جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۹ فروردین ۱۴, شنبه

نوروز به روايت لغت نامۀ دهخدا

از: علی‌اکبر دهخدا


فهرست مندرجات


نوروز. [ن َ / نُو] (اِ مرکب) روز اول ماه فروردین که رسیدن آفتاب است به نقطهٔ اول حمل. (غیاث اللغات). روز اول فروردین که رسیدن آفتاب به برج حمل است و ابتداء بهار است و این را نوروز کوچک و نوروز عامه و نوروز صغیر گویند، و نیز ششم فروردین ماه روز خرداد که نوروز بزرگ و نوروز خاصه گویند. (رشیدی) (از جهانگیری). به معنی روز نو است، وآن دو باشد، یکی نوروز عامه و دیگری نوروز خاصه، و نوروز عامه روز اول فروردین ماه است که آمدن آفتاب به نقطهٔ اول حمل باشد و رسیدن او به نقطهٔ اول بهار است. گویند خدای تعالی در این روز عالم را آفرید و هر هفت کوکب در اوج تدویر بودند و اوجات همه در نقطهٔ اول حمل بود، در این روز حکم شد که به سیر و دور درآیند و آدم علیه السلام را نیز در این روز خلق کرد، پس بنابراین این روز را نوروز گویند و بعضی گفته‌اند که جمشید که او اول جم نام داشت و عربان او را منوشلخ میگویند سیر عالم می‌کرد چون به آذربایجان رسید، فرمود تخت مرصعی بر جای بلندی رو به جانب مشرق گذارند و خود تاج مرصعی بر سر نهاده بر آن تخت بنشست، همین که آفتاب طلوع کرد و پرتوش بر آن تاج و تخت افتاد شعاعی در غایت روشنی پدید آمد، مردمان از آن شاد شدند و گفتند این روز نو است، و چون به زبان پهلوی شعاع را شید می‌گویند این لفظ را بر حکم افزودند و او را جمشید خواندند و جشن عظیم کردند و از آن روز این رسم پیدا شد. و نوروز خاصه روزی است که نام آن روز خرداد است و آن ششم فروردین ماه باشد و در آن روز هم جمشید بر تخت نشست و خاصان را طلبید و رسمهای نیکو گذاشت و گفت خدای تعالی شما را خلق کرده است، باید که به آب‌های پاکیزه تن را بشوئید و غسل کنید و به سجده و شکر او مشغول باشید و هر سال در این روز به همین دستور عمل نمایید، و این روز را بنابراین نوروز خاصه خوانند. (برهان قاطع) (از رشیدی) (از جهانگیری) (آنندراج). و گویند اکاسره هر سال از نوروز عامه تا نوروز خاصه که شش روز باشد حاجت‌های مردمان را برآوردندی و زندانیان را آزاد کردندی و مجرمان را عفو فرمودندی و به عیش و شادی مشغول بودندی، و معرب آن نیروز است. (برهان قاطع) (از جهانگیری) (آنندراج). این روز را در نزد پادشاهان عجم و یزدانیان ایران شرف‌هاست، گویند در آن روز ایجاد و انشاء خلق شده و سعدتر از ساعات آن روز ساعت تحویل شمس است به حمل... و سبب حرمت این روز را وجوه گفته‌اند: یکی آن است که در عهد تهمورس آیین و مذهب صابئیه رواج و رونق تمام داشت، چون شاهنشاهی به جمشید رسید تجدید آئین ایزدپرستی کرده... و نامید این روز را نوروز و عید گرفت... و گویند در این روز نیشکر به دست جمشید شکسته شد و از آن خورده شد و آبش معروف و مشهور گردیده و شکر از آن ساختند، بنابراین در روز نوروز خوردن شکر رسم شده و از آن حلویات ساختند و خوردند و هنوز آن رسم برقرار است. (انجمن آرا).

جشن نوروز یا عید نوروز یا جشن فروردین یا جشن بهار یا بهار جشن: بزرگترین جشن ملی ایرانیان است که از نخستین روز فروردین، ماه اول سال شمسی، آغاز شود. جشن نوروز و مهرگان دو جشن بزرگ آریائیان بوده است ۞، ایرانیان قدیم (پیش از عهد ساسانی و به هنگام تدوین بخش اول اوستا) جشن نوروز را ظاهراً در اول بهار هر سال و آغاز برج حمل برپا می‌داشتند. در دورهٔ ساسانیان موسم این جشن با گردش سال تغییر می‌کردو در آغاز فروردین هر سال نبود، بلکه مانند عید اضحی و عید فطر، مسلمانان در فصول مختلف سال گردش می‌کرد. در نخستین سال تاریخ یزدگردی مبداء جلوس یزدگرد واپسین شاه ساسانی جشن نوروز مصادف بود با شانزدهم حزیران رومی (ماه ژوئن فرنگی) و تقریباً در اوائل تابستان. از آن پس هر چهار سال یک روز این جشن عقب تر ماندو در حدود سال ٣٩٢ هَ. ق. نوبت جشن نوروزی به اول حمل رسید و در سال ۴٦٧ هَ. ق. نوروز به بیست وسوم برج حوت افتاد، یعنی ١٧ روز مانده به پایان زمستان. دراین سال به فرمان سلطان جلال الدین ملک شاه سلجوقی ترتیب تقویم جلالی نهاده شد و بر اساس آن موقع جشن نوروزی در بهار هر سال مقارن تحویل آفتاب به برج حمل تثبیت شد و بدین منظور مقرر شد که هر چهار سال یک روز برتعداد ایام سال بیفزایند و سال چهارم را ٣٦٦ روز حساب کنند و پس از هر ٢٨ سال - یعنی گذشتن هفت دورهٔ چهارساله - چون دورهٔ چهارسالهٔ هشتم فرارسد به جای آنکه به آخرین سال این دوره یک روز بیفزایند، این روز را به نخستین سال دورهٔ بعد یعنی دورهٔ نهم اضافه کنند. بدین ترتیب سال جلالی نزدیکترین سال‌های جهان شد به سال شمسی حقیقی که ٣٦۵ روز و ۵ ساعت و ۴٨ دقیقه و ۴٦ ثانیه است.


[] پیدایش و تسمیهٔ نوروز:

ایرانیان باستان جشنی داشته‌اند به نام فروردگان [فروردیان] و آن ده روز طول می‌کشیده، فروردگان که در پایان سال گرفته می‌شد ظاهراً در واقع روزهای عزا و ماتم بوده نه جشن و شادی، چنانکه بیرونی راجع به همین روزهای آخر سال در نزد سغدیان گوید: در آخر ماه دوازدهم "خشوم" اهل سغد برای اموات قدیم خود گریه و نوحه سرائی کنند و چهره‌های خود را بخراشند و برای مردگان خوردنیها و آشامیدنیها گذارند. (آثار الباقیه ص ۵٣٢). و ظاهراً به همین سبب جشن نوروز که پس از آن می‌آمد علاوه بر آنکه روز اول سال محسوب می‌شده روز شادی بزرگان بوده است ۞ (گاه شماری صص ٣٧-٧٧). فردوسی که بدون شک مواد شاهنامهٔ خودرا معالواسطه از خداینامک و دیگر کتب و رسایل پهلوی اتخاذ کرده، اندر پادشاهی جمشید گوید:به فر کیانی یکی تخت ساخت چه مایه بدو گوهر اندرنشاخت که چون خواستی دیو برداشتی ز‌هامون به گردون برافراشتی چو خورشید تابان میان هوانشسته بر او شاه فرمانرواجهان انجمن شد برِ تخت اوی فرومانده از فرهٔ بخت اوی به جمشید بر گوهر افشاندندمر آن روز را روز نو خواندندسر سال نو هرمز فَرْوَدین برآسوده از رنج تن دل ز کین بزرگان به شادی بیاراستندمی و جام و رامشگران خواستندچنین روز فرخ از آن روزگاربمانده از آن خسروان یادگار.از این داستان برمی آید نوروز را به معنی روز نو و تازه یعنی روزی که سال نو بدان آغاز گردد، می‌دانسته‌اند. ابوریحان گوید: از رسم‌های پارسیان نوروز چیست ؟ نخستین روز است از فروردین ماه و زین جهت روز نو نام کردند زیراک پیشانی سال نو است. (التفهیم چ همائی ص ٣۵٢). دربارهٔ پیدایش نوروز افسانه‌های بسیار نقل شده که هرچند اساطیر است اما تواتر آن اخبار وجه تسمیهٔ نوروز و همچنین قدمت انتساب آن به اعصار آریائی نیک آشکار می‌گردد.آداب جشن نوروز: به طورکلی از مراسم نوروز در دربار شاهنشاهان هخامنشی و اشکانی اطلاعات دقیقی در دست نیست، اما از آداب برگذاری جشن نوروز در عهد ساسانیان اطلاعات گرانبهائی موجود است، اینک خلاصه‌ای از آن: در بامداد نوروز شاهنشاه جامه‌ای که معمولاً از برد یمانی بود بر تن می‌کرد و زینتی بر خود استوار می‌فرمود و به تنهائی در دربار حاضر می‌شد و شخصی که قدم او را به فال نیک می‌گرفتند بر شاه داخل می‌شد. خیام گوید: آئین ملوک عجم از گاه کیخسرو تا به روزگار یزدجرد که آخر ملوک عجم بود چنان بوده است که در روز نخست کس از مردمان بیگانه موبد موبدان پیش ملک آمدی با جام زرین پُرمی، و انگشتری و درمی و دیناری خسروانی و یک دسته خوید سبز رسته و شمشیری و تیر و کمان و دوات و قلم و اسبی و غلامی خوبروی، و ستایش نمودی و نیایش کردی او را به زبان پارسی به عبارت ایشان. چون موبد موبدان از آفرین بپرداختی پس بزرگان دولت درآمدندی و خدمت‌ها پیش آوردندی. آفرین موبد موبدان به عبارت ایشان: «شها، به جشن فروردین، به ماه فروردین، آزادی گزین، به روان و دین کیان، سروش آورد تو را دانائی و بینائی به کاردانی، و دیر زی و با خوی هژیر، و شاد باش بر تخت زرین، و انوشه خور به جام جمشید و رسم نیاکان در همت بلند و نیکوکاری و ورزش و داد و راستی نگاه دار، سرت سبز باد و جوانی چو خوید، اسبت کامکار و پیروز، و تیغت روشن و کاری به دشمن، و بازت گیرا و خجسته به شکار، و کارت راست چون تیر، و هم کشوری بگیر نو، بر تخت با درم و دینار، به پیشت هنری و دانا گرامی و درم خوار، و سرایت آباد و زندگانی بسیار». چون این بگفتی چاشنی کردی و جام به ملک دادی، و خوید در دست دیگر نهادی و دینار و درم در پیش تخت او بنهادی، و بدین آن خواستی که روز نو و سال نوهرچه بزرگان اول دیدار چشم بر آن افکنند تا سال دیگر شادمان و خرم با آن چیزها در کامرانی بمانند و آن بر ایشان مبارک گردد، که خرمی و آبادانی جهان در این چیزهاست که پیش ملک آوردندی. (نوروزنامه ص ٨١). در هر یک از ایام نوروز پادشاه بازی سپید پرواز می‌داد واز چیزهائی که شاهنشاهان در نوروز به خوردن آن تبرک می‌جستند اندکی شیر تازه و خالص و پنیر نو بود، و درهر نوروزی برای پادشاه با کوزه‌ای آهنین یا سیمین آب برداشته می‌شد، در گردن این کوزه قلاده‌ای قرار می‌دادند از یاقوتهای سبز که در زنجیری زرین کشیده و بر آن مهره‌های زبرجدین کشیده بودند، این آب را دختران دوشیزه از زیر آسیابها برمی داشتند. (المحاسن و الاضداد ص ۴٣٢). به روایت جاحظ: چون نوروز به شنبه می‌افتاد پادشاه می‌فرمود که از رئیس یهودیان چهارهزار درهم بستانند، و کسی سبب این کار را نمی‌دانست جز اینکه این رسم بین ملوک جاری شده و مانند جزیه گردیده بود. بیست وپنج روز پیش از نوروز در صحن دارالملک دوازده ستون ازخشت خام برپا می‌شد که بر ستونی گندم و بر ستونی جو و بر ستونی برنج و بر ستونی باقلی و بر ستونی کاجیله و بر ستونی ارزن و بر ستونی ذرت و بر ستونی لوبیا وبر ستونی نخود و بر ستونی کنجد و بر ستونی ماش می‌کاشتند و اینها را نمی‌چیدند مگر به غنا و ترنم و لهو. در ششمین روز نوروز این حبوب را می‌کندند و میمنت را،در مجلس می‌پراکندند و تا روز مهر از ماه فروردین [٦١ فروردین] آن را جمع نمی‌کردند ۞. این حبوب را برای تفأل می‌کاشتند و گمان می‌کردند که هر یک از آنها که نیکوتر و بارورتر شود محصول آن در آن سال فراوان خواهد بود و شاهنشاه به نظر کردن در جو به ویژه تبرک می‌جست. (المحاسن و الاضداد ص ٣۴٢).شاه در این روزها بار عام می‌داد، و ترتیب آن را به طرق گوناگون نوشته‌اند:ابوریحان گوید: آئین پادشاهان ساسان در پنج روز اول فروردین [نوروز عامه] چنین بود که شاه به روز اول نوروز ابتدا می‌کرد و عامه را از جلوس خویش برای ایشان و احسان بدیشان می‌آگاهانید، در روز دوم برای کسانی که از عامه رفیعتر بودند یعنی دهگانان و اهل آتشکده‌ها جلوس می‌کرد، در روز سوم ازبرای اسواران و موبدان بزرگ، و در روز چهارم برای افراد خاندان و نزدیکان و خاصان خود، در روز پنجم برای پسر و نزدیکان خویش، و به هر یک از اینان درخور رتبت اکرام و انعام می‌نمود، و چون روز ششم فرامی رسید از ادای حقوق مردم فارغ می‌شد، از این پس نوروز از آن خود او بود و دیگر کس جز ندیمان و اهل انس و شایستگان خلوت به نزد او نمی‌توانست برود. (آثارالباقیه ص ٩١٢). همچنین در ایام نوروز نواهائی خاص در خدمت پادشاه نواخته می‌شد که مختص همان ایام بود، در بامداد نوروز مردم به یکدیگر آب می‌پاشیدند، و این رسم در قرنهای نخستین اسلامی نیز رایج بوده است، دیگر هدیه دادن شکر متداول بود. نویسندگان اسلامی برای علت این دو امر افسانه‌هائی چند نقل کرده‌اند ۞. همچنین در شب نوروز آتش برمی افروختند (بلوغ الارب ج ١ ص ٦٨٣)، و این رسم تا زمان عباسیان نیز در بین النهرین ادامه یافت و نخستین کسی که این رسم را نهاد هرمزد شجاع پسر شاپور پسر اردشیر بابکان است. (آثارالباقیه ص ٨١٢).نوروز در عصر خلفا: در دربارهای نخستین خلفای اسلامی به نوروز اعتنائی نداشتندولی بعدها خلفای اموی برای افزودن درآمد خود هدایای نوروز را از نو معمول داشتند. بنی امیه هدیه در عید نوروز را بر مردم ایران تحمیل می‌کردند که در زمان معاویه تعداد آن به پنج تا ده میلیون درم بالغ می‌شد. (تمدن اسلامی تألیف جرجی زیدان ج ٢ ص ٢٢). و امیران ایشان برای جلب منافع خود مردم را به اهداء تحف دعوت می‌کردند، نخستین کسی که در اسلام هدایای نوروز و مهرگان را رواج داد حجاج بن یوسف بود، اندکی بعد این رسم نیز از طرف عمربن عبدالعزیز به عنوان گران آمدن اهداءتحف بر مردم منسوخ گردید. (بلوغ الارب ج ١ ص ٧٨٣). ولی در تمام این مدت ایرانیان مراسم جشن نوروز را برپا می‌داشتند. در نتیجهٔ ظهور ابومسلم خراسانی و روی کار آمدن خلافت عباسی و نفوذ برمکیان و دیگر وزرای ایرانی و تشکیل سلسله‌های طاهریان و صفاریان، جشن‌های ایرانی دوباره رونق یافتند، گویندگان دربارهٔ آنها قصاید پرداختند و نویسندگان مانند حمزهٔ اصفهانی مؤلف "اشعار السائرة فی النیروز و المهرجان" آنها را مدون ساختند. (آثارالباقیه ص ١٣). آثار و قراینی در دست است که پس از اسلام همواره جشن نوروز برپا می‌شده است و مراسم آن با تصرفاتی و تغییراتی از عهدی به عهد دیگر منتقل گردیده است، تا زمان حاضر که نوروز بزرگترین جشن ملی ایرانیان محسوب می‌شود. (نقل به اختصار از فرهنگ فارسی معین). برای اطلاع بیشتر از نوروز و جشن نوروز رجوع به گاه شماری در ایران باستان ص ۴۴ و ٣۵ و ٣٧ و مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی ص ١٧٣ و ٢۵۴ و ۵٨۴ و خرده اوستا ص ۵٠٢ و التفهیم چ همائی ص ٣۵٢و ایران در زمان ساسانیان ص ٢١١ و بندهش پهلوی ترجمهٔ یوستی ص ٣٣ و آثارالباقیه چ زاخائو ص ١٣ و ٦١٢ و ٨١٢ و ۵٣٢ و ٦٣٢ و التنبیه و الاشراف چ لیدن ص ١٠١ و نوروزنامه چ مینوی ص ١١ و ٨١ و کتاب التاج چ قاهره ص ٦۴١ و مجلهٔ یادگار سال ۴ شمارهٔ ٧ ص ٢۵ (مقالهٔ نوروز از تقی زاده) و المحاسن و الاضداد چ مصر ص ۴٣٢ و معجم البلدان ج ١ ص ٩٦٦ و تمدن اسلامی تألیف جرجی زیدان ج ٢ ص ٢٢ و بلوغ الارب ج ١ ص ٧٨٣ و مجلهٔ جهان نو سال ١ شمارهٔ ١ (مقالهٔ جشن نوروز از معین) و سالنامهٔ فرهنگ کرمان، نوروز (از سعید نفیسی) شود


[] نوروز در ادبيات فارسی

    چون سپرم نِه ْ میان بزم به نوروز
    در مه بهمن بیار و جان عدو سوز.

    رودکی.

    سپاهی که نوروز گرد آورید
    همه نیست کردش ز ناگه شجام.

    دقیقی.

    آمد نوروز و نو دمید بنفشه
    بر ما فرخنده باد و بر تو فرخشه.

    منجیک.

    نوروز و گل و نبید چون زنگ
    ما شاد و به سبزه کرده آهنگ.

    عماره.

    به نوروز چون برنشستی به تخت
    به نزدیک او موبد نیکبخت.

    فردوسی.

    هم آتش بمردی به آتشکده
    شدی تیره نوروز و جشن سده.

    فردوسی.

    چو خورشید برزد سر از پشت زاغ
    جهان شد از او همچو نوروز باغ.

    فردوسی.

    نوروز بزرگ آمد آرایش عالم
    میراث به نزدیک ملوک عجم از جم.

    عنصری.

    نوروز درآمد‌ای منوچهری
    با لالهٔ لعل و با گل حمری.

    منوچهری.

    آمدت نوروز و آمد جشن نوروزی فراز
    کامکارا کار گیتی تازه از سر گیر باز.

    منوچهری.

    نوروز روزگار نشاط است و ایمنی
    پوشیده ابر دشت به دیبای ارمنی.

    منوچهری.

امیر به جشن نوروز بنشست و داد این روز بداد. (تاریخ بیهقی ص ۵۴۴). پس از نوروز چون به نشابور بازرسیم اگر مراد باشد تابستان این توان بود. (تاریخ بیهقی ص ۴۵٢). و به فرصت بنده می‌فرستد با خدمت نوروزو مهرگان. (تاریخ بیهقی ص ٢۴٢).

    ندیدی به نوروز گشته به صحرا
    به عیوق ماننده لاله ی ْ طری را.

    ناصرخسرو.

    نوروز به از مهرگان اگرچه
    هر دو دو زمانند اعتدالی.

    ناصرخسرو.

    از پس خویشت بدواند همی
    گه سوی نوروز و گهی زی خزان.

    ناصرخسرو.


    بر چهرهٔ گل نسیم نوروز خوش است
    در صحن چمن روی دل افروز خوش است.

    خیام.

    روز نوروز همی گفتم با من باشی
    ای همه روزه چو نوروز دلفروز پدر.

    سوزنی.

    تا که شد نوروزسلطان فلک را میزبان
    عاملان طبع جان بر میزبان افشانده‌اند.

    خاقانی.

    طبع مراست جان تهی تحفهٔ سخن
    نوروز راست جان تهی باد نوبهار.

    خاقانی.


    خیز به شمشیر صبح سر ببُر این مرغ را
    تحفهٔ نوروز ساز پیش شه کامیاب.

    خاقانی.


    ز بس نارنج و نار مجلس افروز
    شده در حقه بازی باد نوروز.

    نظامی.

    جمالش باد دایم مجلس افروز
    شبش مواج باد و روز نوروز.

    نظامی.

    آدمی نیست که عاشق نشود فصل بهار
    هر گیاهی که به نوروز نجنبد حطب است.

    سعدی.

|| گویا به معنی مطلق روز اول سال است به هر برج و به هر روز که افتد. (یادداشت مؤلف): گشتاسب بفرمود تا کبیسه کردند و فروردین آن روز آفتاب به اول سرطان گرفت و جشن کرد و گفت این روز را نگاه دارید و نوروز کنید که سرطان طالع عمل است. (نوروزنامه از یادداشت مؤلف). || گل نوروز؛ نوعی زنبق وحشی است که در همدان و آب ترش میان رشت و قزوین یافت می‌شود. (یادداشت مؤلف). || نزد صوفیه عالم تفرقه را گویند. (فرهنگ علوم عقلی از کشاف اصطلاحات الفنون ج ٢ ص ١۵٦٣). || (اصطلاح موسیقی) یکی از نغمات موسیقی قدیم ایرانی که به قول صفی‌الدین ارموی در مقام سه گاه نواخته می‌شده. (مجلهٔ موسیقی ش ٩٧ ص ٣٠ از فرهنگ فارسی معین). مخفف نوروز بزرگ است. (یادداشت مؤلف). آوازه‌ای است که از مقامات بوسُلیک حسینی مشتق شده و ١/۵ بانگ دارد و از چهارمین نغمه است. (رسالهٔ بهجت الروح ص ١١٠):

    نوروز بزرگم بزن‌ای مطرب امروز
    زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز.

    منوچهری.

    در پردهٔ نوروز بدین وزن غزل گفت
    وزنی که همه مطلع فتح و ظفر آمد.

    سوزنی.

    اگر نوروز می‌خواهی که بینی
    بجوی از بوسُلیک و از حسینی
    بدان نوروز را‌ای مرد هشیار
    که می‌آید ز چارم نغمه، هشدار.

    (از بهجت الروح ص ۵١).[۱]


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مقاله توسط علی‌اکبر دهخدا برشتۀ تحرير درآمده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- دهخدا، علی‌اکبر، سرواژۀ نوروز، لغت‌نامه دهخدا



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

لغت‌نامه دهخدا


[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]