از: آيتالله ناصر مکارم شيرازی
[↑] ترجمۀ فارسی (از آيات ٢٠٠ تا ٢٨٦)
و بعضى مىگويند: “پروردگارا! به ما در دنيا -نيكى- عطا كن! و در آخرت نيز -نيكى- مرحمت فرما! و ما را از عذابِ آتش نگاه دار!” (٢٠١) آنها از كار -و دعاى- خود، نصيب و بهرهاى دارند؛ و خداوند، سريع الحساب است. (٢٠٢) و خدا را در روزهاى معيّنى ياد كنيد! -روزهاى (١)١ و ١٢ و (١)٣ ماه ذى حجه-. و هر كس شتاب كند، -و ذكر خدا را- در دو روز انجام دهد، گناهى بر او نيست، و هر كه تأخير كند، -و سه روز انجام دهد نيز- گناهى بر او نيست؛ براى كسى كه تقوا پيشه كند. و از خدا بپرهيزيد! و بدانيد شما به سوى او محشور خواهيد شد! (٢٠٣) و از مردم، كسانى هستند كه گفتار آنان، در زندگى دنيا مايه اعجاب تو مىشود؛ -در ظاهر، اظهار محبّت شديد مىكنند- و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه مىگيرند. -اين در حالى است كه- آنان، سرسختترين دشمنانند. (٢٠۴) -نشانه آن، اين است كه- هنگامى كه روى برمىگردانند -و از نزد تو خارج مىشوند-، در راه فساد در زمين، كوشش مىكنند، و زراعتها و چهارپايان را نابود مىسازند؛ -با اينكه مىدانند- خدا فساد را دوست نمىدارد. (٢٠۵) و هنگامى كه به آنها گفته شود: “از خدا بترسيد!” -لجاجت آنان بيشتر مىشود-، و لجاجت و تعصب، آنها را به گناه مىكشاند. آتش دوزخ براى آنان كافى است؛ و چه بد جايگاهى است! (٢٠٦) بعضى از مردم -با ايمان و فداكار، همچون على -ع- در “ليلة المبيت” به هنگام خفتن در جايگاه پيغمبر ص-، جان خود را به خاطر خشنودى خدا مىفروشند؛ و خداوند نسبت به بندگان مهربان است. (٢٠٧) اى كسانى كه ايمان آوردهايد همگى در صلح و آشتى درآييد! و از گامهاى شيطان، پيروى نكنيد؛ كه او دشمن آشكار شماست (٢٠٨) و اگر بعد از اين همه نشانههاى روشن، كه براى شما آمده است، لغزش كرديد -و گمراه شديد-، بدانيد -از چنگال عدالت خدا، فرار نتوانيد كرد؛- كه خداوند، توانا و حكيم است. (٢٠٩) آيا -پيروان فرمان شيطان، پس از اين همه نشانهها و برنامههاى روشن- انتظار دارند كه خداوند و فرشتگان، در سايههائى از ابرها به سوى آنان بيايند -و دلايل تازهاى در اختيارشان بگذارند؟! با اينكه چنين چيزى محال است!- و همه چيز انجام شده، و همه كارها به سوى خدا بازمىگردد. (٢١٠) از بنى اسرائيل بپرس: “چه اندازه نشانههاى روشن به آنها داديم؟” -ولى آنان، نعمتها و امكانات مادى و معنوى را كه خداوند در اختيارشان گذاشته بود، در راه غلط به كار گرفتند.- و كسى كه نعمت خدا را، پس از آن كه به سراغش آمد، تبديل كند -و در مسير خلاف به كار گيرد، گرفتار عذاب شديد الهى خواهد شد- كه خداوند شديد العقاب است. (٢١١) زندگى دنيا براى كافران زينت داده شده است، از اينرو افراد باايمان را -كه گاهى دستشان تهى است-، مسخره مىكنند؛ در حالى كه پرهيزگاران در قيامت، بالاتر از آنان هستند؛ -چراكه ارزشهاى حقيقى در آنجا آشكار مىگردد، و صورت عينى به خود مىگيرد؛- و خداوند، هر كس را بخواهد بدون حساب روزى مىدهد. (٢١٢) مردم -در آغاز- يك دسته بودند؛ -و تضادى در ميان آنها وجود نداشت. بتدريج جوامع و طبقات پديد آمد و اختلافات و تضادهايى در ميان آنها پيدا شد، در اين حال- خداوند، پيامبران را برانگيخت؛ تا مردم را بشارت و بيم دهند و كتاب آسمانى، كه به سوى حق دعوت مىكرد، با آنها نازل نمود؛ تا در ميان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داورى كند. -افراد باايمان، در آن اختلاف نكردند؛- تنها -گروهى از- كسانى كه كتاب را دريافت داشته بودند، و نشانههاى روشن به آنها رسيده بود، به خاطر انحراف از حق و ستمگرى، در آن اختلاف كردند. خداوند ، آنهايى را كه ايمان آورده بودند، به حقيقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، رهبرى نمود. -امّا افراد بىايمان، همچنان در گمراهى و اختلاف، باقى ماندند.- و خدا، هر كس را بخواهد، به راه راست هدايت مىكند. (٢١٣) آيا گمان كرديد داخل بهشت مىشويد، بىآنكه حوادثى همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟! همانان كه گرفتاريها و ناراحتيها به آنها رسيد، و آن چنان ناراحت شدند كه پيامبر و افرادى كه ايمان آورده بودند گفتند: “پس يارى خدا كى خواهد آمد؟!” -در اين هنگام، تقاضاى يارى از او كردند، و به آنها گفته شد:- آگاه باشيد، يارىِ خدا نزديك است! (٢١۴) از تو سؤال مىكنند چه چيز انفاق كنند؟ بگو: “هر خير و نيكى -و سرمايه سودمند مادى و معنوى- كه انفاق مىكنيد، بايد براى پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و مستمندان و درماندگان در راه باشد.” و هر كار خيرى كه انجام دهيد، خداوند از آن آگاه است.- لازم نيست تظاهر كنيد، او مىداند-. (٢١۵) جهاد در راه خدا، بر شما مقرّر شد؛ در حالى كه برايتان ناخوشايند است. چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آن كه خيرِ شما در آن است. و يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آنكه شرِّ شما در آن است. و خدا مىداند، و شما نمىدانيد. (٢١٦) از تو، در باره جنگ كردن در ماه حرام، سؤال مىكنند؛ بگو: “جنگ در آن، -گناهى- بزرگ است؛ ولى جلوگيرى از راه خدا -و گرايش مردم به آيين حق- و كفر ورزيدن نسبت به او و هتك احترام مسجد الحرام، و اخراج ساكنان آن، نزد خداوند مهمتر از آن است؛ و ايجاد فتنه، -و محيط نامساعد، كه مردم را به كفر، تشويق و از ايمان بازمىدارد- حتّى از قتل بالاتر است. و مشركان، پيوسته با شما مىجنگند ، تا اگر بتوانند شما را از آيينتان برگردانند؛ ولى كسى كه از آيينش برگردد ، و در حال كفر بميرد، تمام اعمال نيك -گذشته- او، در دنيا و آخرت، برباد مىرود؛ و آنان اهل دوزخند؛ و هميشه در آن خواهند بود. (٢١٧) كسانى كه ايمان آورده و كسانى كه هجرت كرده و در راه خدا جهاد نمودهاند، آنها اميد به رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است. (٢١٨) در باره شراب و قمار از تو سؤال مىكنند، بگو: “در آنها گناه و زيان بزرگى است؛ و منافعى -از نظر مادى- براى مردم در بردارد؛ -ولى- گناه آنها از نفعشان بيشتر است. و از تو مىپرسند چه چيز انفاق كنند؟ بگو: از مازاد نيازمندى خود.” اينچنين خداوند آيات را براى شما روشن مىسازد، شايد انديشه كنيد! (٢١٩) -تا انديشه كنيد- درباره دنيا و آخرت! و از تو در باره يتيمان سؤال مىكنند، بگو: “اصلاح كار آنان بهتر است. و اگر زندگى خود را با زندگى آنان بياميزيد، -مانعى ندارد؛- آنها برادر -دينى- شما هستند.” -و همچون يك برادر با آنها رفتار كنيد!- خداوند، مفسدان را از مصلحان، بازمىشناسد. و اگر خدا بخواهد، شما را به زحمت مىاندازد؛ -و دستور مىدهد در عين سرپرستى يتيمان، زندگى و اموال آنها را بكلى از اموال خود، جدا سازيد؛ ولى خداوند چنين نمىكند؛- زيرا او توانا و حكيم است. (٢٢٠) و با زنان مشرك و بتپرست، تا ايمان نياوردهاند، ازدواج نكنيد! -اگر چه جز به ازدواج با كنيزان، دسترسى نداشته باشيد؛ زيرا- كنيز باايمان، از زن آزاد بتپرست، بهتر است؛ هر چند -زيبايى، يا ثروت، يا موقعيت او- شما را به شگفتى آورد. و زنان خود را به ازدواج مردان بتپرست، تا ايمان نياوردهاند، در نياوريد! -اگر چه ناچار شويد آنها را به همسرى غلامان باايمان درآوريد؛ زيرا- يك غلام باايمان، از يك مرد آزاد بتپرست، بهتر است؛ هر چند -مال و موقعيت و زيبايى او،- شما را به شگفتى آورد. آنها دعوت به سوى آتش مىكنند؛ و خدا دعوت به بهشت و آمرزش به فرمان خود مىنمايد، و آيات خويش را براى مردم روشن مىسازد؛ شايد متذكر شوند! (٢٢١) و از تو، در باره خون حيض سؤال مىكنند، بگو: “چيز زيانبار و آلودهاى است؛ از اينرو در حالت قاعدگى، از آنان كنارهگيرى كنيد! و با آنها نزديكى ننمايد، تا پاك شوند! و هنگامى كه پاك شدند، از طريقى كه خدا به شما فرمان داده، با آنها آميزش كنيد! خداوند، توبهكنندگان را دوست دارد، و پاكان را -نيز- دوست دارد. (٢٢٢) زنان شما، محل بذرافشانى شما هستند؛ پس هر زمان كه بخواهيد، مىتوانيد با آنها آميزش كنيد. و -سعى نمائيد از اين فرصت بهره گرفته، با پرورش فرزندان صالح- اثر نيكى براى خود، از پيش بفرستيد! و از خدا بپرهيزيد و بدانيد او را ملاقات خواهيد كرد و به مؤمنان، بشارت ده! (٢٢٣) خدا را در معرض سوگندهاى خود قرار ندهيد! و براى اينكه نيكى كنيد، و تقوا پيشه سازيد، و در ميان مردم اصلاح كنيد -سوگند ياد ننماييد-! و خداوند شنوا و داناست. (٢٢۴) خداوند شما را به خاطر سوگندهايى كه بدون توجه ياد مىكنيد، مؤاخذه نخواهد كرد، اما به آنچه دلهاى شما كسب كرده، -و سوگندهايى كه از روى اراده و اختيار، ياد مىكنيد،- مؤاخذه مىكند. و خداوند، آمرزنده و بردبار است. (٢٢۵) كسانى كه زنان خود را “ايلاء” مىنمايند -= سوگند ياد مىكنند كه با آنها ، آميزشجنسى ننمايند،- حق دارند چهار ماه انتظار بكشند. -و در ضمن اين چهار ماه، وضع خود را با همسر خويش، از نظر ادامه زندگى يا طلاق، روشن سازند.- اگر -در اين فرصت،- بازگشت كنند، -چيزى بر آنها نيست؛ زيرا- خداوند،آمرزنده و مهربان است. (٢٢٦) و اگر تصميم به جدايى گرفتند، -آن هم با شرايطش مانعى ندارد؛- خداوند شنوا و داناست. (٢٢٧) زنان مطلقه، بايد به مدت سه مرتبه عادت ماهانه ديدن -و پاك شدن- انتظار بكشند! -= عده نگه دارند- و اگر به خدا و روز رستاخيز، ايمان دارند، براى آنها حلال نيست كه آنچه را خدا در رحمهايشان آفريده، كتمان كنند. و همسرانشان، براى بازگرداندن آنها -و از سرگرفتن زندگى زناشويى- در اين مدت، -از ديگران- سزاوارترند؛ در صورتى كه -براستى- خواهان اصلاح باشند. و براى آنان، همانند وظايفى كه بر دوش آنهاست، حقوق شايستهاى قرار داده شده؛ و مردان بر آنان برترى دارند؛ و خداوند توانا و حكيم است. (٢٢٨) طلاق، -طلاقى كه رجوع و بازگشت دارد،- دو مرتبه است؛ -و در هر مرتبه،- بايد به طور شايسته همسر خود را نگاهدارى كند -و آشتى نمايد-، يا با نيكى او را رها سازد -و از او جدا شود-. و براى شما حلال نيست كه چيزى از آنچه به آنها دادهايد، پس بگيريد؛ مگر اينكه دو همسر، بترسند كه حدود الهى را برپا ندارند. اگر بترسيد كه حدود الهى را رعايت نكنند، مانعى براى آنها نيست كه زن، فديه و عوضى بپردازد -و طلاق بگيرد-. اينها حدود و مرزهاى الهى است؛ از آن، تجاوز نكنيد! و هر كس از آن تجاوز كند، ستمگر است. (٢٢٩) اگر -بعد از دو طلاق و رجوع، بار ديگر- او را طلاق داد، از آن به بعد، زن بر او حلال نخواهد بود؛ مگر اينكه همسر ديگرى انتخاب كند -و با او، آميزشجنسى نمايد. در اين صورت،- اگر -همسر دوم- او را طلاق گفت، گناهى ندارد كه بازگشت كنند؛ -و با همسر اول، دوباره ازدواج نمايد؛- در صورتى كه اميد داشته باشند كه حدود الهى را محترم ميشمرند. اينها حدود الهى است كه -خدا- آن را براى گروهى كه آگاهند، بيان مىنمايد. (٢٣٠) و هنگامى كه زنان را طلاق داديد، و به آخرين روزهاى “عدّه” رسيدند، يا به طرز صحيحى آنها را نگاه داريد -و آشتى كنيد-، و يا به طرز پسنديدهاى آنها را رها سازيد! و هيچگاه به خاطر زيان رساندن و تعدّى كردن، آنها را نگاه نداريد! و كسى كه چنين كند، به خويشتن ستم كرده است. -و با اين اعمال، و سوء استفاده از قوانين الهى،- آيات خدا را به استهزا نگيريد! و به ياد بياوريد نعمت خدا را بر خود، و كتاب آسمانى و علم و دانشى كه بر شما نازل كرده، و شما را با آن، پند مىدهد! و از خدا بپرهيزيد! و بدانيد خداوند از هر چيزى آگاه است -و از نيات كسانى كه از قوانين او، سوء استفاده مىكنند، با خبر است-! (٢٣١) و هنگامى كه زنان را طلاق داديد و عدّه خود را به پايان رساندند، مانع آنها نشويد كه با همسران -سابق- خويش، ازدواج كنند! اگر در ميان آنان، به طرز پسنديدهاى تراضى برقرار گردد. اين دستورى است كه تنها افرادى از شما، كه ايمان به خدا و روز قيامت دارند، از آن، پند مىگيرند -و به آن، عمل مىكنند-. اين -دستور-، براى رشد -خانوادههاى- شما مؤثرتر، و براى شستن آلودگيها مفيدتر است؛ و خدا مىداند و شما نمىدانيد. (٢٣٢) مادران، فرزندان خود را دو سال تمام، شير مىدهند. -اين- براى كسى است كه بخواهد دوران شيرخوارگى را تكميل كند. و بر آن كس كه فرزند براى او متولّد شده -= پدر-، لازم است خوراك و پوشاك مادر را به طور شايسته -در مدت شير دادن بپردازد؛ حتى اگر طلاق گرفته باشد.- هيچ كس موظّف به بيش از مقدار توانايى خود نيست! نه مادر -به خاطر اختلاف با پدر- حق ضرر زدن به كودك را دارد، و نه پدر. و بر وارث او نيز لازم است اين كار را انجام دهد -= هزينه مادر را در دوران شيرخوارگى تأمين نمايد-. و اگر آن دو، با رضايت يكديگر و مشورت، بخواهند كودك را -زودتر- از شير بازگيرند، گناهى بر آنها نيست. و اگر -با عدم توانايى، يا عدم موافقت مادر- خواستيد دايهاى براى فرزندان خود بگيريد، گناهى بر شما نيست؛ به شرط اينكه حق گذشته مادر را به طور شايسته بپردازيد. و از -مخالفت فرمان- خدا بپرهيزيد! و بدانيد خدا، به آنچه انجام مىدهيد، بيناست! (٢٣٣) و كسانى كه از شما مىميرند و همسرانى باقى مىگذارند، بايد چهار ماه و ده روز، انتظار بكشند -و عدّه نگه دارند-! و هنگامى كه به آخر مدتشان رسيدند، گناهى بر شما نيست كه هر چه مىخواهند، در باره خودشان به طور شايسته انجام دهند -و با مرد دلخواه خود، ازدواج كنند-. و خدا به آنچه عمل مىكنيد، آگاه است. (٢٣۴) و گناهى بر شما نيست كه به طور كنايه، -از زنانى كه همسرانشان مردهاند- خواستگارى كنيد، و يا در دل تصميم بر اين كار بگيريد -بدون اينكه آن را اظهار كنيد-. خداوند مىدانست شما به ياد آنها خواهيد افتاد؛ -و با خواسته طبيعى شما به شكل معقول، مخالف نيست؛- ولى پنهانى با آنها قرار زناشويى نگذاريد، مگر اينكه به طرز پسنديدهاى -به طور كنايه- اظهار كنيد! -ولى در هر حال،- اقدام به ازدواج ننماييد، تا عدّه آنها سرآيد! و بدانيد خداوند آنچه را در دل داريد، مىداند! از مخالفت او بپرهيزيد! و بدانيد خداوند، آمرزنده و بردبار است -و در مجازات بندگان، عجله نمىكند-! (٢٣۵) اگر زنان را قبل از آميزشجنسى يا تعيين مهر، -به عللى- طلاق دهيد، گناهى بر شما نيست. -و در اين موقع،- آنها را -با هديهاى مناسب،- بهرهمند سازيد! آن كس كه توانايى دارد، به اندازه تواناييش، و آن كس كه تنگدست است، به اندازه خودش، هديهاى شايسته -كه مناسب حال دهنده و گيرنده باشد- بدهد! و اين بر نيكوكاران، الزامى است. (٢٣٦) و اگر آنان را، پيش از آن كه با آنها تماس بگيريد و -آميزشجنسى كنيد- طلاق دهيد، در حالى كه مهرى براى آنها تعيين كردهايد، -لازم است- نصف آنچه را تعيين كردهايد -به آنها بدهيد- مگر اينكه آنها -حق خود را- ببخشند؛ يا -در صورتى كه صغير و سفيه باشند، ولىّ آنها، يعنى- آن كس كه گره ازدواج به دست اوست، آن را ببخشد. و گذشت كردن شما -و بخشيدن تمام مهر به آنها- به پرهيزكارى نزديكتر است، و گذشت و نيكوكارى را در ميان خود فراموش نكنيد، كه خداوند به آنچه انجام مىدهيد، بيناست! (٢٣٧) در انجام همه نمازها، -به خصوص- نماز وسطى -= نماز ظهر- كوشا باشيد! و از روى خضوع و اطاعت، براى خدا بپاخيزيد! (٢٣٨) و اگر -به خاطر جنگ، يا خطر ديگرى- بترسيد، -نماز را- در حال پياده يا سواره انجام دهيد! اما هنگامى كه امنيت خود را بازيافتيد، خدا را ياد كنيد! -= نماز را به صورت معمولى بخوانيد!- همانگونه كه خداوند، چيزهايى را كه نمىدانستيد، به شما تعليم داد. (٢٣٩) و كسانى كه از شما در آستانه مرگ قرارمىگيرند و همسرانى از خود بهجا مىگذارند، بايد براى همسران خود وصيت كنند كه تا يك سال، آنها را -با پرداختن هزينه زندگى- بهرهمند سازند؛ به شرط اينكه آنها -از خانه شوهر- بيرون نروند -و اقدام به ازدواج مجدد نكنند-. و اگر بيرون روند، -حقى در هزينه ندارند؛ ولى- گناهى بر شما نيست نسبت به آنچه در باره خود، به طور شايسته انجام مىدهند. و خداوند، توانا و حكيم است. (٢۴٠) و براى زنان مطلقه، هديه مناسبى لازم است -كه از طرف شوهر، پرداخت گردد-. اين، حقى است بر مردان پرهيزكار. (٢۴١) اين چنين، خداوند آيات خود را براى شما شرح مىدهد؛ شايد انديشه كنيد! (٢۴٢) آيا نديدى جمعيتى را كه از ترس مرگ، از خانههاى خود فرار كردند؟ و آنان، هزارها نفر بودند -كه به بهانه بيمارى طاعون، از شركت در ميدان جهاد خوددارى نمودند-. خداوند به آنها گفت: بميريد! -و به همان بيمارى، كه آن را بهانه قرار داده بودند، مردند.- سپس خدا آنها را زنده كرد؛ -و ماجراى زندگى آنها را درس عبرتى براى آيندگان قرار داد.- خداوند نسبت به بندگان خود احسان مىكند؛ ولى بيشتر مردم، شكر -او را- بجا نمىآورند. (٢۴٣) و در راه خدا، پيكار كنيد! و بدانيد خداوند، شنوا و داناست. (٢۴۴) كيست كه به خدا “قرض الحسنهاى” دهد، -و از اموالى كه خدا به او بخشيده، انفاق كند،- تا آن را براى او، چندين برابر كند؟ و خداوند است -كه روزى بندگان را- محدود يا گسترده مىسازد؛ -و انفاق، هرگز باعث كمبود روزى آنها نمىشود-. و به سوى او باز مىگرديد -و پاداش خود را خواهيد گرفت-. (٢۴۵) آيا مشاهده نكردى جمعى از بنى اسرائيل را بعد از موسى، كه به پيامبر خود گفتند: “زمامدار -و فرماندهى- براى ما انتخاب كن! تا -زير فرمان او- در راه خدا پيكار كنيم. پيامبر آنها گفت: “شايد اگر دستور پيكار به شما داده شود، -سرپيچى كنيد، و- در راه خدا، جهاد و پيكار نكنيد!” گفتند: “چگونه ممكن است در راه خدا پيكار نكنيم، در حالى كه از خانهها و فرزندانمان رانده شدهايم، -و شهرهاى ما به وسيله دشمن اشغال، و فرزندان ما اسير شدهاند-؟!” اما هنگامى كه دستور پيكار به آنها داده شد، جز عدّه كمى از آنان، همه سرپيچى كردند. و خداوند از ستمكاران، آگاه است. (٢۴٦) و پيامبرشان به آنها گفت: “خداوند -طالوت- را براى زمامدارى شما مبعوث -و انتخاب- كرده است.” گفتند: “چگونه او بر ما حكومت كند، با اينكه ما از او شايستهتريم، و او ثروت زيادى ندارد؟!” گفت: “خدا او را بر شما برگزيده، و او را در علم و -قدرت- جسم، وسعت بخشيده است. خداوند، ملكش را به هر كس بخواهد، مىبخشد؛ و احسان خداوند، وسيع است؛ و -از لياقت افراد براى منصبها- آگاه است.” (٢۴٧) و پيامبرشان به آنها گفت: “نشانه حكومت او، اين است كه -صندوق عهد- به سوى شما خواهد آمد. -همان صندوقى كه- در آن، آرامشى از پروردگار شما، و يادگارهاى خاندان موسى و هارون قرار دارد؛ در حالى كه فرشتگان، آن را حمل مىكنند. در اين موضوع، نشانهاى -روشن- براى شماست؛ اگر ايمان داشته باشيد.” (٢۴٨) و هنگامى كه طالوت -به فرماندهى لشكر بنى اسرائيل منصوب شد، و- سپاهيان را با خود بيرون برد، به آنها گفت: “خداوند، شما را به وسيله يك نهر آب، آزمايش مىكند؛ آنها -كه به هنگام تشنگى،- از آن بنوشند، از من نيستند؛ و آنها كه جز يك پيمانه با دست خود، بيشتر از آن نخورند، از من هستند” جز عده كمى، همگى از آن آب نوشيدند. سپس هنگامى كه او، و افرادى كه با او ايمان آورده بودند، -و از بوته آزمايش، سالم بهدر آمدند،- از آن نهر گذشتند، -از كمى نفرات خود، ناراحت شدند؛ و عدهاى- گفتند: “امروز، ما توانايى مقابله با -جالوت- و سپاهيان او را نداريم.” اما آنها كه مىدانستند خدا را ملاقات خواهند كرد -و به روز رستاخيز، ايمان داشتند- گفتند: “چه بسيار گروههاى كوچكى كه به فرمان خدا، بر گروههاى عظيمى پيروز شدند!” و خداوند، با صابران و استقامتكنندگان- است. (٢۴٩) و هنگامى كه در برابر -جالوت- و سپاهيان او قرارگرفتند گفتند: “پروردگارا! پيمانه شكيبايى و استقامت را بر ما بريز! و قدمهاى ما را ثابت بدار! و ما را بر جمعيّت كافران، پيروز بگردان! (٢۵٠) -١۵٢-سپس به فرمان خدا، آنها سپاه دشمن را به هزيمت واداشتند. و “داوود” -نوجوان نيرومند و شجاعى كه در لشكر “طالوت” بود-، “جالوت” را كشت؛ و خداوند، حكومت و دانش را به او بخشيد؛ و از آنچه مىخواست به او تعليم داد. و اگر خداوند، بعضى از مردم را به وسيله بعضى ديگر دفع نمىكرد، زمين را فساد فرامىگرفت، ولى خداوند نسبت به جهانيان، لطف و احسان دارد. (٢۵١) اينها، آيات خداست كه به حق، بر تو مىخوانيم؛ و تو از رسولان -ما- هستى. (٢۵٢)بعضى از آن رسولان را بر بعضى ديگر برترى داديم؛ برخى از آنها، خدا با او سخن مىگفت؛ و بعضى را درجاتى برتر داد؛ و به عيسى بن مريم، نشانههاى روشن داديم؛ و او را با “روح القدس” تأييد نموديم؛ -ولى فضيلت و مقام آن پيامبران، مانع اختلاف امتها نشد.- و اگر خدا مىخواست، كسانى كه بعد از آنها بودند، پس از آن همه نشانههاى روشن كه براى آنها آمد، جنگ و ستيز نمىكردند؛ -اما خدا مردم را مجبور نساخته؛ و آنها را در پيمودن راه سعادت، آزاد گذارده است؛- ولى اين امتها بودند كه با هم اختلاف كردند؛ بعضى ايمان آوردند و بعضى كافر شدند؛ -و جنگ و خونريزى بروز كرد. و باز- اگر خدا مىخواست، با هم پيكار نمىكردند؛ ولى خداوند، آنچه را مىخواهد، -از روى حكمت- انجام مىدهد -و هيچكس را به قبول چيزى مجبور نمىكند-. (٢۵٣) اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از آنچه به شما روزى دادهايم، انفاق كنيد! پيش از آنكه روزى فرا رسد كه در آن، نه خريد و فروش است -تا بتوانيد سعادت و نجات از كيفر را براى خود خريدارى كنيد-، و نه دوستى -و رفاقتهاى مادى سودى دارد-، و نه شفاعت؛ -زيرا شما شايسته شفاعت نخواهيد بود.- و كافران، خود ستمگرند؛ -هم به خودشان ستم مىكنند، هم به ديگران-. (٢۵۴) هيچ معبودى نيست جز خداوند يگانه زنده، كه قائم به ذات خويش است، و موجودات ديگر، قائم به او هستند؛ هيچگاه خواب سبك و سنگينى او را فرانمىگيرد؛ -و لحظهاى از تدبير جهان هستى، غافل نمىماند؛- آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، از آن اوست؛ كيست كه در نزد او، جز به فرمان او شفاعت كند؟! -بنابراين، شفاعت شفاعتكنندگان، براى آنها كه شايسته شفاعتند، از مالكيت مطلقه او نمىكاهد.- آنچه را در پيش روى آنها -= بندگان- و پشت سرشان است مىداند؛ -و گذشته و آينده، در پيشگاه علم او، يكسان است.- و كسى از علم او آگاه نمىگردد؛ جز به مقدارى كه او بخواهد. -اوست كه به همه چيز آگاه است؛ و علم و دانش محدود ديگران، پرتوى از علم بىپايان و نامحدود اوست.- تخت -حكومت- او، آسمانها و زمين را دربرگرفته؛ و نگاهدارى آن دو -= آسمان و زمين--، او را خسته نميكند. بلندى مقام و عظمت، مخصوص اوست. (٢۵۵) در قبول دين، اكراهى نيست. -زيرا- راه درست از راه انحرافى، روشن شده است. بنابر اين، كسى كه به طاغوت -= بت و شيطان، و هر موجود طغيانگر- كافر شود و به خدا ايمان آورد، به دستگيره محكمى چنگ زده است، كه گسستن براى آن نيست. و خداوند، شنوا و داناست. (٢۵٦) خداوند، ولى و سرپرست كسانى است كه ايمان آوردهاند؛ آنها را از ظلمتها، به سوى نور بيرون مىبرد. -اما- كسانى كه كافر شدند، اولياى آنها طاغوتها هستند؛ كه آنها را از نور، به سوى ظلمتها بيرون مىبرند؛ آنها اهل آتشند و هميشه در آن خواهند ماند. (٢۵٧) آيا نديدى -و آگاهى ندارى از- كسى -= نمرود- كه با ابراهيم در باره پروردگارش محاجه و گفتگو كرد؟ زيرا خداوند به او حكومت داده بود؛ -و بر اثر كمى ظرفيت، از باده غرور سرمست شده بود؛- هنگامى كه ابراهيم گفت: “خداى من آن كسى است كه زنده مىكند و مىميراند.” او گفت: “من نيز زنده مىكنم و مىميرانم!” -و براى اثبات اين كار و مشتبهساختن بر مردم دستور داد دو زندانى را حاضر كردند، فرمان آزادى يكى و قتل ديگرى را داد- ابراهيم گفت: “خداوند، خورشيد را از افق مشرق مىآورد؛ -اگر راست مىگويى كه حاكم بر جهان هستى تويى،- خورشيد را از مغرب بياور!” -در اينجا- آن مرد كافر، مبهوت و وامانده شد. و خداوند، قوم ستمگر را هدايت نمىكند. (٢۵٨) يا همانند كسى كه از كنار يك آبادى -ويران شده- عبور كرد، در حالى كه ديوارهاى آن، به روى سقفها فرو ريخته بود، -و اجساد و استخوانهاى اهل آن، در هر سو پراكنده بود؛ او با خود- گفت: “چگونه خدا اينها را پس از مرگ، زنده مىكند؟!” -در اين هنگام،- خدا او را يكصد سال ميراند؛ سپس زنده كرد؛ و به او گفت: “چهقدر درنگ كردى؟” گفت: “يك روز؛ يا بخشى از يك روز.” فرمود: “نه، بلكه يكصد سال درنگ كردى! نگاه كن به غذا و نوشيدنى خود -كه همراه داشتى، با گذشت سالها- هيچگونه تغيير نيافته است! -خدايى كه يك چنين مواد فاسدشدنى را در طول اين مدت، حفظ كرده، بر همه چيز قادر است!- ولى به الاغ خود نگاه كن -كه چگونه از هم متلاشى شده! اين زنده شدن تو پس از مرگ، هم براى اطمينان خاطر توست، و هم- براى اينكه تو را نشانهاى براى مردم -در مورد معاد- قرار دهيم. -اكنون- به استخوانها-ى مركب سوارى خود نگاه كن كه چگونه آنها را برداشته، به هم پيوند مىدهيم، و گوشت بر آن مىپوشانيم!” هنگامى كه -اين حقايق- بر او آشكار شد، گفت: “مىدانم خدا بر هر كارى توانا است”. (٢۵٩) و -به خاطر بياور- هنگامى را كه ابراهيم گفت: “خدايا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده مىكنى؟” فرمود: “مگر ايمان نياوردهاى؟!” عرض كرد: “آرى، ولى مىخواهم قلبم آرامش يابد.” فرمود: “در اين صورت، چهار نوع از مرغان را انتخاب كن! و آنها را -پس از ذبح كردن،- قطعه قطعه كن -و در هم بياميز-! سپس بر هر كوهى، قسمتى از آن را قرار بده، بعد آنها را بخوان، به سرعت به سوى تو مىآيند! و بدان خداوند قادر و حكيم است؛ -هم از ذرات بدن مردگان آگاه است، و هم توانايى بر جمع آنها دارد-”. (٢٦٠) كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مىكنند، همانند بذرى هستند كه هفت خوشه بروياند؛ كه در هر خوشه، يكصد دانه باشد؛ و خداوند آن را براى هر كس بخواهد -و شايستگى داشته باشد-، دو يا چند برابر مىكند؛ و خدا -از نظر قدرت و رحمت،- وسيع، و -به همه چيز- داناست. (٢٦١) كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مىكنند، سپس به دنبال انفاقى كه كردهاند، منت نمىگذارند و آزارى نمىرسانند، پاداش آنها نزد پروردگارشان -محفوظ- است؛ و نه ترسى دارند، و نه غمگين مىشوند. (٢٦٢) گفتار پسنديده -در برابر نيازمندان-، و عفو -و گذشت از خشونتهاى آنها-، از بخششى كه آزارى به دنبال آن باشد، بهتر است؛ و خداوند، بىنياز و بردبار است. (٢٦٣) اى كسانى كه ايمان آوردهايد! بخششهاى خود را با منت و آزار، باطل نسازيد! همانند كسى كه مال خود را براى نشان دادن به مردم، انفاق مىكند؛ و به خدا و روز رستاخيز، ايمان نمىآورد؛ -كار او- همچون قطعه سنگى است كه بر آن، -قشر نازكى از- خاك باشد؛ -و بذرهايى در آن افشانده شود؛- و رگبار باران به آن برسد، -و همه خاكها و بذرها را بشويد،- و آن را صاف -و خالى از خاك و بذر- رها كند. آنها از كارى كه انجام دادهاند، چيزى به دست نمىآورند؛ و خداوند، جمعيت كافران را هدايت نمىكند. (٢٦۴) و -كار- كسانى كه اموال خود را براى خشنودى خدا، و تثبيت -ملكات انسانى در- روح خود، انفاق مىكنند، همچون باغى است كه در نقطه بلندى باشد، و بارانهاى درشت به آن برسد، -و از هواى آزاد و نور آفتاب، به حد كافى بهره گيرد،- و ميوه خود را دو چندان دهد -كه هميشه شاداب و با طراوت است.- و خداوند به آنچه انجام مىدهيد، بيناست. (٢٦۵) آيا كسى از شما دوست دارد كه باغى از درختان خرما و انگور داشته باشد كه از زير درختان آن، نهرها بگذرد، و براى او در آن -باغ-، از هر گونه ميوهاى وجود داشته باشد، در حالى كه به سن پيرى رسيده و فرزندانى -كوچك و- ضعيف دارد؛ -در اين هنگام،- گردبادى -كوبنده-، كه در آن آتش -سوزانى- است، به آن برخورد كند و شعلهور گردد و بسوزد؟! -همينطور است حال كسانى كه انفاقهاى خود را، با ريا و منت و آزار، باطل مىكنند.- اين چنين خداوند آيات خود را براى شما آشكار مىسازد؛ شايد بينديشيد -و با انديشه، راه حق را بيابيد-! (٢٦٦) اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از قسمتهاى پاكيزه اموالى كه -از طريق تجارت- به دست آوردهايد، و از آنچه از زمين براى شما خارج ساختهايم -از منابع و معادن و درختان و گياهان-، انفاق كنيد! و براى انفاق، به سراغ قسمتهاى ناپاك نرويد در حالى كه خود شما، -به هنگام پذيرش اموال،- حاضر نيستيد آنها را بپذيريد؛ مگر از روى اغماض و كراهت! و بدانيد خداوند، بىنياز و شايسته ستايش است. (٢٦٧) شيطان، شما را -به هنگام انفاق،- وعده فقر و تهيدستى مىدهد؛ و به فحشا -و زشتيها- امر مىكند؛ ولى خداوند وعده “آمرزش” و “فزونى” به شما مىدهد؛ و خداوند، قدرتش وسيع، و -به هر چيز- داناست. -به همين دليل، به وعدههاى خود، وفا مىكند.- (٢٦٨) -خدا- دانش و حكمت را به هر كس بخواهد -و شايسته بداند- مىدهد؛ و به هر كس دانش داده شود، خير فراوانى داده شده است. و جز خردمندان، -اين حقايق را درك نمىكنند، و- متذكر نمىگردند. (٢٦٩) و هر چيز را كه انفاق مىكنيد، يا -اموالى را كه- نذر كردهايد -در راه خدا انفاق كنيد-، خداوند آنها را مىداند. و ستمگران ياورى ندارند. (٢٧٠) اگر انفاقها را آشكار كنيد، خوب است! و اگر آنها را مخفى ساخته و به نيازمندان بدهيد، براى شما بهتر است! و قسمتى از گناهان شما را مىپوشاند؛ -و در پرتو بخشش در راه خدا، بخشوده خواهيد شد.- و خداوند به آنچه انجام مىدهيد، آگاه است. (٢٧١) هدايت آنها -بهطور اجبار،- بر تو نيست؛ -بنابر اين، ترك انفاق به غير مسلمانان، براى اجبار به اسلام، صحيح نيست؛- ولى خداوند، هر كه را بخواهد -و شايسته بداند-، هدايت مىكند. و آنچه را از خوبيها و اموال انفاق مىكنيد، براى خودتان است؛ -ولى- جز براى رضاى خدا، انفاق نكنيد! و آنچه از خوبيها انفاق مىكنيد، -پاداش آن- به طور كامل به شما داده مىشود؛ و به شما ستم نخواهد شد. (٢٧٢) -انفاقِ شما، مخصوصاً بايد- براى نيازمندانى باشد كه در راه خدا، در تنگنا قرار گرفتهاند؛ -و توجّه به آيين خدا، آنها را از وطنهاى خويش آواره ساخته؛ و شركت در ميدانِ جهاد، به آنها اجازه نمىدهد تا براى تأمين هزينه زندگى، دست به كسب و تجارتى بزنند؛- نمىتوانند مسافرتى كنند -و سرمايهاى به دست آورند؛- و از شدّت خويشتندارى، افراد ناآگاه آنها را بىنياز مىپندارند؛ امّا آنها را از چهرههايشان مىشناسى؛ و هرگز با اصرار چيزى از مردم نمىخواهند. -اين است مشخّصات آنها!- و هر چيز خوبى در راه خدا انفاق كنيد، خداوند از آن آگاه است. (٢٧٣) آنها كه اموال خود را، شب و روز، پنهان و آشكار، انفاق مىكنند، مزدشان نزد پروردگارشان است؛ نه ترسى بر آنهاست، و نه غمگين مىشوند. (٢٧۴) كسانى كه ربا مىخورند، -در قيامت- برنمىخيزند مگر مانند كسى كه بر اثر تماسّ شيطان، ديوانه شده -و نمىتواند تعادل خود را حفظ كند؛ گاهى زمين مىخورد، گاهى بپا مىخيزد-. اين، به خاطر آن است كه گفتند: “داد و ستد هم مانند ربا است -و تفاوتى ميان آن دو نيست.-” در حالى كه خدا بيع را حلال كرده، و ربا را حرام! -زيرا فرق ميان اين دو، بسيار است.- و اگر كسى اندرز الهى به او رسد، و -از رباخوارى- خوددارى كند، سودهايى كه در سابق -= قبل از نزول حكم تحريم- به دست آورده، مال اوست؛ -و اين حكم، گذشته را شامل نمىگردد؛- و كار او به خدا واگذار مىشود؛ -و گذشته او را خواهد بخشيد.- امّا كسانى كه بازگردند -و بار ديگر مرتكب اين گناه شوند-، اهل آتشند؛ و هميشه در آن مىمانند. (٢٧۵) خداوند، ربا را نابود مىكند؛ و صدقات را افزايش مىدهد! و خداوند، هيچ انسانِ ناسپاسِ گنهكارى را دوست نمىدارد. (٢٧٦) كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند و نماز را برپا داشتند و زكات را پرداختند، اجرشان نزد پروردگارشان است؛ و نه ترسى بر آنهاست، و نه غمگين مىشوند. (٢٧٧) اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از -مخالفت فرمان- خدا بپرهيزيد، و آنچه از -مطالبات- ربا باقى مانده، رها كنيد؛ اگر ايمان داريد! (٢٧٨) اگر -چنين- نمىكنيد، بدانيد خدا و رسولش، با شما پيكار خواهند كرد! و اگر توبه كنيد، سرمايههاى شما، از آنِ شماست -= اصل سرمايه، بدون سود-؛ نه ستم مىكنيد، و نه بر شما ستم وارد مىشود. (٢٧٩) و اگر -بدهكار،- قدرت پرداخت نداشته باشد، او را تا هنگام توانايى، مهلت دهيد! -و در صورتى كه براستى قدرت پرداخت را ندارد،- براى خدا به او ببخشيد بهتر است؛ اگر -منافع اين كار را- بدانيد! (٢٨٠) و از روزى بپرهيزيد -و بترسيد- كه در آن روز، شما را به سوى خدا بازمىگردانند؛ سپس به هر كس، آنچه انجام داده، به طور كامل باز پس داده مىشود، و به آنها ستم نخواهد شد. -چون هر چه مىبينند، نتايج اعمال خودشان است.- (٢٨١) اى كسانى كه ايمان آوردهايد! هنگامى كه بدهى مدّتدارى -به خاطر وام يا داد و ستد- به يكديگر پيدا كنيد، آن را بنويسيد! و بايد نويسندهاى از روى عدالت، -سند را- در ميان شما بنويسد! و كسى كه قدرت بر نويسندگى دارد، نبايد از نوشتن -همان طور كه خدا به او تعليم داده- خوددارى كند! پس بايد بنويسد، و آن كس كه حق بر عهده اوست، بايد املا كند، و از خدا كه پروردگار اوست بپرهيزد، و چيزى را فروگذار ننمايد! و اگر كسى كه حق بر ذمه اوست، سفيه -يا از نظر عقل- ضعيف -و مجنون- است، يا -به خاطر لال بودن،- توانايى بر املاكردن ندارد، بايد ولىّ او -به جاى او،- با رعايت عدالت، املا كند! و دو نفر از مردان -عادل- خود را -بر اين حقّ- شاهد بگيريد! و اگر دو مرد نبودند، يك مرد و دو زن، از كسانى كه مورد رضايت و اطمينان شما هستند، انتخاب كنيد! -و اين دو زن، بايد با هم شاهد قرار گيرند،- تا اگر يكى انحرافى يافت، ديگرى به او يادآورى كند. و شهود نبايد به هنگامى كه آنها را -براى شهادت- دعوت مىكنند، خوددارى نمايند! و از نوشتن -بدهىِ خود،- چه كوچك باشد يا بزرگ،ملول نشويد -هر چه باشد بنويسيد-! اين، در نزد خدا به عدالت نزديكتر، و براى شهادت مستقيم تر، و براى جلوگيرى از ترديد و شك -و نزاع و گفتگو- بهتر مىباشد؛ مگر اينكه داد و ستد نقدى باشد كه بين خود، دست به دست مىكنيد. در اين صورت، گناهى بر شما نيست كه آن را ننويسيد. ولى هنگامى كه خريد و فروش -نقدى- مىكنيد، شاهد بگيريد! و نبايد به نويسنده و شاهد، -به خاطر حقگويى،- زيانى برسد -و تحت فشار قرار گيرند-! و اگر چنين كنيد، از فرمان پروردگار خارج شدهايد. از خدا بپرهيزيد! و خداوند به شما تعليم مىدهد؛ خداوند به همه چيز داناست. (٢٨٢) و اگر در سفر بوديد، و نويسندهاى نيافتيد، گروگان بگيريد! -گروگانى كه در اختيار طلبكار قرار گيرد.- و اگر به يكديگر اطمينان -كامل- داشته باشيد، -گروگان لازم نيست، و- بايد كسى كه امين شمرده شده -و بدون گروگان، چيزى از ديگرى گرفته-، امانت -و بدهى خود را بموقع- بپردازد؛ و از خدايى كه پروردگار اوست. بپرهيزد! و شهادت را كتمان نكنيد! و هر كس آن را كتمان كند، قلبش گناهكار است. و خداوند، به آنچه انجام مىدهيد، داناست. (٢٨٣) آنچه در آسمانها و زمين است، از آنِ خداست. و -از اين رو- اگر آنچه را در دل داريد، آشكار سازيد يا پنهان، خداوند شما را بر طبق آن، محاسبه مىكند.سپس هر كس را بخواهد -و شايستگى داشته باشد-، مىبخشد؛ و هر كس را بخواهد -و مستحق باشد-، مجازات مىكند. و خداوند به همه چيز قدرت دارد. (٢٨۴) پيامبر، به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده، ايمان آورده است. -و او، به تمام سخنان خود، كاملاً مؤمن مىباشد.- و همه مؤمنان -نيز-، به خدا و فرشتگان او و كتابها و فرستادگانش، ايمان آوردهاند؛ -و مىگويند:- ما در ميان هيچ يك از پيامبران او، فرق نمىگذاريم -و به همه ايمان داريم-. و -مؤمنان- گفتند: “ما شنيديم و اطاعت كرديم. پروردگارا! -انتظارِ- آمرزش تو را -داريم-؛ و بازگشت -ما- به سوى توست.” (٢٨۵) خداوند هيچ كس را، جز به اندازه تواناييش، تكليف نمىكند. -انسان،- هر كار -نيكى- را انجام دهد، براى خود انجام داده؛ و هر كار -بدى- كند، به زيان خود كرده است. -مؤمنان مىگويند:- پروردگارا! اگر ما فراموش يا خطا كرديم، ما را مؤاخذه مكن! پروردگارا! تكليف سنگينى بر ما قرار مده، آن چنان كه -به خاطر گناه و طغيان،- بر كسانى كه پيش از ما بودند، قرار دادى! پروردگارا! آنچه طاقت تحمل آن را نداريم، بر ما مقرّر مدار! و آثار گناه را از ما بشوى! ما را ببخش و در رحمت خود قرار ده! تو مولا و سرپرست مايى، پس ما را بر جمعيّت كافران، پيروز گردان! (٢٨٦)
<برگشت به بالا><گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله>
فهرست مندرجات
[↑] ترجمۀ فارسی (از آيات ٢٠٠ تا ٢٨٦)
و بعضى مىگويند: “پروردگارا! به ما در دنيا -نيكى- عطا كن! و در آخرت نيز -نيكى- مرحمت فرما! و ما را از عذابِ آتش نگاه دار!” (٢٠١) آنها از كار -و دعاى- خود، نصيب و بهرهاى دارند؛ و خداوند، سريع الحساب است. (٢٠٢) و خدا را در روزهاى معيّنى ياد كنيد! -روزهاى (١)١ و ١٢ و (١)٣ ماه ذى حجه-. و هر كس شتاب كند، -و ذكر خدا را- در دو روز انجام دهد، گناهى بر او نيست، و هر كه تأخير كند، -و سه روز انجام دهد نيز- گناهى بر او نيست؛ براى كسى كه تقوا پيشه كند. و از خدا بپرهيزيد! و بدانيد شما به سوى او محشور خواهيد شد! (٢٠٣) و از مردم، كسانى هستند كه گفتار آنان، در زندگى دنيا مايه اعجاب تو مىشود؛ -در ظاهر، اظهار محبّت شديد مىكنند- و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه مىگيرند. -اين در حالى است كه- آنان، سرسختترين دشمنانند. (٢٠۴) -نشانه آن، اين است كه- هنگامى كه روى برمىگردانند -و از نزد تو خارج مىشوند-، در راه فساد در زمين، كوشش مىكنند، و زراعتها و چهارپايان را نابود مىسازند؛ -با اينكه مىدانند- خدا فساد را دوست نمىدارد. (٢٠۵) و هنگامى كه به آنها گفته شود: “از خدا بترسيد!” -لجاجت آنان بيشتر مىشود-، و لجاجت و تعصب، آنها را به گناه مىكشاند. آتش دوزخ براى آنان كافى است؛ و چه بد جايگاهى است! (٢٠٦) بعضى از مردم -با ايمان و فداكار، همچون على -ع- در “ليلة المبيت” به هنگام خفتن در جايگاه پيغمبر ص-، جان خود را به خاطر خشنودى خدا مىفروشند؛ و خداوند نسبت به بندگان مهربان است. (٢٠٧) اى كسانى كه ايمان آوردهايد همگى در صلح و آشتى درآييد! و از گامهاى شيطان، پيروى نكنيد؛ كه او دشمن آشكار شماست (٢٠٨) و اگر بعد از اين همه نشانههاى روشن، كه براى شما آمده است، لغزش كرديد -و گمراه شديد-، بدانيد -از چنگال عدالت خدا، فرار نتوانيد كرد؛- كه خداوند، توانا و حكيم است. (٢٠٩) آيا -پيروان فرمان شيطان، پس از اين همه نشانهها و برنامههاى روشن- انتظار دارند كه خداوند و فرشتگان، در سايههائى از ابرها به سوى آنان بيايند -و دلايل تازهاى در اختيارشان بگذارند؟! با اينكه چنين چيزى محال است!- و همه چيز انجام شده، و همه كارها به سوى خدا بازمىگردد. (٢١٠) از بنى اسرائيل بپرس: “چه اندازه نشانههاى روشن به آنها داديم؟” -ولى آنان، نعمتها و امكانات مادى و معنوى را كه خداوند در اختيارشان گذاشته بود، در راه غلط به كار گرفتند.- و كسى كه نعمت خدا را، پس از آن كه به سراغش آمد، تبديل كند -و در مسير خلاف به كار گيرد، گرفتار عذاب شديد الهى خواهد شد- كه خداوند شديد العقاب است. (٢١١) زندگى دنيا براى كافران زينت داده شده است، از اينرو افراد باايمان را -كه گاهى دستشان تهى است-، مسخره مىكنند؛ در حالى كه پرهيزگاران در قيامت، بالاتر از آنان هستند؛ -چراكه ارزشهاى حقيقى در آنجا آشكار مىگردد، و صورت عينى به خود مىگيرد؛- و خداوند، هر كس را بخواهد بدون حساب روزى مىدهد. (٢١٢) مردم -در آغاز- يك دسته بودند؛ -و تضادى در ميان آنها وجود نداشت. بتدريج جوامع و طبقات پديد آمد و اختلافات و تضادهايى در ميان آنها پيدا شد، در اين حال- خداوند، پيامبران را برانگيخت؛ تا مردم را بشارت و بيم دهند و كتاب آسمانى، كه به سوى حق دعوت مىكرد، با آنها نازل نمود؛ تا در ميان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داورى كند. -افراد باايمان، در آن اختلاف نكردند؛- تنها -گروهى از- كسانى كه كتاب را دريافت داشته بودند، و نشانههاى روشن به آنها رسيده بود، به خاطر انحراف از حق و ستمگرى، در آن اختلاف كردند. خداوند ، آنهايى را كه ايمان آورده بودند، به حقيقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، رهبرى نمود. -امّا افراد بىايمان، همچنان در گمراهى و اختلاف، باقى ماندند.- و خدا، هر كس را بخواهد، به راه راست هدايت مىكند. (٢١٣) آيا گمان كرديد داخل بهشت مىشويد، بىآنكه حوادثى همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟! همانان كه گرفتاريها و ناراحتيها به آنها رسيد، و آن چنان ناراحت شدند كه پيامبر و افرادى كه ايمان آورده بودند گفتند: “پس يارى خدا كى خواهد آمد؟!” -در اين هنگام، تقاضاى يارى از او كردند، و به آنها گفته شد:- آگاه باشيد، يارىِ خدا نزديك است! (٢١۴) از تو سؤال مىكنند چه چيز انفاق كنند؟ بگو: “هر خير و نيكى -و سرمايه سودمند مادى و معنوى- كه انفاق مىكنيد، بايد براى پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و مستمندان و درماندگان در راه باشد.” و هر كار خيرى كه انجام دهيد، خداوند از آن آگاه است.- لازم نيست تظاهر كنيد، او مىداند-. (٢١۵) جهاد در راه خدا، بر شما مقرّر شد؛ در حالى كه برايتان ناخوشايند است. چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آن كه خيرِ شما در آن است. و يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آنكه شرِّ شما در آن است. و خدا مىداند، و شما نمىدانيد. (٢١٦) از تو، در باره جنگ كردن در ماه حرام، سؤال مىكنند؛ بگو: “جنگ در آن، -گناهى- بزرگ است؛ ولى جلوگيرى از راه خدا -و گرايش مردم به آيين حق- و كفر ورزيدن نسبت به او و هتك احترام مسجد الحرام، و اخراج ساكنان آن، نزد خداوند مهمتر از آن است؛ و ايجاد فتنه، -و محيط نامساعد، كه مردم را به كفر، تشويق و از ايمان بازمىدارد- حتّى از قتل بالاتر است. و مشركان، پيوسته با شما مىجنگند ، تا اگر بتوانند شما را از آيينتان برگردانند؛ ولى كسى كه از آيينش برگردد ، و در حال كفر بميرد، تمام اعمال نيك -گذشته- او، در دنيا و آخرت، برباد مىرود؛ و آنان اهل دوزخند؛ و هميشه در آن خواهند بود. (٢١٧) كسانى كه ايمان آورده و كسانى كه هجرت كرده و در راه خدا جهاد نمودهاند، آنها اميد به رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است. (٢١٨) در باره شراب و قمار از تو سؤال مىكنند، بگو: “در آنها گناه و زيان بزرگى است؛ و منافعى -از نظر مادى- براى مردم در بردارد؛ -ولى- گناه آنها از نفعشان بيشتر است. و از تو مىپرسند چه چيز انفاق كنند؟ بگو: از مازاد نيازمندى خود.” اينچنين خداوند آيات را براى شما روشن مىسازد، شايد انديشه كنيد! (٢١٩) -تا انديشه كنيد- درباره دنيا و آخرت! و از تو در باره يتيمان سؤال مىكنند، بگو: “اصلاح كار آنان بهتر است. و اگر زندگى خود را با زندگى آنان بياميزيد، -مانعى ندارد؛- آنها برادر -دينى- شما هستند.” -و همچون يك برادر با آنها رفتار كنيد!- خداوند، مفسدان را از مصلحان، بازمىشناسد. و اگر خدا بخواهد، شما را به زحمت مىاندازد؛ -و دستور مىدهد در عين سرپرستى يتيمان، زندگى و اموال آنها را بكلى از اموال خود، جدا سازيد؛ ولى خداوند چنين نمىكند؛- زيرا او توانا و حكيم است. (٢٢٠) و با زنان مشرك و بتپرست، تا ايمان نياوردهاند، ازدواج نكنيد! -اگر چه جز به ازدواج با كنيزان، دسترسى نداشته باشيد؛ زيرا- كنيز باايمان، از زن آزاد بتپرست، بهتر است؛ هر چند -زيبايى، يا ثروت، يا موقعيت او- شما را به شگفتى آورد. و زنان خود را به ازدواج مردان بتپرست، تا ايمان نياوردهاند، در نياوريد! -اگر چه ناچار شويد آنها را به همسرى غلامان باايمان درآوريد؛ زيرا- يك غلام باايمان، از يك مرد آزاد بتپرست، بهتر است؛ هر چند -مال و موقعيت و زيبايى او،- شما را به شگفتى آورد. آنها دعوت به سوى آتش مىكنند؛ و خدا دعوت به بهشت و آمرزش به فرمان خود مىنمايد، و آيات خويش را براى مردم روشن مىسازد؛ شايد متذكر شوند! (٢٢١) و از تو، در باره خون حيض سؤال مىكنند، بگو: “چيز زيانبار و آلودهاى است؛ از اينرو در حالت قاعدگى، از آنان كنارهگيرى كنيد! و با آنها نزديكى ننمايد، تا پاك شوند! و هنگامى كه پاك شدند، از طريقى كه خدا به شما فرمان داده، با آنها آميزش كنيد! خداوند، توبهكنندگان را دوست دارد، و پاكان را -نيز- دوست دارد. (٢٢٢) زنان شما، محل بذرافشانى شما هستند؛ پس هر زمان كه بخواهيد، مىتوانيد با آنها آميزش كنيد. و -سعى نمائيد از اين فرصت بهره گرفته، با پرورش فرزندان صالح- اثر نيكى براى خود، از پيش بفرستيد! و از خدا بپرهيزيد و بدانيد او را ملاقات خواهيد كرد و به مؤمنان، بشارت ده! (٢٢٣) خدا را در معرض سوگندهاى خود قرار ندهيد! و براى اينكه نيكى كنيد، و تقوا پيشه سازيد، و در ميان مردم اصلاح كنيد -سوگند ياد ننماييد-! و خداوند شنوا و داناست. (٢٢۴) خداوند شما را به خاطر سوگندهايى كه بدون توجه ياد مىكنيد، مؤاخذه نخواهد كرد، اما به آنچه دلهاى شما كسب كرده، -و سوگندهايى كه از روى اراده و اختيار، ياد مىكنيد،- مؤاخذه مىكند. و خداوند، آمرزنده و بردبار است. (٢٢۵) كسانى كه زنان خود را “ايلاء” مىنمايند -= سوگند ياد مىكنند كه با آنها ، آميزشجنسى ننمايند،- حق دارند چهار ماه انتظار بكشند. -و در ضمن اين چهار ماه، وضع خود را با همسر خويش، از نظر ادامه زندگى يا طلاق، روشن سازند.- اگر -در اين فرصت،- بازگشت كنند، -چيزى بر آنها نيست؛ زيرا- خداوند،آمرزنده و مهربان است. (٢٢٦) و اگر تصميم به جدايى گرفتند، -آن هم با شرايطش مانعى ندارد؛- خداوند شنوا و داناست. (٢٢٧) زنان مطلقه، بايد به مدت سه مرتبه عادت ماهانه ديدن -و پاك شدن- انتظار بكشند! -= عده نگه دارند- و اگر به خدا و روز رستاخيز، ايمان دارند، براى آنها حلال نيست كه آنچه را خدا در رحمهايشان آفريده، كتمان كنند. و همسرانشان، براى بازگرداندن آنها -و از سرگرفتن زندگى زناشويى- در اين مدت، -از ديگران- سزاوارترند؛ در صورتى كه -براستى- خواهان اصلاح باشند. و براى آنان، همانند وظايفى كه بر دوش آنهاست، حقوق شايستهاى قرار داده شده؛ و مردان بر آنان برترى دارند؛ و خداوند توانا و حكيم است. (٢٢٨) طلاق، -طلاقى كه رجوع و بازگشت دارد،- دو مرتبه است؛ -و در هر مرتبه،- بايد به طور شايسته همسر خود را نگاهدارى كند -و آشتى نمايد-، يا با نيكى او را رها سازد -و از او جدا شود-. و براى شما حلال نيست كه چيزى از آنچه به آنها دادهايد، پس بگيريد؛ مگر اينكه دو همسر، بترسند كه حدود الهى را برپا ندارند. اگر بترسيد كه حدود الهى را رعايت نكنند، مانعى براى آنها نيست كه زن، فديه و عوضى بپردازد -و طلاق بگيرد-. اينها حدود و مرزهاى الهى است؛ از آن، تجاوز نكنيد! و هر كس از آن تجاوز كند، ستمگر است. (٢٢٩) اگر -بعد از دو طلاق و رجوع، بار ديگر- او را طلاق داد، از آن به بعد، زن بر او حلال نخواهد بود؛ مگر اينكه همسر ديگرى انتخاب كند -و با او، آميزشجنسى نمايد. در اين صورت،- اگر -همسر دوم- او را طلاق گفت، گناهى ندارد كه بازگشت كنند؛ -و با همسر اول، دوباره ازدواج نمايد؛- در صورتى كه اميد داشته باشند كه حدود الهى را محترم ميشمرند. اينها حدود الهى است كه -خدا- آن را براى گروهى كه آگاهند، بيان مىنمايد. (٢٣٠) و هنگامى كه زنان را طلاق داديد، و به آخرين روزهاى “عدّه” رسيدند، يا به طرز صحيحى آنها را نگاه داريد -و آشتى كنيد-، و يا به طرز پسنديدهاى آنها را رها سازيد! و هيچگاه به خاطر زيان رساندن و تعدّى كردن، آنها را نگاه نداريد! و كسى كه چنين كند، به خويشتن ستم كرده است. -و با اين اعمال، و سوء استفاده از قوانين الهى،- آيات خدا را به استهزا نگيريد! و به ياد بياوريد نعمت خدا را بر خود، و كتاب آسمانى و علم و دانشى كه بر شما نازل كرده، و شما را با آن، پند مىدهد! و از خدا بپرهيزيد! و بدانيد خداوند از هر چيزى آگاه است -و از نيات كسانى كه از قوانين او، سوء استفاده مىكنند، با خبر است-! (٢٣١) و هنگامى كه زنان را طلاق داديد و عدّه خود را به پايان رساندند، مانع آنها نشويد كه با همسران -سابق- خويش، ازدواج كنند! اگر در ميان آنان، به طرز پسنديدهاى تراضى برقرار گردد. اين دستورى است كه تنها افرادى از شما، كه ايمان به خدا و روز قيامت دارند، از آن، پند مىگيرند -و به آن، عمل مىكنند-. اين -دستور-، براى رشد -خانوادههاى- شما مؤثرتر، و براى شستن آلودگيها مفيدتر است؛ و خدا مىداند و شما نمىدانيد. (٢٣٢) مادران، فرزندان خود را دو سال تمام، شير مىدهند. -اين- براى كسى است كه بخواهد دوران شيرخوارگى را تكميل كند. و بر آن كس كه فرزند براى او متولّد شده -= پدر-، لازم است خوراك و پوشاك مادر را به طور شايسته -در مدت شير دادن بپردازد؛ حتى اگر طلاق گرفته باشد.- هيچ كس موظّف به بيش از مقدار توانايى خود نيست! نه مادر -به خاطر اختلاف با پدر- حق ضرر زدن به كودك را دارد، و نه پدر. و بر وارث او نيز لازم است اين كار را انجام دهد -= هزينه مادر را در دوران شيرخوارگى تأمين نمايد-. و اگر آن دو، با رضايت يكديگر و مشورت، بخواهند كودك را -زودتر- از شير بازگيرند، گناهى بر آنها نيست. و اگر -با عدم توانايى، يا عدم موافقت مادر- خواستيد دايهاى براى فرزندان خود بگيريد، گناهى بر شما نيست؛ به شرط اينكه حق گذشته مادر را به طور شايسته بپردازيد. و از -مخالفت فرمان- خدا بپرهيزيد! و بدانيد خدا، به آنچه انجام مىدهيد، بيناست! (٢٣٣) و كسانى كه از شما مىميرند و همسرانى باقى مىگذارند، بايد چهار ماه و ده روز، انتظار بكشند -و عدّه نگه دارند-! و هنگامى كه به آخر مدتشان رسيدند، گناهى بر شما نيست كه هر چه مىخواهند، در باره خودشان به طور شايسته انجام دهند -و با مرد دلخواه خود، ازدواج كنند-. و خدا به آنچه عمل مىكنيد، آگاه است. (٢٣۴) و گناهى بر شما نيست كه به طور كنايه، -از زنانى كه همسرانشان مردهاند- خواستگارى كنيد، و يا در دل تصميم بر اين كار بگيريد -بدون اينكه آن را اظهار كنيد-. خداوند مىدانست شما به ياد آنها خواهيد افتاد؛ -و با خواسته طبيعى شما به شكل معقول، مخالف نيست؛- ولى پنهانى با آنها قرار زناشويى نگذاريد، مگر اينكه به طرز پسنديدهاى -به طور كنايه- اظهار كنيد! -ولى در هر حال،- اقدام به ازدواج ننماييد، تا عدّه آنها سرآيد! و بدانيد خداوند آنچه را در دل داريد، مىداند! از مخالفت او بپرهيزيد! و بدانيد خداوند، آمرزنده و بردبار است -و در مجازات بندگان، عجله نمىكند-! (٢٣۵) اگر زنان را قبل از آميزشجنسى يا تعيين مهر، -به عللى- طلاق دهيد، گناهى بر شما نيست. -و در اين موقع،- آنها را -با هديهاى مناسب،- بهرهمند سازيد! آن كس كه توانايى دارد، به اندازه تواناييش، و آن كس كه تنگدست است، به اندازه خودش، هديهاى شايسته -كه مناسب حال دهنده و گيرنده باشد- بدهد! و اين بر نيكوكاران، الزامى است. (٢٣٦) و اگر آنان را، پيش از آن كه با آنها تماس بگيريد و -آميزشجنسى كنيد- طلاق دهيد، در حالى كه مهرى براى آنها تعيين كردهايد، -لازم است- نصف آنچه را تعيين كردهايد -به آنها بدهيد- مگر اينكه آنها -حق خود را- ببخشند؛ يا -در صورتى كه صغير و سفيه باشند، ولىّ آنها، يعنى- آن كس كه گره ازدواج به دست اوست، آن را ببخشد. و گذشت كردن شما -و بخشيدن تمام مهر به آنها- به پرهيزكارى نزديكتر است، و گذشت و نيكوكارى را در ميان خود فراموش نكنيد، كه خداوند به آنچه انجام مىدهيد، بيناست! (٢٣٧) در انجام همه نمازها، -به خصوص- نماز وسطى -= نماز ظهر- كوشا باشيد! و از روى خضوع و اطاعت، براى خدا بپاخيزيد! (٢٣٨) و اگر -به خاطر جنگ، يا خطر ديگرى- بترسيد، -نماز را- در حال پياده يا سواره انجام دهيد! اما هنگامى كه امنيت خود را بازيافتيد، خدا را ياد كنيد! -= نماز را به صورت معمولى بخوانيد!- همانگونه كه خداوند، چيزهايى را كه نمىدانستيد، به شما تعليم داد. (٢٣٩) و كسانى كه از شما در آستانه مرگ قرارمىگيرند و همسرانى از خود بهجا مىگذارند، بايد براى همسران خود وصيت كنند كه تا يك سال، آنها را -با پرداختن هزينه زندگى- بهرهمند سازند؛ به شرط اينكه آنها -از خانه شوهر- بيرون نروند -و اقدام به ازدواج مجدد نكنند-. و اگر بيرون روند، -حقى در هزينه ندارند؛ ولى- گناهى بر شما نيست نسبت به آنچه در باره خود، به طور شايسته انجام مىدهند. و خداوند، توانا و حكيم است. (٢۴٠) و براى زنان مطلقه، هديه مناسبى لازم است -كه از طرف شوهر، پرداخت گردد-. اين، حقى است بر مردان پرهيزكار. (٢۴١) اين چنين، خداوند آيات خود را براى شما شرح مىدهد؛ شايد انديشه كنيد! (٢۴٢) آيا نديدى جمعيتى را كه از ترس مرگ، از خانههاى خود فرار كردند؟ و آنان، هزارها نفر بودند -كه به بهانه بيمارى طاعون، از شركت در ميدان جهاد خوددارى نمودند-. خداوند به آنها گفت: بميريد! -و به همان بيمارى، كه آن را بهانه قرار داده بودند، مردند.- سپس خدا آنها را زنده كرد؛ -و ماجراى زندگى آنها را درس عبرتى براى آيندگان قرار داد.- خداوند نسبت به بندگان خود احسان مىكند؛ ولى بيشتر مردم، شكر -او را- بجا نمىآورند. (٢۴٣) و در راه خدا، پيكار كنيد! و بدانيد خداوند، شنوا و داناست. (٢۴۴) كيست كه به خدا “قرض الحسنهاى” دهد، -و از اموالى كه خدا به او بخشيده، انفاق كند،- تا آن را براى او، چندين برابر كند؟ و خداوند است -كه روزى بندگان را- محدود يا گسترده مىسازد؛ -و انفاق، هرگز باعث كمبود روزى آنها نمىشود-. و به سوى او باز مىگرديد -و پاداش خود را خواهيد گرفت-. (٢۴۵) آيا مشاهده نكردى جمعى از بنى اسرائيل را بعد از موسى، كه به پيامبر خود گفتند: “زمامدار -و فرماندهى- براى ما انتخاب كن! تا -زير فرمان او- در راه خدا پيكار كنيم. پيامبر آنها گفت: “شايد اگر دستور پيكار به شما داده شود، -سرپيچى كنيد، و- در راه خدا، جهاد و پيكار نكنيد!” گفتند: “چگونه ممكن است در راه خدا پيكار نكنيم، در حالى كه از خانهها و فرزندانمان رانده شدهايم، -و شهرهاى ما به وسيله دشمن اشغال، و فرزندان ما اسير شدهاند-؟!” اما هنگامى كه دستور پيكار به آنها داده شد، جز عدّه كمى از آنان، همه سرپيچى كردند. و خداوند از ستمكاران، آگاه است. (٢۴٦) و پيامبرشان به آنها گفت: “خداوند -طالوت- را براى زمامدارى شما مبعوث -و انتخاب- كرده است.” گفتند: “چگونه او بر ما حكومت كند، با اينكه ما از او شايستهتريم، و او ثروت زيادى ندارد؟!” گفت: “خدا او را بر شما برگزيده، و او را در علم و -قدرت- جسم، وسعت بخشيده است. خداوند، ملكش را به هر كس بخواهد، مىبخشد؛ و احسان خداوند، وسيع است؛ و -از لياقت افراد براى منصبها- آگاه است.” (٢۴٧) و پيامبرشان به آنها گفت: “نشانه حكومت او، اين است كه -صندوق عهد- به سوى شما خواهد آمد. -همان صندوقى كه- در آن، آرامشى از پروردگار شما، و يادگارهاى خاندان موسى و هارون قرار دارد؛ در حالى كه فرشتگان، آن را حمل مىكنند. در اين موضوع، نشانهاى -روشن- براى شماست؛ اگر ايمان داشته باشيد.” (٢۴٨) و هنگامى كه طالوت -به فرماندهى لشكر بنى اسرائيل منصوب شد، و- سپاهيان را با خود بيرون برد، به آنها گفت: “خداوند، شما را به وسيله يك نهر آب، آزمايش مىكند؛ آنها -كه به هنگام تشنگى،- از آن بنوشند، از من نيستند؛ و آنها كه جز يك پيمانه با دست خود، بيشتر از آن نخورند، از من هستند” جز عده كمى، همگى از آن آب نوشيدند. سپس هنگامى كه او، و افرادى كه با او ايمان آورده بودند، -و از بوته آزمايش، سالم بهدر آمدند،- از آن نهر گذشتند، -از كمى نفرات خود، ناراحت شدند؛ و عدهاى- گفتند: “امروز، ما توانايى مقابله با -جالوت- و سپاهيان او را نداريم.” اما آنها كه مىدانستند خدا را ملاقات خواهند كرد -و به روز رستاخيز، ايمان داشتند- گفتند: “چه بسيار گروههاى كوچكى كه به فرمان خدا، بر گروههاى عظيمى پيروز شدند!” و خداوند، با صابران و استقامتكنندگان- است. (٢۴٩) و هنگامى كه در برابر -جالوت- و سپاهيان او قرارگرفتند گفتند: “پروردگارا! پيمانه شكيبايى و استقامت را بر ما بريز! و قدمهاى ما را ثابت بدار! و ما را بر جمعيّت كافران، پيروز بگردان! (٢۵٠) -١۵٢-سپس به فرمان خدا، آنها سپاه دشمن را به هزيمت واداشتند. و “داوود” -نوجوان نيرومند و شجاعى كه در لشكر “طالوت” بود-، “جالوت” را كشت؛ و خداوند، حكومت و دانش را به او بخشيد؛ و از آنچه مىخواست به او تعليم داد. و اگر خداوند، بعضى از مردم را به وسيله بعضى ديگر دفع نمىكرد، زمين را فساد فرامىگرفت، ولى خداوند نسبت به جهانيان، لطف و احسان دارد. (٢۵١) اينها، آيات خداست كه به حق، بر تو مىخوانيم؛ و تو از رسولان -ما- هستى. (٢۵٢)بعضى از آن رسولان را بر بعضى ديگر برترى داديم؛ برخى از آنها، خدا با او سخن مىگفت؛ و بعضى را درجاتى برتر داد؛ و به عيسى بن مريم، نشانههاى روشن داديم؛ و او را با “روح القدس” تأييد نموديم؛ -ولى فضيلت و مقام آن پيامبران، مانع اختلاف امتها نشد.- و اگر خدا مىخواست، كسانى كه بعد از آنها بودند، پس از آن همه نشانههاى روشن كه براى آنها آمد، جنگ و ستيز نمىكردند؛ -اما خدا مردم را مجبور نساخته؛ و آنها را در پيمودن راه سعادت، آزاد گذارده است؛- ولى اين امتها بودند كه با هم اختلاف كردند؛ بعضى ايمان آوردند و بعضى كافر شدند؛ -و جنگ و خونريزى بروز كرد. و باز- اگر خدا مىخواست، با هم پيكار نمىكردند؛ ولى خداوند، آنچه را مىخواهد، -از روى حكمت- انجام مىدهد -و هيچكس را به قبول چيزى مجبور نمىكند-. (٢۵٣) اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از آنچه به شما روزى دادهايم، انفاق كنيد! پيش از آنكه روزى فرا رسد كه در آن، نه خريد و فروش است -تا بتوانيد سعادت و نجات از كيفر را براى خود خريدارى كنيد-، و نه دوستى -و رفاقتهاى مادى سودى دارد-، و نه شفاعت؛ -زيرا شما شايسته شفاعت نخواهيد بود.- و كافران، خود ستمگرند؛ -هم به خودشان ستم مىكنند، هم به ديگران-. (٢۵۴) هيچ معبودى نيست جز خداوند يگانه زنده، كه قائم به ذات خويش است، و موجودات ديگر، قائم به او هستند؛ هيچگاه خواب سبك و سنگينى او را فرانمىگيرد؛ -و لحظهاى از تدبير جهان هستى، غافل نمىماند؛- آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، از آن اوست؛ كيست كه در نزد او، جز به فرمان او شفاعت كند؟! -بنابراين، شفاعت شفاعتكنندگان، براى آنها كه شايسته شفاعتند، از مالكيت مطلقه او نمىكاهد.- آنچه را در پيش روى آنها -= بندگان- و پشت سرشان است مىداند؛ -و گذشته و آينده، در پيشگاه علم او، يكسان است.- و كسى از علم او آگاه نمىگردد؛ جز به مقدارى كه او بخواهد. -اوست كه به همه چيز آگاه است؛ و علم و دانش محدود ديگران، پرتوى از علم بىپايان و نامحدود اوست.- تخت -حكومت- او، آسمانها و زمين را دربرگرفته؛ و نگاهدارى آن دو -= آسمان و زمين--، او را خسته نميكند. بلندى مقام و عظمت، مخصوص اوست. (٢۵۵) در قبول دين، اكراهى نيست. -زيرا- راه درست از راه انحرافى، روشن شده است. بنابر اين، كسى كه به طاغوت -= بت و شيطان، و هر موجود طغيانگر- كافر شود و به خدا ايمان آورد، به دستگيره محكمى چنگ زده است، كه گسستن براى آن نيست. و خداوند، شنوا و داناست. (٢۵٦) خداوند، ولى و سرپرست كسانى است كه ايمان آوردهاند؛ آنها را از ظلمتها، به سوى نور بيرون مىبرد. -اما- كسانى كه كافر شدند، اولياى آنها طاغوتها هستند؛ كه آنها را از نور، به سوى ظلمتها بيرون مىبرند؛ آنها اهل آتشند و هميشه در آن خواهند ماند. (٢۵٧) آيا نديدى -و آگاهى ندارى از- كسى -= نمرود- كه با ابراهيم در باره پروردگارش محاجه و گفتگو كرد؟ زيرا خداوند به او حكومت داده بود؛ -و بر اثر كمى ظرفيت، از باده غرور سرمست شده بود؛- هنگامى كه ابراهيم گفت: “خداى من آن كسى است كه زنده مىكند و مىميراند.” او گفت: “من نيز زنده مىكنم و مىميرانم!” -و براى اثبات اين كار و مشتبهساختن بر مردم دستور داد دو زندانى را حاضر كردند، فرمان آزادى يكى و قتل ديگرى را داد- ابراهيم گفت: “خداوند، خورشيد را از افق مشرق مىآورد؛ -اگر راست مىگويى كه حاكم بر جهان هستى تويى،- خورشيد را از مغرب بياور!” -در اينجا- آن مرد كافر، مبهوت و وامانده شد. و خداوند، قوم ستمگر را هدايت نمىكند. (٢۵٨) يا همانند كسى كه از كنار يك آبادى -ويران شده- عبور كرد، در حالى كه ديوارهاى آن، به روى سقفها فرو ريخته بود، -و اجساد و استخوانهاى اهل آن، در هر سو پراكنده بود؛ او با خود- گفت: “چگونه خدا اينها را پس از مرگ، زنده مىكند؟!” -در اين هنگام،- خدا او را يكصد سال ميراند؛ سپس زنده كرد؛ و به او گفت: “چهقدر درنگ كردى؟” گفت: “يك روز؛ يا بخشى از يك روز.” فرمود: “نه، بلكه يكصد سال درنگ كردى! نگاه كن به غذا و نوشيدنى خود -كه همراه داشتى، با گذشت سالها- هيچگونه تغيير نيافته است! -خدايى كه يك چنين مواد فاسدشدنى را در طول اين مدت، حفظ كرده، بر همه چيز قادر است!- ولى به الاغ خود نگاه كن -كه چگونه از هم متلاشى شده! اين زنده شدن تو پس از مرگ، هم براى اطمينان خاطر توست، و هم- براى اينكه تو را نشانهاى براى مردم -در مورد معاد- قرار دهيم. -اكنون- به استخوانها-ى مركب سوارى خود نگاه كن كه چگونه آنها را برداشته، به هم پيوند مىدهيم، و گوشت بر آن مىپوشانيم!” هنگامى كه -اين حقايق- بر او آشكار شد، گفت: “مىدانم خدا بر هر كارى توانا است”. (٢۵٩) و -به خاطر بياور- هنگامى را كه ابراهيم گفت: “خدايا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده مىكنى؟” فرمود: “مگر ايمان نياوردهاى؟!” عرض كرد: “آرى، ولى مىخواهم قلبم آرامش يابد.” فرمود: “در اين صورت، چهار نوع از مرغان را انتخاب كن! و آنها را -پس از ذبح كردن،- قطعه قطعه كن -و در هم بياميز-! سپس بر هر كوهى، قسمتى از آن را قرار بده، بعد آنها را بخوان، به سرعت به سوى تو مىآيند! و بدان خداوند قادر و حكيم است؛ -هم از ذرات بدن مردگان آگاه است، و هم توانايى بر جمع آنها دارد-”. (٢٦٠) كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مىكنند، همانند بذرى هستند كه هفت خوشه بروياند؛ كه در هر خوشه، يكصد دانه باشد؛ و خداوند آن را براى هر كس بخواهد -و شايستگى داشته باشد-، دو يا چند برابر مىكند؛ و خدا -از نظر قدرت و رحمت،- وسيع، و -به همه چيز- داناست. (٢٦١) كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مىكنند، سپس به دنبال انفاقى كه كردهاند، منت نمىگذارند و آزارى نمىرسانند، پاداش آنها نزد پروردگارشان -محفوظ- است؛ و نه ترسى دارند، و نه غمگين مىشوند. (٢٦٢) گفتار پسنديده -در برابر نيازمندان-، و عفو -و گذشت از خشونتهاى آنها-، از بخششى كه آزارى به دنبال آن باشد، بهتر است؛ و خداوند، بىنياز و بردبار است. (٢٦٣) اى كسانى كه ايمان آوردهايد! بخششهاى خود را با منت و آزار، باطل نسازيد! همانند كسى كه مال خود را براى نشان دادن به مردم، انفاق مىكند؛ و به خدا و روز رستاخيز، ايمان نمىآورد؛ -كار او- همچون قطعه سنگى است كه بر آن، -قشر نازكى از- خاك باشد؛ -و بذرهايى در آن افشانده شود؛- و رگبار باران به آن برسد، -و همه خاكها و بذرها را بشويد،- و آن را صاف -و خالى از خاك و بذر- رها كند. آنها از كارى كه انجام دادهاند، چيزى به دست نمىآورند؛ و خداوند، جمعيت كافران را هدايت نمىكند. (٢٦۴) و -كار- كسانى كه اموال خود را براى خشنودى خدا، و تثبيت -ملكات انسانى در- روح خود، انفاق مىكنند، همچون باغى است كه در نقطه بلندى باشد، و بارانهاى درشت به آن برسد، -و از هواى آزاد و نور آفتاب، به حد كافى بهره گيرد،- و ميوه خود را دو چندان دهد -كه هميشه شاداب و با طراوت است.- و خداوند به آنچه انجام مىدهيد، بيناست. (٢٦۵) آيا كسى از شما دوست دارد كه باغى از درختان خرما و انگور داشته باشد كه از زير درختان آن، نهرها بگذرد، و براى او در آن -باغ-، از هر گونه ميوهاى وجود داشته باشد، در حالى كه به سن پيرى رسيده و فرزندانى -كوچك و- ضعيف دارد؛ -در اين هنگام،- گردبادى -كوبنده-، كه در آن آتش -سوزانى- است، به آن برخورد كند و شعلهور گردد و بسوزد؟! -همينطور است حال كسانى كه انفاقهاى خود را، با ريا و منت و آزار، باطل مىكنند.- اين چنين خداوند آيات خود را براى شما آشكار مىسازد؛ شايد بينديشيد -و با انديشه، راه حق را بيابيد-! (٢٦٦) اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از قسمتهاى پاكيزه اموالى كه -از طريق تجارت- به دست آوردهايد، و از آنچه از زمين براى شما خارج ساختهايم -از منابع و معادن و درختان و گياهان-، انفاق كنيد! و براى انفاق، به سراغ قسمتهاى ناپاك نرويد در حالى كه خود شما، -به هنگام پذيرش اموال،- حاضر نيستيد آنها را بپذيريد؛ مگر از روى اغماض و كراهت! و بدانيد خداوند، بىنياز و شايسته ستايش است. (٢٦٧) شيطان، شما را -به هنگام انفاق،- وعده فقر و تهيدستى مىدهد؛ و به فحشا -و زشتيها- امر مىكند؛ ولى خداوند وعده “آمرزش” و “فزونى” به شما مىدهد؛ و خداوند، قدرتش وسيع، و -به هر چيز- داناست. -به همين دليل، به وعدههاى خود، وفا مىكند.- (٢٦٨) -خدا- دانش و حكمت را به هر كس بخواهد -و شايسته بداند- مىدهد؛ و به هر كس دانش داده شود، خير فراوانى داده شده است. و جز خردمندان، -اين حقايق را درك نمىكنند، و- متذكر نمىگردند. (٢٦٩) و هر چيز را كه انفاق مىكنيد، يا -اموالى را كه- نذر كردهايد -در راه خدا انفاق كنيد-، خداوند آنها را مىداند. و ستمگران ياورى ندارند. (٢٧٠) اگر انفاقها را آشكار كنيد، خوب است! و اگر آنها را مخفى ساخته و به نيازمندان بدهيد، براى شما بهتر است! و قسمتى از گناهان شما را مىپوشاند؛ -و در پرتو بخشش در راه خدا، بخشوده خواهيد شد.- و خداوند به آنچه انجام مىدهيد، آگاه است. (٢٧١) هدايت آنها -بهطور اجبار،- بر تو نيست؛ -بنابر اين، ترك انفاق به غير مسلمانان، براى اجبار به اسلام، صحيح نيست؛- ولى خداوند، هر كه را بخواهد -و شايسته بداند-، هدايت مىكند. و آنچه را از خوبيها و اموال انفاق مىكنيد، براى خودتان است؛ -ولى- جز براى رضاى خدا، انفاق نكنيد! و آنچه از خوبيها انفاق مىكنيد، -پاداش آن- به طور كامل به شما داده مىشود؛ و به شما ستم نخواهد شد. (٢٧٢) -انفاقِ شما، مخصوصاً بايد- براى نيازمندانى باشد كه در راه خدا، در تنگنا قرار گرفتهاند؛ -و توجّه به آيين خدا، آنها را از وطنهاى خويش آواره ساخته؛ و شركت در ميدانِ جهاد، به آنها اجازه نمىدهد تا براى تأمين هزينه زندگى، دست به كسب و تجارتى بزنند؛- نمىتوانند مسافرتى كنند -و سرمايهاى به دست آورند؛- و از شدّت خويشتندارى، افراد ناآگاه آنها را بىنياز مىپندارند؛ امّا آنها را از چهرههايشان مىشناسى؛ و هرگز با اصرار چيزى از مردم نمىخواهند. -اين است مشخّصات آنها!- و هر چيز خوبى در راه خدا انفاق كنيد، خداوند از آن آگاه است. (٢٧٣) آنها كه اموال خود را، شب و روز، پنهان و آشكار، انفاق مىكنند، مزدشان نزد پروردگارشان است؛ نه ترسى بر آنهاست، و نه غمگين مىشوند. (٢٧۴) كسانى كه ربا مىخورند، -در قيامت- برنمىخيزند مگر مانند كسى كه بر اثر تماسّ شيطان، ديوانه شده -و نمىتواند تعادل خود را حفظ كند؛ گاهى زمين مىخورد، گاهى بپا مىخيزد-. اين، به خاطر آن است كه گفتند: “داد و ستد هم مانند ربا است -و تفاوتى ميان آن دو نيست.-” در حالى كه خدا بيع را حلال كرده، و ربا را حرام! -زيرا فرق ميان اين دو، بسيار است.- و اگر كسى اندرز الهى به او رسد، و -از رباخوارى- خوددارى كند، سودهايى كه در سابق -= قبل از نزول حكم تحريم- به دست آورده، مال اوست؛ -و اين حكم، گذشته را شامل نمىگردد؛- و كار او به خدا واگذار مىشود؛ -و گذشته او را خواهد بخشيد.- امّا كسانى كه بازگردند -و بار ديگر مرتكب اين گناه شوند-، اهل آتشند؛ و هميشه در آن مىمانند. (٢٧۵) خداوند، ربا را نابود مىكند؛ و صدقات را افزايش مىدهد! و خداوند، هيچ انسانِ ناسپاسِ گنهكارى را دوست نمىدارد. (٢٧٦) كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند و نماز را برپا داشتند و زكات را پرداختند، اجرشان نزد پروردگارشان است؛ و نه ترسى بر آنهاست، و نه غمگين مىشوند. (٢٧٧) اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از -مخالفت فرمان- خدا بپرهيزيد، و آنچه از -مطالبات- ربا باقى مانده، رها كنيد؛ اگر ايمان داريد! (٢٧٨) اگر -چنين- نمىكنيد، بدانيد خدا و رسولش، با شما پيكار خواهند كرد! و اگر توبه كنيد، سرمايههاى شما، از آنِ شماست -= اصل سرمايه، بدون سود-؛ نه ستم مىكنيد، و نه بر شما ستم وارد مىشود. (٢٧٩) و اگر -بدهكار،- قدرت پرداخت نداشته باشد، او را تا هنگام توانايى، مهلت دهيد! -و در صورتى كه براستى قدرت پرداخت را ندارد،- براى خدا به او ببخشيد بهتر است؛ اگر -منافع اين كار را- بدانيد! (٢٨٠) و از روزى بپرهيزيد -و بترسيد- كه در آن روز، شما را به سوى خدا بازمىگردانند؛ سپس به هر كس، آنچه انجام داده، به طور كامل باز پس داده مىشود، و به آنها ستم نخواهد شد. -چون هر چه مىبينند، نتايج اعمال خودشان است.- (٢٨١) اى كسانى كه ايمان آوردهايد! هنگامى كه بدهى مدّتدارى -به خاطر وام يا داد و ستد- به يكديگر پيدا كنيد، آن را بنويسيد! و بايد نويسندهاى از روى عدالت، -سند را- در ميان شما بنويسد! و كسى كه قدرت بر نويسندگى دارد، نبايد از نوشتن -همان طور كه خدا به او تعليم داده- خوددارى كند! پس بايد بنويسد، و آن كس كه حق بر عهده اوست، بايد املا كند، و از خدا كه پروردگار اوست بپرهيزد، و چيزى را فروگذار ننمايد! و اگر كسى كه حق بر ذمه اوست، سفيه -يا از نظر عقل- ضعيف -و مجنون- است، يا -به خاطر لال بودن،- توانايى بر املاكردن ندارد، بايد ولىّ او -به جاى او،- با رعايت عدالت، املا كند! و دو نفر از مردان -عادل- خود را -بر اين حقّ- شاهد بگيريد! و اگر دو مرد نبودند، يك مرد و دو زن، از كسانى كه مورد رضايت و اطمينان شما هستند، انتخاب كنيد! -و اين دو زن، بايد با هم شاهد قرار گيرند،- تا اگر يكى انحرافى يافت، ديگرى به او يادآورى كند. و شهود نبايد به هنگامى كه آنها را -براى شهادت- دعوت مىكنند، خوددارى نمايند! و از نوشتن -بدهىِ خود،- چه كوچك باشد يا بزرگ،ملول نشويد -هر چه باشد بنويسيد-! اين، در نزد خدا به عدالت نزديكتر، و براى شهادت مستقيم تر، و براى جلوگيرى از ترديد و شك -و نزاع و گفتگو- بهتر مىباشد؛ مگر اينكه داد و ستد نقدى باشد كه بين خود، دست به دست مىكنيد. در اين صورت، گناهى بر شما نيست كه آن را ننويسيد. ولى هنگامى كه خريد و فروش -نقدى- مىكنيد، شاهد بگيريد! و نبايد به نويسنده و شاهد، -به خاطر حقگويى،- زيانى برسد -و تحت فشار قرار گيرند-! و اگر چنين كنيد، از فرمان پروردگار خارج شدهايد. از خدا بپرهيزيد! و خداوند به شما تعليم مىدهد؛ خداوند به همه چيز داناست. (٢٨٢) و اگر در سفر بوديد، و نويسندهاى نيافتيد، گروگان بگيريد! -گروگانى كه در اختيار طلبكار قرار گيرد.- و اگر به يكديگر اطمينان -كامل- داشته باشيد، -گروگان لازم نيست، و- بايد كسى كه امين شمرده شده -و بدون گروگان، چيزى از ديگرى گرفته-، امانت -و بدهى خود را بموقع- بپردازد؛ و از خدايى كه پروردگار اوست. بپرهيزد! و شهادت را كتمان نكنيد! و هر كس آن را كتمان كند، قلبش گناهكار است. و خداوند، به آنچه انجام مىدهيد، داناست. (٢٨٣) آنچه در آسمانها و زمين است، از آنِ خداست. و -از اين رو- اگر آنچه را در دل داريد، آشكار سازيد يا پنهان، خداوند شما را بر طبق آن، محاسبه مىكند.سپس هر كس را بخواهد -و شايستگى داشته باشد-، مىبخشد؛ و هر كس را بخواهد -و مستحق باشد-، مجازات مىكند. و خداوند به همه چيز قدرت دارد. (٢٨۴) پيامبر، به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده، ايمان آورده است. -و او، به تمام سخنان خود، كاملاً مؤمن مىباشد.- و همه مؤمنان -نيز-، به خدا و فرشتگان او و كتابها و فرستادگانش، ايمان آوردهاند؛ -و مىگويند:- ما در ميان هيچ يك از پيامبران او، فرق نمىگذاريم -و به همه ايمان داريم-. و -مؤمنان- گفتند: “ما شنيديم و اطاعت كرديم. پروردگارا! -انتظارِ- آمرزش تو را -داريم-؛ و بازگشت -ما- به سوى توست.” (٢٨۵) خداوند هيچ كس را، جز به اندازه تواناييش، تكليف نمىكند. -انسان،- هر كار -نيكى- را انجام دهد، براى خود انجام داده؛ و هر كار -بدى- كند، به زيان خود كرده است. -مؤمنان مىگويند:- پروردگارا! اگر ما فراموش يا خطا كرديم، ما را مؤاخذه مكن! پروردگارا! تكليف سنگينى بر ما قرار مده، آن چنان كه -به خاطر گناه و طغيان،- بر كسانى كه پيش از ما بودند، قرار دادى! پروردگارا! آنچه طاقت تحمل آن را نداريم، بر ما مقرّر مدار! و آثار گناه را از ما بشوى! ما را ببخش و در رحمت خود قرار ده! تو مولا و سرپرست مايى، پس ما را بر جمعيّت كافران، پيروز گردان! (٢٨٦)
<برگشت به بالا><گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله>