش کند و تأثیر دعاها و قبول افتادنشان بهشرطی است که بهزبان عربی ادا شوند. بدیهی است که تودههای مردم در خراسان بزرگ و ماوراالنهر، هیچگاه این زبان را که از نگاه ساختار بر ایشان دشوار و بیگانه بود، نیاموختند و نیایشها بیشتر مکانیکی بازگو میشد و تلاشی برای فهمیدن سخنانی که بر زبان میآوردند، نمیشد. زبانهای بومی همچنان زبان گفتگو مانده بود[اقتباس آزاد از: بِرتِلس، تاریخ ادبیات فارسی، ص ۱٦٧].
از این روی، نخستین سدههای سیادت عرب رشد زبانهای ادبی بومی را برید و این زبانها جای خود را در آغاز بهزبان عربی و سپس، در پی سستی گرفتن ستم چیرمندان، جای خود را به دری دادند که بر بنیاد و زمینهی گویشهای خراسان و آسیای میانه پدیدار شده بود. رشد درخشان چکامهسرایی به این زبان در دربار سامانیان، بدان انجامید که زبان دری رفته رفته میدان را هم بر زبان عربی و هم بر گویشهای محلی تنگ کرده، در سرزمین پهناوری زبان ادبیات بشود. اما زبان دانش که هنوز وابستگی بزرگی به دین داشت، روزگاری درازتر همان زبان عربی بود[بِرتِلس، تاریخ ادبیات فارسی، صص ۱٧٢-۱٧٣].
▲ | قلمرو زبان دری |
گسترهی آفاق پهناور ادب و زبان دری که طول تاریخ چندین سده، و عرض جغرافیای فرامرزهای آسیای میانه تا سواحل مدیترانه و نقاط شمال قفقاز تا خطوط جنوب عمان را در بر میگیرد، به لحاظ جایگاه خاص و رسالت ویژهی خود آوردگاه خردورزان دریزبان بلکه انسانی است. کسانی که آثار آنها مایهی سربلندی، نشاط جان و آرامش روان هر قوم و ملت دریزبان است. بزرگمردانی همچون: رودکی، فردوسی، عنصرالمعالی، مولوی، خیام، سعدی، حافظ و ...[وصال، محمدرضا، فارسی عمومی، ص ۵]
با این حال، هزار و اندی سال تلاش و حرکت فرهنگی که بهوسیلهی پیشینیان فرهنگدوست دریزبان در مراگز علمی، چونان بلخ و بخارا، غزنی، هرات، خراسان، فارس و خوارزم بهعمل آمد، و صدها تألیف، تصنیف و ترجمه در زمینههای علوم قرآنی، حدیث نبوی، شعر و ادب، طب روحانی و جسمانی، کلام، اصول و فقه، عرفان و تصوف، تاریخ و جغرافیا، اخلاق، سیاسات مُدُن و آیین کشورداری و ... پیشکش جهان اسلام و عالم بشریت گردید، سبب شد که در فرهنگ اسلامی، زبان دری در کنار زبان عربی از اعتبار و رونق خاص و ویژهیی برخوردار گردد. آنچنان که بتوان همواره زبان دری را پس از زبان دری عربی و شاید به موازات زبان عربی در شناخت فرهنگ اسلامی حائز اهمیت دانست، بهطوری بهجرأت میتوان گفت که در عصر حاضر نمیتوان پیکرهی فرهنگ اسلامی را با تمامی زیباییهایش برتراشید؛ مگر اینکه جانب اهمیت و اعتبار زبانهای عربی و دری را در تتبعات و تحقیقات و برترتراشیدن مجسمهی فرهنگ اسلامی در نظر داشت.[مایل هروی، نجیب، قلمرو و زبان فارسی و آموزش زبانهای بیگانه (هفت مقاله)، صص ٦-٧]
محقق است که اساسیترین وظیفهی زبان عینیت بخشیدن به مفاهیم تجردی و ذهنی است. آنگاه که اصول و فروع دین اسلام با ساختهای زبان دری عینیت یافت و یافتههای نازک و باریک فرهنگ اسلامی با هیأت و صُور زبانی دری شکل پذیرفت، زبان مورد بحث یکی از اسباب و وسایلی شد، برای رسانیدن، تبلیغ و تبیین دین اسلام در سرزمینهایی که از مراکز تجمع عربها بدور بود. چندانکه دین اسلام و مفاهیم روحانی آن در شبه قارهی هند و حتی تا اقصی نقاط آسیا، چون کشور چین بهوسیلهی زبان و فرهنگ دری نفوذ و شیوع پیدا کرد. چندانکه بسیاری از مفاهیم قرآنی، حدیثی، اخباری، کلامی، فقهی و ... در شبه قارهی هند از طریق زبان دری رواج یافت و تمامی سلاسل حاکم در شبه قاره، مانند غزنویان، غلامیان، خلجیان، تغلقیان و لودیان، بیشترینهی مواد مذهبی دفتری و فرهنگی خود را بر اساس زبان دری بنا گذارند. این امر سبب شد تا از همان آغاز کسانی چون سیدمحمد اسماعیل بخاری، شاهحسین زنجانی و علی هجویری در زمینههای تفسیر و حدیث و فقه و عرفان اسلامی، آثاری به زبان دری در شبه قاره پرداختند و پس از آن بهمدت چندین قرن زبان دری بهعنوان زبان دینی و علمی مسلمانان شبه قاره و دومین زبان در جهان اسلام قلمبند شد و ارزندهترین نگاشتههایی در زمینهی علوم اسلامی ساخته شد.[همانجا، صص ۹-۱٠]
▲ | خط دری |
...
▲ | سخنوران زبان دری |
▲ | دریستیزی |
در قانون اساسی ۱۳۴۳ خورشیدی (۱۹۶۴ میلادی)، نام پشتو و دری بهعنوان زبانهای رسمی افغانستان آمده است. احیای واژهی کهن دری به این معنی است که در نظر افغانها، کشورشان مهد این زبان در نظر گرفته شده است. از این رو تلاش شد تا از کاربرد کلمه فارسی، که بهمعنای زبانِ فارس است، به شدت اجتناب شود. با توجه به این نکته، میتوان توسعه ادبیات دری و یا «فارسی» را در واحد سیاسی بهنام افغانستان در نظر گرفت.
چندی است که پارسیگرایان در افغانستان، بهتقلید از ایرانیان امروزی، در کنار دهنکجی بهنام و نشان کشور، سخت با نام «دری» در ستیز هستند و چنین ادعای ناسخته میکنند که گویا این واژه را سیاستپیشگان پشتون در قرن بیستم جعل نمودهاند و نیز در شبکههای اجتماعی مجازی، عنوان مینمایند که قبل از سال ۱۳۴۳ خورشیدی، در کتابهای درسی نام این زبان «فارسی» یاد شده است. اما غافل از اینکه، اشتباه گذشتگان، دلیل بر صدق ادعای آنها نیست و چنانکه در بالا ملاحظه شد، از قدیمالایام نام این زبان دری بوده، و این نام برای این زبان، پدیده تازه نیست.
[▲] يادداشتها
[▲] پيوستها
نجمالدين کاويانی، خراسان کهن و فرارود مهد پيدايش و پرورش زبان دری است
پيوست ٢: دکتر علیاشرف صادقی، منشأ واژگان معیار ادبی معاصر فارسی
پيوست ۳: زهره زرشناس، زبان فارسی در گذرگاه تاريخ
پيوست ۴: خورشيد همدم، قانون زبان در تاجيکستان پس از ١۵ سال
پيوست ۵: آذر کيانی، هویت زبان فارسی تاجيکی و گریز از ایرانستیزی
پيوست ٦: دادخدا سیمالدين اف، نام زبان تاجیکی مناسب با نام ملت تاجیک است
پيوست ٧: دکتر جلال خالقیمطلق، سرگذشت زبان فارسی
پيوست ۸: محمدتقی بهار، نظر بهار در مورد ریشه دری
پيوست ۹: ژیلبر لازار، شکلگیری زبان فارسی
[▲] پینوشتها
...
همچون استخری، ص. ۳۱۴؛ مقدسی، ص ۳۳۵؛ ابن حوقل، ص. ۴۹۰
Gilbert Lazard, Darī, Encyclopedia Iranica, Vol. VII, Fasc. 1, pp. 34-35رجوع شود: شکری فومشی، محمد، واژگان دخیل عربی در کهنترین متنهای فارسی نو (بهخط مانوی از مجموعهی تورفان)، وبگاه زبان و ادبیات فارسی (آریا ادیب)، شمارهی نوشته: ۱۰ / ۱
صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیات در ایران، ج ۱، ص ۱۵۷.
الفهرست، ص ۱۹
احسن التقاسیم، ص ۳۳۵
محمد بن اسحاق ندیم مشهور به ابن ندیم کنیهاش ابو الفرج است (درگذشت ۳۸۵ هجری قمری) از کتابشناسان و دانشوران مسلمان بود. مصنف کتاب الفهرست است. در مقدمه این کتاب آمده است که او در سال ۳۷۷ هجری قمری، این کتاب را تصنیف کرده است.
ابن ندیم، الفهرست، ص ٢٢
مقدمهی استاد عبدالحی حبیبی بر تصحیح کتاب «زینالاخبار» (تاریخ گردیزی)، ص ۱۹
گردیزی، عبدالحی، تاریخ گردیزی، ص ٧٧
خانلری، تاریخ زبان فارسی، ج ۱، ص ٢٠۴
همانجا
همانجا، ج ۱، ص ٢۱۵
[▲] جُستارهای وابسته
□
□
□
[▲] سرچشمهها
□
□
□
□
[▲] پيوند به بیرون
□ [۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ 7 ٨ ۹ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]
□ [۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ٩ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]
□ [۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ۹ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]
ردهها: │ زبانشناسی