جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه

انجیل برنابا: فصل ٧


انجیل برنابا

(برگردان فارسی از: حیدرقلی سردار کابلی)

<فصل ٦>فصل ٧<فصل ٨>


[۱] رفتند مجوس از اورشلیم.

[۲] ناگاه دیدند ستاره‌ای را که ظاهر شده بود برای ایشان در مشرق، جلوی روی ایشان می‌رفت.

[۳] پس چون آن ستاره را دیدند مملو شدند از سرور.

[۴] وقتی به بیت لحم رسیدند و ایشان در بیرون شهر بودند، ستاره را بالای کاروانسرا یافتند، آنجایی که یسوع متولد شده بود.

[۵] پس مجوس آ‎ن جا رفتند.

[۶] چون داخل کاروانسرا شدند، طفل را با مادرش یافتند.

[۷] پس خم شدند و سجده نمودند برای او.

[۸] آن گاه پیشکش کردند مجوس عطرها را با نقره و طلا.

[۹] نیز حکایت کردند بر عذرا هر چه را که دیده بودند.

[۱۰] آن گاه ایشان را میان خواب، طفل تحذیر نمود از رفتن به سوی هیرودس.

[۱۱] پس رفتند در راه دیگر و بازگشتند به سوی وطن خود و خبر دادند به آنچه در یهودیه دیده بودند.


<برگشت به بالا><گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله>