جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۹ آبان ۲۷, پنجشنبه

افغانستان پیش از تاریخ

از: مهدیزاده کابلی (استاد پیشین دانشگاه کابل)

افغانستان پيش از تاريخ


فهرست مندرجات
تاریخ افغانستانافغانستان در عهد باستان

پیشگفتار

مهدیزاده کابلی، استاد پیشین دانشگاه کابل، نویسنده‌ی کتاب «افغانستان پیش از تاریخ»

مهدیزاده کابلی (به انگلیسی: Mehdizadeh Kabuli) (زاده‌ی ٢٠ شهریور ۱٣٣٧ خ در کابل)، دانش‌اموخته و استاد پیشین دانشکده‌ی مهندسی دانشگاه کابل، که کارشناسی ارشد را در رشته‌ی مدیریت مهندسی صنعتی از آکادمی مدیریت و اقتصاد شهر درسدن آلمان به‌دست آورده و هم‌چنین دارای پذیرش درجه‌ی کارشناسی ارشد و دکترا از دانشگاه‌های تی‌یو درسدن آلمان و دانشگاه اوهایو آمریکا است. افزون براین، او در رشته‌ای دین‌شناسی تحصیلاتی در کشورهای ایران و هلند دارد و مطالعات تاریخی را به‌طور اختصاصی در زمینه‌ی ایران‌شناسی و افغانستان‌شناسی شخصاً پی‌گیری کرده و در آن صاحب‌نظر است.

افغانستان پيش از تاريخ

سرزمين افغانستان، گذشته بسيار ديرينه داشته و فراز و نشيب‏‌های زيادی را پشت‌سر گذاشته است. اگرچه هزاران سال است كه انسان در آن‌جا زندگی می‌‏كند، اما از گذشته‏‌های دور زيست انسان در افغانستان، اطلاعات فراوان در اختيار ما نيست. زيرا، داستان‏‌هايی كه از قديم باقی مانده و نيز اشيای خاموشی كه از دل خاك بيرون آورده شده‏‌اند، به‏‌طور كامل و دقيق چگونگی زندگی مردم اين ديار كهن را در دوره پيش از تاريخ روشن نمی‏‌سازد.

تاريخ مدون افغانستان، حداكثر پنج‌هزار سال حوادث و وقايع اين كشور را به‌رشته تحرير درآورده است. «اين‌هم كه آخرين قسمت تاريخ زندگی انسان می‏‌باشد، دورنمای مبهم و پرده بريده‏‌ای است كه نمی‏‌توان از آن نتايج قاطعی به‏‌دست آورد»[۱].

البته، با توجه به روند كُند سير تحولات اجتماعی و فرهنگی بشر در دوره ماقبل تاريخ، ساكنان افغانستان هم تقريباً سرگذشتی همسانی با ساير مردم جهان و به‏‌ويژه همسايگان خود داشته‏‌اند. اما بقايای سنگواره‏ای گونه‏‌های اوليه انسان، نه‏‌تنها در افغانستان، بلكه در همه قسمت‏‌های جهان، فوق‏‌العاده كمياب‌اند. با اين‌هم، پژوهش‏‌های باستان‏‌شناسی، بس اندك راه شناخت گذشته‏‌های بسيار دور را آشكار می‏‌سازد.

از اين‌روی، بر پايه همين يافته‏‌های باستان‏‌شناسی است كه می‏‌توانيم، ولو بسيار ناچيز به شرح و توصيف ادوار مختلف اجتماعی و فرهنگی پيش از تاريخ افغانستان بپردازيم.

بدون شك، نبايد افغانستان را خاستگاه انسان اوليه دانست؛ اما حداقل می‏‌توان آن‌را يكی از نواحی كه در ادوار بسيار كهن، انسان در آن‌جا می‏‌زيسته است، به‏‌شمار آورد. آثار زيادی از سكونت‏‌های بسيار قديمی انسان در اين سرزمين موجود است كه برای اثبات اين‌كه انسان پارينه سنگی در بسياری از بخش‏‌های اين سرزمين زندگی می‏‌كرد، كافی هستند. چنان‌كه در اين كشور باستانی، از حدود ٢٠٠ هزار سال پيش آثار حيات انسان اوليه و ابزار زندگی آن، يافت شده است. نتايج بررسی كاوش‏‌های باستان‏‌شناسی كه به‏‌شكل رسمی در باره دوره پيش از تاريخ افغانستان، از سال ۱٣٣٠ خورشيدی (۱۹۵۱ ميلادی)، آغاز شد[٢]، مؤيد اين نظر است.

از كهن‏‌ترين زيستگاه‏‌هايی كه تا به‏‌حال در افغانستان كشف شده، نقطه‌‏ای در دشت ناور غزنی است. ابزار به‏‌دست آمده از اين محل باستانی، «علايم زيست انسان اوليه را بين ٢٠٠٠٠٠ تا ۱٠٠٠٠٠ سال قبل از امروز تعيين می‏‌كند»[٣]. يو. و. كانكوفسكی[۴]، دانشمند شوروی سابق، در اين باره چنين می‏‌نويسد:

    افغانستان يك كشور باستانی است. اگرچه تاريخ دقيق اسكان اوليه انسان در اين سرزمين، تاكنون تعيين نگرديده است، اما تحقيقات و تحليل‏‌های باستان‌شناسان بر پايه آلات و ابزار به‏‌دست آمده از دشت ناور ولايت غزنی نشان می‏‌دهد كه حداقل در حدود ٢٠٠ - ۱٠٠ هزار سال پيش از امروز، در سرزمين كنونی افغانستان، انسان‏‌هايی كه به شكارورزی اشتغال داشتند، می‏‌زيستند.[۵]

به‏‌هر حال، براساس منابع موجود، در اين‌جا سعی شده است تا مجموعه‏‌ای از اطلاعات ارزشمند باستان‏‌شناسی درباره سير تحول و تطور تكامل اجتماعی و فرهنگی پيش از تاريخ افغانستان از آغاز تا سپيده‏‌دم تاريخ فراهم گردد.

مهدیزاده کابلی
مشهد: ٢٠ شهریور ۱٣٧٧


افغانستان در دوران جمع‌آورى غذا

مادامی كه انسان اوليه خاك‌‏نشين شد، برای تأمين نيازهای غذايی خود به‏‌طور دايم از جايی به‏‌جای ديگر در حال حركت بود و با جمع‏‌آوری خوراك و شكار و صيد، هرچه را كه به‏‌دست می‏‌آورد به‏‌مصرف می‏‌رسانيد. بعدها او، اندك اندك غارها و شكاف كوه‏‌ها و پناهگاه‏‌های طبيعی را مأوا و مسكن خود كرد. در اين دوران، ابزار انسان بسيار ساده بود و او «به كمك ارتباط ظريف و دقيقی كه ميان دست و چشم از راه مغز و دستگاه عصبی وجود دارد»[٦]، توانست آن را از پاره سنگ‏‌های مناسبی كه به‏‌وفور در طبيعت پيرامونش وجود داشت، تكه‏‌های چوب يا استخوان بسازد. انسان‏‌شناسان اين دوره را از نظر شيوه معيشت اقتصادی دوران جمع‏‌آوری غذا و از لحاظ تكنولوژی دوره پارينه سنگی می‏‌نامند.

در افغانستان نيز همزمان با اين دوران، گروه گروه انسان‏‌های پراكنده، در كناره‏‌های چشمه‏‌سارها و رودخانه‏‌ها و دشت‏‌های متعدد و جنگل‏‌های گسترده و نيم گسترده و غارها و شكاف كوه‏‌های آن، سازمان ابتدايی زندگی خود را بنيان نهادند و از طريق گردآوری ميوه‏‌ها، دانه‏‌ها و ريشه‏‌های گياهی و شكار جانوران و صيد ماهی، با استفاده از ابزار سنگی و شايد چوبی يا استخوانی امرار معاش می‏‌كردند.

احمدعلی كهزاد، دانشمند باستان‏‌شناس افغان، در نخستين سالنامه انيس، در مقاله‏‌ای با عنوان فروغ فرهنگ، توضيح می‏‌دهد: «پيش از آن‌كه آدميان با شعور خود، سنگ را بشكنند و از آن برای به‏‌دست آوردن ابزار يا توليد آتش كار گيرند، در دامنه‏‌های كوهسار افغانستان، خودِ طبيعت آن را شكسته و پارچه‏‌های لبه‏‌دار و برنده و تيز به‏‌وجود آورده بود و انسان از آن ابزار طبيعی برای بريدن شاخه درختان و شكافتن زمين كار می‏‌گرفت. به‏‌طور مثال، انسان‌‏هايی كه بين ۵٠ تا ۳٠ هزار سال پيش، در سر پناه‏‌های طبيعی، مانند آق كپرك، قره كمر يا شمشير غار می‏‌زيستند، در راه زندگانی شعوری قدم اولی را به‏‌همين‏‌سان برداشته و از ابزار سنگی طبيعی استفاده می‏‌كرده‏‌اند»[٧].

وی درباره شرح حال مختصر غارنشينان هندوكش در دوران جمع‌‏آوری غذا، با بیان چند جمله كوتاه چنين بسنده می‏‌كند:

    غارنشينان هندوكش تا حدی كه از روی شواهد باقی مانده آن‏‌ها در «قره كمر» معلوم می‌‏شود، مردمانی بودند شكارگر، آتش را می‌‏شناختند و حتی با به‌هم‏‌زدن پارچه‏‌های سنگ چخماق آتش می‏‌افروختند. ابزار آن‏‌ها پارچه سنگ‏‌های غير صيقلی بوده و احتمالاً با تبرهای خشن سنگی برخی حيوانات وحشی، از جمله بيش‌تر قوچ‏‌های كوهی را شكار می‏‌كردند.[٨]

آغاز دوران جمع‏‌آوری غذا در افغانستان دقيقاً مشخص نيست؛ زيرا، برای شناسايی افغانستان در اين دوره، تقريباً از آغاز نيمه دوم قرن بيستم ميلادی مطالعات باستان‏‌شناسی در مقياس بسيار محدودی انجام شده است. اما باستان‏‌شناسان پايان اين دوران را در افغانستان حدود ۱۲٠٠٠ سال پيش تخمين زده‏‌اند.[۹]

به‏‌هر حال، محققان براساس تغييرات اندكی كه در ساختار و كاربرد ابزار انسان در دوره پارينه سنگی پديد آمده بود، اين دوره را به ادوار كوتاه‏‌تری زيرين، ميانه و زبرين تقسيم‌‏بندی كرده‏‌اند. با توجه به اين تقسيمات جهانی ادوار مختلف فرهنگی انسان در دوران جمع‏‌آوری غذا، مطالعات باستان‏‌شناسی در افغانستان را نيز از دوره پارينه‏‌سنگی زيرين شروع می‏‌كنيم.


دوران پارينه‌سنگى زيرين[۱٠]

از مدارك اندکی كه درباره دوره پارينه‌سنگی زيرين در افغانستان در دست است، به‌درستی معلوم نيست كه اين كشور با مرزهای سياسی مشخص كنونی خود از چه زمانی برای زندگی و استفاده از امكانات طبيعی آن، مورد توجه جمع‌آورندگان غذا و شكارچيان قرار گرفته است. ولی با توجه به‌چگونگی شرايط اقليمی و جغرافيای طبيعی افغانستان، نمی‏‌توان امكان زيست انسان را در اين دوره كاملاً منتفی دانست.

گزارش‏‌های مقدماتی مطالعات باستان‏‌شناسی مربوط به‌دوره پارينه‌سنگی زيرين كه تاكنون در افغانستان انجام شده‏ است، نيز تأييد می‏‌كنند كه در اين دوره، در جای جای اين سرزمين كهن، گروه‏‌های كوچك انسان اوليه می‏‌زيستند. چنان‌كه، قديم‏‌ترين آثار به‌جا مانده از آن‌ها در افغانستان، متعلق به ۲٠٠٠٠٠ تا ۱٠٠٠٠٠ سال پيش می‏‌باشد. اگرچه در مورد آثار پارينه سنگی زيرين افغانستان، ديويس معتقد است[۱۱]:

    در تنـها محـلی كه تراشـه‌‏های خشـن، خراشـنده، سـاطور و ابـزارهای خـردكننـده از آن به‌دسـت آمـده اســت در سـاحل قديمی درياچـه دشــت نـاور[۱٢] واقع در ايالت غزنين است. ولی نه از نقطه نظر ويژگی گونه‌شناسی و نه از لحاظ زمين‌شناسی محيطی كه آن آثار به‌دست آمده‏‌اند نمی‏‌توان دقيقاً گفت كه متعلق به پارينه‌سنگی زيرين هستند.[۱٣]

اما، براساس آنچه تا امروز درباره يافته‌‏های باستان‏‌شناسی پيش از تاريخ افغانستان منتشر شده است، آثار دوره پارينه سنگی زيرين در اين كشور در دو محل زير شناسايی شده‏‌اند:

۱- دشت ناور غزنی:

در سال ۱۳۵۳ خورشيدی (۱۹٧۴ ميلادی)، توسط هيئت تحقيقات ميدانی دانشگاه‏‌های امريكا[۱۴] به‏‌سرپرستی لويی دوپری[۱۵]، نخستين ابزارهايی كه مسلماً به‏‌دوره پارينه‏‌سنگی زيرين تعلق دارند، از سطح تختان‌هايی[۱٦] در مشرق درياچه كم‌‏عمق و راكدی كه در دشت ناور غزنی واقع است، گردآوری شده‏‌اند. اين ابزارها كه عمدتاً از جنس كوارتزيت[۱٧] هستند، شامل ابزار سنگی برای شكافتن و خُردكردن، نمونه‏‌های بسيار بدوی تبر، تيشه و ابزار ريگی می‏‌باشند[۱٨].

۲- هزار سُم سمنگان:

هزار سُم ولايت سمنگان كه در شيب شمالی سلسله جبال هندوكش واقع شده است و از سطح دريا ۱٠٠٦ متر ارتفاع دارد، در سال ۱۹٦۱ ميلادی توسط انستيتوی ايتاليايی خاور دور و ميانه[۱۹] به‏‌سرپرستی پوگليزی[٢٠]، حفاری گرديد.

در ميان يافته‏‌های دوره ماقبل تاريخ هيأت باستان‏‌شناسی ايتاليايی، در اين محل باستانی، ابزارهای احتمالاً كلاكتونيايی[٢۱] گزارش شده است كه متعلق به دوره پارينه‏‌سنگی زيرين هستند و تاريخ تخمينی آن‏‌ها صد هزار سال پيش از ميلاد می‏‌باشد.

گذشته از اين، كشف آثار پارينه‌‏سنگی زيرين در كشورهای همجوار افغانستان، ثابت می‏‌كند كه افغانستان نيز قرارگاه انسان‏‌های بوده است كه به اين دوره تعلق داشتند. چنان‌که باباجان غفوروف می‏‌نویسد:

    «تحليل گونه‏‌شناسی نشان می‏‌دهد كه ابزار قيراق سنگ آسيای ميانه با تمدن سوآنی دوره پارينه‏‌سنگی زيرين هندوستان خيلی شباهت دارد[٢٢] و چنـين بر می‌‏آيـد كه ايـن دو كشـور در ايـن دوره راه واحـد و مشـترك تاريخـی را طـی كرده‏‌انـد. چنـان كه از مـدارك زمين‏‌شـناسی معلـوم می‏‌شـود، صاحبـان تمـدن قـيراق سـنگ در دوره يخچال‏‌های نخسـت و يخبنـدان ريس، يعنـی در دوره پله‌‏ايسـتوسنِ ميانـه در بيش از ۲٠٠ هزار سـال قبـل زندگـی می‏‌كرده‏‌انـد»[٢٣].

بنابر اين، جای ترديد نيست كه از طريق افغانستان، ميان مردمان هندوستان و آسيای ميانه از ديرباز رابطه برقرار بوده است. پس، بعيد به‏‌نظر نمی‏‌رسد كه در عصر پارينه‏‌سنگی زيرين، افغانستان توسط انسان اوليه مسكون شده باشد.


دوران پارينه‌سنگى میانی[٢۴]

آثار دوره پارينه سنگی ميانی از مناطق مختلف افغانستان به‏‌دست آمده كه قدمت آن‏‌ها به حدود ۵٠٠٠٠ تا ۳٠٠٠٠ سال پيش از ميلاد می‏‌رسد. به‏‌رغم اين‌كه در افغانستان دوره پارينه‏‌سنگی هنوز به‏‌طور كامل مطالعه نشده و تاكنون آثار باستانی كمی از اين كشور جمع‏‌آوری شده است؛ چنان‌كه بريجيت آلچين[٢۵]، دانشمند انگليسی از بنياد هند و ايران باستان، می‏‌نويسد:

    در منطقه‌‏ای كه از مرز ايالت شمال غربی پاكستان و افغانستان شرقی تا مرزهای شرقی ايران و بلوچستان گسترده شده است، مطالعات كمتری نسبت به مناطق دشتی و تپه‏‌ای شبه قاره و ارتفاعات و دره‏‌های آسيای مركزی شوروی صورت گرفته است. به‏‌علت طبيعت زمين مطالعات و پژوهش‏‌های دقيق و كامل مطالعات پيش از تاريخی و حفريات باستان‏‌شناسی تا امروز غير ممكن بوده است. به‏‌نظر می‏‌رسد منطقه از نقطه‏‌نظر غارها و پناهگاه‏‌های مسكونی و قابل سكونت بسيار غنی باشد. برخی از اين غارها و پناه‌گاه‏‌ها عجولانه حفاری شده‏ و به‏‌اجمال توصيف شده‏‌اند. وجود بقايای پارينه‏‌سنگی ميانی از داخل غارها و پناه‌گاه‏‌های واقع در افغانستان و هم‏‌چنين از محل‏‌های بازی واقع در ساحل درياچه نمكی واقع در فلات دشت ناور افغانستان گزارش شده‏‌اند[٢٦].

ولی باز هم، ظاهراً از دوره پارينه‏‌سنگی ميانی اطلاعات بيش‌تری از حضور انسان در افغانستان در دست است. اغلب ابزارهای سنگی اين دوره در افغانستان از نوع موستری[٢٧] هستند. محل‏‌های باستانی كه در آن‏‌ها آثار اين دوره شناسايی شده است، عبارتند از:

۱ - دره كور و بابا درويش بدخشان:

در سال ۱۳۴۵ خورشيدی (۱۹٦٦ ميلادی)، كاوش‏‌های باستان‏‌شناسی كه در دره كور در ناحيه بابا درويش ولايت بدخشان به‏‌وسيله هيأت موزه تاريخ طبيعی ايالات متحده امريكا به‏‌سرپرستی لويی دوپری انجام شد، طی آن حدود هشتصد ابزار سنگی، سنگريزه، استخوان گيج‌گاه يك انسان نئاندرتال، استخوان حيوانات و سنگواره مقداری صدف خوراكی متعلق به اين دوره به‏‌دست آمد[٢٨].

۲- غار گوسفند مرده و گُرزيوان فارياب:

ابزاری كه در سال ۱۳۴۹ خورشيدی (۱۹٧٠ ميلادی)، از كاوش سر پناهی صخره‏ای در نواحی غار گوسفند مرده و گُرزيوان ولايت فارياب توسط هيأت آمريكايی موزه تاريخ طبيعی ايالات متحده، به‌‏دست آمد، احتمالاً از نوع سنگ آهك سيليسی موستريايی است[٢۹].

۳- دشت ناور غزنی:

بررسـی‏‌ها و كاوش‏‌های باسـتان‏‌شـناسی در دشـت نـاور غـزنی، ابـزارهايی دقيـقاً از نـوع ادوات كشـف شـده در محـل بابا درويش، ماننـد تكه‏‌سـنگ‏های آتشـزنه سـياه لوالوآز[٣٠]، انواع كناره تراش[٣۱]، سنگ‏‌های نوك‏ تيز و ادوات ديگری را كه احتمالاً قلم حكاكی است، ارائه داد[٣٢].


دوران پارينه‌سنگى زبرين[٣٣]

آغاز دوره پارينه‏‌سنگی زبرين در افغانستان را نزديك به سی‏‌هزار سال پيش تخمين زده‏‌اند. از ويژگی‏‌های اين دوره تنوع ابزار سنگی است و افزون بر اين تأثير عوامل محلی و منطقه‏‌ای در نحوه ساخت ادوات است.

مجموعه‏‌های سنگی در بسياری از محل‏‌های موسترين افغانستان - كه هر كدام دارای ويژگی‏‌های بومی و محلی خود هستند - دارای نمونه‏‌هايی با ويژگی‏‌هايی پارينه سنگی زبرين هستند و به‏‌همين دليل برخی از محققان معتقدند كه دوره پارينه‏‌سنگی ميانی تا زمان‏‌های جديدتری ادامه يافته ‏است، و حتی شايد تا پايان دوره پله‏‌ايستوسن. به‏‌هر حال، از مناطق زير در افغانستان آثار اين دوره به‏‌دست آمده است:

۱- غار قَرَه كَمَر:

غار قره كمر در ۱۳ كيلومتری شمال ايبك مركز ولايت سمنگان، نزديك دهكده حضرت سلطان بين پلخمری و تاشقرغان واقع شده است. اين غار در حدود ٧٠٠ متر از سطح دريا ارتفاع دارد؛ ولی كف غار ۱۳٧ متر بالاتر از سطح جلگه اطراف قرار گرفته است[٣۴].

غار قره كمر نخستين‏‌بار در سال ۱۳۳۳ خورشيدی (۱۹۵۴ ميلادی) توسط هيئت باستان‏‌شناسی موزه دانشگاه پنسيلوانيای آمريكا، به‏‌سرپرستی دكتر كارلتون استانلی كون[٣۵]، شناسايی شد. مادامی كه اين سرپناهی صخره‌‏ای مورد كاوش قرار گرفت، براساس آزمايش كربن ۱۴، تاريخ آن حدود ۳٠٠٠٠ سال پيش از ميلاد تعيين گرديد. ۸۲ قطعه ابزار ساخته شده از سنگ آتشزنه، استخوان حيوانات، و برخی جانوران نرم‏تن از جمله كشفيات در اين محل باستانی بود.

دكتر كون، كليه اطلاعات خود را درباره غار قره كمر، طی گزارش مختصر در كتاب خود با عنوان «هفت غار»[٣٦] در سال ۱۹۵٧ ميلادی منتشر كرد.

طبق نظر استاد احمدعلی كهزاد، غار قره كمر در طول دوره كهن‏‌سنگی مسكون بوده، اما آثاری از زندگی انسان دوره نوسنگی در آن‌جا موجود نيست.[٣٧]

به‏‌موجب گزارش دكتر كون، كاوش‏‌های كه در قره كمر صورت گرفت، ثابت ساخت كه اين محل كهن‏‌ترين مكانی است كه شكارچيان دوره پارينه‏‌سنگی، بين حدود ۵٠ تا ۳٠ هزار سال پيش از امروز، آن را برای سكونت خود برگزيده بودند.

آ.پ.درويانكو[٣٨]، استاد تاريخ موسسه تاريخ، زبان‏‌شناسی و فلسفه شاخه سيبريایی‏‌ فرهنگستان علوم اتحاد جماهير شوروی سابق و لوزونِ[٣۹]، استاد باستان‏‌شناسی بخش تاريخ دانشگاه پكن، در باره فرهنگ پارينه‌‏سنگی زبرين قره كمر چنين می‏‌نويسند:

    آثار محل باستانی واقع در قره‌كمر با مجموعه آثار پارينه‏‌سنگی زبرين افغانستان شباهت زيادی را نشان می‏‌دهد[۴٠]. در قره كمر متداول‏ترين ابزارها را رنده‏‌های ساخته‌‏شده از سنگ مادر كه به‏‌شكل بدنه كشتی هستند تشكيل می‏‌دهند. در ميان آثار سنگی تعداد زيادی نيز رنده تراشنده از نوع شياردار و دندانه‏‌دار وجود داشتند. ۲۱ درصد از آثار به‏‌دست آمده را تيغه و تراشه‏‌های دارای رتوش تشكيل می‏‌دهند. كوهن[۴۱] عقيده دارد كه اين نوع رنده‏‌ها به آثار قره كمر شكل ديگری از ويژگی اوريگنكين[۴٢] می‏‌بخشد. رانوف معتقد است كه دومين افق فرهنگی قره كمر شكل ديگری از فرهنگ پارينه‏‌سنگی زبرين است كه در اين بخش از آسيا بسيار رواج داشته و از سنت موسترين عتيق منشأ گرفته است[۴٣]. متداول‏‌ترين وسيله در اين محل را تيغه‏‌های موسترين با لبه رتوش شده تشكيل می‏دهد كه گاهی نيز سكوی تيغه نيز دارای رتوش است. براساس آزمايشات كربن ۱۴ قدمت افق اول ٧۲٠ ± ۱٠۵۸٠ سال تعيين شده است. تراشه‏‌های نازك پولك‏دار و رنده تراشنده‏‌ها كاملاً از نوع پارينه سنگی هستند. صنايع اين افق قابل مقايسه با صنايع اشخون[۴۴] واقع در شرق پامير و صنايع سومين افق توتكال[۴۵] هستند.[۴٦]

‏باستان‏‌شناسان اين آثار را به انسان اورينياكی، نسبت داده‌‏اند. اما به‏‌نوشته نوراللّه‏ تالقانی از قول دكتر كون، ادوات به‏‌دست آمده از غار قره كمر با ابزارهای انسان تيپ نئاندرتال ارتباط دارد.[۴٧] علی‏‌رغم آن‌كه اسكلت انسان نئاندرتال در غار قره كمر به‏‌دست نيامده است؛ ولی ظاهراً كشف جسد پسر بچه ۸-۹ ساله در غار تشيك تاش واقع در جنوب اوزبكستان و بقايای قسمتی از جمجمه يك انسان نئاندرتال در دره كور بدخشان، اين گمان را به‏‌وجود آورده است كه بتوان نواحی شمال سلسله جبال هندوكش و از جمله غار قره كمر را محل‏‌های استقرار انسان نئاندرتال تصور كرد.

از غار قره كمر تعداد زيادی استخوان شكسته حيوانات به‌‏دست آمده است، اين امر بيانگر اين واقعيت است كه نه‏‌تنها گوشت قسمت عمده خوراك انسان‏‌های پارينه‏‌سنگی زبرين را تشكيل می‏‌داد، بلكه آن‏‌ها از مغز اين استخوان‏‌ها نيز استفاده می‏‌كردند و علاوه بر اين، از اين استخوان‏‌ها به‏‌عنوان ابزار هم كار می‏‌گرفتند.[۴٨]

هم‌چنين در غار قره كمر لايه‏‌های خاكستر و ذغال نيز موجود است. اين مطلب به‏‌نوبه خود ممكن است به اين نتيجه منتهی شود كه ساكنان اين غار در پناه گرمای آتش می‏‌توانستند شب‏‌های سرد را تحمل‏‌پذير سازند. شعله‏‌های آتش در طول شب به آن‏‌ها روشنی می‏‌داد و آتش به‏‌عنوان وسيله مؤثری برای دفع كردن و ترساندن درندگان به‏‌كار می‏‌رفت و اهميت اصلی آن در زمينه پخت و پز آن بوده كه موادی را به‏‌صورت خام غير قابل هضم بود، پخته و قابل خوردن می‏‌ساخت. ولی از همه مهم‌تر آن است كه آتش در دست صنعتگران غارنشين عامل بسيار مفيدی برای ساختن ابزار بوده است.

۲- آق كوپروك[۴۹]

آق كوپروك محلی است در ۳٦ درجه و ۵۵ دقيقه عرض شمالی و ٦٦ درجه و ۵۱ دقيقه طول شرقی از نصف‏‌النهار گرينويچ[۵٠] قرار دارد[۵۱]. اين محل در جنوب شهر مزار شريف واقع شده است.

حدود شش پناه‌گاه بزرگ صخره‏ای بالای تختان‏‌هايی (تراس‏ه‌ای[۵٢] = زمين‏ه‌ای تخت و بلند) رودخانه بلخ نزديك دهكده آق كوپروك - در جنوب شهر مزار شريف - وجود دارد[۵٣]. برعلاوه، از يك رشته بستر خشك شده جويبارها به‌ويژه «دره دادل» و «دره چخماق»، كه در جنوب مشرق آق كوپروك واقع است، چندين صد ابزار چخماقی به‏‌دست آمده است.

اين ابزار عمدتاً نمونه‏‌هايی از ادوات تراشنده و سوراخ كن هستند كه احتمالاً به دوره پارينه سنگی ميانی يا پارينه‌سنگی زبرين تعلق دارند.

آ. پ. درويانكو[۵۵]، در باره فرهنگ پارينه‏‌سنگی زبرين آق - كوپروك می‏‌نويسند[۵٦]:

    محل‏‌های II و III آق كوپروك افغانستان برای شناخت ويژگی‏‌هايی پارينه‏‌سنگی زبرين اين بخش از آسيا مركزی خيلی كمك می‏كنند[۵٧]. تاريخ آق كوپروك حدود ۲۱۵ ± ۱٦٦۱۵ سال پيش تعيين شده است. با در نظر گرفتن مجموع آثار مجموعه الف و ب، دوپری و ديويس دو تركيب را تشخيص داده‌‏اند. اولين شامل اقلام سنگينی مانند سنگ مادر، تراشه، تيغه، رنده مضرض، تراشه‏‌های تيز كننده و تيغه‏‌های دارای دنده هستند. و دومی شامل تركيب ريز تيغه شامل سنگ مادر ريز منشوری و ريز تيغه. علاوه بر اين دو نوع رنده زورقی شكل و رنده تراشنده نيز در ميان آثار وجود دارند. سوراخ كننده‏‌ها در درجه دوم از فراوانی قرار دارند كه عموما شامل سوراخ كننده‏‌هايی هستند كه از انتهايی تيغه‏‌ها و تراشه‏‌ها شكل گرفته شده‏‌اند. هم‌چنين بايد از سوراخ كننده‏‌های زاويه‏‌دار، سوراخ كنند و كارد مركب، پيكان‏‌های شانه‏‌دار و خراشنده و تيغه‏‌های دو دمه نيز نام برد. حضور ريز تيغه‏‌ها در اين مجموعه اشاره بر اين مهم دارد كه احتمالاً آثار ادوار مختلف باهم مخلوط شده‏‌اند. بايد از يك قلوه سنگ آهكی نام ببريم كه در غار آق كوپروك II به‏‌دست آمده است و دارای خطی كنده به‏‌دور يك صورت انسانی است.[۵٨]

گرچه از ساير مناطق افغانستان هنوز آثاری كه بتوان با اطمينان كامل آن‏‌ها را به اين دوره نسبت داد به‏‌دست نيامده است. يكی از دلايل اصلی اين امر محدوديت پژوهش‏‌های باستان‏‌شناسی در ارتباط با اين دوره در افغانستان است. اما مطالب بالا نشان‌دهنده واقعيت پيشرفت و توسعه افغانستان در دوران پارينه‏‌سنگی زبرين است. پشرفت‌‏های تكنيكی در روش‏‌های توليد ابزار چخماقی مانند تيغه‏‌های قابل نصب در دسته‏‌های استخوانی و يا چوبی بسيار قابل توجه است. لبه چنين ابزاری بسيار كارآ بودند. ويژگی فرهنگی افغانستان باين صورت نشان داده شد كه يك صنعت ابزارسازی با اختلاط سنت‏‌های قديمی‏‌تر باقی مانده از دوره پارينه‏‌سنگی ميانی به‌‏وجود آمد. پشرفت‏‌های حاصله در زمينه‏‌های هنری شاهد درخور توجه در دست‏‌آوردهای انديشه انسانی در اين دوران می‏‌باشند. مراكز اصلی نقاشی‏‌های غار در دوره پارينه‏‌سنگی فوقانی در اروپا غربی متمركز شده بودند ولی اكنون روشن شده است كه آن‏‌ها را در سرزمين‏‌های آسيای مركزی و افغانستان نيز می‏‌توان يافت. زمينه‏‌های توليد اين چنين كارهای هنری را توسعه اقتصادی و توان‏مندی‏‌های فرهنگی ساكنان آسيای مركزی و افغانستان فراهم آورده است.


افغانستان در دوران ذخيره غذا و آغاز كشاورزی

دوره‌ی ميان‏‌سنگی[۵۹] از حدود هیجده تا سيزده هزار سال پيش آغاز شده و تا دوره‌ی نوسنگی ادامه يافته است. به‌طور کلی، ابزار سنگی این دوره، کوچک‌تر و ظریف‌تر از ادوات سنگی دوران پیشین، ساخته شده­‌اند. در این دوره انواع تیغه‌های سنگی ساخته شده و انواع مختلف مته‌های سنگی تولید می‌شده است.

در اين دوره، انسان در سرپناه‌های طبيعی مانند غارها و پناهگاه‌های سنگی استراحت می‌كرده است و به‌استثنای ساختن اجاق‌های ساده برای كنترل كميت آتش، معماری مشخصی نداشته است. غذای مورد نياز خود را نيز از طريق مختلف مانند جمع‌آوری غلات و حبوبات و ميوه‌های درختان، يا صيد و شكار تأمين می‌كرده و به‌دنبال غذا از محلی به‌محلی می‌رفته است. علی‌رغم آن‌که، او هرچه را به‌دست می‌آورده بود به‌مصرف می‌رسانيد و دخالتی در توليد مواد غذايی نداشت؛ در تأمین نیازهای غذایی خود، افزون بر برآوردن احتیاجات ضروری مقداری از آنچه را که فراهم آورده بود برای آینده‌ای نزدیک ذخیره می‌کرد[٦٠]. از اين روی، دانشمندان اين دوره را «دوره گردآوری و شكارورزی» نيز ناميده‌اند. استقرارهای معرف دوره‌‌ی ميان‌سنگی (فرا پارینه‌سنگی) در افغانستان عبارتند از:

۱- غار قَرَه كَمَر:

آثار فرا پارینه‌‏سنگی را که از غار «قَرَه كَمَر» به‏‌دست آمده، دكتر كارلتون استانلی كون شناسایی کرده است. اما چنان به‌نظر می‌­رسد که غار قره كمر در آغاز دوره‌ی نوسنگی متروک شده است.

٢- در غار مار و غار اسپ در آق‌كپروك

افزون بر غار قره‌كمر، آثار دوره میان‏‌سنگی در غار مار و غار اسپ در آق‌كپروك نیز به‏‌دست آمده است. در سال ۱۹٦۵ میلادی دکتر لويی دوپری امریکایی در نتیجه كاوش‌های خود در دو غار نامبرده در آق کپرک، موفق به كشف بقایای گوسفند وحشی، غزال، روباه و پرندگان شد. این نشان می‌دهد كه در دوره میان‏‌سنگی، شیوه‌ی اصلی تأمین معیشت جوامع انسانی در شمال افغانستان، اغلب از راه شکار همراه با گردآوری گیاهان خوراکی است.[٦۱]


افغانستان در دوران توليد غذا و استقرار روستاها

در نتیجه‌ی تجربیاتی که انسان در دوره‌ی فراپارینه سنگی یا همان دوران گردآوری غذا، به‌دست آورد، به‌تدریج با کاشت، داشت و برداشت فرآورده‌های کشاورزی و تیمار رمه‌هایی که از آن‌ها بهره‌برداری می‌کرد، آشنا شد و به اجبار به محدود کردن قلمرو زیستی خود تن داد تا این‌که به مرور و سرانجام یکجانشین شد و با تولید غذا از طرقی کشاورزی و دامداری، البته توامان و همزمان با گردآوری، نخستین روستاها را به‌وجود آورد. این دوره‌ی فرهنگی، که ضمناً یکی از مهم‌ترین ادوار تاریخ فرهنگ انسان نیز است، اصطلاحاً «دوره‌ی نوسنگی» نامیده می‌شود.

دوره‌ی نوسنگی در افغانستان، در حدود ٨٠٠٠ سال پیش از میلاد شروع شد و تا ٢٠٠٠ سال پیش از میلاد، که آغاز شهرنشینی خوانده می‌شود، ادامه یافت[٦٢]. از ویژگی‌های این دوره تولید غذا از طریق کشت نباتات، اعم از غلات و حبوبات، و نگهداری دام، به‌ویژه بز و گوسفند، است. در مرحله‌ی از این دوره، انسان موفق به تولید و استفاده از سفال شد که از آن زمان به بعد، دوره‌ی نوسنگی با سفال آغاز می‌شود. افزون بر این، در معماری نیز تحولات شگرفی پدید آمد و انسان در ساختن سرپناه با استفاده مصالح موجود در طبیعت پیرامون خود گام‌های مهمی برداشت و به ساختن قنات (کاریز) نیز اقدام کرد. در واقع، وقوع سه انقلاب صنعتی در زمینه‌های تولید غذا، تولید سفال و ایجاد نظم در معماری از پی‌آمدهای این دوره است. ظاهراً گوردون چایلد حق داشت، این دوره را با پیشوند «انقلاب» معرفی کند.

به‌هر حال، گزارش‌هایی از حفریات انجام‌شده در محل‌های باستانی معرف دوران نوسنگی در افغانستان در دست است که در مناطق مختلف فرهنگی-باستان‌شناسی پراکنده هستند. این مناطق به‌صورت زیر نام‌برده شده‌اند:

۱ - آق‌کپروک:

در آق‌کپروک (حدود ٨٠٠٠-٣٠٠٠ پیش از میلاد)، کشفیات غیرسفالی دوره‌ی نوسنگی از جمله عبارت بودند از انواع تیغه‌ی داس و دیگر ابزار ساخته‌شده از سنگ آتشزنه و استخوان، کج‌بیل نوکدار سنگی، تیشه‌ی سنگی، هاون و دسته‌ی هاون، به اضافه‌ی دو نوع ظروف سفالی: یک ظرف بدوی و حرارت‌دیده از پوشال نرم، سنگ آهک و سفال ریزشده با پایه‌های مسطح و حاشیه‌های گردشده‌ی ساده، و سفالینه‌ی دیگری که حرارت بیشتری به آن داده‌اند و دارای نقش‌های جناغی کنده‌کاری‌شده است.

٢- گُرزیوان فاریاب

به‌سبب حفریات باستان‌شناسی دکتر لويی دوپری امریکایی، در سال ۱٣۴۹ خورشیدی (۱۹٧٠ میلادی) در منطقه‌ی گُرزیوان استان فاریاب، در محل‌های غیرمسقف بر تختان‌هایی در نزدیکی غار گوسفند مرده، ابزارساخته‌شده از سنگ آتشزنه (مربوط به حدود ٦٠٠٠ پیش از میلاد) کشف شد.

٣- دره‌ی کُور بدخشان

از دره‌ی کُور بدخشان، ادوات ساخته‌شده از سنگ آتشزنه و استخوان و زیورآلات صدفی (متعلق به ٢٠٠٠ پیش از میلاد) به‌دست آمد. در این منطقه، گودال‌های محل دفن کودکان با بزهای اهلی‌شده ارتباط داشت.

۴- غار لُولی

غار لُولی، نزدیک میمنه در استان فاریاب واقع است. در این غار، سرپناه صخره‌ای حاکی از فرهنگ نوسنگی منطقه‌ای است که در سال ۱٣۴٨ خورشیدی (۱۹٦۹ میلادی) توسط دکتر دوپری حفاری شد. از جمله کشفیات از این محل طروف سفالی متمایز دست‌ساز و نقاشی شده‌ای است که نقش‌های طوماری و حلقه‌ای آن نماینده‌ای انواع بُرش‌هاست.


افغانستان از دوره نوسنگی تا سپيده‌دم شهرنشينی

با خانه و خانه‌سازی که یکی از تبعات تولید غذا، مخصوصاً از طریق کشاورزی، بود یکجانشینی تجربه شد و نخستین گام‌ها در ایجاد استقرار توسط انسان برداشته شد. استقرار در مرحله‌ی ابتدایی به‌صورت موقت و فصلی بود. اما استمرار در یکجانشینی به‌تدریج و با گذشت زمان، به موازات تحولاتی که در نظام اجتماعی پدید آورد، به‌صورت «ده» و یا «روستا» تجلی پیدا کرد. وجود آثار یکجانشینی و استقرار، متعلق به دوره‌ی نوسنگی و هم‌چنین دوره‌ی مفرغ، از چند محل باستانی در افغانستان گزارش شده است.

۱- سیستان و قندهار

در سال ۱٣٣٠ خورشیدی (۱۹۴۹ میلادی)، توسط هیأت باستان‌شناسی مؤسسه‌ی مردم‌شناختی موزه‌ی تاریخ طبیعی ایلات متحده آمریکا، به‌سرپرستی فرسرویس، در سیستان و منظقه‌ی قندهار، نخستین بررسی و ثبت محل‌های بالقوه ماقبل تاریخی، که متعلق به حدود ۵٠٠٠ تا ۱٠٠٠ پیش از میلاد است، انجام شد. سپس، بر اثر کاوش‌های باستان‌شناسی، که در طی سال‌های ۱٣۴٨ خورشیدی (۱۹٦۹ میلادی) و ۱٣۵٠ خورشیدی (۱۹٧۱ میلادی) توسط دیلز، از دانشگاه پنسیلوانیا، در سیستان جنوبی یا نیمروز صورت گرفت، در گَردَن رِیگ، ظروف سفالی، مهره، مهر، تنوره‌های سفالگری، متعلق به دور‌ای نامعلوم، ظاهراً هزاره‌های سوم تا دوم پیش از میلاد، و کوره‌ی مسی پیش از اسلام کشف شد؛ برخی از اشیای سنگی آن‌جا با انواعی که در تپه‌ی حصار (مربوط به حدود ۱٨٠٠ پیش از میلاد)، در سال ۱۹٦۹ میلادی به‌دست آمد، یکی است.

٢- آق کپروک

از آق کپروک، علاوه بر بسیاری ابزار سنگ آتشزنه و ظروف سفالی، قطعه‌ای از مس جکش‌خورده با برآمدگی‌های تزیینی که متعلق به حدود ۵٠٠٠ پیش از میلادی بود، نیز کشف شد.

٣- مُندیگک قندهار

مندیگک قندهار که در سال‌های ۱٣٣٠ تا ۱٣٣٧ خورشیدی (از ۱۹۵۱ تا ۱۹۵٨ میلادی)، توسط هیأت باستان‌شناسی فرانسه در افغانستان، به‌سرپرستی کایال، حفاری شد، تاریخ تپه‌ای که محل شهری بوده است، به‌وسیله‌ی کربن ۱۴، حدود ٣٠٠٠-۱٠٠٠ پیش از میلاد تعیین شد. در آن‌جا، یک «کاخ» و یک «معبد» مورد بررسی قرار گرفت. مجسمه‌ی سر یک انسان از سنگ آهکی، جام‌های نقاشی‌شده، پیکره‌های کوچک رُسی از آدم‌ها و جانوران، پیکره‌های کوچک از «ربه‌النوع»، انواع آب‌کش ظروف سفالی، حلقه‌های مارپیچی سنگی و رُسی، سنگریزه‌های آتشزنه، ادوات مسی و استخوانی مختلف، آیینه و چاقوهای مفرغی و گردن‌بند ساخته‌شده از سنگ‌های نیمه‌قیمتی از جمله کشفیات از این محل بوده‌اند. این محل و دو محل بعدی قدیمی‌ترین مجموعه‌های روستایی است که تاکنون در افغانستان شناسایی شده‌اند.

۴- ده مُراسی غُندی

ده مُراسی غُندی، در قندهار نخستین محلی از عصر مفرغ است که در افغانستان در آن دست به حفریات زده‌اند. تاریخ آن با کربن ۱۴ تعیین شد و دوره‌ای اوج آن حدود ٢۵٠٠ پیش از میلاد بود. این تپه به روستایی که اهالی آن نیمه‌یکجانشین بوده‌اند تعلق دارد. لویی دوپری این محل را در سال ۱٣٣٠ خورشیدی (۱۹۵۱ میلادی) کاوش کرد و از آن آثاری از حدود ٣٠٠٠-۱۵٠٠ پیش از میلاد به‌دست آورد.

در این محل مجموعه‌ای از یک معبد با پیکره‌ای «ربةالنوع»، جام نقاشی‌شده، لوله‌های مسی، مهر از سنگ صابون (استآتیت)، و دانه‌های وحشی و کاشته‌شده به‌وسیله‌ی انسان که در خشتی گلین کار گذاشته شده‌اند کشف شده است.

۵- سعید قلعه تپه

سعید قلعه تپه که در قندهار واقع است، توسط دو هیأت باستان‌شناسی از سوی موزه‌ی طبیعی ایالات متحده آمریکا در نیورک، در دو مرحله: یکی به‌سرپرستی فرسرویس در سال ۱٣٣٠ خورشیدی (۱۹۵۱ میلادی) و دیگری به‌سرپرستی شیفر در سال ۱٣۴۹ خورشیدی (۱۹٧٠ میلادی) کاوش شد و از آن آثاری، از حدود ٢٢٣٠-٢۱۱٠ پیش از میلاد، به‌دست آمد.

در سال ۱٣٣٠ خورشیدی (۱۹۵۱ میلادی)، پس از آن‌که دو چاه آزمایشی در این تپه حفر شد، ظروف سفالی کشف گردید. کارهای بعدی که به‌وسیله کربن ۱۴ تاریخ‌گذاری شده، خانه‌های تک‌اتاقه و چنداتاقه و یک دیوار بزرگ (متعلق به شهری) را آشکار ساخته است. ظروف سفالی به ظروفی که در دو محل یادشده در بالا (مُندیگک و ده مُراسی غُندی) یافت شده، شباهت دارد؛ و نیز اشیای نوک‌تیز، سنجاق و دسته‌های مفرغی؛ پیکره‌های کوچک سفالی (یک زن و یک گاو)؛ مهره‌های سنگ لاجورد؛ تکه‌هایی از مهره‌های سنگ عمیق جگری و درّکوهی؛ گوی‌های آهنی از سنگ‌های شهابی؛ درفش و سوزن‌های استخوانی در میان اشیای به‌دست آمده از این تپه قرار دارد.

٦- آب ایستاده‌ی غزنه

در سال ۱٣۵٣ خورشیدی (۱۹٧۴ میلادی)، دکتر لویی دوپری، از سوی هیأت‌های تحقیقات میدانی دانشگاه‌های آمریکا (هانوور و نیوهمشر)، ظروف سفالی مشابه آن‌هایی که در کُمل (دره ی سند) و ناحیه‌ی قندهار یافت شده، را در محل باستانی آب ایستاده‌ی غزنی از سطح زمین جمع‌آوری کرد.

٧- تپه‌ی فُلول بغلان

تپه‌ی فُلول یا خوش‌تپه، تپه‌ی بلندی است به ابعاد ۱۴ در ۱۸ متر و ارتفاع ۲۰ متر، که پیشینه‌ی آن به عصر برنز می‌رسد. این پایگاه باستان‌شناسی، که در جنوب‌شرقی روستای فُلول، در استان بغلان در افغانستان واقع است، در سال ۱٣۴۵ خورشیدی (۱۹٦٦ میلادی)، به‌طور تصادفی، از این پایگاه، گنجینه‌ی از طلا و نقره شامل جام‌ها و کاسه‌هایی که با نقوش برجسته از طرح‌های هندسی و جانوران تزیین شده و از لحاظ سبک هنری به نقش‌های بین‌النهرین، ایران، دره‌ی سند و آسیای مرکزی شباهت دارد، توسط کشاورزان افغان به‌دست آمد. این آثار که احتمالاً کالای تجاری بوده‌اند، متعلق به حدود ۲٣۰۰ تا ۱٣۵۰ پیش از میلاد است.

٨- شُرتوگی تخار

شُرتوگی یا شورتوغی، تپه‌ی بودباش زراعی مهمی، در دوره‌ی پیش از تاریخ بوده است که در نزدیک آی‌خانم واقع است. این محل باستانی، در سال ۱٣۵۴ خورشیدی (۱۹٧۵ میلادی)، از سوی هیأت باستان‌شناسی فرانسه در افغانستان شناسایی شد و تا سال ۱٣۵٨ (۱۹٧۹)، مورد حفاری قرار گرفت. از این تپه‌ی باستانی آثار متعلق به حدود ۲۲۰۰-۱٦۰۰ پیش از میلاد، کشف شد. در این بین، علاوه بر ابزار ساخته‌شده از سنگ آتشزنه و تیرهای نوک‌تیز که بسیار صاف است و خوب تعمیرشده، شواهدی از وجود فعالیت صنعتگران مانند سازندگان اشیایی از طلا و مفرغ، گردن‌بند و مهره‌هایی از سنگ‌های نیمه‌قیمتی، چینی و خاک رُس دیده می‌شود. خرده سفال و یک مهر ار تمدن هرپه‌ای (مربوط به تمدن سند) حاکی است که این روستا یکی از محل‌های دادوستد هرپه‌ای‌ها بوده است.

۹- دولت‌آباد فاریاب

در دولت‌آباد استان فاریاب، در سه تپه‌ی کوچک، که از سوی هیات باستان‌شناسی افغان-شوروی، توسط مستمندی و سریانیدی، در سال ۱٣۴٨ خورشیدی (۱۹٦۹ میلادی) حفاری شد، ظروف سفالی متعلق به حدود ۲۰۰۰ پیش از میلاد، کشف شد. این آثار شامل گلدان‌های پایه‌دار و فنجان‌های رُسی است که در کوره به‌خوبی حرارت داده شده‌اند و با انواعی که در نمازگاه‌تپه (سطح پنجم) آسیای مرکزی و داشلی‌تپه در افغانستان یافت شد، شبیه هستند.

۱٠- دَشلی‌تپه‌

دَشلی‌تپه، که یکی از مهم‌ترین زیستگاه‌ها و پایگاه‌های باستان‌شناسی از عصر برنز در آسیای مرکزی است، در استان جوزجان (در ٦۵ کیلومتری شمال‌غربی بلخ) در شمال افغانستان واقع شده است. مجموعه‌ای این زیستگاه‌ها و پایگاه‌های باستانی که کیلومترها در سطح واحه‌ی دَشلی پراکنده شده‌اند، بین سال‌های ۱٣۴۹ و ۱٣۵۲ خورشیدی (۱۹۷۰-۱۹۷۳ میلادی)، کانون پژوهش‌های باستان‌شناسی هیأت افغان-شوروی (سریانیدی و مستمندی) بود و هم‌چنین در طی سال‌های ۱٣۵۲-۱٣۵٦ خورشیدی (۱۹۷۳-۱۹۷۷ میلادی) توسط طرزی حفاری شد. این مجموعه‌، که دارای قدمت ۱۵۰۰ تا ۹۰۰ یا ٨۰۰ پیش از میلاد بوده، متعلق به عصر مفرغ است و آن را «دَشلی» یا «داشلی» نامیده‌اند.


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا برگرفته از کتاب افغانستان پیش از تاریخ که توسط مهدیزاده کابلی برشته‌ی تحرير درآمده، توسط خانم الهام محمدی ارسال شده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- چايلد، گوردن، سير تاريخ، ترجمه دكتر احمد به‌منش، تهران، دانشگاه تهران: ۱۳۴٦، ص ۱.
[٢]- باوری، محمدرسول، افغانسستان در عهد باستان، کابل: مطبعه آريانا، ۱۳٦۹؛ ص ۵.
[٣]- كهزاد، احمدعلی، تاريخ قديم افغانستان، کابل: مطبعه دولتی، ۱۳۴٦؛ ص ۱٦.
[۴]- U. V. Conkovsky
[۵]- يو. و. كانكوفسكی، تاريخ افغانستان، مسكو: ۱۹۸۲، ص ٦؛ برگرفته از: باوری، محمدرسول، افغانسستان در عهد باستان، ص ۱
[٦]- گوردُون چايلد، انسان خود را می‏‌سازد، ترجمه احمد كريمی حكاك و محمد هل اتائی، تهران: ۱۳۵٧، ص ٦۴.
[٧]- كهزاد، احمدعلی، فروغ فرهنگ، نخستين سالنامه انيس، کابل: ۱۳۴۵، صص ۵٦ و ۵٧.
[٨]- همان‌جا، ص ۵٧.
[۹]- دوره‌ی گذار افغانستان امروزی از دوران پارينه‌سنگى به دوران میان‌سنگی به‌طور دقیق مشخص نیست.
[۱٠]- Lower Palaeolithic
[۱۱]- Davis, 1978.
[۱٢]- Dasht-Nowur
[۱٣]- تاريخ تمدن‌های آسيای مركزی (بخش اول از جلد اول)، ترجمه صادق ملك شهميرزادی، تهران: ۱۳٧۴؛ ص ۳۸.
[۱۴]- American Universities Field Staff (AUFS)
[۱۵]- L. Dupree
[۱٦]- Terrace، تختان، در اصطلاح زمين‌شناسی، زمين مسطحی در كنار دريا، درياچه يا رودخانه كه معمولاً از يك طرف بالا می‏‌رود و از طرف ديگر پايين می‏‌آيد.
[۱٧]- Quartzite؛ كوارتزيت ماسه‏‌سنگ دگرگون شده است. دانه‏‌های كوارتز به‏‌صورت يك مجموعه از كوارتز متبلور می‏‌شوند. اين سنگ بسيار با دوام و دارای سطحی سخت است و اكثراً برای كف‏سازی از آن استفاده می‌‏شود. اين سنگ به‏‌رنگ‏‌های سفيد، خاكستری، خاكستری سبز، آبی خاكستری و اخرايی يافت می‏‌شود. وجود ميكا سبب لايه لايه شدن اين نوع سنگ می‏‌شود.
[۱٨]- لويی دوپری، افغانستان، ۱۹٧۵، ج ۲، ص ۳.
[۱۹]- Instituto Italiano per il medio ed estremo oriehte (IsMEO)
[٢٠]- S. Puglisi
[٢۱]- Clactonian
[٢٢]- و. ا. رانوف، ۱۹٦۴ الف.
[٢٣]- غفوروف، باباجان، تاجيكان (جلد اول)، دوشنبه: مؤسسه انتشاراتی عرفان، ۱۳٧٧ هـ.ش. ص ۴.
[٢۴]- Middle Paleolithic
[٢۵]- Bridget Allchin
[٢٦]- تاريخ تمدن‌های آسيای مركزی (بخش اول از جلد اول)، ص ٧۳.
[٢٧]- Mousterian
[٢٨]- لویی دوپری، نشريه انجمن فلسفه آمريكا، دوره جديد، ۱۹٧۲، شماره ٦۲، ص ۴.
[٢۹]- دوپری، دانش، ۱۹٧٠، ص ۱٦٧.
[٣٠]- Levallois
[٣۱]- Side scrapers
[٣٢]- دوپری، مأخذ پيشين.
[٣٣]- Upper Paleolithic
[٣۴]- تالقانی، نوراللّه‏، افغانستان ماقبل آريايی‌ها، كابل: ۱۳٦۱، ص ۱۹۴.
[٣۵]- Carlton S. Coon
[٣٦]- Saven Gaves
[٣٧]- كهزاد، احمدعلی، افغانستان در پرتو تاريخ، ص ۳.
[٣٨]- A.P.Derevyanko
[٣۹]- Lü Zun-E
[۴٠]- Ranov, 1978, p. 233.
[۴۱]- Kuhn
[۴٢]- Aurignacian
[۴٣]- Ranov, 1960, pp. 145-50.
[۴۴]- Oshkhon
[۴۵]- Tutkal
[۴٦]- تاريخ تمدن‌های آسيای مركزی (بخش اول از جلد اول)، صص ۱٠۱-۱٠٠.
[۴٧]- افغانستان ماقبل آريايی‌ها، ص ۱۹۵.
[۴٨]- همان‌جا، صص ۱۹۹-۱۹۸.
[۴۹]- Ak-kupruk
[۵٠]- Greenwich Meridian
[۵۱]- لويی دوپری، «دوره قبل‌التاريخ افغانستان»، مجله آريانا، شماره مسلسل ۲٧۱، جوزا و سرطان ۱۳۴٦، ص ۵۸.
[۵٢]- Terraces
[۵٣]- لويی دوپری، نقشه‌برداری باستان‌شناسی از افغانستان شمالی، افغانستان، ۱۹۵٠، صص ۳-۱۵.
[۵۴]- A.P.Derevyanko
[۵۵]- Lü Zun-E
[۵٦]- تاريخ تمدن‌های آسيای مركزی (بخش اول از جلد اول)، ص ۱٠۱.
[۵٧]- Dupree and Davis, 1972.
[۵٨]- Marshack, 1972, pp.66-70.
[۵۹]- Mesolithic؛ امروزه دوره فراپارينه‌سنگی (Epipalaeolithic) نيز ناميده می‏‌شود.
[٦٠]- ملک شهمیرزادی، صادق، ایران در پیش از تاریخ، ص ۱۲۹
[٦۱]- رجوع شود به: کهزاد، احمدعلی، افغانستان در پرتو تاریخ، ص ؟
[٦٢]- دوران نوسنگی آخرین دوره از عصر سنگ است که با انقلاب نوسنگی - در حدود ۱۰ هزار سال پیش - آغاز و به دو دوره: نوسنگی بی‌سفال و نوسنگی با سفال تقسیم می‌شود. دوران نوسنگی را عصر شروع کشاورزی و اهلی کردن دام دانسته‌اند و از اختراع‌های این عصر می‌توان به چرخ و قایق اشاره کرد. هم‌چنین یکجانشینی و پیدایش نخستین روستاها در این دوره رخ داد. انسان‌ها در این روستاها از راه کشاورزی، باغداری، بوستان کاری و دامپروری زندگی می‌کردند و به ریسندگی و بافندگی و سفالگری نیز می‌پرداختند. برخی جانوران، مانند: گوسفند، بز و اسب اهلی شدند. پس از دوره‌ی نوسنگی، عصر برنز یا عصر مفرغ آغاز می‌گردد، که دوره‌ای در تاریخ پیشرفت بشری است که در روند آن انسان‌ها بیشتر به فلزکاری دست زدند و از شیوه‌هایی برای گداختن مس و قلع و فرایند آلیاژسازی آن و قالب‌ریزی برنز بهره بردند. اما در افغانستان، ظاهراً همزمان با عصر مفرغ، دوره‌ی نوسنگی هم‌چنان ادامه داشت.



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

مهدیزاده کابلی، افغانستان پیش از تاریخ