افغانستان
جغرافيا
فهرست مندرجات
اَفْغانِسْتان، كشوری در غرب آسيا ميان ايران و پاكستان.
[↑] ويژگيهای محيط طبيعى:
افغانستان در ٢٩ و ٣٠ تا ٣٨ و ٣٠ عرض شمالى و ٦١ و ٣١ تا ٧٠ طول شرقى واقع است[۱]. شكل اين سرزمين بيضى نامنظمى است كه قطر بزرگ آن با جهتى شمال شرقى - جنوب غربى ١٢۵ ،١ كم و قطر كوچك آن با زاويۀ راست نسبت به قطر بزرگ، ۵٦٠ كم طول دارد[٢]. وسعت اين كشور را در منابع مختلف از ٦٢٠ تا ٧٠٠ هزار كم٢ دانستهاند[٣]. افغانستان از غرب با كشور ايران، از شمال با تركمنستان، تاجيكستان و ازبكستان، از شرق و جنوب با جمهوری پاكستان هم مرز است. در گوشۀ شمال شرقى، از طريق باريكهای به طول ٧۴ كم با تركستان شرقى (سين كيانگ) چين مرز مشترك دارد[۴]. تراكم جمعيت در اين كشور با احتساب ٠٠٠، ١٨۴ ،١۴ نفر (در ١٣٦٦ ش / ١٩٨٧ م) و ٢٢۵ ،٦۵٢ كم٢ وسعت، ٧/٢١ نفر در هر كم٢ است و از لحاظ جمعيت پنجاه و سومين كشور جهان به شمار مىآيد[۵].
[↑] ساختار زمين و اشكال ناهمواری:
اگرچه افغانستان از لحاظ ساختار زمين و موقعيت، بخش شمال شرقى نجد بزرگ ايران را تشكيل مىدهد[٦]، اما به دو ساختار زمين شناختى ايران (بيشتر در قسمتهای غربى) و نظام كوهستانى هيماليا (عمدتاً در قسمتهای شرقى) شباهت دارد. شكلگيری عوارض امروزی زمين در افغانستان شديداً تحت تأثير چندين تودۀ بزرگ قديمى و مقاوم سنگى است كه به واسطۀ كشيده شدن به سمت شمال، به صورت هستهها٣ يا پهنهها۴يی درآمدهاند كه در اطراف آنها در آغاز سريهای سنگى جديدتر به وجود آمده، و سپس به صورت ساختمانهای چين خورده درهم پيچيدهاند و نهايتاً موجب پديداری اين اشكال شدهاند [٧]. به اين ترتيب، سرزمين افغانستان از لحاظ ريخت شناسى از منطقۀ كوهستانى مركزی همراه با نواحى كمارتفاع جنوبى و به ويژه شمالى تشكيل شده است؛ هر چند حواشى جنوبى با جهتى جنوب غربى در مرتفعات غربى پراكنده شدهاند[٨].
اشكال ناهمواری در اين سرزمين عمدتاً دارای منشأ اخير (از ٢٦ ميليون تا ۵/٢ ميليون سال پيش) است كه در خلال اين دورۀ زمانى جنبشى آرام، اما گاهى رو به بالا اتفاق افتاده، و در جريان آن واحد ساختاری هندوكش تكوين يافته است ( بريتانيكا، ماكرو، .(I/١٦۵ بدين سان، نظام كوهستانى هندوكش كه خط عظيم تقسيم آب ميان آسيای مركزی و آسيای جنوبى به شمار مىرود (فريزر تايتلر، ٣)، برجستهترين عارضۀ طبيعى افغانستان به شمار مىآيد كه با ارتفاعى از حدود ۴ هزار تا بيش از ٦ هزارمتر، و قللى به ارتفاع ٨٠٠ ،٧متر، به طول بيش از ١٠٠ ،١كم كشيده شده است و اين سرزمين را به دو بخش شمالى و جنوبى تقسيم مىكند (گرگوريان، .(١١ در ساخت اين مرتفعات گرانيتهای جوان دوران دوم يا حتى دوران سوم دخيل بودهاند. مرتفعات شمالى اين رشتۀ مركزی كه گويای ويژگيهای واقعى آلپى همراه با دگرگونيهای شديد عصر يخبندان است، با جهتى غربى - شرقى امتداد يافتهاند (برونينگ،همانجا). مرتفعات منشعبجنوبى، كوههايسليمان و سفيد كوه را تشكيل مىدهد كه مانع ارتباط طبيعى اين سرزمين با شبه قارۀ هند است (هيثكوت، ٧ )؛ به اين ترتيب، بيش از نيمى از سرزمين افغانستان را اين رشته كوه و شاخههای فرعى آن در برگرفته است (نيول، .(١
رشته كوههای ديگری به نام سپينغر، سليمان و خواجه عمران افغانستان را از پاكستان جدا مىسازد و رشته كوههای پغمان و گل كوه در داخل سرزمين از شمال شرقى رو به جنوب غربى امتداد دارد. به همين ترتيب، نواحى بدخشان و نورستان در دو سمت هندوكش و هزارهجات در بخش مركزی از رشته كوههای ديگری پوشيده شده است كه همراه با ديگر شاخههای هندوكش و امتداد غربى آن، كوه بابا، سياه كوه و سفيد كوه، مجموعۀ كوهستانى پيچيدهای را تشكيل مىدهند (فرهنگ، ١/۴). در غرب هندوكش، ارتفاع كمتر و زمين هموارتر است، تا جايى كه در برخى نواحى حتى به بيابانهای هموار منتهى مىشود. اين ناحيۀ غربى همراه با نواحى هرات در شمال و قندهار در جنوب تا سالهای اخير تنها معبر دائمى ميان آسيای جنوبى و شمالى به شمار مىرفت (هيثكوت، همانجا).
بخشهای هموار و دشتی سرزمين افغانستان شامل ٣ منطقه است: منطقۀ ميان پايكوههای دامنۀ شمالى هندوكش و آمودريا، منطقۀ واقع ميان دامنههای جنوب غربى در امتداد بخشهای كم ارتفاع مسير رودخانههای هرات، فراه و هلمند و منطقۀ بيابانى جنوب قندهار. برخى درههای رودخانهای نيز عرصههای كمارتفاعى ميان كوهسارها پديد مىآورند كه بهواسطۀ وسعت كم نمىتوان آنها را از نواحى دشتى به شمار آورد، هر چند كه اينگونه عرصههای درهای فضای لازم را برای كشاورزی فراهم مىسازند ( آسياتيكا، .(I/٢٩ نوارهای باريك درهای در نورستان و هزارهجات كه زير كشت غلات و برنج است، از جملۀ اين فضاها به شمار مىروند (فريزر تايتلر، .(۵ همچنين نواحى بلخ، حوضۀ كابل، باميان، جلالآباد و نيز ناحيۀ وسيع واقع ميان غزنى تا قندهار، از نواحى نسبتاً هموار اين كشور به حساب مىآيند (فيشر، .(٢٢٠
اقليم و شبكۀآبها: اگرچهافغانستان در كمربنداقليمى نيمهاستوايى واقع است، اما ويژگيهای آب و هوايى آن كمتر تحت تأثير عرض جغرافيايى است و بيشتر به واسطۀ مرتفعات آن مشخص مىگردد ( بريتانيكا، همانجا). اقليم اين سرزمين بازتاب ساختار طبيعى، و همچون ديگر ويژگيهای آن با تنوع همراه است: در حالى كه بهار و تابستان در درهها و دشتهای مرتفع معتدل و مطبوع است، در قسمتهای داخلى و همجوار بيابانها، خشك و گرم و غير قابل تحمل است؛ به همين نحو، به هنگام پاييز و زمستان كه قسمتهای مرتفع و شمالى با ريزش سنگين برف و سرما روبهروست، جلگههای مرتفع جنوبى و بيابانهای وسيع مركزی شاهد بادهای شديد و يخبندان است (بليو، «افغانستان...١»، .(١٩٠ اقليم افغانستان كه به عنوان «آب و هوايى بسيار خشك» تعريف شده (اسپيت، ١٨١ )، شباهت بسياری به آب و هوای عمومى خاورميانه، به ويژه ايران دارد كه از مهمترين ويژگيهای آن تابستانهای خشك، بارش زمستانه و نوسان شديد فصلى درجۀ حرارت است (فيشر، همانجا).
تفاوت درجۀ حرارت ميان فصلهای گرم و سرد در افغانستان بسيار است (فرهنگ، ١/۴)، به نحوی كه در تابستان دمای هوا در نواحى بيابانى جنوب كشور تا حدود ۴٩ و در دشتهای شمالى كشور ميان ۴١ تا ۴٩ سانتىگراد در نوسان است؛ حتى در نزديكى ارتفاعات حدود ٨٠٠ ،١متری كابل ميزان گرما تا بيش از ٣٨ سانتىگراد مى رسد، حال آنكه در زمستان دمای هوا تا زير نقطۀ انجماد در نواحى بيابانى كاهش مىپذيرد (نيول، ۵ .(۴, در ماه ژوئيه (گرمترين ماه سال) دمای هوا تا ۴٩ سانتىگراد در نواحى كمارتفاع، از جمله جلالآباد، مىرسد و حداقل دما در زمستان ميان ٢٢- تا ٢٦- در نوسان است. نوسان فصلى ۴۵ تا ۵۵ سانتىگراد شاخص بيشترين و كمترين دما در بسياری نواحى اين كشور است (فيشر، همانجا).
شرايط اقليمى افغانستان تا حد بسياری تحت تأثير جريان تودههای هوا و بادهاست: در كابل و غزنى بادهايى كه در تابستان از سوی كوههای پوشيده از برف مىوزند، موجب تلطيف هوا، و بادهای موسمى جنوب شرقى گاهى در اين فصل باعث ريزش باران مىشوند (بليو، «مأموريتى...٢»، .(٦ بادهای شديد موسوم به «بادهای ١٢٠ روزه» كه با آهنگى منظم از ماه ژوئن تا سپتامبر مىوزند، غرب كشور، به ويژه ناحيۀ سيستان در حوضۀ سفلای هلمند را شديداً تحت تأثير قرار مىدهند (فيشر، همانجا). از سوی ديگر، توده هواهای سرد كه از شمال و جريان كم فشار اطلس كه از شمال غربى وارد افغانستان مىشود، هوای زمستانى و اوايل بهاری را تحت تأثير قرار داده، موجب ريزش برف و سرمای شديد در مرتفعات و بارش باران در نواحى كمارتفاع مىگردد ( بريتانيكا، ماكرو، .(I/١٦۵ به اين ترتيب، بارش باران عمدتاً محدود به ماههای مارس تا مه است و ريزش برف در طول زمستان و اوايل بهار مرتفعات را مىپوشاند (نيول، .(۴ علاوه بر اينها، توده هواهای مرطوب خليج فارس كه در تابستانها از جنوب غربى وارد اين كشور مىشوند، موجب رگبارهای پراكنده و رعد و برق مىگردند ( بريتانيكا، همانجا).
ميزانبارشسالانه بهطور متوسط از ١٠٠ تا ١۵٠ ميلىمتر درنواحى كمارتفاع و خشك غربى و شمالى و از ٢۵٠ تا ۴٠٠ ميلى متر در شرق كشور در نوسان است، هر چند اين مقدار در مرتفعات كوهستانى بيشتر است (فيشر، همانجا؛ «دائرۀالمعارف»، .(٢٩٣ مختصات طبيعى، به ويژه نارساييهای اقليمى افغانستان را تا حد بسياری در محدوديت فعاليتهای كشاورزی و توسعه نيافتگى اقتصادی اين سرزمين دخيل دانستهاند (گرگوريان، ١٢ ؛ نيول، .(۵
منابع آب افغانستان به پوشش برف موجود در مرتفعات بستگى دارد، تا آنجا كه رودخانههای اصلى اين سرزمين از برفاب كوههای مركزی سرچشمه گرفته، به سمت جلگهها و دشتها سرازير مىگردند (همو، ٣ )؛ از آن جملهاند كوكچه، سرخاب، بلخاب و مرغاب در شمال، هريرود و فراه رود (فره رود) در غرب، هلمند و ارغنداب در جنوب و كابل و كنر در شرق (فرهنگ، همانجا). ۴ شبكۀ اصلى رودخانهای در اينسرزمين قابلتشخيصاست: آمودريا در دامنههايشمالىهندوكش، هريرود در دامنههای شمال غربى، هلمند - ارغنداب در دامنههای جنوب غربى، و كابل در دامنههای شرقى (شهرانى، ۴۴ ؛ گرگوريان، همانجا). تقريباً تمامى رودهای افغانستان در حوضههای داخلى و در تودههای رسوبى يا ريگزارهای نواحى پست فرو مىروند و تنها رود كابل، با عبور از درهها و گذرگاههای كوهستانى و با پيوستن به رود سند، به دريا فرو مىريزد (برونينگ، .(٨١ بر روی برخى رودخانههای افغانستان سدهايى احداث شده است كه از آن ميان هلمند، مارودرود و هريرود را مىتوان نام برد (همانجا).
افغانستان دارای درياچههای معدودی است كه هيچيك وسعت چندانى ندارند؛ دو درياچۀ مهم آن هامون صابری (در غرب و در مرز ايران) و آب ايستاده در جنوب شهر غزنى است ( بريتانيكا، ماكرو، .(I/١٦۵-١٦٦ گودی زره در جنوب غربى افغانستان و جنوب درياچۀ هامون (ايران)، از درياچههای آب شور است (پورداود، ٢/٢٩٠، ٢٩٣). در ارتفاعات مركزی هزارهجات ۵ درياچۀ كوچك قرار دارد كه مجموعاً بند امير خوانده مىشوند؛ درياچۀ سد كجكى، نمكزار (درياچۀ نمك) و درياچۀ دَك از ديگر آبگيرهای درياچهای افغانستان به شمار مىروند ( بريتانيكا، همانجا).
با توجه به ساختار و شبكۀ آبهای افغانستان، اين كشور را به ٦ منطقۀ طبيعى تقسيم كردهاند: الف - حوضۀ رودخانۀ كابل و شاخههای آن (لوگَر، پنجشير و كنر)؛ ب - جلگه و درههای سرزمين غلزايى از غزنى تا قندهار (شامل ارغنداب، تَرَنك و ارغسان)؛ ج - درههای منشعب از رود سند (كُرَم، خُست، قبه و بوري)؛ د - حوضۀ درياچۀ سيستان؛ ه - درههای رودخانههای هلمند، هريرود و مرغاب؛ و - درههای منشعب از آمودريا (شامل رودخانههای نواحى ميمنه، بلخ، قندوز و كوچكا) ( آسياتيكا، .(I/٢٩
پوشش گياهى و حيات جانوري: با توجه به تنوع اشكال ناهمواری و خصوصيات اقليمى، كشور افغانستان طيف نسبتاً وسيعى از انواع و گونههای مختلف گياهى را كه بسياری از آنها هنوز بررسى علمى نشدهاند، در خود جای داده است. اين طيف شامل گياهان قطبى و آلپى در قسمتهای مرتفع كوهستانى تا گونههای خشكى و شورپسند نواحى بيابانى است (فيشر، .(٢٢٠ از كل مساحت اين كشور ٣/۴٦% زيرپوشش گياهان مرتعى، ۴/١٢% اراضى كشاورزی و تنها ٩/٢% دارای پوشش جنگلى است؛ ۴/٣٨% مابقى را ديگر اراضى تشكيل مىدهد («سالنامۀ بريتانيكا»، .(۵٣٨ پوشش گياهى كه رو به سمت شمال كشور متراكمتر و متنوعتر است، شامل درختچهها و بوتههايى نظير خارشتر است؛ گياهانى چون گاوكش و كَرسَنۀ سمى كه برای دامها كشنده است، عَجرُم خاردار (بوتهای كه ريشۀ ليفهدار آن به عنوان مسواك استفاده مىشود)، گل ابريشم، خارگوش (افسنطين) و انواع مختلف اُشنان (علف شوره) و خارخسك نيز از اينگونه گياهان به شمار مىروند (بريتانيكا، ماكرو، .(I/١٦۵ پوشش گياهى مرتعى كه در مرتفعات پراكنده و تنك است، از اواخر بهار رو به كاهش مىنهد (نيول، .(٧ مرتفعات شمالى كم و بيش از جنگل پوشيده است (بليو، «افغانستان»، .(١٨٩ در ارتفاعات گردوی خودرو و بلوط ديده مىشود كه با توسه (قزلآغاج)، زبانگنجشك،خينجوك (نوعىبنه) و اردج(سروكوهى) همراه است. از حدود ٢ هزار متر به بالا، به ويژه در قسمت شرقى و شمال شرقى كشور، درختان جنگلى بزرگ ديده مىشوند كه در ميان آنها سوزنى برگها غلبه دارند و در كنار آنها سرخدار، فندق، هلوی وحشى، بادام و مو نيز مشاهده مىشود ( بريتانيكا، همانجا). در انتهای شرقى هندوكش، در اطراف درۀ كنر و نورستان، پرتگاهها و دامنههای بارانگير پوشيده از درختان جنگلى همچون سروهندی، كاج و سياه كاج است (فريزر تايتلر، .(۵ در كرانههای رودخانهای، به ويژه هلمند، گز و ابريشم و نوعى نى كوتاه تقريباً در سرتاسر افغانستان مىرويد (فرير، .(٢٦٣ به واسطۀ تهيۀ سوخت از چوب درختان جنگلى (فيشر، همانجا) و چرای بىرويۀ دام، بسياری از عرصههای جنگلى از ميان رفته كه اين امر به فرسايش خاكهای اين نواحى نيز منجر شده است (نيول، .(۵
جانوران وحشى منطقۀ معتدل نيمه استوايى كه در افغانستان يافت مىشوند، عبارتند از گرگ، روباه، كفتار، شغال، غزال، سگ وحشى، گربۀ وحشى، يوزپلنگ، راسو، موش كور، خارپشت، خفاش و انواع موش دوپا. درگذشته ببر سيبری كه معمولاً در كرانههای آمودريا زندگى مىكند، در افغانستان نيز به چشم مىخورد (بريتانيكا، ماكرو، ؛ I/١٦٦ نيز نك: بليو، «مأموريتى»، .(١٢ در مرتفعات كابل «دُرّاجه» كه از پيوند گرگ و سگ وحشى است، يافت مىشود (همانجا؛ آسياتيكا، .(I/٣۵ انواع خزندگان و پرندگان نيز در اين كشور وجود دارند، از جمله انواع قرقاول، اردك، مرغابى، لكلك، پليكان، نوك دراز، كبك، كلاغ، كركس، عقاب و ساير پرندگان شكاري. انواع گوناگون ماهيهای آب شيرين نيز در رودخانهها و نهرهای افغانستان زندگى مىكنند (بليو، همان، ١۴ -١٣ ؛ بريتانيكا، همانجا).
ويژگيهايجمعيتى و نظامزيستگاهى: باتوجه بهتنوع پديدههای طبيعى و عوارض زمين، جمعيت افغانستان به طور ناموزونى در سطح كشور پراكنده شده است. در بسياری از قسمتهای بيابانى و نيمه بيابانى جنوب غربى و نيز قسمتهای كوهستانى - مگر در درهها - زيستگاهها و اجتماعات انسانى مهم به چشم نمىخورد (برونينگ، ٨٨ ,٨١ ؛ برای پراكندگى جمعيت، نك: جدول ١).
نواحى مرزی افغانستان معمولاً خشك و خالى از سكنه است: در برخى نواحى واقع در مرز ايران و نيز مرز شمالى كشور عرصههای بيابانى غلبه دارد و قسمتهای وسيعى در حوزههای درهای كوههای سليمان كه تقريباً به موازات مرز شرقى امتداد يافتهاند، بكر و خالى از سكنه هستند. به اين ترتيب، چشمانداز عمومى اين سرزمين كه در مركز خود ناهموار و در حواشى نسبتاً هموار است، موجب شده تا جمعيت يكجانشين تنها در نقاط و مراكز معدود مناسب و به ويژه در جاهايى كه آب كافى در دسترس است، گرد آيند (نيول، .(٣ البته بخشهای وسيعى از نواحى بيابانى امروزی، پيش از اين زير شبكههای آبياری و حاصلخيز بوده است (برونينگ، كه از جمله ويران شدن سربندها و رهاماندن تأسيسات آبياری در سدههای ٧ و ٨ق/١٣ و ١۴م بر اثر تهاجم مكرر مغولان موجب گرديد تا شهرها و روستاهای واقع در دو سمت رودخانۀ هلمند رونق خود را از دست بدهند (فرهنگ، ١/٦٦٩ - ٦٧٠). بخش مهمى از جمعيت افغانستان در نواحى درهای در طول رودخانهها يا پايكوهها و عرصههای شهری مراكز قديمى همچون بلخ، هرات، كابل، قندهار و غزنى زندگى مىكنند (همو، ١/۴- ۵؛ برونينگ، .(٨٨ اطلاعات آماری منظم و دقيقى دربارۀ جمعيت و خصوصيات آن در افغانستان در دسترس نيست و از اين رو، در منابع گوناگون دادههای متفاوتى بيان شده است؛ حتى آمار موجود در دفاتر رسمى اين كشور نيز - گاهىبهعلتبىدقتى درگردآوری - خالىازخللنيست (گروتسباخ، ١۴- ١۵؛ نيز نك: گرگوريان، .(١٠ سايكس در اوايل سدۀ ٢٠م جمعيت اين كشور را حدود ۵ ميليون نفر برآورد كرده است .(II/٢١٧) در ١٣۴٨ و ١٣۵٠ش/١٩٦٩م و ١٩٧١م اين عده را به ترتيب ۵/١٦ ميليون (برونينگ، همانجا) و ۵/١٧ ميليون نفر دانستهاند ( بريتانيكا، ماكرو، و اين در حالىاست كه بعضى آنرا در ١٣۴٩ش/١٩٧٠م از ١١
جدول ١: ويژگيهای ولايتهای مختلف افغانستان (رافرتى، ٢٣٠ ؛ نيز نك: علىآبادی، ١٩٢-١٩٣؛ محجوب، ٣٠):
رديف نام ولايت مساحت (كم ٢) جمعيت (نفر) تراكم نسبى مركز ولايت جمعيت مركز
(١٣٦١ش) (١٣٦١ش)
١ اُرُزگان ٢٩۵ ،٢٩ ۵۵٦ ،۴٦۴ ٨/١۵ ترين كوت ۵٣۴ ،٣
٢ بادغيس ٨۵٨ ،٢١ ٣۴٦ ،٢۴۴ ٢/١١ قلعهنو ٦١۴ ،۵
٣ باميان ۴١۴ ،١٧ ٨۵٩ ،٢٨٠ ١/١٦ باميان ٧٣٢ ،٧
۴ بدخشان ۴٠٣ ،۴٧ ٦٢٠ ،۵٢٠ ٠/١١ فيضآباد ۵٦۴ ،٩
۵ بغلان ١٠٩ ،١٧ ٩٢١ ،۵١٦ ٢/٣٠ بغلان ٢۴٠ ،۴١
٦ بلخ ۵٩٣ ،١٢ ۵٩٠ ،٦٠٩ ۴/۴٨ مزارشريف ٨٦٧ ،١١٠
٧ پروان ٣٩٩ ،٩ ٩٨٧ ،۵٢٧ ٢/۵٦ چاريكار ١١٧ ،٢۵
٨ پكتيا ۵٨١ ،٩ ٢٦۴ ،۵٠٦ ٨/۵٢ گرديز ٠۴٠ ،١٠
٩ پكتيكا ٣٣٦ ،١٩ ۴٧٠ ،٢۵٦ ٣/١٣ شِران ۴٦٩ ،١
١٠ تخار ٣٧٦ ،١٢ ٨١٨ ،۵۴٣ ٩/۴٣ تالقان ٩۴٧ ،٢٠
١١ جوزجان ۵۵٣ ،٢۵ ٨٧٧ ،٦١۵ ١/٢۴ شِبِرغان ٩٦٩ ،١٩
١٢ زابل ٢٩٣ ،١٧ ٦١٢ ،١٨٧ ٨/١٠ كلات ٢۵١ ،٦
١٣ سمنگان ۴٦۵ ،١۵ ٨٦۴ ،٢٧٣ ٧/١٧ ايبك ١٩١ ،۵
١۴ غزنى ٣٧٨ ،٢٣ ۴١٦ ،٦٧٦ ٩/٢٨ غزنى ٩٨۵ ،٣١
١۵ غور ٦٦٦ ،٣٨ ۴٩۴ ،٣۵٣ ١/٩ چغچران ١٢٦ ،٣
١٦ فارياب ٢٧٩ ،٢٢ ٧٠٣ ،٦٠٩ ۴/٢٧ ميمنه ٢١٢ ،۴٠
١٧ فراه ٧٨٨ ،۴٧ ۴٧۴ ،٢۴۵ ١/۵ فراه ٧٦١ ،١٩
١٨ قندهار ٦٧٦ ،۴٧ ٩۵۴ ،۵٩٧ ۵/١٢ قندهار ٣۴۵ ،١٩١
١٩ كابل ۵٨۵ ،۴ ٩٠٩ ،۵١٧ ،١ ١/٣٣١ كابل ۴٠٧ ،٠٣٦،١
٢٠ كاپسا ٨٧١ ،١ ٠٣٩ ،٢٦٢ ١/١۴٠ محمودراكى (راقى) ٢٦٢ ،١
٢١ قندوز(كندوز) ٨٢٧ ،٧ ٦٠٠ ،۵٨٢ ۴/٧۴ قندوز ١١٢ ،۵٧
٢٢ كُنر ۴٧٩ ،١٠ ٦٠۴ ،٢٦١ ٠/٢۵ اسدآباد ١٩٦ ،٢
٢٣ لغمان ٢١٠ ،٧ ٠١٠ ،٣٢۵ ٠/۴۵ مهترلام ١٩١ ،۴
٢۴ لوگر ٦۵٢ ،۴ ٢٣۴ ،٢٢٦ ٦/۴٨ بركى ١٦۴ ،١
٢۵ ورداق (وردك) ٠٢٣ ،٩ ٧٩٦ ،٣٠٠ ٣/٣٣ ميدان شهر ١۵٣ ،٢
٢٦ ننگرهار ٦١٦ ،٧ ٦١٩ ،٧٨١ ٦/١٠٢ جلالآباد ٨٢۴ ،۵٧
٢٧ نيمروز ٣۵٦ ،۴١ ۴١٨ ،١٠٨ ٦/٢ زرنج ٨٠٩ ،٦
٢٨ هرات ٣١۵ ،٦١ ٢٢۴ ،٨٠٨ ٢/١٣ هرات ۴٩٧ ،١۵٠
٢٩ هلمند ٨٢٩ ،٦١ ۵٠٨ ،۵۴١ ٨/٨ لشكرگاه (بست) ٧٠٧ ،٢٢
تا ١٢ ميليون نفر تخمين زدهاند (نيول، .(١٢ ادارۀ آمار افغانستان جمعيت اين كشور را در ١٣۵٢ش/١٩٧٣م حدود ١٦ ميليون نفر اعلام داشته است (گروتسباخ، ١٧) و برخى با نوسانى افراطى آن را از ٨ تا ١۵ ميليون نفر برآورد كردهاند (گرگوريان، همانجا).
اولين و تنها سرشماری رسمى در افغانستان در خرداد ١٣۵٨/ژوئن ١٩٧٩ صورت گرفت كه بر اساس آن جمعيت اين كشور ٣۵٨ ،۵۵١ ،١۵نفر بود كه ۵/٢ ميليون نفر از آن را جمعيت غير ساكن تشكيل مىداد (رافرتى، . به رغم ميزان مواليد و ميزان باروری بالا كه در دورۀ
١٣۵٩-١٣٦۴ش/١٩٨٠- ١٩٨۵م بهترتيب ٩/۴٨ در هزار و ٩/٦ نفر بود («سالنامۀ بريتانيكا»، ٧٦۴ )، جمعيت اين كشور به سبب درگيريهای داخلى رو به كاهش بود ، به نحوی كه تا اوايل ١٣٦٣ش/١٩٨۴م حدود ٢٠% از جمعيت كه بيش از ٣ ميليون نفر را شامل مىشد، از سرزمين خود رانده شدند كه حدود يك سوم آنان را افراد كمتر از ١۵ سال تشكيل مىداد (رافرتى، همانجا). از سوی ديگر، «مشاور عالى سازمان ملل در امور پناهندگان» جمعيت افغانستان را در ١٩٨٦-١٩٨٧م حدود ٧/١٦ ميليون نفر برآورد كرده است كه تنها ١١ ميليون نفر از آنان در خاك افغانستان زندگى مىكردند (شهرانى، .(۴٣ اين رقم نشان دهندۀ مهاجرت بخش عمدهای از جمعيت (١/٣۴%) بود. بر اين مبنا، ٢/٣ ميليون نفر (١/۵٦% از كل مهاجران) در پاكستان و ۴/٢ ميليون نفر (١/۴٢%) در ايران زندگى مىكنند (همانجا). اين ارقام نشان مىدهد كه افغانستان ازجهت كثرتمهاجرت نخستينكشورجهاناست (همانجا). با ادامۀ روند مهاجرتها، جمعيت اين كشور را در ١٣٦٧ش/١٩٨٨م حدود ٩ تا ١٠ ميليون نفر برآورد كردهاند (فرهنگ، ١/۴).
مطابق آخرين دادهها (١٣٧٣ش/١٩٩۴م) جمعيت افغانستان ٠٠٠ ،٨٧٩ ،١٨نفر بوده است («سالنامۀ آماري...١»، «۵ -١ »). ۵/۴۴% از جمعيت افغانستان را كمتر از ١۵ سال دانستهاند (نك: «سالنامۀ بريتانيكا»، كه اين امر جوانى جامعۀ افغانى را نشان مىدهد. ۵/٦٨% از جمعيت بالای ١۵ سال اين كشور بىسواد هستند كه اين نسبت در زنان و مردان به ترتيب ٨۵% و ٨/۵٢% است («سالنامۀ آماري»، «٢٣ -١ »). بر همين اساس، ٨٩% از افراد گروه سنى بيش از ٢۵ سال هرگز آموزش تحصيلى نديده، و ۵/٦% از اين جمعيت وارد دورۀ ابتدايى شده، اما تنها ٣/٠% از آنان اين دوره را به اتمام رساندهاند (همان، «۴۵ -١ »).
الگوی زيست در افغانستان مبتنى بر ٣ شيوۀ كوچروی، روستانشينى و شهرنشينى است (نيول، .(٢۵ ٢٠% از جمعيت اين كشور در شهرها و حدود ١٠% «كوچى مالدار» به شمار مىآيند (فرهنگ، ١/۵) و مابقى در ٢٢ هزار روستا زندگى مىكنند (شهرانى، .(۴۵ شمار زيستگاههای روستايى افغانستان را ١٨ هزار (هيمن، و ١۵ هزار ( بريتانيكا، ماكرو، نيز نوشتهاند. شمار كوچندگان افغانى را حدود ٢ ميليون نفر دانستهاند (نيول، .(٧ اين كوچندگان با اينكه نسبت به روستاييان از فضای ارتباطى بيشتری برخوردارند، از نظر مبادلۀ كالايى عمدتاً به روستاها وابستهاند (همو، .(٢٢ كوچندگان غالباً از تيرهها و طايفههای پشتون به شمار مىآيند ( بريتانيكا، همانجا) و البته كوچ سالانۀ آنان پيوسته مسائل و مشكلاتى پيش مىآورد، به ويژه آنكه مطابق سنت و به دنبال مرتع و مبادلۀ كالا، به سادگى از مرزهای بينالمللى عبور مىكنند (نيول، .(١٢
زيستگاههايروستايى افغانستان آباديهايكوچكىهستند كهبرخى از آنها تنها چند خانوار را در خود جای دادهاند. اينگونه زيستگاهها بيشتر به شكل قلعههای كوچكى بنا شدهاند كه هر يك چند خانۀ گلى را كه ساكنان آنها غالباً با يكديگر پيوند دارند، در برگرفتهاند (بريتانيكا، همانجا). در اين روستاها هر خانوار دارای چند رأس دام است كه در تابستان آنها را به مراتع واقع در مرتفعات بالا دست مىبرند و در زمستان به محل آبادی بازمىگردانند (همانجا). روستاهای افغانستان را جوامعى منزوی و مبتنى بر روابط قومى - طايفهای به شمار آوردهاند («دائرۀالمعارف»، كه ويژگى بارز آنها خودبسندگى است؛ هرچند اين جوامع در سالهای اخير برای رفع نيازهای روزمرۀ خود به شهرها وابسته شدهاند (هيمن، همانجا).
دسترسى به آب يكى از عوامل تعيين كننده در شكلگيری زيستگاههای دائمى در افغانستان به شمار مىرود، چنانكه بسياری از شهرهای پايدار اين كشور در محل تقاطع رودخانهها يا راههای اصلى تجاری پديد آمدهاند. البته در كنار منابع مناسب آب، انگيزههای اقتصادی و فرهنگى نيز پديد آورندۀ شهرهای باستانى مانند هرات، بلخ، قندهار، غزنى و كابل شدهاند (نيول، ٣ ؛ گرگوريان، .(١١ رود قندوز در شمال افغانستان در طول تاريخ، برپايى چندين شهر را موجب شده كه شهر قندوز، امروزه يكى از بزرگترين آنهاست و در غرب آن، شهرهای مزارشريف و بلخ شكل گرفتهاند (نيول، همانجا). هرات در غرب كشور كه «فُرضۀ خراسان، پارس و سيستان» به شمار مىآمد (اصطخری، ٢١٠)، درنزديكى مرزامروزی باايران، دردرۀحاصلخيز و وسيع هريرود برپا شده است و راه مهم مشهد از آن مىگذرد (مكمان، .(٦ قندهار به عنوان بزرگترين شهر واقع در جنوب سرزمين، در دشتى وسيع كه از ارغنداب و ديگر شاخههای هلمند مشروب مىشود، برپا شده است (نيول، همانجا)؛ قندهار كهن ميان شهر امروزی و ارغنداب قرار داشت (فريزر تايتلر، .(٣١٧ بُست در كنار رود هلمند، به عنوان دومين شهر بزرگ ناحيه سجستان، در طول تاريخ اهميت داشت (لسترنج، و «جای بازرگانان» به شمار مىآمد ( حدود العالم، ١٠٣). كابل - پايتخت امروزی كشور - در جنوب هندوكش، در كنار رودكابل و بر سر راه بازرگانى شبه قارۀ هند و آسيای مركزی واقع است ( بريتانيكا، همانجا). به همين ترتيب، چاريكار (مركز ولايت پروان) به سبب قرار گرفتن بر سر راه هندوكش، از مراكز مهم به شمارمىآمد (گروتسباخ، ٧١) و شبورغان (شبرغان) «با نعمت فراخ» در كنار راههای اصلى ( حدود العالم، ٩٨) و غزنى «شهری با نعمت سخت بسيار، جای بازرگانان» بوده است (همان، ١٠۴).
وجود اينگونه شهرها در مرزهای اين سرزمين غالباً بيگانگان را به تصرف آنها برمىانگيخت. برای نمونه، كابل به عنوان «دروازههای استراتژيك هند» هم به منظور دفاع از هندوستان و هم برای هجوم به آنجا مورد توجه بوده است ( بريتانيكا، همانجا). آثار زندگى كوچى از ويژگيهای تاريخى و جالب توجه جامعۀ شهری افغانستان است كه موجب شده بود تا سدۀ ١٩م جمعيت شهرها با نوسان شديد فصلى همراه باشد: جمعيت زمستانى شهر جلالآباد حدود ١٠ برابر جمعيت تابستانى آن بود. بيشتر ساكنان شهرهای ديگر مانند ميمنه، تالقان، قندوز و شبرغان تابستان را در اراضى زراعى و يا در باغهای پيرامون شهر در چادرها به سر مىبردند و يا اهالى سبزوار (شيندند) در تابستان به كوهها كوچ مىكردند. تنها شهرهای بزرگ همچون كابل، قندهار، هرات و غزنى چنين وضعيتى نداشتند (گروتسباخ، ٢٦). علاوه بر اين، ناآراميهای سياسى و اجتماعى - اقتصادی كه غالباً با از ميان رفتن اقتدار منطقهای و بىتوجهى به نگهداری تأسيسات آبياری همراه بود، جمعيتهای يكجانشين را به كوچروی وادار مىساخت (گرگوريان، .(١٢ گزارشهای سدۀ ١٩م حاكى از افول زندگى شهری و بىرونقى بازارهای آن در افغانستان است. گرچه اين نابسامانى را به ناپايداری اوضاع سياسى زمان مربوط دانستهاند (نك: گروتسباخ، ٢٠)، اما برخى آن را به كشف راههای دريايى در پيش از آن و از اعتبار افتادن «جادۀ ابريشم» نسبت دادهاند (نيول، .(١١
درسدۀ ٢٠م برخىشهرهايافغانستان از نواهميتيافتند(همانجا). البته تا حدود سال ١٩٣٠م شهرهای افغانستان هنوز ساختار و عملكردهای سنتى خود را حفظ كرده، و فاقد هرگونه جاذبۀ شهری امروزی بودند. به اين ترتيب، شهرها تنها مراكز اداری و يا بازاری روستاهای پيرامونى به شمار مىآمدند و كار غالب آنها از نوع فعاليتهای كشاورزی بود (گروتسباخ، ٣١).
دورۀ حكومت امانالله خان (١٢٩٨- ١٣٠٨ش/١٩١٩-١٩٢٩م) نقطۀ عطفى در رشد و گسترش شهری در افغانستان به شمار مىآيد (همو، ٣٠) و از حكومت محمدنادرشاه (١٣٠٨-١٣١٢ش/١٩٢٩- ١٩٣٣م) به بعد، بيشتر شهرهای اين كشور از جمله غزنى، كلات، قندهار، سبزوار، فراه، هرات، قلعهنو، ميمنه، بلخ، مزارشريف، ايبك و چاريكار بازسازی و يا نوسازی شدند (همو ٣٢). طى همين دوره، چهرۀ كابل كاملاً دگرگون شد: محدودۀ «شهرنو» به صورت محلۀ ادارات مختلف و سفارتخانههای خارجى درآمد (نك: ردار، و مراكز تجاری در امتداد رودخانۀ كابل شكل گرفت. به اين ترتيب و با ايجاد محلههای جديد مسكونى، اين شهر به عنوان پايتخت، در جهت شمال و غرب گسترش يافت (گروتسباخ، ٣١، ٣٣). در ١٣٣٦ش/١٩۵٧م بازسازی مزار شريف و پس از آن در ١٣٣٨ش/١٩۵٩م نوسازی شهرهای اندخوی، آقچه و تالقان، از ١٣۴١ش/١٩٦٢م بازسازی شهر چغچران و در ١٣۴٢ش/١٩٦٣م بازسازی شهر جلالآباد و لشكرگاه و سرانجاماز ١٣۴٦ش/١٩٦٧م نوسازيشهرمهترلام آغازشد(همانجا). علاوه بر اين، شهرهای واقع بر سر راههای اصلى ارتباطى اهميتى تازه يافتند: كابل در شرق بر سر راه پاكستان و هندوستان؛ قندهار در جنوب و بر سر راه ارتباطى - تجاری كويته و بلوچستان پاكستان؛ هرات در غرب و در ارتباط با راه مشهد و ديگر شهرهای ايران و سرانجام در شمال، مزار شريف در ارتباط با دو بندر خليفه و ترمذ در كنار آمودريا (نيول، .(١١
تأسيس «سازمان مركزی مسكن و برنامه ريزی شهري» در ١٣۴٣ش/١٩٦۴م در كابل موجب تشديد روند نوسازی شهری و شهرگرايى شد. «مجمع طرح و برنامه ريزی شهري» در ١٣۴٩ش/ ١٩٧٠م در نزديك به ٨٠% از شهرهای دارای بيش از ١٠ هزار نفر جمعيت و نيز شهرهای كوچكتر و بازار محلهها (شنبه بازارها) برنامههايى را به اجرا در آورد و تنها قندهار و هرات از اينگونه برنامهها به دور ماندند (گروتسباخ، ٣٣-٣۴، ٣٨). امروزه شهرهای مهم افغانستان، پس از پايتخت (كابل، با بيش از يك ميليون جمعيت)، عبارتند از قندهار، مزار شريف، هرات، جلالآباد و قندوز كه از ۵٠ هزار تا ٢٠٠ هزار نفر جمعيت دارند (شهرانى، ۴۴ ؛ «سالنامۀ بريتانيكا»، ٧۵٢ ؛ نيز نك: جدول ١).
ويژگيهای اقتصادي: به رغم تفاوتهای محيطى و تنوع قومى در سطح سرزمين افغانستان، الگوی اشتغال و شيوههای زيستى - معيشتى يكسانى در اين كشور حاكم است: زندگى حدود ٨۵% از جمعيت از راه زراعت و دامداری است، حال آنكه تنها درصد ناچيزی از مساحت كشور از زمينهای آمادۀ بهرهبرداری به شمار مىآيد (برونينگ، ٨٨ ؛ نيز نك: «سالنامۀ بريتانيكا»، ۵٣٨ ؛ «دائرۀالمعارف»، .(٢٩٢ اين امر گذشته از توسعه نيافتگى اين كشور، بيانگر اين واقعيت است كه اقتصاد افغانستان عمدتاً بر كشاورزی سنتى استوار است و صنعت در آن نقش بسيار ناچيزی دارد (اشتيلتس، .(١
عرصههای حاصلخيز افغانستان غالباً به واسطۀ كوهها و بيابانها از يكديگر جدا افتادهاند («دائرۀالمعارف»، همانجا)، تا جايى كه اين ويژگى محيط طبيعى موجب شده است تا دامنه و وسعت اراضى قابل بهرهبرداری به درهها و بسترهای رودخانهای محدود گردد (نيول، .(۵ اين درههای كم عرض و عميق كه بسياری از آنها دور از دسترسند، در بيشتر قسمتهای مركزی، شمال شرقى، شرقى و نواحى جنوبى - مركزی پراكندهاند كه توسط دشت حاصلخيز تركستان و كوهپايهها در شمال و شمال غربى، دشتهای هرات - فراه، حوضۀ سيستان و درۀ هلمند در غرب و نيز بيابانهای جنوب غربى احاطه شدهاند (شهرانى، همانجا). اين در حالى است كه به واسطۀ محدوديت كمى و كيفى آبهای سطحى و نيز ناچيز بودن ريزشهای جوّی، بهرهگيری از منابع آب برای كشاورزی بر شبكههای قناتى استوار است (گرگوريان، كه اين خود به ميزان برف دائمى در قسمتهای مركزی هندوكش و به فنون گردآوری و ذخيره سازی منابع آب بستگى دارد (نيول، .(۴ با اين حال درههای حاصلخيز كه در آنها كشت آبى رايج است - به ويژه در درههای رودخانهای كابل و هريرود - در بخشهای وسيع خود چشماندازهای سرسبزی را در حاشيۀ كوههای عاری از پوشش گياهى ايجاد كردهاند (برونينگ، .(٨١ به اين ترتيب، تنها بخش ناچيزی از كل مساحت كشور زير كشت قرار دارد و بقيۀ قسمتها استپى يا از نواحى كوهستانى است كه از پوشش فصلى گياهى و مرتعى آن كوچندگان و ديگر دامداران بهرهبرداری مىكنند ( بريتانيكا، ماكرو، .(I/١٦٩ از سوی ديگر، تعيين مناطق اقتصادی، به ويژه بر اساس فعاليتهای امروزی و صنعتى، با تأكيد بر نوع فعاليتها در اين كشور چندان عملى نيست، اما براساس نواحى اصلى شهری، اين مناطق اقتصادی را مشخص كردهاند: كابل، قندهار، هرات، مزارشريف، قندوز و جلالآباد (اشتيلتس، .(٣١-٣٢ به هر حال، تكيۀ اقتصادی اين كشور بر زندگى شبانى و معيشت زراعتى كه دست كم در طول ٦ سدۀ گذشته دوام يافته، بيانگر عدم تحول روابط و توسعۀ اقتصادی آن است (نيول، .(٨
با وجود برخورداری افغانستان از منابع طبيعى كه مىتواند زمينهساز گسترش صنايع و فعاليتهای نوين باشد، تنگناهای گوناگون اجتماعى - اقتصادی موجود مانع شكلگيری نظام سياسى پايدار و امروزی در اين سرزمين شده است (همو، .(١ جمعيت روستايى اين كشور رو به كاهش است و شيوۀ زيستى عشاير (كوچيها و نيمه كوچيها) برجنبههای مختلف زندگى در افغانستان غلبه دارد (همو، ٨ )؛ از اين رو ويژگى بارز اقتصاد افغانستان را توسعه نيافتگى آن دانستهاند (رافرتى، .(٢٢۵
از ١٣۵٧ش/١٩٧٨م افول چشمگيری در بيشتر بخشهای اقتصادی كشور حاكم شده است. مهاجرت ميليونها افغانى روستانشين به عنوان پناهنده نه تنها موجب كاهش نيروی كار، بلكه باعث از ميان رفتن محصولات، دام و تخريب قناتها در بسياری از نواحى شده است و علاوه بر اين، برخى زارعان يك بار ديگر به الگوهای خود بسندگى توليد روی آوردهاند («دائرۀالمعارف»، .(٣٠٠ با اينهمه، هنوز كشاورزی اهميتى ويژه دارد، تا جايى كه سهم اين بخش در توليد ناخالص ملى كشور به ٦۵% مىرسد. سهم صنايع كارخانهای و ساختمان به ترتيب ١۵% و ۴% و سهم بخشهای استخراج و خدمات هر يك ٣% است («سالنامۀبريتانيكا»، .(٧٧١ درآمد سرانۀ مردمافغانستان در ١٣٦۵ش/ ١٩٨٦-١٩٨٧م، ١٦٠ دلار بود (شهرانى، همانجا).
كشاورزي: زراعت و دامداری منبع اصلى معيشت روستاييان است كه در عين حال حجم قابل توجهى از توليد ملى و صادرات كشور را تأمين مىكند (هيمن، .(١١ بر اساس دادههای موجود ٣/۵٧% از نيروی كار افغانستان در بخش كشاورزی فعال است («سالنامۀ بريتانيكا»، همانجا).ازحدود ۴٠ ميليونهكتاراراضى قابلبهرهبرداری در افغانستان كه ٦١% از كل مساحت كشور را شامل مىگردد، حدود ٢٠% (٨ ميليون هكتار) را زمينهای زراعى تشكيل مىدهد كه از آن ميان، ٨/١% (١۴۴ هزارهكتار) زيركشت دائمى، ٣/۴٦% ( ٠٠٠ ،٧٠۴ ،٣هكتار) زير كشت محصولات سالانه و ٩/۵١% ( ٠٠٠ ،١۵٢ ،۴هكتار) به صورت آيش است (همان، ٧٨٣ ؛ رافرتى، .(٢٢٦ به اين ترتيب، چيزی كمتر از ١٠% از اراضى به طور سالانه مورد استفاده قرار مىگيرد؛ درحالى كه اين زمينها عمدتاً از قطعات كوچك و پراكنده تشكيل شده، و توليد زراعى بر بهره برداريهای خانوادگى استوار است، هر چند كه روابط مالكيت مبتنى بر بزرگ زمينداری است (برونينگ، .(٨٩ بدينسان، ١٢٦ هزار واحد زراعى در افغانستان (١٣٦٠ش/١٩٨١م) به طور متوسط ۵/٣ هكتار مساحت دارند كه از آن ميان، بيشترين سهم (٨/۴۴%) به واحدهای برخوردار از يك هكتار زمين اختصاص دارد. علاوه بر اين، ٢/٣۵% از ديگر واحدها از يك تا ۵ هكتار وسعت دارند («سالنامۀ بريتانيكا»، .(٧٨٢ البته آنچه موجب بقای اينگونه واحدهای كوچك شده، همياری روستاييان در روند توليد بوده است (نيول، .(٢۵
كارشناسان معتقدند كه ٦/٢ ميليون هكتار زمين آبى موجود در افغانستان ٨۵% از محصولات زراعى را به دست مىدهد؛ اين امر نشان دهندۀ آن است كه آبياری هر چند ابتدايى، اما مبتكرانه است (رافرتى، همانجا). علاوه بر اين، كشت ديمى نيز در قسمتهای وسيعى از افغانستان رايج است (برونينگ، .(٨١
گندم، محصول اصلى زراعى در افغانستان و قوت غالب مردم اين سرزمين است؛ با اينهمه، ميزان برداشت متوسط در واحد سطح بسيار پايين و حتى تا نيم تن در هكتار مىرسد (هيمن، همانجا). ديگر محصولات زراعى عبارتند از: ذرت، جو و برنج كه بيشتر جنبۀ مصرف شخصى دارند. از جملۀ محصولات اصلى قابل عرضه به بازار مىتوان از پنبه، چغندرقند، دانههای روغنى، ميوه، خشكبار و انواع سبزی نام برد (شهرانى، .(۴۵ در جنوب افغانستان خرما، تنباكو و كوكنار نيز كشت مىشود (برونينگ، .(٨٩ هر ساله مقاديری كشمش، انگور، خربزه و نيز مركبات توليد مىشود (هيمن، همانجا). با همۀ محدوديتها، افغانستان به تنوع و كيفيت خوب ميوههايش شهرت دارد (اسپيت، ١٨١ )؛ انواع زردآلو، هلو، آلو، خربزه و انگور مرغوب در سرتاسر كشور توليد و عرضه مىشود (نيول، .(٧
ميزان توليد كشاورزی تا حد بسياری تحت تأثير شرايط اقليمى و نوسانات آن است. به عنوان نمونه، خشك سالى سالهای ١٣۴٩ و ١٣۵٠ش/١٩٧٠ و ١٩٧١م موجب شد تا توليد گندم از ۵/٢ ميليون تن به كمتر از ٢ ميليون تن كاهش يابد (رافرتى، همانجا). از اين گذشته، غالب فعاليتهای اقتصادی در حد خودبسندگى است و بخش قابل توجهى از توليد ملى در ارزيابيهای رسمى به حساب نمىآيد و يا به علت صدور محصولات به صورت غير رسمى، از ميزان واقعى كمتر ثبت مىشود. شايد به همين دليل باشد كه آمار رسمى مربوط به توليد ناخالص ملى و درآمد سرانه (١٦٠ دلار) اين چنين ناچيز به نظر مىآيد (هيمن، .(١٣ البته بيش از هر چيز، ناآراميهای متوالى از ١٣۵٧ش/١٩٧٨م و ادامۀ كشمكشهای سياسى و جنگهای داخلى صدمات جدی به زيرساختها و توليدات كشاورزی (و ساير بخشها) وارد ساخته است، تا جايى كه توليد گندم از ١٣۵٦ش/١٩٨٧م حدود ۵٠%، توليدات دامى تا ٣٠% و پرورش گاو تا ۵٢% نسبت به سال مبدأ كاهش داشته است (شهرانى، همانجا). اگرچه افغانستان تا چند دهه پيش از لحاظ تأمين مواد اصلى غذايى خود كفا بود (نيول، ٦ )، اما در دهههای اخير برای رفع نيازهای غذايى مردم هر ساله مقادير قابل توجهى گندم از خارج وارد مىكند (هيمن، .(١١ بجز محدوديت آب، فرسايش شديد خاك به علت از ميان رفتن پوشش گياهى و چرای بىرويۀ دام، از مسائل اصلى كشاورزی در افغانستان است (نيول، .(۵ شكل مالكيت و روابط زمينداری سنتى نيز، ضرورت اصلاحات ارضى را به صورت يكى از الزامات تحول، مطرح مىسازد (برونينگ، همانجا؛ نيز نك: جدول ٢).
دامداري: برخى كارشناسان ثروت اصلى افغانستان را گلههای دام دانستهاند (هيثكوت، .(٨ پس از زراعت، نگهداری و پرورش دام بيشترين نيروی كار را به خود اختصاص داده است (نيول، .(٧ دامداری شامل پرورش گوسفند (به ويژه قرهكُل)، بز و گاو است كه منابع اصلى توليد شير، گوشت، پوست و پشم است (شهرانى، همانجا). توليد و عرضۀ پوست و پشم هنوز بخش مهمى از اقتصاد اين كشور را تشكيل مىدهد (هيثكوت، همانجا) كه توليد آنها عمدتاً بر عهدۀ كوچندگان و جوامع روستايى نيمه كوچنده است (برونينگ، همانجا). براساس دادههای رسمى، سالانه ۵/۵ ميليون گوسفند (قرهكل) برای پوست آن ذبح مىشود كه بيشتر به ايالات متحدۀ آمريكا و اروپا صادر مىشود
جدول ٢: ميزان كاشت و برداشت محصولات عمده پيش و پس از كودتای ١٣۵٧ ش («سالنامۀ بريتانيكا»، :(٧٨٨
نوع محصول سالهای ١٣۵۴-١٣۵٦ش سال ١٣٦۵ش
برداشتدرواحدسطح ميزانتوليد برداشتدرواحدسطح ميزانتوليد
(كيلوگرم/هكتار) (١٠٠٠ تن) (كيلوگرم/هكتار) (١٠٠٠ تن)
غلات ٣٠١ ،١ ۴١٧ ،۴ ٢٩۴ ،١ ٠۴٢ ،۴
ترهبار ٢٨٢ ،١٣ ٢۵٠ ٢٠٠ ،١٣ ٣٣٠
حبوبات ۵٦٣ ،١ ٣٣ ٦٣٣ ،١ ۴٠
انواع ميوه - ٨٦٠ - ٩٩۴
انواع سبزی - ٦١١ - ٧٨۴
(نيول، .(٨ علاوه بر اين، شمار قابل توجهى شتر و اسب نيز (به ويژه درگذشته) برای صادرات و به عنوان حيوان باربر پرورش داده مىشد (هيثكوت، شهرانى، همانجاها).
نوسانات اقليمى با تأثير گذاری بر امكانات دسترسى به مراتع در ميزان و دامنۀ فعاليت دامداری نقش تعيين كننده دارد. خشكسالى سالهای ١٣۴٩ و ١٣۵٠ش/١٩٧٠ و ١٩٧١م موجب شد تا شمار بسياری دام به اجبار ذبح شوند (رافرتى، ٢٢٦ )؛ طى اين دو سال به ترتيب حدود ٣٠% و ۵٠% از كل دام افغانستان از ميان رفت و حدود ۵ سال طول كشيد تا شمار آن يك بار ديگر به سطح ١٩٧٠م باز گردد (همانجا). از سوی ديگر، طى دورۀ ١٣۵٦ تا ١٣٦۵ش/١٩٧٧ تا ١٩٨٦م شمار دام در افغانستان نه تنها افزايش نيافت، بلكه به طور مطلق تا حدی كاهش پذيرفت. از حدود ٢۴ ميليون رأس دام موجود در ١٣٦۵ش، ٢/٨۴% را دام كوچك تشكيل مىداد («سالنامۀ بريتانيكا»، ٧٨٩ ؛ نيز نك: جدول ٣).
جدول ٣: شمار دام و طيور و فرآوردههای آنها
نوع سالهای ١٣۵۴-١٣۵٦ش سال ١٣٦۵ش
گاو ٠٠٠ ،٦٦٣ ،٣رأس ٠٠٠ ،٧۵٠ ،٣رأس
گوسفند ٠٠٠ ،٦٢٠ ،٢٠رأس ٠٠٠ ،٠٠٠ ،٢٠رأس
طيور ٠٠٠ ،٢٣٣ ،٦قطعه ٠٠٠ ،٧٠٠ ،٦قطعه
شير ٠٠٠ ،۵٦٩تن ٠٠٠ ،٦١٠تن
تخم مرغ ۴۴٧ ،١٣تن ٢٠٠ ،١۴تن
صنايع: پس از زراعت و دامداری، بخش قابل توجهى از جمعيت فعال افغانستان در صنايع دستى و پيلهوری مشغول به كار است (هيمن، .(٢٠ در واقع صنايع دستى مهمترين زيربخش فعاليتهای غير كشاورزی در اين كشور به شمار مىرود (اشتيلتس، كه توليدات اصلى آن عبارت است از قالى و پارچههای پشمى (برونينگ، همانجا). از سوی ديگر، سهم شاغلان اين بخش در ١٣۵٠ش/١٩٧١م ٧/٠% از كل نيروی كار بخشهای اقتصادی بود كه اين نسبت، به رغم تأسيس «بانك توسعۀ صنعتى» در١٣۵١ش/١٩٧٢م، تااواسط ١٣۵٩ش/١٩٨٠م تغييرچندانى نداشته است (رافرتى، همانجا). صنايع افغانستان عبارت است از بافت قالى، قاليچه و پارچه، توليد كود شيميايى، قند و شكر، مواد پلاستيكى، چرم و نيز صابونسازی، سيمان، گاز طبيعى، روغنكشى، استخراج زغالسنگ و نيروی برقابى (شهرانى، .(۴۵ واحدهای صنعتى بيشتر در نواحى شمالى افغانستان مستقر شدهاند: كارخانۀ پنبه پاككنى در شهرهای قندوز، امام صاحب، خواجه غور، بلخ، آقچه؛ نساجى در پل خمری و مزارشريف؛ كودشيميايى در مزارشريف؛ سيمان در پل خمري؛ و قند در بغلان (گروتسباخ، ۴٢). وجود مراكز صنعتى يكى از عوامل مهم رشد و گسترش شهرها در دورۀ معاصر بوده است. اينگونه شهرها كه بيشتر در كنار معادن قرار دارند، عمدتاً محل اقامت كارگران و كارمندان معدن هستند، مانند شبرغان به عنوان مركز استخراج گاز، پل خمری و درۀ صوف به عنوان محل استخراج زغال سنگ. ديگر شهرهای صنعتى افغانستان عبارتند از: لشكرگاه، گلبهار (نساجى)، جبل سراج (نساجى و سيمان) و چاريكار (خشكبار و دباغى) (همو، ۴٢، ٧٢-٧٣).
قديمىترين و وسيعترين صنايع كشور نساجى است كه توليد آن در ١٣۵٩-١٣٦٠ش/١٩٨٠-١٩٨١م تنها ٣/۴٣ ميليون متر پارچه بود. در همين دوره توليد سيمان با روند نزولى به ٢٠٠ ،٨٧تن رسيد (شهرانى، همانجا). علاوه بر اين، سهم هر يك از گروههای مختلف صنعتى در ارزش افزودۀ توليدی در ١٣٦٢ش/١٩٨٣م گويای اين واقعيت است كه به ترتيب ۵٢% از كل اين مقدار به توليدات غذايى (گروه اول)، ٧/٢٢% به صنايع چوب، كاغذ و مواد شيميايى (گروه سوم) و ٢/٢٠% به صنايع نساجى (گروه دوم) اختصاص داشت و مابقى (١/۵%) به ديگر صنايع مربوط مىشد («سالنامۀ بريتانيكا»، .(٨٠٠-٨٠١ اگرچه از ١٣۵٧ش/ ١٩٧٨م به بعد كوششهايى با كمك كارشناسى و وامهای كشورهای سابق اتحاد شوروی و چكسلواكى در زمينۀ تجهيز زير ساختها و گسترش صنايع به عمل آمد، اما واحدهای صنعتى افغانستان طى اين مدت به نحو بسيار محدودی توسعه يافت و از اين گذشته، كمبود مواد خام، نيروی برق و محدوديت نيروی كار ماهر موجب تعطيلى واحدهای صنعتى در سطح اين كشور شد («دائرۀالمعارف»، .(٣٠٠ سهم صنايع در توليد ناخالص ملى در ١٣٦۵-١٣٦٦ش/١٩٨٦-١٩٨٧م، ٩/٢٣% بود (شهرانى، همانجا). استخراج منابع معدنى نيز در افغانستان توسعه نيافتهاست (همو، .(۴۴ استخراج گازطبيعى كه ذخايرآن ١٠٠ ميليارد م٣ برآورد شده (همو، ۴۵ )، در استان جوزجان - در شهر شبرغان - و در نزديكى مرز شمالى كشور متمركز است و از ١٣۵٧ش/١٩٧٨م تا مدتها مهمترين منبع درآمد افغانستان به شمار مىرفت («دائرۀ المعارف»، همانجا؛ نيز نك: نيول، .(٩ در ١٣٦۴- ١٣٦۵ش/١٩٨۵- ١٩٨٦م ٩٧% از توليد سالانه (يعنى ٦/٢ ميليون م٣) به اتحاد شوروی صادر شده است (شهرانى، ۴۵ -۴۴ ؛ «دائرۀالمعارف»، همانجا).
از ديگر ذخاير اين كشور مىتوان از نفت، زغالسنگ، مس، سنگ آهن غنى، طلق، باريت، گوگرد، سرب، قلع، نمك و سنگهای قيمتى و زينتى نام برد كه بعضاً استخراج مىشوند (شهرانى، .(۴۵ استخراج سنگ لاجورد مختص افغانستان است و تنها معدن آن در جهان در شمال شرقى بدخشان قرار دارد كه از گذشتۀ دور بهرهبرداری مى شده است (نيول، همانجا). بررسيهای اخير مبين وجود معادن طلا، روی، كرم، منگنز، آلومينيوم و ميكاست (همانجا). از ذخاير زغالسنگ سالانه ١۵١ هزار تن استخراج مىشود كه تماماً به مصرف داخلى مىرسد («سالنامۀ بريتانيكا»، .(٨٠٦ همچنين سالانه ٨٨٨ ،٢ميليون م٣ گاز طبيعى استخراج مىشود كه تنها ۵٩٦ ميليون م٣ آن (٦/٢٠%) برای مصرف داخلى است و مابقى صادر مىشود (همان، .(٨٠٧ از اين گذشته، در ١٣٦۴ش/١٩٨۵م تنها كمى بيش از يك چهارم از ظرفيت توليد نيروی برق استفاده مىشد كه ٦/٢٦% از آن از سوخت فسيلى و ۴/٧٣% آن از نيروی آب تأمين مىشد (همان، .(٨٠٦
گرچه در افغانستان هنوز مطالعات جامعى دربارۀ ذخاير معدنى صورت نگرفته است، اما بررسيهای مقدماتى نشان مىدهد كه اين كشور مىتواند با تكيه بر منابع معدنى زمينههای رشد صنعتى خود را فراهم سازد (نيول، همانجا). البته در كنار ذخاير سرشار معدنى و منابع انرژی، دسترسى به منابع و امكانات ديگری نيز ضروری است كه از آن ميان مىتوان از سرمايۀ لازم، ظرفيت رو به افزايش انرژی در دسترس، شبكههای ارتباطى و راههای مناسب و شايد مهمتر از همه، دسترسى به عامل انسانى ماهر كه در شرايط حاضر از موانع جدی بر سر راه توسعۀ صنعتى و اقتصادی اين كشور به شمار مىرود، نام برد (اشتيلتس، .(٢ در حال حاضر، اينگونه محدوديتها موجب شده است تا با وجود ذخاير كافى زغالسنگ، سنگ آهن و گاز طبيعى، ايجاد واحدهای تهيۀ فولاد از لحاظ اقتصادی به صرفه جلوه نكند (نيول، .(٩-١٠
راهها و بازرگانى: رشتهكوه هندوكش به عنوان مانعى بر سر راه يكپارچگى افغانستان و اتصال مناطق و نواحى شمالى و جنوبى اين كشور به شمار مىرود. تا ١٣١٢ش/١٩٣٣م هيچگونه راه ارتباطى مناسبى كه ولايات اصلى كابل و قندهار را به قسمتهای شمالى متصل سازد، وجود نداشت. راههای موجود كه از هندوكش مىگذشتند، دارايگدارها و معابر سختى بود كهبرخى از آنها مانند خاواك ( ٦٣٧ ،٣متر)، آقرباط ( ٩٢۵ ،٣متر) و قبچاك ( ٣۴۴ ،۴متر) و پيش از اين تا ٦ ماه از سال غيرقابل عبور بودند (گرگوريان، .(١١ به همين سبب، سفرهای بازرگانى و يا جابه جاييهای نظامى قاعدتاً و ترجيحاً از مسير طولانى و پرپيچ و خم هرات به قندهار و كابل صورت مىگرفت (همانجا). با اينهمه، موقعيت ارتباطى افغانستان طى زمان طولانى موجب غنای مادّی و فرهنگى آن بوده است؛ «جادۀ ابريشم» از شمال شرقى، يعنى از چين و از طريق دشتهای شمالى اين سرزمين به ايران و تا مديترانه امتداد داشته است. از سوی ديگر تجار هندی با عبور از گذرگاههای شرقى، از مراكزی مانند كابل، غزنى و باميان به سوی بلخ مىگذشتند و نهايتاً به بخارا و سمرقند و يا ايران مىرسيدند (نيول، .(١٠-١١ بدين سان، راههای بازرگانى در اين سرزمين تا پيش از اكتشاف راههای دريايى از رونق خاصى برخوردار بود، اما پس از گذشتن واسكوداگاما از دماغۀ اميدنيك، بخش مهمى از كالاها از هند، گينه و ديگر مراكز مهم در آسيا از طريق دريا صورت گرفت و به اين ترتيب، اهميت بازرگانى و گذرگاهى اين سرزمين به سرعت رو به كاهش نهاد، تا جايى كه در اوايل سدۀ ١٩م حتى شهرهای مهم آن نيز اهميت خود را از دست دادند (همو، .(١١ برخوردهای داخلى و ناامنى راهها و همچنين اختلال در روابط فرا منطقهای نيز در اين امر بىتأثير نبود (گروتسباخ، ٢٢)؛ به عنوان نمونه، كرزن از اواخر سدۀ ١٩م خبر مىدهد كه مسافران و بازرگانان از راه كهن كه هند را از مسير قندهار و هرات به شمال شرقى ايران متصل مىساخت، به علت سنگين بودن عوارض عبور «امير افغانستان» استفاده نمىكردند .(II/۵٧٠)
اولين راه اتومبيل رو در رشته كوه هندوكش در ١٣٢٢ش احداث شد (هيمن، و طى سالهای ١٣٣۵ تا ١٣۴٦ش با دو برنامۀ ۵ ساله كوششهايى در گسترش شبكۀ راههای اصلى و پيوند آنها به راههای كشورهای همسايه به عمل آمد. در همين زمان، احداث بزرگراه آسيايى كه از استانبول تا سايگون امتداد مىيافت، توسط سازمان ملل با برنامههای راهسازی در افغانستان تطبيق داده شد ( بريتانيكا، ماكرو، )؛ I/١٧٠ از اين طريق، شبكۀ جديد راههای افغانستان به ايستگاههای خط آهن در كوشكه و ترمذ با كشورهای شمالى و ايستگاههای پاكستان در چمن و پيشاور متصل شد (همانجا). به اين ترتيب، هرات در غرب، قندهار در جنوب غربى، كابل و مزار شريف در شمال هندوكش كه به ترتيب در نزديكى مرزهای ايران، پاكستان و جمهوريهای آسيای مركزی قرار دارند، از راههای نسبتاً مناسبى برخوردار شدند (همان، .(I/١٦٨ با اينهمه، راههای عمومى افغانستان هنوز توسعه نيافته به شمار مىروند (برونينگ، .(٨٩
طول راههای افغانستان ٩٧۴ ،١٨كم است كه ۴٢% از آن شوسه است («سالنامۀ بريتانيكا»، .(٨١٢ علاوه بر اين، ١٠ كم راه آهن از كوشكه تا تورغندی و ١۵ كم ديگر از ترمذ تا خيبرآباد وجود دارد (همان، ۵٣٨ ؛ علىآبادی، ١٠٩). دو فرودگاه بينالمللى در شهرهای كابل و قندهار وجود دارد؛ علاوه بر اين، شهرهای هرات، جلال آباد، مزارشريف، بگرام و شيندند نيز فرودگاه دارند كه دو فرودگاه اخير را مىتوان فرودگاه نظامى به شمار آورد (همو، ١١٠). براساس دادههای ١٣٦٠-١٣٦١ش/١٩٨١-١٩٨٢م در افغانستان ٧۵۴ ،٣١دستگاه اتومبيل (سواري) و ٩٩٧ ،٣٠كاميون و اتوبوس وجود داشت («سالنامۀ بريتانيكا»، ٨١٢ ۵٣٨, ).
موقعيت بستۀ افغانستان از لحاظ جغرافيايى، اين كشور را از مراكز عمدۀ تجارت و نوآوريهای صنعتى دور نگهداشته است؛ نيز فقدان راههای مناسب ارتباطى، باعث شده تا اين كشور نتواند با همسايگان خود به صورت امروزين ارتباط و تجارت داشته باشد. اين امر يكى از موانع جدی بر سر راه رشد اقتصادی افغانستان به شمار مىرود (نيول، .(١١ برنامههای توسعۀ اقتصادی نيز كه اولين بار در ١٣٣۵ش/١٩۵٦م مطرح شد، طى دورههای بعدی نتوانست به دگرگونى اساسى كشور و حتى اهداف مقطعى خود دست يابد (فرهنگ، ١/٦٨۵). يكى از نخستين مسائل اينگونه برنامهها عدم دسترسى به دادههای آماری لازم در زمينههای گوناگون است (همو، ١/٦٨٧).
بودجۀ افغانستان در ١٣٦٠-١٣٦١ش بردرآمدهای حاصل از منابع داخلى (١/٧۴%) و وامها و كمكهای خارجى (٩/٢۵%) متكى بود («سالنامۀ بريتانيكا»، .(۵٣٨ توليد ناخالص در ١٣٦۴ش/ ١٩٨۵م برابر ۵٢٠ ،٣ميليون دلار (همان، ٧٧٠ )، و ميزان توليدات كشور از اين قرار بود: ٩٨٠ ،۴هزارتن محصولات زراعى از جمله گندم (٢/۵٧%)، ذرت (١/١٦%)، برنج (٦/٩%) و جو (٨/٦%)، ٢٣ ميليون دام كوچك (٨٧% گوسفند)، ٠٠٠ ،٩٣٠ ،١رأس حيوان باربر، ۵٠٠ ،١تن ماهى، ٠٠٠ ،۴۵٢ ،٦م٣ الوار و ١۵ هزار تن مواد معدنى (نمك، گچ و باريت)؛ همچنين ٧٧ هزار تن سيمان، ١۵١ هزار تن زغال سنگ و ٠٠٠ ،٠٠٠ ،٨۵١ ،٢م٣ گاز طبيعى از ديگر توليدات اين كشور بود (همان، .(۵٣٨ علاوه بر اين ارزش توليدات كارخانهای در اين كشور در ١٩٨١-١٩٨٢م به ٠٠٠ ،٠٠٠ ،٨٢٢ ،٧افغانى مىرسيد كه بيشترين سهم آن (١/۴٨%) به توليدات غذايى و ۴/٣۵% به توليد پارچه اختصاص داشت (همانجا).
در زمينۀ تجارت خارجى با توجه به دادههای موجود (١٣٦١ش/ ١٩٨٢م) مىتوان به ارزش واردات و صادرات به ترتيب ٢٢۴ ،٦ميليون و ٩۴٣ ،٦ميليون دلار اشاره نمود. بيشترين مقدار واردات (٧/۵٩%) و صادرات (٩/٦١%) به اتحاد شوروی (سابق) مربوط مىشد. در مقابل، در حالى كه ٦/١٢% از ارزش واردات به ژاپن اختصاص داشت، تنها ١/٠% از ارزش صادرات به اين كشور تعلق مىگرفت (همان، .(٨٢۴-٨٢۵ از مهمترين كالاهای وارداتى مىتوان از وسايل نقليه (٧/٢٢%)، مواد سوختى (١٨%)، قند (١/٨%)، پارچه (٩/٧%) و روغن حيوانى و نباتى (٢/۴%) نام برد. گاز طبيعى (٦/۵۵%)، خشكبار (٩/١٦%)، قالى و قاليچه (٨/۴%) و پوست (۴%) كالای عمدۀ صادرات اين كشور را تشكيل مىداد (همان، .(۵٣٨ در ١٣٦٧ش/ ١٩٨٨م واردات اين كشور شامل گندم، مواد غذايى، پارچه، وسايل نقليۀ موتوری، ماشين آلات و سوخت به ارزش ٩٩٦ ميليون دلار بود كه عمدتاً از اتحاد شوروی و ژاپن وارد شد (شهرانى، .(۴۵
افغانستان به عنوان كشوری با اقتصاد مبتنى بر كشاورزی، به علل گوناگون در توليد مواد غذايى مورد نياز خود با مشكلاتى روبهروست، حال آنكه رشد اين بخش مىتواند موجبات رشد ديگر بخشها را نيز فراهم آورد ( بريتانيكا، ماكرو، .(I/١٧٠ با توجه به اينكه رود هلمند، برخلاف بسياری از رودخانههای اين كشور، در بيشتر اوقات سال در قسمتهای پايين دست خود نيز از آب شيرين برخوردار است، توان بالقوه قابل توجهى در توليد و گسترش كشاورزی دارد كه اين قابليت مىتواند در برنامههای آبياری و بهبود كشاورزی مؤثر افتد (فيشر، .(٢٢٠ افغانستان بالقوه از نظر منابع نيروی برقابى غنى است ( بريتانيكا، ماكرو، و رودخانههای كابل، قندوز، حوضههای هلمند، هريرود و آمودريا برای تأسيسات توليد نيروی برقابى مناسب هستند (نيول، .(٩
تقسيمات سياسى و ساختار اجتماعى - فرهنگى: افغانستان دارای ٢٩ ولايت است (رافرتى، كه هر يك به چند بخش (ولوسوالى) و چندين دهستان (علاقه داري) تقسيم مىشود (شهرانى، .(۴۴ واحدهای سياسى اين كشور تا حد بسياری از واحدهای طبيعى تبعيت مىكند II/٢٢٣) , ٢ EI). پايتخت اين كشور كابل، و واحد پول آن افغانى (= ١٠٠ پول) است («سالنامۀ بريتانيكا»، همانجا).
از لحاظ اجتماعى، خانواده، در كنار بستگيهای طايفهای - قومى، اساس واحدهای اجتماعى - اقتصادی و سياسى را تشكيل مىدهد و الگوی مالكيت زمين و دام و مناسبات قدرت بر آن مبتنى است (نيول، .(٢١-٢٢ البته در شهرها، در كنار اينگونه روابط، اصناف اهميت دارند، هرچند روابط اجتماعى - اقتصادی به هر حال در سطحى محلى برقرار است (همو، .(٢٢ در جامعۀ افغانى رهبران مذهبى از نفوذ فراوانى برخوردارند و اگرچه نظام سازمان يافتهای برای اعمال قدرت به طور فراگير وجود ندارد، اما تقريباً در همۀ جنبههای زندگى، به ويژه در سطح محلى، نقش مهمى برعهده دارند (همو، .(٢٣
در افغانستان جمعيت باسواد در ميان گروه سنى ١۵ سال و بيشتر حدود ٢٠% است كه اين نسبت در مردان و زنان به ترتيب ٣٣% و ٨/۵% است («سالنامۀ بريتانيكا»، همانجا). براساس دادههای موجود در افغانستان ٧۵۴ مدرسۀ ابتدايى، ٣٣٢ مدرسۀ متوسطه، ١٦ واحد تربيت معلم و ۵ مؤسسۀ آموزش عالى وجود دارد (همانجا؛ نيز نك: جدول ۴). دانشگاه ننگرهار در جلال آباد در ١٣۴٢ش/١٩٦٣م و دانشگاه كابل كه دانشكدۀ پزشكى آن قبلاً در ١٣١١ش/١٩٣٢م ايجاد شده بود، در ١٩٦۴م تأسيس شد ( بريتانيكا، ماكرو، .(I/١٧١ در خلال جنگهای داخلى، بيشتر مدارس به ويژه در نواحى روستايى از ميان رفتهاند (شهرانى، .(۴۵
علاوه بر اين، در ١٣٦١ش/١٩٨٢م در سطح كشور ٦٨ بيمارستان، ١٢۵ ،١پزشك، ١١٠ دندان پزشك و ٢۴۵ داروساز و ٩۴۴ پرستار وجود داشت («سالنامۀ بريتانيكا»، همانجا). تسهيلات امروزی بهداشتى در سطح روستاها بسيار نادر و محدود است و غالب اينگونه تسهيلات (از جمله بيمارستانها و پزشكان) عمدتاً در پايتخت و چند شهر ديگر متمركز شده است (هيمن، .(١۴ در همين ارتباط، ميزان هزينۀسرانۀبهداشتى - درمانى درافغانستان ۴٠/١ دلاراست(«سالنامۀ بريتانيكا»، .(٨۵۵ به سبب صدمات وارده به تسهيلات محدود و واحدهای معدود آموزشى، بهداشتى و فرهنگى طى دهههای ١٩٨٠ و ١٩٩٠م در كنار كمبود نيروی انسانى ماهر، باز سازی آتى افغانستان با مسائل جدی روبهرو خواهد بود (شهرانى، .(۴۵
مزار شريف و امام صاحب از شهرهايى هستند كه هر ساله شمار بسياری را برای زيارت به سوی خود جلب مىكنند (گروتسباخ، ۴٢).
بزرگترين مجسمۀ بودا در جهان (۵۵ متر) در شهر باميان و درياچههای بندامير ( بريتانيكا، ماكرو، )، I/١٧٠ همچنين موزۀ كابل كه به كمك يونسكو بر پا شده، و حاوی مجموعههايى از آثار باستان شناختى كشور است ( لاروس...، ٣٩٧ )، آرامگاه خواجه عبدالله انصاری در هرات و نقاشيهای تپه مرجان در نزديكى كابل (مربوط به سد´ ۴ م) و نقاشيهای دورۀ ساسانى در محل «دختر نوشيروان» در شمال غربى شهر باميان (تالبوت رايس، از ديدنيهای افغانستان است.
جدول ۴: امكانات آموزشى كشور افغانستان در ١٣٦٣ش
(«سالنامۀ بريتانيكا»، :(۵٣٨
نوع مؤسسه شمار معلمان دانشآموزان نسبت دانش آموز بهمعلم
ابتدايى ٧۵۴ ٨٦۵ ،١۴ ٩۵٩ ،۵۴۵ ٧/٣٦
متوسطه ٣٣٢ ٩۴٣ ،٦ ٧٢٩ ،٩٩ ۴/١۴
تربيت معلم ١٦ ٦٦٦ ٣٦٠ ،٧ ١/١١
دانشگاه ۵ ٢٨٣ ،١ ۴۵٠ ،١٣ ۵/١٠
[↑] …
[↑] :
[↑] :
[↑] :
[↑] :
[↑] :
[↑] :
[↑] :
[↑] :
[۹]
[۱٠]
[۱۱]
[۱٢]
[۱٣]
[۱۴]
[۱۵]
[۱٦]
[۱٧]
[۱٨]
[۱۹]
[٢٠]
[٢۱]
[٢٢]
[٢٣]
[٢۴]
[٢۵]
[٢٦]
[٢٧]
[٢٨]
[٢۹]
[٣٠]
[٣۱]
[٣٢]
[٣٣]
[٣۴]
[٣۵]
[٣٦]
[٣٧]
[٣٨]
[٣۹]
[۴٠]
[۴۱]
[۴٢]
[۴٣]
[۴۴]
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا توسط … برشتۀ تحرير درآمده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- ايرانيكا، I/۴٨٦
[۲]- فيشر، ٢١٩
[۳]- فرهنگ، ١/۴؛ فيشر، همانجا؛ علىآبادی، ٣؛ ردار، ۴؛ رافرتى، ٢٣٠؛ "دائرۀالمعارف...١"، ٢٩٣
[۴]- فرهنگ، ١/٣
[۵]- "سالنامۀ بريتانيكا٢"، ٧۴٦[۶]- II/221 , 2 EI[٧]- فيشر، همانجا
[۸]- برونينگ، ٨٠
[۹]-
[۱٠]-
[۱۱]-
[۱۲]-
[۱۳]-
[۱۴]-
[۱۵]-
[۱۶]-
[۱٧]-
[۱۸]-
[۱۹]-
[٢٠]-
[٢۱]-
[٢۲]-
[٢۳]-
[٢۴]-
[٢۵]-
[٢۶]-
[٢٧]-
[٢۸]-
[٢۹]-
[۳٠]-
[۳۱]-
[۳۲]-
[۳۳]-
[۳۴]-
[۳۵]-
[۳۶]-
[۳٧]-
[۳۸]-
[۳۹]-
[۴٠]-
[۴۱]-
[۴۲]-
[۴۳]-
[۴۴]-
[۴۵]-
[۴۶]-
[۴٧]-
[۴۸]-
[۴۹]-
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ اصطخری، ابراهيم، مسالك و ممالك، ترجمۀ كهن فارسى، به كوشش ايرج افشار، تهران، ١٣۴٧ ش
□ پورداود، ابراهيم، ادبيات مزديسنا، بمبئى، ١٣١٨ ش
□ حدود العالم، به كوشش منوچهر ستوده، تهران، ١٣٦٢ ش
□ علىآبادی، عليرضا، افغانستان، تهران، ١٣٧٢ ش□ فرهنگ، محمدصديق، افغانستان در پنج قرن اخير، قم، ١٣٧١ ش
□ گروتسباخ، اروين، جغرافيای شهری در افغانستان، ترجمۀ محسن محسنيان، مشهد، ١٣٦٨ ش
□ محجوب، محمود و فرامرز ياوری، گيتاشناسى كشورها، تهران، ١٣٦٢ ش
نيز:□ Asiatica; Bellew, H. W., Afghanistan and the Afghans, London, 1878; id, Afghanistan, a Political Mission in 1857, London, 1920; Britannica , 1978; Britannica Book of the Year (1988); Br O ning, K., Asien, M O nchen, 1971; The Cambridge Encyclopedia of the Middle East and North Africa, Cambridge, 1988; Curzon, G. N., Persia and the Persian Question, London, 1892; EI 2 ; Ferrier, J. P., Caravan Journeys and Wanderings in Persia, Afghanistan, Turkestan and Beloochistan, London, 1857; Fisher, W. B., X Afghanistan: Physical and Social Geography n , The Middle East and North Africa 1984-1985, London, 1984; Fraser - Tytler, W. K., Afghanistan, London, 1953; Gregorian, V., The Emergence of Modern Afghanistan, California, 1969; Heathcote, T. A., The Afghan Wars, 1839-1919, London, 1980; Hyman, A., Afghanistan Under Soviet Domination, 1964-83, London, 1977; Iranica; Larousse Encyclopedia of Archaeology, London, 1977; Le Strang, G., The Lands of the Eastern Caliphate, London, 1966; Macmunn, G., Afghanistan from Darius to Amanullah, London, 1934; Newell, R. S., The Politics of Afghanistan, London, 1972; Rafferty, K., X Afghanistan: Economy n , The Middle East and North Africa, 1984-85, London, 1984; Redard, G., Afghanistan, Zurich, 1974; Shahrani, M. N., X Afghanistan n , Encyclopedia of the Modern Middle East, New York, 1996, vol. I; Spate, O. H. K., X India and Pakistan n , The Changing Map of Asia, London, 1974; Stilz, D., Entwicklung und struktur der afghanischen Industrie, Meisenheim, 1974; Sykes, P., A History of Persia, London, 1930; Talbot Rice, T., Ancient Arts of Central Asia, London, 1965; Unesco's Statistical Yearbook, 1996, Unesco, 1997
[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]