- زندگینامه
- آثار بیدل
- مرگ و مزار بیدل
- يادداشتها
- پيوستها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
- پيوند به بيرون
[...] [...]
[↑] زندگینامه
حضرت ابوالمعانی «میرزاعبدالقادر بیدل» در سال ١٠۵۴ هجری قمری مطابق سال ١٠٢٣ خورشیدی که برابر است به سال ١٦۴۴ مسیحی، در دورۀ حکمروائی با شکوه شاه جهان در ساحل جنوبی رودخانۀ «گنگا» در آسمان ادب و عرفان ظاهر شد که با آثار فنا ناپذیرش زبان و ادبیات دری را روشن ساخت.[يادداشت ٢]
تاریخ تولد حضرت ابوالمعانی بیدل (رح) را صوفی وارسته «میرزا سید ابوالقاسم ترمذی» که از دوستان میرزا عبدالخالق (پدر بیدل) و میرزا قلندر (کاکای بیدل) بود، به حساب ابجد، «فیض قدس» و «انتخاب» استخراج نموده است که از آن سال ١٠۵۴ هجری قمری بر میآید. بیدل آنها را در رباعی زیر چنین انعکاس داده است:[بیدل، ابوالمعانی میرزا عبدالقادر، کلیات، د پوهنی وزارت، د دارالتالیف ریاست، کابل ١٣۴٢، جلد دوم، ص ١٣٦]
ز فــیــــــض ازل تــافــــــت چـــــون آفـــتـــاب
بـــــزرگـــــی خــــبـــــر داد از مــــــولــــــدش
که هم «فیض قدس» است و هم «انتخاب»
نام پدر «بیدل» میرزا عبدالخالق ثبت شده است که شغل سپاهیگری داشته است. وی با وجودی که یک سپاهی بود، صوفیی بوده وارسته و وابسته به طریقۀ «قادریه» که به خاطر دلبستگی معنوی به پیر طریقت خویش «عبدالقادر گیلانی»، اسم فرزند خود را «عبدالقادر» گذاشت.
بیدل حدود چهار و نیم سال داشت که پدرش جهان را وداع گفت. به گفتۀ خودش:
دریـا بــه کنــار دگــر افتـــاد و گــهر مانـد
آتشـــکــده رفت و ز گـره ریخـت شــراری
دل آب شـــد و قطرۀ خـونی ز جگر مانـد
آن سـایه گــذشت از اثر دســـت نوازش
این نقش قدم داغ شد و خاک بسر ماند
بعد از آن سرپرستی او را کاکا و شاگرد پدرش «میرزا قلندر» به عهده گرفت. شش و نیم سال داشت که مادرش او را به دبستان شامل کرد. بیدل که از هوش و حافظۀ سرشار برخوردار بود در ظرف هفت ماه خواننده شد و در مدت یک سال قرآن را به پایان رسانید. تا ده سالگی به آموختن صرف و نحو و قواعد عربی و ادبیات دری پرداخت. پس از مدت کوتاهی بعد از مرگ پدر، «بیدل» مادر خود را نیز از دست داد و از آن به بعد به صورت مستقیم تحت آموزش و پرورش کاکای خود قرار گرفت و به وسیلۀ وی با دنیای عرفان و تصوف آشنا شد.
در مورد اجداد «میرزا عبدالقادر بیدل» زندگینامه نویسانِ وی همه متفق و هم نظر اند که ایشان از نژاد جنگجوی مغول استند؛ اما در مورد این که «بیدلِ» ما مربوط کدام قبیله بوده است، به نظریات متفاوتی بر میخوریم. اگر بعضی از تذکره نویسان او را به قبیلۀ «برلاس» مربوط دانستهاند، به اساس نوشتۀ «تذکرۀ نشتر عشق» تألیف حسین قلی خان عظیم آبادی[۱] میباشد. بعضها به اساس ادعای مؤلف کتاب «مجمع النفائس» قبیلۀ او را «ارلات» نوشتهاند.[٢] اما واقعیت اینست که اسلاف «بیدلِ» همه دل از قبیلۀ «ارلاس» بودند که یکی از چهار طایفۀ بزرگ نژاد «چغتایی» ست و به داشتن مردانی جنگاور شهرت زیادی داشت.
خواننده فکر میکند که کلمههای «برلاس»، «ارلات» و «ارلاس» معادل یک دیگرند. به صورت مختصر باید توضیح نمود که کلمۀ «برلاس» به معنی قهرمان و دلیر است. پدر «تیمور لنگ» ازین قبیله بود.[٣] این لقب را بار نخست نیکۀ امیر تیمور بر خود گذاشته بود. بنابرین تیموریان همه «برلاس» بودند. در مورد طایفۀ «ارلات» باید گفت که : « پس از مرگ پدر چنگیز خان مادرش با مردی که «منگلیک ایزکه» نام داشت و شخص متقی و پرهیزگاری بود، ازدواج نمود. پسر دوم «منگلیک ایزکه» ارلات نام داشت و قبیلۀ ارلات از بازماندگان وی است.»[۴] در مورد کلمۀ «ارلات» در لغت نامۀ دهخدا میخوانیم که «ارلات» قومی است در حدود فاریاب و میمنه.[۵]
«... برلاسها و ارلاتها تاریخ درخشانی دارند و عدۀ زیادی از اعضای برجستۀ قبایل مذکور در کتب مختلف تاریخ مغولها ذکر گردیده است. در اثر شهرتی که این دو طایفه دارند انسان به آسانی مرتکب اشتباه گردیده و تصور میکند که بیدل از طایفۀ برلاس و یا از قبیلۀ ارلات بوده. ... پس قبیلۀ ارلاس گرچه شهرت کمتر دارد، قبیله ایست که بیدل به آن تعلق داشته.»[٦]
«ارلاس» را در لغت «عقل نهم» آوردهاند؛ اما در مورد ریشه کلمۀ «ارلاس» بايد گفت كه «ارلاس» واژه ایست ترکی که اصل آن «ارلن» بوده و به اساس قاعدۀ آسیمیلاسیون به مرور زمان به «ارلش» و «ارلاس» تغییر پیدا نموده است. در این کلمه جزء ثابت (ار) به معنای بزرگی و سروری و تعالی روز افزون در زبان ترکی اطلاق میشود؛ و جزء متغیر (لش) به معنای شدن و گردیدن و کنایه از تغییر میباشد. در حقیقت «ارلش» یا «ارلاس» در زبان ترکی یعنی روز به روز متعالی شونده و روز به روز سروری پیدا کردن است. اگر بخواهیم اين واژه را به صورت معادل بیان کنیم، میشود: اصطلاحِ ترکی (ارلشلر ائلی) = (قوم ارلاسها) در دری و اصطلاح ترکی (ارلشلی بی دل) = (بیدل ارلاسی) در زبان دری.[٧]
در پیرامون مولد بیدل اختلاف زیادی وجود دارد. « شیر خان لودی معاصر مرزا که بائیست تصریحی از مولد میرزا میکرد، هم جز اینقدر که مینویسد: "در هندوستان نشر و نما یافت"، بیشتر شرحی نمیکند؛ بلکه نه "سرخوش" [محمد افضل] مؤلف "کلمات الشعرا" سنه ١٠٩٣ هـ.، و نه "واله" [علی قلی خان والۀ داغستانی] مؤلف "ریاض الشعرا" سنۀ ١١٦١ [تذکرهای بر شرح حال دو هزار و پنجصد تن از شاعران] و نه "خان آرزو" [سراجالدين خان بن حسامالدين آرزو شاهجهان آبادی مؤلف مجمع النفائس] هیچکدام نام از مولد مرزا نمیبرند و همه درین مسأله خموش ماندهاند. آری "میر قدرت قاسم" [در مجموعۀ نغز][٨] و سایر مؤرخان از تذکرهنویسان اردو مولد مرزا را بخارا پنداشتهاند»[۹]
در جای دیگری میخوانیم که: «در کابل قصۀ عجیبی شنیدم که بقرار آن بیدل در بدخشان تولد گردیده و قشلاق قبیلۀ وی هنوز هم در همانجا وجود دارد.»[۱٠]
و باز به نظر دیگری در دو جا بر میخوریم که: «ابوالمعانی میرزا عبدلقادر بیدل فرزند میرزا عبدالخالق در سال ١٠٧٠ هجری قمری [!!!] در قریۀ خواجه رواش کابل زاده شد. نسبت میرزا به قبیلۀ "ارلاس" بدخشان میرسید، و اما بیشتر عمر خود را در شاه جهان آباد دهلی به آزادی زندگی کرد و با اندیشههای ژرف، آثار منظوم و منثور خود را به زبان دری سرود.»[۱۱]
و «مولانا ابوالمعانی عبدالقادر متخلص به بیدل، شاعر، عارف و صوفی نامدار نیمۀ دوم سدۀ یازدهم و نیمه نخست سدۀ دوازدهم به احتمال قریب به یقین به سال ١٠۵۴ هجری در خواجه رواش کابل، زاده شد و ٧٩ سال بعد در هند در گذشته. بقول استاد سید محمدداوود حسینی، بیدل از قریۀ خواجه رواش که بنام محلۀ چغتاییها، یعنی اقوام بیدل، معروف است زاده شده و بعد از در گذر آن مرد صوفی در هند، بقایای او را بکابل آوردهاند.»[۱٢]
در مورد بکار بردن پسوند «دهلوی» با نام بیدل به صراحت باید گفت که این کار از سوی کسانی صورت میگیرد که «بیدل» و زندگی او را هنوز به درستی نمی شناسند؛ این اصطلاح بوسیلۀ همزبانان ایرانی ما که تازه به بیدل شناسی آغاز کردهاند و یا بعضی از هموطنان ما که سالهایی از زندگی شان را در ایران سپری نمودهاند، استعمال میگردد. «بیدل» در کشور ایران شاعریست دیر آشنا و دارای شهرت بسیار محدود. اصطلاح «بیدل دهلوی» در سال ١٣۴٧ بوسیلۀ دانشمند گران ارج ایرانی آقای «شفیعی کدکنی» استعمال گردیده و مقالۀ شان در همان سال تحت عنوان «بیدل دهلوی»[۱٣] در «مجلۀ هنر و مردم» منتشر گردید. به تائید بسیاری از تذکرههای معتبر، «بیدل» هندی الاصل نیست، بلکه در شهر عظیم آباد پتنه در هندوستان به دنیا آمده(!) و اکثر سالهای حیاتش را در شهر «دهلی» سپری نموده است. اصالت وی بر میگردد به تبار «ارلاس» چغتایی، و آنها تیرهای هستند از مغولان که بر سرزمین هند حکومت میکردند.
پس «بیدل» را باید تنها و تنها ابوالمعانی «میرزا عبدالقادر بیدل» گفت و بس. پسوند شهر و مکانی در مورد او بجا نیست. همۀ پژوهشگران آگاه برین نکته یگانگی نظر دارند.
همچنان که «میرزا در سبک هند که مخترع آن به قول بیشتر تذکره نویسان بابا فغانی است، جادۀ نوینی پیموده، سبک هند یا شعر خیالی را بعد از فغانی، [شاعرانی چون:] ظهوری، عرفی، نظیری، سلیم، طالب، قدسی، صایب و کلیم وسعتی بخشیدند، تا دور به میرزا رسید. این نابغه از فکر عمیق، اختراعات تازه و ترکیبات بدیعی با مضامین جدید روی کار آورد و شعر را به معنی کلمه طوری استعمال نمود که عقل اعجوبه فکر را بهت میزند. مضامین تازه و ترکیبات نو به قدری در کلام اوست که در کلام دیگران یافت نمیشود. این ترکیبات کلامش را دارای روانی و تأثیر مخصوصی ساخته، غزلهای او در بحور قلیل الاستعمال مانند بحر کامل وغیره بسیار است و از آن قدرت خدا داد او بیشتر ظاهر میشود.»[۱۴] باید شعر «بیدل» را «سبک بیدل» یا «مکتب بیدل» بنامیم؛ چنانچه در ادبیات دری میبینیم که شاعران نامداری از «سبک بیدل» پیروی کردهاند و به شیوۀ او شعر سرودهاند. همچنین گفته میشود که «بیدل» غالباً از هند بیرون نیامده و در داخل هند بعض جاها را سیر کرده است، که به یقین چنین ادعایی درست نیست. باید در جواب گفت که «بیدل» بزرگ ما سراسر حیاتش را در هندوستان سپری نکرده، بلکه در کشورهای مختلف سیر و سفر نموده است؛ نظر به اسنادی که در کابل بین سایر اسناد پژوهشهای «سید محمد داؤد الحسینی» پیرامون زندگی، آثار، مزار و اصطلاحات کابلی «ابو المعانی میرزا عبدالقادر بیدل» موجود است، حضرت «بیدل» چند بار به کابل سفر نموده، به زیارت مرشد شوریده و آزادۀ خویش شاه صاحب کابلی (سید احمد علیشاه) واقع مندوی خربوزه فروشی (سابقه) در پایان چوک مشرف گردیده است. همچنان اسناد دیگری در آن میان موجود است و نشان میدهند که حضرت بیدل در مسجد گُودری، واقع گذر گُودری، در سراجی کابل، یکی دو شبی را سپری نموده است.
خودش در مورد سیر و سیاحت خویش میگوید:
از حـد عراق و یزد تا کاشــانش
بر هـر معمورهای که کردیم گذر
اول دیدیــم سـواد گــورستانش
اگر «بیدل» فقط در هند مقیم بوده، چگونه گفته است که:
نظر به کاشغر و دل به خوست میباشد
هدف بیدل شهرک خوست است که بین مردم به «خوست و فرنگ» شهرت دارد. وی بارها از سرزمین اصلی خود و نیاکان خویش یاد نموده است:
بدخشانها به یکـدم بشکفاند جـوهـر تیغش
جهانی را به حسرت سوخت این دنیای بی حاصل
چـــه یاقــوت و کـدامین لـعـل، آتش در بدخشانش
متانت کان الماس از قوی بنیادی همت
دليریهـا جـگــرسامانی کـوه بدخشانش
بـدخشــان گـر براهـت افگنـد ســنگ
نـگـردی غـافــل از اشـــک جگـر رنـگ
جان کند عقیق از هـــــوس لعــــــل تو لیکن
دور است بدخشــــان ز تلاش یمنی هــــــا
نخستین شعری که «بیدل» انشاء نموده، رباعی زیر است که در دورۀ صغارت و شاگردی خویش برای یکی از همدرسان خود سروده است:
بــوی عـجبــش از دهــن میآیـــد
این بوی قرنفل است یا نگهت گل
یـــا رایحــۀ مشـــک خــتن میآید
کسانی که این رباعی را شنیدند باور نمیکردند که «عبدالقادر» در سن کودکی شعری به این زیبایی سروده باشد. ازینرو مدتها وقتی شعر میسرود آنرا به کسی نشان نمیداد و حتی آن را به روی کاغذ نمیآورد. «میرزا قلندر» عم بیدل که مرد صوفی و شاعر مشرب بود، نخست کسی بود که «بیدل» را به شاعری تشویق کرد. بعد از وی «شاه ملوک» و «شاه یکه آزاد» و شخصیت بزرگی که رهبر و رهنمای بیدل بود، یعنی «شاه قاسم هواللهی» هر کدام «بیدل» را به شاعری تشویق و توصیه نمودند. همچنان مجاذیبی چون «شاه صاحب کابلی» و «شاه فاضل» بیدل را میستودند و به عرفان و شعر تشویق میکردند. «بیدل» وقتی در حدود سن بیست سالگی رسید، به تشویق دوستانش به تدوین اشعار خود پرداخت؛ چنانچه «محیط اعظم» خود را که اگر از روی حروف ابجد حساب کنیم، در سال ١٧٠٨ نوشته که «بیدل» ٢۴ سال داشته است.
«بیدل» در آغاز «رمزی» تخلص مینمود. روزی مشغول خواندن گلستان «سعدی» بود که به این بیت بر خورد:
بـــرنیـــایــد ز کشـــتـــگان آواز
گر کســی وصف او زمن پرسد
بیدل از بی نشان چه گوید باز
و بنا بر قول یکی از شاگردانش چنان به وجد آمد که تخلص خویش را از «رمزی» به «بیدل» تغییر داد.
«بیدل» برای امرار معیشت به خدمت در سپاه شاهزاده «اعظم شاه» شامل گردید، اما پس از مدت کوتاهی، چون از وی تقاضای سرودن مدحی کرد، از خدمت سربازی «اعظم شاه» استعفا نمود. وی بخاطر بدست آوردن صله و بخشش، مدح کسی را ننموده و از کلیات او این سخن واضح است که با آن بزرگی و احاطه بر انواع سخن، از مدح عاریست و در قصاید طولانی خود بخاطر مادیات نام از ممدوحی نبرده است.
«بیدل» میفرماید:
مـداح فطـــرتم نه ظهــیرم نــه انوری
«نواب شکرالله خان» و «نواب شاکر خان» دوستان بسیار نزدیک حضرت «بیدل» بودند. «بیدل» به حمایت مخصوصآً «شکرالله خان» در سال ١٠٩٦ هجری قمری به دهلی رفت. مقدمات یک زندگی توأم با آرامش و عزلت را در آنجا فراهم ساخت. منزل او میعادگاه شاعران و ادبا و اهل ذکر و فکر بود. به ویژه در همین سالها زندگی وی به تأمل و تفکرات عرفانی و سرودن شعر سپری گردید.
اندیشۀ «بیدل»، اندیشۀ وحدت وجود و یگانگی است. آنچنان که «ابوبکر محمد بن علی»، مشهور به «ابن عربی»، در مورد وحدت وجود گفته است: « وحدت، یعنی یکتایی و یکی بودن و مراد از وجود، حقیقت وجود حق است و وحدت وجود، یعنی آنکه وجود واحد حقیقی است و وجود اشیا عبارت از تجلی حق به صورت اشیا است.»[۱۵] پس میتوان وحدت را «حق»، و کثرت را «خلق» گفت. بیدل در یک رباعی خویش وحدت وجود را چنین به اثبات رسانیده است:
یک ســــاز زیـاده و ســه چنــدش بشـــمار
بعد از تقسیم به شش هر آنچه باقی ماند
در بیـســـت و دو ضـــرب کــــن (الله) بـــرار
در گسترۀ سدهها «بیدل» و نام و نشان وی در وطن اصلیش افغانستان همیشه وجود داشته است، و آثار این بزرگمرد در رواق کلبهها و منازل و در کاخهای سر زمین مان موجود بوده و هنوز موجود هست. شرح ابیات بیدل در میان «بیدل» دوستان همواره مطرح بوده است. صدای «بیدل» از لابلای بیتهای وی صدائیست از روشنفکران و روشن اندیشان و آزادگان دوران وی. لذا شعر و نثر «بیدل» در افغانستان همیشه مطرح و مورد احترام بوده است.
میتوان ادعا کرد که «بیدل شناسی» و «بیدل گرائی» در کشور ما، وطن اصلی «بیدل»، به خصوص از دورۀ شاهان سدوزائی به صورت پیشرفتهای شروع گردیده است. بسیاری از دولتمردان و رجال و خانوادههای نامدار به «بیدل» و کلام او علاقه داشتند و از «بیدل گرایی» حمایه مینمودند. هر شخصیت ادبی و تعلیم یافتۀ افغانستان که به شعر و ادب وابستگی دارند، صاحب یک کلیات «بیدل» استند.
در دورۀ سلطنت امیر حبیبالله خان، برادرش سردار نصرالله خان نائب السلطنه سخندانان و بیدل شناسان را دور خود جمع کرد تا به تصحیح کلیات «بیدل» بپردازند؛ چنانچه غزلیات «بیدل» که تا ردیف (دال) به قطع بزرگ چاپ شد، یکی از چاپهای کم نظیر است.
[↑] آثار بیدل
- ١ - دیوان غزلیات
٢ – مثنوی عرفان
٣ – مثنوی محیط اعظم
۴ – مثنوی طور معرفت
۵ – مثنوی طلسم حیرت
٦ – رباعیات
٧ – چهار عنصر ( که در آن زندگی شاعر تجلی یافته است)
٨ – رقعات
٩ - نکات
مجموع آثار این سخن پرداز و متفکر بزرگ، به اهتمام و دقتی که شایستهٔ آن بود، تا سال ۱۳۴۱ شمسی طبع نشده بود. تقریباً مجموعی از آثار در سال ۱۲۹۹هجری قمری در مطبعهٔ صفدری در بمبئی به اهتمام ملا نور دین بن جیواو به فرمایش مختار شاه کشمیری و ملا عبدالحکیم مرغینانی طبع شده است. چند باری هم در هند و ماورأ النهر - گاهی غزلیات و گاهی هم غزلیات با یکی دو اثر دیگر وی چاپ گردیده بود؛ ولی، هیچ یک از این نسخ مشتمل بر کلیهٔ آثارش نبودهاست. تنها نسخهٔ مطبعهٔ صفدری نسبت به تمام نسخههای چاپشده جامعتر بود، اما، این نسخه نیز تمام آثار منظوم و منثور بیدل را در بر نداشت و مملو از خطاهای املایی بود. گذشته ازآن چون طبع کتاب در متن و حاشیه صورت گرفته بود، برای خواننده خستهکن بود. با وجود کمبودیهای موجود در کتاب، متأسفانه نسخههای آن نایاب شده بود. نسخهٔ جامع دیگری بعدها به ارادهٔ مرحوم سردار نصرالله خان نائب السلطنه در ماشینخانهٔ کابل به شکل حروفی با قطع بزرگ زیر چاپ گرفته شد. بدبختانه، چاپ نسخهٔ مذکور، که در ترتیب و تدوین آن جمعی از دانشمندان کشور اهتمام ورزیده بودند، نزدیک به پایان ردیف دال رسیده بود که نائب السلطنه جهان را وداع نمود و دیوان غزل حضرت بیدل ناتمام ماند.
درضمن سایر جنبشهای علمی و ادبی که نوأم با نهضتهای اجتماعی در سالهای چهل شمسی پدید آمد، تصمیم اتخاذ شد تا کلیات بیدل در مطبعهٔ معارف افغانستان طبع گردد. همان بود که در اوایل اسد سال ۱۳۴۱ شمسی غزلیات بیدل که به حیث جلد اول از آثار او قرار داده شده بود، در مدت کمتر از یک سال در همان مطبعه از طبع بر آمد و به این وسیله پیامی که این شاعر و متفکر بزرگ به جهان بشریت دارد، به دسترس علاقمندان گذاشته شد. و به همین ترتیب: جلد دوم کلیات که شامل ترکیببند، ترجیعبند، قصاید، قطعات، رباعیات، و مخمسات است در ماه سرطان ۱۳۴۲؛ رباعیات به صورت جداگانه در ماه جدی ۱۳۴۲شمسی؛جلد سوم کلیات که شامل عرفان، طلسم حیرت، طُور معرفت، و محیط اعظم میباشد در ماه دلو ۱۳۴۲ شمسی جلد چهارم کلیات که چهار عنصر، رقعات، و نکات را در بر میگیرد در ماه جوزای ۱۳۴۴ شمسی یکی بعد دیگر از چاپ برآمدند. در این دیوان، هر غزل به ترتیب حروف هجا که در آخر قافیهها آمده، به سلسلهٔ حروف الفبا طبع شده و این ترتیب در حرف اول مصراع اول مطلع نیز رعایت گردیدهاست. در پایان هر جلد فهرستی نیز ترتیب و طبع گردیده که در پالیدن و یافتن غزلها آسانی پیش میآید. در طبع این دیوان توجه فاضل محترم دکتور میر نجمالدين انصاری، سعی ملک الشعرا استاد عبدالحق بیتاب، همکاری خطاط شهیر سید محمد داؤد حسینی خاصه اهتمام و کوشش شباروزی شاعر و محقق محترم خال محمد خسته قابل یاد آوریست. در این دیوان هر غزل به ترتیب حروف هجا که در آخر قافیهها آمده، به سلسلهٔ حروف الفبا طبع شده و این ترتیب در حرف اول مصراع اول مطلع نیز رعایت گردیدهاست. در پایان هر جلد فهرستی هم ترتیب گردیدهاست که در پالیدن و یافتن غزلها آسانی دست میدهد. قابل تذکار است که مطابق به ادعای رابندرابنداس خوشگو، مؤلف «سفینهٔ خوشگو، طبع پتنه، بهار» کلیات بیدل در هنگام حیات خودش نیز تدوین شده بود و تعداد اشعار او را قید نموده که نظماً و نثراً آثار بیدل را نودونه هزار بیت میداند و از آنجمله شمارهء غزلیات را پنجاه و چند هزار ضبط کردهاست.
باید تذکر داد که زندگی «بیدل» در هنگامی که امپراطوری مغل در حال تزلزل بود و بحران شدیدی در آنجا وجود داشت، با دشواریهای زیادی توام بوده است. در بی نظمیهایی که پس از انقراض امپراطوری مغل رو نما گردید، اکثر آثار «ابوالمعانی» یا برباد رفت یا از هند بیرون ساخته شد. به گفتۀ شادروان استاد سید محمد داؤد الحسینی، مرد صاحبدل و روشن ضمیری که از دوران نو جوانی تا آرمیدن به خاک، از صبح تا شام حیاتش را با بیدل سپری میکرد، آنچه از آثار بیدل به دست ما رسیده است، ناقص و نا مکمل است.
[↑] مرگ و مزار بیدل
بیدل، آخرین چراغ تابان شعر عرفانی دری، به روز پنج شنبه چهارم صفر سال ١١٣٣ هجری قمری برابر با ١۴ قوس ١٠٩٩ خورشیدی که معادل است به ٢۴ نوامبر سال ١٧٢٠ مسیحی، در حالی که امپراطوری مغل هند در دست «محمد شاه» رو به زوال میرفت، در دهلی رحلت نمود و در صحن حویلی اش، در محلی که خودش از قبل در سال ١١٢٣ هجری قمری تعیین کرده بود، به خاک سپرده شد. «بندرا بنداس خوشگو» شاگرد و دوست دیرین بیدل تاریخ وفات بیدل را چنین گفته است:
و آن جــوهــر پـاک در تۀ خاک بخــفت
خوشـگو چو زعقــل کــرد تاریخ ســوال
از عـالـــم رفـــت میــرزا بـیــدل گــفـت
وقتی جسد ابوالمعانی را از بسترش برداشتند، آخرین شعرهایش که عبارت از یک رباعی و یک غزل بود، به خط خودش ، از زیر بالینش بدست آمد که در زیر هر دو را میخوانیم:
بیــدل کلف ســـیاه پوشـــی نشـــوی
تشویش گلوی نوحه کوشـی نشـــوی
بر خـــاک بمیـــر و همچنـان رو بــربــاد
مرگت سبک است بار دوشی نشوی
آخرین غزل بیدل:
عرق چو سیلاب از جبین رفت و ما نکردیم کار خود را
ز پاس ناموس ناتوانی چو سایه ام نا گزیز طاقت
که هر چه زین کاروان گران شد به دوشم افگند بار خود را
به عمر موهوم تنگ فرصت فزود صد بیش و کم ز غفلت
تو گر عیار عمل نگیری نفس چه داند شمار خود را
ز شرم مستی قدح نگون کن، دماغ هستی به وهم خون کن
توای حباب از طرب چه داری؟ پر از عدم کن کنار خود را
بلندی سر بجیب پستی، شد اعتبار جهان هستی
که شمع این بزم تا سحرگاه زنده دارد مزار خود را
به خویش اگر چشم میکشودی، چو موج دریا گره نبودی
چه سحر کرد آرزوی گوهر که غنچه کردی بهار خود را
تو شخص آزاد پرفشانی قیامت است این که غنچه مانی
فسرد خودداری ات به رنگی که سنگ کردی شرار خود را
قدم به صد دشت و در گشادی، زناله در گوشها فتادی
عنان به ضبط نفس ندادی طبیعت نی سوار خود را
وداع آرایش نگین کن، ز شرم دامان حرص چین کن
مزن به سنگ از جنون شهرت چو نام عنقا وقار خود را
اگر دلت زنگ کین زداید خلاف خلقت به پیش ناید
صفای آئینه شرم دارد که خرده گیرد دچار خود را
به در زن از مدعا چو بیدل، ز الفت وهم پوچ بگسل
بر آستان امید باطل، خجل مکن انتظار خود را
رباعی آخرین ابوالمعانی نشان میدهد که بیدل حتی بعد از مرگ هم نخواسته بار دوش کس شود و کسی تابوتش را به دوش بکشد.
قابل یاددهانیست که به ادعای شادروان استاد سید محمد داؤد الحسینی، در غزل فوق در مصرع:
حضرت «بیدل» در بستر بیماری، اعداد سال رحلت خود یعنی (١١٣٣) را به حساب (جُمل یا ابجد) در جامۀ کلمات نهفته است. تا کنون در هیچ اثر و مقالهای که در مورد «بیدل» خوانده ام، به این موضوع اشاره نشده و چیزی ننوشتهاند. وقتی ما قیمت حروف مصرع فوق را به حساب (ابجد) مینویسیم، جمع اعداد، (١١٣٣) میشود که همان سال رحلت است **
موضوع دفن«بیدل» در خانهاش میرساند که بیدل میخواسته تا کالبدش بخاطر انتقال به وطنش، طور مؤقت در صحن حویلی نشیمنگاهش دفن گردد. اگر چنین نمی بود، چگونه بیدل چنین وصیتی خلاف عرف میکرد. واضح است که بعد از انتقال عظامش، قبرش در هند ناپدید گردید.
مرحوم قاری عبدالله ملک الشعرا مینویسد: «در دهلی جهان را وداع گفت و در صحن خانۀ خود دفن گردید. خزانۀ عامره [آزاد بلگرامی، میر غلام علی، مصنف تذکرههای "ید بیضا"، "سرو آزاد" و "خزانۀ عامره"] در تاریخ وفات او گوید:
گـفــت تاریـخ وفـاتــش آزاد میرزا بیــدل از عــالم رفـــت
مزار بیدل امروز معلوم نیســت و کســی ســراغ ندارد که در کجــای دهلــی آســـوده.»[۱٦]
در جای دیگری میخوانیم: «پژوهشهای بعدیی که توسط استاد سید محمد داوود حسینی صورت گرفته است، همه دانشمندان را متفق و گواه بر آن میدارد که جسد بیدل بعد از دفن مؤقت در صحن خانه اش، به وسیلۀ مریدان و ارادتمندان و بازماندگان خاندانش، به وطن اصلی او افغانستان انتقال داده شده و مزار وی در هند نیست، بلکه در قریۀ خواجه رواش کابل میباشد.»[۱٧]
دکتور عبدالغنی مینویسد که: «مولینا حسین نظامی مصنف آثار متعددی در بارۀ دهلی، بمن نوشته است است که چون (مرقع دهلی) مصنفۀ درگاه قلی خان را به زبان اردو ترجمه مینمود، در آن ذکر گردیده بود که قبر بیدل معلوم نیست و مولینا شاه سلیمان صاحب پهلواری پس از خواندن ترجمۀ مذکور بوی نوشت که قبر در مقابل (قلعۀ قدیم) در مجاورت قبر حضرت ملک نورالدين یارپران واقع بوده است. مولینا بدانجا شتافت. اثری از قبر بجا نمانده بود.» سپس میافزاید: «طوری که حسین قلی خان در نشتر عشق ذکر نموده است، خانۀ که شاعر پس از وفات خویش در آنجا دفن گردید، بر کنار رودخانۀ جمنا واقع بود و بقول خوشگو در خارج دروازۀ دهلی و دیوار شهر در محلۀ کهیکریان قریب دروازۀ گذر. بقرار این توصیف مستند قبر بیدل در جوار دروازۀ دهلی واقع بود. اما (قلعۀ قدیم) که در آنجا مولینا حسن نظامی محل قبر بیدل را در نزدیک قبر ملک نورالدين یارپران کشف کرده است، بفاصلۀ بیشتر از دو میل از دروازۀ دهلی واقع است. .... بالاخره در (آثار الصنادید) سر سید احمد که در سال ١٨۴٧ میلادی نوشته شده است و نیز در کتابهایی که بعد از آن تصنیف گردیده (غرابت نگار)، (مزارات اولیای دهلی) و (واقعات دارالحکومۀ دهلی) ذکری از قبر بیدل نرفته است. قابل توجه است که کتاب آخرالذکر در این موضوع بصورت جامع بحث میکند و حتی از خرابههای دهلی نیز نام میبرد. (آثار الصنادید) نیز درین زمینه بسیار مهم است. میرزا اسدالله خان غالب (١٧٩٧-١٨٦٩ میلادی) که از پیروان ارادتمند بیدل بود، تقریظی بر کتاب مذکور نوشته. اگر اثری از قبر بیدل در سال ١٨۴٧ میلادی و جود میداشت، غالب حتماً از (سر سید احمد خان) در خواست مینمود تا از آن در کتاب خویش یاد کند. بنا برین واضح است که در آن وقت قطعاً اثری از قبر بیدل بجا نمانده بود. نظر با این همه دلایل عقیدۀ من این اســت که مولینا حســن نظامی به کشـــف محل اصلی قبر بیدل موفق نشـــده بود.»[۱٨]
پژوهشهای استاد سید محمد داؤد الحسینی، همه متفق و گواه بر آن اند، که عظام «بیدل» بعد از دفن مؤقت در صحن خانه اش، به وسیلهٔ مریدان و ارادتمندان و بازماندگان خاندانش، به وطن اصلی وی افغانستان انتقال داده شده، و مزار وی در هند نیست، بلکه، در خواجه رواش کابل میباشد. علامه صلاحالدين سلجوقی اینطور مینویسد: «حینیکه به هند بودم، از بیدل خیلیها جستجو نمودم، ولی، معلوم شد که مردم هند کنون بیدل را فراموش کردهاند. (مظهر) و (ظهوری) نزد ایشان بارها بلندتر است از بیدل. قبر بیدل هم پیدا نشد، و من به درجهٔ اخیر به حیث یک جنرال قونسل افغانی که نزد اهل هند محترم است خیلی کوشیدم. در پایان کوشش خود به این فکر آمدم که بقایای او را به کابل آوردهاند، و من درین باره با استاد سید محمد داؤد الحسینی همنوا هستم. اسناد استاد موصوف خوب قوی است، و علاوه بر آن، گم شدن و ناپدید شدن ناگهانی قبر در زمانی که در آن محیط بزرگترین شاعر و صوفی و ادیب محسوب میشد، هیچ معنی ندارد به جز این که جثهٔ او را از خانهاش (که طبعاٌ قبر در خانه معنی دیگری ندارد بجز این که مؤقت باشد) رسماً بوطنش و باز بجاییکه در قریهٔ (خواجه رواش) بنام محلهٔ چغتاییها، یعنی اقوام بیدل، معمور و معروف بوده است و تا کنون مرکز صوفیهای وحدت الوجودی یعنی انصاریهای پای منار است، آوردهاند». استاد سلجوقی سپس ادامه میدهد: «اینکه اگر بعضی میگویند و یا بگویند که قبر بیدل از طرف بعضی مهاجمین از بین رفته است معنیی ندارد. مهاجمین به بسیاری قبرها حمله کردهاند. ولی قبر از میان نرفته است. این کار به قبر جامی هم صورت گرفت ولی قبر باقی ماند و کنون مرجع خاص و عام است. مخصوصاً که مهاجم مانند سیل زود گذر باشد. و طبیعی است که آنطور مقبرهٔ مورد تجاوز هنوز محترم تر و محبوب تر و آباد تر میگردد.»[۱۹] اسناد زنده یاد حسینی که شادروان سلجوقی از آنها یاد نمودهاست، از حدود ۸۶ شخصیت میباشد که آوردن نام همهٔ آنان درین فشرده میسر نیست. در اینجا تنها برخی از این دانشوران تذکر مییابند: ملک الشعرا استاد بیتاب، علامه صلاحالدين سلجوقی، میرغلام حضرت شایق جمال، میر غلام محمد غبار، سرور گویا اعتمادی، استاد خلیلالله خلیلی، دکتور میر نجمالدين انصاری، پروفیسر میر امانالدين انصاری، میر محمد آصف انصاری، پروفیسرغلام حسن مجددی، محمد ابراهیم خلیل، علی محمد خان آدینه وزیر دربار،خال محمد خسته، فیض محمد زکریا (فیضی کابلی) وزیر معارف و وزیر خارجه، دکتور نجیبالله توروایانا، محمد ابراهیم صفا، پروفیسر داکتر عبدالاحمد جاوید، محمد حیدر ژوبل، پروفیسر عبدالحی حبیبی، محمد طاهر بدخشی، سید شمسالدين مجروح، دکتور محمد انس، غلام سرور ناشر، پروفیسر الکساندر بوسانی استاد دانشگاه نیاپل ایطالیا، مولوی فیضالله قندهاری، مولانا سید محمد عمر هروی، مولانا عبدالقدیر شهاب، مولینا فضل حق رامپوری و مولینا اشرف علی نهادنی و مولانا امجد علی بهاری رحمهم الله، دکتور عبدالغنی نویسندهٔ کتاب احوال و آثار میرزا عبدالقادر بیدل و پروفیسر محمد باقر رئیس دانشگاه پنجاب. این دانشمندان همه متفق و به یک نظر اند که عظام حضرت بیدل به وطن اصلی آن شاعر انتقال داده شده است. بقایای جسد میرزا عبدالقادر بیدل را در کنار مقبرهٔ میرزا ظریف (مامای بیدل) و شخص دیگری که غازی خان نام داشته است، به خاک سپردند. به اساس مدارک و شواهد به دست آمده و روایت اهل خبرت، حفریاتی که به وسیلهء دانشمندان در مزار بیدل در خواجه رواش کابل صورت گرفت، دخمه یی در آنجا ظاهر شد که در سمت غربی آن گوری موجود بود که با گچ و آجر پخته کاری شده بود و لوحه سنگ نیمه شکسته یی داشت. از عبارت لوحه سنگ بر میآمد که قبر از کدام مبارز بوده و در سال ۱۰۲۶ قبل از ولادت حضرت بیدل وفات نموده است. در سمت شرقی دخمه عظام دو شخص به وضع غیر منظم در صحن دخمه گذاشته شده بود که دلیل قاطع بر انتقال عظام میباشد. محلهٔ مذکور از قدیم نزد مردم به یکه ظریف یعنی ظریف آباد شهرت دارد، بدون آن که متوجه باشند که میرزا ظریف مامای بیدل بوده است و اولادهاش در خواجه رواش ساکن هستند. بر تربت بیدل لوحه سنگی هم موجود بوده، ولی در دورهٔ حکمروایی امیر عبدالرحمن خان در هنگام قیام هزاره که در اثر آن از سال ۱۸۹۱ تا ۱۸۹۳ جنگ شدیدی جریان داشت، این لوحه سنگ به وسیلهٔ تیمور شاه، احمد شاه و سلطان شاه، صاحبان باغ و زمینی که مزار بیدل و مامایش میرزا ظریف در آن قرار دارد، از بین برده شده است. آنان بر این باور بودند که توجه شخص امیر عبدالرحمن خان که به زیارت بیدل آمده بود و تصمیم ساختن آبده یی را داشت، باعث به اصطلاح سرکاری شدن باغ و جایداد ایشان خواهد شد. تمام جزئیات از بین بردن و ناپدید ساختن لوحه سنگ تربت بیدل را صاحب شاه، وارث عاملان این کار اعتراف نموده و به صورت تحریری به استاد سید محمد داؤد الحسینی پژوهشگر مزار بیدل تسلیم نموده است. در دهۀ چهل شمسی بعد از مطالعه و غور و مداقۀ اسناد دست داشتۀ استاد حسینی، از سوی دانشمندان صاحب صلاحیت افغانستان که در چندین نشست علمی تحت نظر شهید سردار محمد نعیم خان در منزلش انجام یافت، تصمیم گرفته شد تا به پیشنهاد و ابتکار استاد سید محمد داؤد حسینی و ارادهٔ دولت وقت، گنبدی بر مدفن بیدل آباد شود. لوحه سنگی هم به خط استاد حسینی تهیه گردید و بر تربت بیدل گذارده شد.
با حسرت و دریغ، مزار این شاعر متصوف که به هدایت شاه فقید از سوی ریاست ساختمان وزارت دفاع ملی افغانستان ساخته میشد، بنا بر کودتای سردار محمد داؤد خان و پیشامدها و دگرگونیهای سیاسی در کشور به پایان نرسید.
شایستهٔ یاددهانیست که این پژوهشگر بیش از پنجاه سال بر زندگی، اندیشه و شعر بیدل، پیرامون اصطلاحات کابلی بیدل و مزارش پژوهش و کوشش کرده است.
حال در مورد قبری که بعداً بنام قبر بیدل در دهلی معرفی گردید، نظری میاندازیم. مرحوم سرور گویا مینویسد: «در این اوآخر یعنی در سال ۱۳۵۹ قمری در نزدیکی قلعهٔ شیر شاه سوری مشهور به پرانه قلعه مقابل آرامگاه ملک نورالدین یار پران کنار جادهٔ مترا، خواجه حسن نظامی دهلوی بنا بر علتی در خرابهای مرتفع و تپه زاری قبری به نام بیدل شهرت داد و از نظام حیدر آباد در خواست نموده تا به امداد وی مقبره را آباد نماید نظام حیدر آباد دکن دو هزار روپیه هندی فرستاد و صفحه و صورت قبر از پارچهٔ رخام و خشت و سمنت آباد گردید و کتیبه یی هم به زبان اردو خواجه حسن نظامی بر آن نوشت و به نام میرزا بیدل اشتهار یافت. نظامی درین باره به کلی اشتباه نمودهاست و غرضی داشتهاست. قبر مذکور به هیچ وجه من الوجوه از بیدل نیست. به طوری که شاگردان و معاصران بیدل مینویسند، خانه و قبر بیدل در جوار دروازهٔ دهلی محلهٔ کهکریان کنار دریای جمنا واقع بوده که از قبر ملک نورالدین یارپران زیاده از دو میل فاصله دارد. به علاوه قبر ملک یارپران و مقابلش قبر ابوبکر طوسی از زمان علاءالدین بلخی موجود و مشهور بودهاست و هیچ یک از معاصران و شاگردان حضرت میرزا - قبر بیدل را نزدیک بدین دو قبر و قلعهٔ شیرشاه سوری اشارت نکرده است. همچنین در کتاب مزارات اولیای دهلی و آثار الصنادید و چراغ دهلی و واقعات حکومت دهلی و مسافر دهلی و غرابت نکر وغیره از مقبرهٔ بیدل در صد سال هیچ جا ذکری نرفتهاست. شاعر نامور هند میرزا اسدالله غالب در زمان حیات خود بسیار جستجو و تفحص نموده تا اثری از قبر بیدل در دهلی بیابد. در یک مکتوب خود این مطلب را نوشته و عدم موفقیت خود را اظهار مینماید. خلاصه تا زمان مؤلف عقد ثریا یعنی ۱۱۹۹ هجری قمری که ۲۳ سال بعد از مرگ میرزا بیدل مزار حضرتش معلوم بوده است و بعد از آن به کلی نا معلوم و کسی از آن سراغی نداده است.»[٢٠] این موضوع را میتوان در کتاب احوال و آثار میرزا عبدالقادر بیدل که به وسیلهٔ دکتور عبدلغنی استاد دانشکاه پنجاب تألیف گردیده و اثر بسیار گرانبهایی در مورد زندگی و آثار بیدل است مطالعه نمود. وی مینویسد: «بالاخره در آثار الصنادید سر سید احمد که در سال ۱۸۴۷ میلادی نوشته شدهاست و نیز در کتابهایی که بعد از آن تصنیف گردیده غرابت نگار، مزارات اولیای دهلی و واقعات دارالحکومهٔ دهلی ذکری از قبر بیدل نرفتهاست. قابل توجهاست که کتاب آخرالذکر در این موضوع به صورت جامع بحث میکند و حتی از خرابههای دهلی نیز نام میبرد. آثار الصــنادید نیز درین زمینــه بســیار مهم اســت. میرزا اســـدالله خان غالـب (۱۷۹۷-۱۸۶۹ میلادی) که از پیروان ارادتمند بیدل بود تقریظی بر کتاب مذکور نوشته. اگر اثری از قبر بیدل در سال ۱۸۴۷ میلادی وجود میداشت، غالب حتماً از (سر سید احمد خان) در خواست مینمود تا از آن در کتاب خویش یاد کند. بنابرین واضح است که در آن وقت قطعاً اثری از قبر بیدل بجا نمانده بود. نظر به این همه دلایل عقیدهٔ من این است که مولینا حسن نظامی به کشف محل اصلی قبر بیدل موفق نشده بود. قبری که با وجود شکل غیر مشخخص خود از طرف مولینا حسن نظامی در سال ۱۹۴۱ میلادی (مطابق ۱۳۵۹ هجری) تشخیص شده نتوانست در سال ۱۸۴۷ میلادی یعنی یک قرن پیشتر بصورت بهتری قابل تشخیص بود. اما میدانیم که غالب و سر سید احمد حتی یک کلمه نیز راجع به بیدل در آثار الصنادید اظهار نکردهاند. بنابرین برای تعیین قبر بیدل تحقیق علمی در خود همان جای لازم است.»[٢۱] مرحوم پروفیسر غلام حسن مجددی مینویسد: «در اثر غفلت متمادی قبر این شاعر بزرگ ناپدید گردید. قبلاً ذکر گردید که در پایان سدهٔ دوازدهم هجری خانهٔ بیدل بحالت ویرانی بود، چون کسی نبود که از قبر مراقبت کند شاید در طول سه یا چهار عشرهٔ اول سدهٔ سیزدهم هجری در اثر خرابکاریهای زمان از میان رفته باشد. داکتر عبدالغنی میگوید: مولینا حسن نظامی مصنف آثار متعددی در بارهٔ دهلی، بمن نوشتهاست که چون مرقع دهلی مؤلفهٔ درگاه قلی خان را به زبان اردو ترجمه مینمود، در آن ذکر گردیده بود که قبر بیدل معلوم نیست. و مولینا شاه سلیمان صاحب پهلواری پس از خواندن ترجمهٔ مذکور بوی نوشت که قبر در مقابل (قلعهٔ قدیم) و در مجاورت قبر حضرت ملک نورالدین یارپران واقع بودهاست، مولینا به آنجا شتافت، اثری از قبر بجا نمانده بود.» وی میافزاید: «در (آثار الصنادید) میر سید احمد که در سال ۱۸۴۷ میلادی نوشته شدهاست و نیز در کتبی که بعد از آن تألیف گردیده، ذکری از قبر بیدل نرفتهاست.»[٢٢] این که شادروان مجددی مینویسد که در اثر غفلت متمادی قبر این شاعر بزرگ ناپدید گردید، و یا اینکه نوشته است که شاید در طول سه یا چهار عشرهٔ اول سدهٔ سیزدهم هجری در اثر خرابکاریهای زمان از میان رفته باشد، ادعاها و نظریههای خیلی ضعیف و بی اساسی میباشند. آیا از میان هزاران قبر، این کار صرف در مورد قبر بیدل صورت گرفته است؟ چرا سایر مزارات و مقابر دهلی از گزند روزگار در امان ماندهاند؛ و یا هزاران قبر، حتا قبور اشخاص گمنام، در هرات و غور و بلخ و کابل و غزنی، با وجود گذشت سدهها هنوز پا برجا هستند ؟ در حای که حتی هزاران قبر اشخاص گمنام در میان آنها وجود دارد و تا هنوز از میان نرفتهاند. استاد شفیعی کدکنی در مقالۀ (بیدل دهلوی) خویش نوشته است که : «اکنون خاکجای او بدرستی معلوم نیست. البته در دهلی قبری بنام بیدل تعمیر کردهاند که مورد تردید است.»[٢٣] شادروان محمد حیدر ژوبل که استاد کرسی تاریخ ادبیات در فاکولتهٔ ادبیات کابل بود، در کتاب مؤلفهٔ خویش نگاشته است: «بیدل بعمر هفتاد و هفت سالگی در دهلی وفات نمود و در خانهٔ خود در شـــاه جهان آباد دهلی مدفون شـــد و گویند که بعد به کابل انتقال داده شـــد.»[٢۴]
پس به صراحت باید گفت که پژوهشهای عاری از اهداف شخصی و نفسی شادروان استاد سید محمد داؤد حسینی، طوری که در فوق نظر استاد سلجوقی مرحوم را خواندیم، کاملاً درست بوده و اظهرُ من الشمس است که حضرت بیدل همه دل در محلهء (یکه ظریفِ) قریهٔ خواجه رواش کابل آرمیده است. بیدل به ویژه در کشور افغانستان، قسمتی از ترکستان چین و تاجکستان و ازبکستان محبوبیت بسیار دارد.
[↑ ] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط دکتر سيد حشمتالله حسينی برشتۀ تحرير درآمده است.
يادداشت ۲: این دو نظر نیز وجود دارد که گویا «بیدل» در بدخشان تولد گردیده و قشلاق قبیلۀ ایشان هنوز در آنجا موجود است و یا اینکه وی در دهکدۀ «یکه ظریف» واقع در خواجه رواش کابل که محل بود و باش چغتائیان بوده و هنوز هم میباشد، به دنیا آمده و در آوان طفولیت با پدرش به هند رفته است. مقبرۀ «میرزا ظریف» مامای «بیدل» که در فقه و تفسیر و حدیث از علمای عصر بوده است، هنوز در قریۀ خواجه رواش کابل زیارتگاه عام و خاص میباشد.
يادداشت ۳: کلمههایی که در آنها حرفهای فارسی (پ، چ، گ، ژ) موجود میباشد، در حساب ابجد معادل آنها یعنی (ب، ج، ک، ز) گرفته میشود.
يادداشت ۴: شايد يكی از دلايل عقبماندگی فرهنگی افغانستان را بتوان سرقت ادبی بهشمار آورد؛ برخی از اين سرقتها مثل موردی كه در اينجا به آن اشاره میشود، بسيار مشهود و بهاصطلاح "تابلو" هستند و بعضی ديگر كه خيلی هم متداولتر است، پنهانی و ناآشكاراَند. به هرحال، شادروان استاد سید محمدداؤد الحسینی در سال ١٣۴۸ خورشيدی مقالهای زير عنوان "داستان کشف مزار حضرت ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل در خواجه روش کابل" نگاشت و آن را در مجلۀ "ادب"، ارگان نشراتی دانشکدۀ ادبیات و علوم بشری (فاکولتۀ زبان و ادبیات کنونی) دانشگاه کابل به دست نشر سپرد. اخيراً جوان تازه کار بهنام آقای محمدادریس بقایی قطره اين مقاله را با اشتباهات املايی و انشايی رونويس کرده و بهنام خود، زير عنوان "زندهگینامه و داستان کشف مزار حضرت ابولمعانی میرزا عبدالقادر بیدل رحمتالله علیه" در سايت وزين آريايی به نشر رسانيده است.
[↑] پيوستها
پيوست ۱:
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:
[↑] پینوشتها
[۱]- دکتور عبدالغنی، احوال و آثار میرزا عبدالقادر بیدل، ترجمۀ میر محمدآصف انصاری، پوهنځی ادبیات و علوم بشری، ١٣۵١، ص ١
[۲]- دکتور عبدالغنی، احوال و آثار میرزا عبدالقادر بیدل، ترجمۀ میر محمدآصف انصاری، پوهنځی ادبیات و علوم بشری، ١٣۵١، ص ١
[۳]- دکتر محمد معین، فرهنگ فارسی، جلد پنجم، مؤسسۀ انتشارات امیر کبیر، تهران، ١٣٧١، ص ٢۵٨
[۴]- دکتور عبدالغنی، احوال و آثار میرزا عبدالقادر بیدل، ترجمۀ میر محمدآصف انصاری، پوهنځی ادبیات و علوم بشری، ١٣۵١، ص ٢
[۵]- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، تهران سال ١٣٢٨ خورشیدی، ص ١٨٨٢
[۶]- دکتور عبدالغنی، احوال و آثار میرزا عبدالقادر بیدل، ترجمۀ میر محمدآصف انصاری، پوهنځی ادبیات و علوم بشری، ١٣۵١، ص ٢ – ۴
[٧]- غزل محض – سبک هندی و (ارلشلی بیدل)، وب سایت ساو، بلوگفا، کوم
[۸]- قاسم، میر قدرتالله، مجموعۀ نغز، لاهور ١٩٣٣، ص ١١۵-١١٦
[۹]- قاری عبدالله، میرزا عبدالقادر بیدل (ترجمه)، در کتاب سی مقاله در بارۀ بیدل، گردآورنده: محمد سرور پاک فر، وزارت اقوام و قبایل، کابل میزان ١٣٦۵، ص ۵١
[۱٠]- دکتور عبدالغنی، احوال و آثار میرزا عبدالقادر بیدل، ترجمۀ میر محمدآصف انصاری، پوهنځی ادبیات و علوم بشری، ١٣۵١، ص ٦
[۱۱]- وب سایت افغان پدیا، ۴ شنبه ٢۵ جدی ١٣٨٧
[۱۲]- ویس امیری، حضزت ابوالمعانی مرزا عبدالقادر بیدل، منتشرۀ وب سایت آزمون ملی و وب سایت فراتر از مرزها
[۱۳]- شفیعی کدکنی، بیدل دهلوی، مجلۀ هنر و مردم، ش ٨۴، ٨۵، س ١٣۴٧، صص ۴٣–۵١ و در کتاب سی مقاله در بارۀ بیدل، گرد آورنده: محمدسرور پاک فر، وزارت اقوام و قبایل، کابل میزان ١٣٦۵، ص ٢٦٧–٢٨۴
[۱۴]- قاری عبدالله، مرزا بیدل، در کتاب سی مقاله در بارۀ بیدل، گردآورنده: محمدسرور پاک فر، وزارت اقوام و قبایل، کابل میزان ١٣٦۵، ص ١٨
[۱۵]- وحدت وجود در کلام بیدل، وب سایت ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی
[۱۶]- قاری عبدالله، مرزا بیدل، در کتاب سی مقاله در بارۀ بیدل، گردآورنده: محمدسرور پاک فر، وزارت اقوام و قبایل، کابل میزان ١٣٦۵، ص ٣٣
[۱٧]- سایت افغان پیدیا، ۴ شنبه ٢۵ جدی ١٣٨٧
[۱۸]- دکتور عبدالغنی، احوال و آثار میرزا عبدالقادر بیدل، ترجمۀ میر محمدآصف انصاری، پوهنځی ادبیات و علوم بشری، ١٣۵١، صص ١٧۵-١٧٧
[۱۹]- سلجوقی، صلاحالدین، نقد بیدل، د پوهنی وزارت، د دارالتألیف ریاست، ١٣۴٣، ص ٨٧
[٢٠]- گویا، سرور، وفات بیدل، قبر بیدل، عرس بیدل، در کتاب سی مقاله در بارۀ بیدل، گردآورنده: محمدسرور پاک فر، وزارت اقوام و قبایل، کابل میزان ١٣٦۵، صص ٢١٨-٢١٩
[٢۱]- دکتور عبدالغنی، احوال و آثار میرزا عبدالقادر بیدل، ترجمۀ میر محمدآصف انصاری، پوهنځی ادبیات و علوم بشری، ١٣۵١، صص ١٧٦ – ١٧٧
[٢۲]- مجددی، پوهاند غلامحسن، بیدلشناسی، چاپ مطبعهٔ پوهنتون،۱۳۵۰، ج اول، صص ٨٦ و ٨٧
[٢۳]- کدکنی، شفیعی، بیدل دهلوی، در کتاب سی مقاله در بارۀ بیدل، گردآورنده: محمدسرور پاک فر، وزارت اقوام و قبایل، کابل میزان ١٣٦۵، ص ٢٧۵
[٢۴]- ژوبل، محمدحیدر، تاریخ ادبیات افغانستان، کابل ١٣٣٦، ص ۱۲۹
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ بیدل، ابوالمعانی میرزا عبدالقادر، کلیات، جلد چهارم (چهار عنصر، رقعات، نکات)، د پوهنی وزارت، د دارالتالیف ریاست
□ استاد خلیلی، فیض قدس، انجمن تاریخ افغانستان، ٣ حمل ١٣٣۴
□ دکتور عبدالغنی، احوال و آثار میرزا عبدالقادر بیدل، ترجمۀ میر محمدآصف انصاری، پوهنځی ادبیات و علوم بشری، ١٣۵١
□ دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، تهران سال ١٣٢٨ خورشیدی
□ غزل محض – سبک هندی و (ارلشلی بیدل)، وب سایت ساو، بلوگفا، کوم
□ قاسم، میر قدرتالله، مجموعۀ نغز، لاهور ١٩٣٣
□ سی مقاله در بارۀ بیدل، گردآورنده: محمدسرور پاک فر، وزارت اقوام و قبایل، کابل میزان ١٣٦۵
□ شفیعی کدکنی، بیدل دهلوی، مجلۀ هنر و مردم، ش ٨۴، ٨۵، س ١٣۴٧
□ - سلجوقی، صلاحالدین، نقد بیدل، د پوهنی وزارت، د دارالتألیف ریاست، ١٣۴٣
□ مجددی، پوهاند غلام حسن، بیدل شناسی، چاپ مطبعهٔ پوهنتون،۱۳۵۰
□ سلجوقی، صلاحالدین، نقد بیدل، د پوهنی وزارت، د دارالتألیف ریاست، ١٣۴٣
□ ژوبل، محمدحیدر، تاریخ ادبیات افغانستان، کابل ١٣٣٦
□ وب سایت افغان پدیا، ۴ شنبه ٢۵ جدی ١٣٨٧
□ ویس امیری، حضرت ابوالمعانی مرزا عبدالقادر بیدل، منتشرۀ وب سایت آزمون ملی و وب سایت فراتر از مرزها
□ وب سایت ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی
[↑] پيوند به بیرون
□ [1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]
□
□
[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]