در شاهنامه فردوسی زابلستان همه جا در پيوست كامل با كابلستان ذكر شده چنان كه گويا اين دو يك كشور بوده است. در کتاب مهم "حدودالعالم من المشرق و المغرب" نیز آمده است كه: "غزنين و آن ناحيتهای كه بدو پيوسته است همه را زابلستان خوانند."[۱]. يا در كتاب "مجملالتواريخ و القصص" اشاراتی آمده مبنی بر اين كه زابلستان شامل غرجستان؛ غور و باميان بوده است.[٢] که همه این ولایات از جمله ولایات کنونی افغانستان هستند. اين توضيحات نشان میدهد كه مراد از زابلستان مطرح در شاهنامه همان ولايت زابل كنونی افغانستان و نواحی اطراف آن بوده است نه زابل موجود در ايران.
دهخدا نيز در این مورد آورده است كه "زابلستان در طرف جنوب غرب كابل قرار داشته و در شاهنامه اغلب تفاوتی بين اين دوتا نام يعنی كابل و زابل داده نمیشود و بعضی از جغرافيانويسان هم اين دو را يكی میدانند." در حال حاضر نیز این ولایت با همین مشخصات در جنوب و غرب کابل در بین راه کابل قندهار قرار دارد.
نکته دیگری که در این مورد قابل ذکر است این است که در شاهنامه اشارات روشنی وجود دارد مبنی بر اين كه زابلستان جزی از کشور كابلستان بوده و کشور کابلستان جدای از کشور ايران بوده است. من باب مثال در داستان جنگ رستم و اسفنديار اين مطلب بهوضوح مشخص است. زمانی كه اسفنديار بهدست رستم به قتل میرسد اسفنديار در هنگام احتضار در زابل است كه خطاب به پشيوتن میگويد:
چو رفتی به ايران پدر را بگوی
چو كام ديدی بهانه مجوی
و در همين جنگ است كه فردوسی در شاهنامه از قول اسفديار اشكارا صحبت از جنگ ايران و كابلستان میكند و مینویسد:
چو بايد مرا جنگ زابلستان
همان جنگ ايران و كابلستان
از طرفی در رزم رستم و اسفنديار مشخص است كه سپاهيان دو كشور در دو سوی رود هيرمند صفآرايی كرده بودند. دكتر كزازی در تفسير شاهنامه میگويد كه اصولاً رود هيرمند در مرز ميان سكستانیها (كابلستانیها و زابلستانیها) با بلخیها بوده است. كه با چنين تعبيری اصولاً میتوان گفت که در هر حال كل داستان رزم رستم و اسفنديار در درون جغرافيای كشور كنونی افغانستان رخ داده است.
بنابر این برخلاف آنچه در ایران رایج است و این باور را بهغلط جا انداختهاند که مراد از زابل شاهنامه، زابل کنونی ایران است؛ در اصل زابل کشور افسانوی رستم و ذال همین زابل موجود در کشور افغانستان میباشد. چنانچه در فرهنگ دهخدا به نقل از انندراج و انجمن آرای ناصری و نیز با استناد به سایر فرهنگهای مهم مثل فرهنگ خطی میرزا و فرهنگ رشیدی و فرهنگ جهانگیری و... آمده است:
زابل مملکتی است عریض که محدود است از سمت شرق به ولایت کابلستان و از شمال به جبال هزاره که طولش بیست مرحله و عرض آن پانزده مرحله است. بیابانش بیشتر است از کوهستانش. مشتمل بر چمنهای خوش و مراتع آن زیاد است. زابل مسکن افغان و هزاره و قلیلی ترک و تاجیک است. و از بلاد زابل قندهار و بٌست و غزنین و زمین داور است. و مهمند و شبرغان و فیروز کوه از شهرهای آن است...
همه شهرهای که نام برده شده در حال حاضر در داخل سرزمین افغانستان واقع شده است. در ادامه دهخدا از قول مجملالتواریخ و القصص[٣] مینویسد:
در زمان کیانیان زابل و نیز ولایت سیستان و سند در زیر سلطه گرشاسب و ذال و رستم بود بههمین خاطر رستم را زابلی میگفتند. سلطان محمود را که در غزنه تختگاه داشت نیز زاولی (زابلی) مینامند. چنانچه فردوسی گفته است "درگۀ محمود زاولی دریا است"
دهخدا همچنین میافزاید که زابل را اغلب با ولایت نیمروز افغانستان یکی گفتهاند. و بهنقل از برهان قاطع و فرهنگ امیری آورده است که "زابل نام ولایتی است که نیمروز نیز خوانده شده است."
یاقوت در کتاب حموی آورده است: زابلستان ناحیت بزرگی است که در جنوب بلخ و تخارستان واقع شده است و مرکز این ناحیه شهر بزرگی است که غزنه نام دارد. زابلستان منسوب است به زابل جد رستم بن دستان...
همچنان که میدانیم غزنی در حال حاضر از شهرهای افغانستان است که در کنار ولایت زابل افغانستان واقع شده است و بنا به روایت یاقوت غزنی در قدیم از جمله مراکز مهم زابلستان باستان بوده است. در هر حال تمامی این شواهد ثابت میکند که مراد از زابل مطرح در شاهنامه همين زابل موجود در افغانستان بوده است. چنانچه در نقشه افغانستان مشخص است زابل یکی از ولایات جنوبی افغانستان است که در حد فاصل کابل و قندهار واقع شده است. و مراد از زابل شاهنامه که زادگاه و محل زندگی رستم دستان و ذال افسانوی بوده است یعنی زابل که کنام شیردستان؛ رستم بوده همین زابل است که در مجاورت کابل پایتخت کنونی افغانستان واقع شده است.
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط داود عطایی قندهاری برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- حدودالعالم من المشرق و المغرب، صفحه ٦۴
[۲]- مجملالتواريخ و القصص، صفحه ٣۹، ۴۲۲
[۳]- همانجا، صفحه ۴۲۲، ٣۹
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□
□
□
[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]