جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه

انجیل برنابا: فصل ۴٨


انجیل برنابا

(برگردان فارسی از: حیدرقلی سردار کابلی)

<فصل ۴٧>فصل ۴٨<فصل ۴٩>


[۱] سپاه روم در آن زمان در یهودیه بودند.

[۲] زیرا شهرهای ما فرمانبردار بودند ایشان را به سبب گناهان پیشینیان ما.

[۳] عادت رومی‌ها این بود که خدای بخوانند هر کس را که کاری تازه کند که در آن نفعی برای قوم باشد و عبادت کنند او را.

[۴] پس چون برخی از این سپاه‌ها در نائین بودند، سرزنش نمودند اهالی نائین را یکی پس از دیگری و گفتند: هر آینه به تحقیق که زیارت نموده شما را یکی از خدایانتان و شما به او پروایی ندارید.

[۵] اگر زیارت می‌کرد ما را یکی از خدایان ما، هر آینه داده بودیم او را هر آن چه داشتیم

[۶] شما می‌بینید چقدر می‌ترسیم از خدایان خود؛زیرا به پیکران ایشان می‌دهیم بهترین آن چه نزد ماست.

[۷] پس شیطان با اینگونه سخن آنان را وسوسه کرد، تا این که فتنه میان قوم نائین بر انگیخت.

[۸] لیکن یسوع در نائین درنگ نفرمود؛ بلکه از آن جا بازگشت تا به کفر ناحوم برود.

[۹] فتنه به جایی رسید، که بدون واسطه گروهی گفتند: همانا آن کسی که به دیدن ما آمد جز این نیست که او خدای ماست.

[۱۰] دیگران گفتند: به درستی که خدای دیده نمی‌شود؛ چون که کسی او را ندیده؛ حتی موسی بندهٔ او؛ پس او خدای نیست؛ بلکه او به سزاواری پسر اوست.

[۱۱] دیگران گفتند: به درستی که او نه خدای و نه پسر خدای است؛ زیرا خدای را جسدی نیست که از او تولّد بیابد پسری. بلکه او پیغمبر بزرگی است از جانب خدای.

[۱۲] از وسوسهٔ شیطان، کار به جایی کشید که نزدیک بود در سال سوم از وظیفهٔ پیغمبری یسوع، فساد و گمراهی بزرگی در قوم ما بر انگیخته شود.

[۱۳] یسوع به کفر ناحوم رفت.

[۱۴] پس چون اهل شهر او را شناختند و همهٔ بیمارهای خود را جمع نمودند، بیماران را نهادند در ایوان خانه‌ای که یسوع و شاگردانش درآن جا فرود آمده بودند.

[۱۵] یسوع را خواندند و به او زاری نمودند از برای بهبودی بیماران.

[۱۶] پس یسوع دست خود را به هر یک از ایشان افکنده، گفت: «ای خدای اسرائیل، به نام پاک خود بهبودی عطا فرما این بیمار را.»

[۱۷] پس همهٔ ایشان بهبودی یافتند.

[۱۸] روز شنبه یسوع به مجمع در آمد؛ همهٔ طایفه بی‌درنگ در آن جا شدند، تا بشنوند سخن او را.


<برگشت به بالا><گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله>