- زندگینامه و داستان مزار ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
[...] [...]
چو شمع کشته کسی جز تو برمزار تو نیست
"تولد حضرت میرزا عبدالقادر بیدل (رح) در زمان ابوالمظفر محیالدین اورنگ زیب عالمگیر پادشاه شهابالدین محمدشاه جهان پادشاه، ۱۲ ربیعالاول سنه ۱۰۷۰ در ظریف شهر کابل و وفات آن جامعالبرکات حضرت میرزا عبدالقادر بیدل (رح) در زمان روشن اختر شاه عالم ابن اورنگ زیب در دهلی بروضه رضوان شتافتند و مدت ۷ سال بطریق امانت نگهداشتند و در ماه مبارک رمضان چون مقابر شهرای اسلام افغان و مغل ایشان در هندوستان نبود جنازه مبارکشان را به کابل به یکه ظریف که مشهور به ظریف شهر است پهلوی میرزا ظریف برادر والد حضرت بیدل (رح) مدفون کردند."[۱]
[↑] زندگینامه و داستان مزار ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل
همه دانشمندان و بزرگان به یک عقیده بودند که مزار حضرت بیدل (رح) در دهلی نه، بلکه در قریۀ خواجه رواش کابل میباشد.
بعد از تدوین اسناد، موسفیدان و مسلمانان کهن سال و اهل خبرت قراء و قصبات، اسناد تحقیق و تتبع و تفحص خود را به معرض مداقه دانشمندان معظم گذاشتم ، تا بعد از تدقیق و ملاحظۀ اسناد مرقومۀ راوایان، نظریات خود را بنویسند. اسمای رجال فاضل و دانشمندان گرامی که هر یک مستقلاً بعد از غور و دقت در اسناد مدونه، تفریظ و نظریۀ خود را نگاشته اند حسب آتی است:
جناب استاد خلیل اله خلیلی، جناب استاد علامه صلاح الدین سلجوقی، جناب عبدالهادی داوی، جناب حافظ نور محمد خان کهگدای، جناب علامه عبدالکریم خان، جناب داکتر محمد انس خان، پوهاند محمد اصغر خان، جناب عبدالوهاب خان طرزی، جناب علامه میر سید قاسم خان وزیر عدلیه اسبق، جناب سید قاسم خان رشتیا وزیر مطبوعات اسبق، جناب داکتر میر نجم الدین خان انصاری، جناب عبدالقدیر خان ترکی، جناب پوهاند میر امام الدین انصاری، جناب سید حبیب خان معاون سابقۀ پوهنتون، جناب پوهاند داکتر احمد جاوید، جناب استاد محمد ابراهیم خان صفا، مرحوم استاد عبدالرشید خان، جناب سید عمر خان، جناب عبدالغفور خان شرر، جناب محمد طاهر خان تره کی و غیره...
از جملۀ موسفیدان معمر و راویان کهن سال اظهار میکردند که از پدران خود و موسفیدان شنیده ایم که در تحت مقبرۀ میرزا بیدل صاحب(رح) گنبد است؛ مخصوصاً یک زن بسیار کهن سال خواجه رواش این روایت را از زبان پدر کلان مادری خود که شخص عالمی بوده اصراراً گفت. فلهذا بغرض اینکه صدق مقال این موسفیدان مسلمان را امتحان کنم و هم بغرض روشن شدن حقایق، یکروز به مزار حضرت بیدل صاحب (رح) رفتم بعد از ادای آداب و اتحاف ادعیه، به صاحب شاه مالک باغ مزار میرزا بیدل گفتم که چون جماعۀ مسلمین کهن سال روایت میکنند که در تحت مقبرۀ حضرت بیدل (رح) گنبد است، بغرض معلومات می باید که در صفحۀ مقبره بطریق امتحان از سمت جنوب کمی حفر و کاوش کنیم تا معلوم شود که آیا حقیقتاً گنبدی موجود است یا نه؟ در اثنای این مذاکره خنجر خان نام شخصی که خانه سامان پوهنتون بود در آرامگاه حضرت بیدل رح پیدا شد. بعد از سلام و علیک موضوع حفر مزار را به او گفتم و از وی خواهش کردم که فردا در وقت حفر کردن حاضر باشد که اگر اثری از گنبد پیدا شد برایم خبر بیاورد. این نیک مرد خواهش مرا قبول کرد. موضع حفر را نشانی کرده عازم شهر شدم فردای آنروز ساعت ده بجه جناب خنجر خان در پوهنحی ادبیات به من خبر آورد: «چشمت روشن، همان موضعی را که در مزار بیدل صاحب نشانی کرده بودید، بعد از کمی کندن، دروازۀ گنبد پیدا شد. در داخل گنبد استخوان های مرده ها بدون دفن در خاک در صحن گنبد موجود است.»
بمجرد شنیدن این خبر فوراً به وزارت معارف رفته موتر دانشمند گرامی جناب وزیر معارف عبدالمجید خان را گرفته عازم مزار بیدل (رح) شدم . چند نفر از مردمان آن منطقه بر مزار حاضر بودند. صاحب شاه خان چراغ آورده و در دخمۀ مکشوفه داخل شدیم. بطرف غرب یک قبر که به گچ تعمیر شده، موجود بود و بطرف شرق گنبد استخوان های مرده در صحن گنبد بدون دفن و غیر مرتب بنظر میرسید که واضحاً علامت انتقال عظام از جای دیگر بود. فردای آنروز موضع را به جناب دانشمند معظم مولینا حقانی و جناب دانشمند محمد انس خان رئیس پوهنتون آنوقت و دانشمند محترم محمد اصغر خان رئیس پوهنحی حقوق در آنوقت گفتم و آنها همراه با من غرض زیارت بیدل صاحب به خواجه رواش رفتند. هر سه دانشمند محترم با بنده داخل گنبد شدند و وضع طبعی عظام را ملاحظه و بعد از اتحاف ادعیه از گنبد خارج شدند و در بین راه از مردمان ان محل راجع به معرفت آنان به مزار بیدل (رح) سوالاتی کردند. مردم جواب دادند که از قدیم الایام این مزار مبارک بنام مزار بیدل صاحب ولی مشهور است و زیارتگاه خاص و عام میباشد. دانشمندان موصوف صورت ملاحظات و نظریات خود را مفصلاً نوشته اند که در اوراق تحقیقات مزار حضرت بیدل (رح) قید و ضبط است. جوابیۀ استاد خلیل الله خلیلی عنوانی سید محمد داود الحسینی:
"جناب استاد دانشمند متتبع محترم حضرت سید محمد داؤد الحسینی متع الله المقتسبین بدو اممکم! مهربانا در مورد اثبات مزار سخنور بزرگ میرزا عبدالقادر بیدل(رح) در قریۀ خواجه رواش کابل از این هیچمدان در طی ٩ فقره استیضاح فرموده اند عرض میشود:
چنانچه از آثار خود میرزا و از نوشته های تذکره نگاران که در مورد او سخن رانده اند بر میآید که وی در هندوستان زندگانی کرده و در دهلی وفات یافته و همانجا مدفون است. اما تحقیقاتی که جناب شما در این مدت دراز نموده اید و اظهار مکرری که جمع غفیری از مردم خواجه رواش و نواحی آن، در حضور و غیاب شما اظهار کرده و میکنند و بنده قسمتی از آنها را شنیده ام و کلیه نوشته های آنها را که نزد شماست خوانده ام ، میرساند که بقول این مردم و روایاتی که از پدران خود دارند، مزاری در خواجه رواش موجود است که بنام مزار و باغ میرزا بیدل شهرت دارد، و مزار میرزا بیدل بزعم این مردم و پدران ایشان در این باغ و در میان این دخمه مسلم میباشد. من و جناب شما در حالیکه جناب دوکتور عبدالمجید خان وزیر معارف وقت و آقای گویا نیز بودند. این مزار را زیارت کردیم و دیدیم که در یک باغ یک دخمه و بر فراز دخمه شکل قبر و بر روی قبر لوح مرمری موجود بود و چون آن لوح را خواندیم معلوم شد که متعلق به قبر یکی از مجاهدین است که قبل از تولد حضرت بیدل (رح) وفات یافته و معاصر پدر او بوده است و ماده تاریخ وفات او را که در آن سنگ تراشیده بودند، این است:( دادغزا داد) که از آن به شمار جمل ۱۰۲۶ هه ق برمیاید و میرزا عبدالقادر بیدل (رح) در سال ۱۰۵۴ هـ. ق متولد شده؛ مع الاسف این لوح را شکستانده و مطموس و نام صاحب قبر را مکسور و مفقود کرده اند و معلوم است که این کار را تعمداً کرده اند. اما مردم و جناب شما را عقیده بر این است که یکی از آن دو شکل دیگرِ قبر که لوح ندارد از آن بیدل (رح) میباشد. پس از شگافی که در دخمه پدید آمده بود، با شمع و چراغ داخل دخمه شدیم و آنچه مایۀ اعجاب شد، این بود که در داخل دخمه یک قبر و اسکلیت انسان دیده شد که آن قبر را به گچ و آجر پخته کرده بودند و این استخوان ها بر روی زمین گذاشته شده بود، و این استخوان ها را قبل از ما آقای دوکتور محمد انس خان دیده و جناب علامه حقانی نیز زیارت کرده بودند. چون اصلاً این دخمه برای سه میت میباشد و دربام دخمه نیز از قدیم الایام صورت سه قبر میباشد و گیاها بسیار کهن بر فراز هر سه قبر رسته اند، شک نیست که این استخوان ها را بعد از آن در قبر از جای دیگر آورده و در این جاگذاشته باشند و شما نیز معتقدید که بنابر حملۀ نادر افشار که اکثر بقاع دهلی خرا ب شد و بنابر جنگهایی که بعد از آن میان افغانستان و هندوستان رخداد و یا بنابر مینای پیشبینی از استیلای انگلیس - عظام مطهر حضرت میرزا عبدالقادر بیدل (رح) را از شاه جهان آباد به خواجه رواش کابل منتقل ساخته ودر این دخمه گذاشته اند و سنگی هم نوشته و بر روی قبر آن بر فراز دخمه گذاشته اند و از ترس اینکه ضیاء الملت والدین اراده داشت که مزار بیدل (رح) را آباد کند و خواست در آنجا بیاید، سلطان شاه و احمد شاه که مالک این باغ خود را میدانستند، آن سنگ را شکستاندند، و حتی شکسته های آنرا نیز مفقود ساختند.
یک سؤال دیگر واقع میشود که بالفرض جسد بیدل (رح) را از دهلی منتقل نموده باشند، در خواجه رواش چرا آورده و در این دخمه گذاشته اند؟ در مورد حقیقه قرائن و بیناتی که شما جستجو کرده اید، قابل احتمال است. اول وجود یک ده ویران بنام یکه ظریف که مردم بومی بدون آنکه بدانند، ظریف مامای بیدل (رح) است. ثانیاً صاحب این قبری که لوح دارد، از معاصرین پدر بیدل(رح) بوده و چون غزا هم کرده ضرور بدربار مغلیه هند منسوب بوده و بیدل نیز در دربار آن ها تا وقتی سمت سرداری داشتند.
ثالثاً و قوتیر از همه روایت متوالی و متواتر جمع غفیری از مردم این جاست که از سالیان دراز مزار بیدل را در همین جا دانسته و میدانند».[٢]
(یکه: در کلمۀ یکه ظریف) کلمۀ چغتایی است که معنی (آباد) را افاده میکند و ما (یکه ظریف) را به معنی (ظریف آباد) تعریف و تعبیر میکنیم؛ چنانچه در سال ۱۳۳۳ هیأت علمی مردم شناسی که مرکب از (پروفیسر شینو) و (ابوامورا) از دارالفنون کیوتوی جاپان و دوکتور هریرث شورمان از دارالفنون کالفورنیای امریکا بغرض جستجوی مغل ها در شمال کشور تا حدود غرب بمعیت آقای احمد علی معتمدی نمایندۀ پوهنتون کابل از بدخشان تا هرات سیر و سفر کردند و مردم و تبار مغل را تفحص نموده، در هر موضعی که مغل ها را یافته اند، آن را عکاسی کرده و مسکن مغل ها را قید و ضبط نموده اند.
محترم سید حبیب الهو معاون اداری اسبق ریاست پوهنتون که از نواده های میر زیور الدین علیه الرحمه مشهور به پادشاه صاحب پای منار ششمین فرزند شان میشود. فرموده اند که: "پدر کلانم میر ابو هاشم که شخص تقریباً صد ساله بود، مصروفیت او در دورۀ حیات استنساخ کتب غیر مطبوع بالخاصه آثار جد بزرگوار شان (پادشاه صاحب) پای منار و آثار جناب حاجی صاحب بود، کتابخانۀ کوچکی هم داشتند و در علوم مروجه و قسمت تاریخی معلومات کافی داشتند. از زبان مبارک شان شنیده ام که گفته اند: میرزا عبدالقادر بیدل متصل خواجه رواش در شهر (یکه ظریف) دفن است." محترم سید حبیب در ادامۀ صحبت هایش گفت که: « بخاطر دارم که چند دفعه پدرکلانم عزم رفتن شهر کابل داشتند فرمودند: از راه خواجه رواش بعد از زیارت مزار بیدل (رح) میروم. از جانب دیگر چون حاجی سعد الدین علیه الرحمه ده یحیایی شاگرد و داماد پادشاه صاحب بودند و احفاد شان با پدر کلان من نسبت ماما و خواهر زاده گی داشتند. مراوده بین شان بر قرار بود. روزی یکنفر از سران ده یحیی شکایت از یکی از کلانشوند های آنجا نمود که چنین اوضاع ناهنجار از وی سر میزند فرمودند: خموش باش او باید همینطور باشد، مگر نمی شناسی که نواسۀ فلان و کواسۀ فلان شخص است، که او اصلاً از طایفۀ "بکی خیل" بود، به دروغ خود را از قوم "بیدل خیل" میشمارد. اینها با قوم بیدل یکجا آمده اند، نمیشود که خود را بیدل خیل بسازند (فعلاً دو قوم بیدل خیل و بکی خیل موجود اند) چون بکی خیل (بکری خیل) با چارپا ها مشهور اند، از آنها گله چیست؟ علاوه نمود: "از چله چه گله". این معلوماتی بود که از مصاحبۀ پدر کلان به حافظه داشتم. خودم در شش ده (پای منار، ده یحیی، تره خیل، و غیره) با بزرگان آنجا علاقۀ معرفت و دوستی و معلومات دارم. عموماً به ملاحظۀ سلسلۀ خاندانی به نظر قدر می بینند. از همه موسفیدان اعم از زن و مرد به عباره های مختلف شنیده ام که مزار میرزا بیدل(رح) همین است که در شهر (یکه ظریف) هر بهار آنجا به زیارت و میله میروند. میگویند: پیشتر لوح سنگ بلندی بر مزارش بود. لیکن یک روز در مجلس ضیاء الملت امیر عبدالرحمن خان ذکر از میرزا و زیارت او به میان آمد، او اظهار میل به رفتن و اعمار زیارت نموده ، یکی از کلانشونده های قریۀ تره خیل حاضر بود، از مجلس که خارج شد مستقیماً به قریۀ خود برگشت، بلادرنگ امر کرد لوح سنگ میرزا را برکنده آن را در مقبرۀ عمومی قریه یا کوه دفن کردند."
اظهارات ریش سفیدان و متنفذین قریۀ خواجه رواش و عدۀ دیگر مردم کابل در مورد مزار حضرت بیدل (رح) که در سال ۱۳۳۳ در بعضی مجلات و نشریه های کابل به دست نشر سپرده شده است.
جناب حاجی عظیم چنین مینویسد: "تخمیناً عمر من ۹۰ سال میباشد از چند پدر در قریۀ خواجه رواش سکونت دارم. اسم پدر من کریم الهو خان میباشد. پدرم صد ساله بود که فوت شده. همیشه از زبان پدر و کاکایم و دیگر ریش سفیدان قریۀ خود و ده یحیی شنیده ام که زیارت میرزا عبدالقادر بیدل ولی در خرابۀ یکه ظریف در دامنۀ کوه میباشد و ریش سفیدان میگفتند و پوره به یادم است که امیر عبدالرحمن خان به زیارت میرزا بیدل آمده بود و لوح سنگ مقبرۀ مزار میرزا بیدل صاحب را، صاحب زمین که احمد شاه و نادر شاه نام داشتند، گم کردند که مقبره در زمین شان بود که زمین و جایداد ما سرکاری نشود. ازین قصه هزاران مردم اطراف زیارت میرزا بیدل صاحب خبر دارند. هزاران نفر به زیارت رفته اند و حالا هم میروند. این است اقرار من که عرض شد."
جناب محمد هلال خان مرد کهن سال چنین مینویسد: «محترم ! از پدر در پدر در قریۀ تره خیل سکونت دارم. تخمیناً ۹۰ ساله میباشم. در خصوص مزار میرزا بیدل عرض میکنم که از ابتدای حیات خود تاکنون دیده ام و از زبان پدر خود و تمام گذشتگان شنیده ام که مزار بیدل صاحب در زیر شهر یکه ظریف خواجه رواش کهنه است و تمام مردم قریه های تره خیل و خواجه رواش و ده یحیی و غیره، همه به زیارت موصوف معرفت دارند و به زیارت میروند. در خصوص لوح مزار بیدل صاحب، لوح سنگ داشت که خود دیده ام که در بالای سر و پایان پای لوح داشت که نام میرزا عبدالقادر بیدل در آن نوشته بود. تا اول پادشاهی امیر عبدالرحمن خان موجود بود. و قتی که امیر مذکور به محمد علم خان نائب الحکومه گفته بود که من به زیارت میرزا بیدل صاحب میروم و آنرا آباد میکنم، صاحب زمین زیارت که نادر نام داشت با برادرانش سلطان شاه و احمدشاه ازین خبر شدند، لوح سنگها را گم کردند. در بهار همان سال امیر عبدالرحمن خان بزیارت آمد مگر لوح ها نبود و نادر نام مذکور از وطن گریخت. بعد از آن جنگ هزاره ها شد و کار آبادی زیارت بیدل صاحب معطل شد. خرابۀ مذکور به یکه ظریف مشهور است و ظریف در قبرستان میرزا بیدل صاحب دفن است. از گفتۀ ریش سفیدان در یکه ظریف قوم چغتی سکونت داشتند. در عصر تیمور شاه پادشاه نسبت پیدا شدن مار و گژدم از آن سرزمین کوچ کرده متفرق شدند. بعضی از ایشان در خواجه رواش سکونت گرفتند. عرض دیگر اینکه نزد پدرم یک کتاب بود و در ان نوشته بود که قبر میرزا عبدالقادر بیدل دریکه ظریف است ؛ اما آن کتاب مفقود شده، موجود نیست. این بود حقایق گفتار من درباره بیدل از دیده گی و شنیده گی که از روی اسلامیت جواب نوشتم.»
جناب مولانا میر پادشاه صاحب که در سال ۱۳۳۳ تقریباً ۱۰۶ سال داشتند چنین مینویسند:
«بعد از القاب. راجع به مزار میرزا بیدل صاحب آنچه دیده ام و شنیده ام از روی حقیقت بدون غرض شخصی و نفسی از روی ایمان بجواب میپردازم. عمر من تخمیناً ۱۰۶ سال است در پادشاهی امیر شیر علی خان مرحوم ۱۵-۱۶ ساله بودم. وقت امیر شیر علی خان را به مزار شریف خوب بیاد دارم. اسم پدرم مرحوم میر ملنگ شاه میباشد و به عمر ۹۵ ساله فوت شده. شخص بسیار عالم و صاحب تقوی بوده اند. اجداد مرحوم من از صد ها سال به این طرف در قریۀ
تره خیل زنده گی کرده اند مزاریکه در خواجه رواش کهنه بنام مزار میرزا بیدل صاحب شهرت دارد. از روی لوح مزار شان که نوشته بود و من خوانده ام، مزار میرزا عبدالقادر بیدل است که کتاب کلان نظم و نثر از آنها با قی مانده و بنام کلیات بیدل مشهور است و قبر مبارکشان در آن صفه که ۳ قبر است میباشد. در حین حیات پدر مرحومم سالهای دراز با پدر خود به زیارت می آمدیم و پدر مرحومم می فرمودند که میرزا عبدالقادر بیدل تنها شاعر نبوده از علمای مشهور اسلام و ولی کامل و عارف بودند، و نیز پدرم می فرمودند که میر امام الدین و میر ظهور الدین پسران حاجی صاحب پای منار همیشه به زیارت میرزا بیدل صاحب می آمدند و از روح آن ولی کامل امداد می خواستند و پدرم میگفت:
که میرزا بیدل صاحب از خاندان بابر شاه پادشاه میباشند. قبر میرزا بیدل صاحب قبر سمت مشرقی و قبر میانه از قدیم الایام به قبر ظریف و قبر سمت قبله که از قدیم سنگش شکسته، اسمش را نمیدانم و از گفتۀ پدرم و دیگر موسفیدان قومی و دیگر موسفیدان ده یحیی و پای مناری و خواجه رواشی که به تواتر قصه میکردند که میرزا بیدل و ظریف خان از یک خاندان بوده، میرزا ظریف همچنان مامای میرزا بیدل نیز میباشد و قبرستان شان را سالها تاک پوشانده است و موسفیدان نیز میگفتند که در اطراف مزار میرزا بیدل صاحب باغ بسیار کلان است. در لوح بالای سر میرزا بیدل صاحب که بار بار خوانده ام، ۹۹ نام مبارک و آیت الکرسی شریف نوشته شده بود و هم از عبدالجبار یک کتاب قلمی تاریخ موجود بود که من خوانده ام. دریک ورق آن نوشته شده بود که قبر میرزا بیدل در شهر یکه ظریف میباشد؛ چون عبدالجبار مذکور زنده است از او جویا شوید که آن کتاب نزد او یا خاندانش باشد، شک شما میبراید و انشاالله من صادق میبرایم. سبب گم شدن لوح های میرزا بیدل صاحب اینست که امیر عبدالرحمن خان مرحوم به محمد علم خان پدر زبردست خان جرنیل و فیض محمد خان قابچی باشی گفته بود که در موسم بهار آینده، به مزار میرزا بیدل میروم و آبادی تعمیر میرزا را فرمان میدهم و ملک موروثی پدرم امیر افضل خان را که در پای منار است وقف زیارت بیدل صاحب میکنم. این خبر را محمد علم خان مذکور که بعد نائب الحکومۀ قندهار [مقرر شد] برای اهالی اطراف و قریه های نزدیک مزار بیدل صاحب گفت، که در وقت بهار امیر صاحب به زیارت میرزا بیدل صاحب میایند . خوب بیاد دارم که زمستان سخت بود و برف زیاد بود بعد از این خبر احمد شاه و نادرشاه و سلطان شاه همه برادران متفقاً از ترس امیر عبدالرحمن خان که زیارت میرزا بیدل صاحب در زمین مزروعی شان بود مخفیانه لوح های میرزا بیدل را برداشته در کدام جای نامعلوم کوه یا دشت دفن کردند. از این عمل بد آنها قومی و اهالی خبر شدند. وقتیکه بهار شد امیر عبدالرحمن خان به زیارت بیدل آمد. لوح های مزار میرزا بیدل صاحب موجود نبود و قبر ظریف خان از اول لوح نداشت. امیر موصوف قهر کرده گفت که هر کس لوح ها را مفقود کرده برایش سخت جزا میدهم. تحقیقات کنید! همان صفحه که خیمه امیر عبدالرحمن خان را زده بودند تا الحال موجود است. درین وقت جنگ هزاره جات شروع شد و معاملۀ میرزا بیدل صاحب معطل ماند و نادر شاه خان که لوح ها را گم کرده بود (یعنی اصلاً باعث گم شدن لوح ها شده بود و برادران دیگرش به تحریک او اقدام کرده بودند، از خوف پادشاهی و ملامت قومی از وطن فرار و به قندهار رفت و تخمیناً ۲۰ سال در قندهار فراری بود. ایماناً میگویم که لوح مزار میرزا عبدالقادر بیدل صاحب را به چشم خود دیده و خوانده ام . با وجود گم شدن لو ح ها مسلمانان به همان نام به زیارت مبارکش رفته اند و تا حال میروند. خرابه ای که در دامنۀ کوه میباشد، پدرم از زبان پدر و دیگر موسفیدان قصه میکردند که این خرابه از قدیم بنام یکه ظریف است و قبر همان ظریف در پهلوی میرزا بیدل صاحب است. شهر (یکه ظریف) را همان شخص تعمیر کرده بود. جای نقاره خانۀ آن شهر تا حال موجود است و پدرم میگفت که تا زمان احمد شاه بابا و تیمورشاه آباد بود و قوم چغتای در آنجا سکونت داشتند. چون در آن حدود مار و گژدم پیدا شده بود، مردم چغتای از آنجا کوچ کردند. بعضی از ایشان بطرف بدخشان رفتند و بعضی ایشان در تپۀ خواجه رواش آبادی کردند که از آن جمله چغتایی ها، میرزا نور محمد خان آشنای من بود. اولاد چغتایی زنده و موجود استند.» امضای میر پادشاه آخند زاده.
صاحب شاه خان که مزار حضرت بیدل (رح) درباغ موروثی او میباشد، چنین مینویسد: «بعد از القاب. عمرم تخمیناً ۶۷ سال است. اسم پدر من احمد شاه میباشد. منطقۀ زمین و باغ ما که مزار میرزا بیدل صاحب در آن میباشد، از پدرم میراث مانده. منطقۀ زمین و باغ ما که مزار میرزا بیدل صاحب در آن میباشد خواجه رواش کهنه از قدیم نام دارد. در خصوص میرزا بیدل صاحب از زبان پدرم و کاکاهایم و دیگر موسفیدان قوم و دیگر اهالی اطراف شنیده ام که از زبان پدران خود قصه میکردند که آن سه قبریکه در صفه میباشد قبر طرف آفتاب برآمد قبر میرزا بیدل (رح) است و قبر میانه ظریف نام دارد و از قدیم لوح سنگ نداشت و قبر طرف قبله که سنگ شکستۀ آن موجود است از قدیم سنگ آن شکسته و نام آن معلوم نیست. بقرار گفتۀ پدرم و دیگر ریش سفیدان که مزار میرزا بیدل لوح سنگ داشته و در اوایل پادشاهی امیر عبدالرحمن خان امیر مذکور حیال تعمیر مزار بیدل صاحب را کرده بود و به محمد علم خان مرحوم که بزرگ و کلان این سمت و به دربار معتبر بودند، گفته بود که به زیارت میرزا بیدل صاحب می آیم. وقتی که احمد شاه پدرم و کاکاهایم محمد نادر، سلطان شاه، عادل شاه و دیگر برادرانش از این عزم امیر مذکور خبر شدند، لوح های مزار بیدل صاحب را در کدام جای نامعلوم دفن کردند. مخصوصاً کاکایم محمد نادر با این کار بد اقدام کرده بود که مبادا ملک ما ضبط و سرکاری شود. بعد از مدتی که امیر عبدالرحمن خان در آن وقت به زیارت آمدند، دیده شد که لوح سنگ های مزار بیدل صاحب نبود.
هر قدر جستجتو کردند، پدرم و بردرانش اظهار کردند که چون موسم زمستان بود ما خبر نداریم که لوح ها را کی دزدی کرده و صفه ای که خیمۀ امیر عبدالرحمن خان را زده بودند تا بحال موجود است. پدرم و موسفیدان آن میگفتند که در این زمان جنگ هزاره جات شروع شد و چند سال دوام داشت و کیفیت میرزا بیدل صاحب فراموش شد و کاکایم نادر نام از خوف و ترس از وطن فرار و چندین سال درقندهار و فراه فراری بود. در وقت امیر شهید به وطن آمد.
بقرار گفتۀ ریش سفیدان، آن ویرانه به یکه ظریف مشهور است و در آن جای قوم چغتای سکونت داشتند و در قدیم مار و گژدم پیدا شده بود. مردم ازخوف گژدم و مار کوچ کردند که نامدار آنها سید محمد خان بوده و قلعۀ آن تا بحال موجود است و از قوم چغتی در آنجا زنده و موجود هستند. زیارت هایی که در اطراف میرزا بیدل صاحب است، یکی خواجه اکبر ولی، خواجه قیام ولی، خواجه دریاب ولی، خواجه شیر ولی، خواجه محی الدین ولی و زیارت بی بی میباشد. این بود کیفیت میرزا بیدل (رح) که به هزاران مسلمان معلوم و مشهور است.»
جناب میر غلام علی خان ده یحیی یی، نبیرۀ جناب مولینا شیخ سعد الدین انصاری (رح)، معروف به حاجی صاحب پای منار:
"از زبان پدر بزرگوارم جناب میر عین الدین خان که شخص عالم بودند و دیگر موسفیدان قریۀ ده یحیی و پای منار و غیره شنیده ام که مزار حضرت میرزا بیدل صاحب در دشت خواجه رواش زیر ویرانۀ یکه ظریف میباشد و لوح سنگهای مزار موصوف را در وقت امیر عبدالرحمن خان مرحوم، صاحب زمین از خوف حکومت شکستانده و مفقود کرده؛ زیرا امیر عبدالرحمن خان خیال تعمیر مزار مذکور را نموده بود. من در تمام دورۀ حیات بنام زیارت بیدل صاحب و تمام زیارت ها که در نواحی خواجه رواش، ده یحیی، پای منار، تره خیل و غیره همیشه دیده و شنیده ام صد ها زیارت درین قریه جات فوق موجود و هر یک بنام خود شهرت عام دارد. این است معلومات من دربارۀ مزار حضرت بیدل که از روی راستی و حقیقت تحریر نموده ام . غیر از این از هر موضع و هر مقام اظهار خود را تحریر خواهم نمود. همه متفقاً این خرابه را ثار (شاید حصار) ظریف مینامند و میگویند این ظریف از اولوس چغتای بوده و درین دهکده نیز اولوس چغتای ساکن بودند و بابر نیز از تُزک خود به سکونت مردم چغتای درین حدود تصریح کرده و یک قریه درین نواحی بنام الغوئی میباشد که تحریف همان ارگوئی است که در بدخشان ساکن و قوم بیدل خود را میدانند."
موجودیت مزار حضرت پدر معانی میرزا عبدالقادر بیدل (رح)در قریۀ خواجه رواش کابل و عدم موجودیت مزار آن حضرت در هند به دو اصل استوار است.
الف: موجودیت مزار حضرت بیدل (رح) در قریۀ خواجه رواش متصل نقاره خانه مشهور به یکه ظریف (ظریف شهر) کابل.
- ۱- شهرت عام مزار بیدل (رح) در خواجه رواش.
۲- موجود بودن لوح مزار تا عصر اعلیحضرت امیر عبدالرحمن خان و ارادۀ امیر موصوف بتعمیر مزار حضرت بیدل و مفقود شدن لوح مزار حضرت بیدل (رح) توسط احمد شاه و سلطان شاه و برادرانش که باغ مدفن حضرت بیدل به تصرف شان بود.
۳- شهرت خرابۀ منطقه مزار حضرت میرزا بیدل بزبان مردو زن، صغیر و کبیر بنام (یکه ظریف) و موجود بودن قبر ظریف مامای بیدل در پهلوی قبر میرزا بیدل (رح).
۴- مسکن الوس چغتایی در خرابۀ یکه ظریف تا عصر احمد شاه بابای کبیر و تیمور شاه و ظهور مار و گژدم در منطقۀ یکه ظریف و پراگنده شدن قوم چغتایی از آن منطقه.
۵- موجودیت مردم چغتای، نبائر و احفاد میرزا ظریف در تپۀ خواجه رواش جدید، که همه روایات متفق القول و متحد المرام بطریق تواتر اظهار نموده و اسناد تحریری نوشته اند.
۶- سند دستخط قاضی حسن مرحوم (قاضی دوران امیر شیرعلی خان) که از یک کتاب جنگ استنتاخ شده، نوشته شده بود. قبر میرزا عبدالقادر بیدل (رح) در قبرستان میرزا ظریف مامای حضرت بیدل (رح) در قریۀ خواجه رواش قریب مدرسه و نقاره خانه میباشد.
ب: عدم موجودیت مزار حضرت بیدل (رح) در هند.
- ۱- جناب خواجه صاحب حسن نظامی شخصیکه آنجا را بنام زیارت بیدل احداث کرده، فرمودند: که چون مزار بیدل (رح) مفقود الاثر بود و از اینکه من از عقیدت کیشان آن جناب میباشم و همیشه آثار شان را مطالعه میکنم - بعد گفتند که این مزار حقیقی مونس جان و دل میرزا بیدل رح نیست - من به فکر ابقای نام بیدل صاحب در دهلی این کار را کرده ام و به نظام حیدرآباد دکن که اجدادش از مخلصین بیدل (رح) بودند، بغرض تعمیر یک یادگار بنام بیدل استمداد پولی کردم . نظام۵۰۰۰ هزار کلدار هندی فرستاد و من دوهزار روپیه را صرف آن آبده کردم و ۳۰۰۰ آنرا صرف خانقا نمودم. قبر حقیقی بیدل معلوم نیست.
۲- عارف بزرگ شاعرشهیر میرزا اسد الله غالب که او نیز نه چندان دور از هم عصران بیدل (رح) است در پیدا کردن آرامگاه حضرت بیدل (رح)در هندوستان مؤفق نشده. اگر میشد در کتاب "مزارات اولیای دهلی" یا دیگر کتاب های مؤلفه خود مینوشت و درج میکرد.
۳- مرحوم غلام همدانی متخلص به مصحفی درتذکرۀ مولفۀ خود (عِقد ثریا) نگاشته که ۲۳ سال بعد از رحلت بیدل (رح) به مزار آن جناب در دهلی به غرض زیارت رفتم، ولی خانۀ مدفن حضرت بیدل(رح) را ویران محض یافتم.
از این عبارت محترم مصحفی چنین برمیاید که قبر حضرت بیدل باز شده بود و عظام آن حضرت قبلاً به کابل انتقال یافته بود.
۴- حضرت بیدل (رح) درشهر شاه جهان آباد دهلی در گذر کهکریان مغله لطف علی مسکن گزید و بعد از رحلت نظر به وصیت خودش در صحن همان خانه نشیمن مدفون شد، چگونه شد که در این اوآخر قبر آن حضرت به فاصلۀ زیاد از شهر شاه جهان آباد در پرانه قلعه کشف شد.
۵- در جوار این زیارت که معروف به مزار بیدل در دهلی شده، قبر ملک یار پران بسیار نزدیک میباشد و لوحی هم دارد و این زیارت چندان بقبر بیدل (رح) نزدیک است که امکان ندارد سرای بیدل در جوار آن بوده باشد و یا بیدل در پهلوی مزار آن بزرگوار که از قدیم ها از اولیای هندوستان است ساکن بوده باشد و ذکری از آن نکرده باشد. حال آنکه نه خود بیدل (رح) و نه دیگران که مزار او را معرفی کرده اند، هیچ کدام نگفته اند که مزار بیدل در جوار متصل قبر ملک یار پران است و اگر چنین میبود بیدل رح خودش آنرا یکنوع افتخار دانسته اشارتی بدان مینمود. دیگر تذکره نویسان در آنجا که ذکر مزار و خانه بیدل(رح) را کرده اند، قرینۀ صریحتر از آن نداشتند که میگفتند مزار بیدل در سرای اوست که در جوار یا در داخل حریم مزار ملک یار پران است.
۶- داکتر غنی لاهوری رئیس پوهنتون وقت در پنجاب پاکستان تقریباً ۲۰ سال راجع به شخصیت و پیدا کردن مزار بیدل (رح) در هند تحقیقات نموده ولی از یافتن قبر بیدل (رح) در هند مؤفق نشد تا بالاخره به غرض جستجوی زیارت بیدل (رح) بکابل آمده و با دانشمندان کابل در وزارت معارف بحث در مورد بیدل (رح) داشته و معلومات اندوخته، فرموده است که آنقدر ها آثار بیدل (رح) که درکشور افغانهاست، در هند سراغ ندارد و در اخیر داکترغنی در نتیجۀ تحقیقات خویش نگاشته است که از یافتن قبر بیدل (رح) درهند مأیوس شده و مزار بیدل(رح) که در پرانه قلعه توسط خواجه حسن نظامی احداث شده، جعلی و بی اساس است و اصلاً مزار پر انوار مونس دل و جان بیدل(رح) در کابل است.
۷- یک دانشمند و محقق انگلیسی کتابی موسوم به منتخبات حال علما و ادبا نوشته و این اکنون در کتابخانۀ موزۀ بریتش لندن موجود است، مؤلف راجع به حضرت میرزا بیدل(رح) بدین عنوان مینویسد( شاعر و فیلسوف شرق میرزا عبدالقادر بیدل در نظر غرب). در کتاب مذکور راجع به قومیت و سلسلۀ نسب و سلک آبائی بیدل و مقام علمی آن جناب مضمونی بس عالی نگارش یافته است. بدین صورت شرح حال بیدل(رح) را مینویسد که "میرزا عبدالقادر بیدل از قوم چغتای برلاس است. در ابتدای حیات ملازمت در بار شهزاده محمد اعظم را داشت، تا خواستند بیدل(رح) مدح پرداز او گردد، چون بیدل به سوء استعمال هنر و معرفت خود راضی نبود، فوراً قطع علاقه نمود و از دربار سلطنتی کناره گرفت و از آن به بعد آزادنه امرار حیات نمود. بیدل دارای یک قوۀ قهرمانانه و کریکتر پر افتخار بود از خود سبک جدید در عالم ادب ایجاد کرده . . ." در اخیر مینویسد که بیدل به عمر ۷۹ ساله درسال ۱۱۳۳ دنیای فانی را وداع گفت. اما این محقق از مزار بیدل هیچ ذکری نکرده ، چون این دانشمند تمام تحقیقات خو د را در باره بیدل(رح)در کشور هند باسعی و تلاش زیاد به پایان رسانیده، اگر اثری از قبر بیدل (رح) در آن وقت به هند میبود، بالضرور مقام مدفن را صراحتاً مثل دیگر حقایق مینوشت و اغماض و قلم اندازی نمی کرد . معلوم است در وقتیکه محقق انگلیسی به آثار بیدل تحقیق و تتبع مینمود، انتقال عظام آن جناب به وطنش عملی شده بود.
۸- علامه محقق جناب استاد صلاح الدین سلجوقی سفیر اسبق اعلیحضرت همایونی در مصر راجع به ملیت و مزار حضرت بیدل (رح) مقالۀ مفصل و مبسوطی درسال ۱۳۳۵ عنوانی ریاست مستقل مطبوعات آنوقت از مصر فرستاده بودند که در شماره ۲۹۲ شنبه ۲۶ حوت سال ۱۳۳۵ روزنامۀ ملی انیس نشر گردید:
«من در مدت ۵ سال در دهلی کوشیدم که قبر بیدل را پیدا کنم بالاخره فهمیدم که بیدل در آینده هم در هند دارای قبری شده نمیتواند و حتی افکار او در هند دیگر برای خود ملجایی نخواهد داشت. وقتیکه بیدل دراخیر عمر خود فهمیده بود که بساط او از هند جمع میشود. همین که او را بخانۀ شخصی او گور نموده بودند، علامۀ اینست که بقایای او را بجای دیگری نقل بدهند. و این عین همان موضوع تدفین حضرت علی بن ابی طالب (رض) است که دربارۀ بیدل تکرار میشود. این مکتب وحدت الوجودی که بیدل یکی از معلمین بزرگ این مکتب است چندین بار مورد ورشکستگی های زیاد واقع شده است. یکی از این ورشکستگی ها همانا واقعۀ حسن بن منصور حلاج است، دوم آن واقعۀ (جیور دانو برنو) است که او را کلیسای کاتولیک سوخت. سوم واقعه، قتل سرمد و شهزادۀ داشنمند دارا شکوه است، که بعد از این واقعه ممکن نبود شخصی مانند بیدل خودش و یا قبرش در آن محیط آرام بماند. دور نیست و بلکه بسیار نزدیک است که جسد پر فضیلت او را که آشیانۀ یک روح بزرگ صوفیانه بوده است به وطن اجدادی او آورده باشند. بویژه که صوفیان وحدت الوجودی در آن وقت در کابل و مخصوصاً درشمال آن نشاطی داشتند و این مکتب در "پای منار" تا چند سال قبل که هنوز جد استاد میر امان الدین انصاری، که در قید حیات بود ادامه داشت و ادب فن پذیرایی کنند. مخصوصاً این ادب وحدت الوجودی بیدل که آیندۀ اصلی درخشان دارد و باید آنرا عقیده و فکر دوره اتم شناخت.
میدانم بیدل در آینده قبری در هند نخواهد داشت. بهتر است افغانان او این مرد نامی خود را در آغوش بگیرند. عظمت بیدل از هیچ شخص تاریخی کمتر نیست و در ادب آن مقامی را دارد که ابوعلی در فلسفه دارد و مقبرۀ او در کابل به هیچ صوت از مقبره حضرت سید جمال الدین افغانی پیشوای اجتماعی ما اهمیت کمتری ندارد. این مرد د ر دنیای علم و فردوس آداب جاوید است.
بشکن غبار امکان تابشکنی کلاهم»
بی مناسب نیست اگر انتقال عظام لازم الاحترام چند تن از بزرگان و نامداران کشور افغانستان را از خارج کشور در از منۀ گذشته بداخل مملکت افغان تذکر بدهم.
مؤرخ مینویسد که حضرت مولینا یعقوب چرخی در بخارا رحلت و در حصار مدفون گردید (نبیره مولینا سید محمود معاصر حضرت بیدل (رح)) حال آنکه قبر آن مفسر قرآن کریم و عالم شهیر افغان در (چرخ لوگر) قریب مزار والد بزرگوارش میباشد و مطاف خواص و عوام است. معلوم است که عظام مولینا را یک وقتی به حضیره آبایی او انتقال داده اند و همچنان مؤرخ مینویسد که حسن میمندی مرد دانشمند و نامدار در بار سلطان محمود سبکتگین در وقت سلطنت محمود در هرات فوت و در همانجا مدفون شد. اما امروز قبر حسن میمندی در زادگاهش قندهار میباشد و آبده شانداری در ین عصر فرخنده در قبرش تعمیر و بنا شده است.
در تاریخ روشن است که ظهیر الدین محمد بابر گورگانی، بانی و سر سلسله امپراتوری مغل در هند در شهر آگره رحلت نمود و در آنجا مدفون گردید؛ اما بعد از چند سال مطابق وصیت آن شهنشاه، عظامش را به باغ او در کابل انتقال و دفن نمودند.
ملیت و مزار حضرت میرزا عبدالقادر بیدل(رح) را تواتر اخبار و شواهد بی شمار نقلی و عقلی و اشتهار آن در خواجه رواش کابل ثابت گردانیده، اگر پشه یی از وجود عقاب تیز بین بلند پرواز انکار کند به عقاب چه ضرر میرساند، و یا خفاش که از پرتو آفتاب جهانتاب استناره نتواند به اشعۀ آفتاب چه آسیب خواهد رساند.
آفـــــتاب اســــت آفـــــتاب اســــت آفـــــــتاب
انتقاد و منطق تاریخی برسه اصل استوار است. تواتر خبر ، موجودیت آبده، اسناد مرقومه. مزار حضرت بیدل(رح) در خواجه رواش به این سه اصل شرعی و منطقی متکی و مطابق میباشد و اسناد هر سه اصل بدست موجود است و آن گنج عرفان در خرابۀ مسکن میرزا ظریف مامای خود به حضیره آبائی خود در خواجه رواش آرمیده و زندۀ جاوید است.
اول – اخبار متواتر قابل اعتبار شرعی و موجب علم یقین است.
دوم- اخبار متواتر از منابع و وثاق تاریخی بشمار میرود.
سوم – اخبار متواتر صد ها نفر مسلمین را اخبار و اظهار دو سه نفر تکذیب نمیتواند.
میرزاعبدالقادر بیدل از دودمان برلاس بدخشان از احفاد خداداد خان، امیرالامرای بدخشان در عصر تیمور گورگان و فرزند میرزا عبدالخالق برلاس و چنان (درین قسمت در هنگام رونویسی آن اشتباهی صورت گرفته است!!!) ارگو، سرلشکر اردوی بدخشانی در عصر همایون است که بکابل آمده در خواجه رواش به مسکن چغتائیان متوطن شده است.
بیدل متوطن کابل، غریب و مسافر هند، سیاح ایران و عراق و ماورا النهر میباشد. افغانستان قدم جای قلمرو میرزا عبدالقادر بیدل (رح) است.
وز حــد عراق و یزد و تاکــــانش
در هر معموره یی که کردیم گذر
اول دیدیم سواد گورستانـــش[٣]
يادداشت ۱: این مقالۀ استاد سید محمد داؤد حسینی را که در مجلۀ فوق الذکر ادب به چاپ رسیده است، محترم محمدادریس بقایی قطره در یک سایت انترنت به اسم خویش - ابوالمعانی مرزا عبدلقادر بیدل: محمدادریس بقایی قطره – منتشر نموده و متأسفانه هنگام رو نویسی آن اغلاطی به وجود آمده است. سعی نموده ام تا اصل مقاله را از جملاتی که از سوی محترم بقایی قطره به آن اضافه شده است، تصفیه و تقدیم نمایم، چون اصل مجله در اختیارم نیست، هنوز هم اشتباهاتی در آن وجود دارد که نباید آنها را مربوط به استاد حسینی دانست. داکتر حشمت حسینی
[↑] پینوشتها
[۱]- نوت: این نبشته که از یک کتاب جُنگ قلمی توسط محترم عثمان خان نالان راجع به انتقال عظام حضرت بیدل (رح) از دهلی بکابل، استنساخ نموده بود، مطابق اصل نسخۀ خطی جُنگ مذکور که حاوی دیزان و میناتور بود میباشد. اصل این سند فوق الذکر که در موضوع ذکر مزار حضرت بیدل (رح) در چهار صفحه بقلم قاضی سید حسن مرحوم (قاضی عصر امیر شیر علی خان) نوشته شده بود، (قبر میرزا عبدالقادر بیدل رح در قبرستان میرزا ظریف مامای حضرت بیدل(رح) در قریۀ خواجه رواش قریب مدرسه و نقاره خانه میباشد.)
[۲]- نوت: کاپی نبشته شاعر و عارف بزرگ محترم خلیل الله خلیل نزد بنده موجود است.
[۳]- الحسینی کابلی، سید محمدداؤد، زندگی نامه و داستان مزار ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل، مجلۀ ادب، دانشکدۀ ادبیات و علوم بشری دانشگاه کابل، چاپ سال ۱۳٤٨
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ مجلۀ ادب، دانشکدۀ ادبیات و علوم بشری دانشگاه کابل
[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]