جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۹ آبان ۲۲, شنبه

مجوس

از: مهدیزاده کابلی


فهرست مندرجات


مجوس (به عربی: المجوسية معرب واژۀ فارسی مچ گوش[۱]) برگرفته از واژهٔ "مگوش" یا "مگو" (magu) از فارسـی باسـتان اسـت که پـس از ورود بـه زبـان یونـانی به شـکل "ماگـوس" درآمده اسـت[٢] و صـورت لاتینـی این واژه "مگوس" (Magus) [٣] می‌باشد و در زبان آرامی شکل "مجوشا" را به‌خود گرفت[۴].

واژۀ "مگو" که شکل جدید آن در زبان فارسی دری "مغ" است و در پارسی قدیم نام یکی از موبدان ستاره‌شناس زردشتی بود که در قلمرو ماد می‌زیست. اما اعراب، پس از فتح ایران کنونی، همه زردشتیان را مجوس می‌خواندند.[۵]


[] واژه‌شناسی

فرهنگ (واژه‌نامه‌ی) فارسی معین در توضیح واژه مجوس به‌یک عبارت کوتاه بسنده کرده و می‌نویسد: "مجوس، نامی است که عرب‌ها به زرتشتیان داده بودند."[٦]

اما این که ریشه‌ی این واژه چیست و در اصل چه معنایی داشته است، در مدخل لغت‌نامه‌ی دهخدا توضیحی طولانی و ملال‌آور آمده است که از آن چیزی دستگیر نمی‌شود! به سخن دیگر، در لغت‌نامه‌ی دهخدا، صرفا اقوال متعدد و متناقضی - از اینجا و آنجا - در یک مدخل گرد هم آمده بی‌آنکه نظری فنی و مستقل ارائه شود.[٧]

اما مطلبی که درباره‌ی معنای واژه‌ی مجوس در ویکی‌پدیای عربی آمده در خور توجه است.[٨] ادعای این مدخل عربی این است که مجوس از ریشه‌ی فارسی مگوس و شکل دیگر مغ می‌باشد که به‌معنای تعبیرکننده خواب و طالع‌بین است. و اینکه این واژه به‌همین صورت در زبان یونانی نیز وارد شده و در آنجا جمع آن به‌صورت ماجی به‌کار می‌رود. این ادعا به احتمال قوی مقرون به حقیقت است. چرا که magic به‌معنی جادو در زبان‌های اروپایی گویا از همین ریشه ماگوس است. البته در انتهای این مدخل آمده است که مگوس نام خدای قدرت در فارس قدیم است که دانسته نیست، این حرف چه مبنای منطقی و تاریخی دارد![۹]

بنابراین، مجوس و مجیک و مغ، ریشه گرفته از واژه‌ "مگو" (magu) است که به‌گواهی فرهنگ‌های ریشه‌شناختی خود از ریشه‌ی هندواروپایی magh (قدرت داشتن) گرفته شده‌ است. این واژه پارسی باستان، در زبان‌های اروپایی و زبان‌های سامی نیز از خود ردپایی درخور توجه برجای گذاشته است.

در فارسی باستان، "مگو" به‌چم (به‌مفهوم) "یکی از اعضای طبقه‌ی روحانیون" است. "مگوش" (maguš) نیز حالت فاعلی مفرد مذکر آن است. این واژه در فارسی میانه (پهلوی) فرسایش می‌یابد و تبدیل به "مغ" می‌شود که به‌معنای روحانی زرتشتی به‌‌کار می‌رفته است. البته در زبان پهلوی به "مغ"ها، "مگوگ" هم گفته می‌شده (فره‌وشی) که بی‌گمان این واژه گونه‌ی دیگر همان واژه‌ی فارسی باستان است. صورت دیگر این واژه در پهلوی "مو" (mow) است که در ترکیب‌هایی چون "موبد" (مغوپت: رئیس مغان) دیده می‌شود. در زبان فارسی دری نیز این واژه به‌صورت "مغ" تاکنون به‌حیات خویش ادامه داده است.

گونه‌ی باستانی این واژه (maguš)از فارسی به‌صورت "magos" وارد زبان یونانی شده و سپس در لاتین "magus" شده است (جمعش "magi") به‌معنای "جادوگر". گویا مغان ایران باستان توانایی انجام کارهایی سحرآمیز داشته‌اند که موجب شده است غربی‌ها چنین برداشتی از این واژه کنند.

این واژه از لاتین وارد زبان انگلیسی شده و سیر تکاملی خود را پیموده است و امروزه در این زبان چندین واژه یافت می‌شود که در پیوند با همین معنا به‌حیات خود ادامه می‌دهند. "Magic" به‌معنای جادو زبانزد‌ترین بازمانده این خط تکامل است. همچنین "magical" (جادویی)، "magician" (جادوگر)، "mage" (دانشمند، جادوگر) و ...

در فرانسه نیز به‌همین ترتیب است. "Mage" در فرانسه به‌معنی "مغ" و "جادوگر" است. "Magie" به‌معنای جادو و "Magique" نیز به‌معنای "جادویی" به‌کار می‌رود.

رد پای این واژه را در تورات و انجیل نیز می‌توان دید که جالب‌ترین آن همان داستان سه "مغ" ستاره‌شناسی هست که در زمان هیرودیس با هدایت یک ستاره برای ستودن حضرت عیسی مسیح به‌بیت لحم آمده بودند. (رجوع شود به: انجیل متی، باب دوم)

تندیس سه مغ (مجوس) که در هنگام تولد عیسی مسیح برای وی و مریم مقدس هدیه‌هایی آوردند کلیسای جامع استراسبورگ

"مگوش" فارسی باستان به‌صورت "مَجوس" به‌زبان آرامی راه می‌یابد و سپس به‌همین ترتیب به‌زبان عربی می‌رسد (دهخدا). "المجوس" در عربی اسم جمع است و مفردش "المجوسی" است.

اینکه این واژه در ابتدا در زبان عربی چه کاربردی داشته است، آوردگاه دیدگاه‌های گوناگون است، اما، کم‌کم کاربردش به‌چم "زرتشتیان" و "پرستندگان آفتاب و آتش" گسترش یافته است. در قرآن (سورۀ حج، آیۀ ۱٧) نیز این واژه به‌معنای "زرتشتیان" و یا "یک فرقه‌ از زرتشتیان" به‌کار رفته است.

از این واژه، در عربی، سه حرف (م‌ ج ‌س) مبنای اشتقاق شده و واژه‌های دیگری نیز ساخته شده‌اند. برای نمونه: مَجّسَ (او را مجوسی یا زرتشتی کرد)، تُمجَّسَ (مجوسی یا زرتشتی شد) و المجوسیة (مجوسی‌گری).[۱٠]


[] دیدگاه اسلام

در قرآن سورهٔ حج آیهٔ ۱۷، زرتشتیان را مجوس نامیده ‌است و در ردیف پیروان ادیان آسمانی آورده ‌است.[۱۱]

    "إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَىٰ وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ"

    برگردان فارسی: مسلما کسانی که ایمان آورده‌اند، و یهود و صابئان و نصاری و مجوس و مشرکان، خداوند در میان آنان روز قیامت داوری می‌کند، خداوند بر هر چیز گواه است.

بنابراین، در قرآن کلمهٔ مجوس به‌عنوان یک دین [اهل کتاب] ذکر شده ‌است. همچنین در برخی احادیث اسلامی از زرتشت به‌عنوان پیامبر مجوس نام برده شده ‌است.[۱٢] با وجود این، چنان که در لغت‌نامۀ دهخدا مشاهده می‌شود، در این باره، بین مسلمانان اختلاف نظرهای فراوان وجود دارد.

    مجوس. [م َ] (معرب، ص، اِ) مغ. (دهار). تابعان زرتشت را گویند. (برهان). قوم آتش‌پرست که از تابعان زرتشت اند و در منتخب گوید پرستندگان ماه و آفتاب و آتش، مجوسی واحد آن و در قاموس و رسالهٔ معربات نوشته که مجوس منجگوش یعنی صغیرالاذن. چون واضع دین مجوس مرد خردگوش بود لذا چنین گفتند. مغ و آتش‌پرست است که پیرو زردشت باشد (آنندراج). معرب موی گوش و یا سیخگوش که نام کسی بوده که در آیین زردشت بدعت‌ها گذاشته و اکنون پیروان زرتشت را گویند (ناظم الاطباء). گروهی هستند که پرستش آفتاب و ماه کنند و به‌فارسی آنان را گبر نامند و این لفظ جمع مجوسی است و در انسان کامل گفته که مجوس گروه آتش‌پرستان را گویند و در شرح مواقف آورده که مجوس فرقه‌ای از ثنویه اند که قايلند به فاعل خیر که او را یزدان خوانند و به فاعل شر که او را اهریمن نامند. در ملل و نحل گفته است که مجوس طایفه‌ای بودند که کتاب آسمانی داشتند مردی آن کتاب را تحریف و تبدیل کرد چون یک شب بگذشت بامداد کتاب اصل را ناپدید یافتند و گویند کتاب به آسمان برده شد و از این رو آنان را اهل کتاب نتوان شناخت اما در شرح مواقف گفته مجوس اهل کتاب باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون). لفظی است کلدانی یا مدی و مقصود کاهنانی است که درجهٔ ایشان بین حاکم و قوم است و خادمان دین زرتشت را نیز مجوس می‌گفتند و بواسطهٔ لباس مخصوص و عزلت و گوشه‌نشینی معروف بودند و از جملهٔ تکالیف آنان این بود که آتش را دائماً بر آتشکده‌های اورمزد فروزان نگاه دارند و با شر اهریمن پیکار کنند و ایشان علما و دانشمندان قوم فارس بوده فلسفه و هیئت و علوم ریاضی و دیگر علوم را که در آن زمان معروف بود تعلیم می‌دادند. و دانیال ایشان را به حکمت و دانشمندی توصیف می نماید (از قاموس کتاب مقدس). معرب مغ. یونانی، ماگوس. لاتینی، مگوس. آرامی، مجوشا. (حاشیهٔ برهان چ معین). معرب کلمهٔ پارسی مگوش و مگو (پارسی باستان) که به‌یونانی ماگوس و به‌فارسی حالیه مغ گویند. به صورت مگو چندین بار در کتیبه‌های بیستون آمده و در اوستا به‌صورت مغو و در پهلوی مغ شده است. منظور از مجوس پیروان دین مزدیسنا یا زرتشتیان است. کلمهٔ موبد که به پیشوای دین زردشتی اطلاق می‌شود از همین ریشه است. گروهی از ایرانیان قدیم که قايل به دو مبداء نور و ظلمت و یزدان و اهرمن بوده‌اند و اینان پیش از ظهور زرتشت هم بوده‌اند و مجوس خوانده می‌شدند. در ادبیات عربی و فارسی به‌هر دو معنی استعمال شده اما از ملل و نحل شهرستانی چنین بر می‌آید که زرتشتی و مجوس را جدا دانسته و علمای اوایل اسلام نیز مجوس و زرتشتی را یکی نمی‌دانستند. و رجوع به‌فرهنگ فارسی معین و الملل و النحل شهرستانی و یسنا و مزدیسنا شود: ان الذین آمنوا والذین هادوا و الصابئین و النصاری و المجوس و الذین اشرکوا ان اﷲ یفصل بینهم یوم القیمة ان اﷲ علی کل شی ٔ شهید (قرآن سورۀ ٢٢، آیۀ ۱٧).

    فلســفی دین مبـاش خاقانـی
    که صلاح مجوس به ز آن است

    و رجوع به مغ شود. کسی که از اهل الکتاب نباشد. مشرک: و کان اهلها [یعنی جزیرة ارلندة = ایرلاند] مجوساً تنصروا اتباعاً لجیرانها. (تقویم البلدان، ص ۱٢٨) (از یادداشت‌های قزوینی، ج ٧، ص ۵٢).

    - مجوس مخبر؛ کافردل:

    تـا ترکشــت اژدهـای مـوســی
    بــنــمــود مجــوس مـخـبــران را
    در روم ز اژدهـــــای تـــــیـــــرت
    زهر اسـت نواله قیصران را[۱٣]

به‌هر روی این نقل‌ قول‌های آشفته به ابهامات زیر پاسخ روشن نمی‌دهد: آیا مجوس اهل کتاب محسوب می‌شود یا نه؟ مجوس، آتش‌پرست (گبر) را می‌گفتند یا زرتشتی را یا نحله‌ای انحرافی از دین زرتشت را و یا مشرک را؟ این مرد خردگوش چه کسی بود؟ اگر خود زرتشت بود دیگر بحث بدعت چه موضوعیت دارد؟ سرانجام ریشه‌ی این واژه چیست؟ کلدانی‌ست؟ پهلوی‌ست؟[۱۴] یا پارسی باستان است؟


[] مجوس کیست؟

مجوس يا مُغ (جمع آن مُغان) بنا به‌روایتی در اصل طایفه‌ای از مادها بودند که اجرای امورات مذهبی را بر عهده داشتند. با روی کار آمدن هخامنشیان مغان همچنان تولیت امور مذهبی را حفظ کردند و عرصهٔ فعالیت آنها دیگر منحصر به ماد نبود. در دوران ساسانیان مغ به پایین‌ترین مرتبه از سلسله مراتب روحانیت زرتشتی اطلاق می‌شد[۱۵].

بعد از اسلام مجوس (مغ) معنی اسرارآمیزتری پیدا کرد و موارد استعمال آن گسترده‌تر شد و در نزد مسلمانان، تمامی افرادی که به گونه‌ای با گذشتهٔ زرتشتی بودند، ارتباط پیدا کرد. همچنان مغ گاه دال بر روحانی زرتشتی در مفهوم کلی آن است (این چم قابل مقایسه است با مُلا یا آخوند در اسلام).


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی با همکاری آقای ح. ‌جوشن‌لو برشتۀ تحرير درآمده است.



[] پيوست‌ها

پيوست ۱: واژه مجوس از دیدگاه زرتشتیان
پيوست ٢: نقدهای كلی بر آيين زرتشت
پيوست ۳:
پيوست ۴:
پيوست ۵:
پيوست ۶:



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- مدخل المجوسية، از ویکی‌پدیای عربی، دانشنامهٔ آزاد
[۲]- مدخل مجوس، از ویکی‌پدیای فارسی، دانشنامهٔ آزاد
[۳]- واژهٔ "magic" که در زبان انگلیسی به معنای "جادو" است، از واژهٔ "Magus" گرفته شده است.
[۴]- مدخل مجوس، از ویکی‌پدیای فارسی، دانشنامهٔ آزاد
[۵]- مدخل جادو، از ویکی‌پدیای فارسی، دانشنامهٔ آزاد
[۶]- معین، محمد، فرهنگ معین، سرواژۀ مجوس، تهران: انتشارات امیرکبیر.
[٧]- آیا واژه‌ی مجوس معنایی تحقیرآمیز دارد؟، وب‌نوشت هورمزد
[۸]- كلمة “مجوس” معرَبة عن لفظة مجوس (جيم مصرية) (بالفارسية: مگوس) والتي تعني مفسر الرؤى، وهي من الألفاظ التي دخلت إلى اليونانية كذلك، حيث وردت لفظة “ماجي”، فيها، وهي جمع “مجوس”. مجوس هي جمع لكلمة ماج وهي ديانتهم واصحاب الديانة هم مجوس. معرب من کلمه ومنها کلمه مغاس – مغان وبگ وبیک. مگوس کلمه فهلویه أو فارسی القدیم ای شخص الذی یفسر الروئا والنوم ویخبر أخبار الغیب کالمنجم والتنجیم. ومجوس ایضا هو اسم رب عند الفرس القدیم وهور رب القدرة. (رجوع شود به: المجوسية، از ویکی‌پدیای عربی، دانشنامهٔ آزاد)
[۹]- آیا واژه‌ی مجوس معنایی تحقیرآمیز دارد؟
[۱٠]- ح. ‌جوشن‌لو، مغ و مجیک و مجوس، وبلاگ گفتاورد
[۱۱]- جهان در عصر بعثت، ص ۴۰
[۱۲]- الاحتجاح، ص ۳۴۶ و قصص الانبیاء، جزایری باب ذکر نبی المجوس
[۱۳]- دهخدا، علی‌اکبر، لفتنامهٔ دهخدا، مدخل مجوس، تهران: چاپخانهٔ بانک ملی.
[۱۴]- آیا واژه‌ی مجوس معنایی تحقیرآمیز دارد؟
[۱۵]- دریایی، تورج، شاهنشاهی ساسانی، ترجمهٔ مرتضی ثاقب‌فر، تهران: ققنوس، چاپ دوم - ۱۳۸۴، ص ۱۳۳.



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها








[] پيوند به بیرون

[1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20]




[برگشت به بالا] [گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله]