|
افغانستان پيش از تاريخ
فهرست مندرجات
- پیشگفتار
- افغانستان در دوران جمعآورى غذا
- افغانستان در دوران ذخيره غذا و آغاز كشاورزی
- افغانستان در دوران توليد غذا و استقرار روستاها
- افغانستان از دوره نوسنگی تا سپيدهدم شهرنشينی
- يادداشتها
- پینوشتها
- جُستارهای وابسته
- سرچشمهها
تاریخ افغانستان افغانستان در عهد باستان
پیشگفتار
مهدیزاده کابلی (به انگلیسی: Mehdizadeh Kabuli) (زادهی ٢٠ شهریور ۱٣٣٧ خ در کابل)، دانشاموخته و استاد پیشین دانشکدهی مهندسی دانشگاه کابل، که کارشناسی ارشد را در رشتهی مدیریت مهندسی صنعتی از آکادمی مدیریت و اقتصاد شهر درسدن آلمان بهدست آورده و همچنین دارای پذیرش درجهی کارشناسی ارشد و دکترا از دانشگاههای تییو درسدن آلمان و دانشگاه اوهایو آمریکا است. افزون براین، او در رشتهای دینشناسی تحصیلاتی در کشورهای ایران و هلند دارد و مطالعات تاریخی را بهطور اختصاصی در زمینهی ایرانشناسی و افغانستانشناسی شخصاً پیگیری کرده و در آن صاحبنظر است.
سرزمين افغانستان، گذشته بسيار ديرينه داشته و فراز و نشيبهای زيادی را پشتسر گذاشته است. اگرچه هزاران سال است كه انسان در آنجا زندگی میكند، اما از گذشتههای دور زيست انسان در افغانستان، اطلاعات فراوان در اختيار ما نيست. زيرا، داستانهايی كه از قديم باقی مانده و نيز اشيای خاموشی كه از دل خاك بيرون آورده شدهاند، بهطور كامل و دقيق چگونگی زندگی مردم اين ديار كهن را در دوره پيش از تاريخ روشن نمیسازد.
تاريخ مدون افغانستان، حداكثر پنجهزار سال حوادث و وقايع اين كشور را بهرشته تحرير درآورده است. «اينهم كه آخرين قسمت تاريخ زندگی انسان میباشد، دورنمای مبهم و پرده بريدهای است كه نمیتوان از آن نتايج قاطعی بهدست آورد»[۱].
البته، با توجه به روند كُند سير تحولات اجتماعی و فرهنگی بشر در دوره ماقبل تاريخ، ساكنان افغانستان هم تقريباً سرگذشتی همسانی با ساير مردم جهان و بهويژه همسايگان خود داشتهاند. اما بقايای سنگوارهای گونههای اوليه انسان، نهتنها در افغانستان، بلكه در همه قسمتهای جهان، فوقالعاده كمياباند. با اينهم، پژوهشهای باستانشناسی، بس اندك راه شناخت گذشتههای بسيار دور را آشكار میسازد.
از اينروی، بر پايه همين يافتههای باستانشناسی است كه میتوانيم، ولو بسيار ناچيز به شرح و توصيف ادوار مختلف اجتماعی و فرهنگی پيش از تاريخ افغانستان بپردازيم.
بدون شك، نبايد افغانستان را خاستگاه انسان اوليه دانست؛ اما حداقل میتوان آنرا يكی از نواحی كه در ادوار بسيار كهن، انسان در آنجا میزيسته است، بهشمار آورد. آثار زيادی از سكونتهای بسيار قديمی انسان در اين سرزمين موجود است كه برای اثبات اينكه انسان پارينه سنگی در بسياری از بخشهای اين سرزمين زندگی میكرد، كافی هستند. چنانكه در اين كشور باستانی، از حدود ٢٠٠ هزار سال پيش آثار حيات انسان اوليه و ابزار زندگی آن، يافت شده است. نتايج بررسی كاوشهای باستانشناسی كه بهشكل رسمی در باره دوره پيش از تاريخ افغانستان، از سال ۱٣٣٠ خورشيدی (۱۹۵۱ ميلادی)، آغاز شد[٢]، مؤيد اين نظر است.
از كهنترين زيستگاههايی كه تا بهحال در افغانستان كشف شده، نقطهای در دشت ناور غزنی است. ابزار بهدست آمده از اين محل باستانی، «علايم زيست انسان اوليه را بين ٢٠٠٠٠٠ تا ۱٠٠٠٠٠ سال قبل از امروز تعيين میكند»[٣]. يو. و. كانكوفسكی[۴]، دانشمند شوروی سابق، در اين باره چنين مینويسد:
- افغانستان يك كشور باستانی است. اگرچه تاريخ دقيق اسكان اوليه انسان در اين سرزمين، تاكنون تعيين نگرديده است، اما تحقيقات و تحليلهای باستانشناسان بر پايه آلات و ابزار بهدست آمده از دشت ناور ولايت غزنی نشان میدهد كه حداقل در حدود ٢٠٠ - ۱٠٠ هزار سال پيش از امروز، در سرزمين كنونی افغانستان، انسانهايی كه به شكارورزی اشتغال داشتند، میزيستند.[۵]
بههر حال، براساس منابع موجود، در اينجا سعی شده است تا مجموعهای از اطلاعات ارزشمند باستانشناسی درباره سير تحول و تطور تكامل اجتماعی و فرهنگی پيش از تاريخ افغانستان از آغاز تا سپيدهدم تاريخ فراهم گردد.
مشهد: ٢٠ شهریور ۱٣٧٧
▲ | افغانستان در دوران جمعآورى غذا |
---|
مادامی كه انسان اوليه خاكنشين شد، برای تأمين نيازهای غذايی خود بهطور دايم از جايی بهجای ديگر در حال حركت بود و با جمعآوری خوراك و شكار و صيد، هرچه را كه بهدست میآورد بهمصرف میرسانيد. بعدها او، اندك اندك غارها و شكاف كوهها و پناهگاههای طبيعی را مأوا و مسكن خود كرد. در اين دوران، ابزار انسان بسيار ساده بود و او «به كمك ارتباط ظريف و دقيقی كه ميان دست و چشم از راه مغز و دستگاه عصبی وجود دارد»[٦]، توانست آن را از پاره سنگهای مناسبی كه بهوفور در طبيعت پيرامونش وجود داشت، تكههای چوب يا استخوان بسازد. انسانشناسان اين دوره را از نظر شيوه معيشت اقتصادی دوران جمعآوری غذا و از لحاظ تكنولوژی دوره پارينه سنگی مینامند.
در افغانستان نيز همزمان با اين دوران، گروه گروه انسانهای پراكنده، در كنارههای چشمهسارها و رودخانهها و دشتهای متعدد و جنگلهای گسترده و نيم گسترده و غارها و شكاف كوههای آن، سازمان ابتدايی زندگی خود را بنيان نهادند و از طريق گردآوری ميوهها، دانهها و ريشههای گياهی و شكار جانوران و صيد ماهی، با استفاده از ابزار سنگی و شايد چوبی يا استخوانی امرار معاش میكردند.
احمدعلی كهزاد، دانشمند باستانشناس افغان، در نخستين سالنامه انيس، در مقالهای با عنوان فروغ فرهنگ، توضيح میدهد: «پيش از آنكه آدميان با شعور خود، سنگ را بشكنند و از آن برای بهدست آوردن ابزار يا توليد آتش كار گيرند، در دامنههای كوهسار افغانستان، خودِ طبيعت آن را شكسته و پارچههای لبهدار و برنده و تيز بهوجود آورده بود و انسان از آن ابزار طبيعی برای بريدن شاخه درختان و شكافتن زمين كار میگرفت. بهطور مثال، انسانهايی كه بين ۵٠ تا ۳٠ هزار سال پيش، در سر پناههای طبيعی، مانند آق كپرك، قره كمر يا شمشير غار میزيستند، در راه زندگانی شعوری قدم اولی را بههمينسان برداشته و از ابزار سنگی طبيعی استفاده میكردهاند»[٧].
وی درباره شرح حال مختصر غارنشينان هندوكش در دوران جمعآوری غذا، با بیان چند جمله كوتاه چنين بسنده میكند:
- غارنشينان هندوكش تا حدی كه از روی شواهد باقی مانده آنها در «قره كمر» معلوم میشود، مردمانی بودند شكارگر، آتش را میشناختند و حتی با بههمزدن پارچههای سنگ چخماق آتش میافروختند. ابزار آنها پارچه سنگهای غير صيقلی بوده و احتمالاً با تبرهای خشن سنگی برخی حيوانات وحشی، از جمله بيشتر قوچهای كوهی را شكار میكردند.[٨]
آغاز دوران جمعآوری غذا در افغانستان دقيقاً مشخص نيست؛ زيرا، برای شناسايی افغانستان در اين دوره، تقريباً از آغاز نيمه دوم قرن بيستم ميلادی مطالعات باستانشناسی در مقياس بسيار محدودی انجام شده است. اما باستانشناسان پايان اين دوران را در افغانستان حدود ۱۲٠٠٠ سال پيش تخمين زدهاند.[۹]
بههر حال، محققان براساس تغييرات اندكی كه در ساختار و كاربرد ابزار انسان در دوره پارينه سنگی پديد آمده بود، اين دوره را به ادوار كوتاهتری زيرين، ميانه و زبرين تقسيمبندی كردهاند. با توجه به اين تقسيمات جهانی ادوار مختلف فرهنگی انسان در دوران جمعآوری غذا، مطالعات باستانشناسی در افغانستان را نيز از دوره پارينهسنگی زيرين شروع میكنيم.
▲ | دوران پارينهسنگى زيرين[۱٠] |
از مدارك اندکی كه درباره دوره پارينهسنگی زيرين در افغانستان در دست است، بهدرستی معلوم نيست كه اين كشور با مرزهای سياسی مشخص كنونی خود از چه زمانی برای زندگی و استفاده از امكانات طبيعی آن، مورد توجه جمعآورندگان غذا و شكارچيان قرار گرفته است. ولی با توجه بهچگونگی شرايط اقليمی و جغرافيای طبيعی افغانستان، نمیتوان امكان زيست انسان را در اين دوره كاملاً منتفی دانست.
گزارشهای مقدماتی مطالعات باستانشناسی مربوط بهدوره پارينهسنگی زيرين كه تاكنون در افغانستان انجام شده است، نيز تأييد میكنند كه در اين دوره، در جای جای اين سرزمين كهن، گروههای كوچك انسان اوليه میزيستند. چنانكه، قديمترين آثار بهجا مانده از آنها در افغانستان، متعلق به ۲٠٠٠٠٠ تا ۱٠٠٠٠٠ سال پيش میباشد. اگرچه در مورد آثار پارينه سنگی زيرين افغانستان، ديويس معتقد است[۱۱]:
- در تنـها محـلی كه تراشـههای خشـن، خراشـنده، سـاطور و ابـزارهای خـردكننـده از آن بهدسـت آمـده اســت در سـاحل قديمی درياچـه دشــت نـاور[۱٢] واقع در ايالت غزنين است. ولی نه از نقطه نظر ويژگی گونهشناسی و نه از لحاظ زمينشناسی محيطی كه آن آثار بهدست آمدهاند نمیتوان دقيقاً گفت كه متعلق به پارينهسنگی زيرين هستند.[۱٣]
اما، براساس آنچه تا امروز درباره يافتههای باستانشناسی پيش از تاريخ افغانستان منتشر شده است، آثار دوره پارينه سنگی زيرين در اين كشور در دو محل زير شناسايی شدهاند:
۱- دشت ناور غزنی:
در سال ۱۳۵۳ خورشيدی (۱۹٧۴ ميلادی)، توسط هيئت تحقيقات ميدانی دانشگاههای امريكا[۱۴] بهسرپرستی لويی دوپری[۱۵]، نخستين ابزارهايی كه مسلماً بهدوره پارينهسنگی زيرين تعلق دارند، از سطح تختانهايی[۱٦] در مشرق درياچه كمعمق و راكدی كه در دشت ناور غزنی واقع است، گردآوری شدهاند. اين ابزارها كه عمدتاً از جنس كوارتزيت[۱٧] هستند، شامل ابزار سنگی برای شكافتن و خُردكردن، نمونههای بسيار بدوی تبر، تيشه و ابزار ريگی میباشند[۱٨].
۲- هزار سُم سمنگان:
هزار سُم ولايت سمنگان كه در شيب شمالی سلسله جبال هندوكش واقع شده است و از سطح دريا ۱٠٠٦ متر ارتفاع دارد، در سال ۱۹٦۱ ميلادی توسط انستيتوی ايتاليايی خاور دور و ميانه[۱۹] بهسرپرستی پوگليزی[٢٠]، حفاری گرديد.
در ميان يافتههای دوره ماقبل تاريخ هيأت باستانشناسی ايتاليايی، در اين محل باستانی، ابزارهای احتمالاً كلاكتونيايی[٢۱] گزارش شده است كه متعلق به دوره پارينهسنگی زيرين هستند و تاريخ تخمينی آنها صد هزار سال پيش از ميلاد میباشد.
گذشته از اين، كشف آثار پارينهسنگی زيرين در كشورهای همجوار افغانستان، ثابت میكند كه افغانستان نيز قرارگاه انسانهای بوده است كه به اين دوره تعلق داشتند. چنانکه باباجان غفوروف مینویسد:
- «تحليل گونهشناسی نشان میدهد كه ابزار قيراق سنگ آسيای ميانه با تمدن سوآنی دوره پارينهسنگی زيرين هندوستان خيلی شباهت دارد[٢٢] و چنـين بر میآيـد كه ايـن دو كشـور در ايـن دوره راه واحـد و مشـترك تاريخـی را طـی كردهانـد. چنـان كه از مـدارك زمينشـناسی معلـوم میشـود، صاحبـان تمـدن قـيراق سـنگ در دوره يخچالهای نخسـت و يخبنـدان ريس، يعنـی در دوره پلهايسـتوسنِ ميانـه در بيش از ۲٠٠ هزار سـال قبـل زندگـی میكردهانـد»[٢٣].
بنابر اين، جای ترديد نيست كه از طريق افغانستان، ميان مردمان هندوستان و آسيای ميانه از ديرباز رابطه برقرار بوده است. پس، بعيد بهنظر نمیرسد كه در عصر پارينهسنگی زيرين، افغانستان توسط انسان اوليه مسكون شده باشد.
▲ | دوران پارينهسنگى میانی[٢۴] |
آثار دوره پارينه سنگی ميانی از مناطق مختلف افغانستان بهدست آمده كه قدمت آنها به حدود ۵٠٠٠٠ تا ۳٠٠٠٠ سال پيش از ميلاد میرسد. بهرغم اينكه در افغانستان دوره پارينهسنگی هنوز بهطور كامل مطالعه نشده و تاكنون آثار باستانی كمی از اين كشور جمعآوری شده است؛ چنانكه بريجيت آلچين[٢۵]، دانشمند انگليسی از بنياد هند و ايران باستان، مینويسد:
- در منطقهای كه از مرز ايالت شمال غربی پاكستان و افغانستان شرقی تا مرزهای شرقی ايران و بلوچستان گسترده شده است، مطالعات كمتری نسبت به مناطق دشتی و تپهای شبه قاره و ارتفاعات و درههای آسيای مركزی شوروی صورت گرفته است. بهعلت طبيعت زمين مطالعات و پژوهشهای دقيق و كامل مطالعات پيش از تاريخی و حفريات باستانشناسی تا امروز غير ممكن بوده است. بهنظر میرسد منطقه از نقطهنظر غارها و پناهگاههای مسكونی و قابل سكونت بسيار غنی باشد. برخی از اين غارها و پناهگاهها عجولانه حفاری شده و بهاجمال توصيف شدهاند. وجود بقايای پارينهسنگی ميانی از داخل غارها و پناهگاههای واقع در افغانستان و همچنين از محلهای بازی واقع در ساحل درياچه نمكی واقع در فلات دشت ناور افغانستان گزارش شدهاند[٢٦].
ولی باز هم، ظاهراً از دوره پارينهسنگی ميانی اطلاعات بيشتری از حضور انسان در افغانستان در دست است. اغلب ابزارهای سنگی اين دوره در افغانستان از نوع موستری[٢٧] هستند. محلهای باستانی كه در آنها آثار اين دوره شناسايی شده است، عبارتند از:
۱ - دره كور و بابا درويش بدخشان:
در سال ۱۳۴۵ خورشيدی (۱۹٦٦ ميلادی)، كاوشهای باستانشناسی كه در دره كور در ناحيه بابا درويش ولايت بدخشان بهوسيله هيأت موزه تاريخ طبيعی ايالات متحده امريكا بهسرپرستی لويی دوپری انجام شد، طی آن حدود هشتصد ابزار سنگی، سنگريزه، استخوان گيجگاه يك انسان نئاندرتال، استخوان حيوانات و سنگواره مقداری صدف خوراكی متعلق به اين دوره بهدست آمد[٢٨].
۲- غار گوسفند مرده و گُرزيوان فارياب:
ابزاری كه در سال ۱۳۴۹ خورشيدی (۱۹٧٠ ميلادی)، از كاوش سر پناهی صخرهای در نواحی غار گوسفند مرده و گُرزيوان ولايت فارياب توسط هيأت آمريكايی موزه تاريخ طبيعی ايالات متحده، بهدست آمد، احتمالاً از نوع سنگ آهك سيليسی موستريايی است[٢۹].
۳- دشت ناور غزنی:
بررسـیها و كاوشهای باسـتانشـناسی در دشـت نـاور غـزنی، ابـزارهايی دقيـقاً از نـوع ادوات كشـف شـده در محـل بابا درويش، ماننـد تكهسـنگهای آتشـزنه سـياه لوالوآز[٣٠]، انواع كناره تراش[٣۱]، سنگهای نوك تيز و ادوات ديگری را كه احتمالاً قلم حكاكی است، ارائه داد[٣٢].
▲ | دوران پارينهسنگى زبرين[٣٣] |
آغاز دوره پارينهسنگی زبرين در افغانستان را نزديك به سیهزار سال پيش تخمين زدهاند. از ويژگیهای اين دوره تنوع ابزار سنگی است و افزون بر اين تأثير عوامل محلی و منطقهای در نحوه ساخت ادوات است.
مجموعههای سنگی در بسياری از محلهای موسترين افغانستان - كه هر كدام دارای ويژگیهای بومی و محلی خود هستند - دارای نمونههايی با ويژگیهايی پارينه سنگی زبرين هستند و بههمين دليل برخی از محققان معتقدند كه دوره پارينهسنگی ميانی تا زمانهای جديدتری ادامه يافته است، و حتی شايد تا پايان دوره پلهايستوسن. بههر حال، از مناطق زير در افغانستان آثار اين دوره بهدست آمده است:
۱- غار قَرَه كَمَر:
غار قره كمر در ۱۳ كيلومتری شمال ايبك مركز ولايت سمنگان، نزديك دهكده حضرت سلطان بين پلخمری و تاشقرغان واقع شده است. اين غار در حدود ٧٠٠ متر از سطح دريا ارتفاع دارد؛ ولی كف غار ۱۳٧ متر بالاتر از سطح جلگه اطراف قرار گرفته است[٣۴].
غار قره كمر نخستينبار در سال ۱۳۳۳ خورشيدی (۱۹۵۴ ميلادی) توسط هيئت باستانشناسی موزه دانشگاه پنسيلوانيای آمريكا، بهسرپرستی دكتر كارلتون استانلی كون[٣۵]، شناسايی شد. مادامی كه اين سرپناهی صخرهای مورد كاوش قرار گرفت، براساس آزمايش كربن ۱۴، تاريخ آن حدود ۳٠٠٠٠ سال پيش از ميلاد تعيين گرديد. ۸۲ قطعه ابزار ساخته شده از سنگ آتشزنه، استخوان حيوانات، و برخی جانوران نرمتن از جمله كشفيات در اين محل باستانی بود.
دكتر كون، كليه اطلاعات خود را درباره غار قره كمر، طی گزارش مختصر در كتاب خود با عنوان «هفت غار»[٣٦] در سال ۱۹۵٧ ميلادی منتشر كرد.
طبق نظر استاد احمدعلی كهزاد، غار قره كمر در طول دوره كهنسنگی مسكون بوده، اما آثاری از زندگی انسان دوره نوسنگی در آنجا موجود نيست.[٣٧]
بهموجب گزارش دكتر كون، كاوشهای كه در قره كمر صورت گرفت، ثابت ساخت كه اين محل كهنترين مكانی است كه شكارچيان دوره پارينهسنگی، بين حدود ۵٠ تا ۳٠ هزار سال پيش از امروز، آن را برای سكونت خود برگزيده بودند.
آ.پ.درويانكو[٣٨]، استاد تاريخ موسسه تاريخ، زبانشناسی و فلسفه شاخه سيبريایی فرهنگستان علوم اتحاد جماهير شوروی سابق و لوزونِ[٣۹]، استاد باستانشناسی بخش تاريخ دانشگاه پكن، در باره فرهنگ پارينهسنگی زبرين قره كمر چنين مینويسند:
- آثار محل باستانی واقع در قرهكمر با مجموعه آثار پارينهسنگی زبرين افغانستان شباهت زيادی را نشان میدهد[۴٠]. در قره كمر متداولترين ابزارها را رندههای ساختهشده از سنگ مادر كه بهشكل بدنه كشتی هستند تشكيل میدهند. در ميان آثار سنگی تعداد زيادی نيز رنده تراشنده از نوع شياردار و دندانهدار وجود داشتند. ۲۱ درصد از آثار بهدست آمده را تيغه و تراشههای دارای رتوش تشكيل میدهند. كوهن[۴۱] عقيده دارد كه اين نوع رندهها به آثار قره كمر شكل ديگری از ويژگی اوريگنكين[۴٢] میبخشد. رانوف معتقد است كه دومين افق فرهنگی قره كمر شكل ديگری از فرهنگ پارينهسنگی زبرين است كه در اين بخش از آسيا بسيار رواج داشته و از سنت موسترين عتيق منشأ گرفته است[۴٣]. متداولترين وسيله در اين محل را تيغههای موسترين با لبه رتوش شده تشكيل میدهد كه گاهی نيز سكوی تيغه نيز دارای رتوش است. براساس آزمايشات كربن ۱۴ قدمت افق اول ٧۲٠ ± ۱٠۵۸٠ سال تعيين شده است. تراشههای نازك پولكدار و رنده تراشندهها كاملاً از نوع پارينه سنگی هستند. صنايع اين افق قابل مقايسه با صنايع اشخون[۴۴] واقع در شرق پامير و صنايع سومين افق توتكال[۴۵] هستند.[۴٦]
باستانشناسان اين آثار را به انسان اورينياكی، نسبت دادهاند. اما بهنوشته نوراللّه تالقانی از قول دكتر كون، ادوات بهدست آمده از غار قره كمر با ابزارهای انسان تيپ نئاندرتال ارتباط دارد.[۴٧] علیرغم آنكه اسكلت انسان نئاندرتال در غار قره كمر بهدست نيامده است؛ ولی ظاهراً كشف جسد پسر بچه ۸-۹ ساله در غار تشيك تاش واقع در جنوب اوزبكستان و بقايای قسمتی از جمجمه يك انسان نئاندرتال در دره كور بدخشان، اين گمان را بهوجود آورده است كه بتوان نواحی شمال سلسله جبال هندوكش و از جمله غار قره كمر را محلهای استقرار انسان نئاندرتال تصور كرد.
از غار قره كمر تعداد زيادی استخوان شكسته حيوانات بهدست آمده است، اين امر بيانگر اين واقعيت است كه نهتنها گوشت قسمت عمده خوراك انسانهای پارينهسنگی زبرين را تشكيل میداد، بلكه آنها از مغز اين استخوانها نيز استفاده میكردند و علاوه بر اين، از اين استخوانها بهعنوان ابزار هم كار میگرفتند.[۴٨]
همچنين در غار قره كمر لايههای خاكستر و ذغال نيز موجود است. اين مطلب بهنوبه خود ممكن است به اين نتيجه منتهی شود كه ساكنان اين غار در پناه گرمای آتش میتوانستند شبهای سرد را تحملپذير سازند. شعلههای آتش در طول شب به آنها روشنی میداد و آتش بهعنوان وسيله مؤثری برای دفع كردن و ترساندن درندگان بهكار میرفت و اهميت اصلی آن در زمينه پخت و پز آن بوده كه موادی را بهصورت خام غير قابل هضم بود، پخته و قابل خوردن میساخت. ولی از همه مهمتر آن است كه آتش در دست صنعتگران غارنشين عامل بسيار مفيدی برای ساختن ابزار بوده است.
۲- آق كوپروك[۴۹]
آق كوپروك محلی است در ۳٦ درجه و ۵۵ دقيقه عرض شمالی و ٦٦ درجه و ۵۱ دقيقه طول شرقی از نصفالنهار گرينويچ[۵٠] قرار دارد[۵۱]. اين محل در جنوب شهر مزار شريف واقع شده است.
حدود شش پناهگاه بزرگ صخرهای بالای تختانهايی (تراسهای[۵٢] = زمينهای تخت و بلند) رودخانه بلخ نزديك دهكده آق كوپروك - در جنوب شهر مزار شريف - وجود دارد[۵٣]. برعلاوه، از يك رشته بستر خشك شده جويبارها بهويژه «دره دادل» و «دره چخماق»، كه در جنوب مشرق آق كوپروك واقع است، چندين صد ابزار چخماقی بهدست آمده است.
اين ابزار عمدتاً نمونههايی از ادوات تراشنده و سوراخ كن هستند كه احتمالاً به دوره پارينه سنگی ميانی يا پارينهسنگی زبرين تعلق دارند.
آ. پ. درويانكو[۵۵]، در باره فرهنگ پارينهسنگی زبرين آق - كوپروك مینويسند[۵٦]:
- محلهای II و III آق كوپروك افغانستان برای شناخت ويژگیهايی پارينهسنگی زبرين اين بخش از آسيا مركزی خيلی كمك میكنند[۵٧]. تاريخ آق كوپروك حدود ۲۱۵ ± ۱٦٦۱۵ سال پيش تعيين شده است. با در نظر گرفتن مجموع آثار مجموعه الف و ب، دوپری و ديويس دو تركيب را تشخيص دادهاند. اولين شامل اقلام سنگينی مانند سنگ مادر، تراشه، تيغه، رنده مضرض، تراشههای تيز كننده و تيغههای دارای دنده هستند. و دومی شامل تركيب ريز تيغه شامل سنگ مادر ريز منشوری و ريز تيغه. علاوه بر اين دو نوع رنده زورقی شكل و رنده تراشنده نيز در ميان آثار وجود دارند. سوراخ كنندهها در درجه دوم از فراوانی قرار دارند كه عموما شامل سوراخ كنندههايی هستند كه از انتهايی تيغهها و تراشهها شكل گرفته شدهاند. همچنين بايد از سوراخ كنندههای زاويهدار، سوراخ كنند و كارد مركب، پيكانهای شانهدار و خراشنده و تيغههای دو دمه نيز نام برد. حضور ريز تيغهها در اين مجموعه اشاره بر اين مهم دارد كه احتمالاً آثار ادوار مختلف باهم مخلوط شدهاند. بايد از يك قلوه سنگ آهكی نام ببريم كه در غار آق كوپروك II بهدست آمده است و دارای خطی كنده بهدور يك صورت انسانی است.[۵٨]
گرچه از ساير مناطق افغانستان هنوز آثاری كه بتوان با اطمينان كامل آنها را به اين دوره نسبت داد بهدست نيامده است. يكی از دلايل اصلی اين امر محدوديت پژوهشهای باستانشناسی در ارتباط با اين دوره در افغانستان است. اما مطالب بالا نشاندهنده واقعيت پيشرفت و توسعه افغانستان در دوران پارينهسنگی زبرين است. پشرفتهای تكنيكی در روشهای توليد ابزار چخماقی مانند تيغههای قابل نصب در دستههای استخوانی و يا چوبی بسيار قابل توجه است. لبه چنين ابزاری بسيار كارآ بودند. ويژگی فرهنگی افغانستان باين صورت نشان داده شد كه يك صنعت ابزارسازی با اختلاط سنتهای قديمیتر باقی مانده از دوره پارينهسنگی ميانی بهوجود آمد. پشرفتهای حاصله در زمينههای هنری شاهد درخور توجه در دستآوردهای انديشه انسانی در اين دوران میباشند. مراكز اصلی نقاشیهای غار در دوره پارينهسنگی فوقانی در اروپا غربی متمركز شده بودند ولی اكنون روشن شده است كه آنها را در سرزمينهای آسيای مركزی و افغانستان نيز میتوان يافت. زمينههای توليد اين چنين كارهای هنری را توسعه اقتصادی و توانمندیهای فرهنگی ساكنان آسيای مركزی و افغانستان فراهم آورده است.
▲ | افغانستان در دوران ذخيره غذا و آغاز كشاورزی |
---|
دورهی ميانسنگی[۵۹] از حدود هیجده تا سيزده هزار سال پيش آغاز شده و تا دورهی نوسنگی ادامه يافته است. بهطور کلی، ابزار سنگی این دوره، کوچکتر و ظریفتر از ادوات سنگی دوران پیشین، ساخته شدهاند. در این دوره انواع تیغههای سنگی ساخته شده و انواع مختلف متههای سنگی تولید میشده است.
در اين دوره، انسان در سرپناههای طبيعی مانند غارها و پناهگاههای سنگی استراحت میكرده است و بهاستثنای ساختن اجاقهای ساده برای كنترل كميت آتش، معماری مشخصی نداشته است. غذای مورد نياز خود را نيز از طريق مختلف مانند جمعآوری غلات و حبوبات و ميوههای درختان، يا صيد و شكار تأمين میكرده و بهدنبال غذا از محلی بهمحلی میرفته است. علیرغم آنکه، او هرچه را بهدست میآورده بود بهمصرف میرسانيد و دخالتی در توليد مواد غذايی نداشت؛ در تأمین نیازهای غذایی خود، افزون بر برآوردن احتیاجات ضروری مقداری از آنچه را که فراهم آورده بود برای آیندهای نزدیک ذخیره میکرد[٦٠]. از اين روی، دانشمندان اين دوره را «دوره گردآوری و شكارورزی» نيز ناميدهاند. استقرارهای معرف دورهی ميانسنگی (فرا پارینهسنگی) در افغانستان عبارتند از:
۱- غار قَرَه كَمَر:
آثار فرا پارینهسنگی را که از غار «قَرَه كَمَر» بهدست آمده، دكتر كارلتون استانلی كون شناسایی کرده است. اما چنان بهنظر میرسد که غار قره كمر در آغاز دورهی نوسنگی متروک شده است.
٢- در غار مار و غار اسپ در آقكپروك
افزون بر غار قرهكمر، آثار دوره میانسنگی در غار مار و غار اسپ در آقكپروك نیز بهدست آمده است. در سال ۱۹٦۵ میلادی دکتر لويی دوپری امریکایی در نتیجه كاوشهای خود در دو غار نامبرده در آق کپرک، موفق به كشف بقایای گوسفند وحشی، غزال، روباه و پرندگان شد. این نشان میدهد كه در دوره میانسنگی، شیوهی اصلی تأمین معیشت جوامع انسانی در شمال افغانستان، اغلب از راه شکار همراه با گردآوری گیاهان خوراکی است.[٦۱]
▲ | افغانستان در دوران توليد غذا و استقرار روستاها |
---|
در نتیجهی تجربیاتی که انسان در دورهی فراپارینه سنگی یا همان دوران گردآوری غذا، بهدست آورد، بهتدریج با کاشت، داشت و برداشت فرآوردههای کشاورزی و تیمار رمههایی که از آنها بهرهبرداری میکرد، آشنا شد و به اجبار به محدود کردن قلمرو زیستی خود تن داد تا اینکه به مرور و سرانجام یکجانشین شد و با تولید غذا از طرقی کشاورزی و دامداری، البته توامان و همزمان با گردآوری، نخستین روستاها را بهوجود آورد. این دورهی فرهنگی، که ضمناً یکی از مهمترین ادوار تاریخ فرهنگ انسان نیز است، اصطلاحاً «دورهی نوسنگی» نامیده میشود.
دورهی نوسنگی در افغانستان، در حدود ٨٠٠٠ سال پیش از میلاد شروع شد و تا ٢٠٠٠ سال پیش از میلاد، که آغاز شهرنشینی خوانده میشود، ادامه یافت[٦٢]. از ویژگیهای این دوره تولید غذا از طریق کشت نباتات، اعم از غلات و حبوبات، و نگهداری دام، بهویژه بز و گوسفند، است. در مرحلهی از این دوره، انسان موفق به تولید و استفاده از سفال شد که از آن زمان به بعد، دورهی نوسنگی با سفال آغاز میشود. افزون بر این، در معماری نیز تحولات شگرفی پدید آمد و انسان در ساختن سرپناه با استفاده مصالح موجود در طبیعت پیرامون خود گامهای مهمی برداشت و به ساختن قنات (کاریز) نیز اقدام کرد. در واقع، وقوع سه انقلاب صنعتی در زمینههای تولید غذا، تولید سفال و ایجاد نظم در معماری از پیآمدهای این دوره است. ظاهراً گوردون چایلد حق داشت، این دوره را با پیشوند «انقلاب» معرفی کند.
بههر حال، گزارشهایی از حفریات انجامشده در محلهای باستانی معرف دوران نوسنگی در افغانستان در دست است که در مناطق مختلف فرهنگی-باستانشناسی پراکنده هستند. این مناطق بهصورت زیر نامبرده شدهاند:
۱ - آقکپروک:
در آقکپروک (حدود ٨٠٠٠-٣٠٠٠ پیش از میلاد)، کشفیات غیرسفالی دورهی نوسنگی از جمله عبارت بودند از انواع تیغهی داس و دیگر ابزار ساختهشده از سنگ آتشزنه و استخوان، کجبیل نوکدار سنگی، تیشهی سنگی، هاون و دستهی هاون، به اضافهی دو نوع ظروف سفالی: یک ظرف بدوی و حرارتدیده از پوشال نرم، سنگ آهک و سفال ریزشده با پایههای مسطح و حاشیههای گردشدهی ساده، و سفالینهی دیگری که حرارت بیشتری به آن دادهاند و دارای نقشهای جناغی کندهکاریشده است.
٢- گُرزیوان فاریاب
بهسبب حفریات باستانشناسی دکتر لويی دوپری امریکایی، در سال ۱٣۴۹ خورشیدی (۱۹٧٠ میلادی) در منطقهی گُرزیوان استان فاریاب، در محلهای غیرمسقف بر تختانهایی در نزدیکی غار گوسفند مرده، ابزارساختهشده از سنگ آتشزنه (مربوط به حدود ٦٠٠٠ پیش از میلاد) کشف شد.
٣- درهی کُور بدخشان
از درهی کُور بدخشان، ادوات ساختهشده از سنگ آتشزنه و استخوان و زیورآلات صدفی (متعلق به ٢٠٠٠ پیش از میلاد) بهدست آمد. در این منطقه، گودالهای محل دفن کودکان با بزهای اهلیشده ارتباط داشت.
۴- غار لُولی
غار لُولی، نزدیک میمنه در استان فاریاب واقع است. در این غار، سرپناه صخرهای حاکی از فرهنگ نوسنگی منطقهای است که در سال ۱٣۴٨ خورشیدی (۱۹٦۹ میلادی) توسط دکتر دوپری حفاری شد. از جمله کشفیات از این محل طروف سفالی متمایز دستساز و نقاشی شدهای است که نقشهای طوماری و حلقهای آن نمایندهای انواع بُرشهاست.
▲ | افغانستان از دوره نوسنگی تا سپيدهدم شهرنشينی |
---|
با خانه و خانهسازی که یکی از تبعات تولید غذا، مخصوصاً از طریق کشاورزی، بود یکجانشینی تجربه شد و نخستین گامها در ایجاد استقرار توسط انسان برداشته شد. استقرار در مرحلهی ابتدایی بهصورت موقت و فصلی بود. اما استمرار در یکجانشینی بهتدریج و با گذشت زمان، به موازات تحولاتی که در نظام اجتماعی پدید آورد، بهصورت «ده» و یا «روستا» تجلی پیدا کرد. وجود آثار یکجانشینی و استقرار، متعلق به دورهی نوسنگی و همچنین دورهی مفرغ، از چند محل باستانی در افغانستان گزارش شده است.
۱- سیستان و قندهار
در سال ۱٣٣٠ خورشیدی (۱۹۴۹ میلادی)، توسط هیأت باستانشناسی مؤسسهی مردمشناختی موزهی تاریخ طبیعی ایلات متحده آمریکا، بهسرپرستی فرسرویس، در سیستان و منظقهی قندهار، نخستین بررسی و ثبت محلهای بالقوه ماقبل تاریخی، که متعلق به حدود ۵٠٠٠ تا ۱٠٠٠ پیش از میلاد است، انجام شد. سپس، بر اثر کاوشهای باستانشناسی، که در طی سالهای ۱٣۴٨ خورشیدی (۱۹٦۹ میلادی) و ۱٣۵٠ خورشیدی (۱۹٧۱ میلادی) توسط دیلز، از دانشگاه پنسیلوانیا، در سیستان جنوبی یا نیمروز صورت گرفت، در گَردَن رِیگ، ظروف سفالی، مهره، مهر، تنورههای سفالگری، متعلق به دورای نامعلوم، ظاهراً هزارههای سوم تا دوم پیش از میلاد، و کورهی مسی پیش از اسلام کشف شد؛ برخی از اشیای سنگی آنجا با انواعی که در تپهی حصار (مربوط به حدود ۱٨٠٠ پیش از میلاد)، در سال ۱۹٦۹ میلادی بهدست آمد، یکی است.
٢- آق کپروک
از آق کپروک، علاوه بر بسیاری ابزار سنگ آتشزنه و ظروف سفالی، قطعهای از مس جکشخورده با برآمدگیهای تزیینی که متعلق به حدود ۵٠٠٠ پیش از میلادی بود، نیز کشف شد.
٣- مُندیگک قندهار
مندیگک قندهار که در سالهای ۱٣٣٠ تا ۱٣٣٧ خورشیدی (از ۱۹۵۱ تا ۱۹۵٨ میلادی)، توسط هیأت باستانشناسی فرانسه در افغانستان، بهسرپرستی کایال، حفاری شد، تاریخ تپهای که محل شهری بوده است، بهوسیلهی کربن ۱۴، حدود ٣٠٠٠-۱٠٠٠ پیش از میلاد تعیین شد. در آنجا، یک «کاخ» و یک «معبد» مورد بررسی قرار گرفت. مجسمهی سر یک انسان از سنگ آهکی، جامهای نقاشیشده، پیکرههای کوچک رُسی از آدمها و جانوران، پیکرههای کوچک از «ربهالنوع»، انواع آبکش ظروف سفالی، حلقههای مارپیچی سنگی و رُسی، سنگریزههای آتشزنه، ادوات مسی و استخوانی مختلف، آیینه و چاقوهای مفرغی و گردنبند ساختهشده از سنگهای نیمهقیمتی از جمله کشفیات از این محل بودهاند. این محل و دو محل بعدی قدیمیترین مجموعههای روستایی است که تاکنون در افغانستان شناسایی شدهاند.
۴- ده مُراسی غُندی
ده مُراسی غُندی، در قندهار نخستین محلی از عصر مفرغ است که در افغانستان در آن دست به حفریات زدهاند. تاریخ آن با کربن ۱۴ تعیین شد و دورهای اوج آن حدود ٢۵٠٠ پیش از میلاد بود. این تپه به روستایی که اهالی آن نیمهیکجانشین بودهاند تعلق دارد. لویی دوپری این محل را در سال ۱٣٣٠ خورشیدی (۱۹۵۱ میلادی) کاوش کرد و از آن آثاری از حدود ٣٠٠٠-۱۵٠٠ پیش از میلاد بهدست آورد.
در این محل مجموعهای از یک معبد با پیکرهای «ربةالنوع»، جام نقاشیشده، لولههای مسی، مهر از سنگ صابون (استآتیت)، و دانههای وحشی و کاشتهشده بهوسیلهی انسان که در خشتی گلین کار گذاشته شدهاند کشف شده است.
۵- سعید قلعه تپه
سعید قلعه تپه که در قندهار واقع است، توسط دو هیأت باستانشناسی از سوی موزهی طبیعی ایالات متحده آمریکا در نیورک، در دو مرحله: یکی بهسرپرستی فرسرویس در سال ۱٣٣٠ خورشیدی (۱۹۵۱ میلادی) و دیگری بهسرپرستی شیفر در سال ۱٣۴۹ خورشیدی (۱۹٧٠ میلادی) کاوش شد و از آن آثاری، از حدود ٢٢٣٠-٢۱۱٠ پیش از میلاد، بهدست آمد.
در سال ۱٣٣٠ خورشیدی (۱۹۵۱ میلادی)، پس از آنکه دو چاه آزمایشی در این تپه حفر شد، ظروف سفالی کشف گردید. کارهای بعدی که بهوسیله کربن ۱۴ تاریخگذاری شده، خانههای تکاتاقه و چنداتاقه و یک دیوار بزرگ (متعلق به شهری) را آشکار ساخته است. ظروف سفالی به ظروفی که در دو محل یادشده در بالا (مُندیگک و ده مُراسی غُندی) یافت شده، شباهت دارد؛ و نیز اشیای نوکتیز، سنجاق و دستههای مفرغی؛ پیکرههای کوچک سفالی (یک زن و یک گاو)؛ مهرههای سنگ لاجورد؛ تکههایی از مهرههای سنگ عمیق جگری و درّکوهی؛ گویهای آهنی از سنگهای شهابی؛ درفش و سوزنهای استخوانی در میان اشیای بهدست آمده از این تپه قرار دارد.
٦- آب ایستادهی غزنه
در سال ۱٣۵٣ خورشیدی (۱۹٧۴ میلادی)، دکتر لویی دوپری، از سوی هیأتهای تحقیقات میدانی دانشگاههای آمریکا (هانوور و نیوهمشر)، ظروف سفالی مشابه آنهایی که در کُمل (دره ی سند) و ناحیهی قندهار یافت شده، را در محل باستانی آب ایستادهی غزنی از سطح زمین جمعآوری کرد.
٧- تپهی فُلول بغلان
تپهی فُلول یا خوشتپه، تپهی بلندی است به ابعاد ۱۴ در ۱۸ متر و ارتفاع ۲۰ متر، که پیشینهی آن به عصر برنز میرسد. این پایگاه باستانشناسی، که در جنوبشرقی روستای فُلول، در استان بغلان در افغانستان واقع است، در سال ۱٣۴۵ خورشیدی (۱۹٦٦ میلادی)، بهطور تصادفی، از این پایگاه، گنجینهی از طلا و نقره شامل جامها و کاسههایی که با نقوش برجسته از طرحهای هندسی و جانوران تزیین شده و از لحاظ سبک هنری به نقشهای بینالنهرین، ایران، درهی سند و آسیای مرکزی شباهت دارد، توسط کشاورزان افغان بهدست آمد. این آثار که احتمالاً کالای تجاری بودهاند، متعلق به حدود ۲٣۰۰ تا ۱٣۵۰ پیش از میلاد است.
٨- شُرتوگی تخار
شُرتوگی یا شورتوغی، تپهی بودباش زراعی مهمی، در دورهی پیش از تاریخ بوده است که در نزدیک آیخانم واقع است. این محل باستانی، در سال ۱٣۵۴ خورشیدی (۱۹٧۵ میلادی)، از سوی هیأت باستانشناسی فرانسه در افغانستان شناسایی شد و تا سال ۱٣۵٨ (۱۹٧۹)، مورد حفاری قرار گرفت. از این تپهی باستانی آثار متعلق به حدود ۲۲۰۰-۱٦۰۰ پیش از میلاد، کشف شد. در این بین، علاوه بر ابزار ساختهشده از سنگ آتشزنه و تیرهای نوکتیز که بسیار صاف است و خوب تعمیرشده، شواهدی از وجود فعالیت صنعتگران مانند سازندگان اشیایی از طلا و مفرغ، گردنبند و مهرههایی از سنگهای نیمهقیمتی، چینی و خاک رُس دیده میشود. خرده سفال و یک مهر ار تمدن هرپهای (مربوط به تمدن سند) حاکی است که این روستا یکی از محلهای دادوستد هرپهایها بوده است.
۹- دولتآباد فاریاب
در دولتآباد استان فاریاب، در سه تپهی کوچک، که از سوی هیات باستانشناسی افغان-شوروی، توسط مستمندی و سریانیدی، در سال ۱٣۴٨ خورشیدی (۱۹٦۹ میلادی) حفاری شد، ظروف سفالی متعلق به حدود ۲۰۰۰ پیش از میلاد، کشف شد. این آثار شامل گلدانهای پایهدار و فنجانهای رُسی است که در کوره بهخوبی حرارت داده شدهاند و با انواعی که در نمازگاهتپه (سطح پنجم) آسیای مرکزی و داشلیتپه در افغانستان یافت شد، شبیه هستند.
۱٠- دَشلیتپه
دَشلیتپه، که یکی از مهمترین زیستگاهها و پایگاههای باستانشناسی از عصر برنز در آسیای مرکزی است، در استان جوزجان (در ٦۵ کیلومتری شمالغربی بلخ) در شمال افغانستان واقع شده است. مجموعهای این زیستگاهها و پایگاههای باستانی که کیلومترها در سطح واحهی دَشلی پراکنده شدهاند، بین سالهای ۱٣۴۹ و ۱٣۵۲ خورشیدی (۱۹۷۰-۱۹۷۳ میلادی)، کانون پژوهشهای باستانشناسی هیأت افغان-شوروی (سریانیدی و مستمندی) بود و همچنین در طی سالهای ۱٣۵۲-۱٣۵٦ خورشیدی (۱۹۷۳-۱۹۷۷ میلادی) توسط طرزی حفاری شد. این مجموعه، که دارای قدمت ۱۵۰۰ تا ۹۰۰ یا ٨۰۰ پیش از میلاد بوده، متعلق به عصر مفرغ است و آن را «دَشلی» یا «داشلی» نامیدهاند.
[↑] يادداشتها
يادداشت ۱: اين مقاله برای دانشنامهی آريانا برگرفته از کتاب افغانستان پیش از تاریخ که توسط مهدیزاده کابلی برشتهی تحرير درآمده، توسط خانم الهام محمدی ارسال شده است.
[↑] پینوشتها
[۱]- چايلد، گوردن، سير تاريخ، ترجمه دكتر احمد بهمنش، تهران، دانشگاه تهران: ۱۳۴٦، ص ۱.
[٢]- باوری، محمدرسول، افغانسستان در عهد باستان، کابل: مطبعه آريانا، ۱۳٦۹؛ ص ۵.
[٣]- كهزاد، احمدعلی، تاريخ قديم افغانستان، کابل: مطبعه دولتی، ۱۳۴٦؛ ص ۱٦.
[۴]- U. V. Conkovsky[۵]- يو. و. كانكوفسكی، تاريخ افغانستان، مسكو: ۱۹۸۲، ص ٦؛ برگرفته از: باوری، محمدرسول، افغانسستان در عهد باستان، ص ۱
[٦]- گوردُون چايلد، انسان خود را میسازد، ترجمه احمد كريمی حكاك و محمد هل اتائی، تهران: ۱۳۵٧، ص ٦۴.
[٧]- كهزاد، احمدعلی، فروغ فرهنگ، نخستين سالنامه انيس، کابل: ۱۳۴۵، صص ۵٦ و ۵٧.
[٨]- همانجا، ص ۵٧.
[۹]- دورهی گذار افغانستان امروزی از دوران پارينهسنگى به دوران میانسنگی بهطور دقیق مشخص نیست.
[۱٣]- تاريخ تمدنهای آسيای مركزی (بخش اول از جلد اول)، ترجمه صادق ملك شهميرزادی، تهران: ۱۳٧۴؛ ص ۳۸.
[۱٦]- Terrace، تختان، در اصطلاح زمينشناسی، زمين مسطحی در كنار دريا، درياچه يا رودخانه كه معمولاً از يك طرف بالا میرود و از طرف ديگر پايين میآيد.
[۱٧]- Quartzite؛ كوارتزيت ماسهسنگ دگرگون شده است. دانههای كوارتز بهصورت يك مجموعه از كوارتز متبلور میشوند. اين سنگ بسيار با دوام و دارای سطحی سخت است و اكثراً برای كفسازی از آن استفاده میشود. اين سنگ بهرنگهای سفيد، خاكستری، خاكستری سبز، آبی خاكستری و اخرايی يافت میشود. وجود ميكا سبب لايه لايه شدن اين نوع سنگ میشود.
[۱٨]- لويی دوپری، افغانستان، ۱۹٧۵، ج ۲، ص ۳.
[٢٢]- و. ا. رانوف، ۱۹٦۴ الف.
[٢٣]- غفوروف، باباجان، تاجيكان (جلد اول)، دوشنبه: مؤسسه انتشاراتی عرفان، ۱۳٧٧ هـ.ش. ص ۴.
[٢٦]- تاريخ تمدنهای آسيای مركزی (بخش اول از جلد اول)، ص ٧۳.
[٢٧]- Mousterian[٢٨]- لویی دوپری، نشريه انجمن فلسفه آمريكا، دوره جديد، ۱۹٧۲، شماره ٦۲، ص ۴.
[٢۹]- دوپری، دانش، ۱۹٧٠، ص ۱٦٧.
[٣٢]- دوپری، مأخذ پيشين.
[٣٣]- Upper Paleolithic[٣۴]- تالقانی، نوراللّه، افغانستان ماقبل آريايیها، كابل: ۱۳٦۱، ص ۱۹۴.
[٣٧]- كهزاد، احمدعلی، افغانستان در پرتو تاريخ، ص ۳.
[٣٨]- A.P.Derevyanko[۴٦]- تاريخ تمدنهای آسيای مركزی (بخش اول از جلد اول)، صص ۱٠۱-۱٠٠.
[٣۹]- Lü Zun-E
[۴٠]- Ranov, 1978, p. 233.
[۴۱]- Kuhn
[۴٢]- Aurignacian
[۴٣]- Ranov, 1960, pp. 145-50.
[۴۴]- Oshkhon
[۴۵]- Tutkal
[۴٧]- افغانستان ماقبل آريايیها، ص ۱۹۵.
[۴٨]- همانجا، صص ۱۹۹-۱۹۸.
[۵۱]- لويی دوپری، «دوره قبلالتاريخ افغانستان»، مجله آريانا، شماره مسلسل ۲٧۱، جوزا و سرطان ۱۳۴٦، ص ۵۸.
[۵٢]- Terraces[۵٣]- لويی دوپری، نقشهبرداری باستانشناسی از افغانستان شمالی، افغانستان، ۱۹۵٠، صص ۳-۱۵.
[۵٦]- تاريخ تمدنهای آسيای مركزی (بخش اول از جلد اول)، ص ۱٠۱.
[۵۹]- Mesolithic؛ امروزه دوره فراپارينهسنگی (Epipalaeolithic) نيز ناميده میشود.
[٦٠]- ملک شهمیرزادی، صادق، ایران در پیش از تاریخ، ص ۱۲۹
[٦۱]- رجوع شود به: کهزاد، احمدعلی، افغانستان در پرتو تاریخ، ص ؟
[٦٢]- دوران نوسنگی آخرین دوره از عصر سنگ است که با انقلاب نوسنگی - در حدود ۱۰ هزار سال پیش - آغاز و به دو دوره: نوسنگی بیسفال و نوسنگی با سفال تقسیم میشود. دوران نوسنگی را عصر شروع کشاورزی و اهلی کردن دام دانستهاند و از اختراعهای این عصر میتوان به چرخ و قایق اشاره کرد. همچنین یکجانشینی و پیدایش نخستین روستاها در این دوره رخ داد. انسانها در این روستاها از راه کشاورزی، باغداری، بوستان کاری و دامپروری زندگی میکردند و به ریسندگی و بافندگی و سفالگری نیز میپرداختند. برخی جانوران، مانند: گوسفند، بز و اسب اهلی شدند. پس از دورهی نوسنگی، عصر برنز یا عصر مفرغ آغاز میگردد، که دورهای در تاریخ پیشرفت بشری است که در روند آن انسانها بیشتر به فلزکاری دست زدند و از شیوههایی برای گداختن مس و قلع و فرایند آلیاژسازی آن و قالبریزی برنز بهره بردند. اما در افغانستان، ظاهراً همزمان با عصر مفرغ، دورهی نوسنگی همچنان ادامه داشت.
[↑] جُستارهای وابسته
□
□
□
[↑] سرچشمهها
□ مهدیزاده کابلی، افغانستان پیش از تاریخ