[شیعه در افغانستان] [روحانیان شیعه افغانی]
محمداسماعيل مبلغ معروف به غرجستانی (زادۀ ١٣١٩ خ - درگذشتۀ ١٣۵٨ خ) از روحانيون فيلسوف و مرد سياست بود که خردورزانه با خرافات میستيزيد[۱] و در زمان حاکميت حزب دمکراتيک خلق به شهادت رسيد[٢].
[↑] زندگینامه
محمد اسماعیل فرزند حاجی مسافر، در سال ١٣١٩ خورشیدی، در حصار بهسود[٣] بهدنیا آمد. پدرش تا پایان عمر کارگر گمرک کابل بود. او وسیلهی آموزش و تحصیل فرزند را فراهم آورد و مبلغ، در آغاز چند کلاس ابتدایی را در مدرسهی رسمی ابوحنیفه خواند؛ اما بیش از آن ادامه نداد[۴]. الفبای صرف و نحو عربی و مبادی ادبیات عرب را نزد سید انورشاه آقا فراگرفت. همو بود که لقب «مبلغ» به او بخشید. چندی هم در تکیهخانهی عمومی چنداول به تحصیل پرداخت[۵].
مطول تفتازانی را نزد مولوی قربت که ملایی فاضل و وارسته و اهل تحقیق بود، خواند و از «مواقف» مولانا عضدالدین ایجی نزد او کلام اهل جماعت آموخت. شرح لمعهی شهید ثانی را بر سبیل درس و مفاوضه از مدرسۀ پرهیزگار سید علی احمد عالم فراگرفت و مدتها از محضر سید سرور واعظ کسب فیض کرد و از شاگردان ممتاز آن سید بود[٦].
تحصیلات اساسی و عمیق مبلغ، در سطح و خارج و در فلسفه، در خدمت شیخ محمدامین افشار به کمال رسید[٧]. شیخ افشار که تحصیلات خود را در حد اجتهاد در نجف اشرف به پایان رسانده بود، رسایل شیخ مرتضی انصاری در مباحث مهم علم اصول را تدریس میکرد[٨]. اما از درس فلسفه پرهیز داشت و میگفت واقعه رنجآوری را به یادش میآورد. با این حال، اصرار مبلغ و استعداد و پشتکار او پرهیز استادش را شکست و او توانست به گنجینههای نجات و شفای بوعلی سینا و شرح منظومه حاج ملا هادی سبزواری و مهمتر از همه اسفار اربعۀ صدرالمتالهین شیرازی دست یابد[۹]. با این همه، کفایه شیخ محمدکاظم خراسانی در علم اصول فقه آخرین کتابی بود مبلغ نزد شیخ افشار خواند[۱٠].
مبلغ که طلبۀ سختکوش و زیرک بود، زبان انگلیسی را نیز فراگرفت و از آثار فرانسوی در تحقیقات علمیاش استفاده میبرد[۱۱]. بعدها، در خانه شخصیاش وی، محفل تدریس برپا میشد و پس از سیوطی در نحو عربی، مطول در معانی و بیان تدریس میکرد و ایساغوجی - مقدمهای بر ارغنون ارسطو - و حاشیه ملاعبدالله را در منطق درس میگفت و سپس بر گوهر، مراد عبدالرزاق لاهیجی از شاگردان ملاصدرا در امهات مطالب فلسفی و اخلاق و تصوف و نیز در درةالتاج قطبالدین شیرازی که دائرةالمعارف فلسفی به زبان فارسی است، به بحث و مناقشه میپرداخت تا طلبههای عربیخوان ضمناً از الفت با زبان مادری (زبان فارسی دری) دور نیفتند[۱٢].
در دورۀ نخست فلسفه، متن درسی اصول فلسفه و روش رئالیسم علامه طباطبایی بود[۱٣] و در سالهای اخیر دو درس داشت یکی کتاب فلسفتنا (فلسفه ما) و اقتصادنا (اقتصاد ما)ی علامه سید محمدباقر صدر[۱۴] و دیگر درسهای از نهجالبلاغه که به احتمال زیاد، اندیشه این کار از کتاب مرتضی مطهری بههمین نام مایه میگرفت[۱۵].
در این محفل طلبه مدارس دینی و دانشجویان دانشگاه کابل در کنار هم مینشستند و به تقریرات استاد گوش فرا میدادند و یادداشتن بر میداشتند[۱٦].
محضر استاد مبلغ، در دو رشتۀ فلسفه و اقتصاد اسلامی از آن جهت گرمی بسیار داشت که دانشجویان با بهرهگیری از درسهای خود و خواندهها و شنیدههایشان و گهگاهی با دریافتن پرسشهای از حریفان و مخالفان و معارضان و دست بالا دگراندیشان وارد میدان جدل میشدند[۱٧]. به اقتضای مقام استاد ناگزیر بود، پاسخها را با استناد به منابع مورد قبول شاگردان بدهد و این خود مستلزم تسلط بر منابع و مآخذ در درجۀ اول همچون سرمایۀ مارس و تضاد مائو جز اینها بود که خود «سرمایه» را بر روش مفاوضه با یکی از استادان بهنام اقتصاد، تخصیلکرده در آلمان، بررسی کرده و نیز با مطالعه نیک دریافته بود[۱٨]. چنین پاسخهای مبسوط مستدل و مستند گاه شاگرد ناپخته توهمی بر میانگیخت که «این هم از راه بدر شده است». گفته میشود، تسلط استاد بر مباحث فلسفی قدیم و جدید در حدی بود که هواداران ماتریالیسم دیالکتیک از بحث با او در جمع و در عیان سرباز میزدند، و در تنهایی عجز خود را از او نهان نمیداشتند.[۱۹]
درس نهجالبلاغه مبلغ، در حسینه(تکیه)ای در قلعۀ شاده، در غرب کابل، که جمعهها پیش از چاشت بر روش همیشگیاش سخنرانی داشت، پنجشنبهها بعد از ظهر برگزار میشد. شاگردان او از چهل تا پنجاه نفر و از هر گروه اجتماعی بودند. ملایی پیر در کنار معلم جوان نشسته بود و کارگر بیسواد در جلو کارمند کارکشتۀ دانشگاه دیده میشد. ارتشی و دانشگاهی و بازاری و توانگر و بینوا و نیز دختران جوان دانشجو و دانشآموز در این جمع حضور داشتند[٢٠].
اسماعیل مبلغ از دوستان بسیار نزدیک اسماعیل بلخی بود. تبلیغات مبلغ را بهطور کلی، به سه مرحله میتوان تقسیم کرد:
مرحلهی اول که از آن میتوان به دورهی آغاز تعبیر کرد. در این مرحله همچون غالب مبتدیان اهل منبر از سخنرانیهای دو سخنور شهیر ایران - راشد و فلسفی - تقلید میکرد.
مرحلهی دوم که در روزگار صدارت محمدداودد خان بود، مبلغ شیوهی دیگری در تبلیغ برگزید. منبرهای او بهناچار رنگ علمی بهخود گرفت و در جهت اثبات حقانیت اصل اسلام از دیدگاههای علم به گفتگو نشست.
مرحلهی سوم، منبرهای مبلغ، رنگ سیاسی و قومگرایی یافت و جایگاه فریاد خشم قوم هزاره شد، خشم قوم ستمکشیده و مستضعف و استثمارشده. چهبسا از شنوندگان «محترم و معتبر و مصلحتبین» دایمی او، دگرباره پا به پای منبرهای او نگذاشتند و گفتند «خطرناک است»! در این مرحله، مجلس مبلغ بیش از آنکه حسینه به مفهوم متداول آنزمان باشد، دادگاهی بود که تاریخ را به قضاوت نشسته بود.
استاد مبلغ، مدتی در دانشکدۀ ادبیات دانشگاه کابل تدریس میکرد و مضمون درس او معانی و بیان بود و نیز مسایل فلسفه.
افزون بر این، او همیشه به تحقیق میپرداخت؛ اما جز اندکی از پژوهشهای وی مجال انتشار نیافت. زیرا در افغانستان جز یک چاپخانهای دولتی، چاپخانهی دیگری وجود نداشت و در این چاپخانه بر رسم معمول کتابها و مجلاتی به چاپ میرسید که یکی از ادارات دولتی متصدی نشر آن بود. در واقع، هرچه از آثار استاد به چاپ رسیده، مقالات و رسالاتی است که نشریههای دولتی انتشار آنرا پذیرفتهاند.
مبلغ در دو دوره با مجله آریانا همکاری داشت. دورهای اول در آغاز نویسندگی بود و دورۀ دوم همکاری بود که چندین سال بعد صورت گرفت و به انتشار مقالات وزین و ارزشمندی انجامید. همچنین مقالاتی برای مجلۀ ژوندون مینوشت. بعدها، فرصت دیگری پیش آمد تا از استاد بخواهند با دائرةالمعارف آریانا همکاری کند. او پذیرفت و بیش از پنجاه مقاله برای این دائرةالمعارف نوشت.
در عرصه سیاست، مبلغ که متعلق به قوم هزاره و مرد بسیار کتابخوانده و آشنا به مکتبهای فکری قدیم و جدید بود، به هر دری میزد تا اگر بتواند دری برای نجات قوم خود بیابد. او در یک دوره که نمایندۀ زادگاه خود در مجلس شورا بود، شایستگی خود را نشان داد. بیانیههای وکلای این دوره مجلس در نشریه هفتگی مجلس به چاپ میرسید. نگاهی به آن سخنرانیها، عمق اطلاع و موضعگیری قومی مبلغ را مینمایاند. اما سيد محمدباقر مصباحزاده، نظری دیگر دارد:
- مبلّغ بهعنوان نمايندهی حصهی اول بهسود در دورهی دوازدهم مجلس شورای ملّی (= ولسی جرگه) وارد مجلس گرديد و در آنجا با فراكسيون كمونيستها بهرهبری ببرك كارمل آشنا شد. زمانی كه كارمل و نوراحمد نور در مجلس مورد ضرب و شتم نمايندگان مسلمان قرار گرفتند و به شفاخانهی ابنسينا منتقل شدند، كمونيستهای طرفدار كارمل دست به تظاهرات زده و در باغچهی شفاخانهی ابنسینا گردهم آمدند. در اين گردهمآيی كارمل و مبلّغ در بالكن شفاخانه حاضر شده و هر دو برای تظاهركنندگان سخنرانی كردند[*].
وقتی مبلغ، جزوهای «نقد و تحليل سيّدگرايی» را نوشت، سیدها و شیعیان سنتی سخت بر آشفتند و او را به گرایش به «جريان مغوليسم» و «انحراف از اسلام» متهم نمودند[*].
استاد مبلغ، در سال ۱٣۵۵، سفری به ايران کرد. در حوزه علميه قم با مراجع تقليد، علما، نويسندگان بزرگ ايرانی و طلاب برجستهی افغانی ديدارهای داشت و تصميم گرفت كه به لبنان برود و در آنجا، يك تشكيلات سياسی اسلامی را برضد رژيم وقت افغانستان بهوجود بياورد. اما در طول دو سه ماه كه بهطور پنهانی رفتوآمد داشت، از سوی «ساواك» سازمان جاسوسی ايران شناسایی و دستگير شد، مدت چهل روز در زندان بهسر برد و سپس به افغانستان باز گردانده شد.[*]
سرانجام، استاد مبلغ، در اواخر سال ۱٣۵٧، همراه با برادرش دستگير و زندانی شدند، و در چهارم عقرب سال ۱٣۵۸، زمانی که فهرست کشتهشدگان زندانی از سوی رژيم خلقی بيرون داده شد، نام وی و برادرش نيز در آن ليست ديده میشد.[*]
[↑] آثار
نوشتههای چاپشدهی اسماعیل مبلغ، معمولاً در زمان حیات او در مجلۀ آریانا، مجلۀ ژوندن، انتشارات دائرةالمعارف آریانا و انتشارات انجمن جامی به نشر رسیده است.
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامۀ آريانا توسط مهديزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پيوستها
پيوست ۱: محمداسماعيل مبلغ به روايت دانشنامه ادب فارسی در افغانستان
پيوست ٢: دكتر شمسالحق آريانفر، محمداسماعيل مبلغ روحانی فيلسوف و سياستگر
پيوست ۳: سيد محمدباقر مصباحزاده، محمداسماعيل مبلغ، به روايت شیعیان سنتی افغانستان
پيوست ۴: محمداسماعيل مبلغ، نقد و تحلیل سید گرایی در افغانستان
پيوست ۵:
پيوست ۶:
[↑] پینوشتها
[۱]- شايد او هم مانند بسياری از مبارزان ديگر با زمان میستيزيد تا انتقام قرون گذشته را بگيرد.
[٢]-
[٣]- محمداسماعيل مبلغ، دانشنامه ادب فارسی (جلد سوم) ادب فارسی در افغانستان، ص ٨۵٩؛ شمسالحق آريانفر در مقالهی آشنايی با شخصيتهای كلان افغانستان (محمداسماعيل مبلغ روحانی فيلسوف و سياستگر، پيام مجاهد، شماره مسلسل ۵٦٠، شماره ۴١، سال یازدهم، ٦ جدی ۱۳۸٦) و جلالالدین فارسی در مقدمهی کتاب دین تریاک نیست! (ص ۵) و سيد محمدباقر مصباحزاده نوشتهاند که مبلغ در کابل زاده شد. اما اصلاً از منطقهی «قول خویش» مربوط استان «وردک» بود. پدرش حاجی مسافر سرپرست جوالی (= حمّال)های گمرك كابل بود.
[۴]-
[۵]-
[٦]-
[٧]-
[٨]-
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱٢]-
[۱٣]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱٦]-
[۱٧]-
[۱٨]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□
□
□
□
[↑] پيوند به بیرون
□ [۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ٩ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]