فهرست مندرجاتخراسان بزرگ
- واژهشناسی
- مرزهای تاريخی خراسان
- پيشينۀ تاريخی خراسان
- خراسان در متون و آثار پيشينيان
- مشاهير خراسان
- يادداشتها
- پيوستها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
- پيوند به بيرون
[...] [...]
اصطلاح خراسان يا خورآسان (Xorasan) ظاهراً در عهد ساسانیان، پس از سدهٔ سوم میلادی پدید آمده و از قرن پنجم تا قرن نوزدهم میلادی در مورد افغانستان و سرزمینهای همجوار آن اطلاق گردیده است[۱] و بهگفتۀ مرتضی اسعدی «پيش از آن که کشور افغانها، «افغانستان» ناميده شود، اخیرترین و جامعترین نام این سرزمین همانا «خراسان» بوده است.»[٢]
خراسان در زبان پهلوی بهمعنای جايگاه برآمدن خورشيد (مطلعالشمس) است و منظور از اصطلاح «خراسان بزرگ» همانا «خراسان تاريخی» است در برابر «خراسان نامنهاد کنونی».
[↑] واژهشناسی
صورت درست واژه «خراسان»، «خورآسان» بوده است که بر اثر تطور زمان و شاید از باب تطابق نگارش به خراسان تبدیل شده است.[٣]
در لغتنامه دهخدا آمده است که کلمه «خراسان» واژهای پهلوی است که در متون قدیمی بهمعنی مشرق (خاور) در مقابل مغرب (باختر) بهکار رفته است.[۴] بنابر اين، خوراسان (خراسان) در زبان پهلوی بهمعنای شرق (یعنی جهت طلوع خورشید) است.[۵] چنان که فخرالدین اسعد گرگانی در داستان ویس و رامین که بهسال ۴۴۵ هجری قمری سروده است، در بارهٔ معنای واژه خراسان میگوید: از آن خورآسد (یعنی خورآید یا خورشید از آنجا برآید).
دروبـــاش و جــهـــان را مــیخــورآســــــــــان
زبــان پهــلـــوی هــر کــاو شـــــــنــاســـــــــد
خــراســـــــان آن بــود کــز وی خــور آســــــــد
خــور آســــــــد پهلــوی بــاشــــــــد خــور آیــد
عــــــراق و پــــــارس را خــــــور زو بـــــرایــــــد
خـــوراســــــــــان را بـــود مـعــنـــا خـــورآیـــان
کــجــــا از وی خـــور آیــــد ســـــــــوی ایــــران
چه خـوش نامســت و چه خوش آب و خاکسـت
زمـین و آب و خـاکـش هـر ســــه پـاکســــت[٦]
یاقوت حموی جغرافیدان بزرگ اسلامی چنین نوشته است: «خُر به فارسی دری، نام خورشید و آسان گویا اصل و جای شیء است». و سپس در شرح وجه تسمیه خراسان به نقل از دغفل النسابه چنین میافزاید: «خراسان و هیطل دو پسر عالم بن سام بن نوح، هر یک در شهری که منسوب به آنها شد وارد شدند، هیطل در شهری معروف به هیاطله در بالای رود جیحون و خراسان در شهرهایی که در زیر رود جیحون بود فرود آمدند و هر قطعهای به نام کسی که در آن فرود آمد نامگذاری شد...[٧]»
حافظ ابرو جغرافیدان مشهور، از واژۀ خراسان تعبیر دیگری دارد و خوراسان را "آفتاب مانند" معنا میکند و میافزايد: «بعضی گفتهاند خورآسان، یعنی به آسانی بخور.[٨]»
در برخی منابع به زبان قدیم فارسی، خراسان بهمعنای «خاورزمین» مورد استفاده قرار گرفته است[۹] و بعضی ديگر نیز خراسان را سرزمین نورانی یا طالع نوشتهاند و آن را کلمهای مرکب از لفظ «خور» بهمعنی خورشید و «آسان» بهمعنی شرق دانستهاند.[۱٠]
[↑] مرزهای تاريخی خراسان
شواهد تاریخی بیانگر آن است که سرزمین خراسان در طول تاریخ، هیچگاه دارای مرز ثابت جغرافیایی نبوده و تحت تاثیر عوامل مختلف، محدودهاش همواره کاهش یا گسترش یافته است. بهرغم آن که به طور سنتی سرزمینهای شرق کویر لوت را خراسان خواندهاند، اما حدود شرقی آن در طول تاریخ دستخوش تغییر بوده است. معمولاً گفته میشود که خراسان از شرق به هندوستان و از شمال به ماوراءالنهر محدود بوده است. ولی گاهی ماوراءالنهر هم بخشی از خراسان بهحساب میآمده است.[۱۱] چنان که التون ال.نیل در کتاب "تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان" مینویسد:
- «بهطور کلی میتوان خراسان خاص را سرزمینی طولانی دانست، گسترده از نزدیک کرانههای جنوب شرقی دریای خزر تا بلندیهای حصار مانند پامیر و هندوکش، که در نظریهای دیگر و در مقطعی از تاریخ، مرزهای آن از حلوان یاری تا شرق (آنجا که خور برآید) گسترده بوده است.
در واقع خراسان گاهی شامل سرزمین پر نعمت جنوب دریای آرال (خوارزم) و نواحی آن سوی جیحون (ماوراءالنهر) و بسیاری از فلات ایران میشده است که حدود شرقی آن تا چین میرسید ولی عملاً این مرز از بلخ و بخش معروف به طخارستان (باختر باستانی) آنسوتر میرفت، و در مغرب به همین گونه حدود خراسان کمتر به مرزهای زاگرس میرسید اما گاهی شامل قومس، جرجان، ری و بخشهایی از طبرستان میگشت و با آن که ماوراءالنهر غالباً با خراســان یکی گرفته میشــد؛ اما عملاً آمودریا همـان مرز شمالی خراســان شــناخته میشــد و گاهی عملاً تا این حـدود هم نمیرســید.[۱٢]»
خراسان در زمان ساسانیان یکی از چهار ناحیهٔ اصلی قلمرو آنها بود و یک مرزبان داشت. در مورد حدود و موقعیت خراسان در عهد ساسانیان، آرتور کریستنسن بر طبق کاوشهای هرتسفلد چنین مینویسد:
- «دروازههای کاسپین نزدیک ری، کوههای البرز، گوشه جنوب شرقی بحر خزر، دره اترک. خطی که از صحرای تجن گذشته و در زیر قرقی به جیحون میرسد موافق مسکوکات سکایی ساسانی که به دست آمده این خط سرحدی از قلل سلسله جبال حصار گذشته و به پامیر میرسد و از آنجا به سمت جنوب مایل گشته و به امتداد قطعهای از جیحون که بدخشان را در میان گرفته سیر کرده به قطعه هندوکش میرسیدهاست از آن نقطه سرحدی به سمت مغرب برگشته و در امتداد سلسله هندوکش و ملحقات آن به جنوب هرات رسیده و در ناحیه جنوب ترشیز و خاف و قهستان (کوهستان) را قطع کرده، باز به دروازههای کاسپین میپیوستهاست.»[۱٣]
در اين ايام، ایرانشهر (سرزمینهای آريايی) را به چهار بخش، بهر کرده بودند، که هر یک از این بخشها را کـُست (کوست Kust به مفهوم طرف یا سوی) مینامیدند.[۱۴] در بند ۲۶ یکی از نبشتههای پارسی میانه، با عنوان "گزارش شترنگ و نهادن وینردشیر" که بیشتر به «گزارش شطرنج» شناخته میشود، نام این چهار کوست بهروشنی بیان شدهاست: «چهار، آنگونه همانند کنم که چگونه چهار آمیزش مردم از اوست. پس چهار سوی گیتی خورآسان و خوربران و نیمروچ و اپاختر»[۱۵]
و در کتاب دیگر بهنام «شترستانهای ایران» یا «شهرستانهای ایران»، که به زبان پهلوی است[۱٦]، از این چهار کوست ياد شده است، و نخستین ناحیهای که نام برده میشود، کوست خراسان است و شهرهای آن، که سمرقند، بلخ درخشان (بلخ بامی)، خوارزم، مرورود، مرو، هرات، توس، پوشنگ، نیشابور، قائن، گرگان (دهستان)، کوش هستند.[۱٧]
در دورهٔ اسلامی، اگرچه برخی از جغرافینگاران مسلمان، شهرهای بلخ، هرات، مرو و نیشابور را چهار شهر اصلی خراسان شمردهاند.[لازم به یادآوری است که: نیشابور که همان ابرشهر باستانی است امروزه جزوی از ایران کنونی است، مرو، در حال حاضر، جزوی از ترکمنستان است، هرات، شهری که در عهد کهن به نام آریا شناخته شده و بلخ، که در اوستا بخدی نامیده شده، امروزه جزوی از افغانستان هستند.] چنان که به گفته اصطخری، شهرهای بزرگ خراسان چهار شهر است: نیشابور، مرو، هرات و بلخ.[اصطخری، ابواسحق ابراهیم، مسالک الممالک، ص ۲۰۳] و نیز لسترینج، در جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، مینویسد: «این نام در اوایل قرون وسطی بطورکلی بر تمام ایالات اسلامی که در خاور کویر لوت تا کوههای هند واقع بودند، اطلاق میشد و به این ترتیب، تمام بلاد ماوراءالنهر را در شمال خاوری به استثنای سیستان و قهستان در جنوب شامل میگردید... جغرافیانویسان مسلمان خراسان را به چهار بخش تفسیم کرده و هر کدام را به نام کرسی آن بخش، یعنی نیشابور، مرو، هرات و بلخ میخواندند.»[لسترینج، گ. جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ص ۴۰۸]
اما، باز هم اکثر آنها، از قبيل ابن خرداديه و مسعودی و اصطخری و ابن حوقل و ديگران هر يکی درباره گسترده خراسان بر پايه اوضاع سياسی و تشکيلات دولتی زمان خود سخن گفتهاند.[] از اين رو، مير غلاممحمد غبار، مورخ نامدار افغانستان مینويسد: "خراسان دارای دو نوع حدود جغرافيایی بوده يکی خراسان خاص و ديگری خراسان عام. اولی در مورد يک و يا چند ولايت شمالی و شمال مغربی افغانستان بهکار رفته، و دومی بهتدريج وسيع و بالاخره در مورد کل مملکت افغانستان اطلاق شده است. و البته اين هر دو نيز نظر به حدوث وقايع سياسی گاهی کوچک و گاهی وسيعتر گرديدهاند؛ اما در مفهوم اصلی آنها تغييری بهعمل نيامده است."[غبار، مير غلاممحمد، خراسان، تارنمای خراسان زمین]
[↑] پيشينۀ تاريخی خراسان
سرآغاز دوران تاریخی خراسان با پيدايش قوم «آریایی» و گسترش آنها به فلات ایران پیوند میخورد. قبايل آريايی که حدود دو هزار سال پيش از ميلاد مسيح، در نواحی شمال خراسان بزرگ (افغانستان امروز) سکونت داشتند، به مرور زمان به سبب افزايش جمعيت، ناگزير دست به مهاجرت زدند. در این واقعه که در آغاز هزاره اول پيش از ميلاد اتفاق افتاد، آریاییها ساکن شمال خراسان، از طریق خراسان به سمت هند و غرب فلات (پشتۀ) ایران پیش رفتند و بخش اعظم آنها آنچنان که از توصیفات «اوستا» بر میآید، در شهرهای خراسان و سیستان مستقر شدند و شاید به همین دلیل است که عمده حوادث آغاز تاریخ آرياييان (ایرانیان) که در دو منبع «اوستا» و «شاهنامه فردوسی» ذکر شده است در مشرق ایران و در واقع در خراسان بزرگ رخ میدهد.[*] در آن دوران خراسان بزرگ، آريانا (ايران) ناميده میشد.[رجوع شود به: استرابو، جغرافيای استرابو، ص ۳۰۶ و همچنان شاهنامۀ فردوسی]
اصطلاح خراسان، چنان که قبلاً گفته شد، ظاهراً در عهد ساسانیان، پس از سدهٔ سوم میلادی پدید آمده و از قرن پنجم تا قرن نوزدهم میلادی برای ناميدن افغانستان، خراسان نامنهاد کنونی و پارهای از سرزمینهای آسيای مرکزی مانند تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان و بخشهایی از پاکستان امروزی بهکار رفته است.[درآمدی بر تاريخ افغانستان، ص ۱۰] امروزه خراسان بزرگ را خاورشناسان غربی و بهتقليد از آنها ايرانيان کنونی «ايران شرقی» نيز میخوانند.
عبدالحی بن ضحاک گرديزی تاريخنگار دورۀ غزنويان، پيشينۀ نام خراسان را تا زمان اردشير بابکان پيش میبرد و میگويد: «و پيش از وی اصبهبد (اسپهبد)، جهان يکی بودی، او چهار اصبهبد کرد: نخستين اصبهبد خراسان، دو ديگر خوربران اصبهبد سوی مغرب او را داد. و سديگر نيمروزان اصبهبد و ناحيت جنوب او را داد. و چهارم آذربايجان اسبهبد و ناحيت شمال او را داد».[گرديزی، عبدالحی بن ضحاک، زين الاخبار (تاريخ گرديزی)، به تصحيح، تحشيه و تعليق عبدالحی حبيبی، تهران: دنيای کتاب، چاپ اول - ۱٣٦٣ خ، صص ٦۵-٦٦] سپس دربارۀ خراسان میافزايد: «و اردشير مر خراسان را چهار مرزبان کرد: يکی مرزبان مروشايگان و دوم مرزبان بلخ و تخارستان، و سوم مرزبان ماوراءالنهر (فرارود)، و چهارم مرزبان هرات و پوشنگ و بادغيس».[همانجا، ص ٦٦]
عبدالحی حبیبی، تاريخنگار شهير افغان، مینویسد: «نام بخش اعظم سرزمین افغانستان غربی و شمالی تا تخارستان و مجاری هیلمند (= هیرمند) و کابل در قرن هفتم میلادی «خراسان» بود و چنین بهنظر میرسد که این نام در عهد ساسانیان از قرن پنجم میلادی بهبعد شهرت یافته است.»[حبيبی، عبدالحی، تاریخ افغانستان بعد از اسلام، ص ۱۴۰]
اگر در اینجا آقای حبیبی به قرن هفتم میلادی اشاره میکند، بهدلیل این است که کتاب او راجع به تاریخ پس از اسلام افغانستان است. اما نامبرده معتقد است که در دورهٔ پیش از اسلام نیز نام افغانستان خراسان بوده است. چنان که او مینویسد:
- «در بارهٔ اینکه کلمهٔ «خراسان» بر همین افغانستان در ازمنهٔ قبل از اسلام هم اطلاق شده و شامل تمام این سرزمین بوده، اسنادی موجود است، که در مسکوکات هفتلیان این پادشاهان را «خراسان خواتاو» یعنی «خراسان خدای» نوشتهاند، و باز هم در یکی از مسکوکات زبان پهلوی «تگین خراسان شاه» دیده میشود، که بر رخ دیگر همین سکه هیکل نیم تنهٔ مونث موجود است که به دور رخش هالهٔ نور منقوش است... و عین همین شکل را خسرو دوم ساسانی به یاد گرفتن خراسان از تصرف هفتالیان حدود ۶۱۳ میلادی ضرب کردهاست... و میتوان حدس زد که هیکل تنهٔ مونث و هالهٔ نور سمبولی از کشور خراسان و مطلعالشمس عرب باشد.»[همانجا، صص ۱۴۲ و ۱۴۳]
بههر حال، جغرافیدانهای عرب که در قرون وسطی سرتاسر جهان اسلام را توصیف کردهاند، افغانستان امروز را به اضافهٔ بخشهای از کشورهای همجوار آن، خراسان (کشور خورشید) نامیدهاند.[تمدن ایرانی، ص ۲۵]
بدین ترتیب، نام خراسان که درگذشته همهٔ کشور افغانستان را نيز در بر میگرفت. امروزه فقط به شرقیترین استان ایران کنونی اختصاص دارد.[تمدن ایرانی، ص ۲۵]
[↑] خراسان در متون و آثار پيشينيان
در اساطير قديم، نام شهرها را غالباً نام شخص سازنده آن میشمردند و مستوفی آرد: خراسان پسر عالم و عالم پسر سام است و عراق پسر خراسان میباشد. (علیاکبر دهخدا، لغتنامۀ دهخدا، سرواژۀ خراسان، به نقل از تاريخ گزيده، چاپ ليدن، ص ٢٧).
[↑] مشاهير خراسان
زرتشت
بسیاری از محققان، زادگاه «زردشت» را مشرق ایران و بويژه حدود خراسان بزرگ میدانند. برخی از داستانها و افسانههای محلی و از جمله داستان کاشتن سرو کاشمر در خراسان به یادبود پذیرش آیین نو زردشت توسط «ویشتاسپ» نیز مؤید این نظر است. دیاکونوف نیز محل پیدایش زبان اوستایی را در آسیای میانه و مشرق ایران (خراسان بزرگ = افغانستان و خراسان کنونی) میداند.[*]
ابومسلم خراسانی
فردوسی
حکيم ابوالقاسم فردوسی (سال ۳۲۹ هجری قمری) در روستايی نزديک مشهد بهنام پاژ بهدنيا آمد و پس از وفات در توس به خاک سپرده شد. شاهکار فردوسی شاهنامه است. فردوسی يکی از پايههای شعر فارسی دری و يکی از بزرگترين حماسهسرايان جهان است.
[۱٨]
[۱۹]
[٢٠]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط مهدیزاده کابلی برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پيوستها
پيوست ۱: خراسان بهروايت علیاکبر دهخدا
پيوست ٢: غلاماحيا حسينی، خراسان بزرگ در سدههای نخستين اسلامی
پيوست ۳: امیرحسین اکبریشالچی، مفهوم خراسان از نگاه دولتهای افغانستان
پيوست ۴: میر غلاممحمد غبار، خراسان
پيوست ۵: مير محمدصديق فرهنگ، منشأ کلمۀ خراسان
پيوست ۶: عبدالحی حبیبی، خراسان
[↑] پینوشتها
[۱]- مهديزاده کابلی، درآمدی بر تاریخ افغانستان، ص ۱۰. منظور از سرزمينهای همجوار افغانستان، خراسان کنونی، بخشهای از ماوراءالنهر و شمالغرب پاکستان است که در اثر حوادث تاريخی در قرن نوزدهم از پيکر افغانستان جدا شدند.
[٢]- جهان اسلام، ج ۱، ص ۷۲
[٣]- بینش، تقی، "خراسان" نشریه فرهنگ خراسان، سال دوم، ص ۳ و ۴، آذر ۱۳۲۹.
[۴]- لغتنامه دهخدا، ذیل ماده خراسان. از لحاظ لغوی، بهگفتۀ علیاکبر دهخدا خراسان مشرق است که در مقابل مغرب باشد. به نقل از: برهان قاطع، فرهنگ جهانگيری، انجمن آرای ناصری، آنندراج و مفاتيح. چنان که رودکی، شاعر بلند آوازۀ خراسان بزرگ میسرايد:[۵]- مهديزاده کابلی، نامهای تاريخی افغانستان. وبگاه کابلنامه، ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد و دانشنامۀ آريانا
مهـر ديـدم بامدادان چـون شــتافت از خراسان سوی خاور میشـتافت
[٦]- فخرالدین اسعد گرگانی، داستان ویس و رامین، باهتمام محمدجعفر محجوب، تهران: ۱۳۳۷، ص ۱۲۸
[٧]- یاقوت حموی، معجمالبلدان، بيروت: انتشارات داراحیاء التراث العربی، چاپ ۱۳۹۹ ه.ق، ۱۹۷۹ م، ج ۲، ص ۳۵۰
[٨]- حافظ ابرو، جغرافیای تاریخی خراسان، مصحح غلامرضا ورهرام، انتشارات اطلاعات، چاپ اول، ۱۳۷۰، ص ۱۰
[۹]- لسترنج، گ. جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافتشرقی، ترجمه محمود عرفان، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۶۴ خ، ص ۴۰۸
[۱٠]- مدیر شانهچی، کاظم، مقاله "حدود خراسان در طول تاریخ"، مجله دانشکده معقول و منقول (الهیات مشهد)، زمستان ۱۳۴۷ خ، ص ۱۱۳
[۱۱]- خراسان، ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
[۱٢]- التون. ل. نیل، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان، ترجمه مسعود رجبنیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ص ۸-۱۱
[۱٣]- خراسان، ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
[۱۴]- فرهنگ پهلوی، ص ۲۷۴. و واژهنامه بندهش، ص ۲۴۳
[۱۵]- متنهای پهلوی، ص ۱۱۸
[۱٦]- باید در نظر داشت که، هرچند این نامه یکی از بازماندههای نبشتههای عهد ساسانی است، اما بعدها نیز مطالبی چند بر آن افزودهاند. آخرین تاریخ نگارش و افزودههای آن حدود سال هشتصد میلادی میباشد. در اين نامه بيشتر شهرهای افغانستان امروز در کوستهای خورآسان و نیمروز موقعیت داده شده است. از سويی ديگر، اصطلاح "ايران شهر" (سرزمينهای آريايی) را نبايد با قلمرو سياسی ساسانيان يکی پنداشت. بهطور مثال، کابل که جز کوست نيمروز محسوب شده است، از لحاظ سياسی حوزۀ اقتدار بازماندگان هپتليان بهنام کابلشاهان يا هندوشاهان بود که حتی تا دورۀ يعقوب ليث صفاری، آن سلسلۀ بر کابل و توابع آن فرمانروا بودند. (مهديزاده کابلی)
[۱٧]- شهرستانهای ایران در نوشتههای پراکنده، ص ۲ به بعد؛ و همچنین زبان وادبیات پهلوی، ص ۳
[۱٨]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□
□
□
□
[↑] پيوند به بیرون
□ [1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]
□ [1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]