[↑] پیام الحاج ستر جنرال عبدالرشید دوستم
رهبر، موسس و بنیانگذار حزب ج. م. ا. ا
بهمناسبت برگزاری جرگه مشورتی صلح به مردم افغانستان
بعد از کودتای ۲٦ سرطان سال ۱۳۵۲ خورشیدی به رهبری مرحوم سردار محمدداود خان و سقوط رژیم شاهی، کشور عزیزما افغانستان وارد مرحله دیگری از بحرانها، صلحها، جنگها، ثبات و بیثباتیها، امیدها و نا امیدیها، ترسها و اضطرابها توازنها و عدم توازنها در عرصه مناسبات منطقهای و بینالمللی شد.
برخی از رخدادها و حادثهها آنهایی نبودند که مردم افغانستان میخواستند و آرزو داشتند. اما تقدیر تاریخی این ملت سرفراز و شجاع انگار چنین بود. جمهوری داود خان در ماه ثور سال ۱۳۵٧ بوسیله کودتای سرنگون گردید و ما وارد مرحله پیچیدهتر گردیدیم. افغانستان در محراق توجه جهان قرار گرفت و یکی از میدانهای بزرگ نبرد در آسیا مبدل گردید. کشورهای مختلف به رقابت پرداختند و جنگ سرد به اوج خود رسید و جهاد اسلامی برای بیرون راندن نیروهای اشغالگر شوروی شکل گرفت و در نهایت به پیروزی انجامید.
اینجانب وابستهگی به احزاب سیاسی نداشتم. گفتند و شنیدم رژیم جدید تحت حاکمیت حزب خلق به مردم زمین میدهند. به کارگران کار میدهند و برای مردم فقیر، بینوا و تهیدست افغانستان خوارک، پوشاک و مسکن و تحصیل، صحت و بهداشت فراهم میکنند. من بهعنوان کسی که رنج و محنت را با گوشت و پوست خود آزموده بودم داخل موج شدم. با اعتقاد به فقرزدايی و کمک برای مردمان تهیدست کشورم، نه چیزی بیشتر از آن بهحیث یک فرزند رنجدیده و مسلمان افغانستان یک آرمان داشتم دستیابی به حقوق ملت و مردمم. ما مظلوم بودیم.
شما همه میدانید، به زبان مادریام گپ زدن نمیتوانستیم. من بهعنوان فردی متعلق به ملت تورک تحقیر میشدم. مردمم نیز تحقیر میشدند. من این آگاهی را از نصیحت و رهنمايی استادان سیاست یاد نگرفته بودم. استادی هم نداشتم. معلم من، استاد من، آموزگار من رنجها، بدبختیها و مصیبتهای مردمم و قومم بود.
من این درسها را از مصیبتها و تیرهروزیهای مردمم میآموختم. آموزگار من رنجها و بدبختیهای مردم من بود. مردم تحقیر شده، بینوا و دور از سیاست و حضور در قدرت، دولت داری. من مبارزات حقطلبانهام را با درسها و آموزشها از مکتب مردمم آغاز کردم. زندهگیام را بر سر این راه گذاشتم. موهای سرم را درین راه و در مسیر این رنج و سرگردانی و مبارزات و مجاهدتهای حقطلبانه سفید کردم. طالبان بر کشور مسلط شدند. دولت مجاهدین سقوط کرد. یا حداقل این است که قلمروهای وسیع حاکمیت خود را از دست داد.
من وارد جنبش مقاومت علیه طالبان شدم و با مردمم جبههها و سنگرهای مقاومت ملی را ایجاد کردم. من چه نقشی داشتهام، مردم افغانستان، جهان و نیروهای بینالمللی و دوستان آمریکايی ما به خوبی میدانند و مطلع هستند. دوستم چی نقشی در جنبش مقاومت، چی نقشی در انتقال حکومت به مجاهدین و چه نقشی در تأمین صلح و ثبات داشت؟ بر هیچ انسان منصفی پوشیده نیست. بگذاریم! من بسیار خوشحال شدم، جهان و دوستان بینالمللی به کمک ما شتافتند. در همه عرصههای مادی، معنوی، سیاسی و نظامی دوستان آمریکايی وقتی که من در سنگر مقاومت بودم به من مراجعه کردند. من مراجعه نکرده بودم. مشغول رهبری مقاومت در پایگاهها و سنگرهای میهن و وطن خود بودم. هر روز شهیدی یا شهدايی را با اشک و خون بهخاک میسپردم.
به این امید که صلح، ثبات، رفاه ملی و عدالت بهوجود میآید. به این فکر که همه ما عضو یک خانواده و یک ملت یک سرزمین و یک جغرافیا هستیم. من خواهان عدالت، حقوق شهروندی و تساوی میان اقوام بودم. نه تبعیضطلبی، زیادهروی و زیادهخواهی، با اعتقاد به اصل احترام به حق و حقوق همۀ اقوام افغانستان. احترام به حقوق بشر، عدالت ملی و عدالت اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و مدنی. نیروی ۱۵٠ هزار نفری من، لشکر فرقهها، قدرت و اقتدار من و حزب من، حزب جنبش ملی اسلامی افغانستان در جهت تحقق این آرزوهای مبارزه و جهاد میکردند.
در مناطق تحت کنترول من اقوام مختلف افغانستان زندهگی میکردند. بقیه جوانان، زنان، علما، شخصیتهای فرهنگی، هنری، روشنفکری، مادران و خواهران من از کابل و ولایات دیگر به قلمرو جنبش ملی اسلامی افغانستان میآمدند. با آزادی و امنیت زندهگی کنند. به روال ضربالمثل مشهور یک کشمش و چهل قلندر... یک لقمه نانی اکثر فراهم بود آن را با مردم، مهاجران داخلی و هموطنانم قسمت میکردم. از کمکهای که در توان داشتم دریغ نمیکردم.
بعد از ۱۱ سپتامبر در صف اول مقاومت قرار داشتم، با یاران همپیمانان و دوستانم و برادرانم. من در صف اول میجنگیدم و نیروهای بینالمللی در خط دوم قرار داشتند. لا اقل در منطقهای تحت نفوذ من گمان نمیکنم نظامیان بینالمللی و بهخصوص دوستان آمریکائی به این واقعیت معترف نباشند و یا اعتراضی داشته باشند. دشمنان میخواستند آب را گل آلود کنند و ماهی بگیرند. اگر من اینقدر بیفکر میبودم تا امروز باقی نمیماندم و میلیونها نفر از اقشار مختلف از من حمایت نمیکردند.
دشمن اولین توطئهها را در فاریاب علیه من سازماندهی کرد. شاگردان خودم را علیه خودم مورد استفاده قرار دادند. من، اما، با حوصلهمندی تمام همه چیز را، سختیها را و مصیبتها را با امید مجدد به آینده تحمل کردم. میدانستم دسیسهها چگونه تنظیم میگردند. با امید و صداقت از دورۀ موقت و انتقالی حمایت کردم. من و حزبم فعالانه برای صلح، ثبات و بازسازی افغانستان در همۀ رخدادهای قابل قبول ملی و بینالمللی سهم گرفتیم. چرا که من به مشارکت عادلانه، دموکراتیک و منطقی سیاسی باور داشتم و باور دارم.
اولین کسی بودم که به پروسۀ "دی دی آر" پیوستم. فرقههایم را منحل کردم، اسلحهام را تحویل دادم. من چنان توانايی تسلیحاتی داشتم که تا حال نتوانستهاند همۀ دیپوهای نظامی من را انتقال دهند. در انتخابات دور دوم ریاست جمهوری جان بر کف وارد افغانستان شدم. تا به صدای صلح، خواست جامعه جهانی و دوستان بینالمللی پاسخ مثبت بگویم. از ملت و مردم خود خواستم به آقای کرزی رأی بدهند. همه میدانند که رأی من مشروعترین رأی بود. تقلب در آن وجود نداشت. آن رأی در مشروعیت بخشیدن به دولت موجود به آقای کرزی، نقش و تأثیرات انکارناپذیر داشت.
اما نتیجۀ آن همه مساعدتها همکاریها، حمایتها که بهخاطر مصلحت عام مملکت، جلوگیری از بحران، جنگ و نفاق قومی بود، چه شد؟
بهجای تحقق پیمانها، عهدها و تعهدها با وعده خلافی، اعتماد زدايی و پیمانشکنی و بند و بازیهای سیاسی روبهرو شدم. این بازیهای سیاسی و پیمانشکنی دیگر نفسگیر و حوصلهفرسا شدهاند. من متن این بازیها را میدانم اما همیشه بهخاطر مصلحت مردم گذشت کردهام. حتا اگر به زیان خودم، حزبم و مردمم هم بوده است، باز حوصله کردهام و شکیبايی بیشتر نمودمام. به این امید که شاید دیر یا زود به حق و عدالت احترام گذاشته میشود.
من با مردم افغانستان هستم با مردمم هستم، خیر این ملت را میخواهم، صلح و ثبات، دموکراسی و عدالت و برادری میخواهم. اما واقعآ یکچنین سیستم سیاسیای با چنین روشهایی میتواند صلح ایجاد کند و به آرزوهای مردم افغانستان جامۀ عمل بپوشاند؟ مردم سیسال تمام وعده، وعید و دروغ شنیدهاند. چگونه میتوانند اعتماد کنند. دیگر بس است.
میدانم سخنان من سخت و تلخ است. پیشاپیش میخواهم به مردم افغانستان و مردمم بگویم، هر بار که نخواهم صدای حقطلبانهام را بلند کنم موجی از تبلیغات، شایعهپراگنی و دروغبافی علیه من آغاز میشود. اما بگذارید بهصراحت و روشنی بگویم خون که خداوند(ج) در رگهای من جاری ساخته خون و میراث اجداد و نیاکان من است. به جز خداوند(ج) فشار دیگری نمیتواند شانهها و قامت استوار مرا خم کند. چیزی که من در برابر آن حرمت خواهم گذاشت صداقت، درستپیمانی، راستی و راستگويی و وفا به عهد است.
انسانها میآیند و میروند، همه ما بازگشت کننده به سوی خداوند متعال هستیم. اما این خاطرات عدالتخواهیها و حقطلبیها است که در آرشیفهای تاریخ باقی میماند. حقطلبیهای من و جنبش دادخواهانۀ من، باشم یا نباشم، ثبت تاریخ وطنم و تاریخ جهان خواهد شد. جهان که با فضای رسانهای جدید به دهکدهای تبدیل شده است.
بههر انجام، در شروع قیام با استاد شهید عبدالعلی مزاری رهبر بیبدیل مردم هزاره و از رهبران ملی افغانستان، عهدی و پیمانی بسته بودم. من به شما مردم، و بهویژه مردم قهرمان هزارهجات میگویم به آن پیمان صادق هستم. من در سالهای مقاومت از نزدیک در مناطق شما با دردها و رنجهای شما آشنا شدم. اطمینان داشته باشید، مثل استاد شهید عبدالعلی مزاری با اتکا و احترام به آن پیمان و پیمانهای مشترک در دفاع از شما و در کنار شما قرار خواهم داشت.
استاد محقق نزدیکترین دوست من بود و هست، وقتی که دشمنان استاد شهید ما را مسئله میکردند، در قلعه جنگی محمود مستری آمده بود، در آن جلسه چه گفتیم؟ چه گذشت مجال بحث و روایت آن وجود ندارد. یا فعلاً مقدور نیست. خود یک داستان است، من هم حالا تحمل ندارم دوباره آن جریان را روایت کنیم شاید تحمل شنیدنش برای شما عزیزان هم دشوار باشد. به فرزندان خود که در ترکیه تحصیل میکنند هدایت دادهام جوانان هزاره، اوزبیک و دیگر اقوام هر سال سالگرد شهادت آن قهرمان را تجلیل کنند. پس اجازه ندهید این دوستی بزرگ خدشهدار شود.
بههر تقدیر، میخواهم مواضعم را در بارۀ جرگه مشورتی "صلح" بگویم. متوجه باشید جرگه چه معنی دارد؟
مردم بهسود خون گریه میکنند، چهرههای اصلی ملت در این جرگه دیده نمیشوند. مسعود قهرمان ملی ما است، باید اعتراف کرد. احمدضیا مسعود برادر قهرمان ملی در این جرگه حضور ندارد. استاد محقق و تعدادی از رهبران برجسته قوم هزاره که از شاگردان و پیروان استاد شهید عبدالعلی مزاری حضور ندارند. پس این جرگه چگونه نتیجه میدهد؟ میخواهم گپ روشن با دوستان بینالمللی داشته باشم.
من برای نجات مردم از چنگال تروریزم دوشادوش و پیشاپیش نیروهای بینالمللی ائتلاف علیه تروریزم در این راه شهدای بسیاری دادم. به خانوادههای آن عزیزان تسلیت میگویم. در عین حال بهخاطر کمکهای بیدریغ بینالمللی به افغانستان از دوستان بینالمللی تشکری میکنم. اما نقطۀ که میخواستم بگویم اینست که کمکهای بینالمللی نباید هدر شوند. زعیم باید انتخاب شود که این کمکها برباد نشوند. افغانستان را این دوستان باید با دقت و آگاهی مطالعه کنند. افغانستان در هم شکننده و باطلاق امپراتوریهاست.
دوستان بریتانیایی و همسایههای سابق اتحاد جماهیر شوروی این حقیقت و ویژهگی را خوب میشناسند. پس باید در استراتیژیها و پلانها دقت شود. این کشور کشوریست که اگر آدم و قدرتی گرفتار آن شد، بخواهد دستش را بکشد، پایش در گل میماند. اگر خواهد پایش را بکشد، دستش. من جنرالی هستم که از قریه و از عمق این ملت و این سرزمین برخواستم. قدم به قدم پیش آمد و درس و تعلیم را از متن تجربههای خودم با این مردم آموختم. من تحصیل کرده اکادمیهای نظری نیستم، تحصیل کردۀ مکتب مردم هستم.
نیروهای بینالمللی دوستان بسیار خوب دارند. هیچگاه بهخاطر خودم نمیگویم. خوبترین کماندوها و سربازان را داریم. از آنها باید استفاده خوب شود. وطن وطن افغانهاست، وطن شانرا باید خود از شر تروریزم و القاعده نجات دهند. باید خودشان در صف اول نبرد باشند. از این قوتها باید استفاده شود، متاسفانه از این قوتهای ملی و داخلی بهدرستی استفاده نمیشود. بهصراحت میگویم و جهان میداند در مبارزه با تروریزم و القاعده در راه تأمین صلح و ثبات چه نقشی داشتهام و میتوانم امروز و در آینده داشته باشم. با من تعهداتی صورت گرفت که نقض شدند و به آن عمل نشد.
من برای تحقق آن پیمان و تأمین عدالت پافشاری خواهم کرد. دوستم مدافع صلح، آزادی، دموکراسی، حقوق بشر و عدالت است، بر کسی پوشیده نیست. به همه حال من در منزلم نشستهام، به کسی آزار من نمیرسد. اما آزار و اذیت از جانب هیچ کسی، قدرتی و نهادی را تحمل نمیکنم. حق دفاع از خود مطابق قانون حق مشروع است. دوستان بینالمللی ما هم حتمآ به این مسئله توجه مینمایند. جنرال دوستم همیشه مدافع آزادی، صلح، دموکراسی و عدالت بوده است. من کجا و قانونشکنی کجا؟ اما فراموش نباید کرد که موجودیت جنرال دوستم مانع بزرگ برای تروریزم، القاعده و شئونیزم است. بههمین دلیل علیه جنرال دوستم دسیسه و توطئه میشود.
همه میدانند که جنرال دوستم دیوار و سد بزرگ در برابر تهاجم طالبان و القاعده در شمال و شمال شرق افغانستان و منطقه است. طرفداران طالبان و القاعده هر بار که صدای جنرال دوستم بلند میشود، حق و عدالت میخواهد دست به دوسیهسازی، حصارکشی و تهاجمات مختلف میزنند. اما اطمینان دارم حق و حقیقت پیروز شدنیست و تاریخ کشور، منطقه و جهان آن حقطلبیها و مبارزات و مجاهدات دادخواهانه را فراموش نخواهند کرد.
من در مقاطع مهم و سرنوشتساز به لطف پرورگار و پشتیبانی مردمم توانسته اما برای رسیدن به عدالت تصامیم سرنوشت ساز بگیرم. بار دیگر بهصراحت میگویم تحمل حق تلفی را ندارم و اگر به حق و عدالت بیاحترامی شود و ظلم دیگری بخواهند روا بدارند به یاری پروردگار و حمایت مردم، مردم را به صحنههای دادخواهی فرا خواهم خواند. ما در قرن بیست و یک زندهگی میکنیم، آن زورگويیها از هر نوع که باشد دیگر قابل قبول نیست. به قول شاعر "آن قدح بشکست و آن ساقی نماند." در آخر میخواهم با روشنی به مردم قهرمان افغانستان بگویم توطئههای گوناگون علیه من صورت گرفته است،
من بهصراحت میگویم که من و حزب جنبش ملی اسلامی افغانستان مستقلانه تصمیم میگیریم. و اگر وابستهگی است، آن وابستهگی مردم افغانستان است.
من به سر بلندی مردم افغانستان میاندیشم، سربلندی ملتم و سرزمینم.
يادداشت ۱: اين پیام برای دانشنامهی آريانا توسط مهدی خراسانی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- پیام جنرال دوستم به مناسبت جرگه مشورتی صلح، کانون افغانستانیهای فنلند: شنبه ۱۵ جوزا ۱۳٨۹
[↑] سرچشمهها
□ وبسایت کانون افغانستانیهای فنلند
[برگشت به بالا]