فضلاحمد ذکريا معروف به نينواز (زادۀ ١٣٢۵ خ - درگذشت ١٣۵٨ خ)، هنرمند، آوازخوان بزرگ و آهنگساز توانای افغانستان بود.[۱]
زندگينامه
فضلاحمد ذکريا مشهور به نينواز فرزند فيضمحمد خان ذکريا، در سال ١٣٢۵ خورشـــيدی، در يک خانوادۀ سرشناس، در يکه توت کابل زاده شـــد. پدرش وزير معارف دوران شـــاهی بود و در شعر فيض کابلی تخلص میکرد.[۲]
فضلاحمد که آموزش دورههای ابتدايی و متوسطه را در ليسه عالی (دبيرستان) استقلال به پايان رساند، دانش آموخته دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی بود.[٣] با این همه او در عالم هنر موسيقی نیز دستی بالا داشت.
فضلاحمد ذکريا از ثور ١٣۴١ تا قوس ١٣۴۵ خورشيدی بار مشاغل حساس دولتی را در داخل و خارج از کشور به دوش کشيد. در سال ١٣۵٢ در وزارت اطلاعات و کلتور به کار گماشته شد.[۴]
نينواز از آوانی که هنوز دانش آموز بود به موسيقی روی آورد و در زمرۀ شاگردان شادروان استاد هاشم بهشمار میآيد. به گفتۀ محمدحيدر اختر، او پس از مدتی شاگردی دوازده تال طبله و پنجاه تا شصت راگ از استاد فراگرفت.[۵]
چندی بعد، با خرابات و خراباتيان آميخت و در برابر اهل ساز و طرب زانو زد و با سازها همساز شد و با نی همآواز:
- من نينوازم شبهای هجران نی مینوازم
دارد ســـرشـــکم بوی بهـــاران
ای چهـــرهپـــرداز بـوســـتانهـا
گر خيره گردی بينی که بـاشـد
خزان مـن هـــم بـــاب تماشـــا
نينواز گذشته از استعداد سرشار در هنر موسيقی، دارای صفات عالی، خلق و خوی نجيبانه و روح بسيار لطيف بود. آشنايان -بدون استثنا- همواره از اخلاق پسنديده، از رفتار گرم و صميمانه، و از فروتنی و شکسته نفسی او سخن میگويند[زلمی رزمی، نگاهی به زندگی، شيوۀ کار و آثار زنده ياد نينواز، سايت اينترنتی ماهنامۀ سياسی، اجتماعی و فرهنگی مشعل]. بهطور نمونه، عبدالرشيد بينش در کتاب "بارقههای بينش" دربارۀ خُلق نيکو، عياری و جوانمردی وی چنين مینويسد:
- "او جوان خوش معاشرت و دست و دلبازی بود که همه رفقا شيفته تربيه عالی و حسن خلق او بودند هر کجايی که میبود او را چون نگينی در حلقۀ خود میگرفتند. مساعدت به دوستان و نيازمندان را از جان و دل میپذيرفت، بلی سالهای درازی پيش در کنار او از ميدان بزکشی بگرامی بر میگشتيم و قرار بود او مرا به شهرنو برساند. سياهی شام همه جا را فرا گرفته بود. ديدم موتر او از نيمه راه چمن حضوری به جاده ميوند برگشت. پرسيدم چرا شهرنو نرفتی و راه خود را کج کردی؟ با تبسمی گفت: يک توقف مختصری در اينجا دارم، بعد میرويم. در نصفه راه جاده ميوند در کنار جاده توقف کرده، از موترش پايين آمد و به دکان محقر و کم متاعی که در داخل کوچه در پرتو يک نور ضعيف برق روشن بود نزديک رفت، صاحب دکان که لباس ژوليده به تن داشت و کلاه و دستار کهنهای فرق او را میپوشانيد در برابر نينواز عجولانه به پاخاست و با دو دست با او مصافحه کرد، چيزی با هم نجوا کردند که من نفهميدم، زود برگشت، دکاندار از دکان خود پائين پريد و با پای برهنه چند قدمی به دنبال نينواز آمد. نينواز بهسوی موتر برگشت، وقتی داخل شد، پرسيدم فضل آغا چه خريدی؟ با خنده گفت: فقط يک قطی گوگرد و اين هم يک مشت توت برای القاصه. آنوقت عقدهاش ترکيد و گفت:
بادار! اين مرد بيچاره هفت سر عايله دارد که عبارت است از پنج تا طفل قد و نيم قد. چنانچه ديدی متاع دکان او از چند تکری توت خشک و جواری و نمک و شمع و گوگرد و مقداری هم خرد و ريزه ديگر تجاوز نمیکند که قيمت همۀ آنها از سه صد افغانی بالاتر نمیرود. منظور او را از توقف در برابر دکانچه و ملاقات او را با دکاندار کم بغل بخوبی درک کردم و بيش از آن کنجکاوی را لزوم نديدم. بهسوی شهرنو روان بوديم، اما در طول راه عواطف انسانی و جوانمردی او را میستودم. چند قدمی به تانک تيل شهرنو نمانده بود که موتر به جتکه زدن پرداخت. نينواز ملتفت شد که تيل موتر به نقطۀ صفر رسيده است، بهمشکل خود را تا تانک تيل رسانيد. نينواز پايين شد، جيبهای خود را به پاليدن شروع کرد، اما هرچه جستجو کرد پولی نيافت که برای خريد تيل بپردازد با معذرت بهمن مراجعه کرد و پنجاه افغانی خواست، فوراً پرداختم و فهميدم که تمام محتويات نقد جيب خود را به آن دکاندار بيچاره داده است."[امام عبادی، به نقل از: بارقههای بينش، صص ٣۴٦، ٣۴٧ و ٣۵٠]
سرانجام، جلادان سيه دل که پرچمی به رنگ خون برافراشته بودند، در سال ١٣۵٨ خورشيدی جان اين ستاره درخشان موسيقی افغانستان را نيز گرفتند. اما هرگز ياد و خاطرههای او را نتوانستند از دلهای مردم بربايد.
حامد نويد، شاعر توانای افغانستان، به پاس خاطرههای که از شهيد نينواز دارد، اين شعر را به ياد او سروده است:
- هنــوز يـاد تـو در ســـينه فغـان دارد
هنــوز نـای نالـهی شـبســـتان دارد
هنوز چنگ سخن از حلاوت سخنت
هــزار قصــهی ناگفتــه بـر زبان دارد
نينواز، یکی از مطرحترین آهنگسازان افغان بود که آثار متنوع و پرشمار او بارها توسط آوازخوانان پرآوازهی افغانستان به اجرا درآمده است.
- نينواز، هنوز دانش آموز مکتب (مدرسه) بود که يکی از آهنگهايش با مطلع: "قوم افغان افتخار آسيا + عسکر سنگين وقار آسيا"، به مناسبت چهلمين سالگرد استرداد استقلال افغانستان، در حضور شاه و مقامات عالی رتبۀ دولتی آن زمان توسط گروه هنری دبيرستان استقلال اجرا شد. به گفتۀ امام عبادی "اگر در آن روز، در "لوژ غازی استادیوم"، حکميت و داوری بدوش شادروان عبدالغفور خان برشنا نمیبود، بیترديد گروه ترانهخوان ليسۀ (دبيرستان) استقلال مقام اول را به دست میآورد، اما از آنجا که استاد برشنا خود کمپوز گروه ترانهخوان ليسه (دبيرستان) نجات را ساخته و با آنها مشق و تمرين کرده بود، در هنگام قضاوت، رای بر مقام اول ليسه نجات داد."[نينواز کی بود؟] به هر حال، اين کمپوز مقام درخور توجه به دست آورد.[نگاهی به زندگی، شيوۀ کار و آثار زنده ياد نينواز]
- يکی ديگر از کمپوزهای او، غزلی بود با مطلع "بخون غلتد شفق خدايا چرا گريبان دريده امشب"، که به آواز استاد شيدا، برای نخستين بار از راديو کابل (راديو افغانستان) پخش شد و با استقبال بینظير دوستداران هنر و موسيقی روبرو گرديد.[نگاهی به زندگی، شيوۀ کار و آثار زنده ياد نينواز]
- کمپوزهای مانند: "من نينوازم"، "ديشب بخدا خمار بودم"، "شد ابر و پاره پاره چشمک بزن ستاره"، "صبح کشور ميوات"، "در دامن صحرا"، "ای ساربان آهسته ران"، "خورشيد من کجايی" و... که به آواز دلنشين ساربان به اجرا در آمد.
- آهنگ "قالي باف" را برای غلامسخی حسيب (دلنواز)، جوان با استعدادی که قاری قرآن بود، ساخت.
- آهنگهای "نازپرور مهرگستر مادر من"، "توکل بخدا"، "پريشانم" و "بلاگير تو گردم" به آواز احمدولی و هنگامه اجرا شد.
- "او بچه با تو نرقصم چاچاچا" و "ای نی نوای جاودان" به آوازاستاد مهوش
- "ستا د سترگو بلا واخلم" به آواز استاد اولمير
- "مره مره می بده"، "شکايت دارم"، "بد دعايت کنم"، "زيم زيم"، "سرمه کدی"، "بوی موی جوليان آيد همی" و... و... به آواز افسونگر احمدظاهر آوازخوان حنجره طلايی افغانستان
افزون بر اين، ساخت دهها آهنگ به ياد ماندنی ديگر به آواز آوازخوانهای مشهور چون: سلما، اکبر رامش، سيما ترانه، رحيم جهانی، ژيلا، رخشانه و ديگران؛ نام او را به عنوان يک آهنگساز خلاق و پرکار، در اوراق زرين تاريخ هنر افغانستان ثبت کرده است.[نگاهی به زندگی، شيوۀ کار و آثار زنده ياد نينواز]
يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامۀ آريانا توسط مهديزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.پيوستها
پيوست ۱:
پيوست ٢:
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:
پینوشتها
[۲]- امام عبادی، نينواز کی بود؟، سايت اينترنتی "فردا" نشريۀ کلوب قلم افغانها
[۳]- يادی از نينواز، ص ٧
[۴]- همانجا، ص ٧
[۵]- همانجا، ص ٧
[۶]-
[٧]-
[۸]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱۲]-
[۱۳]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱۶]-
[۱٧]-
[۱۸]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[٢۱]-
[٢۲]-
[٢۳]-
[٢۴]-
[٢۵]-
[٢۶]-
[٢٧]-
[٢۸]-
[٢۹]-
جُستارهای وابسته
□
□
منابع
□
پيوند به بیرون
[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]