[۱] چون گذشت بعضی روزها و یسوع دانا بود به روح، رغبت کاهنان را، بر آمد بر کوه زیتون تا نماز بگذارد.
[۲] پس از آن که صرف نمود همهٔ شب را در نماز، یسوع دعا کرد در صبح در حالتی که میگفت:
[۳] «ای پروردگار من، به درستی دانایم به این که کاتبان بغض من میورزند.»
[۴] «کاهنان مصمّماند بر قتل من؛ من بندهٔ توام.»
[۵] «از برای این پروردگار و خداوند توانای مهربان، بشنو به رحمت، دعاهای بندهٔ خود را.»
[۶] «برَهان مرا از دامهایشان؛ زیرا تویی رهانندهٔ من.»
[۷] «تو میدانی ای پروردگار من، این که منم بندهٔ تو و تو را طلب میکنم ای پروردگار من، و کلمهٔ تو را طلب مینمایم.»
[۸] «زیرا کلمهٔ تو حق است و آن دوام دارد تا ابد.»
[۹] چون تمام کرد یسوع این کلمات را، ناگاه فرشتهٔ جبرئیل به تحقیق آمد به سوی او و گفت:
[۱۰] مترس ای یسوع، زیرا هزار هزار از آنان که ساکنند بالای آسمان، نگهداری مینمایند جامههای تو را.
[۱۱] نخواهی مرد تا کامل شود هر چیزی و برسد جهان نزدیک پایان.
[۱۲] پس افتاد یسوع به روی بر زمین و گفت:
[۱۳] «ای خداوند و پروردگار بزرگ، چه بزرگ است رحمت تو برای من.»
[۱۴] «چه بدهم تو را ای پروردگار من، در مقابل آن چه احسان فرمودهای آن را به من.»
[۱۵] پس جواب داد فرشته جبرئیل: برخیز ای یسوع، به یاد آور ابراهیم را که میخواست پیش کند فرزند یکدانهٔ خود اسماعیل را قربانی برای خدای تا تمام شود کلمهٔ خدای.
[۱۶] پس چون کارد توانا نشد بر ذبح فرزند او، پیش نمود از روی عمل به کلمهٔ من گوسفندی را.
[۱۷] پس بر تو باد این که پیش بکنی آن را ای یسوع، خدمتکار خدای.
[۱۸] پس جواب داد یسوع: «میشنوم و فرمان میبرم.»
[۱۹] «لیکن کجا مییابم گوسفندی را و نیست با من پولی و جایز نیست دزدی آن.»
[۲۰] پس راهنمایی نمود او را آن وقت فرشته بر گوسفندی و پیش نمود آن را یسوع حمدکنان و تسبیحکنان برای خدای مجد تا ابد.
<برگشت به بالا><گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله>