[۱] «سوگند به هستی خدای که روانم در حضورش میایستد، به درستی که گنهکار هر آینه عقلش بیمار است، وقتی که انسانی را ستم میکند.»
[۲] «پس به من بگویید، مگر کسی سر خود را برای پاره کردن ردای دشمنش میشکند؟»
[۳] «پس چگونه صحیحالعقل است آن که سر خود را از خدای خود جدا میکند تا ضرر به تن دشمن خود برساند؟»
[۴] «ای انسان، به من بگو همانا دشمن تو کیست؟»
[۵] «جز این نیست که آن تن توست و هر آن کس که تو را مدح میکند.»
[۶] «از این رو اگر تو صحیحالعقل میبودی، هر آینه میبوسیدی دست آنانی را که از تو عیبجویی مینمایند.»
[۷] «هدیهها پیشکش مینمودی به آنان که تو را ستم میکنند و تو را بسیار میزنند.»
[۸] «این برای آن است ای انسان، که هر قدر در این زندگانی عیب کرده و ستم کرده شوی برای گناهانت آن کم خواهد بود بر تو در روز جزا.»
[۹] «لکن به من بگو ای انسان، هر گاه جهان دربارهٔ پاکان و پیغمبران خدای ستم و هتک نموده باشد – حال آن که ایشان نیکوکارانند - پس چه خواهد کرد به تو ای گنهکار،»
[۱۰] «هر گاه ایشان هر چیز را با شکیبایی متحمّل میشدند و از برای ستمکنندگانشان دعا مینمودند، پس چه خواهی کرد تو، ای انسانی که دوزخ را شایستهای،»
[۱۱] «به من بگویید ای شاگردان من، مگر نمیدانیدکه شمعا، بندهٔ خدای داوود پیغمبر را لعنت کرد و او را سنگها زد.»
[۱۲] «داوود چه فرمود به آنان که دوست داشتند که شمعا را بکشند؟»
[۱۳] «او فرمود: تو را چه مقصود است که دوست میداری ای یوآب که شمعا را بکشی؟»
[۱۴] «بگذار او را که مرا لعنت کند؛ زیرا این بخواست خدای است و زود باشد که این لعنت را به برکت برگرداند به سوی من.»
[۱۵] «پس این چنین شد؛ زیرا خدای دید صبر داوود را و او را از ظلم پسرش ابشالوم رهانید.»
[۱۶] «به راستی بیخواست خدای حتی برگی نمیجنبد.»
[۱۷] «هر گاه در تنگنا باشی اندیشه مکن در مقدار آن چه تحمّل شدهای و نه در آن کس که تو را مکروهی رسانده.»
[۱۸] «بلکه نیک بیندیش که چقدر شایستهای که برسد تو را بر دست شیاطین در دوزخ به سبب گناهانت.»
[۱۹] «به درستی که شما بر این شهر خشمگین هستید؛ زیرا ما را نپذیرفته و به ما نانی نفروختهاند.»
[۲۰] «به من بگویید، مگر این قوم بندگان ما هستند؟»
[۲۱] «مگر این شهر را به ایشان بخشیدهاید؟»
[۲۲] «مگر گندمش را به ایشان بخشیدهاید؟»
[۲۳] «مگر در برداشت آن با ایشان همراهی کردهاید؟»
[۲۴] «پس هرگز چنین نیست.»
[۲۵] «زیرا شما در این شهرها غریب و فقیر هستید.»
[۲۶] «در این صورت این چه چیز است که آن رامیگویید؟»
[۲۷] پس آن دو شاگرد جواب دادند:ای آقا، به درستی که ما خطا کردیم؛ پس باید خدای بر ما رحم کند.
[۲۸] یسوع جواب داد: «چنین باد،»
<برگشت به بالا><گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله>